۱۳۹۰ خرداد ۸, یکشنبه

پیام رضا شاه دوم پهلوی به همایش سکولارهای سبز در تورنتو – کانادا

سکولارهای سبز، گروهی است متشکل از ایرانیان مبارزی که به هدف سر دادن صدای اعتراض سایر هم میهنان گرد هم آمده اند. مرکز اصلی این شبکه آزادیخواهی در تورنتو کانادا واقع است اما اعضای آن به طور گسترده در اقصا نقاط جهان مشغول فعالیت می باشند.

در همایشی که این گروه به تازگی برگزار نمود، از خدمت شاهنشاه خوبان اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی نیز دعوت به عمل آورد. ایشان به علت مشغله فراوان، نتوانستند در همایش سکولارهای سبز ایرانی شرکت کنند اما پیامی را به این دوستان صادر فرمودند. رضا شاه دوم در متن پیام روحبخش شان ضمن ترسیم خط مشی و اهداف سبز این عزیزان، بر اهمیت اندیشه سکیولاریستی و لزوم مبارزه با هرنوع دین سیاسی و ابزارگونه، تاکید ورزیدند.

متن کامل پیام شهریار ایران را در ادامه می خوانیم:

دوستان و هم میهنان عزیزم، با سلام برهمۀ شما:
امیدوار بودم که بتوانم دستکم در یکی از جلسات این همایش با شما باشم و با آراء و باورهایتان در بارۀ موضوع هائی که مطرح می شود بیشتر آشنا شوم. متأسفم که امکان فراهم نشد. امّا بی نهایت خوشحالم که می توانم، به دعوت لطف آمیز برگزارکنندگان همایش، مختصری در بارۀ موضوع مورد بحث بیان نظر کنم. امّا پیش از آن، نخست مایلم برپائی این همایش را به همۀ برگزارکنندگان شادباش بگویم. مشکلات برگزاری همایشی از این گونه و دشواری یافتن راه حل آن ها از دید کسی پنهان نیست. تنها با همّتی شایان و شوری فراوان است که می توان در این راه به مقصود رسید. خوشبختانه برگزارکنندگان همایش کنونی از این دو نعمت بهره بسیار داشته اند.

به نظر من این همایش را باید از دو نقطۀ نظر بهنگام و ارزنده شمرد. نخست از نظر اهمیت موضوع های مورد بحث، و دوّم از بابت تأکید بر ضرورت به هدفی مشخص. همگرائی در زمینۀ رسیدن به هدفی مشخص.

اهمیت موضوع که به یقین برای شما دوستان عزیز کاملاً روشن است. هیچ ایرانی که معتقد به ضرورت برپائی یک نظام دموکراتیک و متعهد به حقوق بشر باشد نمی تواند ارزش و اهمیت چنین بحث و بررسی را نادیده بگیرد. آن چه که از آغاز عمر حکومت اسلامی تاکنون بر ایران و مردم ایران رفته است هر روز بر اهمیت چنین همایش ها و بررسی ها میفزاید. به نظر من، موضوع همایش کنونی باید بسیار زودتر از این برای مخالفان و منتقدان جدّی حکومت اسلامی مطرح می شد، حداقل برای کسانی که در فضای امن جوامع دموکراتیک جهان زندگی می کنند و به ضرورت تحقق یک نظام دموکراتیک و شرایط و لوازم آن پی برده اند.
به نظر من امروز بخشی بزرگ از زنان و جوانان دانش آموختۀ ایران که در کورۀ سوزان استبداد مذهبی آبدیده شده اند به این لوازم و شرایط به خوبی آگاهند. با گوشت و پوست و استخوانشان حس کرده اند و می دانند که دموکراسی تنها بر شالودۀ حقوق و آزادی های انسان می تواند استوار شود. و نیز می دانند که حکومت غیرسکولار با حقوق و آزادی های بشر و لاجرم با دموکراسی، یکسره بیگانه و ناسازگار است.

خوشبختانه به نظر می رسد که آراء کسانی که هنوز سخن از دموکراسی دینی می رانند و جدائی دین از حکومت را ضروری نمی شمرند، نقشی و اثری بر ذهن جوانان، و زنان هشیار و هوشمند ایران نگذاشته است.
کار فساد واستبداد و بیداد، در ایران به آنجا رسیده که حتی شماری روزافزون از بنیان گزاران و هواداران حکومت اسلامی هم سرانجام در عمل به تأئید نظر و خواستِ روشن و مشهود اکثریت قاطع مردم ایران پرداخته اند. آن ها، اگر نه به تصریح، به تلویح، دخالت دین در حکومت را ریشۀ همۀ فاجعه های بی سابقه ای می دانند که میهن ما را به چنین مرحلۀ اسفناکی رسانده است. مهم تر ازهمه، شماری از هواداران و مبلغان سابق حکومت اسلامی، امروز مسبب اصلی سست شدن باورهای مذهبی، به ویژه در میان هموطنان مسلمانمان را، همین اختلاط دین و حکومت می شمرند.

به این ترتیب منکر اهمیت و ضرورت بحث و بررسی هرچه بیشتر و همه گیرتر در بارۀ سکولاریزم و حقوق بشر نمی توان شد. امّا اوضاع و احوال آشفته تر از همیشۀ ایران، و ابرهای سیاهی که بر آسمان میهن عزیزمان وزیدن گرفته، مسئولیت های دیگری را نیز بر عهده همۀ ما گذاشته است. جنبۀ دوم اهمیت این همایش پرداختن به همین مسئولیت ها است. من در این فرصت مایلم در بارۀ یکی از این مسئولیت ها، که شاید مهم ترین آن هاهم باشد، چند نکته ای را که به نظرم می رسد با شما دوستان در میان گذارم. این مسئولیت مسئولیتی است که متأسفانه در این سال های دراز بسیاری از ما در باره اش سخن بسیار گفته و به ایفایش کمتر پرداخته ایم. مسئولیت یافتن راهی برای همرای و همبسته شدن ده ها و صدها هزار ایرانی کوچیده از وطن برای کمک به رهائی و آزادی هم میهنان اسیر و گرفتارمان.

به نظر من ایرانیان دور از وطن شاید بیشتر از هرگروه مهاجر دیگری امکان و فرصت و انگیزۀ چنین هم رائی و همبستگی را داشته اند امّا متأسفانه تا کنون به توفیق چشمگیری نرسیده اند. تا آن جا کـه خود شاهـد بوده ام و یا از دیگران شنیده ام، کمتر مجمعی و همایشی از ایرانیان علاقه مند به وطن و نجات وطن برپا شده است که در آن تفرّق و رقابت جای تلاش برای رسیدن به توافق بر سر هدف های مشترک را نگرفته باشد. عنادها و کشمکش های ایدئولوژیک، جاه طلبی های سیاسی و اختلاف نظر بر سر مسائل فرعی از جمله قالب و ساختار اداری حکومت از دلائل اصلی ناکامی در این زمینه است.

با توجه به موضوع های مورد بحث همایش و هدف های آن و تأکیدی که بر ضرورت همگرائی و رسیدن به تصمیم های قابل اجرا شده است، اطمینان دارم که این همایش می تواند به نتایجی مثبت و سود مند دست یابد و مقدمات همرائی و همبستگی هرچه بیشتر ایرانیان، به ویژه ایرانیان دور از وطن، را برای رسیدن به هدفی مشترک و یافتن شیوه های تحقق آن، فراهم آورد. با سپاس دوباره از فرصتی که به من دادید، برای همگی آرزوی توفیق هرچه زودتر و کامل تر در راه کمک به آزادی ایران دارم.

خداوند نگهدار ایران باد

رضا پهلوی

پیوند به تارنمای ملوکانه پادشاه ایران


________________________________
نگاشته شده در تاریخ هشتم خرداد دو هزار و پانصد و هفتاد شاهنشاهی

۱۳۹۰ خرداد ۶, جمعه

پیام همدردی رضا شاه دوم به مناسبت درگذشت شادروان ناصر حجازی

ناصر حجازی نه تنها چهره و اسطوره یی ماندگار در عرصه فوتبال کشورمان می باشد بلکه قسمتی از سرمایه های ملی ایران بود که شوربختانه از دست مان رفت. ایشان از عنفوان جوانی در عرصه بین المللی فوتبال، افتخارات بسیاری برای هم میهنانش کسب نمود. حجازی به شخصه مفتخر به آشنایی با پادشاه گرانمایه ایران نیز بود و از آنجایی که رضا شاه دوم از کودکی علاقه خاصی به ورزش و خصوصن فوتبال داشتند، ناصر خان نیز پاره یی وقت ها به میدان فوتبال سعدآباد می آمد و با آن کودک دردانه (شهریار امروز ایران) تمرین فوتبال می کرد.


طی گذشت زمان زنده یاد ناصر حجازی اثبات کرد، مرام حقیقی یک اسطوره را دارد و به همین خاطر پس از وقوع انقلاب نحس خمینی و استقرار دیکتاتوری محض در ایران، هرگز و هیچگاه به دستبوسی این گرگ های خون آشام تن نداد. ناصر حجازی اگرچه در وجهه کامل یک مربی کارکشته فوتبال به فعالیت های ورزشی خود ادامه داد اما نپذیرفت تا همچون برخی دیگر از ورزشکارنمایان و یا هنرمندان ریالی، مقابل قدرت دیکتاتوری و منحوس خامنه یی گردن خم کند. حجازی سرفراز و سربلند ماند و حتا در روزهای سخت آن بیماری جانکاه نیز مردمش را فراموش نکرد.

شادروان ناصر حجازی مرد شماره یک فوتبال ایران، در واپسین هفته های عمرش به خاطر انتقاد بی پرده از فشارهای اقتصادی دولت بر مردم، در صدا و سیمای حکومتی، ممنوع التصویر شد که همین از بارزترین نقاط عطف عمر پربار اوست. ناصر عزیز به تاریخ دوم خرداد ماه، به علت ابتلا به عارضه بدخیم ریوی دیده از جهان فرو بست و مصداق همه آنهایی شد که با رفتن شان همچنان می مانند چرا که با مردم و از جنس خود مردم اند. همان مردان بزرگی که خار چشم قدرت های اهریمنی هستند و همنفس رهپویان آزادی.

به مناسبت انتشار خبر درگذشت ستاره اسبق فوتبال ایران شادروان ناصر حجازی، پادشاه ایران اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی پیام همدردانه یی صادر فرمودند. ایشان در متن پیام زیبا و آرامش بخش شان با اشاره به کوشش های درخشان حجازی در عرصه ورزش، روحیه جوانمردانه و میهن پرست وی را مورد تحسین قرار دادند.

متن کامل پیام ایشان را با هم می خوانیم:

دوم خرداد ماه ۱۳۹0

از دریافت خبر درگذشت شادروان ناصرحجازی بی نهایت متاثر شدم. وی جای ویژۀ خود را به عنوان دروازه بان تیم ملی فوتبال ایران داشت و حال برای ابد ثبت کرده است.

به یاد خاطرات شیرینی از جوانی خود می افتم که ناصر حجازی، همراه با دیگر اعضای تیم ملی، گاهی به میدان فوتبال سعدآباد می آمدند و با هم تمرین فوتبال می کردیم. یاد بازی های مقدماتی قبل از جام جهانی فوتبال سال ۱۹۷۸ آرژانتین را میکنم – که تیم ایران برای اولین بار به جام جهانی راه پیدا کرد. این خاطرات برای همیشه در ذهن من حک شده است.

چهرۀ نامدار او در میان سایر نامداران ورزشی ایران همیشه می درخشید، او روحیۀ ورزشکاری و جوانمردی را در هم آمیخته بود و همیشه به مردم و میهن خود عشق می ورزید.

به عنوان یک دوستدار فوتبال، به خانوادۀ وی، به همبازی های ناصر و جامعۀ ورزشکاران ایران، تسلیت می گویم.

روانش شاد

رضا پهلوی


_________________________________________
نگاشته شده در تاریخ ششم خرداد دو هزار و پانصد و هفتاد شاهنشاهی

۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۰, جمعه

چه کسی فتنه گر است؟ مخالفان بشار اسد یا تروریست های حماس؟

هر زمان آتش شرارت و خرابکاری هرکجای دنیا برپا می شود، نظام وارونه اندیش جمهوری اسلامی آشکارا خرابکاران و قاتلان را مورد حمایت مادی و لفظی خود قرار می دهد. دیگر این به یک عادت و رویه تبدیل شده است که اگر رژیم ولایی از هر تشکل و نهضتی جانبداری کند، بوی تعفن از آن نهضت پوشالی برمی خیزد و به وضوح پیداست که اهداف تاریک و ننگینی در پشت آن تفکر پنهان است که مورد تفقد دیکتاتور بزرگی مانند علی خامنه یی قرار گرفته است.

از آنجا که رژیم منحوس اسلامی همواره دم خروسش از پشت قسم های ابوالفضلش پیداست، به مجرد آنکه قیامی خودجوش و برآمده از درون ملت ها بر ضد نظام های فاسق و دیکتاتور شکل می گیرد، بلادرنگ از سوی ایادی نظام به لقب فتنه گر مزین می گردد و همانقدر که از دشمن! و توطئه غرب! صحبت به میان می آید، هم زمان مبارزین نیز برچسب فتنه گر و اغتشاش کننده می گیرند و البته مخاطبان خزعبلات این رژیم، احمق هایی هستند که از بطن همین سیستم زاده شده و نشو و نما کرده اند و بر همین اصل بزرگ ترین دروغ ها را هم به آسانی باور می کنند.

اینجا سوال جالبی به ذهن می رسد. سوالی که قطعن برای بسیاری از مردم ایران وجود دارد. چه گونه است که مخالفان بشار اسد دیکتاتور، بعد از دهه ها ظلمی که او و پدرش حافظ اسد در حق این مردم مرتکب شد، با ایستادگی و اعتراض شان تبدیل به خاری در چشم علی خامنه یی شده اند و عیش این آغا را منقص کرده اند. چه طور است که مبارزین سوری و مردم حقیقی آن کشور که نماینده نسل امروز و آینده وطن شان هستند به جرم دهن کجی شان به بشار اسد، از جانب همتای دیکتاتور او (خامنه یی) مورد غضب قرار گرفته و فتنه گر نام می گیرند.

چه گونه است که مردم آزاده ایرانی اگر در اعتراض به انتخابات مضحک و دست نویس شده رژیم، بی سلاح به خیابان ها بیایند با گلوله های سربی حکومت الله مواجه می شوند و فتنه گر نیز لقب می گیرند اما... گروهک خرابکار و تروریست و نامشروعی مانند حماس یا جهاد اسلامی که سرسختانه بر سر راه صلح اسراییل و فلسطین ایستاده و برای خونریزی بیشتر مصرانه پافشاری می کند، از نگاه جمهوری اسلامی "مبارز" به حساب می آید و نه فتنه گر؟

اگر حامیان نظام منفور اسلامی به اندازه یک حلزون شعور داشتند( که ندارند) تفاوت فتنه و خرابکاری را با رشادت و مبارزه درک می کردند. آنچه امروز در سوریه و غرق در خون و آتش می گذرد در معنای واقعی کلمه اش مبارزه نام دارد و فتنه و جنگ طلبی روان پریشانه حماس، حزب الله لبنان و جهاد اسلامی به معنی اصل کلمه جنایت توام با حماقت است. اما تفکیک و تشخیص این دو نیاز به اندکی شعور و خرد دارد که همان اندک هم در مریدان جمهوری اسلامی مشهود نیست.


__________________________________
نگاشته شده در تاریخ سی ام اردیبهشت دو هزار و پانصد و هفتاد شاهنشاهی

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۴, شنبه

ماه آوریل - پرسش های مردم از شهریار ایران

مطابق رویه هرماه پادشاه بزرگ ایران پرسش های ماه آوریل هم میهنان را پاسخ گفته اند. بزرگ ترین اهمیتی که چنین سوال ها و جواب هایی از آن برخوردار است، آشنایی هرچه بیشتر مردم ایران با افکار و ایده های اعلاحضرت می باشد.


به اراده رضا شاه دوم پهلوی بار دیگر این پرسش ها در تارنمای شاهانه و فیس بوک ایشان قرار گرفت و اکنون پیش روی شما دوستان عزیز نیز قرار دارد.

می رویم تا این هفت سوال را همراه با پاسخ های ملوکانه جانان ایران در ادامه بخوانیم:

پرسش یک) آیا زمان آن نرسیده است که خاطرات کودکی و جوانی و خاطرات مربوط به مادر، پدر و بستگان خود را در یک کتاب یا نوشته با مردم در میان بگذارید؟ همچنین عکس های چاپ نشده ای را در تارنمای خود بنظر بازدیدکنندگان آن برسانید؟گرین بوی

رضا پهلوی: گرین بوی عزیز، در مورد این موضوعی که شما پیشنهاد کرده اید در یکی از کتابهای من بنام «گذشته و آینده» اشاراتی شده است. من گاه بگاه در جریان بعضی از مصاحبه هایم به برخی خاطرات ایام کودکیم اشاره کرده ام. حال اگر شما انتظار دارید که من خاطرات خود را بنویسم باید بگویم که کار جمع آوری این خاطرات را آغاز کرده ام. حتی زمانی که جمع آوری خاطراتم تکمیل شود، در حال حاضر نخواهم توانست این خاطرات را منتشر سازم، زیرا بسیاری از دیدارهای من با افراد در طول زندگیم شامل تعداد زیادی از چهره های سرشناس و مقامات گذشته و حال است که با آنها مذاکرات و گفتگوهایی خصوصی داشته ام و بنابراین در حال حاضر چاپ و انتشار این دیدارها و مذاکرات مناسب نیست و ممکن است وضع و موقعیت برخی از این افراد صدمه ببینند. با این حال این وظیفۀ من در برابر تاریخ و هموطنانم می باشد که در زمان مناسب خاطرات خود را همراه با اطلاعاتی مفید انتشار دهم.

در مورد عکس های شخصی اکثر عکس هایی را که مناسب تشخیص داده ام در اختیار همۀ شما در تارنمای خود قرار داده ام. متاسفانه برخی از آلبوم های عکس دوران کودکی من، سی و دو سال پیش هنگام ترک میهن آنجا باقی ماند. اگر این عکس ها در کاخ های سعدآباد یا نیاوران محفوظ نمانده باشد، خدا می داند به دست چه کسانی افتاده است.

پرسش دو) فرهنگ و هنر نقش مهمی در جنبش مردم بازی می کنند، در دو سال گذشته هنرمندان از جنبش سبز پشتیبانی کرده اند اما چماق بدستان، جنبش مردم را مورد تمسخر قرار داده اند (مانند فیلم اخراجی ها). چگونه می توان با مزدوران رفتار کرد و هنرمندان چه نقشی بر عهده دارند؟ شهاب

رضا پهلوی: شهاب عزیز، بنظرمن هنر، روح و جان انسان است و لذت بخش ترین و موثرترین نحوۀ تبادل اندیشه ها و احساسات افراد با یکدیگر است و در بعضی موارد حتی از بیان کلمات بهتر و موثرتر است. در جهان ما دوران هایی است مانند دوران تاریکی که ما در حال حاضر تجربه می کنیم که این دوران ها از هنرمندان طلب می کنند نداهایی را که خفقان و سرکوبی می کوشد ساکت کند و قلم ها را بشکند، به مردم منتقل سازند.

هنر به اَشکال و صورت های مختلف می تواند مردم را با سلاحی نیرومند مسلح سازد، سلاحی که بر ترسِ ناشی از نشانه گیری تفنگ ها غلبه می کند.

من شاهد بوده ام که اوباشان رژیم در برابر فریادهای هم صدای مردم که متحدا در سرپیچی از اسیرکنندگان خود سرود یگانگی سر داده اند، لرزه براندامشان افتاده است. نمونۀ چنین وضعی را می توان در سرود مارسیز فرانسه که بعدها به سرود ملی آن کشور مبدل شد و یا در هم سرایی معروف «ما پیروز خواهیم شد» مشاهده کرد که یادآور قدرت ذاتی چنین سرود های جمعی است. این بعهدۀ هنرمندان، شاعران، نقاشان، ترانه سرایان و فیلم سازان ماست تا در جایی که دیگر قلم از عهده بر نمی آید وظیفۀ انعکاس درخواست های عمومی را بر عهده بگیرند و همانطور که میدانید تا کنون چنین کرده اند، در چنین وضعی یک صدای اعتراض می تواند به میلیون ها صدا تبدیل شود و مطالبۀ واحدی را مطرح سازد.

پرسش سه) آیا شما با استراتژی های کنونی جنبش سبز در داخل کشور از جمله اعتراضات روزهای سه شنبه که مردم را مستقیما در برابر نیروهای سرکوبگر در خیابان ها قرار می دهد موافقید؟ سام

رضا پهلوی) سام عزیز، یک هفته پس از انتخابات مفتضحانۀ تابستان ۲۰۰۹، من در کنفرانسی که در باشگاه ملی مطبوعات در واشنگتن برگزار کردم، همچنین در کنفرانس خبری که یک هفته بعد از آن در پاریس انجام دادم گفتم که جهان نباید انتظار داشته باشد که از این به بعد هر روز صدها هزار نفر را، هر روز در خیابان های ایران سرگرم تظاهرات مشاهده کند. من یادآور شدم که ما به زودی وارد مرحلۀ دوم خواهیم شد و از مرحلۀ تظاهرات خیابانی به دورۀ مقاومت خواهیم رسید.

همانگونه که ما اغلب مشاهده می کنیم، تحت لوای دیکتاتوری های سرکوبگر و بی رحم، مقاومت، به فعالیت ها و سازمان های زیرزمینی مبدل می شود. صرفا بدین سبب که ما توده های مردم را در خیابان ها نمی بینیم این بدان معنا نیست که مبارزه و کوشش در راه آزادی برای لحظه ای به پایان رسیده است.

سازمان های خبری مانند سی ان ان و بی بی سی و یا الجزیره تمایل دارند که حوادث فعالانۀ خیابانی را پخش کنند زیرا برای بینندگان بین المللی آنها جالب تر است. حتی در طرابلس و بحرین.

یک فیلم مربوط به یک فرد ناراضی را شما معمولا می توانید در یوتیوب یا در وبلاگ ها پیدا کنید. در نتیجه بنظر می رسد که ضرورت دارد بمنظور اثبات اینکه مردم برخاسته اند و با رژیم مبارزه می کنند روی تظاهرات خیابانی تاکید کنیم.

در حالی که من طرفدار حفظ حرکت سرپیچی و مخالفت هستم روش قدری متفاوت را تجویز می کنم. تعیین روزهای معینی از قبل گرچه نشان دهندۀ وجود سازمان و انضباط است عاقلانه نخواهد بود، زیرا به روشنی به نفع ابزار سرکوب رژیم خواهد بود. آنها برای برنامه ریزی قبلی بمنظور مقابله با تظاهرکنندگان آنهم بصورتی بسیار جدی، تمام وسایل را در اختیار دارند. اما رژیم در مقابله و کنترل تظاهرات غیر منتظره شانس کمتری دارد. چنین تاکتیک هایی علیه رژِم موثرتر است، در همان حال میزان خطر را برای نیروهای اپوزیسیون و فعالان سیاسی کمتر می کند.

علاوه برآن من مبلغ و مشوق دیرینۀ نافرمانی مدنی عاری از خشونت هستم و بارها در این باره نوشته و گفته ام. مردم خوب ایران از لحاظ تعداد بسیار بیش از کل اعضای ارتش، بسیجی ها و سپاه پاسداران رژیم هستند. برای مردم ایران بسیار آسان خواهد بود که به صورتی موثر تنها با ماندن در خانه هایشان عملیات دولت را از کار بیندازند یا آن را کُند کنند.

ایرانیان در سراسر کشور نقش حساسی دارند. در بنادر، در پالایشگاه ها، در سازمان های آب و برق و گاز، در فرودگاه ها و امثال آن، اگر هموطنانم فقط عملیات کشور را متوقف سازند می توانند رژیم را فلج کنند. بعبارت دیگر تا زمانی که هم میهنان من به رژیم کمک می کنند که چراغ ها را روشن نگهدارد به باقی ماندن رژیم در قدرت کمک می کنند. برای درهم شکستن رژیم نافرمانی مدنی می تواند قدرتمندترین وسیلۀ ما باشد.

پرسش چهار) با سلام و درود بر شاهزادۀ محبوب، شما وارث تاج و تخت ایران هستید و در مصاحبه ها و دیدارهای خود یک پادشاهی مشروطه را برای آیندۀ ایران پیشنهاد می کنید. بهترین پاسخی که طرفداران رژیم سلطنتی می توانند ارائه کنند که مزایای چنین سیستمی را برجمهوری توضیح داده و تشریح کنند چیست؟ لطفا توضیح دهید. محمد

رضا پهلوی: محمد عزیز، بنظر من و در مجموع من تفاوت معناداری بین شکل دولت جمهوری و پادشاهی مشروطۀ پارلمانی در جوامع دموکراتیک نمی بینم، آیا بین کرۀ جنوبی، ژاپن، آلمان و هلند یا فرانسه و اسپانیا تفاوتی عظیم وجود دارد؟ مسئلۀ واقعی این است که در یک کشور مشخص سرانجام چه سیستم دموکراتیکی مناسب تر و موثرتر است البته با توجه به طبیعت، تاریخ و ترکیب و بافت اجتماعی آن. هنگامی که من به ایران نگاه می کنم در می یابم که نهاد و بنیادی که من نماینده و معرف آن هستم از لحاظ تاریخی، در حفظ تمامیت ارضی یک جامعۀ متنوع که از گروه های قومی و مذهبی متعدد تشکیل شده است، در این عصر مدرن، این نهاد می تواند همچنان این نقش حساس و نمادین را بازی کند.

شاه یا ملکه بعنوان یک شخصیت بی طرف، ماورای سیاست خواهند بود و همانند مواردی که در رژیم های پادشاهی دموکراتیک مشاهده می شود، هیچگونه نقشی در ادارۀ امور کشور ندارند و ادارۀ امور برعهدۀ نخست وزیر و مقامات انتخاب شدۀ کشور خواهد بود.

در این دورۀ حساس تاریخ کشورمان که همگی ما باید برای آزادسازی ایران از این حکومت دیکتاتوری مذهبی متحد شویم من هم از هواداران پادشاهی مشروطه وهم از طرفداران جمهوری انتظار دارم، قبل از رسیدن به اولویت کنونی خودمان یعنی، دموکراسی، سکولاریزم و حقوق بشر از تبلیغ در مورد سیستم دلخواه خویش خودداری کنند.

ما چه هواخواه پادشاهی پارلمانی و چه خواهان جمهوری دموکراتیک نیاز داریم که در کنار هم بایستیم و یکپارچه باشیم و حق مسلم خود را برای انجام انتخاباتی آزاد و حق تعیین سرنوشت کشورمان را خارج از محدودۀ رژیم روحانیون و تشکیل یک مجلس موسسات برای بحث دربارۀ محتوای رژیم آینده و قانون اساسی کشور مطالبه کنیم و من امیدوارم که این قانون بر پایۀ اعلامیۀ جهانی حقوق بشر باشد. در پایان بایستی با انجام یک رفراندم ملی شهروندان کشورمان را قادر سازیم که رای مستقیم و نهایی خود را صادر کنند.

در صورتی که چنین مراحلی انجام شود، من بعنوان یک فرد، صرف نظر از آنکه نتیجۀ نهایی چه باشد یک شهروند سرافراز و شاد در یک ایران دموکرات خواهم بود.

پرسش پنج) اعلیحضرت، من فکر می کنم بزرگترین دلیل برای شکست اسلام و جوامع اسلامی مربوط به مواردی که با زن ها مربوط می شود و رفتاری ناسالم است. دموکراسی در خانه و خانواده آغاز می شود پس از آن به جامعه می رسد. نظر اعلیحضرت در این باره چیست؟ با احترامات نگین

رضا پهلوی: نگین عزیز، آیا یک دوندۀ «ماراتن» می تواند با یک پا بدود؟ بنظر من مردان و زنان پاهای جامعه را تشکیل می دهند. جامعه نمی تواند فقط با یک پا کار و عمل کند. یک جامعۀ مدرن جامعه ای است که از تبعیض عاری باشد، تبعیضی که رفتار با نیمی از جمعیت را بصورت شهروند درجۀ دو تجویز می کند. من کاملا با شما موافقم که این نظریه در واحد اصلی تمام جوامع یعنی در خانواده آغاز می شود، اما این نقطه نظر مدرن باید به فرهنگ اجتماعی – سیاسی مناسب زمان ما تبدیل شود.

من اغلب یادآور شده ام که بعنوان جامعه ما نیاز داریم بصورت جمعی این مشکل را پشت سر بگذاریم و خود را از یک جامعۀ سنتی به یک جامعۀ مدرن تغییر دهیم.

مدرنیته در اوایل قرن بیستم مورد طلب و درخواست روشنفکران ما بود. محققا پدر بزرگ من و پدر من هر دو کوشیدند در یک دوران جدید و مدرن برای ایران پیشگام باشند که در آن زنان از تساوی حقوق بیشتری برخوردار بودند.

اما حرکت به سوی مدرنیته، با توده ها بخصوص با بعضی از روحانیون در تضاد درآمد. شاید اکنون هموطنان من بعد از سی و دو سال که تحت حکومت مذهبیون بوده اند موضع خود را در برابر مدرنیته تغییر داده باشند. یک جامعۀ دموکرات می تواند تمام این موضوعات را حل کند. بهمین سبب است که من یک سیستم سکولار را تجویز می کنم، سیستمی که در آن جدایی مشخص و روشن بین سیاست و مذهب وجود دارد. فقط در آن زمان است که ما می توانیم از دخالت یکی در امور دیگری جلوگیری کنیم.

پرسش شش) با عرض درود، حضور شما در برنامۀ پارازیت صدای آمریکا عکس العمل های متفاوتی را در تارنماهای گوناگون برانگیخته است. شما احساس نمی کنید که این افراد از نظرات سیاسی شما بی خبرهستند؟ من پیشنهاد می کنم شما «بالاترین» را آبونه شوید و خلاصه ای از افکار و اندیشه های خود را در اختیار این تارنما قرار دهید. محمد حسین

رضا پهلوی: محمد حسین عزیز، بسیاری از افراد گمان دارند که از نظرات سیاسی من آگاه هستند، گرچه حتی مصاحبه های مرا نه خوانده اند و نه شنیده اند. البته موضوع ایران و چگونگی نجات و حفظ آن بخصوص دربارۀ بهترین راه رسیدن به این هدف نقطه نظرهای بسیار تندی ابراز می شود. صرف نظر از یک شخصیت سیاسی و صرف نظر از «بالاترین» از توصیۀ شما در این باره تشکر دارم و آن را مورد توجه قرار خواهم داد.

پرسش هفت) با درود برشما، بفرمایید در این روزها دختران شما چه می کنند؟ فریناز

رضا پهلوی: فریناز عزیز، دختر بزرگ من نور در حال تمام کردن سال اول کالج است. دختر دوم من ایمان در آستانۀ فارغ التحصیل شدن از دبیرستان است و کوچکترین دختر من که فرح نام دارد، در کلاس اول تحصیل می کند و مانند خواهرانش روزهای آخر هفته به کلاس درس فارسی می رود.

پیوند متن به زبان انگلیسی در تارنمای مبارک اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی

__________________
نگاشته شده در تاریخ بیست و چهارم اردیبهشت دو هزار و پانصد و هفتاد شاهنشاهی

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۹, دوشنبه

بعد از بن لادن نوبت ولی فقیه است


اگرچه رویدادهای تاریخی اثبات کرده اند مرگ جسمی افراد پلید، الزامن تغییری در روند پلیدی نخواهد داد و هرچند شواهد نشان می دهند مرگ باورهای شیطانی به مراتب برای جهان و جهانیان خوشایندتر از مرگ فیزیکی افراد شرور می باشد. اما هیچکس نمی تواند از شنیدن خبر مرگ اسامه بن لادن به عنوان یکی از مظاهر برجسته بنیادگرایی و تروریزم اسلامی خرسند نشود.
   دنیا راه درازی را طی کرد و بخش هایی از آن در آتش شرارت بن لادن سوخت تا سرانجام او نیز به سرنوشت محتوم سایر همتایانش دچار شد. واقعیت این است که افراد هرچه مخرب تر باشند پایان و عاقبت تلخ تری خواهند داشت و این نه فقط قانون دست نوشته انسان ها که قانون غیر قابل تغییر طبیعت است.
بن لادن که بود؟
   اسامه بن محمد بن عوض بن لادن، بنیانگذار و رهبر گروهک خرابکار القاعده و یکی از مروجین اسلام قتاله بود.
   بن لادن به طور قطع و یقین فرزند معنوی و پرورش یافته در مکتب کثیف جمهوری اسلامی بود. تفکری که مخالفین خود را محکوم به مرگ دانسته و برای گسترش تحجر دینی، می رود که دنیا را به آتش بکشد.
   امریکا با تمام قدرت نظامی و توانایی سرویس های امنیتی اش، بیش از ده سال تلاش بالاخره توانست ریشه و سرمنشا گروهک تروریستی القاعده را نابود کند. نمی توان گفت بن لادن موجودی رویین تن بود و یا اینکه نیروهایی فرازمینی از وجود نحسش مراقبت می کردند. بلکه تفکر منحوسی که پشت سر او خوابیده و بستر اصلی آن شوربختانه در کشور خودمان وسعت یافته است، مانع از این شد تا زودتر این عفونت ریشه کن شود و خیال همگان را آسوده سازد.
   بن لادن به عنوان غده یی چرکین و لکه یی کثیف سرانجام از دامان بشریت زدوده شد اما خط دهنده و پرورش دهنده او متاسفانه هنوز نفس می کشد و دولت امریکا نیز نمی تواند و شاید نمی خواهد بفهمد پشت صحنه بن لادن از خود او بارها خطرناک تر است. علی خامنه یی قاتل میلیون ها جوان ایرانی و تئوریسین بسیاری از اعمال مرگ بار و تروریستی در اقصا نقاط جهان، اکنون نه تنها زنده است که در راس قدرت قرار دارد و ایران امروز با وجود خامنه یی ناامن تر از دیروز افغانستان است که از وجود بن لادنی پنهان در هراس بود.
   پس از بن لادن قطعن باید نوبت خامنه یی باشد. زنده بودن و قدرت مداری خامنه یی به مثابه ادامه یافتن تروریزم در سراسر دنیاست و این میان غرب و خود امریکا نیز با این نا امنی دست به گریبان خواهند بود. مردم ایران که از سی و دو سال پیش تاکنون بیشترین تاوان را پرداخت کرده اند امروز مشتاق شنیدن خبر سرنگونی و نابودی علی خامنه یی هستند بیش از آنکه از شنیدن مرگ اسامه بن لادن آرامش خاطر یابند.
________________________________
نگاشته شده در تاریخ نوزدهم اردیبهشت دو هزار و پانصد و هفتاد شاهنشاهی

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۶, جمعه

پیام رضا شاه دوم در سوگ مرگ آزاده ای دیگر

سرانجام و پس از سال ها شکنجه یی که از سوی پلشت ترین دژخیمان تاریخ بر پیکر رنجور و نحیف سیامک پورزند فرود آمد، آن آزاده مرد مبارز توانست از زندان زشتکاران اسلامی رها شده و به ابدیت ملحق گردد.


درج خبر شهادت شادروان سیامک پورزند - که ظاهرن از سوی رسانه ها مرگ خودخواسته اعلام شد - بسیاری از دوستداران آزادی ایران را در شوک فرو برد. ایشان که در سال 1380 خورشیدی به شکلی کاملن غیر قانونی ربوده شده و تحت سخت ترین شرایط به یازده سال حبس محکوم شده بود، عاقبت از زندان تن جدا شده و به انبوه ستارگان درخشان آسمان ایران پیوست.

این روزنامه نگار باسابقه و خوش فکر، حتا این فرصت را نیافت تا از لیست اتهامات بی موردی که بر وی وارد آمده بود آگاهی یابد. سازمان های صلح جوی جهان به جمهوری اسلامی فشار بسیاری وارد کردند تا سیامک را بی قید و شرط آزاد کند اما رژیم خونخوار اسلامی می دانست که آزادی آقای پورزند مساوی با افشای اسراری از درون بیدادگاه های حکومتی می باشد و در نتیجه با توسل به حربه های اهریمنی اش زمینه مرگ این مرد دلاور را فراهم ساخت تا راز جنایاتش در هیچ کجای جهان فاش نشود.

متعاقب مرگ سوزناک زنده نام سیامک پورزند، بنا بر اراده همایونی پادشاه ایران پیام تسلیتی از سوی اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی صادر گردید.

ایشان در متن پیام شان، ضمن تسلیت به خانواده آقای پورزند از کوشش ها و تلاش های او تجلیل فرمودند.

متن کامل پیام ایشان را در ادامه خواهیم خواند:

۱۱ اردیبهشت ماه ۱۳۹0

با مرگ جانگداز سیامک پورزند بر فهرست بلند نام هزاران هزار قربانی راه رهائی ایران نام آزادۀ دیگری به خون نوشته شد. گناه این روزنامه نگار مقاوم و پرتلاش، چون صدها تن از همکاران و همسنگرانش، جز حق گوئی و ایران دوستی نبود؛ گناه بزرگی که در روزگار حکومت قاتلان حق و آزادی کیفرش حبس و شکنجه و کشتن است.

با همسر و فرزندان و یاران سوخته دل او همدردم و مرگ غم انگیزش را به آنان، به جامعۀ روزنامه نگاران ایرانی و به همۀ زنان و مردان آزادی خواه وطن تسلیت می گویم.

رضا پهلوی

پیوند به تارنمای ملوکانه اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی

_________
نگاشته شده در تاریخ شانزدهم اردیبهشت دو هزار و پانصد و هفتاد شاهنشاهی

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۲, دوشنبه

چرا می گوییم پادشاهی

وقتی صحبت از نظام پادشاهی می شود، صحبت به واقع از یک ساختار وسیع است که جوانب گوناگونی دارد. سیستم پادشاهی مشروطه بنا به تعریف خود، اصلی ترین مولفه را نظارت مردم می داند.


ادعای بی اصل و اساس مخالفین پادشاهی این است که چنین نظامی، محوریت خود را بر رای و نظر یک نفر نهاده است و بر همین اساس نیز آن را مطابق میل خود نمی دانند. عمومن جمهوری خواهان، مردم را وجه المصالحه خودشان قرار داده و در واقع این چماق را در دست گرفته اند که حق و حقوق نداشته خود را مطالبه کنند و انتقام آرزوهای سرکوفته شان را از دوستداران پادشاهی بگیرند.

نظام پادشاهی مطلوب ما همان نظامی است که محورش اقشار عادی جامعه هستند و رکن اصلی آن خود مردم می باشند.

دست کم تاریخ اسف بار سی و دو سال گذشته که در حرمان مطلق سپری شد به همگی ما نشان داد که جمهوری خواهان چیزی بیش از جمهوری اسلامی برای عرضه کردن در چنته ندارند. جالب اینجاست که همان نابخردان مدعی هستند که انقلاب ما دزدیده شد و به یغما رفت. اگر انقلاب این حضرات یک مرتبه به این شکل زشت و مضحک به یغما رفته، دست گرگ ترین و سیاه دل ترین افراد عصر حاضر افتاد و به دست نجس پلیدترین نامرد تاریخ روح الله خمینی مصادره شد، از کجا معلوم فردا نیز قیام های مردمی را همین روشنفکرنمایان دروغگو به باد ندهند. از کجا روشن است که فردا چنین ادعایی نکنند و دوباره علم مصیبت را برندارند که انقلاب مان به باد رفت( و در واقع به باد دادیم و رفت).

البته جنبش های مردمی این ده سال اخیر که نشانه بلوغ و آگاهی هم میهنان می باشد هرگز قابل قیاس با هیاهوی بزدلان و ارازل سال 57 نیست و این قلم بنا ندارد که با چنین مقایسه یی به شریف ترین و محترم ترین هم وطنان خدای ناکرده جسارتی وارد آید. اما از آنجایی که باید طینت و سرشت مدعیان جمهوری و مخالفین پادشاهی بر همگان عیان شده و بر غیر قابل اطمینان بودن این دسته افراد تاکید شود چنین مقایسه یی ناگزیر است.

جمهوری طلبان بخواهند یا نخواهند بارها و بارها امتحان خود را پس داده اند. سال 57 که خبث طینت شان خمینی رجاله را بر مسند قدرت نشانید و سال ها بعد با برداشتن پرچم اصلاحات، سال های سال مردم را به بازی گرفته و پای صندوق های رای انتصابات اسلامی کشاندند و دست آخر هم چیزی جز خاکساری نصیب مردم ایران نشد.

هنگامی که ما صحبت از پادشاهی می کنیم یعنی داریم از خود ایران سخن می گوییم. ایرانی که از آغاز به نام نامی شاهنشاهی هویت گرفت. شخص پادشاه یعنی مردم، یعنی عصاره ایران و به معنای همان کسی است که صرفن برای ایران و به خاطر مردمش بر آن اریکه سپندینه نشسته است.

پادشاه در یک نظام مشروطه، به لحاظ اجتماعی هیچ تفاوتی با سایر مردم ندارد جز آنکه شبانه روز خود را برای امنیت، آزادی و خوشبختی دیگران مصروف می دارد. امروز بیش از هر زمان دیگری اهمیت چنین سیستمی حس می شود و هر روز بیش از روز قبل، ایران به قدوم شهریاری همچون رضا شاه دوم پهلوی نیازمند است. کسی که از تبار مرد بزرگ و میهن پرستی چون اعلاحضرت محمد رضا شاه هستند و شخصیت والای ایشان اثبات کرده است یک تار موی شان به تاریخ و سرنوشت این مدعیان رنگ و لعاب زده برتری دارد. دیر نیست همگان بفهمند تنها راهی که به آزادی می رسد برقراری یک نظام پادشاهی در ایران است.

_________________________________
نگاشته شده در تاریخ هفدهم اردیبهشت دو هزار و پانصد و هفتاد شاهنشاهی