۱۳۸۹ آبان ۸, شنبه

نهم آبان روزی ماورای تقویم ها – پنجاهمین سالروز ولادت با سعادت رضا شاه دوم





















































































آمدی و آمدنت مرا مدهوش کرد. آمدی و شکوه این آمدنت در ذهن نمی گنجد. ابر و باد از تو فرمان می گیرند. دیوان روزگار به اذن تو ورق می خورَد. آفتاب فردا تنها به اشاره مژگان تو بر بام اشراق رخ نمایی می کند. تو از تبار طلوعی، نام تو با حیثیت عشق هم تراز است، هرچه هست از توست. شکوفه ها به شوق تو پیکر این باغ را زینت خواهند داد. روزی که تو آمدی، دفتر هستی گشوده شد.

آمدن تو سرفصل شور و غرور است. تو حرف اول و آخری، جز تو هیچ نامی نیست، نشانی نیست، واژه یی نیست، جمله یی نیست، ترانه یی نیست، غزلی نیست. جز به اعتبار تو هیچ حرفی برای گفتن نیست. آفرینش از تو منشا می گیرد. خدا به نام تو جهان را آغاز کرده. غیر از تو هیچ کسی نیست که هرچه هست انعکاس وجود لبریز از درخشش توست این فاتح قرون و اعصار...

فردا بزرگ ترین روز تاریخ است. والاترین عید بشر، روزی که نه به قلم وصف می شود و نه خاطرمان جایی دارد برای باور ابهت این میلاد شکوهمند.

فردا نهم آبان ماه برابر با ولادت با سعادت فخر جهان، معبود و ایزد ایران، خضر فرخنده پی، شاه شاهان، شهریار شهریاران، اعلاحضرت همایونی رضا شاه دوم پهلوی می باشد.

پنجاه سال پیش در چنین تاریخی، کسی که وجود کبریایی اش قبله گاه بیداردلان است، منت بر سر خداوند نهاده، قدوم مبارک شان را بر چشمان ما گذاشته و چون خورشیدی بی زوال درخشیدن آغاز فرمودند. آری پادشاه خوبان رضا شاه دوم در این روز بزرگ ولادت یافتند و تاریخ مسیر خود را تغییر داد. نهم آبان ماه عید بزرگی که در آن سرنوشت ما بار دیگر از نو نوشته شد، همان روزی است که معشوق و دلدار ما تابیدن خورشیدوارشان را شروع کردند:

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

بیخود از شعشعه ی پرتو ذاتم کردند

باده از جام تجلی صفاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

آن شب قدر که این تازه براتم دادند

آن محبوب در اوج شادی و شادکامی مردم ولادت یافتند. پخش خبر تولد پرشکوه وارث تاج و تخت کیانی، آنچنان شور و شوقی در مردم به پا کرد که در طی چند قرن و شاید هزاره اخیر بی سابقه بود. این طفل نو رسیده همان موعود بی همتایی بود که از ماه ها پیش، مردم ایران برای ولادت ایشان دقیقه شماری می کردند.

از آن روزی که شاهنشاه آریامهر محمد رضا شاه، علیاحضرت فرح را به همسری برگزیدند، هر دوی این بزرگواران انتظار ولادت یافتن پسری را می کشیدند تا وارث و حافظ میراث گرانقدری باشد که در طی سده ها و هزاره ها همواره هویت ایران و افتخارآمیزترین نماد مردمان آن بوده است.

هنگامی که نخستین علایم بارداری در وجود مبارک علیاحضرت شهبانو احساس شد، شخص پادشاه و نزدیکان و مقربان دربار ملوکانه در جریان این رخداد شیرین و دل انگیز قرار گرفتند. اما مقرر شد تا فرا رسیدن نوروز باستانی، این خبر خوشایند از عموم مخفی بماند تا انتشار آن هم قرین با عید نوروز، شادمانی دوچندان برانگیزد.

از آن روزی که خبر بارداری علیاحضرت در میان مردم پخش گردید، لحظه شماری شگفت انگیزی آغاز شد. بنا بر نظر پزشک متخصص زنان، دکتر جهانشاه صالح، بهتر بود هیچ نوع تست تشخیصی برای آگاهی از جنسیت جنین انجام نشود. بایسته می بود به جای پذیرش عوارض احتمالی چنین تست هایی، صرفن انتظار بکشند و اجازه بدهند این نه ماه سرنوشت ساز زمان خود را طی کند.

به تاریخ دوشنبه نهم آبان سال یکهزار و سیصد و سی و نه خورشیدی، ساعت یازده و پنجاه و پنج دقیقه صبح، وارث بلامنازع سلطنت ایران دیدگان مبارک شان را بر جهان خاکی گشودند و چشم کائنات بر فروزش این آفتاب عالم افروز خیره ماند:

مدامم مست می دارد نسیم جعد گیسویت

خرابم می کند هر دم فریب چشم جادویت

پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن

که شمع دیده افروزیم در محرابِ ابرویت

تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی

صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت

وگر رسم فنا خواهی که از عالَم براندازی

برافشان تا فرو ریزد هزاران جان ز هر مویت

دو روز بعد ملکه ایران در کنار محمد رضا شاه پهلوی از بیمارستان خارج شدند در حالیکه یکی از ندیمه های دربار این افتخار بزرگ را داشت که نوزاد کوچک را در آغوش داشته باشد. سیل جمعیت مشتاقان به سمت و سوی اعلاحضرت محمد رضا شاه – که آن روز هیچیک از محافظین، ایشان را همراهی نمی کردند - هجوم آوردند درحالیکه شادباش و تصدق و دعا از زبان شان نمی افتاد.

این لحظات استثنایی که بی تردید بر صفحات زرین تاریخ برای ابد ثبت شده اند، بهترین لحظات و دقایق مردمی بودند که سالیان سال برای ولادت وارث تاج و تخت و پدر معنوی آینده شان انتظار می کشیدند. مردمی که عاشقانه و صادقانه سلطنت را دوست داشتند و آن را رمزی برای بقای میهن شان می دانستند.

از آنجایی که ارتباط تنگاتنگ دربار با قشر محروم و مستضعف جامعه مدنظر آریامهر فقید بود، ایشان اراده کردند تا فرزند دلبندشان در بنگاه خیریه حمایت از مادران و نوزادان واقع در خیابان مولوی تولد یابند(که سپستر این بیمارستان به یمن ولادت باسعادت آن دلربا به نام مبارک مادرشان زایشگاه فرح خوانده شد). به رغم آنکه این امکان وجود داشت که والاحضرت رضا(رضا شاه دوم) در مدرن و مجهزترین بیمارستان های ایران قدم بر دیدگان آفاق بگذارند اما میل پدر تاجدار ایشان چنین بود تا در بیمارستانی تولد شوند که بسیاری کودکان محروم و فقیر نیز در همان مکان به دنیا می آیند.

بر اساس تصمیم شاهنشاه فقید و علیاحضرت، نام رضا شاه کبیر پدربزرگ این گل تازه شکفته بر آن حضرت نهاده شد.

پادشاه مصمم بودند از همان ماه های نخستین ولادت فرزندشان، والاحضرت ولایتعهد یک پادشاه تمام عیار تربیت شوند و بر همین اصل مربیان زبده یی را برای امور مختلف ایشان گماردند. رضا شاه دوم از همان کودکی دارای خصایل بی نهایت نیکویی بودند. خصلت هایی که در نهاد و گوهر ایشان ودیعه بوده و به راستی مثل و مانند نداشتند. بنا به فرمایش خودشان از سه چهار سالگی به پرواز علاقه مند بودند و تماشای هواپیما و هلیکوپتر ذوق مخصوصی در وجود نازنین شان برمی انگیخت. ایشان همچنین از خردسالی شان روی خوشی به تملق گویان نشان نمی دادند. همانگونه که امروز نیز بر همین روال رفتار می کنند و بنا به فرموده حضرت شان جز حقیقت و راستی چیزی از اطرافیان شان انتظار ندارند.

والاحضرت رضا پهلوی دوم، از اوان کودکی به یادگیری زبان های فرانسه و انگلیسی پرداختند. ایشان در این ضمن وارد رشته های گوناگون ورزشی خصوصن شنا، فوتبال، اسکی، پاتیناژ، تنیس و... شده و به صورت حرفه یی در مسابقات محلی، استانی و کشوری شرکت می کردند. از آنجا که پادشاه محبوب علاقه ویژه یی به فوتبال داشتند آن را به طور جدی تری پی گرفته و به عنوان اصلی ترین رشته ورزشی ادامه دادند. شهریار در عین حال به عکاسی نیز علاقه مند بوده و هستند و در آن زمان ها که مشغله ایشان کمتر بود به این هنر می پرداختند.

اعلاحضرت رضا شاه دوم در سن هفت سالگی و در مراسم تاجگذاری پدر فقیدشان، رسمن به مقام ولایتعهدی منصوب گردیدند. معظم له از آن روز حس کردند بار یک مسوولیت مهم بر شانه های همایونی سنگینی می کند و بنابراین کوشیدند تا در این جایگاه، همه توش و توان خود را به کار گیرند. از آن پس رضا شاه دوم در تمام جلسات رسمی و مهمی که با سران سایر کشورها برگزار می شد حضور داشته و از نزدیک با پیچیدگی های عالم سیاست آشنا شدند.

شهریار خوبان پس از اتمام دوران دبیرستان بنا به رای پدر فقید و تاجدارشان، عازم کشور امریکا شدند تا دوره تخصصی خلبانی جت های جنگنده را در پایگاه هوایی ریس تگزاس سپری نمایند. البته آن حضرت از سن یازده سالگی به طور جدی آموزش خلبانی را آغاز فرموده بودند اما برای پشت سر گذاشتن دوره های پیشرفته، شایسته می دیدند که به یکی از معتبرترین پایگاه های این حرفه در کشور امریکا مراجعت کنند.

ایشان تابستان سال 57 و یک روز پس از جشن فارغ التحصیلی شان – که منحصر به پارتی کوچک و دوستانه یی با همکلاسی های مدرسه بود – ایران را به مقصد ایالات متحده ترک فرمودند و بر حسب بداقبالی ما مردم ایران هنوز که هنوز است در همان دیار غربت حضور دارند.

معظم له در شهر لوبوک واقع در ایالت تگزاس به طور موقت اقامت گزیده و سخت مشغول آموختن پرواز بودند که غبار منحوس شرارت تیره دلان و اوباش، فضای ایران را تیره رنگ ساخت. اخبار به طور جسته و گریخته به گوش رضا شاه دوم می رسید چرا که از نگر پدر و مادر فرزانه ایشان، سزاوار نبود ذهن والاحضرت با هیچ مطلبی جز امور درسی و آموزشی شان درگیر شود.

با وقوع انقلاب نحس 57 و تشریف فرمایی پادشاه فقید و شهبانوی شان به تبعید، داستان زندگی شاهزاده والاتبار قدری تغییر یافت. ایشان به سبب وفات زودهنگام پدر تاجدارشان و رسیدن به سن قانونی(بیست سال تمام) ناگزیر از به دوش گرفتن مقام سلطنت بودند که چنین کردند. اعلاحضرت رضا شاه دوم در نهم آبان سال 59 خورشیدی در کشور مصر، سوگند پادشاهی را ادا کرده و به طور رسمی این منصب را عهده دار شدند.

اما درس شان همچنان نیمه تمام بود و بدین سبب در کنار مسوولیت پادشاهی آنهم در شرایط دشوار غربت، اوضاع بسیار نا به سامان درون کشور و جنگ ویرانگری که ایران در آتشش می سوخت، پادشاه نیک نهاد مصمم شدند تا تحصیلات خود را در رشته علوم سیاسی در دانشگاه جنوب کالیفرنیا به انجام برسانند. ایشان از طریق مکاتبه یی با دانشگاه مربوطه در تماس بودند و همین کار را سخت تر می کرد. اما هیچ چیز در کل جهان وجود نداشته و ندارد که آن وجود اهورایی را با کمترین مانعی مواجه سازد و در نتیجه بسیار آسان تر از تصور هرکسی، معظم له فارغ التحصیل شدند.

در سال های ابتدایی دهه شصت شاهنشاه حس کردند تشکیل خانواده می تواند نقش موثری در پیشرفت های فردی و اجتماعی هر کسی ایفا کند. این ذهنیت به صورتی جدی شکل گرفته بود که یک آشنایی دلپذیر، ذهنیت شاهانه را به واقعیت تبدیل کرد.

سال 1364 بود که دختری اصیل زاده، زیبارو و ایرانی به نام دوشیزه یاسمین بر حسب یک اتفاق خجسته با اعلاحضرت دیدار کرد. طی دیدارهای بعدی برای پادشاه یقین حاصل شد که این دختر معصوم، شایسته همسری ایشان خواهد بود.

شاهنشاه بزرگ در فرصتی مناسب به والاحضرت یاسمین پیشنهاد ازدواج دادند و در عین حال خاطرنشان فرمودند که زندگی با ایشان، هم خطر و هم مسوولیت پذیری به همراه خواهد داشت. والاحضرت یاسمین از پادشاه کسب اجازه کردند تا بر این پیشنهاد تامل کنند. ایشان به رغم آنکه بر همه خطرات و دشواری های آینده واقف و آگاه بوده و می دانستند زندگی با چنین خورشید فروزانی برابر با پذیرش سخت ترین مسوولیت هاست اما شعله سحرآمیز عشق، ایشان را ناگزیر کرد که این پیشنهاد را بپذیرند. بدین سان چنین افتخار بزرگی نصیب دوشیزه یاسمین شد که ملکه ایران و همدم لحظه های برترین مرد جهان باشند.

پادشاه به تاریخ بیست و دوم خرداد ماه سال 1365خورشیدی با والاحضرت یاسمین اعتماد امینی پیمان الفتی جاودانه بستند که ثمره این وصلت فرخنده سه شاهدخت گرانمایه به نام های والاحضرتان نور، ایمان و فرح دوم پهلوی می باشند.

اعلاحضرت رضا شاه دوم با وجود مسوولیت سنگین شاهنشاهی و زمان بسیاری که در طی شبانه روز مصروف امور زیردستان و پیگیری اخبار میهن شان می دارند، بر خواسته همسرشان مبنی بر ادامه تحصیل ارج گذاشته و مجال دادند که ایشان با آرامش خاطر تا مقطع دکترای حقوق درس بخوانند.

گوهر یکدانه، دلدار یگانه، شهریار در تبعید، گل زیبای غربت نشین، شاهنشاه بزرگ ایران هم اکنون برای فرزندان شان پدری مهربان، برای بانوی شان همسری دلسوز و برای میهن شان چون سرو استواری ایستاده اند و در خط مقدم پیکار با نظام فاسد و مستبد اسلامی قرار دارند. همچنانکه برای مردم شان پادشاهی رحیم و رئوف اند و لحظه یی از یاد ملت شان غافل نمی باشند.

نهم آبان ماه فرخنده زادروز نازنین شاه ایران، اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی، سالروزی ست که هم افتخار یک ملت و هم تضمین حفظ و بقای میهن مان را در خود نهفته دارد.

پنجاهمین سالروز ولادت با سعادت شاهنشاه فرزانه ایران، رضا شاه دوم پهلوی و قدم گذاشتن آن حضرت را به گُلد شاهانه گرامی می داریم. در کمال خضوع و بندگی نهم آبان ماه این عید سعید را به پیشگاه آن دُر دو عالم، شاه شاهان اعلاحضرت همایونی رضا شاه دوم پهلوی صمیمانه و چاکرانه عرض شادباش داریم. سپس این عید بزرگ را به محضر علیاحضرت شهبانو فرح دیبا پهلوی تبریک بی پایان عرضه داشته، همچنین به حضور گرانقدر والاحضرت ملکه یاسمین اعتماد امینی پهلوی این روز بزرگ را شادباش عرضه می داریم. آنگاه به خدمت والاحضرتان شاهدخت نور، ایمان و فرح دوم پهلوی فرخنده باد عرض کرده همینطور به محضر والاحضرتان شاهدخت فرحناز و شهناز و شاهزاده علیرضا پهلوی ولادت با سعادت برادر تاجدار را خجسته باد عرضه می نماییم. همچنین به خدمت تمام وابستگان خاندان جلیل سلطنت پهلوی و خانواده اعتماد امینی این میلاد فرخنده را تبریک عرض می کنیم.

آرزومندیم ایزد یکتا وجود مبارک پادشاه عالی تبار، اعلاحضرت رضا شاه دوم را هزار سال برای مان پاینده نگهدارد تا در پرتو خورشیدسای آن ذات بی کرانه، عزت و حیثیت میهن مان محفوظ بماند.

همای اوج سعادت به دام ما افتد

اگر تو را گذری بر مقام ما افتد

حباب وار براندازم از نشاط کلاه

اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد

شبی که ماه مراد از افق شود طالع

بُوَد که پرتو نوری به بام ما افتد

به بارگاه تو چون باد را نباشد بار

کی اتفاق مجال ِسلام ما افتد

چو جان فدای لبش شد خیال می بستم

که قطره یی ز زلالش به کام ما افتد

خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز

کزین شکار فراوان به دام ما افتد

به ناامیدی ازین در مرو بزن فالی

بُوَد که قرعه ی دولت به نام ما افتد

ز خاک کوی تو هرگه که دم زند حافظ

نسیم گلشن جان در مشام ما افتد

خجسته میلاد شهریار ایران بر یکایک ایرانیان شاد باد...

____________________

نگاشته شده در تاریخ هشتم آبان دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی

۱۳۸۹ آبان ۷, جمعه

پیشباز گلد نهم آبان – نماهنگ تو ای پری کجایی تقدیم به خاک پای همایونی

یک نکته نیست غم عشق و زین عجب

از هر زبان که می شنوم نامکرر است

تنها دو روز به میلاد فرخنده شاهنشاه عالمیان، اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی باقی مانده است. نماهنگی که لینک آن را در پایین نوشتار می بینید، توسط حقیر طراحی شده و پیشکشی است که چاکرانه به محضر آن آفتاب فروزان عرضه می شود.

این ویدئوکلیپ بر اساس تصنیف سرگشته اثر جاودانه استاد قوامی طراحی شده است و زمان آن شش دقیقه و بیست و یک ثانیه می باشد. باید یادآوری شود که این آهنگ در میان بیشتر مردم به نام "تو ای پری کجایی" شهرت دارد اما نام اصلی تصنیف "سرگشته" می باشد

تصنیف این کلیپ با صدای حسین قوامی خوانده شده و شعر آن توسط استاد هوشنگ ابتهاج سرایش شده است.

حجم فایل ده مگابایت بوده و با فرمت دبلیو ام وی در وبسایت یوتوب قرار دارد که دوستان گرامی می توانند هم در سایت مربوطه کلیپ را تماشا کرده و هم در صورت تمایل آن را دانلود کنند.

در صورتی که هر یک از یاران عزیز، برای دانلود نماهنگ دچار مشکل شدند می توانند در کامنت ها مطرح کنند تا بکوشم راهنمایی شان کنم.

لینک نماهنگ سرگشته تقدیم به خاک پای رضا شاه دوم

_________________________

نگاشته شده در تاریخ هفتم آبان دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی

۱۳۸۹ آبان ۵, چهارشنبه

در آستانه گلد نهم آبان سروده یی ناقابل تقدیم به دربار رضا شاه دوم

بار دیگر این عید شکوهمند در راه است. عید فرخنده یی که عظمت آن در هیچ تصوری نمی گنجد. ما با هیبت این روز پرشکوه تنها چهار روز فاصله داریم. چهار روز دیگر سالروز ولادت با سعادت برترین مرد تاریخ است. میلاد کسی فراتر از انسان، فراتر از کلمات و فراتر از کائنات.

حتا خیال اینکه چنین روز بزرگی در راه است بند بند وجود آدمی را می لرزاند چه رسد به آنکه در پیشگاهش قرار داشته باشیم.

و ما اکنون در شُرُف نهم آبان هستیم. عید بزرگ و فرخنده یی که برابر با زادروز معبود بشریت و معشوق ملایک است. بزرگ مردی چون اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی و پادشاهی که عرش و فرش در ابهت وجود نازنین ایشان شگفت زده اند.

حقیر در آستانه این عید بزرگ، یک مثنوی سروده ام که آن را در کمال خفت و شرمساری به خاک پای ذات اقدس کبریایی رضا شاه دوم پیشکش می دارم.

این بنده روسیاه دربار ایشان، همواره آگاه هستم که هیچ شعری شایسته تقدیم به آن پیشگاه اهورایی نیست آنچنان که هیچ جمله یی توان توصیف حتا یک تارموی آن شاهنشاه عالی مقام را ندارد. اما این سروده چون همیشه برگ سبز درویشانه یی است از سوی یکی از بندگان دربار ملوکانه که به محضر آن ابرپادشاه تقدیم می شود. امید که مقبول افتد:

بهار بی خزان من، تو را بهانه می کنم

و ناگهان هوای شعر عاشقانه می کنم

شکوفه ی بهاری ام، دلیل بی قراری ام

همیشه چشمه ی خروش اشک های جاری ام

تو با منی ولی دلم چه بی پناه و بی کس است

فراتر از منی و شوق دیدنت مرا بس است

شب است و غرق گریه ام، نشسته ام در انتظار

و زیر بار گریه ها شکسته ام در انتظار

شب است و بغض سال ها نشسته در کمین من

کجاست صبح صادقم؟ کجاست بهترین من؟

شب آمده، شبی سیه که شوم و زشت و دیرپاست

شبی که لحظه لحظه اش اسیر دست گریه هاست

کجایی ای دوباره فرصت طلوع آفتاب؟

کجاست چشم خیس تو؟ کجاست آن شرابِ ناب؟

کجایی ای که یک اشاره ی تو رمز هستی است

تویی که چشم روشنت همیشه راز مستی است

تو را صدا نمی زنم، دلم عجیب خسته است

منم همان که بی شما همیشه دلشکسته است

صدا نمی زنم تو را، من التماس می کنم

به شوق عطر دامنت، هوای یاس می کنم

بیا بهار بی خزان، بیا که بی تو تشنه ام

بیا و رنگ زندگی ببار بر ترانه ام

بهار جاودان من، تو را بهانه می کنم

اسیر دام زلف تو هوای دانه می کنم

دو چشم مست تو مرا همیشه خواب می کند

غم نگاه روشنت مرا خراب می کند

تو شاه بیت دفتری و من ز یاد می روم

تو بر فراز بودنی و من به باد می روم

اسیر دست سرد شب، منم که بی ستاره ام

پر از شکست و حسرتم نمانده راه چاره ام

من آن غم همیشگی، من آن شکست زندگی

تو ماورای ذهن من، همیشه مست زندگی

تو رنگ عشق و آتشی، من از تبار خواهشم

به پای عشق دلکشت به حسرت نوازشم

نگارِ من نگاه کن! ببین پر از سیاهی ام

و بی حضور حضرتت سراسر از تباهی ام

به حکمِ چشم های تو، چه گونه غرق خون شدم

تبر به ریشه ام زدی، ببین که واژگون شدم

بکُش مرا، رواست خون قلب من برای تو

در اوج سرفرازی ام که جان دهم به پای تو

تو از زمان فراتری، تو مالک دقایقی

تو صاحب تمام قطره های خون عاشقی

بهار گوشه یی ست از طراوت وجود تو

و آسمان کنایه از ابهت وجود تو

بیا که در غیاب تو دچار رنج و محنتیم

شکسته در ستیز شب، اسیر این وقاحتیم

بیا که بی حضور تو، شکست سرنوشت ماست

و تا همیشه بغض و گریه سرگذشت زشت ماست

به سوز سخت سالیان، اسیر زخم سازشیم

شبیه شمع نیمه جان، که در مسیر کاهشیم

بیا که با حضور تو زمین جوانه می زند

دوباره رنگ روشنی بر آشیانه می زند

زمان و هرچه در زمین، همه در اختیار توست

بهار من بیا که باغ مست انتظار توست.

_____________

نگاشته شده در تاریخ پنجم آبان دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی

۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید – فرخنده باد زادروز باسعادت اعلاحضرت محمدرضا شاه
































ای صبا نکهتی از خاک رهِ یار بیار

بِبَر اندوه دل و مژده ی دلدار بیار

نکته روح فزا از دهن دوست بگو

نامه خوش خبر از عالَم اسرار بیار

تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام

شمه یی از نفحات نفس یار بیار

شب را خبر دهید که صبحی درخشنده در راه است. خورشیدی عالم افروز فردا بر گستره این سرزمین خاموش طلوع خواهد کرد. شهر سراسر از خروش و هلهله، لب ها به تبسم آراسته، دل ها غرق شور، آسمان لبریز نور، چه حادثه ی شگرفی در راه است؟ چه طلعت خجسته یی؟ چه دلبر مهرویی؟ چه میلاد فرخنده یی؟

فردا بهاری مملو طراوت از راه خواهد رسید. چهارم آبان ماه، ولادت باسعادت بزرگمردی است که در هیچ واژه یی و هیچ خیالی، ابهت وجود لایتناهی حضرتش تصویر شدنی نیست.

عید می آید. شور تازه یی در راه است. فردا سالروز فرخنده میلاد پادشاه فقید و سعید، اعلاحضرت همایونی محمدرضا شاه پهلوی است. مردی به وسعت تاریخ و ماورای اندیشه ها...

به تاریخ چهارم آبان سال یکهزار و دویست و نود و هشت خورشیدی، در خانه یی کوچک و با صفا، از دامان بانویی بزرگ چونان علیاحضرت ملکه مادر، تاج الملوک آیرملو، طفلی برخاست که امروز نام پرآوازه ایشان افتخار یک ملت است. طفلی که سپستر دست توانمند حضرت اش ایران را به نگینی درخشان تبدیل نمود. محمدرضا شاه پهلوی دردانه فرزند اعلاحضرت فقید رضا شاه کبیر، در این تاریخ شکوهمند، منت بر سراچه آفاق گذاشته و قدوم ملوکانه را بر چشم کائنات نهاده تا سرفصلی تازه در این دنیای مغموم آغاز شود:

صبا به تهنیت پیر مِی فروش آمد

که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد

هوا مَسیح نفس گشت و باد نافه گشای

درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد

تنور لاله چنان برفُروخت بادِ بهار

که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد

پادشاه محبوب فقید، در سن هفت سالگی به مقام ولایتعهدی نایل آمدند. بنا به فرموده رضا شاه کبیر، فرزند نوجوان ایشان محمدرضا شاه در سن دوازده سالگی به کشور سوییس عزیمت فرمودند تا تحصیلات متوسطه را در مدرسه لوروزه به اتمام برسانند.

والاحضرت در سن هفده سالگی به ایران بازگشتند و تحصیلات را در دانشکده افسری ادامه دادند. سه سال بعد ایشان اراده فرمودند تا با پرنسس فوزیه خواهر ملک فاروق(پادشاه مصر) ازدواج کنند.

زندگی آرام و بی دغدغه یی آغاز شد. میوه دل انگیز این ازدواج – که شوربختانه سالیان بعد به ناکامی انجامید – دوشیزه یی زیباچهره به نام والاحضرت شاهدخت شهناز پهلوی بود.

ناگهان هنگامه تلخی آغاز شد. پدر تاجدار و بزرگوار، ناگزیر به تبعید و ترک وطن شدند. محمدرضا شاه با دیدگانی اشکبار پدر نیکوتبارشان را وداع کردند. حالا دیگر مسوولیت خطیر سلطنت بر عهده آن حضرت بود. مسوولیتی سنگین و در عین حال افتخارانگیز.

بیست و پنجم شهریورماه یکهزار و سیصد و بیست، اعلاحضرت محمدرضا شاه پهلوی رسمن سلطنت را بر عهده گرفتند. ایشان از همان روزهای نخستین، چونان پدر عظیم الشان شان نگرش ویژه یی به احوال مردم داشته و مترصد اقداماتی در جهت پیشرفت و آبادانی مملکت بودند.

کوشش های ملوکانه در راه اعتلا و آبادی ایران، هرگز نمی توانند در این سطور حقیر و کوتاه جای بگیرند. برای شرح و توصیف گوشه هایی کوچک از تلاش های بی کرانه آن حضرت، به صدها هزار صفحه نیازمندیم که باز شرح یکی از هزار نخواهد شد.

محمدرضا شاه پس از آنکه ادامه زندگی با همسرشان پرنسس فوزیه را دشوار یافتند، در عین عدم تمایل، تصمیم به جدایی فرمودند. چندین سال پس از این جدایی تلخ و غمبار، اعلاحضرت اراده کردند تا ثریا اسفندیاری را به همسری برگزینند. دختری دورگه که از سمت مادر آلمانی و از جانب پدر نیای ایرانی داشت. پرنسس ثریا در کنار محاسن ظاهری و شخصیتی خود، یک مشکل بزرگ و لاینحل نیز داشت. ابتلا به بیماری حصبه در نوجوانی ایشان به عقیم شدنش منجر گردیده بود. دربار ایران نیازمند ولادت مقام ولایتعهد بود اما ثریا توانایی باردار شدن نداشت.

در نتیجه به رغم خواست قلبی آن پادشاه رحیم و مهربان، سرنوشت این شد تا جدایی میان شان رقم بخورد. در سال 1338 خورشیدی اعلاحضرت محمد رضا با شهبانو فرح پیمان عشقی ابدی بستند که این ازدواج فرخنده منجر به زایش وارث کیان ایران شد اعلاحضرت رضا شاه دوم جانشین اورنگ پادشاهی آبان ماه سال بعد ولادت یافتند. ثمره این ازدواج چهار فرزند بود: والاحضرتان رضا، فرحناز، علیرضا و لیلا.

در تمام سالیان سلطنت محمدرضا شاه بزرگ ارتشتاران، میهن ما در اوج سرافرازی و بالندگی قرار داشت و خصوصن در دهه چهل و ابتدای دهه پنجاه، شکوه و اعتبار ایران را فرسنگ ها دورتر از مرزها نیز می شد حس و باور کرد. آوازه ایران در هرکجای جهان شنیده می شد. جشن های دو هزار و پانصد ساله نمادی بلاانکار از شکوه و فره این کهن میهن بودند که دنیایی را به حیرت واداشتند.

اعلاحضرت فقید چون نگینی بی مانند بر اریکه اقتدار ایران می درخشیدند. همه چشم ها به سمت ایشان بود و هر لبی ناخواسته به تحسین گشوده می شد وقتی اینهمه جلال، جبروت و عظمت را یکجا در وجود عزیز آن حضرت نظاره می کرد. اینهمه بِهی و برتری در کمتر کسی طی تاریخ دیده شده که در آن وجود گرانقدر به عینه می شد دید.

محمدرضا شاه به واقع استوره یی ماورای تصور بودند. صنمی در اوج رفعت و بزرگی که از لحظه ولادت تا واپسین دم حیات زمینی شان سر تا به پا رحمت، برکت، مهر و ابهت بودند. وجود بی مانند ایشان چون خورشیدی نورانی بر همه یاخته های ایران می تابید. کسی از مهر و شفقت ایشان بی نصیب نبود. همواره به همه حالات و احوالات مردم شان توجه داشتند خصوصن وضعیت مردم فقیر، دهقانان و روستاییان.

در سال نحس 57 و مقارن با وقوع توفان شومی که از سر بی دردی و بی خردی توامان مشتی از مردمان پست به وقوع پیوسته بود، آن مهر تابان ناگزیر به ترک دیاری شدند که خاک پاکش وامدار لطف اهورایی ایشان بود.

امروز اگرچه آن شاهنشاه بلند مرتبه در بین مان حضور ندارند و سایه افتخار آفرین شان بر سر مان نیست اما یادگاری از خویش به جا گذاشته اند که همان فره ایزدی را در نهاد خود داشته و همان پرتو شاهانه را بر پیشانی دارند. اکنون ما به جانشین آن شاهنشاه بزرگ یعنی وجود مبارک اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی می بالیم و مباهات می کنیم که یادگار آریامهر فقید و میراث دار آن مهر جاویدان اند.

فرا رسیدن چهارم آبان ماه خجسته زادروز با سعادت شاهنشاه آریامهر، اعلاحضرت فقید محمد رضا شاه پهلوی را گرامی داشته و به روح پرفتوح آن حضرت درود بی کران نثار می کنیم. این عید سعید را نخست به پیشگاه نماد فره ایزدی، پادشاه فربخت، اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی شادباش عرض نموده و سپس به محضر مبارک علیاحضرت شهبانو فرح دیبا پهلوی این میلاد خجسته را تبریک بی پایان عرضه می داریم. آنگاه به حضور مبارک والاگهر شاهدخت اشرف پهلوی خواهر همسان آن حضرت که زادروز خود ایشان نیز هست هم جشن میلاد برادر تاجدار و هم عید زادروز خود ایشان را شادباش و تهنیت عرض می نماییم. بعد به محضر مبارک والاحضرتان شاهدخت شهناز و فرحناز و شاهزاده علیرضا پهلوی عرض تبریک فراوان داریم. همچنین به خدمت والاحضرت ملکه یاسمین اعتماد امینی پهلوی این عید بزرگ را فرخنده باد عرضه می کنیم.

چهار آبان فرخنده پانهاد پادشاه فقید ایران محمد رضا شاه پهلوی بر یکایک ایرانیان شاد باد...

______________________

نگاشته شده در تاریخ سوم آبان دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی