۱۳۸۹ خرداد ۹, یکشنبه

زنده به گوری زن ایرانی در مدفن حجاب(نوشتار یکم)

یکی از حربه هایی که رژیم اسلامی از آن بهترین بهره برداری ممکن را نموده و بدین وسیله دیکتاتوری خود را همه جانبه به نمایش می گذارد همین پوشش زشت، زننده و اهانت آمیزی است که طی سی سال گذشته، با توسل به اهرم زور بر سر و اندام بانوان ایرانی قرار داده و آن را وسیله یی خیالی و دروغین برای حفظ شرافت و عفت معرفی می کند.

در بحث حجاب باید از دو زاویه به مطلب نگریسته شود. نخستین نگرش از باب خرد و عقلانیت است که به طور کلی چنین ساختاری را رد نموده و تحلیلی شعورمندانه و جهان شمول پیرامون پوشش ارایه می کند که این تحلیل شامل مرد، زن و حتا خردسالان نیز می باشد. نگرش دوم از باب گفته های خود اسلام می باشد که به رغم تهی بودن از منطق و عقلانیت، بازهم متضاد با آن چیزی است که امروزه سران جمهوری اسلامی به عنوان حجاب معرفی کرده و تا مرز شکنجه و اعمال خشونت بی حد و مرز بر آن پافشاری می کنند.

اگر از زاویه خردمندانه به کلمه حجاب نظر بیاندازیم خواهیم دید واژه چندان مناسبی نیست چرا که حجاب از ریشه حجب آمده و در زبان عربی به ابزاری برای پنهان و مخفی شدن اطلاق می شود. اگر بنا باشد انسان ها(چه زن و چه مرد) خود را به معنی راستین کلمه در حجاب قرار دهند اساسن ارتباط انسان ها قطع خواهد شد چرا که ناگزیر هستند خود را در توده یی از پارچه ها کاملن پنهان سازند تا به معنای راستین حجاب دست پیدا کنند.

اما پوشش عبارت مناسب و عاقلانه یی است. پوشش در حد متعارفش لازمه زندگی بشر است و این پوشش هیچ نوع ارتباطی به اسلام و یا سایر ادیان ندارد. بشر از دیرباز می دانسته که برای حفظ وقار و زیبایی، در امان ماندن از تهاجمات طبیعی و ایجاد تنوع در شکل ظاهری اش، بایستی از پوششی بر اندام خود استفاده کند.

شکل گیری و تکامل لباس در تاریخ بشر خود حکایتی بس دراز است که در این مقاله نه جایی دارد و نه با مضمون مطلب قرابتی. تنها باید بر این نکته تاکید شود که پوشش انسان ها شامل قاعده یی خاص و ابدی نیست. همانگونه که هر چیز طی تاریخ دستخوش تغییر و پیشرفت قرار گرفته و رسم جهان تا بوده بر توسعه و ارتقا بوده است در مورد پوشش و نوع لباس نیز همواره این ارتقا به چشم می آید. نوع پوشش و لباس برای زنان و مردان، بر حسب یکسان نبودن روحیات و فیزیک ظاهری آنان، تفاوت هایی دارد. ضمن اینکه در هر مکانی بر اساس وضعیت جغرافیایی، نوع محیط و همینطور سن و سلیقه افراد پوشش های متنوع و دیگرگونه یی انتخاب می شوند.

به عنوان مثال پوششی که در ساحل دریا مناسب می باشد به هیچ عنوان در محیط تحصیل یا کار مناسب و پسندیده نیست. یا پوششی که در هوای سرد قطب شمال مورد استفاده است در مناطق حاره یی و یا کویری خفقان آور و غیر قابل تحمل می باشد. همانگونه که گفته شد سن و سال، سلیقه و شرایط مادی افراد نیز نقش تعیین کننده یی در تفاوت پوشش آنان ایفا می کند.

گذشته از هر مطلبی پوشش افراد بر خلاف آنچه که رهبران دغل باز مذهبی تعریف می کنند حد و قانون لایتغیری ندارد و تحت هر شرایطی، قوانین فردی و سلیقه ها ایجاب می کند کمی تغییر نیز لحاظ شود. اگر در محیط تحصیل و یا کار، یک زن یا مرد خود را ملزم به پوشیدن پیراهنی متناسب با محیط های یاد شده می داند این نوع و شکل به خصوص پیراهن وی، یک قاعده تغییر ناپذیر نیست. بر فرض ممکن است روسای یک کمپانی بزرگ به این نتیجه دست یابند که اگر یقه پیراهن های کارمندان کمی گشوده تر باشد در گرمای هوا، فشار عصبی کمتری را متحمل شده و راندمان شان نیز بالاتر خواهد رفت. بدین سان یک قانون اجتماعی که از ابتدا نیز سوای موهومات ریشه در عقلانیت داشته است تغییر می کند و چون حد و حدود محکم، بی منطق و غیر قابل عبوری ندارد دگرگون می شود و خود را با شرایط و احوال بشر منطبق می سازد.

آنچه که در زندگی بشر مهمترین اصل به شمار می رود، تغییر و بازنگری در قوانین، به منظور آرامش، رفاه و راحتی بیشتر بشر است و نه وارد آوردن فشار بیشتر بر انسان ها به منظور حفظ یک قانون که از نخست نیز ریشه علمی و معقولانه یی نداشته است. انعطاف پذیری و به قولی فلکسبیلیتی امتیاز بزرگی برای قوانین فردی و اجتماعی محسوب می شود که اگر غیر از این باشد، آن قانون قطعن بویی از دیکتاتوری برده است.

حال اگر از منظر خود اسلام و آنچه که در کتاب دینی مسلمانان راجع به حجاب مطرح شده به مساله نگاه کنیم، حجاب به تعریفی که امروز از آن یاد می شود به هیچ عنوان در قرآن موجود نیست. به طور کلی قرآن در دو سوره(نور و احزاب) به موضوع حجاب پرداخته است که عمومن نیز این آیات در مورد زنان محمد نازل گردیده و با نگر بر تفاوت شکل و نوع البسه در آن روزگار، کلیه آیه های مورد اشاره حتا اگر بنا باشد که منبعی موثق و قابل اعتنا محسوب شده و در جهان امروز کاربردی داشته باشند با در نظر گرفتن تغییرات همه جانبه زمان و مکان، دیگر از ارزش و اعتبار ساقط بوده و قابل بحث نیستند.

عمده ترین مطلبی که در آیات مورد نظر بر آن تاکید می شود نوع حجاب همسران پیامبر است و حتا تا جایی پیش می رود که در آیه های 32 و 33 سوره احزاب مشخص می سازد: "ای زنان پیغمبر شما همچون سایر زنان نیستید مواظب باشید که در سخن نرمش زنانه و شهوت آلود به کار نبرید که موجب طمع بیمار دلان گردد".

با خواندن سطر بالا به خوبی می توان دریافت آنچه که بیشتر در قرآن مدنظر بوده و بر شکل و ساختار آن تاکید شده حجاب زنان محمد بوده است که اتفاقن به طور اخص بیان می شود که شما همچون سایر زنان نیستید و به معنای واضح تر شما متفاوت از سایرین هستید. بنابراین و با حجت متفاوت بودن تان بایستی در چهارچوبی متفاوت از دیگران رفتار کنید.

البته مفهوم اصلی چنین آیاتی سوای آنکه به زنان خود پیغمبر پرداخته شده باشد یا نباشد تاکید بر به بند کشیدن زنان به خاطر آزادی و فراغت بیمار دلان است. آنچنان که می گوید شما در سخن تان نرمش زنانه به کار نبرید تا موجب طمع بیمار دلان نگردید و این بدان چم است که اسلام بسیار یکسونگرانه و از دریچه ذهن یک مرد(آنهم مردان بیمار دل و هوسران و نه مردان شریف) به زن نگاه می کند و دقیقن عکس آنچه خود فقیهان و مروجان اسلامی بر آن اصرار می ورزند دیدگاه و مبانی اسلامی به هیچ عنوان ماورایی نیست بلکه از زبان انسان هایی است که خودشان گرفتار تمایلات دنیوی هستند و این گرفتاری آزارشان می دهد.

ادامه دارد

___________

نگاشته شده در تاریخ نهم خرداد دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی

۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

بیانیه رضا شاه دوم در مورد بازگشت قاتلی دیگر به دامان پرورندگانش

درحالیکه تقریبن یازده ماه از بازداشت غیر قانونی خانم کلوتید ریس معلم بیست و چهار ساله فرانسوی، سپری می شد ناگهان در اقدامی ابهام آمیز، خبر آزادی وی در ازای آزادسازی دو تن از شریرترین تبهکاران بین المللی(علی وکیلی راد و مجید کاکاوند) در رسانه ها پخش گردید.

علی وکیلی راد یکی از افرادی بود که در قتل دلخراش و تاسف بار شادروان دکتر شاهپور بختیار نقش و دخالت مستقیم داشته است. وکیلی راد چند روز پس از ارتکاب جرم، توانسته بود از مرزهای فرانسه بگریزد اما به دست اینترپل و در سوییس بازداشت شد تا به دادگاه فرانسه تحویل داده شود. وی همان زمان(حدود نوزده سال پیش) با طی روند قضایی در دادگاه صالحه آن کشور، به حبس مادام العمر محکوم گردیده بود. امروز آزادی این قاتل، سبب حیرت توام با تاسف یکایک دوستداران ایران گردیده است.

اگرچه سرکوزی رییس جمهوری فرانسه، صراحتن معاوضه کلوتید ریس با قاتل دکتر بختیار را کذب محض خواند اما همچنان علامت سوال آزار دهنده یی در این میانه وجود دارد که چه گونه ممکن است فرانسه به عنوان کشوری که مهد قانون مداری شناخته می شود تحت هر شرایطی موافقت کند تا یک جانی بالفطره و مخرب را رها سازد. اگرچه جا دارد خاطرنشان شود که وکیلی راد به صورت مشروط آزاد شده و بر طبق قانون فرانسه، پس از طی یک دوره هجده ساله هر متهمی با وجود داشتن رفتار مناسب در زندان، می تواند از امکان آزادی مشروط بهره مند شود.

اما صحبت صحبت چه گونگی و نحوه آزادی این موجود پلشت نیست که بحث بر سر حکومتی منفور و تروریست پرور می باشد. رژیمی ددمنش چون جمهوری اسلامی که حدود بیست سال پیش گرگ های تعلیم دیده خود را برای حذف فیزیکی مخالفینش به ماورای مرزها گسیل داشته اکنون در فرودگاه، حلقه گل بر گردن این جانیان دست پرورده نهاده و ورودشان را خوش آمد می گوید.

همین رژیم دین فروش و نا به کاری که ندا و سهراب را به گلوله های سربی مهمان کرده و حلقه دار بر گردن فرزاد و شیرین و ... می اندازد، بازگشت یک تبهکار پست فطرت را جشن می گیرد و هلهله برپا می کند.

با نگر بر آنچه که گفته شد و مقارن با پخش خبر آزادی علی وکیلی راد(قاتل زنده نام بختیار)، اراده شاهانه پدر بزرگوار ملت چنان بود تا بیانیه ملوکانه را در ارتباط با این رخداد صادر فرمایند.

ذات اقدس همایونی اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی در متن بیانیه پرفروغ شان آشکارا تاسف و تاثر شاهانه را نسبت به وضعیت کنونی ملت ایران، بی حد و حصر دانسته و تاکید فرمودند که در تاثر مردم ایران شریک می باشند.

بیانیه ایشان مانند همیشه به قدری عمیق و گرانبار است که جایی برای توصیف بیشتر باقی نمی گذارد.

این حقیر کلام را کوتاه می کنم تا متن کامل بیانیه شکوهمند رضا شاه دوم پادشاه ایران را با هم بخوانیم:


پنجشنبه 30 ارديبهشت 1389

هم میهنان عزیزم،

استقبال رسمی نمایندگان جمهوری اسلامی در فرودگاه تهران از فردی که در یک دادگاه صالح فرانسوی به جرم شرکت در قتل فجیع دکتر شاپوربختیار، محکوم به حبس ابد شده بود، گواه تازۀ دیگری در اثبات مباشرت مستقیم جمهوری اسلامی در کشتار ده ها تن از مبارزان راه آزادی ایران در سراسر جهان است. باری دیگر، و این بار به روشنی و بی شرمی هرچه تمام تر، رهبران حکومت "اسلامی" و دولت هوادار "مهر و عدالت در جهان" به ارتکاب جنایتی چنین هولناک نه تنها اعتراف که افتخار می کنند و در همان حال تاسف می خورند که قاتل «بی گناه» سالی چند در زندان، آن هم در زندانی که در آن از شکنجه و شلاق و آزار خبری نیست، گذرانده است. در تاریخ معاصر جهان، و در کارنامۀ سیاه هیچ رژیم خونریز و ضد انسانی دیگری مانندی از چنین اُنس و اُلفت با شرارت و جنایت و از این دشمنی بی حد و مرز با انسان و انسانیت، نمی توان یافت.

شادروان شاپور بختیار، همانند هزاران هزار قربانیان دیگر این حکومت اهریمنی گناهی جز عشق به آزادی و سربلندی وطنش نداشت. از نوجوانی تا آخرین لحظه های زندگی اش هر خطر و آزاری را به جان خرید تا بتواند هم میهنانش را گامی هم که شده به زندگی در خور انسان های آزاده رهنمون شود. گناه بزرگ او، اما، آن بود که ژرف تر از هر شخصیت سیاسی دیگری به ماهیت و اهداف واقعی خمینی و مباشرانش پی برده بود و با بی پروایی هرچه تمام هم میهنانش را از دوزخی که در انتظار آنان بود برحذر می داشت.

باور نمی توان کرد که در پی اعدام سنگدلانۀ پنج فرزند برومند و آزادی خواه وطن، آن هم بدون محاکمه و در بی خبری کاملِ عزیزانشان، رهبران جمهوری اسلامی، در رهایی کسی به جشن برخاسته اند که در جامعه ای آزاد و قانونمند و با بهره مندی کامل از همۀ حقوق تضمین شده برای هر متهمی، به ارتکاب قتل عمدی محکوم شده است.

تاسف و تاثرم از این که هم میهنان عزیزم روزافزون خود را با چنین خبرها و صحنه هایی از جنایت های اشغالگران وطن روبرو می بینند و خون دل می خورند بی حد و حصراست. در تاثر همۀ عزیزانم شریکم و باری دیگر به روان همۀ آزادگانی که در راه دفاع از آزادی و حقوق خویش قربانی حاکمان اهریمنی و انسان نما شده اند درود می فرستم.

خداوند نگهدار ایران باد

رضا پهلوی

پیوند به تارنمای شکوهمند اعلاحضرت همایونی رضا شاه دوم پهلوی

___________________________

نگاشته شده در تاریخ چهارم خرداد دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۹, چهارشنبه

از سراب بی حاصل اصلاحات تا شکوه یک پادشاه بزرگ

برخی زمان ها صراحت لهجه زننده می نماید و در نتیجه ناگزیرمان می سازد در پرده ابهام سخن بگوییم اما گاهی اوقات شرایط ایجاب می کند که کمی رو در رو و قاطع صحبت کنیم.

حال زمان فرا رسیده تا تصمیم نهایی را گرفته و تکلیف خود را با سرنوشت و آینده مان و همینطور نسل های فردا روشن سازیم. روزی که خمینی جلاد با یک هیچ بزرگ به ایران قدم گذاشت بسیاری از به اصطلاح روشنفکرانی که جز توهم خود بزرگ بینی و کمی محفوظات طوطی وار چیزی در چنته نداشتند بر گرد آن دیو شوم حلقه زده و وی را مظهر عدالت و حق جویی ترسیم کردند. چه زمان تاسف بار و درازی نیاز بود تا یک یک آن خواب مانده ها هوشیار شوند و دریابند که در چه اشتباه بزرگی سِیر کرده و چه خامکارانه قضاوت می نمودند.

میرحسین موسوی در همان دورانی که شاید یکی از تلخ و مخوف ترین برهه های تاریخ معاصر ایران بود، پست نخست وزیری را بر عهده داشت که عملکرد و افکار ارتجاعی وی ثبت شده و مدارک آن نیز اکنون موجود است.

موسوی اکنون به عنوان چهره یی اصلاح طلب و نه مخالف حکومت، بخشی از تفکر، نیرو و جان عده بسیاری از مردم ایران را به سود خودش تصاحب کرده تا تحت نظر او دیگرباره ایران را به ناکجاآبادی سوق دهد که انتهایش مشخص نیست.

مثلی می گوید آنکه پایش روی یک گودال دوبار بلغزد سزاوار است که هر دو پایش بشکند و شوربختانه ما ملتی هستیم که عمومن بر یک گودال نه دوبار بلکه بارها و بارها پای مان می لغزد و هنگامی که به ته گودال و حتا فراتر از آن به عمق پرتگاه سقوط کردیم فغان و التماس سراپای مان را می گیرد که چه گونه خود را نجات ببخشیم. اما باز جای نظر کردن بر اشتباهات خودمان، به دامن همان شخص یا اشخاصی چنگ زده و مدد می طلبیم که ما را به عمق دره سرنگون ساخته اند و یا کسی که افکارش آغاز دره یی گودتر و مهیب تر است.

میرحسین موسوی از جنس این حکومت و فرزند همین نظام است. او نیز دست پرورده یی مطیع می باشد که بداقبالی ما مردم خطاکار سبب شده تا چنین شخصیتی سر راه مان قرار بگیرد. میرحسین موسوی عصاره همان روزگاری است که خفقان مطلق حاکم بود و تجسمی بارز از زمانی که خمینی جوانان ما را به کام مرگ می فرستاد.

اکنون و در کمال تاسف میرحسین موسوی در چشم عده یی افراد سطحی نگر و زودباور، تبدیل به یک تابو شده است. این دوستان ساده اندیش که عادت کرده اند برای طی کردن هر جاده یی فقط دو قدم اول را ببینند، گرداگرد موسوی حصاری کشیده اند تا به مخالفین وی اجازه نقد کردن بت کاغذی شان داده نشود. امروز میرحسین موسوی به عنوان بخشی از خود نظام اسلامی، بدل به یک بت اسلامی دیگر شده است و می رود تا مانند شخص ولی فقیه و در کسوتی مشابه او نقش یک منجی اسلامی را ایفا نموده، اسلام راستین!! را بازیابی کرده، در طبق بگذارد و به ملت ایران تقدیم کند.

عملکرد کجدار و مریض، سکوت های مصلحت جویانه و بیانیه های مبهم، جانبداری های مرموز از سیاست های پایه یی رژیم و حتا به چالش کشیدن روش های مبارزاتی جوانان غیور میهن ما، به وضوح و صراحت اثبات نموده که موسوی به لحاظ دین مداری و سرکوب جویی چیزی از سران رژیم اسلامی کمتر ندارد.

ما ملتی هوشمند هستیم که کیفیت های بسیاری داریم و تنها نقطه ضعف عده زیادی از ما سرگردانی میان عقل و احساس است وقتی پای تصمیمات مهم و حیاتی در میان باشد. تامل بر تجربه ها هنگامی که یک جو جنجالی ایجاد شده باشد، مهارتی ارزنده است که ما ایرانیان نیاز داریم آن را کسب کنیم. امروز غوغا و جنجالی بزرگ به نام موسوی برخاسته. جنبشی ارزنده نیز لابه لای این هیاهو شکل گرفته که آرمان هایی فراتر از شخص موسوی و ایدئولوژی وی در آن نهادینه شده است. اما اکنون جنبش مورد اشاره هیچ صاحبی ندارد و به خاطر همین بی صاحب بودنش، در سراشیبی ناگواری گرفتار آمده و برماست نگذاریم تا جنبشی که به خون هم میهنان مان آذین شده در سرازیری اضمحلال بیافتد. تنها راه بر اوج ایستادن جنبش، این است که رهبری کارآمد بالای سر آن قرار بگیرد.

زمان آن رسیده که تصمیم خود را بگیریم. امروز صاحب اصلی اریکه ایران، به عنوان نمادی از شکوه و تجلی دوران عزت و غرور ایران، شخصیتی ست که قلب اکثریت ملت در تسخیر ایشان می باشد. اگر از نسل جوان، نوجوان و میانسال ایرانی بپرسیم، بی تعارف کمتر کسی را خواهیم یافت که نگرش مثبت یا خاطره شیرینی پیرامون اعلاحضرت رضا شاه دوم نداشته باشد. ذات ملوکانه پهلوی سوم، همواره و طی این سی و یک سال تاریک و تلخ، جایگاهی مسحور کننده و حیرت انگیز در قلوب بی شمارانی از هم میهنان داشته و دارند.

تفاوت مطلب اینجاست که اعلاحضرت نمادی از خِرَد و تفکر اند اما میرحسین موسوی محصول یک جنجال.

اعلاحضرت به عنوان واقعی ترین، اصل ترین و اصلی ترین چهره مخالف جمهوری اسلامی، سی سال است که در متن مبارزه و در نخستین صف ستیز با رژیم موحش اسلامی ایستاده اند. ولی میرحسین موسوی همان کسی است که تا سال شصت و هشت نوکر کمر بسته روح الله خمینی بوده و تا اوایل دهه هشتاد در حجاب سکوتی مبهم و توجیه ناپذیر آرمیده بود.

شاهنشاه ایران رضا شاه دوم با دیدگان مبارک خود شاهد بودند که ما مردم ناسپاس و تهی اندیش چه با پدر تاجدار و خاندان برحق ایشان کردیم و همچنان در نهایت مهر و صداقت، جانب حقوق از دست رفته ما مردم را می گیرند اما میرحسین موسوی همان است که در کشتار بی رحمانه و غیر قابل توصیف شصت و هفت نقش بارزی را ایفا کرده و نه تنها در این باره توضیحی نداده که هنوز هم صرفن برای کسب منصب ریاست جمهوری شمشیر می کشد نه برای دفاع از حقوق ملت.

اعلاحضرت رضا شاه دوم به عنوان منجی راستین ما، افکار، آرمان و اهداف خود را همواره شفاف بیان می کنند و میرحسین موسوی دقیقن برعکس اگر سیاست دودوزه بازانه اش ایجاب کند تا جمله یی را در انتقاد به پاره یی سیاست های رژیم بگوید آنچنان پیچیده و مبهم بیان می کند که درک مفاهیم طرح شده از سوی این رهبر کذایی، به رمز گشایی نیاز پیدا می کند!

اگرچه این قلم از قیاس شخصی چون میرحسین موسوی با وجود دل انگیز پادشاه ایران، اکراه فراوان داشت اما همانگونه که در سطرهای آغازین اشاره شد گهگاه شرایط طوری است که باید یکسری مباحث بی پرده و عیان مطرح شوند.

امروز یک شهریار شکوهمند با تمام قابلیت های رهبری و مقتدرتر از کوه در صحنه ایستاده است. رضا شاه دوم فراتر از یک رهبر به مثابه سرمایه یی عظیم، حساب نشدنی و بی بدیل برای یکایک ما، آماده اند تا کشتی شکسته و توفان زده ایران را به سرمنزل مقصود هدایت فرمایند. رضا شاه دوم بسیار ماورای واژه یی چون رهبر، سرآغاز فصلی دوباره اند. سمبلی از اقتدار یک مملکت که قطعن قسمت بزرگی از تاریخ این مرز و بوم را احاطه کرده اند.
________________

نگاشته شده در تاریخ بیست و نهم اردیبهشت دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه

پیام شکوهمند رضا شاه دوم به مناسبت اعدام پنج تن دیگر از مبارزان بی گناه

یکشنبه نحس نوزدهم اردیبهشت، پنج تن از بهترین فرزندان این مرز و بوم را از ما ستاند. دست شوم و ستمکار رژیم سنگدل اسلامی، فرزاد کمانگر معلم آزاده ایرانی را به همراه چهار جوان برنای دیگر به جوخه اعدام سپرد تا سند ننگین دیگری در کارنامه مملو از خون و خشونتش به ثبت برسد.

فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علم هولا و مهدی اسلامیان در سپیده خون آلود صبح یکشنبه غریبانه پرپر شدند تا به خیل عظیم شهیدان پاکباز راه آزادی بپیوندند.

چونان همیشه و مطابق با روند سی و یک ساله حکومت خون و جنون ولایت فقیه، این جوانان بی گناه یگانه جرم شان فعالیت در زمینه حقوق بشر و حفظ محیط زیست بوده و تنها به خاطر زبان حق گو و قلب عاشق شان، توسط جمهوری آدمخوار اسلامی به مرگ محکوم شدند.

ساعتی پیش از آنکه حکم اعدام این مبارزان بی ادعا در زندان اوین اجرا شود، به دستور مستقیم دادگاه انقلاب خطوط تلفن شهرستان کامیاران زادگاه شهید فرزاد کمانگر قطع گردید. اگرچه قطع تلفن ها نتوانست مانعی برای تظاهرات گسترده اهالی شریف شهرستان کامیاران باشد و شایان توجه است که با گذر سه روز از این ضایعه اسف بار، همچنان موج اعتراضات مردمی ادامه دارد.

از ماه ها پیش رژیم اسلامی عزم قاطع خود را برای به مسلخ فرستادن این جوانان غیور جزم کرده اما در صدد فرصتی بود تا از جو سکون و آرامش موقت رسانه یی بهره جسته و نقشه پلید خود را عملی سازد. لازم به گفتن است که زنده نام فرزاد کمانگر یکی از زندانیان سیاسی نامدار بوده و طی دو سال اخیر کمپین های بی شماری برای نجات وی شکل گرفته بودند. شوربختانه به رغم تلاش ارگان های حقوق بشری در ایران و سرتاسر جهان، ایشان به دست نامردم ترین حکومت تاریخ ایران قربانی شد تا نام و یادش همچنان زنده بماند.

حدود بیست و چهار ساعت پس از وقوع این رخداد جنایت بار که سبب تاسف و اندوه عدد بی شماری از مردم گردید، پدر و پادشاه بلند آوازه میهن مان، آن گوهر یکدانه و دُر بی مثال، اراده کردند تا پیام همدردی و تسلیتی را به خانواده های داغدار و همچنین فرد فرد ایرانیان، مرحمت فرمایند.

ذات ملوکانه شاهنشاه ایران اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی طی متن پیام همایونی، از این پنج گُل در خاک خفته به عنوان آزادیخواه و آزاد منش یاد فرموده و تاکید کردند:" این بر ما ملت است که فداکاری این جانباختگان را پاس داریم".

یاد این جوانان دلیر و برومند را گرامی می داریم. متن کامل پیام پرشکوه شهریار والاتبار ایران رضا شاه دوم پهلوی را در ادامه بخوانید:


دوشنبه 20 ارديبهشت 1389

هم میهنان عزیزم،

باردگر رژیم دژخیم حاکم برای بقای خود فرزندان ایران را قربانی کرد و با ترفند همیشگی درجهت ایجاد ترس و وحشت در میان مبارزان، دست به اعدام پنج تن بی گناهانی که تنها گناهشان آزادیخواهی و آزاد منشی بوده، زده است.

فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علم هولی و مهدی اسلامیان و بیشماران دیگری، جان خود را در راه ایرانی آزاد و سربلند هدیه کرده اند و این بر ما ملت است که فداکاری این جانباختگان را پاس داریم.

هم میهنانم،

همبستگی و تعهد ما در راه رهایی ایران و ایرانی می تواند آرزوهای راستین این عزیزان و صدها چون آنان را که با خون خود درخت آزادی را آبیاری کرده اند، جامۀ عمل بپوشاند و یکبار و برای همیشه دست این رژیم ضد بشری و ضد ایرانی را از دامان پاک کُهن میهن عزیزمان کوتاه کند.

از صمیم قلب فقدان این فرزندان سرفراز ایـران را به خانـواده های رنجـدیده شان و ملت مبارز ایران تسلیت می گویم و در این غم تسلی ناپذیر همدرد هستم.

خداوند نگهدار ایران باد

رضا پهلوی

پیوند به تارنمای اهورایی شاهنشاه بزرگ ایران اعلاحضرت همایونی رضا شاه دوم پهلوی

____________

نگاشته شده در تاریخ بیست و دوم اردیبهشت دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی


۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۷, جمعه

دست نوشته یی ناقابل در پیشگاه پرمیمنت شهریار ایران

وقتی پلک می زنی باغ لبریز تبسم می شود. راه که می روی تک تک اجزای آفرینش به احترام تو بر می خیزند. وقتی چشم می گشایی، پهنه بی کرانه آسمان به ناگاه خورشید باران می شود.

مانده ام چه سِری در چشم های تو نهفته است. چه شرابی که جرعه یی از آن، اهالی آفاق را بس است. متعجبم که مستی پرشکوه چشمان تو چرا خواب را بر چشم من حرام می کند.

بهار به دست های نسترن پوش تو رشک می بَرَد. طنین گام هایت، وسعت شهر را به سکوتی مملو از خشوع، ناگزیر می سازد. طعم انار تازه لب های تو ما را به وسوسه یی آزارنده اسیر ساخته است. آرزوی رویت چشمان سیاه تو دلم را هر لحظه از پشت این حصار غم زده صدا می زند.

ای سراپای بهار ایجازی از طراوت وجودت!

بیا که این خزان محنت آلوده بر باد مان می دهد. بازا که عزت باغ فرو ریخته است. برگرد و به لطف چشمان اهورایی ات، نام این زمستان بدسرشت را از تقویم عمر مان خط بزن.

حضور تو هر کجا باشد بشارت پدیداری آفتاب است. تاب زلفان تو لرزه بر جان کائنات انداخته. بلندای مژگان تو حیرت آسمان هاست. کجای جهان ایستاده یی که تک تک سیاره ها بر گرد چشمان تو می گردند. چشم تو سمت کدام قبله را نشان می دهد که خداوند هم به درخشش نگاه زلال تو اقتدا می کند.

دیرسالی ست که هر شب خواب شما را می بینم. مدتی است تمنای بازآمدن تان زمزمه تکراری تمام ثانیه هاست. رخسار پرفروغ شما شعله یی سوزنده بر جانم می افکند. عمری ست که چون برگ بی رونق پاییزی در پای تان افتاده ام. سرنوشت این برگ فروافتاده در مسیر عبور شماست و چه پایانی شورانگیزتر از شکسته شدن در زیر قدم های شاهانه تان.

چشم های خیس شما موعد باریدن بارانی دوباره است. شمیم تن تان، بهارهای فریبنده دیروز را در خاطر ما تداعی می سازد. دستان تان امید دوباره روییدن ماست و تبسم مغرورتان مژده برآمدن آفتابی جاودانه بر بام آریایی این سرزمین منتظر.

همه چیز از حادثه ی شگفت آور چشمان تو آغاز می شود. کتاب تاریخ به یمن حضور پرآوازه تو ورق می خورَد. سرتاسر آسمان، قُرُق گاه نگاه توست. تویی که یک لبخندت بهانه یی ست تا خواجه شیراز دیوانش را از نو بنویسد. بهار تنها تکه یی از لطافت وجود توست که یک اشارت ابروانت، فصلی تازه را برای این باغ ماتم گرفته رقم خواهد زد.

چهار گوشه جهان انعکاسی از چهره دل انگیز شماست. زمین و زمان در تسخیر نگاه توست. ستاره ها در پناه مژه های تو می درخشند. مهتاب به فرمان تو می تابد. سیاهی شب جلوه اش را از مردمکان تو وام گرفته است. خورشید به اذن ابروی تو فرصت طلوع خواهد یافت و سپیده فردا بی تردید در تلالو دست های تو متولد خواهد شد.

ای شهریار ابدیت، تک سوار مشرقی تبار، واژه در توصیف ابهت بی مثال تو گنگ می مانَد ای آنسوتر از هرچه تعبیر و ایهام!

دنیا در آینه چشم تو خود را می نگرد. ما را به لایتناهی نگاهت فرا بخوان. بیا که بی حضور تو در بیم ویران شدنیم. بیا که بی تو سال هاست بختکی سنگین بر جان مان آوار می شود. برگرد که دور از تو اینجا، زوالی نابهنگام سرنوشت محتوم ماست.

___________

نگاشته شده در تاریخ هفدهم اردیبهشت دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه

رخدادهای اخیر و ظرفیت آزادی خواهی اصلاح طلبان!

با قدم گذاشتن دیگرباره اصلاح طلبان در وادی سیاست، آنان می خواستند که اثبات کنند همچنان از پتانسیل لازم برای فریب اذهان عمومی برخوردارند. البته چندان نیز پربیراه نبود و شوربختانه دو نامزد انتصابات ریاست جمهوری(موسوی و کروبی) توانستند تا حدود نسبتن زیادی اقبال عمومی کسب نموده و در شرایطی که مهره دیگر نظام یعنی احمدی نژاد، خفقان و سرکوبگری را از اوج نیز آنسوتر برده بود، بسیاری افراد سراب اصلاحات اسلامی را آب پنداشته، لب تشنه و له له زنان به سمت آن حرکت نمودند.

موج خروشان مردم پس از اعلام نتایج انتخابات ناگهان به راه افتاد. بر خلاف پنداشت نادرست برخی، این خیل عظیم ملت فراتر از آن بود که صرفن به موسوی منتسب گردد. افسوس در موقعیتی که مردم ایران تا پیروزی دو سه گام بیشتر فاصله نداشتند آقای موسوی درست به مانند سلفش خاتمی خود را یک گام عقب کشیده و مطابق معمول به آغوش ولی فقیه پناهنده شد. سپستر واژه هایی در نقد شعارهای ساختار شکن(در واقع حکومت شکن) به میان آمده و آنگاه شخص موسوی و همچنین خاتمی به صورت پراکنده دم از تعهد به نظام زدند.

این میان رفسنجانی سردسته آدمخواران حکومتی نیز فرصت را مغتنم شمرد تا با نقاب یک منجی دیرینه به میدان آید. او چند روز پس از آن نماز جمعه معروفش ناگهان دهان باز نمود که اطاعت از رهبر جزو واجبات است و بدین سان آبی بر آتش خیالات واهی آنهایی ریخت که به جرثومه یی چون رفسنجانی امید بسته بودند.

پس از حادثه خونین عاشورای گذشته که در گیر و دارش تعدادی از هم وطنان مان به خاک و خون کشیده شدند موسوی یکی از کسانی بود که در بیانیه اش علنن جانب نظام را گرفته و به طور ضمنی حرکت شجاعانه ملت را نیز زیر سوال برد.

در ماجرای سوزاندن عکس خمینی دجال نیز شخص میرحسین موسوی کسی بود که این اقدام دلیرانه و تحسین آمیز ملت را به چالش کشیده و بار دیگر زیر عبای مرادش روح الله خمینی پست فطرت، پنهان گردید تا مبادا خدشه یی بر عیش اش وارد شود.

به عنوان اخیرترین نمونه فضاحت های اصلاح طلبان، در مواجهه با انتشار خبر غمبار درگذشت دکتر شفا، آنان چهره مزور و اسلامیست خود را به شنیع ترین صورت ممکن نمایش داده و با نسبت دادن واژگانی اهانت آمیز و زننده به ایشان، برای چند صدمین بار مثل معروف "اصل بد نیکو نگردد زانکه بنیادش بد است" را به اثبات رساندند!

این مصراع که از فرط تکرار به یک مثل تبدیل شده پیرامون پاره یی اشخاص که امتحان پلیدی خود را بارها و بارها پس داده اند واقعیتی مسلم و انکار ناپذیر است.

افرادی که از ابتدای نظام، گام به گام با این حکومت حرکت کرده و نبض شان را با نبض ولی فقیه هماهنگ کرده بودند و به عبارت بهتر اشخاصی که در تک تک جنایات رژیم اسلامی همکار، هم آوا و همدست بوده و خود در زمره جنایتکاران مارک دار جمهوری اسلامی قرار داشته اند و طی سال ها از هیچ وقاحت و رذالتی چشم نپوشیده اند امروز وزن آزادی طلبی و دموکراسی خواهی شان آن اندازه سَبُک و بی مقدار است که جز عده یی نادان، هیچکس را نمی تواند بفریبد.

آیا نسلی که در سلطه دوران مشئوم خمینی ضربه خورده و هزینه اجتماعی، مادی و جانی پرداخت کرده است امروز می تواند در مقابل دفاعیات موسوی از خمینی، سکوت کند و یا سخنان وی را تایید نماید؟ آیا آن جوانان و میانسالانی که عزیزان خود را در فاجعه کشتار شنیع سال شصت و هفت از دست داده اند امروز خواهند پذیرفت که فردی چون میرحسین موسوی رهبر و نجات بخش شان باشد؟ چه گونه می توان پذیرفت که امروز آقایان موسوی و خاتمی بر اصل نظام وفادار بوده اما خواهان برپایی دموکراسی نیز باشند؟

دموکراسی اسلامی بیشتر از یک طنز برای به تمسخر کشیدن انسان و انسانیت نیست. دموکراسی اسلامی که مدنظر همین آقایان اصلاح طلب است نوع دیگری از همان تبعیض نژادی می باشد که زمانی نه چندان دور در برخی نقاط جهان به صورت یک قانون درآمده بود. دموکراسی اسلامی یعنی یک مسلمان حق بیشتری نسبت به سایرین دارد. این تنها مرثیه یی برای آزادی است و نه اوج آرمان یک ملت که می خواهد بر سراپای دین سالاری خط بکشد و طرحی نو دراندازد.

اصلاحات طی این سال ها ثابت کرده که تنها ترمز ملت برای به ثمر رساندن قیام نهایی می باشد. این پرسش برای خیلی از افراد وجود دارد که اگر این جنابان اصلاح طلب قرار بود کاری از پیش ببرند چه علتی داشت که آنان در قیام هایی چون هجدهم تیر سال هفتاد و هشت و یا بیست و پنجم خرداد پارسال مردم را به خیابان کشاندند و هزینه جانی بی شماری نیز پرداخت شد اما این حرکت ها ثمره یی نداشتند؟ این علامت سوال به پررنگ ترین شکلی وجود دارد که آیا این تشکل ها و تظاهرات، برنامه ریزی درونی خود نظام برای کاهش نیروی انسانی مبارز و به نوعی تصفیه کردن ملت نیست؟

در این باره بحث بسیار است. آنچه که اکنون نهادی و حیاتی به نظر رسیده و بایستی هرچه زودتر به مرحله اجرا درآید گزیدن رهبری شایسته برای قیام ملتی است که اکنون بیش از هر زمان میل به گسستن زنجیرهای استبداد و گشودن راهی به سمت و سوی دموکراسی و سکیولاریزم دارد.

مردمی که شجاعانه عکس دیو خونخواری چون خمینی را با همان عمامه سیاه اش به آتش می کشند آن اندازه لیاقت دارند که رهبرشان شخصی از طایفه اسلام فروشان نباشد. این ملت آن مقدار شایسته هست که امروز و با پرداختن اینهمه هزینه انسانی، با منش واقعی مبارزان به صحنه بیاید و نسخه مبارزاتش توسط عناصر و مهره های درونی خود نظام پیچیده نشود.

تنها یک نفر شایسته است که این کشتی توفان زده را به ساحل نجات برساند. شخصی که از تک تک قابلیت های رهبری بهره مند باشد. آن یک نفر یگانه منجی ایران است و تمام راه ها به سمت و سوی همو ختم می شود. کسی که بسیار فراتر از یک نفر می باشد و چون نگینی یگانه بر تارک ایران می درخشد. فقط بایستی به همان یک نفر اقتدا کرد که اگر جز این باشد مردم ایران هزینه گزاف اما بی حاصلی را پرداخت خواهند نمود.

ظرفیت آزادی خواهی اصلاح طلبان اکنون معین و مشخص و چهره حقیقی شان در پیش روی ملت فاش و آشکار شده است. دیگر نمی توان و نباید چشم امیدی به عوامل داخلی حکومت الله داشت. آنان با تعلق خاطرشان نسبت به جمهوری اسلامی به وضوح اثبات کرده اند به ملت ایران هیچ تعلقی ندارند.

_____________

نگاشته شده در تاریخ پانزدهم اردیبهشت دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۱, شنبه

پیام گهربار پادشاه به مناسبت یازدهم اردیبهشت روز جهانی کارگر

کارگران به عنوان ضعیف ترین و بی پشتوانه ترین قشر جامعه در سراسر جهان و به خصوص در شرایط وخیم کنونی ایران، مورد سخت ترین ستم ها واقع بوده و از پایه یی ترین حقوق خود نیز بی نصیب می باشند.

همانگونه که طی سالیان اخیر شاهد آن بوده ایم، هر اعتراض به حق و شرافتمندانه یی که از سوی کارگران زحمتکش و رنجدیده ایرانی به پا خواست، از سوی جمهوری وحشی و بی سر و پای اسلامی با وحشیانه ترین پاسخ ممکن رو به رو شد و هم اکنون نیز بسیاری از کارگران معترض در زندان به سر برده و در سخت ترین وضعیت به سر می برند.

تورم فزاینده، نبود شرایط اطمینان بخش، حقوق ناکافی، فشارهای سنگین اجتماعی، خفقان، ارعاب و فقدان امنیت شغلی حلقه را روز به روز بر این عزیزان تنگ تر نموده و روزگارشان را ناگوارتر و غیر قابل تحمل تر می کند.

در چنین اوضاعی قطعن اگر کارگران ایرانی تصمیم بگیرند دست به تظاهراتی یکپارچه و همه جانبه بزنند سیل خروشانی را تشکیل می دهند که هیچ سدی توان مقابله با آن را نخواهد داشت.

یازدهم اردیبهشت ماه همه ساله روز جهانی کارگر نامیده می شود. این روز در گرامی داشت زحمات آنان در راستای به چرخش درآوردن پیچ و مهره های اصلی جامعه و پاسداشت تلاش های ایشان به نام کارگر زینت گرفته است.

مقارن با فرا رسیدن روز جهانی کارگر، اذن ملوکانه چنین بود تا پیام شکوهمند دیگری را چونان سال های گذشته به یکایک ایرانیان و به خصوص کارگران ایرانی ابلاغ فرمایند.

شاهنشاه سربلند ایران، ذات اقدس ملوکانه اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی طی پیام گهربارشان استبداد و خفقان شدیدی را که بر کشور حاکم است در کنار فشار فقر، بیکاری، گرانی، تورم و... عواملی برشمردند که بر دوش کارگر ایرانی سنگینی می کند.

ذات شاهانه ایشان در کمال رافت شهریارانه، کارگران را بخشی از مبارزین ایرانی دانستند و چه زیبا فرموده اند ایشان. به راستی که کارگران ایرانی از طلایه داران مبارزه ملی برای دستیابی به آزادی می باشند. فریاد این قشر مظلوم وقتی در سطح کشور طنین انداز شود روز مرگ اهریمنان اسلام فروش خواهد بود.

پیامی که حضرتش اراده فرموده اند مملو از امید به فردایی روشن است و سرشار از لطف این وجود مبارک نسبت به قشر محروم و ناتوانی که کارگر نام دارند.

متن کامل پیام پادشاه را در ادامه بخوانید:

جمعه 10 ارديبهشت 1389

هم میهنان شریف وگرامی،

اول ماه می به روز نمادین همۀ شهروندانی ثبت شده که با خلاقیت و کار و کوشش خود چرخ های ادارۀ جوامع بشری را به حرکت در می آورند. در حالی که این روز در سراسر جهان جشن گرفته می شود، در کشور ما کارگران از محروم ترین بخش جامعه با گذران زندگی روزمره دست به گریبانند. و از برکت انقلاب نامبارک جمهوری اسلامی ماه ها از دریافت کمترین دستمزد کار خود محرومند.

با تاسف این بخش از مبارزین ایران در شرایطی به پیشباز این روز جهانی میروند که استبداد و خفقان شدیدی بر کشور حاکم است و شمار زیادی از همقطاران آنان در زندان ها بسر میبرند و فشار فقر، بیکاری، گرانی و تورم و فضای محنت زای عمومی بر دوش آنان سنگینی می کند.

در جمهوری اسلامی هیچگاه بین کار، سرمایه و مدیریت یک اشتراک مساعی منطقی که ضامن رفاه و پیشرفت اجتماعی است وجود نداشته است. در صورتی که در کشورهای پیشرفتۀ جهان کارگران به شکرانۀ مبارزات طولانی برای تشکیل سندیکاهای خود، نه تنها امروز از رفاه مادی چشمگیری بهره می برند، بلکه کیفیت زندگی آنها با بهره جستن از دانش ها، هنرها، بیمه ها، خدمات درمانی، حقوق بازنشستگی و گردشگری های جهانی و غیره رشگ برانگیزاست. همۀ این دستاوردها را کارگران در سایۀ اتحاد و تشکیلات خود و مشارکت جانانه در جنبش های مردمی برای دموکراسی در کشورهایشان بدست آورده اند.

می توان از تجربیـات زیـادی بدرستی نتیجه گرفت که نظام های دیکتاتـوری حقوق کـارگر را بر نمی تابند و تنها دموکراسی و آزادی است که به سعادت کارگران منجر می شود.

من باور دارم که کارگران ایران با پیوستن به سایر جنبش های آزادیخواهانه سرانجام پیروز خواهند شد و هیچ فعال سندیکایی دیگر هیچگاه در سیاهچال استبداد بسر نخواهد برد.

خداوند نگهدار ایران باد

رضا پهلوی

پیوند به تارنمای پرجلالت اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی شاهنشاه فرزانه ی ایران

_________________

نگاشته شده در تاریخ یازدهم اردیبهشت دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی