۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

کدام عاشورا؟ کدام حرمت؟

از مدت ها پیش برنامه تجمع اعتراض آمیز ملی در روز عاشورا فراخوان شده بود. آنچه که بنا بود رخ بدهد و اتفاقن همان نیز شد، اعتراض همه جانبه ملتی بود که در برابر ظلم توان فرسای حکومتی تاب و توان تحمل را از کف داده و می خواهد شجاعانه فریاد برآورد که دیگر تن به این ظلم نخواهد داد.

اگرچه سی سال است که هر روز و هر ساعت و هر دقیقه آن، شاهد ظلم و تبه کاری جمهوری نامشروع اسلامی بوده است اما اکنون آستانه تحمل مردم به پایان رسیده و عمر دیکتاتوری اسلامی رو به پایان می باشد.

سی سال تمام رژیم اسلامی با گستاخی تمام حریم و حرمت ایرانیان را لگدمال ساخت. سی سال با شقاوت و بی رحمی عزیزان ما را به آغوش خاک رهسپار نمود. سی سال جفاکاری و حیوان صفتی اش، روزگار ملت را سیاه کرد. اکنون دیگر وقت آن رسیده که فریادی برخیزد. این کمترین حق ایرانیان است که برای پس گرفتن هستی به باد رفته شان قیام کنند.

تا این قسمت از ماجرا جای هیچ بحثی نیست. عاشورا همایش سالیانه یی است که ریشه در مبانی مکتبی خودشان دارد. بنا بر آنچه که روایات اسلامی گواهی می دهند، حسین نسبت به ظلم زمانه خودش اعتراض کرده بود و امروز نیز اگر بناست در سالروز چنین واقعه یی مراسمی خیابانی به پا شود باید منطبق بر روح قیام حسین باشد نه شیون و مویه و گریبان چاک کردنی که هیچ ثمر و حاصلی ندارد.

بدیهی است که سیستم دیکتاتوری اسلامی هرگز نمی تواند چنین اعتراضی را تحمل نماید. بنا بر همین اصل نیز حکومت الله به طور برنامه ریزی شده و دقیق، از چند روز و حتا چند هفته و ماه پیشتر سناریویی را نوشت تا در روز مورد نظر به اجرا در بیاورد. رژیم فاسق ولایت فقیه تنها واکنشی که می توانست به چنین اعتراض نمادینی نشان دهد، گل آلود کردن آب و به راه انداختن کارناوالی بود که به قولی حرمت عاشورا شکسته شده و روزی که به نام عزا شهرت دارد به جشن و پایکوبی بدل شود.

البته شکی نیست اگر کسی واقعن به غم و سوگواری حسین تعهد واقعی داشته باشد امکان ندارد که روز عاشورا هلهله سر دهد و شادکامی کند. اتفاقن بر خلاف آنچه که رژیم کوته فکر اسلامی در بوق و کرنا نمود، معترضین حاضر در روز عاشورا به علت باور قلبی و فکری شان به ماهیت این روز، عاشورا را برای تجمع سراسری خود کاندید کردند. ورنه برای افرادی که چنین باوری نداشته باشند عاشورا نیز روزی همانند سایر روزهاست و دلیلی ندارد که بخواهند روی آن حساب فکری باز کنند.

اما درست در نقطه مقابل آن عناصر جمهوری اسلامی شامل سپاهیان، بسیجیان و سایر اقشار پست و رذل وابسته به حکومت، هیچ گونه باور و تعهد قلبی نسبت به عاشورا و حسینش ندارند. طی این سه دهه سیاه سلطه اسلام فروشان، این حیوانات به جمله طعم خوش اسلام ابزاری و بهره برداری دینی را چشیده و یاد گرفته اند اسلام در کنار تمام شخصیت ها و اجزای داخلی اش در حکم یک سپر بلا و منبعی پایان ناپذیر است که هرچه بخواهند می توانند از آن خرج کنند.

بزم و هلهله و شادکامی عاشورایی، حاصل و دستاورد خود رژیم و نتیجه روزهای متمادی برنامه ریزی بود تا به نوعی بتوانند با سیل خروشان معترضین مقابله کرده و سکوی قدرت سیدعلی اوباش را چند صباحی حفظ کنند.

ملتی که به خیابان ها آمده و جز کلام خود هیچ سلاحی در دست ندارد، دلیلی ندارد هلهله و پایکوبی کند هنگامی که با چشمان خود می بیند که خواهران و برادران و دوستان و هم صدایانش به خاک و خون می غلتند. آن کسی می رقصد و هلهله می کند که اسلحه در دست دارد. آن کسی شاد و مسرور است و حتا اگر عزاداری حسینش هم باشد باز همچنان شادمان و شادکام است که در پای سرچشمه بیکران نفت می خورد و پروارتر می شود و با تعظیم و تکریم به مقتدایش سید علی گدا، هر روز بر مقام و منصبش افزوده می شود. ملت تحت ظلم نمی تواند در خیابان فریاد شادی سر دهد چه عاشورا باشد یا نباشد.

این قلم بنا ندارد که هیچ نوع موضع گیری منفی یا مثبتی نسبت به باورهای احساسی و دینی نهفته در عاشورا داشته باشد. قطعن هر رخدادی جای نقد و بررسی دارد و آنچه که به نام عاشورا در تاریخ ثبت شده و پایه گذار عزاداری و مرثیه سرایی عده یی در طول تاریخ گردیده است، به مانند هر حادثه تاریخی دیگری جای بحث فراوان دارد اما آنچه که همه ما می دانیم این است که حرمت عاشورا به دست خود حکومت شکسته شد.

شکسته شدن حرمت عاشورا ریشه در سی و یک سال پیش دارد. روزی که بانیان همین حکومت و اوباشی که امروز در کمال سنگدلی، با اتوموبیل هم وطنان ما را زیر می گیرند و از شنیدن صدای شکسته شدن استخوان های ما لذت می برند، در عاشورای سی و یک سال پیش نیز با اوباش گری و وقاحت شان شورش ننگینی را رقم زدند که انقلاب خان و مان سوز 57 در ادامه آن اتفاق افتاد.

همان اوباش که آن روز دین را سیاست زده کردند و بر قامت نحیف اسلام، پیراهن گشاد سیاست پوشاندند تا بتوانند اریکه کیانی را از پدر تاجدار ایران شاهنشاه آریامهر بستانند و بر جان و مال مردم تسلط یابند، همانان و فرزندان همان بدسرشتان امروز نیز در شکل و شمایل سپاهی و بسیجی قرآن ها را آتش می زنند و در روزی که عزای حسین شان نام دارد رقص و پایکوبی می کنند. در پایان هم کثافت کاری شان را به نام ملتی تمام می کنند که معترض است چرا دین و مذهب ما را به سیاست ننگین تان آلوده اید؟

آنچه که این میان به شدت مبهم و پرسش انگیز می آید این است: کدام عاشورا؟ کدام حرمت؟
_______________

نگاشته شده در تاریخ دهم دی دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهی

۱۳۸۸ دی ۵, شنبه

آتش زدن عکس خمینی و هشدار ملوکانه به دانشجویان و آزادیخواهان

تجمع ارزنده شانزدهم آذر امسال که ماه پیش برگزار شد، با توجه به وضعیت ویژه اش پیامدهای خاصی نیز به همراه داشت. اقدام شجاعانه ی چند تن از هم میهنان در به آتش کشیدن عکس روح الله خمینی، سبب جنجال آفرینی سران رژیم، فشار بیشتر بر دانشجویان و به طور کلی یک جوسازی همه جانبه شد تا پیراهن عثمان دیگری علم شده و حکومت بتواند ملت را هرچه بیشتر زیر فشار قرار دهد.

آنچه که مهم ترین مطلب به شمار می آید این است که سوزاندن عکس آن جادوگر دجال، اکنون بدل به مستمسکی برای سردمداران رژیم ضد ایرانی وقت گردیده تا بتوانند بدین روش صدای آزادی خواهان را در شیون امام امام شان محو کرده و راهی برای بقا و سرپا نگاه داشتن جمهوری پا به گور اسلامی بیابند.

قطعن کسانی که دلیرانه عکس خمینی را سوزاندند همانانی بوده و هستند که سال هاست زیر پنجه های حکومتی که پایه هایش به دست خمینی بنا نهاده شده شاهد سوختن سرمایه ها، حیثیت وطن، هم میهنان و شرف ایرانی شان هستند.

آتش زدن یک عکس به عنوان حرکتی نمادین و اعتراض آمیز، مصداق بارز یک مبارزه مدنی و عاری از خشونت است. این بهترین حرکتی بود که می توانست صورت پذیرد اما بایستی به هوش باشیم تا رژیم اسلامی نتواند بهانه یی برای سرکوب آزادی طلبان به دست بیاورد. باید یک صدا باشیم و بکوشیم یارانی را که دست به این حرکت ارزشمند زده اند حمایت و پشتیبانی کرده و اجازه ندهیم تبلیغات مضحک رژیم، کوچک ترین تاثیری بر صدای قدرت مند نسل به پاخاسته امروز بگذارد.

بیست و هشتم آذر ماه و در پی هیاهویی که جمهوری نامردم اسلامی بابت سوزاندن عکس رهبر در گور خفته اش بر پا نمود، شهریار و پادشاه بزرگ ایران مقدر فرمودند تا پیام ملوکانه را در این مورد صادر کنند. آن حضرت به ملت شان و به خصوص دانشجویان عزیز هشدار فرمودند که مراقب باشند تا مبادا رژیم بتواند سوختن عکس خمینی را دستاویزی برای خاموش ساختن صدای ملت و جلوگیری از فروپاشیدن تمامیتش نماید.

به راستی هشدار شاهانه کلیدی ترین هشدار محسوب می شود چرا که جمهوری بزدل اسلامی در رو یا رویی با عکس سوخته و خاکستر شده بت بزرگش خمینی گجستگ، تنها راه باقی مانده را جوسازی و مظلوم نمایی دیده تا شاید اقبال یابد تهدید حاصله را به فرصت بدل نماید.

هوشمندانه ترین برخورد در چنین شرایطی جانب داری از این اقدام شجاعانه است نه پاک کردن صورت مساله.

حقیر بیش از این در پیشگاه کلام همایونی اعلاحضرت گزافه گویی نمی کنم. پیام شکوهمند رضا شاه دوم پهلوی را در زیر بخوانید:

شنبه 28 آذر 1388

هم میهنانم،

سیاست، بیش از هر پهنۀ دیگری از زندگی بشری، جایی ست برای آزمون و خطا و کسی که پا به عرصۀ سیاست می گذارد، باید پاسخگوی خطاها باشد و هنگامی که پاسخگو نبود، روشن است که از سوی مردمان آزاده، به حق، به چالش کشیده می شود؛ رژیم جمهوری اسلامی اما، نه استوار بر خِرد انسانی، بلکه مدعی یک نظام الهی عاری از خطاست که انسان را در هیچ وجه اش موجودی واجد حق نمی داند، بلکه او را موجودی مکلف و در بند و بست زنجیره ای از تکلیف ها می انگارد؛

این رژیم، که به علت متکی نبودن به خِردِ خود – استوار انسانی و آزادی گزینش برآمده از آن، دو مفهوم «حق» و «قانون» را دور انداخته است و «تکلیف» و «ضابطه» را به جای آنان نشانده است، همزمان از بدو پیدایش اش خود را به سنت معصومانی کوک زده است که داو نمایندگی خصوصی شان را نیز دارد؛ بنابراین مسلم است خمینی، که حتی دولت موقت بازرگان را نیز دولت امـام زمـان نامیـد و بدینگونـه جلوی هـرگونـه نقـد و واپـرسی از آن را گرفت، نمی توانست پایه گذار نظامی باشد که خود را برایندی از رای آزاد انسان ها و خدمتگذار زمین و زمینیان بداند؛ چنین رژیم شعبده بازی، که مفهوم شهروندی در آن، بنا برتعریف، به هیچ وجه محلی از اعراب ندارد، گوهر وجودی اش حکم می کند که سیاست ورزان را تا سطح قدیسان و معصومان بالا برد و انسان ها را، تا نهایت بی حقوقی پایین؛

اما هم میهنانم، این رژیم نیز، چون هر دستگاه حکومتی دیگری، در نهایت چاره ای ندارد جز سر فرو آوردن در برابر منطق زمین و تن در دادن به رای همگانی انسان های خود مختار. ما در ایران پسا جمهوری اسلامی یک چنین نظامی را خواهیم ساخت؛ نظامی استوار بر مبانی تمدن ایرانشهری که دراش نیکی همگانی برایندی باشد از یک همرایی ملی و رای آزاد انسان ها. نظامی، که با پذیرش مفهوم شهروندی و رعایت اصل حاکمیت مردم بر مردم، تعادل میان سود انسان و پاسبانی از طبیعتی را نیز که انسان را زاده است مد نظر داشته باشد و از زن و مرد بتوانند دراش به آزادی و آزادگی، زندگی ای مرفه و عادلانه را از سر گذرانند و جهان و هستی را آباد کنند.

عزیزانم،

این البته چیزی ست که در آینده ای نزدیک در انتظار ما ست، اما اینک بیائید به راستی ببینیم که چه روی داده است؟ پاسخ بسیار ساده است: ملتی ستم کشیده و جوانـانی جـان به لب رسیده که به زور می خواهند آن ها را با قوانینی ضد انسانی و متعلق به قرن ها پیش اداره کنند، عکس کسی را به آتش کشیده اند که ایران شان را آتش زده است. ملت عکس کسی را پاره کرده است، که تمدن ایرانزمین را پاره کرده است؛ آیا به راستی این مدنی ترین و نمادین ترین اعتراض قابل فهم نیست؟ مسلم است که ذره ای انسانیت و شرف برای فهم و پذیرش این واکنش و فریاد برآمده از اعماق بسنده است؛ آنچه که در برابر ما دارد روی می دهد خیلی روشن است: ملتی بزرگ با فرهنگی هفت هزار ساله به بلندای قامت اش برخاسته است، سراش را از پنجرۀ زمان بیرون آورده است و با صدایی رسا دارد می گویـد: من نـه بُت، که آزادی می خواهـم! بُت پـرستـان دیـو منش را امـا، که محبوب ترین قربانی شان از همان روز نخست، همانا آزادی بوده است و شرافت، سر شنیدن نیست؛

ایرانیان،

شکی نیست، ما با یک نظام جادو پیشه و فتنه گر روبروئیم که امروز هر دو جناح اش را بیم مرگ و فروپاشی دربرگرفته است. از این روست که هر دو بال نظام نیز می خواهند آتش زدنِ عکس خمینی را دستاویزی کنند برای خاموش کردن صدای آزادی خواهی ما و جلوگیری از درهم شکسته شدن نظام شان؛ هم میهنانم، این ها دروغ گویان اند که امروز مدعی آزادی خواهی شده اند و برای به آتش کشیده شدن یک عکس ماتم گرفته اند، این ها دروغ گویان اند، چرا که خود نه با سوزاندن عکس، بلکه با سوزاندن انسان های زنده راه خود را به سوی قدرت باز کرده اند؛ آری، اینان همانانی اند که بیش از ۴۰۰ ایرانی بی گناه را در سینما رکس آبادان در آتش سوزاندند تا تنور انقلاب شان را داغ تر کنند!

نه، ما فراموش نمی کنیم که خمینی کسی ست که از همان روز نخست به قدرت رسیدن اش در پشت بام مدرسۀ علوی دست به کشتار گروهی ارتشیان دلاور ایرانزمین زد و آدم کشی را تا سطح یک فضیلت بالا برد و برای جانشینان و شاگردان گوناگون اش نیز به ارث گذاشت؛ خمینی کسی ست که همۀ آن مراجع تقلیدی را که نمی خواستند پای دین به درون حکومت کشیده شود و مخالف او و نظریۀ ولایت فقیه اش بودند، به محض قدرت یافتن یا خانه نشین کرد و یا دستور خلع لباس شان را صادر نمود؛ آیا به راستی بهتر نبـود که به جـای وارد شدن به عرصۀ سیاست، شیـوۀ دیگری را برمی گزیدند؟ و آیا امروز بهتر نیست که از تاریخ درس گرفته و تن به خواست ملی مردم دهند و به جای پایفشاری بر بی راهۀ خمینی، دین را به عرصۀ خصوصی بازگردانند و کار سیاست را به سیاست ورزان وانهند؟ آیا واقعا گوش شنوایی هست؟

دانشجویان عزیزم،

رستاخیز تمدنی و جنبش آزادی خواهی ما به یک نقطۀ بسیار حساس و سرنوشت ساز رسیده است؛ از این رو، امروز باید همگی هشیار باشیم و اجازه ندهیم که رژیم، که زیر فشار دوگانۀ داخلی و خارجی به شدت بی رمق و ناتوان شده است و در آستانۀ فروپاشی کامل است، از تنگنای مرگ آوری که در آن گیر کرده است خود را برهاند؛ امری که مسلما با همت و همدلی همۀ ما روی نخواهد داد و ما به زودی خواهیم دید که همۀ نیروهای ارتشی و سپاهی ایران پرست، در یک اتحاد ملی به ملت آزادۀ ایران خواهند پیوست و ما به اشتراک ایران خود را پس خواهیم گرفت.

هم میهنانم،

بیائید در این روزهای سرنوشت ساز هستی مان، بیائیـد در این پیچ بــزرگ تاریخــی که در آن ایستاده ایم و هر اندیشه و گویش و کُنش مان می تواند نه تنها زندگی شخصی ما، بلکه هستی نوادگان و نسل های بی شمار آینده مان را نیز دگرگون کند، تا جایی که در توان داریم و قوۀ خِردمان اجازه می دهد، در راه راستی و راستان بکوشیم و از دروغ و دروغ منشان دوری جوئیم؛ آری، بیائید تا همگی با هم، همراه با نیاکان مان و مُلهِم ازآنان، از خداوند جان و خِرد بخواهیم که ایران عزیز ما را، نه تنها امروز، بلکه همیشه، از دشمن، دروغ، و خشکسالی معنوی و مادی دور بدارد.

خداوند نگهدار ایران باد

رضا پهلوی


پیوند به تارنمای شکوهمند شهریار بزرگ ایران اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی

________

نگاشته شده در تاریخ پنجم دی دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهی

۱۳۸۸ دی ۲, چهارشنبه

درگذشت حسینعلی منتظری و پیام گهربار شهریارانه

حسینعلی منتظری به عنوان یکی از پایه گذاران رژیم نامشروع ولایی، طی دو دهه اخیر مواضع خود را نسبت به رژیم مردم کش اسلامی کاملن تغییر داده و به رغم آنکه خود بنیانگذار ولایت فقیه شناخته می شد تمام کوشش خود را نشان داد تا در نقطه عکس افکار و اعمال پیشینش اینبار به سهم خود خدمتی به هم وطنانش نموده باشد.

آقای منتظری آخوند ضد ایرانی دیروز و چهره مردمی و معترض امروز، به واقع تغییر مسیری جدی و صادقانه داشت. همین سبب شد تا آرام آرام رنگ سیاه و تیره وجهه دهه شصت وی از ذهن عموم پاک شده و نایب خمینی جنایتکار را به انسانی در مجموع قابل قبول و معقول بدل سازد.

منتظری در بامداد یکشنبه بیست و نهم آذرماه در سن هشتاد و هفت سالگی درگذشت و انتشار خبر فوت وی بالطبع با توجه به پیشینه منتظری و همچنین عملکرد اخیر او احساسات متضادی را برانگیخته ساخت.

متضاد بودن احساسات – البته این عبارت را حقیر از متن پیام شهریار ایران وام گرفته ام- بدین علت که رفتار و رویه حسینعلی منتظری در اوان چیرگی اسلام فروشان هرزه صفت و حتا پیش از آن، ضربات جبران ناپذیری به میهن ما وارد آوردند. اعمال زشتی که آقای منتظری مرتکب گردید - حتا با وجود تغییر عقیده و عملکرد وی در بیست سال واپسین عمرش - هرگز به طور کامل از اذهان عمومی زدوده نخواهند شد.

چه دوست داشته و چه نداشته باشیم عمر هر انسانی – به هر مقداری که باشد- زنجیری از کردار و رفتار آن شخص می باشد. این زنجیر حلقه های بسیاری دارد که به هم دیگر متصل هستند و باید بپذیریم که به روایت آشکار تاریخ معاصر، در طول عمر حسینعلی منتظری حلقه های زنجیر بسیار زیادی آکنده از سیاهی و تباهی دیده می شوند که انکار این حلقه ها به مثابه نابینایی و ناهوشیاری شخص انکار کننده تلقی می شوند چرا که تاریخ اینها را ثبت و ضبط کرده است.

مشکل اینجاست که افرادی چون ایشان با مردمان عادی و معمولی جامعه تفاوت بسیاری دارند زیرا اعمال و کردار افرادی چون او بر یک ملت، یک مملکت و یک تاریخ تاثیر گذارده و به همین علت شاید بتوان با اطمینان گفت که بخشی از زندگی آقای منتظری نابخشودنی و غیر قابل اغماض می باشد.

اما یک جنبه دیگر را هرگز نمی شود نادیده انگاشت. منتظری هنگامی که به کمینه آگاهی و فهم سیاسی دست یافت خود را از معرکه جانیان بالفطره رژیم اسلامی بیرون کشید و صراحتن با ایده ها و اعمال خمینی جلاد مبارزه کرد، رو در روی وی ایستاد و پذیرفت که باقیمانده عمرش را در حصر خانگی سپری کند و جای همچنان سر سپردن به اعمال ننگین جمهوری اسلامی، سختی زندان خانگی را به جان بپذیرد اما از حقوق هم وطنانش دفاع نماید.

منتظری گرچه یک آخوند و نمادی از "من" پرستی شیعی یا همان فقاهت و مرجعیت بود اما شرف وی در تقبیح جنایات خامنه یی و پذیرش زجر ناشی از آن اعتراض، این آخوند را با چهره یی مثبت رویاروی ما تصویر می کند. به هر رو منتظری مرد آزاده یی بود که در حد و اندازه خودش توانست برای بهبود وضعیت هم وطنانش تلاش کرده و جبران خیانات گذشته را تا حد امکان نموده باشد و همین جای تحسین دارد.

مراسم خاک سپاری پیکر آقای منتظری با اقبال عمومی شایان توجهی رو به رو شد و درین اثنا نیز متاسفانه عده یی از دوستداران وی توسط اوباش رژیم ولی فقیه دستگیر و بازداشت شدند.

سپهسالار و پدر دردانه و تاجدار ملت ایران، پادشاه و شهریار برحق ایرانزمین، وارث اورنگ کیانی منت گذارده و درین باره پیامی صادر فرموده اند.

پیام ملوکانه مروری بر شخصیت حسینعلی منتظری است و تحلیلی از چگونگی زندگی وی در دو دهه پایانی عمرش.

شاهنشاه ایران رضا شاه دوم که همواره به صورت فعال متون اخبار هر روزه ایران را پی گیری می فرمایند، دیدگاه شاهانه را درین باره بیان کردند که با نگر بر اشراف کامل ذات ملوکانه بر حوادث چند دهه اخیر ایران، این پیام ایشان نیز همچون سایر پیام های حضرتش بسیار ژرف و حاوی نتیجه گیری کاملی از رخدادهای پیشتر و پستر از فوت آقای منتظری می باشد.

متن کامل پیام مبارک اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی را می توانید در زیر بخوانید:

هم میهنانم،

در گذشت یکی دیگر از نخستین پایه گذاران حکومت اسلامی، احساسات متضادی را در اذهان همۀ ایرانیان آزادی خواه برانگیخته است. آیت الله منتظری، از سوئی، در ایجاد و تحکیم حکومت دینی و نظام ولایت فقیه، که بی کمترین تردید تبه کارترین حکومت در تاریخ کهن وطن ما بوده است، نقشی اساسی و بنیادین داشت. وی از شاگردان و یاران رهبر انقلابی بود که یکی از مخوف ترین حکومت های تاریخ بشری را بر مردم آزاده و شریف ایران مسلط کرد. هم او بود که در نخستین دهۀ عمر این حکومت ضد ایرانی مشارکتش در طراحی برنامه های خانمانسوز رژیم چنان بود که فرزند صدیق امام نام گرفت و به مقام نیابت و جانشینی ولی فقیه رسید. اگر کارنامۀ عمر سیاسی وی به چنین اعمال و رفتاری محدود می شد بی گمان مرگ او تأسفی بر نمی انگیخت.

در دو دهه اخیر، امّا، حسینعلی منتظری به تدریج به راهی دیگر گام گذاشته و به انتقاد از سیاست های حکومتی پرداخته بود که خود در ایجاد و استمرارش مسئولیتی غیرقابل انکار داشت. وی، از جمله به انگیزه های حاکمان در ادامۀ جنگ با عراق خرده گرفت و کشتار بی رحمانۀ هزاران تن از جوانان ایرانی را در آستانۀ پایان جنگ با عراق محکوم کرد. و چنین بود که از مقام جانشینی رهبر برکنار شد و محصور در سرای خویش گه گاه به انتقاد از اعمال و رفتار یاران دیروزش برخاست. در پس نمایش رسوای انتخابات و سرکوبی های خونین و بی رحمانۀ جوانان آزادی خواه ایران بود که حسینعلی منتظری از خرده گیری به سیاست های رژیم پا فراتر نهاد، و برای نخستین بار با صراحتی روزافزون به انکار مشروعیت قانونی و شرعی نظام و رهبرش برخاست. وی در مصاحبه ها و بیانیه های گوناگونش، بیش از هر روحانی سرخورده و نادم دیگری، تجاوزهای بی حساب و بی رحمانۀ رهبران، ایادی و عُمّال رژیم را برشمرد.

بی گمان، در این خطیرترین برهه از تاریخ پیکار مردم ایران علیه نظام خونریز و تبه کار، مواضع و سخنان حسینعلی منتظری در تعمیق شکاف در صف رهبران رژیم و در بیدار کردن وجدان سپاهیان انقلاب و نیروهای بسیجی سهمی به سزا و غیرقابل انکار داشته است. در نبرد سرنوشت سازی که امروز بین اکثریت قاطع مردم ایران، از سوئی، و حکومتی شریر و متجاوز در سراشیب فنا، از سوی دیگر در گرفته همراهی و همسوئی احدی را به هر پیشینه و نظری دستکم نباید گرفت. زندگی سیاسی آیت الله منتظری خود نشان دیگری از امکان تحول و انقلاب در ذهن و رفتار و اندیشه و آراء انسان هاست.

امیدوار باشیم که همنسلان و یاران روحانی دیرین و امروزین وی، چه آنان که همچنان در صف غاصبان حقوق ملت و سرکوبگران فرزندان برومند ایران مانده اند، و چه آنان که به حکم وجدان آمادۀ جبران خطاهای خویش اند، به راهی که او گام نهاده بود قاطعانه گام نهند و مردم ایران را در رسیدن پیروزی بر دشمنان سرکوبگر خود یاری دهند.

خداوند نگهدار ایران باد

رضا پهلوی

پیوند به تارنمای شکوهمند اعلاحضرت همایونی رضا شاه دوم پهلوی

______________

نگاشته شده در تاریخ دوم دی دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهی

۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

یلدای عاشقان در انتظار بازگشت معشوق به ایران

یلدا شب لبخند و ترنم از راه می رسد. دیگر باره انار دانه شده، هندوانه، آجیل و شیرینی در کنار تفالی به حضرت حافظ، بزم خانواده های ایرانی را گرم می نماید. پاییز رو به پایان است تا زمستان قدم به خانه ها بگذارد.

جشن یلدا ریشه در تاریخ ایران باستان دارد. نیاکان ما باور داشتند، یلدا شب زایش ایزد مهر یا همان میتراست و به همین خاطر گرداگرد آتشی که فراهم ساخته بودند جمع شده، سفره یی مملو از شربت و شیرینی و خوردنی های رنگارنگ می گسترانیده و به رقص و پایکوبی می پرداختند تا پرتو جان فزای خورشید بردمد.

این یلدا، سی و یک امین یلدایی است که در غربتی دل گرفته، به پیشگاه سرور، محبوب و معبود ایران شرفیاب می گردد.

آری یلدا این عید خجسته و این شب گرامی، شرمنده از آمدن خویش است زیرا نمی تواند بپذیرد افزون تر از سه دهه است که روح ایران و فخر جهانیان را اگرچه به لبخند و مدارا، اما در رنج تبعید ملاقات می کند.

هنگامی که آن منجی بی بدیل و آن نگار نازنین رضا شاه دوم در غربت حضور دارند، از راه رسیدن شب یلدا هرچه هم زیبا و خاطره انگیز باشد برای ما لطف و حلاوتی ندارد.

ما ایرانیان همراه با سنت دیرین و کهن مان بار دیگر، دراز ترین شب سال را کنار عزیزان مان و در محفلی گرم و صمیمی، فارغ از سرمای استخوان سوز دی ماهی که پشت در ایستاده است، به شادی خواهیم نشست. اما شادی، خرسندی و عید حقیقی زمانی از راه می رسد که سپهسالار و دلدار ما قدم بر پیشانی وطن گذارده و ایران را به عطر وجودشان آکنده فرمایند:


جمالت آفتاب هر نظر باد

ز خوبی روی خوبت خوب تر باد

همای زلف شاهین شهپرت را

دل شاهان عالَم زیر پَر باد

کسی کو بسته ی زُلفت نباشد

همیشه غرقه در خون جگر باد

بُتا چون غمزه ات ناوک فشانَد

دلِ مجروح من پیشش سپر باد

... یلدا وقتی معنی می یابد که از لا به لای گیسوان یلدایی شما آغاز شود ای خورشید بلند آوازه یی که نام پرفروغ تان خواب یخ بسته زمستان پرستان بیگانه صفت را آشفته می کند. یلدا هنگامی مملو از خرمی و شادکامی است که سراسرش به مستی شراب چشمان تو سپری شود. آن شبی زیباست که به آغوش حضور بی کرانه شما بپیوندد و آن صبحی دلنشین است که به یمن پرتو ابدی نگاه روشن شما جان بگیرد.

ای اهورایی تر از آفریدگار، هیهات که ما شب زده گان را به جرعه یی از شراب ناب لبان تان دعوت نمی کنید. افسوس که بزم تار عنکبوت بسته ما دل شکستگان تیپا خورده، حقیر تر از آن است که به وسعت حضور لایتناهی شما رونقی بگیرد.

ای بهترین بهانه برامدن آفتاب!

دفتر این شب شوم را به میمنت دستان شاهانه ات ببند. تو را فراتر از هرچه هست می پرستم. تویی که یک گوشه چشم ات بزرگ ترین پاداش آفرینش است.

با اذن شهریار محبوب ایران اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی، یلدا را گرامی می داریم. با این آرزو که شب یلدای سال آینده این سعادت نصیب مان شود که در ایران به پابوسی حضرتش مفتخر گردیم.
______________

نگاشته شده در تاریخ سی ام آذر دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهی

۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه

سوختن عکس خمینی دجال - سوژه یی مضحک تر از مروه الشربینی

چند ماه پیش، ماجرای کشته شدن زنی مصری تبار دست مایه یی برای شیون و مویه رژیم اسلامی گردید. این رخداد که سراپای آن بیش از آنچه بخواهد تاثر انگیز باشد ابهام آمیز بود، مقارن با فاجعه دلخراش قتل ندا آقاسلطان روی داد. ندا به عنوان یک دختر جوان، خوش چهره، خوش پوش و نماینده نسل امروز، ناجوانمردانه هدف گلوله یک بسیجی مزدور قرار گرفت و صحنه جان دادن وی روی آسفالت خیابان، ندا را به چهره یی حماسی و مظهر و سمبلی برای یکایک آزادیخواهان نه فقط ایرانی بلکه جهانی بدل نمود.

رژیم اسلامی و احمدی نژاد دلقک اش حس کردند قافیه را در مقابل بانوی جوانی که با ظاهری آراسته و مغایر با قوانین بدوی حجاب اسلامی، برای کسب حق خود و هم میهنانش به خیابان آمده بود، باخته اند و در سلطه خلافت الله دختری بی حجاب نماد مقاومت نسل آینده ایران گردیده است. بنابر این رژیم ناچار شد دست به دامن یک تیتر خبری زرد، روتین و نه چندان قابل توجه آلمانی شود و احمقانه علم مروه الشربینی را برافرازد تا به قولی شهیده حجاب!! را رویاروی بانوی وزینی چون ندا آقاسلطان قرار دهد.

غش و ضعف احمدی نژاد برای مروه محبوبش کار را به جایی نبرده و بیش از پیش بیراهه رفتن های آن کوتوله آدمکش سبب انزجار هرچه بیشتر دولت های جهانی و خصوصن نفرت و بغض هرچه تمام تر ملت ایران شد. اما جمهوری اسلامی که نمی توانست این سوژه هجو خودش را به آسانی از دست دهد حتا برای این زن مصری هفتم و چهلم هم گرفت! جمهوری پلید اسلامی پیکر صدها ایرانی معترض را همان زمان پنهانی به خاک سپرد و حتا نگذاشت خانواده ها از آرامگاه عزیزان شان مطلع شوند و همین رژیم مضمحل برای مروه مصری تشییع جنازه نمادین هم برگزار نمود تا همچنان به دنیا نشان دهد در حماقت و بی وطنی و نفهمی یکه تاز می باشد.

مروه الشربینی به عنوان پلی برای فرافکنی سران جمهوری ولی فقیه در اثنای حوادث پس از انتصابات و ابزاری برای پنهانکاری جنایات رژیم، کار خود را به اندازه قد و قواره کوتاهش انجام داده و اکنون مروه به نوعی از دور خارج شده است. اما رژیم اسلامی نمی تواند بدون داشتن بهانه یی برای ضجه و مویه شبی را به صبح برساند و اکنون علم آه و فغانش را برای سوزاندن عکس خمینی گجستگ به دست گرفته و به میدان آمده تا مگر بتواند انعکاس فریاد خشم آلود ملت را میان وا اماما کردن اش مخفی کند.

دنیا امروز صدای ملت تحت ظلم ایران را شنیده است. مردمان جهان اکنون بیش از هر زمانی به ماهیت پلید رژیمی که ناروا بر ایران حکومت می کند پی برده اند. حاصل این سیاه بازی ها و بر سر و سینه کوفتن های این حاکمان جور، تنها بر باد رفتن آبروی نداشته حکومت در عرصه بین المللی است. صدای خشم آشکارای ملت ایران و آنهمه خون های ریخته شده طنینی به وسعت همه جهان داشته و پشت کوه را لرزانده است. با صراحت می توان گفت که برای سرپوشانی های رژیم اسلامی فرصت تمام شده و آب رفته به جوی باز نخواهد گشت.

ماجرای سوزاندن عکس خمینی، بسیار سخیف و حتا مضحک تر از قتل یک زن مصری تبار است که به نظر هم چندش آور و هم کمیک می آید. روح الله خمینی کسی است که قاتل میلیون ها ایرانی شمرده شده، حیثیت ایران را در سراسر جهان به سخره گرفته و مطابق با طینت مافوق پلیدش ضرباتی جبران ناپذیر بر پیکره وطن وارد آورده است. پس امروز سوزانده شدن عکس شوم او از جانب هر فردی که باشد نه تنها حرکت عجیب و پرسش انگیزی نیست که از غیرت بیدار ایرانی برمی خیزد.

ما ملت ایران از دیرباز دشمنان آب و خاک آریایی خود را در شمار منفورترین اشخاص قرار داده و کینه آن دشمنان را تا پایان عمر مان از سینه بیرون نمی کردیم. ما چنگیز و تیمور لنگ را همواره مظهری از تیرگی و خباثت می دانیم و بدیهی است که خمینی نیز از این قاعده مجزا نمی باشد. شاید شرارت خمینی در عصر حاضر به مراتب بدتر از جنایات بدنامانی چون چنگیزها و تیمورها باشد.

شایان توجه آن عده از بزدلان زبون و چاکران دست به سینه حکومت الله که به رغم مدعیات عوام فریبانه شان در باب آزادی و دموکراسی، همچنان خود را وابسته و وفادار به آن مرد جنایتکار (خمینی) می دانند، کسی و کسانی که پوستر بدهیبت روح الله خمینی را به آتش کشیدند نه جانیان سپاهی و نه مزدوران بسیجی بودند. آنها که عکس این خوک آدمکش را به آتش کشیدند هرکه و از هر مرامی فرزندان این ملت و سینه سپر کرده های راستین آزادی بودند که چنین جان بر کفانه تصویر قاتل هم وطنان خود را در آتش سوزاندند.

شوربختانه گرفتاری ایران مظلوم ما فراتر از شماره است. همانان که امروز خود را منجیان کاغذی عده یی ساده اندیش نامیده اند، در کمال وظیفه شناسی و همچو نوکران دست به سینه ولی فقیه، تک به تک پیام هایی در محکومیت هتک حرمت عکس این قاتل صادر کردند تا به دنباله روهای نابخرد خود ثابت کنند هم شریک دزد و هم رفیق قافله اند.

در این گیر و دار، سوختن عکس خمینی همان طور که انتظار می رفت تبدیل به سوژه نخ نمای دیگری برای کولی گری رژیم شد تا از این آبی که گل آلود کرده بتواند ماهی های درشتی صید کند.

هم میهنانی که آمدند و با شهامت تمام این حرکت زنده و نمادین را در تاریخ ثبت کردند، دلیری و غیرت وطنی خود را به منظر نمایش گذارده و کار خود را به درستی انجام دادند. بازخورد این حرکت شجاعانه بسیار مطلوب تر از آنی بود که تصور می شد.

رژیم ولی فقیه برای اینکه بتواند بهانه یی نو برای به بیراهه کشاندن اصل مطلب یافته و صورت مساله را پاک نماید، در اقدامی انتحاری تصویر سوختن عکس رهبر مفقودش را در رسانه های وابسته به حکومت پخش کرد. پخش این فیلم به مثابه شکستن بت روح الله خمینی و فرو ریختن تابوی سی ساله وی بود. این حرکت نه تنها سر مویی به سود رژیم نبود که درست در نقطه عکس آن اوضاع رژیم اسلامی را از آنچه بود نیز خراب تر کرد.

نکته بسیار مهم کل این ماجرا همین است که عکس بنیانگذار جمهوری اسلامی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی میان آتش سوخت و سبب خرسندی بسیاری از ایرانیان شد. شاید پخش این فیلم کوتاه، سنگی بود که بر گور رژیم ولی فقیه نهاده شد و با فرو ریختن دیوار ابهت پوشالی خمینی گجستگ، یک حماسه دیگر از شجاعت ایرانیان رقم خورد.

____________

نگاشته شده در تاریخ بیست و هشتم آذر دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهی

۱۳۸۸ آذر ۲۵, چهارشنبه

برگردان فارسی فرمایشات رضا شاه دوم در جلسه جمعی از مدیران اقتصادی جوان - نیویورک

با وسعت یافتن هرچه بیشتر جنبش آزادی خواهانه ملت ایران و بازتر شدن مسیر نیل به پیروزی، این کابوس سی ساله دارد به انتهای جاده نزدیک و نزدیک تر می شود.

موج آزادی طلبانه یی که اکنون شهرهای گوناگون ایران را درنوردیده و دانشگاه ها را به پایگاه های مقاومت ملی ایرانیان بدل ساخته است، بالطبع برای رسیدن به هدف نهایی و سرنگون ساختن رژیم سرکوبگر اسلامی نیاز مبرمی به حمایت معنوی جهانیان دارد. هرچند مطلبی که با کمال تاسف از همان زمان شکل گیری جمهوری نامشروع اسلامی تا امروز از نگر رهبران جهانی دور مانده، معطوف نمودن توجهات به سمت و سوی ملت ایران است. شوربختانه سران کشورهای تراز نخست دنیا هرگز نخواسته اند با ملت دردمند ایران دیالوگ مستقیم داشته باشند.

یگانه شخصیتی که طی این سال ها همواره از هیچ کوششی فروگذار نکرده اند تا صدای ملت دربند ایران را به گوش جهانیان برسانند، ذات مبارک رضا شاه دوم می باشند. اعلاحضرت با درایت و هوشمندی خاصه حضرتش در مناسبت ها و موقعیت های مختلف، با صدای رسا و بی مانندشان پیام مردم ایران را به رسانه های معتبر و همچنین بلندپایه گان سیاسی و اقتصادی جهان ابلاغ فرمودند و این واقعیتی است که کسی هرگز در آن تردیدی ندارد.

امروز تاکید اکید شهریار پرفروغ ایرانزمین بر حمایت و پشتیبانی معنوی جهان آزاد از ملت به پا خاسته ایران است جای تلاش بی حاصل سردمداران جهان برای برقرار سازی دیپلماسی با حکومت تروریست پرور اسلامی. ذات شاهانه رضا پهلوی در تاریخ نهم دسامبر( برابر با هجدهم آذر ماه) در جلسه مدیران اقتصادی جوان امریکا حضور یافته و ضمن مزین فرمودن آن جلسه به شمیم وجود مبارک شان، فرمایشاتی را بیان کردند که بایستی ما با تعمق کافی خوانده و بر جمله جمله گفته های آن حضرت تامل و دقت نماییم زیرا حاوی نکات بسیار کلیدی و ارزشمندی می باشد.

نیک بختانه وبسایت ملوکانه پادشاه ایران، منت گذارده و برگردان پارسی این سخنرانی شکوهمند را نیز در کنار نسخه اصلی انگلیسی آن قرار داده است. دوستان عزیز می توانید ترجمه پارسی فرمایشات اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی را در زیر بخوانید:

نهم ماه دسامبر ۲۰۰۹

خانم ها و آقایان

من خوشوقتم که امروز با شما هستم، و فرصت آنرا دارم که دیدگاه های خود را در مورد شرایط کنونی در وطنم ایران با شما درمیان بگذارم، و مسیر پیشِ رو را مطرح کنم.

مانند همیشه، با آمیخته ای از غرور ژرف و اندوه در مقابل شما ایستاده ام تا در مورد وطنم صحبت کنم.

بنا بر سنت مایلم که بر سه نکتۀ اساسی تمرکز نمایم:

اول، جنبش سبز پیشرو است و به مبارزۀ قهرمانانه اش با دولت نامشروع و رژیم مذهبی ادامه میدهد.

دوم، اختلاف در بین سردمداران رژیم اسلامی رو به افزایش است. من نظریات تحلیلگران بیشماری را در داخل و خارج از کشور با شما درمیان می گذارم، آنها بر این باورهستند که شرایط ممکن است حقیقتا خراب تر شود تا به نتیجۀ منطقی خود برسد: فروپاشی نهایی رژیم.

سوم، جهان باید از مبارزه برای حقوق بشر و شئونات ایرانیان پشتیبانی نماید، نه فقط بدلیل آنکه یک امر معنوی برای ملت های متمدن است، بلکه بدلیل آنکه یک اهـرم ثابت شده در مقابـل رژیم بی ترحمی است که به شکنجه و کشتن شهروندان خود که با بی پروایی آزادی را خواهان هستند ادامه می دهد.

اجازه بدهید این نکات را به دقت شرح دهم.

من ایران را در سن ۱۷ سالگی ترک کردم، و بازگشت برای من تا امروز ممکن نبوده است. در سال های زندگیم در تبعید، مرام راهبردی من سکولاریزم و دموکراسی برای ایران بوده و هست. من ایرانی را آرزو دارم، که در آن آزادی، عدالت و برابری حکمفرما باشد، جایی که کثرت گرایی محترم شمرده شود و دموکراسی فراگیر باشد. ولی ما مانع اساسی در راه داریم: رژیم مذهبی. امروز معدودی در ایران براین باور هستند که دورنمای دستیابی به حقوق بشر و مردم سالاری بعید خواهد بود تا زمانی که این رژیم در قدرت است.

بعد از انتخابات مفتضحانۀ این تابستان، جامعۀ جهانی شاهد منظرۀ باورنکردنی پرقدرت ترین نقطۀ فشار در تقابل با رژیم مذهبی در طول ۳۰ سال گذشته بوده است: مردم ایران. تهاجم وحشیانۀ جمهوری اسلامی به رستاخیز دموکراسی خواهی بیانگر آن است که تا چه حد رژیم از شهروندان خودش بیمناک است. از زمان انتخابات، جنبش مردمی- که امروز بنام "جنبش سبز" شناخته شده – از سوی تمامی ایرانیان از هر گروهی و از هر باور سیاسی پذیرفته شده است. طبیعتش کثرت گراست. خود را بعنوان جنبشی معرفی می کند که فقط پشتیبان شایستگی آزادی نیست، بلکه جنبشی است که آماده است که برای آزادی بها بپردازد. بنابراین، با احترام به کثرت گرایی و دموکراسی، اهمیت دفاع از حق هرکسی در ارائۀ نظراتش را محترم می شمارد.

علیرغم سرکوبگری بی رحمانۀ نیروهای جمهوری اسلامی، جنبش مقاومت مردمی بدون هراس پیش می رود، پیشرفت فزاینده علیرغم نابرابری باورناکردنی و نامحدود. اثبات کرده است که سهمگین ترین نقطۀ فشار بر رژیم می باشد.

با نگرشی بر اوضاع از خارج، مذاکرات شکست خوردۀ اتمی در چند ماه گذشته بحران و سرخوردگی جهانی را افزوده است. ما اکنون مشاهده می کنیم که سیاست های خوش باورانه و امیدوارانه برای مذاکره ناکام مانده است. با رد پیشنهاد اخیر
IAEA، رژیم بار دیگر فشار بین المللی را نادیده گرفته است. آبراهام لینکلن زمانی گفته است، " این حقیقت است که شما ممکن است بتوانید تمام مردم را برای مدتی گول بزنید؛ شما حتی می توانید بعضی از مردم را تمام مدت گول بزنید؛ ولی شما نمی توانید تمام مردم را برای همیشه گول بزنید." بنظر من ایالات متحدۀ آمریکا و جامعۀ جهانی بضاعت آنرا ندارند که بیش از این گول بخورند. مردم ایران هم دیگر توان آنرا ندارند که همچنان قربانی حیله گری های رژیم مذهبی باشند.

ضمن آنکه، فشار داخلی بر روی رژیم مطمئنا یکی از دلایل تزلزل بیشتر رژیم است. عدم توافق گروه های مختلف و آنکه چگونه به بحث اتمی می نگرند- و بقای رژیم در کل می تواند منشا چنین فروپاشی سهمناکی باشد. خطرناک ترین این گروه ها البته سپاه پاسداران است. علیرغم بهره مندی از پشتیبانی آنان، فشار وارده از خیابان ها قادر بوده است که افراطی ترین آنها آقای احمدی نژاد را به موضع گیری ملایم تری در مذاکرات اخیر اتمی وادار سازد. در یک تصویر کلی، در طی سالها، هر زمان که رژیم واقعا تحت فشار از داخل و خارج قرار گرفته است، از مواضع تند و کینه جویانۀ خود عقب نشینی کرده است. گرچه، بمحض آنکه چنان فشارهایی فروکاسته است، مجددا تجدید قوا کرده و به طبیعت خصومت آمیز خود با جهان آزاد بازگشته است، خواهان ادامۀ ماموریت اصلی خود در صدور ایدئولوژی افراط گرایانه به سراسر کرۀ خاکی. این دلیل آن است که من مرتبا این پرسش را از سیاستگذاران در اینجا، در اروپا و هرجای دیگر می کنم: چرا شما از اهرم نیروی مردم استفاده نمی کنید که به هدف خود دست یابید بدون آنکه به جنبش ملی ما برای آزادی ضربه بزنید؟ زیرا در حقیقت، تا کنون شما بازیچۀ دست این رژیم بوده اید بدون آنکه نتیجه ای حاصل شود، و آنچه کرده اید به زیان هم میهنان من بوده است.

اگر منظور دیگری است، و اگر ما مدعی مذاکره برای پیشبرد راه هستیم، باید شروع به پرسش کنیم که، در مورد ایران، دقیقا ایالات متحده باید با چه شخصی مذاکره کند؟ در حالی که پاسخ مشخص بنظر می رسد که مثلا رهبر ایران؛ آیت الله خامنه ای، رویدادهای چند ماه اخیر نشان داده ثابت کرده است که تصور مذاکرۀ تنها با او موثر نیست. اگر این دولت در جستجوی سیاست خارجی موثر در مقابل جمهوری اسلامی است، باید مذاکره را با بزرگترین متحد خود: مردم ایران آغاز کند.

آمریکا و متحدان دموکرات آن باید از مبارزات آزادیخواهانۀ ملت ایران پشتیبانی کنند، زیرا موجب تقویت جنبش آنان خواهد شد، و فنای رژیم اسلامی را تسریع خواهد کرد. و در این راستا، غرب راه حل نهایی را نه تنها برای غنی سازی اتمی، که برای تمامی دیگر نیروهای زاده شده و هم پیوند با این رژیم افراط گرای، تروریست پرور خواهد یافت: دموکراسی بمفهوم مطلق. تنها در لوای یک ایران دموکراتیک خواهد بود که جامعۀ جهانی همتایی قابل اعتماد، با شفافیت و قابل اتکا خواهد یافت. این تضمینی است که این سرمایه گذاری را بسیار ارزشمند می نماید: این تنها راه حل نهایی است.

گرچه، زمان ارزشمند است. در افق نزدیک، جهان در اندیشۀ تحریم های بیشتر برعلیه رژیم مذهبی است. در این زمینه، من مرتبا در صحبت هایم در سراسر جهان تاکید کرده ام بر اهمیت تحریم های هدفمند شخصی بر علیه رهبران رژیم، بجای مردم ایران. در حالی که ایران لحظه به لحظه نزدیکتر به نایل آمدن به دستیابی به قابلیت اتمی است، سرمایۀ فئودالیسم خصوصی رژیم مذهبی به پشتیبانی اقتصادی و مادی برای گروه های تروریستی ادامه می دهد، در منطقه و ماورای آن. این خط مشی راهبردی خطرناک آنان است که باید تحریم شود. برقراری تحریم های هوشمند که هدف مشخص آن سرمایه های تصمیم گیرندگان اصلی، و توانایی های سپاه پاسداران را در سرکوب مردم باشد، ثابت کرده که می تواند موثر باشد. بنابراین، هدف اساسی، باید تضعیف قدرت مالی نیروهای سرکوبگر داخل ایران باشد.

اگر غرب تحریم های هوشمند جدیدرا به اجرا گذارد که در حقیقت در راستای فریاد آزادیخواهی جنبش سبز است، آنها بزرگترین متحد خود را مسلح به پرقدرت ترین سلاح همبستگی جهانی در مبارزاتشان برعلیه رژیم مذهبی کرده اند. در سالهای ۱۹۸۰، ایالات متحده رهبری جهانی کمپینی برای حقوق بشر و برابری در آفریقای جنوبی را بعهده داشت وقتی که قانون فراگیرضد آپارتاید را تصویب کرد، سرمایه گذاری آمریکا را در آن کشور ممنوع کرد. آنجا، عدم سرمایه گذاری و تحریم برای حقوق مدنی و حقوق بشر بود، و سایر قدرت های جهانی بسرعت تبعیت کردند. حذف قانون آپارتاید و آزادی زندانیان سیاسی ضروری و شرط اصلی بود برای برداشتن تحریم ها. آن تحریم ها موثر بودند. آنها موجب تضعیف خط مشی رژیم هوادار آپارتاید شدند، و کمک به خلع سلاح رژیم نمود. مردم آفریقای جنوبی ممکن است از رکود اقتصادی عمیقی برای مدت کوتاهی رنج برده باشند، ولی تا امروز، هیچ یک از افراد آفریقای جنوبی اهمیت آن پیش شرط ها را که آزادی دراز مدت برایشان بهمراه آورده است را فراموش نکرده اند. امروز، جنبش مردم ایران برای آزادی و دموکراسی همبستگی مشابهی را از سوی جامعۀ جهانی می طلبد.

جنبش سبز، فشار بین المللی برسر مسئلۀ اتمی، هیاهوی روزافزون ایجاد شده در برخی صحنه های جهانی برای بالا بردن انزوای اقتصادی و سیاسی ایران، منجر به نا همآهنگی اساسی در داخل رژیم شده است. این دور از انتظار نیست که بشنویم که رئیس مجلس ایران به احمدی نژاد اجازه سخنرانی در مقابل مجلس را نداد. یا یکی از نهاد های حکومتی اوامر نهاد دیگر را زیر پا می گذارد بدلیل وفاداری شخصی و نقض قوانین. درحقیقت، شخص مسئول در مذاکرات اتمی باید تمامی شرایطش مورد تصویب مجلس قرار بگیرد قبل از آنکه شرایطش را با همتایش در ژنو مطرح کند... واقعا تاکتیک مذاکرۀ عجیبی است. این شکاف در داخل حاکمیت نشانۀ امیدوار کننده ای است و موقعیت منحصر بفردی را بوجود می آورد که می بایست مورد بهره برداری قرار گیرد.

در پایان، در این دوران نوین نهایتا تمامی پیشروی ها به ارتباطات منتهی می شود. من مشوق سرمایه گذاری در تکنولوژی هایی هستم که ارتباطات با مردم ایران را افزایش می دهد. آمریکا بخصوص نیاز دارد که امکان برقراری گفتگو با مردم ایران را افزایش دهد بوسیلۀ تقویت امکان دستیابی مردم ایران به اخبار و اطلاعات و چیره شدن آنان بر سانسورهای الکترونیکی و تلاش های اعمال شده توسط رژیم جهت شنود گفتگوها.

این تجدید گفتگو به جهان اجازه می دهد که همبستگی خود را با مردم جستجوگر آزادی ایران نشان دهد. هم چنین موجب بالا بردن سطح صحت اطلاعات دریافتی از ایران خواهد شد. مهمترین وجه آن، بهبود این تکنولوژی ها به جنبش سبز امکان خواهد داد که ارتباطات را در داخل ایران برقرار نماید، و امکان سازماندهی و تجهیز کارآمد بیشتری را داشته باشد.

هرشب، پسران و دختران شجاع کشور من از روی بام ها فریاد آزادی برمی آورند. ما می دانیم روزی خواهد رسید که به آن فریاد ها پاسخ داده خواهد شد، زمانی که سیستم حکومتی در ایران از آنِ مردم باشد – سیستمی که براستی دموکراتیک و مدافع حقوق بشر باشد.

هلن کِلر گفته است: "برای تمدن ممکن نیست که به عقب بازگردد وقتی جوانان در جهان هستند." امروز، ۶۰ درصد جمعیت ایران زیر ۳۰ سال است. جنبش سبز متشکل از اکثریت آنان است. آنها اراده و شهامت آن را دارند که کشورشان را تغییر دهند- آزادی را به میهن آورند، و ایران را باردگر به کشوری که پایبند به صلح وثبات است مبدل کنند. این یک فرصت تاریخی است برای تمامی جهان. درحالی که من دارم با شما صحبت می کنم تاریخ در حال شکل گیری است. بنابراین من از شما دعوت می کنم که بخشی از آن باشید، پشتیبان هدف والای ما بهر صورتی که می توانید باشید، و رهبرانتان را برانگیزید که با هم میهنان من در مبارزاتشان برای آزادی و دموکراسی همبستگی داشته باشند. این بهترین سرمایه گذاری است که شما می توانید بنمایید، برای حال و برای آینده.

پیوند به تارنمای اهورایی اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی
_____________

نگاشته شده در تاریخ بیست و پنجم آذر دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهی

۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

شانزدهم آذر و پیام شهریار ایران رضا شاه دوم در مورد همایش آزادی خواهانه دانشجویان


شانزدهم آذر ماه یادآور یک رخداد مضحک و بی ارزش بوده که دارای وزنه تاریخی سنگینی نمی باشد. گرچه سرنوشت این بود تا امسال برای نخستین بار این روز، به یمن همت دانشجویان بیدار و بسیاری از هم میهنان دلاور ما به یک حماسه تبدیل شود.

طی ماه های گذشته جمعی از فعالین سیاسی داخل کشور، یک راهپیمایی قدرتمندانه را طراحی نمودند و سرانجام تلاش های آنان به ثمر نشست و خروش جوانان و دانشجویان به پا خاسته، دیگرباره رعب و وحشت را به دل های تاریک سران بدسرشت حکومت الله مهمان ساخت.

به رغم تدابیر شدید امنیتی، دانشگاه امیرکبیر در معیت دانشجویان قرار داشت و شعارهای دلگرم کننده و شجاعانه یی که توسط این عزیزان دلیر سر داده شد خیابان های اطراف را به لرزه درآورد. اگرچه شوربختانه تنی از این دانشجویان مبارز و جان بر کف از جمله آقای مجید توکلی توسط اوباش مزدور حاکمیت ولی فقیه بازداشت شدند اما همین نیز مهر تاییدی بی چون و چرا بر مظلومیت فریاد بی ریای نسل به پا خاسته و سندی دیگر بر سیه پیشگی رژیم جمهوری اسلامی است.

گذشته از هر صحبتی شانزدهم آذر امسال را می توان به فال نیک گرفت و سرآغازی دانست برای حرکتی نوین. حرکتی رو به جلو که می تواند به فتح قله های آزادی بیانجامد.

شاه بیت دفتر و حرف نخستین کتاب آفرینش، آن منجی برحق و خورشید درخشان وطن، همسو و هم آوا با جنبش نورسته جوانان بیدار دل ایرانی پیام پر ابهتی را به یکایک حماسه سازان این قیام، مرحمت فرموده اند.

پادشاه بزرگ و نماد فره ایزدی، ذات ملوکانه اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی اراده کردند تا به مناسبت این راهپیمایی پرخروش، پیام شاهانه یی منتشر فرمایند.

آن حضرت در متن پیام مقتدرانه شان به صراحت، یونیفورم پوش های رژیم اسلامی را فراخواندند تا به ملت بپیوندند. ایشان در چند بخش از پیام شکوهمند شهریارانه تاکید کردند که رژیم وقت ایران تاریخ مصرف خود را سپری کرده است و به زودی این شب تاریک پایان خواهد پذیرفت.

متن کامل پیام معظم له را در زیر بخوانید:

دانشجویان دلبندم،

ایران به وجود جوانانی چون شما می بالد، در وجود جوانانی چون شما می ماند، و با وجود جوانانی چون شما، می شکفد و پی در پی تازه می شود. عزیزانم، شما با نمایش دل انگیز خود در برافراشته نگهداشتن پرچم آزادگی و آزادی خواهی نشان دادید، که نه تنها امروز نوک پیکان دانایی ایرانی هستید، بلکه با تکیه به نبوغ فرهنگی و تمدنی خود، بی باکی و بزرگ دلی را نیز به خِرد دوستی و مِهر به راستی پیوند زده اید. شما، که مایۀ فخر ایران و مشعل داران راستین سنت شکوهمند جندی شاپور هستید، همانند نیاکان نیک اندیش تان هم دانش دارید و هم بینش، هم خِرد دارید و هم عشق، و به راستی که آمیزش این چهار گوهر ناب، چیزی جز هنر زرین ایرانی بودن نیست، هنری، که شما فرزندان بزرگمهر و برزویه به زیباترین و والامنشانه ترین وجه نمایندگی اش می کنید.

هم میهنان آزادی خواهم، زنان و مردان آزادۀ ایرانی

رژیم ستم پیشۀ فقاهتی به پایان خط اش رسیده است و پیروزی نهایی ما با هر گامی که به اشتراک علیه دستگاه مخوف و آزادی کش خلافت بر می داریم، نزدیک تر می شود؛ آری، ما امروز، از هر روزی به پیروزی ملی و تمدنی مان بر نظام خشم و کین نزدیک تر شده ایم بطوری که می توانیم پیروزی را لمس اش کنیم و بوی جان بخش اش را، به درون سینه کشیم؛

عزیزانم، این روزها روزهایی شاد و سرشار از زیبایی و حقیقت اند، چرا که اینک طشت رسوایی بی لیاقت ترین حکومت قرن از بام تاریخ بر زمین افتاده و پروندۀ انقلاب منحوس خمینی که تلاشی کوراندیشانه بود برای به بند کشیدن روشنایی و بازگشت به سنت تاریکی و نادانی، بسته شده است. آری، امروز روز شادی و نیکبختی ست، چرا که هیچِ بزرگ انقلاب اسلامی در همۀ ابعاداش بر ملا شده است و دختران و پسران شیردل ایرانزمین با به آتش کشیدن تصاویر دو دروغ گو و جنایت کار بزرگ تاریخ ایرانزمین، یعنی خمینی و خامنه ای، پیامی روشن و بسیار آسان فهم به جهان دادند: این رژیم باید در کلیت اش برود! فتنۀ عمیق و وحشت بزرگی که سی سال پیش با آمدن خمینی گجسته به ایران آغاز شد و امروز در ولایت ظالمانه و دانش ستیز شاگردان مکتب اش ادامه می یابد، در بنیاداش برایند یک انحراف تمدنی ژرف و بلند مدت بود که خیلی زود اصالت اهریمنی خود را نشان داد و به یک سرطان فرهنگی بدخیم تبدیل شد، سرطانی، که برای رهایی و درمان بنیادی میهن مان باید آن را به همراه همۀ ریشه ها یش از روح و پیکر جامعه و تاریخ مان درآورده و به دوراش اندازیم؛

شکی نیست که جمهوری اسلامی در هیچ بُعدی از وجوداش درمان پذیر نیست، چرا که بیش و پیش از هر چیز این خود اوست که سرچشمۀ همۀ بیماری ها و پلیدی ها و بدی هاست. امروز شفافیت بیان و روشنی سخن مردم ایران که می گویند "اصل نظام نشانه است"، که می گویند "مرگ بر اصل ولایت فقیه" جای هیچ گونه ابهامی را باز نمی گذارد: موضوع بر سر ولایت فقیه خوب و ولایت فقیه بد نیست، پس به طریق اولی، موضوع بر سر رفتن این دولت و یا آمدن آن دولت نیز نیست، موضوع بر سر بازپس گرفتن و بازسازی دگر بارۀ ایرانزمین است، ایرانزمین، در تمامیت تمدنی اش، نه یک کلمه بیش، نه یک کلمه کم. از همین روست که جز بر معدودی مومیایی شدگان سیاسی که حاضر به بیرون آمدن از غار کهف انقلاب شوم و مردم ستیزانه شان نیستند، دیگر بر هیچ نیروی واقع گرا و مردمی پوشیده نیست که دو راه بیش وجود ندارد: ماندن در کنار انقلاب اسلامی و پای بر گلوی مردم و تاریخ تمدن ایران فشردن، و یا بیرون آمدن از دامن انقلاب و سنت اش، و پیوستن به ایران و فرهنگ شکوهمند و خِرد بنیاداش.

من در اینجا از همۀ امیران ارتش و سپاه، فرماندهان پلیس و دیگر نیروهای انتظامی می خواهم که هر چه زودتر در یک حرکت متحد ملی، همزمان با حفظ و کنترل امنیت همگانی، به مردم بپیوندند و بطور آشکار و بی پرده حساب خود را از حساب خمینی و دژخیمانِ بیگانه صفتِ به جا مانده از او، که چیزی جز متجاوزانی دَدمنش و اشغال گر نیستند جدا کنند. سرداران، اینک این سرود روشن رهایی و بانگ بلند آزادی ست که زیرگوش شما از گلوی نسل جوان ایرانزمین سر داده می شود، اینک این ترانۀ آبی عشق به انسانیت و میهن است که از سوی فرزندان تور و سَلم و ایرج در برابر دیدگان شما خوانده می شود، خویشکاری و وظیفۀ شما در این پیچ بزرگ تاریخ یک چیز بیش نیست: شنیدن تام و تمام این سرود مَهین و سر تعظیم در برابراش فرود آوردن، این، حکم تاریخ و شرف است.

سرداران، من به شما می گویم، نظام خلیفه گری انقلابی، که هرگز جایی برای دفاع کردن نداشته و از همان روز آغاز پیدایش اش مخرج مشترک همۀ بدی ها و برایند همۀ دروغ ها بوده است، اینک دیگر پرانتزی بسته شده و امری پایان یافته شمرده می شود؛ پس شک نکنید که جمهوری اسلامی، به اضافۀ همۀ اعوان و انصاراش به زباله دان تاریخ تعلق دارند و امروز دیگر حتا بی طرفی نیز بی معنی ست، چرا که یا با مردم باید بود و یا بر مردم؛ و من البته به روشنی می دانم که برای سربازان جان برکف این میهن هفت هزارساله، برای آنانی که خود را بازماندگان رستم و اسفندیار می دانند و یگانه تعهدشان مردم ایران و تمدن ایرانی ست، یک گزینش بیشتر وجود ندارد: روی گرداندن از دودمان ضحاکان دروغ آئین، و ایستادن در کنار ایران و ملت راست منش اش. پس بر همۀ یونیفورم پوشان میهن است که بی هیچ قید و شرطی از امنیت داخلی و خارجی ملی و تمامیت ارضی ایرانزمین نگهداری کنند، جلوی هرگونه دست یازی به جان و مال ایرانی را بگیرند و دست هر مزدور بیگانه ای را که می خواهد به سوی فرزندان این بوم کُهن دراز شود، کوتاه کند.

ایرانیان،

ما امروز باید هر روز بیشتر از روز پیش فشار را بر اشغالگران میهن، چه در جبهۀ داخلی و چه در جبهۀ خارجی که دارد بنا بر طبیعت اش منافع ملی ما را به حراج می گذارد، بیشتر کنیم و از هر رویداد و نماد تاریخی که به فرهنگ شادمنشانۀ ملی و خاطرۀ کُهن قومی مان تعلق دارد برای نه گفتن به این رژیم ضد ایرانی سود ببریم. عزیزانم، ما امروز، با همۀ دردهای جانکاهی که ناجوانمردانه بر یکایک مان روا می دارند، می توانیم خرسندی و امید را با حروف بزرگ بنویسیم، چرا که روز آزادی نهایی بس نزدیک است و دیری نخواهد پایید که ما، همه با هم، ایران ما را در صلح و آرامش و امنیت از گماشتگان اهریمن پس خواهیم گرفت.

خداوند نگهدار ایران باد

رضا پهلوی


پیوند به تارنمای شکوهمند و شاهانه اعلاحضرت رضا پهلوی دوم

__________

نگاشته شده در تاریخ بیست و یکم آذر دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهی

۱۳۸۸ آذر ۱۷, سه‌شنبه

خوشا راهی که پایانش تو باشی- آغازی دوباره در آدرس جدید پاسارگاد

در گذر این دو سال و اندی که تا امروز مفتخر بوده و هستم در کنار شما خوبان قلم بفرسایم و بتوانم سهمی در راه آزادی میهن محبوب مان ایفا نموده باشم، بارها و بارها این تارنگار توسط عناصر رژیم هرزه صفت اسلامی ف ی ل ت ر یا مسدود شد. تکرار این واکنش منفعلانه که گواه بر بیم وافر حکومت الله است، همواره این حقیر را در مسیری که طی می کنم بیشتر مصمم کرده و اراده ام را برای نوشتن قوی تر ساخته است.

اکنون با اطمینان خاطری دوچندان می توانم بگویم تا لحظه یی که دفتر شوم و سی ساله این رژیم نفرت انگیز برای همیشه بسته شود، در نهایت بضاعت و توانم خواهم کوشید که هر روز بهتر از دیروز در صف سربازان آزادیخواه ایران حاضر ایستاده و بتوانم به وسع خودم بهترین باشم.

در حدود یک هفته ی پیش و در حالیکه نگارنده کمتر از سه ماه بود که وبلاگم را به سرور بلاگ اسپات انتقال داده بودم، وحشت رژیمی که پایه های سیستمش را بر موهوم پرستی و خرافه بنا نهاده و رویه نخستین و آخرینش جز خفقان، کشتار و جنایت نیست، سبب شد تا این آدرس بار دیگر در داخل ایران غیر قابل دسترسی شود.

برای چهارمین بار ف ی ل ت ر شدن پاسارگاد را افتخاری می دانم و نشان دهنده این که به هر رو توانسته ام ضربه یی بر پیکره فرتوت و رو به زوال رژیم جمهوری اسلامی وارد آورم.

جای گفتن این هست که بسیاری دیگر از ایرانیاران عزیز و دوستان گرانقدر بنده نیز طی این مدت تارنگارهای شان توسط رژیم جهل و جنون اسلامی غیر قابل دسترس شد و همین حکایت از قدرت وبلاگ نویسان در رویارویی با ضعف مفرط رژیم ولایت فقیه دارد. جا دارد توانمندی این سنگر مبارزاتی را غنیمت شمرده و با جدیتی روز افزون حرکت مان را ادامه دهیم.

بزرگ ترین آرزوی این حقیر، طلوع دوباره شکوه و فره ایزدی به کهن میهن مان ایران و بازگشت محبوب، معبود، موعود و پادشاه بزرگ مان به این سرزمین آریایی است. روزی که این سعادت بزرگ نصیب جان نثار گردد تا بتوانم در وطن مان ایران به پابوسی حضرتش شرف یاب گردم، بی شک لحظه یی است که درین سالیان سال تمام ذهن و روح و جان بنده را به خود مشغول ساخته است.

و اما چند خطی در پیشگاه حضرتش، به شوق مراد و معشوق و منجی میهن ام، ذات اقدس ملوکانه اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی می نگارم. همو که هرچه هست انعکاسی از درخشش ابدی رخسار شاهانه ایشان است:

ای نازنین ترین!

تنها بهار با آمدن شما معنا و مفهوم می یابد. هر دفتری به نام شما آغاز می شود. شما نگین انگشترید. گرامی تر از وجود شاهانه تان تاریخ به خود ندیده است.

شهریارا!

خاک پای تان سرمه ی دیدگان ماست. بازآیید، بازآیید و با معجزه مسیحایی تان کالبد نیمه جان این موطن زخم خورده را به رستاخیزی دوباره بشارت دهید.

____________

نگاشته شده در تاریخ هفدهم آذر دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهی

۱۳۸۸ آذر ۱۴, شنبه

پیام ملوکانه رضا شاه دوم به مناسبت روز آزاد سازی آذربایجان و تعیین تکلیف با سپاه پاسداران

بیست و یکم آذر ماه برابر با سالروز آزاد سازی آذربایجان است. این حماسه بزرگ، به سان نگینی درخشان بر پیشانی تاریخ معاصر ایران می درخشد چرا که دلیری سربازان میهن پرست ارتش شاهنشاهی که مردانه به عرصه نبرد آمدند تا نگذارند پاره یی از تن ایران جدا شود هرگز از خاطره ها محو نخواهد شد.

دولت دست نشانده پیشه وری مقارن با پایان یافتن جنگ جهانی دوم در سال 1324 بنا به دستور مستقیم دیکتاتوری چون استالین، در تبریز بنا نهاده شده و با نقشه یی دقیق و حساب شده در تلاش بود تا بتواند شمال غربی ایران را به طور کامل جدا ساخته و به شوروی سابق پیوند زند. شوروی ها محمد پیشه وری را به سمت رهبری این حکومت محلی و ضد ملی برگزیده و شاخه یی از حزب توده را برای وی ترتیب دادند که حزب دموکراتیک آذربایجان نام گرفت.

پس از آنکه اعلاحضرت رضا شاه کبیر به تبعید رهسپار گردیده و اریکه کیانی را به فرزند برومندشان اعلاحضرت محمدرضا شاه واگذار فرمودند، پادشاه جوان رسمن امور مملکت را به دست گرفتند. ایشان که جدایی آذربایجان از ایران را ضایعه یی جبران ناپذیر تلقی می نمودند فرمان دادند تا ارتش جان بر کف و ایران پرست شان به سوی تبریز حرکت کنند. هم زمان با نزدیک شدن ارتش ایران، سران حکومت جعلی و فرقه یی آذربایجان ناگزیر به گریختن شده و این دولت دست نشانده و جعلی در عمل از هم پاشیده شد. هنگامی که سربازان ارتش شاهنشاهی سرافرازانه به میان مردم تبریز بازگشتند، با استقبالی وصف ناشدنی رو به رو شدند که در سده کنونی کم مانند و اعجاب انگیز بود.

پادشاه فربخت ایران، سرور و یگانه فرمانروای ایران ذات ملوکانه رضا شاه دوم به مناسبت فرا رسیدن این سالروز خجسته، پیام شاهانه یی را نگارش فرموده و بر سر یکایک ما منت گذارده اند.

معظم له همچنین در متن پیام شکوهمندشان با تک تک عناصر مزدور سپاه پاسداران رژیم اسلامی، تعیین تکلیف نموده اند. آن حضرت این بار با بیانی گرچه پدرانه اما قاطع تر و جدی تر از همیشه به این مزدوران یادآوری فرمودند که از جنایت و دنائت خود دست بردارند، به اهریمن نظام نامشروع اسلامی پشت کرده و به آغوش ملت بازگردند.

متن کامل پیام همایونی اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی را در زیر بخوانید:

پنجشنبه 12 آذر 1388

هم میهنانم،

۲۱ آذر، روز مقدس رهایی آذربایجان از چنگال بیگانگان، یکی از زرین ترین روزها در تاریخ نوین ایران است، روزی که در آن میهن پرستی، دلیری، هشیاری سیاسی سرامدان وقت و همبستگی ملی و تمدنی میان همۀ تیره های قوم ایرانی، به شریف ترین وجهی نمود یافت. ایران ما در آن روزها، طی دو سدۀ پیاپی، بر اثر زور و نیرنگ بیگانه، و ناشایستگی بی مرز زمام داران خرافه پرستی که با سنت و تمدن ایرانزمین بیگانه تر از هر بیگانه ای بودند، کوچک تر شده بود، در ۲۱ آذر اما، بر این روند تباهی و تراشیده شدن پیوسته، نقطۀ پایانی نهاده شد.

۲۱ آذر اما نه بی پیشینه است و نه بی پَسینه: سنت شکوهمند پایداری ایرانی از همان فردای قادسیه و به زیر کشیده شدن درفش کاویانی که کاوۀ آهنگر برای نخستین بار بر ضد ضحاک و به پشتیبانی از فریدون برافراشته بود، آغاز شد. رستم فرخزاد، سردار بزرگ ارتش ایرانشهر، اگر چه شکست خورد و در کارزار با اهل بیابان، خون پاک خود را نثار میهن اش کرد، اما در برابر آن تازشگران و ضحاکان نو آئین آنچنان دلاورانه جنگید که روح تمدن ایرانزمین برای همیشه سربلند و شکست ناپذیر بر جای ماند. آری، ایران در قادسیه در هم شکست، اما نه به خاک افتاد و نه هرگز زمین گیر شد. خیلی زود، پایداری آن ابرمردان در آن شوم ترین روز تاریخ ایران به یک اسطوره فراروئید و خون ایستادگی و نه گفتن به دشمن نوین، در رگ های فرزندان ایرانشهر به چرخش درآمد.

ایرانیان،

همین روح واحد، یکپارچه، و شکست ناپذیراست که یگانگی ملی و پیوستگی فرهنگی قوم ما را در درازای تاریخ پر فراز و نشیب میهن فراهم آورده است. همین روح است که بابک های همۀ دوران ها را، در فراســوی زمــان، به یک تـن واحــد مبـدل می کنــد و آزادی آذربایجـان را به آزادی خرمشهر می پیونداند. روزی که در آن، مرد سبکسری طعم شکست را چشید که خود را سردار نوین قادسیه می نامید و بر آن شده بود تا از شورش کوری که خمینی با کودتای فرهنگی اش در جان میهن فروانداخته بود و دسته دسته سربازان وارسته و افسران بزرگ میهن را به جوخۀ اعدام می سپرد، بهره برداری کند و ایران را برای همیشه نابود گرداند. در آن لحظۀ تاریخی اما، با آنکه خمینی، با شرارتی ناب و دشمن شاد کن، دشنۀ نفاق و بد دلی و بدگمانی را در میان سربازان و سرداران ایرانی فرو کرده بود، همان روح کهن و یگانۀ ملی باعث شد تا از یکایک دلاوران ارتش شاهنشاهی تا همۀ سپاهیان و جانبازان میهن پرست بسیجی، همه در کنار هم و دوش به دوش یکدیگر، در راه پاسبانی از خاک و آب میهن جانفشانی کنند.

و امروز، در بزرگداشت روز رهایی آذربایجان از چنگال دشمن و پیوند منطقی آن با جبران قادسیه و آزادی پر شکوه خرمشهر، روی سخن من با همۀ نظامیان، به ویژه با سپاه پاسداران است: سرداران، در کجای تاریخ ایستاده اید؟ در سوی تاریکی ها و یا در میانگاه روشنی ها؟ در کنار ایران، و یا که نه، در برابر ایران؟ این پرسشی ست که یکایک شما باید به آن پاسخی روشن و بی پرده دهید، چرا که ایزد زمان، لحظۀ تعیین تکلیف تاریخی را برای ملت ما فرارسانده است و هیچ چیز سنگین تر و خُرد کننده تر از بارِ پرسشی نیست که هنگام درانداختن و پاسخ دادن اش فرارسیده باشد.

پس، با تکیه به هفت هزار سال تاریخ ایرانزمین از شما می پرسم: می خواهید پاسدار چه چیز باشید؟ پاسدار ایران و کیان تمدن و فرهنگ ایرانزمین، و یا که نه، پاسدار انقلاب ویران کننده و ایرانسوزی که خمینی پایه اش گذاشت؟ می خواهید پاسدار سی سال تاریکی و تباهی و جنایت عریان باشید، و یا پاسدار هفت هزار سال شکوه و درخشش و خردمندی؟ می خواهید آسمان ولایت خشم و ستم و جهل را پاسداری کنید که جز طوفان جنایت چیزی به مردمان این بوم کُهن پیشکش نکرده است، و یا که خیر، برانید تا آسمان سرشار از نیکی و پاکی ایرانزمین را نگهبانی کنید، که هرگز چیزی جز باران عشق و راستی بر سر فرزندان اش نبارانده و نخواهد باراند؟

امروز در ایران بیگانگانی حکومت می کنند که منادیان عدم اند و متولیان انکار، انکار راستی و زیبایی، انکار نیکی و سازندگی، انکار ایران؛ ما با بیگانگانی روبروئیم که جوان ایرانی را به جرم آنکه می گوید من آمده ام تا ایران ام را پس بگیرم، به گلوله می بندند و در زندان بر او، از دختر و پسر، با بی شرمی وصف ناپذیر، ددمنشانه ترین و غیر انسانی ترین رفتارها را روا می دارند. امروز نظام خلافت جهل و جمهوری دروغ، که نه از آزادی بویی برده است و نه از استقلال، کار را بدان درجه از بَد کرداری و اهرمن خویی رسانده است که جان انسان ایرانی را هم ارز آشغال می پندارد و حتی جرم آتش زدن سطل زباله نیز، توسط جوانان پاک نهادی که سلاحی جز دو انگشت شان به نشانۀ صلح و پیروزی ندارند، شکنجه و تبعید و یا حتی اعدام شده است. براین دور باطل اِشغال شدگی تمدنی و به جا نیاوردن ایرانیت باید نقطۀ پایانی نهاد و حکومت را، بی هیچ کم و کاستی، به ایرانی و مبانی ایرانی گری بازگرداند.

سرداران، پدر معنوی ایرانزمین، زرتشت بزرگ، می گوید: "بشنوید با گوش های تان بهترین چیزها را، به آن ها با چشمان روشن بین ذهن تان بنگرید، تا باشد که هریک از شما، از زن و مرد، پیش از آن هنگام که فرجام بزرگ فرارسد، در گزینش میان دو راه و دو باور، آن راه و باوری را برگزینید که به نیکی و راستی می انجامد".

سرداران، در فرایند این بازگشت به گوهر تمدن میهن، در فرایند بازگشت به فرهنگ آزادی و راست منشی ایرانی، شما که امروز در آستانۀ بزرگ ترین گزینش تاریخ ایستاده اید، کدام راه و باور را برمی گزینید؟ راستی و نیکی ایرانیت و یا دروغ ولایت و خلافت را؟ شما، به عنوان سرباز و افسر، خود را در کدام سوی جبهۀ تاریخ می پندارید؟ در جبهۀ آزادگی و بزرگی و یا در جبهۀ بندگی و صغارت؟ در جبهۀ ایرانشهر و در کنار رستم و هرمزان و فیروز، در کنار بابک و مازیار و مرداویج، و یا که خیر، در جبهۀ اهل تازش و سوزش، و در کنار خالد بن ولید و نعمان بن مقرن و سعد ابن ابی وقاص؟

و در نهایت، آیا به راستی می خواهید به عنوان کسانی که اونیفورم مقدس ایرانیت را بر تن دارید، پروانه دهید تا یک نهاد انسان ستیز، کهریزکی و ضحاک پرور که جز وارونگی ایران چیزی را نمایندگی نمی کند، به ایرانیان و جهانیان، به دروغ طوری وانمود کند که شما، میراث داران آزادگان را به گروگان گرفته است و تا سطح گزمه و مزدور و آلت دست فرو آورده است؟

آیا به راستی برآنیـد که سرنوشت خود و فرزنـدان خود و میهن گران تــر از جان تان را بـا نهادی شکنجه گر و رو به موت گره زنید تــا که در خود آگاهی تاریخـی ایرانیان نام تان را بـا بزرگ ترین ننگ ها یاد آورند؟ و یا که نه، برآنید که روی به پارسه و زادگاه آزادگان برگردانید؛ برآنید که در این فصل جا به جا شدن تاریخ، درفش کاویان تمدن ایرانزمین را از زمین بردارید؛ برآنید که با پشتیبانی خردمندانه از خواست های به حق و غیر خشونت آمیز نسل جوان ایران، شیوۀ آزادگی، رواداری ایرانشهری و منش هخامنشی را برگزینید؛ و در نهایت، برآنید که پای برشرافت بفشارید و گام در راه روشن سپاه جاوید کوروش کبیر نهید تا که اینچنین، نام نیک خود را در دفتر ایام، با ابدیت پیوند زنید.

سی سال دروغ و سنت تاریک و بیگانه ای که بر آن ایستاده است، و یا هفت هزار سال راستی و فروغ، پرسش این است.

خداوند نگهدار ایران باد

رضا پهلوی

پیوند به تارنمای اهورایی شهریار ایران اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی

_____________

نگاشته شده در تاریخ چهاردهم آذر دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهی

۱۳۸۸ آذر ۱۰, سه‌شنبه

دست نوشته یی از جان نثار تقدیم به پیشگاه رضا شاه دوم پهلوی

چه خاطره هایی که بر باد رفته اند. چه گل های نوشکفته یی که در میعاد خزان جان سپرده اند. چه چشم هایی که در کشاکش این راه دور، مبهوت مانده اند. چه حسرت کهنه یی و چه شور و شوق تازه یی.

کجاست پنجره یی که به صبح لبخند تو باز شود؟ کجاست جاده یی که در همیشه ی نگاه مبهم تو تمام شود؟ کجاست سپیده گاهی که به خورشید خیره کننده رخسار تو بپیوندد ای شهسوار سربلند...

در آتشگاه چشمان تو عمری ست شعله شعله تباه می شوم. در وادی دیدگان تو این کولی وامانده سال هاست که سرگردان اشارتی دوباره است. بگویید سهم این جان سپرده چیست جز هق هق تنهایی و بغض پنهان و افسوس سالیان؟

در بزم لایتناهی لبان تان، ستاره باران چشمان روشن تان، قرار عاشقانه دست های خورشیدوارتان، در غرور دلپذیر تبسم اهورایی تان ای دلدار دلارام، جهانی را به تماشا و حیرت گذاشته اید. کهکشان ها در وسعت بی کرانه حضور تو سرافکنده مانده اند. فرشتگان انگشت حیرت بر دهان دارند که عصمت ذات تو در شعور عرش نمی گنجد.

شما به شعر تعلق ندارید. به عشق تعلق ندارید. به آفرینش تعلق ندارید که خاک پای شما چشم و چراغ آفرینش است. که وجودتان سرمنشا زلال اشعار بدیع خلقت، سرانگشتان تان رمز رویش عشق، نام تان ضمیر کائنات، که وجودتان فخر تاریخ است. چون شمایی آنسوتر از فهم بشر است.

زمین به دور نگاه نافذ تو می گردد. آسمان از عظمت حضور تو لبریز است. زمان سرسپرده دستان توست. ثانیه ها از تو فرمان می گیرند. باران به اذن مژگان تو می بارد. ابدیت در تو تکثیر می شود. هرچه از بودن خود سرشار است، هستی اش را از تو وام گرفته، ای سرچشمه زندگی کاش خاک پای شاهانه ات را از چشم های ما سرسپرده های به زوال افتاده دریغ نمی کردی.

واژه از توست. ایهام و کنایه و اشاره از توست. حرف حرف دفتر از توست. سطر سطر حقیقت از توست. تو در کدام سوی جهان ایستاده یی که مشرق چشمان تو سجده گاه آسمان است؟

ای بهار خرم از شمیم شکوفه ها!

من به برآمدن آفتاب نگاه تو ایمانی شگرف دارم. به فصل دوباره یی که به شکوه شاهوار چشم های تو رقم خواهد خورد، استوارتر از کوه ها باور دارم. به خروشی که از شوق مستی چشمان تو برخواهد خاست، فراتر از تاریخ امید بسته ام. من به آمدن موسمی که از عطر تن شما برکت گرفته است یقین دارم.

عاقبت شما حیثیت این شب مرداب گونه را به باد می دهید. سرانجام پرتو حضور شما یکایک ما یخ بسته های زمستان زده را از خواب کهنه بیدار می کند. ما به انتظار رستاخیزی دوباره ایم. در تب و تاب تاریخی که اشاره ابروان تو آن را رقم خواهد زد.
_____________

نگاشته شده در تاریخ دهم آذر دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهی