۱۳۹۰ تیر ۴, شنبه

پرسش های مردم از شهریار ایران – ماه مه

بر اساس رویه همیشگی، پادشاه ایران اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی ده پرسش منتخب مردم را پاسخ فرموده و سوالات را به همراه جواب های شخص ایشان در وبسایت ملوکانه قرار داده اند.

آنچه هم اکنون پیش روی شماست پرسش ها و پاسخ هایی است که در ماه می صورت گرفته است.

پرسش های مردم و پاسخ های رضا شاه دوم را در ادامه می خوانیم:

پرسش اول: طی چند ماه گذشته ما شاهد کاهش پرسش ها و پاسخ های ماهانه بوده ایم. در آغاز پرسش های بیشتری بعمل می آمد زیرا در تارنمای شما لینک مخصوص وجود داشت. من پیشنهاد می کنم این لینک دوباره برقرار شود و بر تعداد روزهایی که شرکت کنندگان می توانند پرسش های خود را مطرح سازند افزوده شود زیرا پانزده روز در ماه کافی نیست.

حسین از ایران

رضا پهلوی: حسین عزیز بسیار خوشحالم که می بینم شما در پرسش و پاسخ های ماهانه شرکت می کنید. من ایدۀ شما را برای افزایش مدت طرح پرسش و پاسخ می پسندم، اما با توجه به برنامۀ فشردۀ من در حال حاضر این امر امکان پذیر نیست. من مایلم از شما و سایر هموطنان ایرانی که وقت خود را صرف شرکت در این جمع می کنند درخواست کنم دوستان و اعضای فامیل خود را نیز به شرکت در این برنامه دعوت کنید.

آرمان ایران پاسخی ساده ندارد تنها از طریق همکاری و مشارکت است که ما خواهیم توانست یک روز، به زودی کشور عزیزمان را آزاد کنیم.

پرسش دوم: معمولا سیاستمداران مهم تعدادی مشاور و همکار دارند. طرفداران شما حق دارند که دربارۀ این گروه و نحوۀ مداخلۀ آنها در کارها اطلاعاتی داشته باشند. لطفا دربارۀ آنها و مسئولیت هایشان ما را در جریان بگذارید. یکی از دلایل خروج پدرتان از کشور وجود افراد غیر صمیمی و دورو در اطراف ایشان بود.

محمد از ایران

رضا پهلوی: محمد عزیز، من با ایرانیانی از گروه های مختلف سیاسی کار می کنم و همۀ ما آرمان مشترکی داریم و آن آزادی ایران است. بسیاری از کسانی که من با آنها در ارتباط و همکاری هستم در واقع در داخل ایرانند و من مطمئن هستم که شما توافق دارید که نام آنها باید محفوظ و مکتوم بماند. در مورد همکاران اجرایی من، تیم همراه من از افرادی تشکیل شده است که زندگی خود را وقف آرمان ما کرده اند.

پرسش سوم: سلام، من مایلم از نظر و فکر شما در مورد علیرضا پهلوی، پادشاهی مشروطه، جمهوری، غزه، سادات، لیبرالیسم، کورش کبیر، حضرت علی، امام دوازدهم، کاخ نیاوران، داریوش، حضرت رضا و دین زرتشتی آگاه شوم. با تشکر

پارسی – ایران

رضا پهلوی: پارسی عزیز، از پرسش شما در مورد بسیاری از موضوعات مهم سپاسگزارم. بنظر من، انتخاب شما مخلوطی از موضوعات شخصی مربوط به خانواده و محل، تاریخ کشورمان، دین و فرمانروایان گذشته و آیندۀ کشورمان یعنی ساختارهای سیاسی است. به سبب ارتباط این موضوعات به گذشته و آیندۀ ما، من بسیار خوشوقت می شدم اگر فرصت و فضای مناسب برای دادن پاسخ های مشروح و روشن کننده به شما وجود داشت با این حال من فکر می کنم شاید بهتر این باشد که توجه خود را به آیندۀ کشورمان معطوف و متمرکز سازیم و همچنین تمام وقت و همت خویش را به کوشش برای آزادی کشور و میهن عزیزمان اختصاص دهیم.

پرسش چهارم: یک پرسش بزرگ در برابر جوانان ما وجود دارد و آن اینکه چه کسانی عضو شورای جنبش سبز هستند؟ آیا معقول است که ما ندانیم سبزها پیرو چه کسی هستند؟ آیا شما بعنوان طرفدار سبزها رهبری یک گروه ناشناخته را پذیرفته اید؟ آیا شما در شورای امید سبز عضویت دارید؟

پردیس ایرانی از تهران

رضا پهلوی: پردیس عزیز، جنبش سبز جنبشی است که نقطه نظرهای مختلفی را در بر می گیرد، آنها به خیابان ها آمدند تا اعتراض خود را به نظام حاکم نشان دهند و همچنین به جهان نشان دهند که آنها در پی دستیابی به آزادی و دموکراسی هستند و روشن است اکثریت قاطعی از آنها تنها به این امید داشتند که آزادی در ماورای رژیم کنونی قابل دسترسی است. متاسفانه به سبب سرکوبی بی رحمانه و شدید رژیم، آنها نتوانستند به مطالبات دموکراتیک خود دست یابند.

من سهم خود را در پشتیبانی از این جنبش ادا کردم و همچنان ادامه می دهم اما در هیچ مقطعی ادعای رهبری این جنبش را نداشته ام و عضویت هیچ شورای وابسته به آن را نیز ندارم.

پرسش پنجم: درود بر شما شاهزادۀ محترم،

شما یادآور شدید به سبب نقش فراحزبی که دارید نمی توانید رهبر یک طیف سیاسی باشید. آیا اعتقاد دارید که شما می توانید رهبری کسانی را که هم عقیدۀ شما هستند برعهده بگیرید یعنی پشتیبانان یک سیستم فراحزبی؟ اگر چنین است آیا برنامه و طرحی برای سازماندهی چنین حامیانی دارید؟ اگر دارید چگونه؟ چیستا

رضا پهلوی: چیستای عزیز، اطمینان دارم که شما تشخیص داده اید که در این مناظره و جمع که همه می کوشند به ایجاد آلترناتیوی برای رژیم کنونی ایران کمک کنند افرادی با سوابق گوناگون سیاسی، اعتقادی و مذهبی شرکت دارند.

همانگونه که در فرصت های گوناگون گفته ام من نقش خود را بیشتر بعنوان یک رابط بی طرف مشاهده می کنم تا یک پارتیزان.

پرسش ششم: شاهزادۀ عزیز لطفا به بخشی از لینک مربوط به پنجم ماه می که تفاوت بین سکولاریزم و لائیسیته را تشریح می کند توجه بفرمایید. من مایلم از افکار شما در این مورد آگاه شوم. علیرضا – پاریس

رضا پهلوی: علیرضای عزیز، این لینک مربوط به برنامۀ پنجم ماه می که شما به آن اشاره کردید مربوط به کل تارنمای کامپیوتری است. اجازه بدهید که من بیشتر و عمیق تر به موضوعاتی که از نظر آیندۀ کشورمان حائز اهمیتی بیشتر هستند بپردازم. بحث مربوط به لائیسیته و سکولاریزم سه جنبه دارد. اول منشا لغوی کلمۀ لائیسیته، دوم کاربرد آن و اینکه این اندیشه در طول زمان چگونه نشو نما کرده و تحول یافته است و سوم اینکه ما برای ایران فردا چه می خواهیم؟ از لحاظ لغوی بطور خلاصه به معنای «غیرروحانی» است که شباهتی به «ضد روحانی» ندارد.

اما کلمۀ سکولاریزم که آنهم ریشۀ لاتین دارد عقیده و فکری گذرا است که می تواند در نسل های متفاوت تغییر کند و دلالت بر موضوعاتی دارد که نمی تواند در مورد دین و مذهب باشد، زیرا دین در خصوص حقایق ابدی و جاودانی است.

باید توجه داشت که لائیسیته به معنای مستثنی ساختن و بیرون نگاهداشتن روحانیون و نهادهایی است که معرف آن هستند مانند کلیسا اما کلمۀ سکولار مربوط به افکار و اعتقادات است به معنی دیگر فکر گذرا بودن که در برابر آن اندیشه جاودانی و ابدی قرار دارد. این امر در ابتدا و در اصل مربوط به یک نهاد یا اعضای آن نبود در واقع کلیسای کاتولیک، روحانیون سکولار را به کسانی اطلاق می کرد که از دیر و صومعه کناره نمی گرفتند بلکه بصورت منظم در آئین و مراسم حضور نمی یافتند و در بین مردم غیرمذهبی زندگی می کردند و برعلایق دنیوی آنها اداره و سرپرستی داشتند.

اما از پایان قرن نوزدهم لائیسیته به معنای آزاد ساختن نهادهای عمومی بخصوص مدارس ابتدایی از زیر نفوذ کلیسای کاتولیک در کشورهایی که نفوذ آنان رایج بوده، بکار رفته است. امروزه این نظر و فکر، سایر جنبش های مذهبی را نیز شامل می شود. طرفداران لائیسیته تاکید می کنند که اساس این نظر احترام به آزادی اندیشه است، بنابراین در نبود حکومت دینی، و در نتیجۀ جدایی دین از حکومت لازمۀ آزادی عقیده و اندیشه است.

با توجه به این امر لائیسیته از حالت ضد روحانیت متمایز است ولی عملا و فعالانه با نفوذ دین و روحانیون مخالفت دارد.



لائیسیته بر تفاوت بین زندگی خصوصی و وضعیت عمومی که در آن هر فردی و پیرو هر مذهبی یک شهروند معمولی و برابر با سایر شهروندان تلقی و محسوب شود متکی است. اما منتقدان لائیسیته مدعی هستند که این اندیشه نوع پنهانی از ضد روحانیت است که تجاوز به حقوق فرد برای ابراز عقاید مذهبی خویش است و در عوض بجای پیشبرد آزادی عقیده و آزادی مذهب، افراد متدین را از اجرای مراسم و تکالیف دینی آنها باز میدارد.

جنبش سکولاریزم انگلستان در اواسط قرن نوزدهم و در رابطۀ نزدیک با دموکراسی و سوسیالیسم، رشد خود را آغاز کرد اما سکولاریزیمی که بنیان گذاران آمریکا بانی آن بودند از لحاظ طبقه و پایۀ روشنفکری بیشتر از سکولاریزم فرانسه مایه گرفته است تا از سکولاریزم بریتانیا. زیرا سکولاریزم آمریکا در اصل مربوط به این بود که دولت را از دخالت در انجام فرایض مذهبی و دینی ممنوع میساخت.

در مورد میهنمان باید گفت که ایران فردا متعلق به مردان و زنان آزادی است که هیچ گونه تبعیضی را نمی پذیرند. ما نمی توانیم و نباید هیچ نوع نظام و سیستمی را بپذیریم که برابری تمام شهروندان ایرانی را در برابر قانون نپذیرد و تضمین نکند.

پرسش هفتم: اعلیحضرت محبوب، ما چگونه می توانیم از شّر مسلمانان فناتیک در ایران خلاص شویم. آنها بیش از 1400 سال است که کشور ما را به ویرانی کشانده اند. همه ما دعا می کنیم که سلسله پهلوی بار دیگر در ایران مستقرشود. رحمت خداوند بر پدر و پدر بزرگ شما ارزانی باد. با بهترین احترامات

آزادپرست از نروژ

رضا پهلوی: آزادپرست عزیز، در یک جامعۀ آموزش یافته و آزاد کلیۀ اعتقادات مذهبی ارزشمند و مورد احترامند و احتمال اندکی وجود دارد که افراد نسبت به یک اعتقاد بخصوص حالت افراطی پیدا کنند.

من همچنین معتقدم که مطبوعات آزاد و فعال مهمترین پاد زهر در برابر افراط گرایی است. مطبوعات آزاد، سوء استفاده ها و سوء رفتارها را در جامعه پیگیری می کند و وجود و منطق آنها را مورد سئوال قرار میدهد.

مطبوعات آزاد با معرفی و ارائۀ کلیه نقطه نظرها و تشویق بحث های آزاد و علنی، یک تعادل عمومی را در جامعه تامین می کند.

پرسش هشتم: با عرض سلام: شما چقدر به مسایل دینی اعتقاد دارید؟ آیا شما هم مانند پدرتان خود را یک مسلمان میدانید و آیا مادر شما از سادات هستند؟ مردم ایران مردمی مذهبی هستند. در یک دولت سکولار اگر قانون نسبت به اسلام بی تفاوت باشد افراد چه باید بکنند؟ با تشکر

حسین از ایران

رضا پهلوی: حسین عزیز، دین یک موضوع شخصی و خصوصی است و خصوصی بودن آن باید مورد احترام قرار بگیرد. سکولاریزم، جدایی بین حکومت و دین است. این بدان معنا نیست که حکومت با دین خصومت داشته باشد. این تنها به این معنی است که دولت و حکومت به حق اینکه افراد آزادانه فرایض دینی خود را انجام دهند احترام بگذارد. حتی به حق افرادی که مایل نیستند به دین معینی اعتقاد داشته باشند. برعکس دین باید از امور دولت که وجودش برای رفع نیازهای مردم، ادارۀ امور اقتصاد و امور مربوط به روابط خارجی است، جدا باشد.

من همچنین بارها گفته ام که در یک نظام و کشور سکولار، نسبت به یک رژیم روحانی در ایران، دین اسلام وضع و موقعیت بهتری خواهد داشت. بی رحمی ها و ستم های بی شماری توسط دولت جمهوری اسلامی و بنام اسلام صورت گرفته است که موجب شده است که بسیاری از ایرانیان از دین و از مذهب خود برگشته اند و خود اسلام نیز در چشم نسل جوان بصورتی وحشتناک شهرت خود را از دست داده است. اگر قرار باشد که اسلام واقعا توسط ایرانیان بعنوان دین آنها رعایت شود، ضرورت دارد که از یوغ دولت که جنایات و سوء استفاده های بسیاری را به نام اسلام انجام میدهد آزاد شود. سکولاریزم تنها راه برای نجات کشور ما و اسلام است.

پرسش نهم: سلام، از آنجا که شما نمی توانید رهبر یک ایدئولوژی سیاسی باشید و از آنجا که اقتضا دارد طرفداران و هم میهنان خود را در جریان امور قرار دهید و با توجه به کمبود وقت آیا می توان امیدوار بود که ما بتوانیم بطور هفتگی و از طریق فیس بوک دیدارهایی هفتگی داشته باشیم؟ سام

رضا پهلوی: سام عزیز، من همواره قصد داشته ام و مایل بوده ام که با هموطنانم در تماس دائم باشم. من از هر فرصتی برای تماس با هر یک از ایرانیان صرف نظر از اعتقاد سیاسی آنها استقبال می کنم. مطمئن هستم که شما می دانید که برای من قدری مشکل است که خود را به تماس ها و دیدارهای منظم و مرتب متعهد سازم. اما هنگامی که وقت اجازه دهد بدون تردید چنین دیدارها و تماس هایی را تدارک خواهیم داد.

پرسش دهم: درود برشما، جنابعالی بعنوان پشتیبان آزادی و دموکراسی، برای رسیدن به آرزوهای خویش و طرفدارانتان چه برنامۀ اجرایی در اختیار دارید؟ پرویز

رضا پهلوی: پرویز عزیز، همانگونه که در پرسش ششم در برنامۀ پرسش و پاسخ ماه ژانویه در خصوص نظرم راجع به فردای ایران توضیح داده ام سه کتاب نیز در این باره نوشته ام که می توانید آنها را در تارنمای من پیدا کنید، من شما را تشویق می کنم که کتاب های مرا بخوانید زیرا در آنها به تمام این پرسش ها پاسخ داده ام.

من خود را از نظر اینکه به شما یک برنامۀ سیاسی ارائه دهم یک رهبر سیاسی نمی دانم.

این امر برعهدۀ کسانی است که در آینده مسئولیت دولت ایران را برعهده خواهند گرفت، اعم از اینکه نخست وزیر باشند یا رئیس جمهور. آنچه مسئلۀ تفکیک قوا را معین می کند قانون اساسی خواهد بود و من هیچ نقشی برای خودم به عنوان یک مقام انتخابی نمی بینم که در ادارۀ امور کشور ایفا کنم.

تنها نظر من در حال حاضر اتحاد همۀ افرادی است که اندیشۀ سکولار دارند و بعنوان اپوزیسیون رژیم کنونی در پی تشکیل یک دموکراسی سکولار پارلمانی در ایران هستند آنهم بر مبنای مقاومت مدنی غیرخشونت آمیز با همکاری بین المللی.



پیوند مطلب به زبان انگلیسی به تارنمای شکوهمند اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی


_____________________________________
نگاشته شده در تاریخ پنجم تیر دو هزار و پانصد و هفتاد شاهنشاهی

۱۳۹۰ خرداد ۲۹, یکشنبه

نسل دیروز بابت این انقلاب پوچ به ما مدیون است

شاید این مطلب بارها و بارها و به شکل های مختلف گفته شده اما تعمقی جدی بر آن نگردیده باشد. بخواهیم یا نخواهیم نسل دیروز و آنهایی که در خیابان ها دوره افتاده و به هر اندازه یی مسبب وقوع این انقلاب شوم و سلطه جفاکاران شدند، به ما و نسل ما مدیون هستند.


ما نمی خواستیم و نمی خواهیم میهن مان تحت چنین ظلمی باشد و هم میهنان مان در این زندان بزرگ که نامش وطن است گرفتار باشند. اما نسل گذشته اشتباه کرد، فریب خورد و امروز ما باید بهای فریب خوردگی و جهالت آنان را بپردازیم.

ظهور خمینی در صحنه سیاست، فاجعه یی بود که به ویرانی بخش مهمی از ایران منتهی شد. شوربختانه آن زمان بسیاری از روشنفکرنمایان و مدعیان دروغین آزادی خواهی، زیر عبای منحوس خمینی خزیده و خود را پیرو آن شیطان بزرگ تلقی کردند. اگرچه خیلی زود زمان به همگی آنها درس عبرت بزرگی داد و حتا بعضی از همین روشنفکران قلابی، مهلت و مجال پشیمانی از این بیراهه را نیز نیافته و سرشان به باد رفت و یا به عزلت و خانه نشینی محکوم شدند.

نسل گذشته، مورد استفاده ابزاری واقع شدند، با احساسات مذهبی و سنتی شان بازی شد، به آنها دروغ های رنگارنگ گفته شد و آنها در دام افتادند و وعده مجانی شدن آب و برق را باور کردند. اما هیچکدام اینها دلیل نمی شود، گناه بزرگ آنها توسط نسل امروز بخشیده شود چرا که بسیار دشوار است از جرم و خطای آن بازیچه هایی که این انقلاب پوچ را رقم زدند چشم پوشی شود.

روی کار آمدن و ثبات دیکتاتورها به حماقت مردم وابستگی مستقیم دارد و ما باید بپذیریم بخشی از نسل پیش از ما خطاکار بوده اند اما بقای این دیکتاتوری، اکنون به سهل انگاری و سستی ما وابسته است. نسل گذشته مقصر بوده است این قبول، ولی ما باید خودمان نیز حرکتی کنیم و اشتباهات نسل گذشته را با دانایی و خِرَد خودمان جبران کنیم.

____________________________
نگاشته شده در تاریخ بیست و نهم خرداد دو هزار و پانصد و هفتاد شاهنشاهی

۱۳۹۰ خرداد ۲۲, یکشنبه

شاد باد بیست و دوم خرداد سالگرد خجسته پیوند اعلاحضرت و ملکه

ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی
ازین باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
ز جام گل دگر بلبل، چنان مست می لعل است
که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی
   بیست و پنج سال پیش در روز بیست و دوم خرداد، بزم شکوهمند پیوند دو تن از برترین های ایران به پا شد. در چنین روزی دستان دو دلداده درهم گره خورد تا شادترین واقعه تاریخ رخ بدهد.
   اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی و والاحضرت ملکه یاسمین اعتماد امینی در این روز بزرگ، پیوندی جاودانه بستند و چه مبارک است این عید فرخنده...
  همه چیز از یک آشنایی ساده و اتفاقی آغاز شد و زمان نسبتن کوتاهی لازم بود تا شاهنشاه به این باور برسند که همسری مناسب دربار در غربت ایران یافته اند. هنگامی که شخص پادشاه از دوشیزه یاسمین خواستگاری کردند به ایشان یادآور شدند که این ازدواج خطرات و مسوولیت های بسیاری را در پی دارد. والاحضرت یاسمین از ایشان کسب اجازه کردند تا بیشتر فکر کنند و سرانجام تصمیم خود را گرفتند تا با نشان فره ایزدی پیمان عشقی ابدی ببندند و همین نیز شد.
   روز عروسی آن دو طلعت فروزان، مهمانی خورشید و آینه بود. جشن شعر و شور و شعور، چشمان زیبای ملکه در نگاه نافذ شهریار ایران به مهر می نگریست و حاضران در مجلس، همه شادمان بودند که در محفل عشق این دو یار دلارام، شرکت کرده اند.
  مجلس عروسی شاهنشاه ایران در غربت اما در حال و هوایی کاملن ایرانی برگزار شد. دل ها همه شاد بود و خصوصن شهبانوی ایران علیاحضرت فرح از صمیم دل خرسند بودند که عروسی در شان و مقام خاندان بزرگ سلطنت پهلوی، همنشین فرزند دلبند و تاجدارشان خواهد شد.
  امروز ملکه ایران والاحضرت یاسمین پهلوی، یار و یاور و همدل مهربان رضا شاه دوم است. ایشان مادر سه فرزند برای اعلاحضرت هستند. والاحضرتان شاهدخت نور، ایمان و فرح دوم که هرکدام شان گلی با طراوت در بوستان پهلوی اند و نور چشم پدر و مادر گرانقدرشان.
  فرا رسیدن بیست و دوم خرداد ماه، سالگرد ازدواج اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی و ملکه یاسمین اعتماد امینی را نخست به پیشگاه شهریار ایران رضا شاه دوم و ملکه نازنین، یاسمین پهلوی و آنگاه به حضور علیاحضرت شهبانو فرح دیبا پهلوی شادباش عرضه می داریم. سپس به خدمت سه دردانه دربار والاحضرتان شاهدخت نور، ایمان و فرح دوم پهلوی این عید بزرگ را خجسته باد عرض کرده و همچنین به حضور والاحضرت شاهدخت فرحناز پهلوی تهنیت و شادباش بی پایان عرض می نماییم.
این عید بر یکایک ایرانیان مبارک باد...

__________________________________________
نگاشته شده در تاریخ بیست و دوم خرداد دو هزار و پانصد و هفتاد شاهنشاهی

۱۳۹۰ خرداد ۱۹, پنجشنبه

در رثای والاحضرت گرانمایه شاهدخت لیلا پهلوی


در سوگ تو چه باید گفت؟ در رثای تو چه باید نوشت؟ ای جگرگوشه که نامت تداعی بهارهای دیروز و سفر غریبانه ات، یادآور بغض گلوگیر این زمستان طولانی است. رفتن شما چونان داغی ابدی بر دل های ما نشست. فراق تان در تصور نمی گنجد که هنوز پس از گذشت ده سال این داغ تازه تر و این زخم عمیق تر شده است.
   والاحضرتا! در کدامین قاموس، واژه هجران همیشگی تان را معنا کنیم؟ ما دورافتادگانی که هیچ راهی نداریم جز آنکه با این دریغ همیشگی بسوزیم و بسازیم و دم برنیاوریم.
   بیستم خرداد ماه یادآور فاجعه یی بزرگ است که در سال 1380 خورشیدی به وقوع پیوست و سفر همیشگی آن غنچه تازه شکفته، داغی جاودانه بر قلب مام میهن نهاد. پرنسس لیلا پهلوی همچون ستاره یی پرفروغ به یکباره تابش پرتلالوشان را از ما دریغ کردند و جای افسوسی بزرگ برای مان باقی ماند که به وصال آن رخسار درخشان و پابوسی وجود گرانقدرشان نایل نیامدیم و فرصت ها تمام شدند.
   هفتم فروردین 1349 خورشیدی ولادت آن دخت گرامی، قلب ایرانیان را شاد نمود. شاهدخت لیلا پهلوی، چونان فرشته یی زیبا با بهار قدوم مبارک بر چشمان ما نهادند و هیهات که در همان بهار نیز یاران شان را تنها گذاشته و به ابدیت ملحق شدند.
   والاحضرت لیلا پهلوی دردانه پدر تاجدار و محبوب قلب مادر شهبانوی شان، کمتر از نه سال از عمر شریف شان می گذشت که به موجب وقوع انقلاب منحوس اوباش و متشنج شدن فضای ایران، ناگزیر به ترک میهن شان شدند. دوری از وطن و محکوم شدن به تبعیدی ناخواسته در آغاز نوجوانی، مصیبت بزرگی بود که آن گل زیبا هرگز نتوانست آن را بپذیرد.
   شاهدخت لیلا بی نهایت به فرهنگ ایرانی عشق می ورزیدند. به موسیقی ایرانی تعلق خاطری ویژه داشته و به آثار شاعران بزرگ ایران همچون حافظ، مولانا و خیام توجهی خاص داشتند. هنگامی که دانشنامه ایرانیکا – بزرگ ترین دانشنامه ایرانی – در غربت تدوین و گردآوری می شد، پرنسس بزرگوار یکی از شاخص ترین افرادی بودند که این دانشنامه را مورد حمایت مالی قرار دادند.
   ایشان در رشته ادبیات تطبیقی در دانشگاه براون امریکا تحصیل کرده و بر زبان های پارسی، انگلیسی و فرانسوی تسلط کامل داشتند. بیستم خرداد ماه 1380 آبستن فاجعه یی بزرگ بود. ایشان در هتل لئونارد شهر لندن، به علت حادثه یی ناگهانی عاشقان شان را ترک کردند تا بهار تولدشان را به زمستانی ابدی تبدیل کنند.
  انتشار این خبر تلخ در باور هیچکس نمی گنجید و سبب بهت همگان شد. همان شب بسیاری از ایرانیان میهن دوست، با افروختن شمع در اطراف کاخ نیاوران یاد آن شکوفه بهاری را گرامی داشتند.
   فرا رسیدن بیستم خرداد، سالروز اسف بار سفر بی بازگشت زیبای خفته، والاحضرت شاهدخت لیلا پهلوی را به پیشگاه شهریار خوبان اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی صمیمانه تسلیت عرضه می داریم. سپس به خدمت علیاحضرت شهبانو فرح دیبا پهلوی سالگرد این ضایعه عظیم را تسلیت عرض می کنیم. آنگاه به محضر والاحضرت شاهدخت فرحناز پهلوی خواهر ارجمندشان عرض تسلیت داشته و سپس به حضور گرانقدر والاحضرت ملکه یاسمین اعتماد امینی پهلوی و به خدمت والاحضرتان شاهدخت نور، ایمان و فرح دوم پهلوی سالروز این ضایعه جبران ناپذیر را تسلیت و تعزیت عرضه می نماییم.
پایداری پادشاهی پیروزی

______________________________

نگاشته شده در تاریخ نوزدهم خرداد دو هزار و پانصد و هفتاد شاهنشاهی

۱۳۹۰ خرداد ۱۵, یکشنبه

هاله سحابی قربانی دیگری از ناجوانمردی رژیم اسلامی

صحبت از عزت الله سحابی نیست که چنین بوده و چنان نبوده است. اعمال مهندس سحابی و خیاناتی که در حق ایران مرتکب شده است از یادها نخواهد رفت. اینکه طی سالیان گذشته سحابی و رژیم ولایت فقیه رو به روی هم ایستاده بودند توجیهی برای پاک کردن گناهان سحابی نیست. وی در کنار پدرش یدالله سحابی به عنوان فرزندان خلف ارتجاع اسلامی و از زمینه سازان بزرگ برقراری رژیم عقب افتاده اسلامی، چهره های محبوبی برای دوستداران رنج کشیده ایران آریایی نیستند و اگرچه امروز سحابی فوت کرده اما اعمالی که از وی سرزده است منبعی برای قضاوت تاریخ خواهد بود که جای کتمان یا اغماضی هم وجود ندارد.


اما به هر صورت رژیم اسلامی در مسندی نیست که بخواهد هیچکسی را به خاطر فعالیت های سیاسی اش و حتا جنایاتش مورد مواخذه و پیگرد قرار بدهد. جمهوری اسلامی نظامی فاسد و غیر مشروع است که از روز نخستین پیدایشش هیچ گونه مقبولیتی نداشته پس امروز نیز هیچ حقی چه در صحنه سیاست داخلی و چه در برخورد با مردم برایش محفوظ نمی باشد.

صحبت بر سر شخص عزت الله سحابی نیست بلکه بر سر فرزند اوست. زن داغدیده یی که قربانی شد تا برگ سیاه دیگری از ناجوانمردی و بی رحمی ولایت فقیه رقم بخورد. این را بی رحم ترین انسان های روی زمین هم درک می کنند که باید با کسی که در مرگ پدرش عزادار است ملاطفت آمیز برخورد شود و حتا اگر بنا به تسویه حساب های شخصی باشد باید آن را به زمانی دیگر موکول کرد. اما از آنجا که کفتارهای جمهوری اسلامی در پلشتی و بی شرمی نظیر ندارند حتا از زنی پنجاه و چند ساله که در مراسم تشییع پیکر پدرش حضور یافته هم دریغ نمی کنند و آنچنان وی را مورد خشونت فیزیکی قرار می دهند که در دم جان می سپارد.

شاهدان عینی گفته اند که حمله نیروهای امنیتی خامنه یی و ضربات محکمی که بر ریه و شکم خانم هاله سحابی وارد آمد علت مستقیم مرگ او بوده است. چنین برخورد وحشیانه یی فقط از سگ های سرسپرده ولایت فقیه برمی آید. همان کسانی که اکبر محمدی را به آن وضع دلخراش به شهادت رساندند و همان هایی که ترانه موسوی را مورد تجاوز قرار داده و بدنش را سوزاندند که مدرکی از جنایت و وقاحت شان برجای نماند، دقیقن همان گرگ های خونخوار، زیر کتک های وحشیانه شان یک زن عزادار داغدیده را به قتل می رسانند و در رسانه های دروغ پرداز خود بی شرمانه انکار می کنند.

قتل ناجوانمردانه هاله سحابی نیز سندی دیگر در کنار بیشمار اسناد جنایات جمهوری اسلامی، بر صفحات تاریخ خواهد ماند و قطعن حرکت زشت و بیرحمانه مامورین امنیتی حکومت، برای شان عواقب بدی به همراه خواهد داشت.

____________________________
نگاشته شده در تاریخ پانزدهم خرداد دو هزار و پانصد و هفتاد شاهنشاهی

۱۳۹۰ خرداد ۱۴, شنبه

خجسته و شاد باد سالمرگ دیو خون آشام خمینی گجستگ

به راستی چهاردهم خرداد یادآور یکی از بهترین خاطرات مردم است. اگرچه اهریمنی همچون روح الله خمینی حتا پس از مرگ و فنای جسم کثیف اش، آثار اعمال پلید او آنچنان در بن و ریشه این مملکت خانه کرده که به آسانی این ننگ زدوده نخواهد شد اما به هر حال روز چهارده خرداد سال 68 که رسانه های وابسته به رژیم و همینطور رسانه های جهانی مرگ این هیولای درنده را اعلام کردند بیشمار ایرانیانی در خود ایران و در اقصا نقاط جهان از صمیم دل خرسند و شادمان شدند.


خمینی از روز اول ظهور شوم خود در عرصه سیاست ایران و به دست گرفتن قدرت مطلقه ولایت نامشروعش، مرام خون و خونریزی و آدم کشی را چنان قساوت مندانه در پی گرفت که تقریبن تمام همان هایی که فریب وی را خورده و او را رهبر خود می نامیدند از وی روی گردان شدند و تنها اقلیتی بسیار اندک که حقوق بگیر و جیره خوار وی شده بودند به حمایت از او ادامه دادند.

روح الله خمینی اگرچه مرگش خوشایند اما بسیار دیر بود و اگر بیماری مقاربتی اش دست اجل را به دامن کثیفش نمی رساند، معلوم نبود تا چند سال دیگر به فتنه و شرارتش ادامه دهد. خمینی سال ها پیش از آنکه به گور بپیوندد، در ذهن و قلب طرفداران فریب خورده اش مرده بود و همان دوستان قدیمش هم برای مرگ او لحظه شماری می کردند.

میزان خسارات مادی، جانی، اقتصادی و اجتماعی حکومت خمینی، غیر قابل محاسبه است. دست کم یک میلیون ایرانی در آتش جنگی که خمینی و صدام حسین افروخته بودند سوخته و پرپر شدند. حیثیت و آبروی کشور ایران که در زمان شاهنشاه آریامهر به اوج نزدیک شده بود، با وقوع انقلاب 57 و آغاز قدرت طلبی خمینی به سرعت رو به زوال گذاشت و ایران از اوج به دره سقوط کرد. اینها واقعیاتی است که ما هرگز نمی توانیم فراموش کنیم و به قول دوستان، نه می توان فراموش کرد و نه می توان بخشید چرا که مساله یی شخصی نیست و به وطن ما و زندگی هزاران هزار ایرانی بستگی دارد.

اعدام های بی حسابی که در سال 67 صورت پذیرفت بخش مهمی از جنایات خمینی را تشکیل می دهند که البته دست ناپاک بسیاری دیگر از ایادی رژیم اسلامی نیز در این جنایت بزرگ دخالت داشت. جنایات خمینی هرگز از صفحات تاریخ محو نخواهند شد حتا با توجه به اینکه ما ملتی هستیم که حافظه تاریخی بسیار ضعیفی داریم اما دنائت و پستی روح الله از یادمان نمی روند.

فرا رسیدن چهاردهم خرداد سالمرگ بت کاغذی خرده بینان و ابردژخیم قرن، خمینی قاتل جماران را به یکایک رهپویان راه آزادی صمیمانه تبریک و شادباش می گوییم.

به امید سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و پایان ابدی ولایت فقیه در ایران. روزی که خورشید آزادی در افق های ایران پادشاهی دل افروزانه طلوع کند.

_____________________
نگاشته شده در تاریخ چهاردهم خرداد دو هزار و پانصد و هفتاد شاهنشاهی

۱۳۹۰ خرداد ۱۱, چهارشنبه

آنهایی که می مانند آنهایی که می روند – به یاد ناصر حجازی


ناصر حجازی را خیلی ها می شناسند. با افتخاراتی که طی جوانی و عضویتش در تیم ملی برای ایران کسب کرده بود. با انسانیت و مرامش، او را با شجاعت و شهامتش می شناسند وقتی که از حق هم وطنانش جانانه دفاع کرد. با ادبیاتی رسا و رو در رو و او هرگز نترسید که در آن شرایط وخیم بیماری اش شاید ایادی رژیم مجنون اسلامی، امکانات درمانی را نیز از وی دریغ کنند و یا تحت پیگرد قرارش بدهند.


بسیاری از ما آنچنان به زندگی عادی و روزمره خود عادت کرده و تن آسانی را رویه خود ساخته ایم، که حتا در شرایط سلامتی هم از برداشتن ساده ترین و بی خطرترین قدم ها برای مقابله با این رژیم منفور خودداری می ورزیم. چرا که آرامش و آسایش مطلق مان را بر همه چیز رجحان می دهیم. حتا آینده کشورمان و آینده فرزندان مان.

ناصر حجازی و به قول آنهایی که صمیمانه دوستش دارند ناصر خان، الگویی واضح از شرف و مردانگی یک ورزشکار واقعی بود. کسی که از خود مردم بود از خود خود مردم و شهرت و محبوبیتش نتوانست کوچک ترین دیواری میان او و سایر اقشار جامعه بیاندازد.

رسم تلخی است که مردان بزرگ با رفتن شان شناخته می شوند و ما عادت زشتی داریم که زمانی لب به تمجید انسان های واقعی می گشاییم که دیگر میان ما نباشند. البته این حقیقت تلخ رخ داد و ناصر حجازی عزیز، فوتبالیست شجاع و مردمی و مستقل، پس از حدود یک سال و نیم جدال با عارضه بدخیم ریوی، سرانجام در بیمارستان کسرا جان به جانان سپرد و دوستدارانش را تنها گذاشت.

اما یاد ناصر حجازی هرگز از دل ها نخواهد رفت. حجازی و کسانی همچون ایشان مصداق بارز مردانی هستند که با مرگ شان نمی میرند. همانطور که سهراب اعرابی، ندا آقاسلطان و بقیه آنهایی که تا پای جان از حقوق از دست رفته هم میهنان شان دفاع کردند، با مرگ فیزیکی شان نه تنها نمی میرند که هر روز بیش از روز پیش، در قلب های مردم این دیار تجلی می یابند و تولد می شوند.

اما جلادانی مانند خامنه یی، احمدی نژاد، جنتی، حداد عادل و بقیه دژخیمان این حکومت، سال ها پیش از مرگ شان مرده اند. همانقدر که ناصر عزیز امروز هم زنده است، ایادی حکومت نامشروع، ضعیف کش، بی شرم و اهریمن صفت اسلامی مردگانی متحرک اند که زندگی انگل وارشان اسباب غم و رنج مردم است.
___________________________________________
نگاشته شده در تاریخ یازدهم خرداد دو هزار و پانصد و هفتاد شاهنشاهی