۱۳۹۱ فروردین ۱۱, جمعه

مصاحبه رادیو فردا با شهریار ایران


   چندی پیش، رادیو فردا مصاحبه یی بسیار شنیدنی و خواندنی با پادشاه ایران نازنین رضا شاه دوم پهلوی انجام داد.
   این مصاحبه که در تاریخ بیست و یکم مارس سال میلادی جاری انجام شد، از جنبه های بسیاری شایان توجه بود.
   در این مصاحبه خبرنگار رادیو فردا تمام سعی و تلاش خود را مصروف داشته بود تا به جای طرح پرسش های واقعی و بدرد خور، سوالاتی معوج و مبهم و بعضن تخیلی بپرسد. اما اعلاحضرت در کمال وقار و خونسردی، به تک تک این سوالات پاسخ فرمودند. بخشی از این سوالات، مربوط به زندگی خانوادگی ایشان بوده و بعضی دیگر در زمینه فعالیت های سیاسی شخص پادشاه طرح شده اند.
   متن کامل مصاحبه ی رادیو فردا در محضر رضا شاه دوم را در زیر بخوانید:
اگر انقلاب سال ۵۷ اتفاق نيفتاده بود، آبان ماه امسال جشن تولد ۵۱ سالگی اش با آغاز  سی و دومين سال شاهنشاهی اش مصادف می شد. اما اين گونه نشد. به باور هواداران سرسخت سلطنت، فره ايزدی دارد و به اعتقاد منتقدانش، ميراث دار سياهی و تباهی رژيمی است که پدرش بر راس آن بود، رضا پهلوی اين همه هست و هيچ يک نيست.

او که دانش آموخته علوم سياسی از دانشگاه کاليفرنيای جنوبی است، دوره خلبانی جت‌های جنگی را در پايگاه نيروی هوايی ريس در بولاک تگزاس گذراند. شايد نظرات سياسی او در باب اعتقادش به دمکراسی، نسبت او و سلطنت يا ديگر حوزه های سياسی - اجتماعی را در گفت و گوهای مختلفی که در سال ۱۳۹۰ انجام داده خوانده يا شنيده باشيد.
اما اين گفت وگو، گفت و گويی است متفاوت با رضا پهلوی، پسر ارشد محمدرضا پهلوی، آخرين شاه ايران درباره رضا پهلوی.

از اين فرصت خاص استفاده می کنم و تبريک مخصوص می فرستم برای همه شنوندگان راديو فردا و به هم ميهنانم. اميدوارم که در اين سالی که در پيش است، مصمم و با باور و با اميد به آينده به جلو بروند، هوای همديگر را داشته باشند. احساس کنند که تنها نيستند و من هم به سهم خودم در اين مسير دشوار با آنها هستم تا روزی که از همه دردها و رنج ها فارغ بشويم و بتوانيم مجددا لبخند را بر لب هم ميهنانمان ببينيم.

شما گفت و گوهای زيادی راجع به ديدگاه ها و فعاليت های سياسی تان انجام داده ايد. ما در اين گفت و گو می خواهيم راجع به خود شما، شخص شما با شما صحبت کنيم و احتمالا پرسش هايی را مطرح می کنيم که کمی برای شما غير عادی است و اين گفت و گو را کمی خصوصی تر از گفت و گوهای معمولی می کند که شما تا به حال انجام داده ايد. به عنوان اولين سوال می خواستم از شما بپرسم شغل شما چيست آقای پهلوی؟

از زمانی که پدرم فوت شدند و من وارد صحنه سياسی اپوزيسيون ايران به نظام جمهوری اسلامی شدم، الان بيش از ۳۰ سال می گذرد، اسمش را نمی شود شغل گذاشت بلکه يک وظيفه عمری برای نجات کشورم از اين وضعيت و رسيدن به آزادی و برابری کامل است. برای رسيدن به آن آزادی که هم ميهنانم واقعا مستحق آنند و مسلما خيلی بيشتر از وضعيتی که الان با آن درگيرند. در واقع شغل من مبارزه سياسی برای آزادی بوده است در اين سال ها.

برای اين شغل که درآمدی نداريد؟ منظور من اين است که درآمدتان از چه محلی به دست می آيد؟

نه خوب. درآمدی ندارد. به هر حال آدم هر کاری که بتواند بکند در حد توانش انجام می دهد. من خوشبختانه با کمک خانواده ام تا به حال توانسته ام زندگی ام را بگذرانم. برای اينکه بتوانم تمام وقتم را برای زندگی سياسی اختصاص بدهم.

يعنی همسرتان شاغل هستند؟

خير. همسر من البته مدتی کار می کرد. ولی به طور کلی خير. ما الان فقط در حال مبارزه هستيم و بيشتر هزينه ها را با کمک هم ميهنانی که از نظر هزينه ای در اين مسير کمک می کنند و خانواده خودم به خصوص مادر خودم که تا به حال من را کمک کرده اند تا بتوانم تمام وقت به اين کار بپردازم.

آقای رضا پهلوی خانه شما کجاست؟ در کدام شهر شما زندگی می کنيد؟

والله من دائم در حال جا به جايی هستم. بيشتر کارهايم در اروپاست ولی منزلی که با خانواده در آن زندگی می کنيم در آمريکا و در ايالت مريلند است.

خريدهای روزانه منزل شما را خودتان انجام می دهيد يا همسرتان انجام می دهند يا کس ديگری اين کار را می کند؟

يکی دو نفر در منزل به ما کمک می کنند و بيشتر خريدها را آنها انجام می دهند.

مغازه که می رويد شما را می شناسند؟ اگر ايرانی نباشند؟

بعضی وقت ها می شناسند. بعضی وقت ها هم نمی شناسند. بيشتر ايرانی ها که غالبا می شناسند. غالبا کسانی که با آنها سر و کار دارم آمريکايی هستند. ولی بيشتر مشتری ها اگر ايرانی باشند می آيند جلو و احوالپرسی می کنند و برخی اوقات با همديگر صحبت می کنيم و اگر وقتی باقی باشد راجع به مسائل مختلف صحبت می کنيم.

فرموديد که همسرتان شاغل نيستند و خانه دارند. شما دوست نداريد که کار کنند يا اينکه خودشان اين جوری ترجيح می دهند؟

خير. مدتی خودشان در يک دفتر حقوقی کار می کردند برای بچه های محتاج کمک، در واقع در يک سازمان غير انتفاعی و ايشان حدود هفت يا هشت سال در اين موسسه کار می کردند. اما بعد از اينکه فرزند سوم مان به دنيا آمد کارشان را تعطيل کردند تا بتوانند بيشتر وقت شان را با بچه ها بگذرانند.

آقای رضا پهلوی من به موزه خودروهای سلطنتی رفته ام. آنجا يک خودروی آبی رنگ پرنتر ليدر آبی رنگ است که گفته می شود متعلق به شما بوده است. درست است؟

خاطرم نمی آيد. من به خاطر دارم اولين ماشينم يک مينی کوپر بود که تازه توليد شده بود، حدود سال ۱۹۷۵، اما ماشين های ديگر را واقعا به خاطر ندارم.

الان چه ماشينی داريد؟

من يک جيپ لندرور می رانم

خودتان رانندگی می کنيد؟

 
بله.

لباس هايتان را از جای خاصی خريداری می کنيد؟ مارک خاصی می پوشيد؟

نه از جای خاصی خريداری نمی کنم. بستگی دارد.

يعنی از فروشگاه های متفاوتی خريد می کنيد؟

بله.

من ديده ام که شما سه يا چهار کتاب هم نوشته ايد. گويا دست به قلم هم هستيد. اصولا علاقمند به خواندن چه نوع کتاب هايی هستيد؟ چه ژانری از کتابها را می پسنديد؟

من بيشتر کتاب های علمی و يا کتاب هايی که بيشتر مربوط به جغرافيا يا تاريخ يا مسائل علمی و فضايی هستند، کتاب هايی راجع به کهکشان ها، زمين، زيست شناسی و زيست محيطی توجه ام را جلب می کند.

رمان هم می خوانيد؟

گاهی.

کدام نويسنده ايرانی را دوست داريد؟

نمی خواهم اسم شخص خاصی را بياورم. اما بستگی به کتاب و مطلب نوشته شده دارد. الزاما يک نويسنده خاصی را دنبال نمی کنم.

آخرين اثری به زبان فارسی که خوانديد را به خاطر داريد؟

بله. آخرين کتابی که خواندم سياسی بود و به خاطرات زمان های گذشته برمی گشت. باز هم می گويم که نمی خواهم اسم نويسنده را بياورم که حساسيت ايجاد شود که چرا اين را خوانده ام و آن يکی را نخوانده ام. ولی کتابی که خواندم در مورد شرايط امروز ايران و تجربيات داخل کشور بود.

ميانه تان با شعر چطور است؟

بدم نمی آيد. شعر برايم چيز عجيب و غريب و خاصی نيست که بگويم خيلی خوشم می آيد. شعرهای حافظ و سعدی را دوست دارم. مولوی را دوست دارم. گاهی بستگی به شرايطم شعرهای معاصرتر را هم می خوانم.

از شاعر مورد علاقه معاصرتان نام نمی بريد؟

بيشتر همان شعرهای قديمی تر را دوست دارم. چون سبک شعر نو می دانيد که خيلی متفاوت است از شعر کلاسيک. اما آن وزن و قافيه مقداری شعر را جذاب تر و زيباتر می کند. از نظر محتوا از نظرهايی شعر معاصر جالب تر است.

می شود خواهش کنم يک بيت شعر برای مان بخوانيد؟

اذيت مان نکنيد ديگر (می خندد)

چرا؟


من بيشترين بيتی که از همه بيشتر دوست دارم اين شعر خيام است که می گويد:

خيام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش

چون عاقبت کار جهان نيستی است
انگار که نيستی، چو هستی خوش باش.

آقای پهلوی من مجلات ورزشی پيش از انقلاب را که تورق می کنم اخبار و عکس های زيادی از شما با ورزشکاران حوزه های مختلف به چاپ رسيده است. از همه بيشتر با ورزشکاران فوتبال. گويا شما حتی با فوتباليست های سرشناس آن زمان هم رفت و آمدی داشته و تمرين هايی هم می کرديد. آيا همچنان اين ورزش مورد علاقه شماست و آن را انجام می دهيد؟

بله. من فوتبال را هميشه دوست داشته ام. البته  الان در حد ۹۰ دقيقه دويدن برايم غير ممکن است. ولی به هر حال در حد کمی تمرين و پرتاب چند شوت به عنوان ورزش اين کار را انجام می دهم. اما خاطرات زيادی از آن دوران و با بچه های تيم ملی دارم که گه گاهی با هم تمرين می کرديم و برای من به عنوان يک نوجوان در حال رشد خيلی جالب بود که بتوانم با قهرمانان تيم ملی کشورم در يک زمين فوتبال بازی کنم. آن زمان اين مسئله برايم خيلی مهم بود.

بازی تان خوب بود يا اينکه به شما آوانس می دادند؟

معلوم است که آوانس می دادند. مگر می شد آوانس ندهند.

جرات نداشتند مگر نه؟

البته که نه (می خندد(

حتما هم نمی گوييد که طرفدار تاج بوده ايد يا پرسپوليس؟

من هر دو تيم را دوست داشتم ولی بيشتر در آن زمان طرفدار تيم تاج بودم. که البته ربطی به تاج بودنش نداشت و بيشتر به خاطر بازيکنانی که در آن زمان در اين تيم توپ می زدند بود.

مثلا؟

مثلا حسن نظری، حسن روشن، ناصر حجازی، دانايی فرد، قاسم پور – اگر اشتباه نکنم- و بسياری ديگر..

و اين روزها هم بازی های تيم استقلال را دنبال می کنيد؟

از راه دور دنبال می کنم. به هر حال روند تمام ورزش ايران را به ياد می آورم. فوتباليست های آن زمان و بچه های امروز را با وجود همه کمبودها و نارسايی هايی که وجود دارد، کارشان را دنبال می کنم چون سعی خودشان را می کنند و اين جای بسی خوشحالی است. گر چه می دانم با گرفتاری های مختلفی سر و کار دارند. به خصوص وقتی که تيم ملی ايران يکی دو بار در اين اواخر به جام جهانی اعزام شد و باعث تاسف بود که نمی توانستند اينها را به بهترين شکل و بهترين وضعی نقش شان را ايفا کنند. به هر حال تا حدی که بتوانم کارشان را دنبال می کنم.

من می خواستم به اطلاع تان برسانم که در انتخاب چهره برتر سال ۹۰ از طريق راديو فردا، نزديک ترين رقيب شما آقای اصغر فرهادی کارگردان فيلم جدايی نادر از سيمين بودند که با اختلاف خيلی کمی با شما در مرتبه دوم قرار گرفتند. اين فيلم را ديده ايد؟

بله. اولا اسم اين جريان را رقابت نگذاريد. برای اينکه فکر می کنم باعث افتخار است که به عنوان يک شخصيت برجسته سال کسی را نامزد کنند. اين خودش برای من حکم وظيفه داشته است و انتظار خاصی هم ندارم که در مقابل کاری که انجام می دهم انتظار پاداش يا تبريک داشته باشم. اما به هر حال از لطف هم ميهنانم ممنونم که از اين بابت به من اين رای را داده اند و اين باعث افتخار من است. ولی من اسم اش را هرگز رقابت نمی گذارم.
بله من اين فيلم را ديدم و به نظرم کار جالبی بود. چيزی که برای من جالب بود اين بود که اين فيلم چقدر توانست جهانيان و به خصوص غربی ها را تحت تاثير خود قرار دهد. البته برای ما ايرانی ها زياد تازگی ندارد با وضعيتی و آگاهی که کشورمان در اين سالها داشته است. معهذا اينکه بتوانند وضعيت واقعی ايران را از لابلای صحنه های اين فيلم ببينند و بشنوند، طبعا بسياری از تصاويری که در اذهان عمومی نسبت به کشورمان وجود دارد با ديدن چنين فيلمی جا به جا می شود. به خصوص در ميان طبقه روشنفکر کشورهای غربی.

و برای خود شما کدام نکته از فيلم يا کدام بازی از بازيگران فيلم جذاب و ديدنی و جالب توجه بود؟

به نظر من همه شان واقعا خوب بازی کردند. من فکر می کنم نقش پدر نادر از يک سو جالب بود. شوهر اون خانم پرستار و کارگر خيلی خوب بازی می کرد و نقش اش را خوب ايفا کرد. اين فيلم کارگردانی درستی داشت. از نظر تکنيک فيلمبرداری و کار دوربين برای من جالب بود. من شخصا به سينما خيلی علاقمندم و اصولا شايد اگر در زندگی ديگری به دنيا می آمدم شايد کارگردان سينما می شدم.

می دانم که شما عکاسی هم می کنيد. می دانم که دوره تخصصی عکاسی گذرانده ايد. در جايی خوانده ام. اين درست است؟

نه دوره تخصصی نگذرانده ام. به عنوان يک مشغوليت و علاقه عکاسی را از بچگی دوست داشتم. اين کار را هميشه دنبال کرده ام و عکاسی از طبيعت را هم هنوز علاقه دارم انجام بدهم.

يعنی هنوز هم عکاسی می کنيد؟

اين اواخر خيلی کمتر. برای اينکه عکاسی به هنر مربوط است و بايستی آدم بايد به آن حال و آن وضع فرو برود. يعنی حالتی است که آدمی بايد بتواند سر فرصت و با خيال راحت به عکاسی بپردازد. چيزی نيست که بگوييم خوب، من امروز دو ساعت وقت دارم پس بروم عکاسی. بلکه بايد حس اش را داشته باشی. بنابر اين وقتش را در سال های اخير خيلی کمتر داشته ام.
ولی در طول اين سالها پيش آمده است که فرصت هايی پيش آمده است که يکی دو هفته ای وقت کافی داشته ام تا بتوانم يکسری تيپ عکس هايی را که دوست داشته ام بگيرم.

اما عکس هايی که شما گرفته ايد هيچوقت منجر به برگزاری يک نمايشگاه يا يک گالری نشده است؟ البته تا جايی که من اطلاع دارم. درست است؟

فعلا که نه. يک روزی شايد.

پس می توانيم برای آن روز منتظر باشيم. آقای پهلوی به خاطرتان هست بهترين عيدی که در روز عيد نوروز گرفته ايد چه بوده و از چه کسی گرفته ايد؟

در چه زمانی؟ منظورتان هر زمانی است؟

يعنی هنوز عيدی می گيريد؟

نه. ( می خندد) الان که. آن موقع که بچه بوديم چرا.

منظورم تا زمانی است که هنوز عيدی می گرفتيد؟

البته ما هنوز هم در فاميل و بين دوستان به عنوان کادو به همديگر عيدی های کوچک می دهيم. اما طبعا اينها به عنوان عيدی حساب نيست.

به هر حال بهترين عيدی که در زمان کودکی و نوجوانی دريافت کرده ايد چه بوده است؟

معمولا آن زمان سکه عيدی می دادند. بنابر اين نمی توانم بگويم کدام يک بهتر بود. چون طبق رسم و رسوم هر سال به ما سکه های کوچک يا اسکناس عيدی می دادند. مسئله مورد توجه، سمبل عيدی و عيدی گرفتن بود تا توجه به خود مطلب. چيز خاصی که متفاوت باشد به خاطر ندارم. همان عيدی که به ساير بچه های ديگر می دهند.

خودتان چه عيدی می دهيد؟ و چقدر عيدی می دهيد؟

من هم طبق رسم به بچه ها اسکناس و پول عيدی می دهم.

معمولا ايرانی ها رسم دارند که پای سفره هفت سين آرزوهايی می کنند. شما نوروز ۵۷ را به خاطر داريد که پای سفره هفت سين چه آرزويی کرديد؟

درست بعد از انقلاب منظورتان است؟

نه. قبل از انقلاب يعنی فروردين همان سالی که بهمن ماه انقلاب شد.

من آن زمان سال آخر اقامتم در ايران بود. درست به خاطر ندارم که آرزوی خاصی کرده باشم. سال آخر تحصيلات دبيرستانم بود و سال مخصوصی برای من بود. چون چند ماه بعدش امتحانات نهايی بود و من برای فارغ التحصيل شدن آماده می شدم. فکر می کنم بيشتر به عنوان يک دانش آموز اين آرزو را داشتم که بتوانم درسم را راحت تر تمام کنم و ديپلم دوره دبيرستانم را بگيرم. چون بعد از آن بايد عازم خارج می شدم. گمان کنم آرزويم بيشتر حول و حوش همين بود. اين خاطره به ۳۲ سال پيش برمی گردد به همين دليل هم دقيقا به يادم نمانده است.

شما برای تحصيلات دبيرستان به مدرسه عادی می رفتيد؟ يعنی مدرسه ای می رفتيد که بقيه کودکان و نوجوانان ديگر هم می رفتند يا اينکه در آن زمان معلم به محل زندگی تان می آمد و به شما درس می داد؟

خير. ايرانی هايی که رفته اند و منطقه کاخ نياوران را ديده اند، می دانند که در جنب شمال شرقی کاخ يک ساختمان بود که آنجا مدرسه ما محسوب می شد. من و خواهرم و برادرم در آنجا کلاس های مختلفی داشتيم و بعضی از معلمينی که در ساير دبيرستان های تهران درس می دادند می آمدند و به ما درس می دادند.
ما همان درس هايی را که بقيه دانش آموزان می خواندند، عينا می خوانديم. از نظر کتاب درسی و آموزشی که می گرفتيم عينا به ساير دانش آموزان ديگر شبيه بود، درست شبيه به اين که به مدرسه انديشه يا البرز يا دارالفنون برويم.

تکليف هم داشتيد، احيانا دعوا می شديد يا اينکه جرات نمی کردند با شما دعوا کنند؟

با من هميشه پارتی بازی می کردند. دعوايم نمی کردند. – شوخی می کنم- به هر حال وظيفه معلم تربيت کردن درست شاگرد است. طبعا برايش فرقی نمی کند که اين شاگرد پسر شاه است يا پسر کس ديگری. از آن لحاظ هيچ ارفاقی به ما نمی شد و اتفاقا من فکر می کنم بعضی وقت ها از ترس اينکه متهم به ارفاق کردن نشوند، به من بيشتر سخت می گرفتند.

و نوروز سال ۵۸ يعنی اولين نوروز بعد از انقلاب چطور؟ آيا خاطرتان هست که پای سفره هفت سين چه آرزويی کرديد و چه حال و هوايی داشتيد؟

آن زمان من و خانواده ام در مراکش بوديم. پدر و مادرم و من و خواهر و برادرانم در مراکش بوديم و درست به خاطرم نمی آيد که جو نوروز چه بود. به جز اينکه به خاطر دارم که يک جو خيلی ملتهبی وجود داشت همان طور که شما هم می توانيد حدس بزنيد. ولی هفت سين خودمان را طبق معمول چيده بوديم و اولين نوروزی بود که خارج از کشور برگزار می شد. از اين لحاظ اين اتفاق و اين تجربه خاص برای ما خيلی جديد بود.

می خواستم به عنوان آخرين پرسش اين وقت در اختيار شما باشد به عنوان چهره منتخب سال ۱۳۹۰ مخاطبان راديو فردا تا هر چه که مايليد به کسانی که شما را به عنوان چهره  سال انتخاب کرده اند بگوييد.

من می خواستم درخواست کنم که تمام آرايی که به من داده شده است را به حساب زندانيان سياسی ايران بگذاريد. چون از همه بيشتر آنها مستحق دريافت اين آراء اند. اين بدين معنا نيست که من کم ارج می نهم به لطفی که در حق من کرده اند. ولی من می خواهم تمام آراء داده شده را به زندانيان سياسی متعلق بدانم.

__________________________
نگاشته شده در تاریخ یازدهم فروردین دو هزار و پانصد و هفتاد و یک شاهنشاهی

۱۳۹۱ فروردین ۱, سه‌شنبه

ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی


باز بهاری دیگر آمد. دیگرباره بهار، خرامان خرامان بر پنجره ها پنجه سایید و آمدن اش قرین عطر دل انگیز هزاران شکوفه بهاری شد که فضای میهن مان را از رنگ و بوی خیره کننده شان آکنده می سازند.
   اما سالی که گذشت، مانند سایر سال ها، سراسر رنج و اندوه و حرمان بود. درین سال نیز داغ بسیاری از عزیزان مان را تحمل کردیم. داغ بسیاری از فرزندان رشید وطن را که شجاعانه تا پای جان شان ایستادند که فردای بهتری در انتظار فرزندان ایران باشد.
   افسوس که هنوز میهن مان تحت سلطه ی وجود منحوس اسلام گرایان بوده و لوث وجود نکبت بارشان از کشور عزیز ما پاک نشده است. اگرچه طلیعه ی پیروزی بسیار نزدیک است و دیر نیست روزی که دفتر عمر پلید نظام جمهوری اسلامی - و تمام فاسقان و بدکارگانی که اداره کننده آن هستند - بسته شده و همراه با ولایت جنایتکار فقیه(علی خامنه یی) به قعر دوزخ فرو بروند. آن روز عید حقیقی ایرانیان خواهد بود.
   اکنون و به پاسداشت فرا رسیدن عید جمشیدی و نوروز باستانی، از صمیم قلب مان امیدواریم سال 1391 خورشیدی(2571 شاهنشاهی) سالی سراسر پیروزی برای مردم ایران باشد. از ژرفنای قلب مان امید داریم امسال سالی باشد که بهار واقعی ایران، ذات مبارک اعلاحضرت رضا شاه دوم به همراه تک تک خاندان جلیل سلطنت پهلوی، قدم های نازنین شان را به ایران بگذارند تا ایران لبالب از شمیم بهار شود. بهاری که ماندنی خواهد بود و استوار...بهاری که نسیمش از همین امروز حس می شود.
   رضای نازنین! شهریارا! برگرد که بهار جز به حضور شما معنا نخواهد شد:
روزها بگذشت و تقویم زمان تکمیل شد
سال مان با صوت "حول حالنا" تحویل شد
باز هم بر ما به خاک افتادگان درگهت
صبح غمگینی بدون حضرتت تحمیل شد
ای بهار محض! بی روی تو در دنیای ما
هرچه رویید از زمین، تندیسی از قابیل شد
سال نو خورشیدی بر یکایک ایرانیان فرخنده و شاد باد.
پایداری پادشاهی پیروزی
__________________________________
نگاشته شده در تاریخ یکم فروردین دو هزار و پانصد و هفتاد و یک شاهنشاهی

۱۳۹۰ اسفند ۲۹, دوشنبه

پیام رضا شاه دوم به مناسبت فرا رسیدن نوروز 91


در آستانه ی فرا رسیدن بهار، شاهنشاه مهربان ایران، چونان سال های گذشته، پیام شادباشی را به هم میهنان ابلاغ فرموده اند.
   متن کامل پیام آکنده از لطف رضا شاه دوم پهلوی به شرح زیر می باشد:

اول فروردین ماه ۱۳۹۱
فرا رسیدن نوروز و تحویل سال نو، بر شما هم میهنانم در سراسر جهان، و بر مردم همه کشورهایی که نوروز را گرامی می دارند، شاد و فرخنده باد.
نوروز جشن باستانی هزاران ساله ایرانیان، زبان مهر و دوستی است.
نوروز پیروزی نور بر ظلمت است.
نوروز فصل شادی و آشتی و نماد زیبایی و تازگی است.
نوروز، بر شما زنان و مردان، مادربزرگ ها و پدربزرگ ها، مادرها و پدرها و به ویژه بر شما جوانان، نوجوانان و کودکان آینده ساز  سرزمینمان، که با وجود تمامی کم و کاست ها، با خلاقیت های چشمگیر خود، در زمینه های علمی و هنری، نام ایران و ایرانی را در جهان پرآوازه و سربلند کرده اید، هزاران بار، خجسته باد.
در آستانه بهار، به تمامی زندانیان سیاسی - عقیدتی و خانواده هایشان، مادران و پدران داغدیده درود می فرستم و یاد جان باختگان راه آزادی سرزمینمان را گرامی می دارم.
همچنین برای تمام کسانی که در این ایام، در بستر بیماری بسر می برند، بهبودی و سلامتی آرزو می کنم. 
امید است که سال پیش رو، سالی سرشار از شادی، برکت، سلامتی، مهر و دوستی و پیروزی برای همه ایرانیان در سراسر جهان باشد.
هم میهنانم،
امسال را با اتحاد و آشتی برای رسیدن به آزادی و بازگشت به هویت  اصیل ایرانی آغاز کنیم.
سرنوشت و تاريخ ایرانمان تنها با خواست و تلاش ما تغییر خواهد كرد.
مردم ایران شایسته یک زندگی همراه با رفاه، آرامش، صلح و دوستی هستند. 
در سایه ایرانی آزاد و قانونمند، اقتصاد کشور شکوفا شده، فرصت های برابر برای همه شهروندان ایجاد می شود و در چنین فضایی، استعدادهای درخشان و نخبگان ایران، برای پیشرفت و سرافرازی میهنمان تلاش خواهند نمود.
 به خود و به فرهنگ کهن ایرانمان باور داشته باشیم که طلوع آزادی نزدیک است. 
هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز 
خداوند نگهدار ایران باد  
رضا پهلوی

__________________________________________________

نگاشته شده در تاریخ بیست و نهم اسفند دو هزار و پانصد و هفتاد شاهنشاهی

۱۳۹۰ اسفند ۲۲, دوشنبه

شادباد میلاد با سعادت اعلاحضرت رضا شاه کبیر بزرگمرد ایران ساز

چه نسیم خنکی می وزد. چه شمیم دل انگیزی به مشام می رسد. وعده ی دیدار کدامین یار است که باغ اینچنین مست انتظار است؟ این کیست که خبر ولادتش، شوقی وصف ناشدنی در دل زمین و زمان انداخته است؟ کیست این تازه از راه رسیده که چشمان آسمانی اش کاینات را مبهوت ساخته؟
  فردا بیست و چهارم اسفند ماه، زادروز ابرمردی از تبار خورشید است. سالروز ولادت کسی که ایران به دستان پرابهت حضرتش، رنگ و بوی دیگری به خود گرفت و سرتاسر تاریخ به پاقدم ایشان وامدار است.
   فردا 24 اسفند، زادروز با سعادت اعلاحضرت فقید رضا شاه کبیر، سرسلسله دودمان جلیل سلطنت پهلوی می باشد. بلندبالایی فراتر از ذهن های ما...
   سال 1256 خورشیدی درحالیکه کشور ما در رنج و حرمان مطلق به سر برده و زیر دست شاهان نالایق و بی کفایت قاجاری، چیزی از آن باقی نمانده بود، هیچکس تصور نمی کرد ولادت یک نوزاد، در خانه یی کوچک و محقر، سرنوشت ایران را دگرگون سازد و ایرانی دوباره از دل ایرانستانی زخم خورده، ولادت یابد:
خوش آمد گل وزان خوشتر نباشد
که در دستت به جز ساغر نباشد
زمان خوشدلی دریاب و دریاب
که دایم در صدف گوهر نباشد
بشوی اوراق اگر همدرس مایی
که درس عشق در دفتر نباشد
   رضا شاه کبیر به سبب دانایی و لیاقت بی مانندشان در عرصه سیاست، بسیار زود مدارج عالی را طی کرده و به مقام نخست وزیری دست یافتند. مدت کوتاهی بعد، بنا به رای اکثریت قاطع مجلس شورای ملی، ایشان به پادشاهی ملک کیان برگزیده شده و افسر تابناک شاهنشهی را بر سر نهادند و سپس آنچنان با عزمی قاطع به اصلاح امور کوشیدند که چشم جهان به پیشرفت ناگهانی ایران خیره ماند.
   کوشش های خستگی ناپذیر آن بزرگمرد، در چند جمله و یا صفحه هرگز خلاصه نخواهد شد. اما به عنوان مثال به چند نمونه از اقدامات ایشان که در زمان خود بی نظیر بودند، اشاره می شود:
بنیان گذاری ثبت احوال و ثبت اسناد
براندازی نظام خان سالاری
براندازی حجاب اهانت آمیز اسلامی برای زنان
بنیان گذاری ارتش ایران
ساخت راه آهن
بنیان گذاری بانک سپه، بانک ملی ایران و بانک فلاحتی
بنیان گذاری بیمه ایران
بنیان گذاری خبرگزاری پارس نخستین خبرگزاری ایران
بنیان گذاری رادیو در ایران برای نخستین بار
طراح نخستین پایه های سکولاریزم در ایران
گسترش صنایع
لغو کاپیتولاسیون
اسکان عشایر
و...
   آن رادمرد در طول دوران شکوهمند پانزده ساله پادشاهی، آنچنان تلاش های ارزنده یی نموده و در راه عمران و آبادانی ایران کوشیدند که هرگز و هرگز حتا با گذشت سده ها از خاطر ایران محو نخواهد شد.
   رضا شاه بزرگ به راستی مردی بود که آمدنی شیرین و رفتنی تلخ داشت. رادمردی که تمام طول عمر ما جوابگوی قدردانی از ایشان نیست.
   پادشاها! چه قدر جای شما امروز در میان ما خالی است، اگرچه یادگار ارزنده تان به سان قرص خورشیدی امروز در میان مان حضور دارند که نام شان همان نام شماست و کلام شان کلام شما. امروز رضای نازنین شهریار سربلند ایرانزمین، بهترین و ارزشمندترین سرمایه برای میهن مان هستند. کسی که درست مثل شما در قلب مهربان حضرتش، چیزی جز عشق به ایران و ایرانی وجود ندارد...
   فرا رسیدن سالروز پرمیمنت 24 اسفند را گرامی داشته و به روح پرفتوح ابرمرد دوران، اعلاحضرت رضا شاه بزرگ درود بی پایان نثار می کنیم. این عید خجسته را نخست به پیشگاه نوه تاجدارشان اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی شادباش بی پایان عرضه می داریم. سپس به حضور بانوی آفتاب علیاحضرت شهبانو فرح دیبا پهلوی عرض تبریک داشته و آنگاه به محضر گرانمایه دو والاحضرت به جامانده از ایشان شاهدخت اشرف و شاهپور غلامرضا پهلوی مراتب تبریک و شادباش خود را پیشکش می داریم. همچنین به حضور انور نوادگان حضرتش خصوصن والاحضرت شاهدخت فرحناز پهلوی و تک تک اعضای خاندان جلیل سلطنت پهلوی عرض شادباش بی کران داریم.
عید سعید 24 اسفند بر تک تک مردمان پاک ایرانی شاد و فرخنده باد...
_______________________________
نگاشته شده در تاریخ بیست و سوم اسفند دو هزار و پانصد و هفتاد شاهنشاهی

۱۳۹۰ اسفند ۲۱, یکشنبه

خجسته باد زادروز والاحضرت شاهدخت فرحناز پهلوی


آب زنید راه را هین که نگار می رسد
مژده دهید راه را بوی بهار می رسد
راه دهید یار را، این مه ده چهار را
کز رخ روح بخش او نور نثار می رسد
   خجسته و میمون باد میلاد گل نوشکفته یی که نازنین قدم مبارکش را بر این شاخسار کهن نهاده و بهارهای آینده را از عطر دلاویز وجودش آکنده ساخته است.
   فردا بیست و دوم اسفند ماه، سالروز مبارک ولادت شاهدخت دردانه ایرانزمین، والاحضرت فرحناز پهلوی است. دختری از تبار آفتاب، زیبا چهره یی از باغ هماره خرم پهلوی.
  والاحضرت شاهدخت فرحناز پهلوی به تاریخ 22 اسفند سال 1342 خورشیدی قدوم مبارک را بر دیدگان آفتاب نهاده و ولادت یافتند. ایشان دومین فرزند علیاحضرت شهبانو فرح دیبا پهلوی و سومین فرزند اعلاحضرت فقید شاهنشاه آریامهر می باشند.
   تولد ایشان نه تنها قلب مهربان والدین بلند مرتبه شان را شاد نمود که دل های پرمهر میلیون ها ایرانی عاشق را. تو گویی ولادت این دخت زیبا بشارتی بر فرا رسیدن بهار بود که در واپسین روزهای زمستان، جشن و شادی را به میهن ما میهمان ساخت.
  اکنون سال ها از آن رخداد خجسته سپری می شود. شوربختانه خاندان بزرگ مرتبه پهلوی سالیانی است که در تبعید و غربت به سر می برند و این میلادهای باشکوه را در دیاری بیگانه به بزم می نشینند. اما طلوع فرخنده آفتاب بر بام کهن میهن شب زده ی ما بسیار نزدیک است...
  فرا رسیدن 22 اسفند ماه، فرخنده زادروز دوشیزه ی گرانمایه، والاحضرت شاهدخت فرحناز پهلوی را گرامی می داریم. این عید فرخنده را نخست به پیشگاه برادر تاجدار ایشان اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی شادباش عرضه می داریم. سپس به محضر مبارک مادر گرانمایه ایشان علیاحضرت فرح پهلوی مراتب عرض تبریک خود را تقدیم داشته و آنگاه با قلبی پر از ارادت و عشق، این میلاد سعید را به حضور خود شاهدخت فرحناز عرض شادباش می داریم.
  امید که وجود عزیز شاهدخت فرحناز پهلوی در سایه همایونی برادر تاجدارشان صد سال زنده، پاینده، پایدار و شادمان بماند.
بیست و دو اسفند بر یکایک ایرانیان شاد باد...
_________________________________________
نگاشته شده در تاریخ بیست و یکم اسفند دو هزار و پانصد و هفتاد شاهنشاهی