۱۳۸۶ تیر ۱۴, پنجشنبه

درد نوشته ها

آیا می دانید کشورمان اکنون٬ در دو مورد گوی سبقت را ربوده و نمره ی اول را کسب کرده است. بله در تمام این سه دهه که از انقلاب شوم پنجاه و هفت می گذرد ایران در "حبس روزنامه نگاران" در خاورمیانه رتبه ی اول را داراست.

و از آن تاسف بارتر از بابت اعدام کودکان و نوجوانان در تمام کره ی پهناور خاکی٬ نخستین رتبه را دارا می باشد.

هم میهن خوب من! با شنیدن این دو مورد چه احساسی به شما دست می دهد؟ آیا این ایران عزیز ماست که اکنون موجبات خشم تمام ایرانیان و بخش مهمی از ملت ها و دولت های دیگر را برانگیخته است؟ آیا آن کودکان بی گناه به دار آویخته شده و خانواده های داغدیده و مظلوم شان٬ آن روزنامه نگارانی که تنها به جرم حق آزادی قلم ٬ بهترین سال های عمرشان را در گوشه یی تنگ و تاریک به نام زندان می گذارنند ما را خواهند بخشید؟

سکوت چه معنایی دارد؟ به عمق و وسعت مصیبت دقیق تر نگاه کنیم. در نگاه کدام خردمندی یک دخترک دوازده ساله بزرگ سال و مستوجب مجازات محسوب می شود؟ کدام آزاده یی تنبیه و به زندان افکندن را سزاوار یک روشن اندیش می داند که تنها سلاح او"قلم" است؟ آیا در آن زمان که قلب یک نوجوان٬ از تپش می ایستد و یا نویسنده یی آزاده٬ تمام امید و آرزوی خود را لابه لای دیوارهای بلند زندان بر باد رفته می بیند٬ من و شمای ایرانی کجا هستیم ؟

گاهی وقت ها سکوت برابر مرگ است و سنگین ترین تاوانش٬ ادامه ی این شرایط اسف بار برای ماست. نوجوانان معصومی که غریبانه پرپر می شوند و جای لوح سیمین در کنارشان٬ این نا اهلان بر سرشان لوح سنگین می نهند و در خاک سرد برای ابد آرام می گیرند. تنها به این جرم که در زمانه یی عجیب و دهشتناک زاده شده اند. می گویند در زمان موسا نوزادان پسر را گردن می زدند و در زمان جاهلیت تازی دختران را زنده به گور می کردند. حالا خوشا به حال ما که درین زمانه٬ هم دختر و هم پسر را در اوج شادابی به چوبه ی دار می سپارند. واقعن جز شرم٬ حرفی برای گفتن نیست.

___________

نگاشته شده در تاریخ شانزدهم تیر دو هزار و پانصد و شصت و شش شاهنشاهی

هیچ نظری موجود نیست: