۱۳۸۷ خرداد ۸, چهارشنبه

نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست

دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود

تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود

دل که از ناوک مژگان تو در خون می گشت

باز مشتاقِ کمان خانه ابروی تو بود

عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت

فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود

در حال و هوای موحش و دلگیری که بر میهن مان سایه گستر شده و در حالی که دنیا دارد در آتش و خون، خودش را نگاه می کند و در اوج سرکشی شعله های شرارت اسلام گرایان، تنها امید ملت ستم دیده ایران به قبله و موعود و خورشید عالمتاب جهان شاهنشاه بزرگ و سرور محبوب مان، ذات اقدس همایونی رضاشاه دوم پهلوی دوخته شده است.

همو که تنها تکرار نام ایشان، زمزمه هر لحظه و هر ثانیه ماست و همان وجود باکرامت و بی نهایتی که از اعماق جان می پرستیم و می دانیم به زودی و با محو شدن سلطه ملایان حرامی، جان جانان رضا شاه دوم قدوم نازنین شان را بر چشم های مان خواهند گذاشت و به میراث آبایی شان ایران، سرفرازانه باز خواهند گشت.

هنگامی که در منتهای نومیدی و از پنجره یی کوچک به آسمان تب آلود میهن می نگریم و دریغا ستاره یی هر چند کوچک، بر پهنه ظلمانی ایران کورسو نمی زند، آن لحظه که پیام ملوکانه ایشان در گوش مان طنین می اندازد، نور امیدی دوباره در قلب مان فروغ می گیرد که اگرچه لابه لای تیره بختی قرار داریم اما سایه مبارک اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی همان ابر پادشاه ایران (که هر وجودی از کران تا کران آفرینش، به ذات مطلق ایشان رشک می برد و بشریت به پای حضرتش تعظیم و تکریم می دارد) بر سر ما حضور دارد و در حریم حرمت آن وجود اهورایی، جانوران حقیر و مزبله نشینی مانند"علی خامنه یی" و یارانش، هرگز توان نابود کردن ایران و ایرانی را در خود نمی بینند.

حقیر سراپا تقصیر، شرمگینانه ورق پاره یی دیگر را به پیشگاه همایونی آن یگانه شهریار تقدیم کرده ام.

جان نثار، سپید سروده زیر را به خاک پای اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی پیشکش می دارم که جان و جهان و هستی ام، به فدای یک گوشه چشم حضرتش باشد. به پیشگاه معبود سربلند ایران که دنیای تاریک این حقیر، هماره از پرتو آفتاب بی مثال رخسارشان، مملو از امید و انتظار است.

سروده را در زیر ملاحظه کنید:

درین سرزمین، کسی به کسی نیست

بهار، بهانه ی چشم های نازنین تو را دارد

جاده ها محکوم به بیراهه

ما مانده ایم به کدام آینه پناه ببریم

وقتی هیچکس از درون رویا

ما را به شهر خوشبختی صدا نمی زند

پاهای مان را گم کرده ایم

امیدی به انتها نیست

از کجا می آیم؟

که غرق گریه های نکرده ام

و با هیچ رهگذری

قرابت دیرینه ندارم

این سرزمین

یادگار شعارهای بی حاصل است

سربازهایی که رفتند

خون شان، خاک را

برای قدم های تو حاصل خیز کرد

رفته هایی که نرفته اند

های سفرکرده ها!

کاش می ماندید

کاش جاده را برای آمدن یار

آذین می کردید

برای فردایی دوباره

ما همیشه دیر می رسیم

و هیچکس نام ما را

در دفتر خاطراتش یادداشت نمی کند

سرزمین بی صاحب من

در هوای قدم های اوست

اویی که باید بیاید

و خاک و خون به هم آمیخته، بوی آمدنش را می دهد

بهاری دیگر

فصلی دیگر

شاهزاده خواهد آمد

سرآغازی روشن

برای شب زده های بی سرگذشت.

_______

نگاشته شده در تاریخ هفتم خرداد دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

۱۳۸۷ خرداد ۵, یکشنبه

پیام همایونی پادشاه فرزانه ایران رضا شاه دوم پهلوی - هشداری برای خامنه یی

با شتاب گرفتن سیر نزولی رژیم منقرض اسلامی - که از بخت تیره در کهن دیار ما و توسط جهل مشتی از توده های اوباش٬ احیا و پایه گذاری شده - کوشش های بی نتیجه سران حکومتی٬ برای حفظ و بقای سیستمی که دیری ست مشروعیت خود را از دست داده دارد شکل و صورت خطرناکی پیدا می کند.

جمهوری استبدادی اسلامی کم کم بنا را بر فروختن و به تاراج گذاشتن میهن ما گذاشته و چندی پیش بر سر معادلات پوچ هسته یی اش٬ سهم پنجاه درصدی ما را از دریای خزر به نه درصد تبدیل کرد که هرچند صدور قطع نامه جدیدی بار دیگر عیش وطن فروشی این بدکرداران را منقص کرد و البته بارگران قطع نامه ها همچنان بر دوش ملت نیز سنگینی می کند و...

شرایط کنونی ضمن اینکه بشارت از پایان دیکتاتوری سی ساله رژیم منفور ولایت فقیه بر ایران می دهد، این نگرانی را نیز سبب می شود که مبادا همزمان با به اتمام رسیدن سلطه ملایان بر ایران، بخش یا بخش های مهمی از تمامیت ارضی ما نیز به کشورهای منطقه بذل و تقدیم شود.

در چنین شرایط خطیر و حساسی، آن وجود مبارک و آن ذات بلندمرتبه٬ شهریار ایران٬ اعلاحضرت همایونی رضا شاه دوم پهلوی اراده فرمودند تا از سر ابهت و جلالت خویش، هشداری را به علی خامنه یی ابلاغ کنند. آن حضرت اگرچه در جایگاهی بس والا و از فراز عظمت و قدرت ملوکانه شان٬ شخصی به مانند خامنه یی دیکتاتور خون آشام و بیجا نشسته در مسند رهبری را به موجودیت و انسانیت نمی شناسند اما...اما در بیکرانه یک ذات مطلق و یک وجود اهورایی- که وسعت لایتناهی اش ساکنان عرش را به خدمت بی چون فرا می خوانَد- حتا شخصی مانند خامنه یی و دستیاران وی(چنانچه معظم له اینگونه خطاب فرمودند)باید حقایق را بشنوند و پیش از آنچه دیر شود، بنا به تعبیر حضرتش به دامن بخشش بیکران ملت شتابند و از اریکه قدرت مداری به زیر آیند تا مگر از آتش قهر و خشم ملت ایران اندکی مصون شوند.

ذات مبارک شاهنشاه و شهریار خوبان، اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی در تاریخ یکم خرداد همین امسال٬ پیام شاهانه را در قالب" هشداری به آقای علی خامنه یی و دست یاران شان" نگارش فرمودند که شگفتا آدمی با خواندن جمله جمله و سطر سطر آن٬ موی بر تنش راست می شود و از شجاعت، کرامت، عطوفت و عظمت آن حضرت به حیرت می آید که اگر این ابر انسان( که خداوندان را لیاقت دست بوسی اش نیست) شهریار ایران هستند خوشا بر ما و به قول خواجه شیراز:

هواخواه توام جانا و می دانم که می دانی

که هم نادیده می بینی و هم ننوشته می خوانی

ملامت گو چه دریابد٬ میان عاشق و معشوق

نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی

گشاد کار مشتاقان در آن ابروی دلبندست

خدا را یک نفس بنشین٬ گره بگشا ز پیشانی

مَلَک در سجده آدم، زمین بوس تو نیت کرد

که در حُسن تو لطفی دید بیش از حد انسانی

امید که در سایه همایونی شاهنشاه عالمیان رضا شاه دوم پهلوی بتوانیم ایران را زودتر از چنگال بدکاران اسلام گرا بیرون آوریم. همواره بدانیم صد وای بر ما اگر خاموش بنشینیم تا میهن مان را به تاراج دهند.

متن کامل پیام معظم له به شرح زیر است:

«هشداری به آقای علی خامنه ای و دست یارانشان»

من نیز، همانند اکثریت قاطع هم میهنانم، دیریست که حکومت جابرانه و خودکامۀ شما را بر ایران عزیز و بر مردم آزاده و شریفش، از هر نوع مشروعیت قانونی و اعتبار اخلاقی بی نصیب می دانم. چه، اگرانقلاب از رهگذر مشارکت نسنجیدۀ مردم ایران مشروعیتی داشت، با آغاز و ادامۀ حکومت ولایت فقیه، که شما و یارانتان، چون بختکی سنگین برسینۀ ایرانیان فرود آوردید، ذره ای از آن مشروعیت بر دامن به خون و فساد آلودۀ شما برجای نمانده است.

اعتبار و مشروعیت هرحکومتی تنها مشروط به تبعیتش از رای شهروندان و، مهم تر از آن، منوط به لیاقتش در برآوردن خواست های برحق و آرمان های انسانی آن هاست. حکومتی که نه پاسخگوی شهروندانش باشد و نه کارساز مشکلاتشان، همانقدر مشروع و معتبراست که حکومت بیگانگان در سرزمینی اشغال شده. کارنامۀ سیاه سی سالۀ ولایت فقیه، آقای خامنه ای، بی گمان معرف وجود و حضور چنین حکومتی در میهن عزیزماست.

دلایل بی اعتنایی حکومت شما به رای مردم ایران چنان بدیهی و بی شمارند که مشکل بتوان کسی را، در ایران یا در سراسر جهان، یافت که از آن بی خبرباشد. نزدیک به سی سال است که شما و دستیارانتان، با توسل به خشونت بی کران و تهدیدها و ترفندهای گوناگون مجال ابراز رای و اظهارنظر آزادانه را از مردم ایران سلب کرده اید و در زندانی به پهنای سرزمین بزرگ ایران نه از مطبوعاتی که خواست ها و آرای شهروندان محروم را آزادانه بازتاب دهند نشانی برجای گذاشته اید و نه از احزاب مستقلی که بتوانند گویا و مدافع منافع و مصالح طبقات گوناگون جامعه باشند.

کارگران و کارمندان ایران که در این سال های سخت و عصیان زا متحمل بیشترین محرومیت ها شده اند نه حق تشکیل سندیکاها و انجمن های خود را داشته اند و نه حتی حق تجمع و تظاهر مسالمت آمیز در اعتراض به حکومتی که چنین مصیبت ها و محرومیت هایی بر آنان تحمیل کرده است. میلیون ها دانشجوی ایرانی، این نمایندگان واقعی ملت، این سخنگویان هشیار و فرهیختۀ مردم ایران، هرگاه سخنی در بیان واقعیت های تلخ زندگی خویش، در دفاع از مصلحت میهن رنجورشان، به زبان و قلم آورند پاسخ آن تحمل شکنجه و زندان و مرگ است. همین بها را سال هاست که زنان شیردل ایران، مادران و دختران محروم وطن، نیز پرداخته اند، آن هم به اتهام حق طلبی، به گناه تجاوز از حصار و حریم قرون وسطایی، به جرم تلاش برای گسیختن زنجیرهای بندگی و حقارتی که حکومت شما بر آنان تحمیل کرده است. حتی روحانیان حق طلب نیز که به نقش شما در سست کردن اعتقادات مذهبی بخش بزرگی از مردم ایران پی برده اند اگر زبان به انتقاد و اعتراض گشایند از انتقام شما مصون نمی مانند.

تنها دو نهادی را که می توانند معرف و مترجم واقعی خواست و ارادۀ عمومی باشند، که همانا انتخابات ادواری و مجلس شوراست، به نمایشی مبتذل و فرمایشی و به ابزاری شرم آور برای فریب مردمان فرو کاسته اید. بی حضور احزاب و مطبوعات آزاد و دادگستری مستقل، مردم ایران همانقدر از انتخابات شما بهره برده اند که مردم اتحاد جماهیر شوروی سابق از انتخابات نظام استالینی.

و این جاست، آقای خامنه ای، که باید به دلیل دوم سلب کامل اعتبار و مشروعیت ولایت مطلقۀ فقیه پرداخت که همانا بی کفایتی مزمن شما و پیشینیانتان در برآوردن حداقل نیازهای اقتصادی مردم ایران است. ابعاد وحشتناک این بی کفایتی به ویژه با توجه به درآمد سرشار سی سالۀ ایران از فروش نفت آشکارمی شود. به سخن دیگر، نظام ولایی شما افزون بر سلب همۀ حقوق و آزادی های مردم ایران، و علیرغم دست یافتن به ثروتی باد آورده و عظیم، ایران آباد و بالندۀ آستانۀ انقلاب اسلامی را که رشک جوامع همسایه بود به سراشیب ورشکستگی اقتصادی کشانده و مردم کوشا و مستعدش را به مصیبت های جانکاه تورم و بیکاری روزافزون دچار کرده است. در سراسر جهان، از شمار انگشتان یک دست بیشتر نیستند حکومت هایی که شهروندان خویش را، بسان حکومت شما، هم از آزادی های اساسی بشری محروم کرده باشند و هم از حداقل حقوق مادی. عجیب نیست اگر برخی از یاران معدود شما درعرصۀ بین المللی، از جمله سوریه و سودان و کرۀ شمالی، نیز در جرگۀ چنین حکومت هایی جای دارند.

اما، آقای خامنه ای، سلب حقوق و آزادی های مردم ایران و خم کردن پشتشان با سنگینی مشکلات روزافزون اقتصادی با همۀ اهمیتشان در برابر خطرها و تهدیدهایی که از سر جهل و غوغاگری متوجۀ امنیت و تمامیت ارضی میهن عزیز ما کرده اید رنگ می بازند. واقعیت مسلم آن است که سال ها پیش از تسلط شما و یارانتان بر مسند حکومت، سودای بهره جویی از اهرم مذهب برای دخالت در جوامع همسایۀ ایران مهم ترین وسوسۀ ذهنی شما بوده است. در مقدمۀ قانون اساسی جمهوری اسلامی، که «سند سلب حقوق ملت» نامی برازندۀ آن است، از چنین سودایی به صراحت سخن رفته.

تلاش شما برای حادثه آفرینی و مبارز طلبی برای تحریف افکار مردم ایران ریشه ای بس دیرینه دارد. از همان آغاز تسلط شما و یارانتان بر مسند قدرت بود که به خوار شمردن بزرگان و قهرمانان تاریخی و تحقیر آثار گرانقدر باستانی ایران پرداختید و عناد و خصومت خویش با هویت و فرهنگ کهن ایران، یعنی شالوده های استوار همبستگی هزاران سالۀ مردمانش، را تایید کردید. از همان آغاز بود که با درهم شکستن شیرازه های ارتش مجهز و مقتدر ایران و ریختن خون سردارانش، به حکومت عراق بهانه و فرصت دادید تا جسورانه بر میهن عزیز ما بتازد. از همان آغاز بود که با سرکوب اقوام گوناگون ایرانی، با تهدید و تحقیر ایرانیان پیرو مذاهبی جز تشیع، شالوده های دیرینۀ همبستگی و همزیستی میان ایرانیان را سست کردید. جنگ با عراق را، به بهای سنگین قربانی کردن صدها هزار جوان و نوجوان ایرانی و اتلاف سرمایه های بی حساب، آن هم به سودای تسلط بر عراق و رسیدن به قدس، چنان به درازا کشاندید تا ایران قربانی تجاوز، خود در نظر جهانیان و در داوری شورای امنیت سازمان ملل متحد، همتراز متجاوزان شناخته شود. با نقض یکی از کهن ترین و مسلم ترین اصول حقوق بین الملل به اشغال سفارت آمریکا و دستگیری و شکنجۀ اعضایش پرداختید، و با وادار ساختن این کشور به قطع رابطه با ایران، تنگناهای اقتصادی و سیاسی بی سابقه و پر هزینه ای برای مردم ایران به ارمغان آوردید.

با دخالت مستقیم و غیر مستقیم در امور داخلی همسایگان دور و نزدیک ایران، از جمله عراق و لبنان و فلسطین و افغانستان، و با حمایت تبلیغاتی و مالی و نظامی خود از تندروترین و خشونت گراترین دشمنان آزادی و همزیستی در این جوامع، نه تنها نام ایران عزیز را در جوامع بین المللی همنشین صفات پلیدی چون «تروریست» و «یاغی» کردید بلکه شماری بزرگ از کشورهای بزرگ و کوچک جهان را به صف دشمنانش راندید. اگر تا کنون ساده لوحانی در جهان نقش مستقیم حکومت شما را در آشوب ها و کشتارهای سرزمین های دور و نزدیک ایران نمی دیدند سخنانی که برای نخستین بار از زبان یار دیرین شما، آقای محمد خاتمی، در اعتراف بی پرده به این نقش جاری شد جای تردید برای کسی باقی نگذاشت.

اما، این همه نیز برای تحقق اهداف اصلی شما که منحرف کردن افکار مردم ایران، از راه تحریک دیگران به دشمنی با ایران و برافروختن آتش ستیز و جنگ، است کافی نبود. از همین رو، به بهانۀ دسترسی به انرژی هسته ای برای مقاصد صلح آمیز، درصدد دسترسی به سلاح های خوفناک تری برآمده اید تا بار دیگر ایران را آماج تهدید و تعرض دیگران سازید. از رهگذراصرار شما برچنین سودایی است که امروز کشور عزیزما با بحرانی بی سابقه و خطرناک روبروست؛ بحرانی که هم میهنان عزیز صلح دوست من کمترین نقشی در ایجاد آن نداشته اند.

مردم آگاه و دوراندیش ایران منفعت و مصلحت خویش را نه دخالت مسلحانه و موذیانۀ شما در سرنوشت مردم فلسطین و عراق و لبنان می بینند، نه در دشمنی شما با جوامع آزاد و پیشرفتۀ جهان و نه در اصرار دیوانه وارتان بر دست یافتن به سلاح هسته ای. مردم ایران از یاد نبرده اند که موجبات دسترسی به فنآوری و انرژی هسته ای، آن هم با موافقت و همکاری جامعۀ بین المللی، سال ها پیش از انقلاب فراهم شده بود زیرا هیچ کشوری در جهان بیمی از هدف ها و سیاست های حکومت آن روز ایران نداشت. شما و پیشینیان شما، اما، با هدف های تجاوز طلبانه و سیاست های تحریک آمیز خود نه تنها آن فضای اعتماد و تفاهم را یکسره نابود کرده اید بلکه با جهل و عمد اکثریت قریب به اتفاق دولت های جهان را از نزدیک و دور، به دشمنان ایران مبدل ساختید تا برای سرکوب هرچه بیشتر مردم آزادۀ ایران بهانۀ دیگری بیابید.

گرچه در آغاز این سخن، حکومت شما آقای خامنه ای و دستیارانتان را محروم از هر نوع اعتبار و مشروعیت در چشم هموطنانم خواندم، و بنابراین نمی بایست شما و حکومت شما را مخاطب خود سازم، اما، عشق به سرزمین پاک نیاکانم و نگرانی از سرنوشت هم میهنان محرومم مرا ناگزیر از آن می کند که به شما هشدار دهم که مسئولیت اصلی هر آسیب و خدشه ای که از سوی هر نیرو و قدرتی به تمامیت و یکپارچگی ایران عزیز، به هر گوشه ای از این سرزمین مقدس، وارد آید با شما و دستیاران شماست.

بدانید که در صورت رخ دادن فاجعه ای از اینگونه، سرنوشت شما و یارانتان بهتر از سرنوشت حاکمان خودکامه ای که در سال های اخیر بر کرسی متهمان به جنایت علیه بشریت نشستند و کیفری در خور یافتند نخواهد بود. از سرنوشت آنان اگر پند نمی گیرید، اگر آزادی و بهروزی شهروندان ایران کمترین محلی در دل و اندیشۀ شما ندارد، دستکم نگران سرزمینی باشید که در آن زاده شدید. اگر امروز که می توانید نخواهید سر به خواست های ملت دهید و به دامن بخشش بی کرانش دست آویزید، بدانید مسند قدرتی که چنین فرعون وار برآن تکیه زده اید در برابر عصیان روزافزون مردم ایران تاب نخواهد آورد، فرو خواهد شکست و شمارا سرانجام بر کرسی پاسخ گویی به آنان برای محرومیت ها و مصیبت های سی ساله خواهد نشاند.

خداوند نگهدار ایران باد

رضا پهلوی

لینک به تارنمای ملوکانه شهریار فرزانه ایران اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی

________

نگاشته شده در تاریخ چهارم خرداد دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

۱۳۸۷ خرداد ۱, چهارشنبه

سانحه خود ساخته انفجار شیراز - دست آویز تازه رژیم اسلامی


تقریبن همه در جریان رخدادی که در تاریخ یکشنبه بیست و پنجم فروردین امسال، حدود ساعت یازده شب در خانه فرهنگ رهپویان وصال رخ داد هستیم و نیازی به شرح و توصیف جزییات این حادثه نیست.

اما اگر دوستان به یاد داشته باشند رسانه های مزدور حکومتی، در حالی که شواهد دال بر مشکوک بودن این واقعه داشت به شیوه مضحک و نابخردانه یی- چون همیشه –سعی می کردند با تمام قوا، انفجار بمب در یک مجتمع فرهنگی را- که منجر به مرگ دست کم بیست تن شده بود –غیر عمدی و اتفاقی جلوه دهند و شگفتا که در ظرف کم تر از سی و پنج روز سناریو تغییر کرد و باز مصلحت بر آن شد تا به زعم خودشان دست توطئه گر امریکا از آستین تروریزم(این عفریت زاده شده در دامن انقلاب خمینی)بیرون آمده و مطابق وصیت آن پیرمرد یاوه گو(روح الله خمینی هندی زاده)لازم شد که توده های تحمیق شده مردم، انفجار کانون" رهپویان وصال" را نقشه امریکا و انگلیس!! دانسته و هرچه فریاد در ته حلقوم شان مانده بر سر امریکا و استکبار جهانی!!!بزنند.

امروز بر کسی نهان نیست و اگر تا پیش از فاجعه بیست و دو بهمن سال پنجاه و هفت کسانی بودند که باور نمی کردند پایه های ایدئولوژی اسلامی بر اساس" کشتن برای وحشت" قوام و دوام می گیرد، دیگر با روی کار آمدن ملا بر اریکه قدرت، امروزه کودکان پیش دبستانی هم فهمیده اند تا رژیم ولایت فقیه و مزدورانش زیر نام سپاه و غیره بر زمین خدا نفس می کشند نه ایران و نه تمام جهان٬ حاجتی به تروریست و جانی بالفطره ندارند.

بله این یک داستان تلخ و تکراری است که جمهوری دیکتاتوری اسلامی با گردن زدن مردم بیگناه آن هم به شکل تصادفی، جرم و جنایت خود را به نام اپوزیسیون بنویسد تا تنها مشتی مغزهای معیوب و ذوب شده در اراجیف این حضرات، باورکنند که مخالفین نظام اسلامی، از خون مردم عادی بهره برداری می کنند آنچه که همواره و به مدد تجربه نقطه مقابل آن را نظاره گر بوده ایم.

گرچه نارسایی خبری(به شکل عامدانه)در رسانه های حکومتی وابسته به رژیم وقت امری طبیعی و عادی ست اما در همین رخداد به خصوص٬ به شکل بارز تر و زننده تری شاهد تناقضات وحشتناک این به اصطلاح رسانه ها در نحوه اطلاع رسانی از آمار کشته گان، مجروحین، زمان انفجار و نوع حادثه بودیم به گونه یی که هم زمان با پخش اخبار سراسری و درحالی که عامل مزدور رژیم اسلامی در بررسی سانحه(علیرضا کاربار)داشت عدد کشته ها را بیش از دوازده نفر و زخمیان را نیز فراتر از دویست اعلام می کرد، رسانه دلقک فارس نیوز زیر نظر محمدعلی حسینی سخنگوی وزارت امور خارجه حکومت-که شرح کذب گویی ها و دروغ های شاخدارش موجب تمسخر حتا جیره خواران شان شده است-کشته ها را دو نفر و آسیب دیدگان را حدود پنجاه نفر ارزیابی کرد!!در مورد ساعت انفجار نیز، رسانه های وابسته به ولایت فقیه از ناراستی و دروغ نویسی خود مضایقه نکرده و لحظه وقوع انفجار را بعضی نه شب، برخی یازده و بعضی ده و خرده یی نام بردند!

نکته مهم تری را که همه ما شنیده ایم این که نقشه ناکام حکومت آسیدعلی گدا و وزارت مخوف اطلاعاتش این بود تا اینبار حادثه شیراز را به پای "سلطنت طلبان" بگذارد و همانطور که شنیده ایم آخوند مصطفا پورمحمدی طی افاضاتی، در بازدید از نمایشگاه کتاب تهران اظهار داشت که بمب گذاران این حادثه، وابسته به سلطنت طلبان بوده اند!

درد این رذالت پیشگان دین پناه- که بر عرصه سیاست ایرانزمین تحمیل شده و جز سیاست هرزه منشانه، فن و روشی نیاموخته اند- ریشه دار تر از آن است که بخواهیم مخاطب قرارشان دهیم چرا که ماهیت شان، ماهیت بشر نیست و گفتار و کردارشان بر اساس ذهنیات پوچ و نامردم شان شکل یافته است. اما بد نیست با لحنی متعجب و متحیر، از کسانی که مدعی ایرانی بودن هستند اما سرمویی از دروغ های شاخدار رژیم منحوس وقت را باور می کنند بپرسم: آیا ما قشر میهن پرست و شیفته ایران را (که شما سلطنت طلب می نامید)در تمام سال هایی که چون برق و باد گذشتند و در کشاکش وقایعی که داشتند و همچنان دارند ایران را تا مرز نابودی مطلق می برند، ما جز حمایت از ایران و از حقوق ایرانیان چه کرده ایم؟ آیا وقتی سایه ابر انسانی که شهریار شهریاران و سرور جهانیان است، وقتی سایه ذات مبارک رضا شاه دوم بر سر ما قرار داشته و آن حضرت را رهبر، فرمانده و پادشاه مان می دانیم (حتا اگر سر سوزنی از وسعت بیکرانه ی آن قلب دریایی و آن روح اهورایی را در وجود حقیرمان داشته باشیم )حاضر به مرگ مردم عادی که جای خود، حتا حاضر به کشتن یک سگ سپاهی نیستیم.

اگرچه نیک واقفیم که خداوند را با تمام خداوندیش نمی توان با یک تارمو از وجود نماد فره ایزدی، رضا شاه دوم پهلوی قیاس نمود اما به ناچار قیاسی مع الفارق نیاز است تا یک موضوع ساده را طوری بگشاییم که ساده لوحان اجتماع –که همواره بهترین پل برای پیاده شدن افکار بی ارزش و تهی مایه حکومت الله بوده اند- دریابند که جای یک نظام، با چه دیو صد چهره یی روبه رو هستند. آیا شما قادر هستید پیروان و سرسپردگان آن پادشاه فرزانه را با مریدان این ملاعلی تازه به دوران رسیده و دیوانه (سر دسته خون آشامان عصر حاضر)، یکسان بگیرید؟ آیا می توانید بندگان آن شاهنشاه غربت نشین و مهربان را (که به رغم هر آن جفایی که از شما ناسپاسان نادان دیده اند باز با صراحت می فرمایند که اگر تلاش می کنند تنها به این خاطر است که مخالفین ایشان بتوانند به راحتی حرف شان را بزنند)با افرادی در یک مرز قرار دهید که در عین حمایت از تروریزم بین الملل، به جانوران بی رحم و درنده یی که مرتکب عملیات تروریستی انتحاری می شوند، لقب مضحک "شهادت طلب"می دهند تا ننگ شان را بشویند و در ذهن های کوتاه چون شمایی، پاک شان جلوه دهند؟

ما اگر به اصل حذف فیزیکی افراد (ولو شرورها و خرابکاران)اعتقاد و باور داشتیم سی سال پیش هرگز و هرگز سروران و صاحبان مان(خاندان جلیل سلطنت پهلوی)برای نریختن خون مشتی موجود بی ارزش، خانه خویش ایران را ترک نمی کردند تا امروز ما در حسرت بازگشت پادشاه مان تنها سخن بگوییم و قلم بزنیم و خون جگر نوش کنیم.

ما اگر جز اندیشه مان حربه دیگری داشتیم و اگر مرگ یک مشت انسان عادی و یا انسان نمای گرگ زاده(مانند سپاه و بسیج و...)برای ما سود و ثمری داشت امروز حکایت، حکایت دیگری بود. سلطنت طلب یعنی ایران پرست و یعنی خواهان هویت، اصالت و آزادی ایران و پیروان چنین تفکری، شمشیرشان اندیشه و باور آنهاست که گویی آنچنان در قلب سیاه این بی هویتان زخم نشانده که در خیال خام خود می خواهند با خدشه دار کردن حیثیت ما، بر این جراحت های بی درمان شان مرهمی بگذارند.

از باقی مانده مخیله پوک تان کمک بگیرید و ببینید مایی که به پیروی از اعلاحضرت مان دست اتحاد را به سوی گروه های چپ نیز دراز کردیم –و البته این دست همدلی برحسب نابخردی برخی دوست نمایان عودت داده شد- چه منفعتی از مرگ چند جوان که کوچکترین نقشی در امور و مصالح حکومت انیرانی اسلامی نداشتند می بردیم که بخواهیم بیاییم و با انفجار یک بمب، چند چشم را گریان و چند خانواده را داغدار کنیم؟

ما میهن پرستان و عاشقان ذات مبارک رضا شاه دوم پهلوی، سرسپردگان آزادی وطن و خواهان بازگشت حقوق پامال شده تمام آحاد ملت هستیم و افسوس که سکوت و بردباری بیش از اندازه ما مشروطه خواهان و پهلوی طلبان، کار وقاحت مزدوران ولایت فقیه را به جایی رسانده که جنایات احمقانه خود را نیز به نام "ما"یی تمام می کنند که جز سربلندی ایران عزیز در سایه صاحب میهن مان، تعلقی درسر نداریم.

اگرچه صدای نا به هنجار رسانه های مزدور رژیم اسلامی بُرد و بازتاب چندانی ندارد و اگرچه جز چند غرقه در منجلاب، هیچ جنبنده یی تره برای نمایش ها و گربه رقصانی های سربازان گمنام امام زمان – به نوعی همان صحنه سازان با نام و بی نام بیت ولایت علی خامنه یی-خرد نمی کنند اما جای پرسش اینجاست که جمهوری ولایت فقیه از این همه تحمیق افکار عمومی چه حاصلی می برد که هرسال و با پیش آمد یک بحران جدی و جدید، برای نجات از شرایط موجود اقدام به اجرای یک حادثه داخلی نموده و سرنخ ماجرا را به اپوزیسیون و فعالان برون مرزی مرتبط می سازد تا ذهن مردم را از تعمق بر واقعیات منحرف ساخته و با خدشه دار کردن وجهه تشکل ها و افراد آبرومند، آبروی نداشته خود و سیستم از رده خارج اسلامی را وصله بزند.

پارسال با اجرای طرح هولناک گروگانگیری از عده یی هم وطن عادی که می خواستند از یکی از جاده های مرزی عبور کنند، داستان سازی کرده و یک ماجرای داخلی را -که به رغم تمام مدعیات شان ریشه در بی خردی خود وزارت اطلاعات داشت- توطئه انگلیس جا زدند تا باز عده یی از ناآگاهان یادشان برود، اگر انگلیس وجود نداشت "روح الله خمینی هندی زاده" هرگز از یک بچه پابرهنه توسری خورده فراتر نرفته و روی سکوی "زمامداری قدرت" در کهن میهن ما نمی نشست.

نتیجه گیری: این مدل معلق بازی های رژیم اسلامی، دیگر به شگردی نخ نما بدل شده و از فرط تکرار جز پوزخندی بر لب هر ایرانی –با فهم متوسط و یا بالا - حاصلی عایدشان نخواهد شد. دیگر امروزه و در عصر انفجار اطلاعات (که جهان را شبیه به دهکده یی کوچک نموده است) جز انگشت شمارانی که به دلایلی خاص از جمله وابستگی مالی و یا آنهایی که منافع اجتماعی، اقتصادی و رفاهی شان تابعی از متغیر ج .ا می باشد با موهومات رژیم اسلامی هم آوا می شوند تا مبادا رسوایی حاکمان بدکرداری که هر روز و با یک بازی جدید، ناشیانه به فریب اذهان عمومی برمی خیزند، منتج به اضمحلال موقعیت آنان شده و از نشستن بر سرخوان کرمی که ولایت فقیه و یارانش بر خون بیگناهان ستم دیده گسترده اند، محروم و بی بهره شوند.

ما همچنان و همواره، تا نفس در سینه باقی ست خواهیم ایستاد و خواهیم جنگید تا میهن مان ایران را از چنگ اهریمنان رها کرده و گوشه گوشه اش را برای بازگشت وارث کیان پادشاهی، ذات ملوکانه اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی آذین کنیم. بی تردید بازگشت و جلوس ایشان بر اورنگ شاهنشاهی، برابر با نوید فصل آزادی و سربلندی و پایان تمام محنت ها و مصایبی است که اکنون ملت با آنها دست به گریبان است.

پایداری پادشاهی پیروزی

__________
نگاشته شده در تاریخ سی و یکم اردیبهشت دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

۱۳۸۷ اردیبهشت ۳۰, دوشنبه

احتمال قریب الوقوع حمله نظامی به ایران

سخنان اخیر پرزیدنت بوش در آستانه سفرش به منطقه، اگرچه چندان تازه نبوده -و پیش تر نیز خطرات وجود رژیم مرگبار اسلامی را گوشزد و تاکید کرده بود تکلیف جمهوری وقت ایران باید به زودی مشخص شود- اما با توجه به اوضاع اخیر جهان و تقریبن انزجار تمام ملل و دولت ها نسبت به رژیم حاکم بر ایران، اظهارات اخیر آقای بوش می تواند تهدیدی جدی برای حمله نظامی امریکا و اسراییل به ایران باشد.

پرزیدنت جورج دبلیو بوش ریاست جمهوری شصت و دو ساله امریکا، در بخشی از سخنانش صراحتن گفت:"رژیم ایران٬ مرکز بسیاری از مشکلات در خاورمیانه است" و با تاکید یادآور شد:"رژیم ایران و سوریه، دو مانع مهم بر سر راه صلح و ثبات در خاورمیانه هستند".

اگر بخواهیم معقولانه و منصفانه قضاوت کنیم ، بی تردید آقای بوش یکسری واضحات را تصریح کرده است. بر چه کسی امروز نهان است که جمهوری منفور و کینه افروز اسلامی، آتش جنگ را در نقطه به نقطه خاورمیانه برافروخته ساخته است. این نظام نامشروع با تاخت و تاز بین المللی اش ننگ تروریزم ایدئولوژیک خود را حتا به فرانسه، ایالات متحده، امریکای لاتین، هلند، آلمان و...بسیاری از ممالک دنیا آشکار کرده و با قربانی گرفتن از بسیاری انسان ها، باعث نفرت ملل جهان از ایران و ایرانی شده است.

دنیا و بسیاری از مردمانش چندان از محدودیت ها و محرومیت های ملت شریف ایران و در عین حال حس غضب شان نسبت به حکومت تحمیلی اسلامی٬ باخبر و آگاه نیستند و نمی دانند اکثریت قاطع مردم کشورمان از سایه شوم و پلید اسلام گرایان جائر بر سر میهن شان بیزار هستند و پیوسته برای نجات وطن از دست اهریمنان در تلاشند. این واقعیت تلخی است که بیشتر ملت ها و حکام دنیا، مردم ایران و حاکمین نامردم اش را به یک چوب می رانند و تمایزی میان این دو نمی توانند قایل شوند.

گرچه در اهمیت تمامیت ارضی میهن مان ایران شکی نداریم و مرگ هر ایرانی- بر اثر وقوع جنگی که دیگر بسیار نزدیک به نظر می رسد- تاسف آور و دردناک است اما گذشته از این مساله بد نیست کمی واقع بین باشیم. ایران ما به زودی مورد حمله نظامی قرار خواهد گرفت و این تنها ثمر سکوت چندین و چند ساله ما در برابر وقاحت حاکمین دجالی است که بر سر موطن ما آوار شدند. جنگی که رخ خواهد داد عقبات اشتباه جانکاه و غیرقابل گذشتی است که سی سال پیش مرتکب آن شدیم و با راندن پدر، سرور و صاحب مان آریامهر فقید و نمک ناشناسی مان در حق ایشان و سپستر این همه سال اهمال و کوتاهی مان در امر مبارزه و درحالیکه جانشین و میراث دار آریامهر٬ ذات اقدس همایونی اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی پیگیرانه و بی لحظه یی درنگ٬ در صحنه بلاانکار نبرد قرار داشته و پیام های مهرآمیزشان را در حمایت از مبارزین درون مرز و برون مرز ابلاغ می فرمودند- که هماره نیز چنین می کنند- بار دیگر در پیشگاه خاندان جلیل سلطنت همانان که معنای وزین حق و حقیقتند، کم فهمی و عدم فرمانبرداری و غیرت مان را ثابت کردیم تا مشخص شود هنوز از جفای سی سال پیش مان شرمنده و خجلت زده نیستیم.

بله این جنگ سیاه عاقبت و در آینده یی بسیار نزدیک ایران ما را به ویرانه بدل خواهد ساخت و بر خلاف تصور کج اندیشانی که فکر می کنند همان شور بی خاصیت- که در اثنای جنگ ایران با عراق میان تنی از مردم وجود داشت- لاشه فرسوده یی از آن به اصطلاح شور"جنگ جنگ تا پیروزی" و "تنها ره سعادت، ایمان جهاد شهادت" امروز نیز قابل یافتن است حال آنکه آن حس و شور، یک دوپین را می ماند که به علت رخدادهای اوباش مابانه ی انقلابیون و در پیامدش جو خاصی که به طور موقت در میان برخی از مردم به وجود آمده و با بخشیدن یک انرژی کاذب و غیر واقعی٬ به شکلی مقطعی و گذرا آنان را به حفظ پایه های حکومت اسلامی شایق ساخته بود هرچند همان "جو زدگان" نیز امروز یا به کام مرگ رفته و یا از ژرفای نادانی و بلاهت خود پشیمان هستند.

باید این را باور کنیم که حمله نظامی به ایران مساوی با نابودی ما و نابودی ایران ماست. بیاییم و درک کنیم فرصت برای رهایی کشورمان بسیار اندک است و به قولی" یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآید"و در واقع یا ما میهن را آزاد کرده و با پس دادن آن به قدوم مبارک پادشاه مان ،ایران را به ساختار طبیعی و منطقی اش باز خواهیم گرداند و یا اینکه باز اجازه می دهیم عنان قدرت در دست حاکمان نالایق دین فروش بماند و آنقدر به این وضعیت شوم ادامه می دهیم تا به زودی کشور ما را با خاک یکسان کنند و از میهن محبوب مان چیزی باقی نگذارند.

______________

نگاشته شده در تاریخ بیست و نهم اردیبهشت دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۵, چهارشنبه

غزلی حقیرانه تقدیم به محضر ملوکانه رضا شاه دوم پهلوی

اگرچه روال معمول این وب، قرار دادن سروده های این چاکر، به شکل هر از چند گاهی بود تا در کنار نگاه به وقایع و رویدادهای میهن مان، این ورق پاره های بی ارزش که به خاک پای معبود و قبله بی بدیل ملت، شهریار بزرگ ایران پیشکش می دارم در پاسارگاد به روز شوند اما در این مدت به علت ازدیاد رخدادهای مهم و بحث های ناگزیری که طلب می کردند مدتی است حقیر سروده یی را پُست نکرده ام تا اکنون که باز شعری را- که در زیر ملاحظه می کنید- به دربار پر افتخار پادشاه مهربان ایران رضاشاه دوم پهلوی -همان یگانه یی که تقدیرم در پنجه ایشان است- شرمسارانه تقدیم داشته ام که از هرچه بگذری سخن دوست خوش تر است...

جان نثار٬ غزل زیر را به پیشگاه ملوکانه پادشاه فرزانه ایران، ذات اهورایی و کبریایی آن میراث دار فره ایزدی، برترین برترین ها، آنکه در سایه نام گرانقدر ایشان شرافت و موجودیت مان رقم خورده و آنکه هرچه داریم از دولت سر خاندان جلیل و بلند مرتبه ی حضرتش می باشد عرضه می دارم.

تقدیمی ناقابلی به محضر عالیقدر ذات اقدس همایونی اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی :

باز هم داغ غریب غنچه های باغ من تکرار شد

نوبهار آمد ولی کابوس وار، از نو به ما آوار شد

با گُل و بی گُل چه فرقی حال باغ من کند وقتی چنین

بر دو چشم شهر، شیخ شوم همچون رویش صد خار شد

طالع ما را طلسم این زمستان سیاه افتاده بود

مالک سر تا به پای خانه وقتی دیو بدکردار شد

نازنینم٬ بی حضور حضرتت اینجا قفس جای نفس

بی شما هر نقشی از این زندگی ترسیمی از یک دار شد

بی تو اینجا دفتر عمرم فقط آغشته تاریکی است

قلب من بی مهر رویت از زمین و از زمان بیزار شد

کی می آیی؟ کی می آیی؟ این معمای تمام لحظه هاست

لحظه های پر تب و تابی که در پای رخ دلدار شد

ناز چشمت آتشی شد، بی محابا سوخت بنیان دلم

هستی ام را تیر مژگان تو حکم مرگ چندین بار شد

جان به لب آمد٬ تمنای رُخت معبود بی انکار من

شاه بیتی شد که در هر سطری از این شعر ها تکرار شد.
________

نگاشته شده در تاریخ بیست و چهارم اردیبهشت دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۲, یکشنبه

شمارش معکوس برای پایان عمر رژیم ولایت فقیه

در ایران چندی است که شمارش معکوس آغاز شده است. این روزها وضعیت به شکل قابل توجهی تغییرکرده، همه چیز و هر رویدادی نشان از وقوع یک دگرگونی همه جانبه دارد و البته رژیم ملایان دارد آخرین دست و پایش را برای حفظ بقای خود می زند. دیگر می توان گفت تک تک شعارهای پوسیده بدو استقرارشان اگر خود به خود منقضی نشده اند، مسوولین رژیم عامدانه آنها را به کناری نهاده اند تا در زیر فشار بی امان جهان آزاد، ملت ناراضی و مبارزین درون مرز و برون مرز بتوانند اندکی تحمل کنند تا شاید با استفاده از یک گریزگاه به عمر شوم خود بیافزایند و یا تضمینی قاطع برای بقای رژیم دیکتاتوری ولایت فقیه بیابند.

همه می دانیم و امری مسلم است که حکومت اسلامی(مانند تمام کشورهای جهان سوم)بدون کمک و حمایت قدرت های بزرگ جهان ثانیه یی نمی توانسته سرپا بماند و البته چنین گمانه یی دور از ذهن نیست که رژیم ولایت فقیه از روز اول استقرار، دست یاری اش به سوی دولت های بزرگ جهان دراز بود و هرچه زمان گذشت این حس نیاز و عدم داشتن استقلال(واژه مضحکی که در شعارهای شان بسیار از آن خرج کرده اند) بیشتر مشهود و نمایان شد.

رژیم وقت ایران در دو سال نخستین سلطه اش بر ایران بر اثر بی کفایتی گرفتار جنگ با عراق شد و با مدد گرفتن از مهماتی که درایت و حکمت آریامهر فقید موجب ذخیره آنها شده بود- حاشا که ایشان احتمال حمله به تمامیت ارزی ایران را داده و تدابیر لازم را اندیشه کرده بودند-و همچنین با صرف کردن و به فنا دادن جوانان پاک ایرانی، پس از هشت سال سرانجام این جنگ فرسایشی، بدون هیچ حاصلی برای دو طرف به پایان رسید و دیری نگذشت که رژیم دریافت از خودش هیچ ندارد زیرا سرمایه حاصل از خرد ورزی پنجاه ساله خاندان بزرگ پهلوی بخشی مصروف جنگ شده و همینطور جای آن ارتش دلاور شاهنشاهی، جمهوری انیرانی اسلامی جز یک مشت اوباش بسیجی –که به قولی تشخیص الف و ب برای شان دشوار بود- و یک ارتش از هم گسسته و ارگانی به نام سپاه-که بی رحم و خون آشام اما فاقد لیاقت جنگی بودند- هیچ در چنته ندارد. مغزها و نخبه ها به شکل برق آسایی از ایران گریخته بودند. سرمایه ها و اندوخته های صندوق مملکت بخشی به پای جنگ و بخش عمده یی نیز بر اثر حیف و میل سران رژیم اسلامی جمله به باد رفته بود و البته تعداد بی شماری از ملت، بی خان و مان گشته و یا بر اثر جنگ علیل یا بی سرپرست شده بودند و اگرچه مقامات وقت ارزشی برای درد این ملت قایل نبوده و نیستند اما با موج خروشان احتمالی اعتراض ها چه باید می کردند؟

مذاکرات و مماشات پنهانی سران حاکم با دولت های بزرگ جهان، کم کم رنگ آشکارتری به خود گرفت و در طی زمان و پس از جنجال اصلاح طلبان در بحرانی که احتمال قوی نابودی رژیم اسلامی می رفت–و حکم دادن شوک الکتریکی به قلبی را داشت که در حال ایستادن است- و ماجراهای پس از آن، امروز و در زیر هجمه اعتراض تمام جهان و فریاد آزادی خواهانه ملت که بسیاری از رسانه های مستقل هر روز دارند به این فریادها پوشش خبری می دهند، تدابیر تازه تری از سوی حاکمین وقت اندیشیده شد تا با گردن زدن بسیاری از ایدئولوژی های کهنه خود به پای قدرت های بزرگ جهان غرب، فرجی حاصل شده و با حل بحران هسته یی و نجات جمهوری ولایت فقیه از این گرداب، موفق به داشتن" کلاهک هسته یی" شده و تضمین کوتاه یا بلندی برای ادامه حکومت جبارانه علی خامنه یی یافت شود.

اکنون اگرچه احمدی نژاد و خامنه یی با دست و پای لرزان دم از اقتدار اسلامی!! می زنند اما در آنسوی پرده دارند با چنگ و دندان مسند مسروقه حکومت ایران را نگاه می دارند.

امروز دیگر بسیاری از یاوه گویی های خمینی هندی زاده پخش نمی شود. امروز مصلحت یک رژیم به انتها رسیده ایجاب نمی کند و به قولی جرات ندارند به شکل علنی به رهبران اپوزیسیون اهانت کنند و امروز اینان از موج سهمگین خشم ملت در هراسند و نمی توانند با صراحت از پایبندی شان به افکار و ایدئولوژی سرکوب گرانه روح الله خمینی دم بزنند. دیگر حکومت الله نمی تواند انکار کند چشم امید و قبله آمال ملت ایران جان جانان اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی ابر فرزند و جانشین همان پادشاهی است که روزی همین تازه واردان٬ مجنون وار و کف بر لب آورده خواهان تبعید ایشان بودند و خواهان نشستن در جایگاه آن حضرت، جایگاهی که این ملایان بی قدر و قیمت هرگز و به اندازه یک ثانیه شایسته گی آن را نداشته اند.

ساعت دارد برای این اهریمنان وارونه حرکت می کند و چیزی به فرا رسیدن" ساعت صفر" نمانده است. بالاخره ایران و ایرانی پس از قریب به سی سال دارند به طعم شیرین روزگاری نزدیک می شوند که نابخردانه آن روزهای طلایی را با یک مشت بی سر و پای تازه وارد عوض کرده و البته تاوان سنگینی هم بابتش پرداخت کردند.

امروز سخن هر ایرانی که سرمویی از نژادگی در وجودش باقی مانده باشد این است: ننگ بر ما باد که بر تاریخ پر شکوه میهن مان پشت کردیم و رفتن زیر پرچم بیگانه گانی را پذیرفتیم که در سایه شوم شان رفته رفته شرافت، هویت و انسانیت مان را از ما بازستاندند و امروز، وقت آن رسیده که بیدار شویم و این لکه ننگ را از دامان مام وطن بزداییم و پیش از آنکه خاک ایران را نیز به تاراج دهند برخیزیم و خط باطل به رویای دیو سیرتانی بکشیم که سه دهه است کابوس عمر مان هستند.

با این اوصاف چه کسی می داند آیا حکومت اسلامی، وارد سی اُمین سال سلطه خود خواهد شد یا خیر؟

________
نگاشته شده در تاریخ بیست و یکم اردیبهشت دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۸, چهارشنبه

قدرت به چه معناست؟

بحثی که همواره ذهن افراد از روشن فکر گرفته تا چهره های شاخص دنیای سیاست را به خود مشغول داشته است، بحث تعریف قدرت و تفاوت حکومت "خودمدارانه" و"مردم گرایانه" است و بالاخره اینکه ماهیت قدرت چیست؟

پرسشی که مطرح می شود ابتدا این است: آیا ممکن است یک کشور٬ بدون بهره بردن از سیستمی به نام حکومت اداره شود؟ آیا سیستمی به نام آنارشیزم حتا درمدرن ترین ممالک پاسخی هرچند اندک گرفته است یا خیر؟ و البته آیا دیگر این به یکایک مردم جهان اثبات نشده که چنین شیوه یی(آنارشیزم) برای به اجرا درآمدن معقولانه نیست؟

پس اگر برقرار ماندن یک کشور فاقدحکومت، ممکن نمی باشد پرسش بسیاری این است که: پس نقش مردم در این میانه چیست؟

آیا فردی که در صدر حکومت قرار می گیرد ٬مهم تر است یا شکل حکومت؟

پاسخ دادن به این پرسش ها نیازمند کلنجاری طولانی و گشودن مباحثی دامنه دار است. اما شاید بد نباشد گوشه هایی را در همین پست روشن کنیم تا اندیشه و تامل بیشتر به عهده عزیزان باشد.

امروزه و در میان افراد و همچنین جنبش های مخالف با حکومت وزین و شکوهمند پادشاهی(که البته مدعی مخالفت با جمهوری ولایت فقیه نیز هستند) دو دسته یا بهتر باشد بگویم دو دیدگاه وجود دارند:

دسته یکم: سران و روسای احزاب جمهوری طلب هستندکه رویای به قدرت رسیدن را در سر داشته و به عنوان دبیرکل حزب فلان، بانگ و فغان برمی آورند که ما نمی خواهیم کسی در صدر حکومت مان باشد(و جالب تر اینجاست که سفیهانه جمهوری متعفن اسلامی و سردمداران دلقکش را با پادشاهان بزرگ پهلوی قیاس کرده و حتا یکی می دانند) مردم باید خودشان برخودشان !!!!حکومت کنند و باز هم عبارت دموکراسی و ساختار دموکراتیک را به میان می آورند و مظلومانه خود را تنها مدافعان بی چون و چرای ملت معرفی می کنند. بدیهی است با جا به جایی چند مهره و بر مسند نشستن این حضرات چه روی خواهد داد... نیازی به شرح و تفضیل بیشتر نیست که همین مدعیان دروغین دموکراسی در زمان لازم چیزی در مایه همین عمامه داران خواهند بود و تنها ملت باید بهای سنگینی برای تغییر رژیم بپردازد و باز روز از نو روزی از نو.

دسته دوم: هواداران و هواخواهان بی شمار دموکراسی و حقوق بشر هستند٬ مردمی ستم دیده که نزدیک به سه دهه٬ در هجوم نعلین پوشان سیاهی پرست و شقاوت پیشگان سپاهی، بسیجی و....حقوق حقه آنها پامال شده است و این افراد شامل دانشجویان ٬محققین و نخبگان٬ هنرمندان و اهل قلم و....چنین دسته هایی هستند. اینان تنها تشنه رسیدن به آزادی در چهارچوبه قانونی -که تنها تضمین حقوق مردم و امنیت جانی ٬رفاهی و تحصیلی آنها باشند- هستند و به هیچ وجه خواستار گرفتن سکویی از قدرت نمی باشند. با کمال تاسف دسته اولی- که از آن سخن رفت- با شعارهای پوچ اما دلفریب خود ذهن دسته دوم را- که آحاد برخاسته از درون مردم هستند- به سمت خود معطوف ساخته اند و این عزیزان آزادی خواه و پاک طینت را به سینه زنان بی جیره و مواجب احزاب پوسیده یی با نام توده، چریک های فدایی اکثریت، حزب کارگر، مجاهدین یا ملی مذهبی، نهضت آزادی و...غیره تبدیل کرده اند. بد نیست این خیل مشتاق آزادی بدانند هرگز و به هیچ عنوان امکان برقرار شدن وعده دروغین این لاف زنان در غربت٬ وجود ندارد.

بگذارید به پیشینه اینان برگردیم تا کمی مستدل تر باشد: مگر همین احزاب و نهضت ها نبودند در زمانی که حکومت شاهنشاه فقید آریامهر داشت قدم هایی به سمت پیشرفت نظامی٬ اقتصادی و اجتماعی ملت برمی داشت٬ مشغول ترور و خرابکاری بودند؟ مگر همین هایی که امروز بدون کوچک ترین استدلالی -که دست کم باور پذیرشان کند- به شماها وعده حکومت مردم برمردم را می دهند دیروزی -که هرگز از حافظه تاریخی ملت پاک نخواهد شد- سنگ خمینی و آن نهضت!! اش را بر سینه نمی زدند؟ و مگر همان خمینی نبود که در نوفل لوشاتو وعده آزادی اندیشه و بیان را حتا برای کمونیست ها قایل شده و در بهشت زهرا با لهجه ی جاهلانه خاص خودش می گفت که آب و برق را مجانی می کند و در ادامه هرکه کلامی برخلاف اسلام اهریمنی اش گفت، گردن وی راقطع کرد و نه تنها آب و برق مجانی نشد که هزینه آنها روز به روز بیشتر شد و هزینه های کمرشکن دیگری نیز افزون گشتند؟

چرا باید یکبار دیگر چشم بسته "خِرَد"خود را به کناری نهیم و گوش به کلام افرادی بسپاریم که چهره یی افسون گر اما سیرتی پلید و قدرت طلب دارند؟؟

روی سخن این مطلب با آنهایی است که از ظلم و بیداد رژیم دیکتاتوری اسلامی به تنگ آمده اند اما مفتون شیادی گروه ها و احزابی شده اند که با زبان شیرین دموکراسی می خواهند از آنها پلی برای نیل به قدرت ساخته و پس از برآورده شدن مقصودشان٬ همان معامله یی را با آنان کنند که خمینی و خامنه ای و سایر جلادان این رژیم بیست و نه سال پیش با فرد فرد ملت کردند. نمی توان از این حقیقت غافل شد که تغییر دادن یک حکومت٬ مستلزم تسلیم هزینه و حتا تقدیم جان می باشد٬ برانداختن حکومتی که اختاپوس وار٬ ریشه در هزار تو دارد و از انواع اهرم ها برای بقای خودش بهره می جوید٬ امر آسان و ساده یی نیست .

ذات همایونی اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی- تنها منجی٬ رهبر و حامی ملت ایران و همان شهریار پرعظمتی که در وسعت بیکرانه ذهن ایشان٬ ایران و ملت ایران حضوری شاخص دارند- در جای جای فرمایشات شان تکیه بر"قیام های بدون خشونت" دارند و خود آن حضرت متذکر می شوند که هرچه زمان بگذرد متحمل بهای گزاف تری خواهد بود. و حقیر از فرمایش ملوکانه چنین برداشت می کنم که به هر حال تغییر یک حکومت ٬ نیازمند صرف هزینه و تحمل پاره یی سختی هاست .

حالا با دقت نگاه کنیم: آیا سزاوار است ملت عزیزمان یکبار دیگر فریب افرادی را بخورند که سال ها با جنبش های ضدملی و ایران برانداز، منافع مشترک داشته و دست همکاری دادند تا کشور عزیز ما را مغلوب انقلابی جاهلانه نموده و همزمان با تبعید شدن وارثان آن(خاندان بزرگ پهلوی) تبدیل به مملکتی بی صاحب کنند؟ آیا دورنمای دموکراتیک این اشخاص می تواند برای عاقلان باورپذیر باشد؟ و سرانجام اینکه آیا تکیه زدن چنین افراد معلوم الحالی برابر با امتداد سالیان دراز استبداد ددمنشانه رژیم اسلامی و تکرار دیگری از این همه مصیبت و محنت نمی باشد؟

نتیجه: آنهایی که به عنوان سردسته یک حزب، دم از دموکراسی خیالی خود می زنند و خیال بر مسند قدرت تکیه زدن را در ذهن دارند شاید حق داشته باشند زیرا افق را برای سلطه گری و خودکامگی شان گشوده می بینند و آنهایی که زیر علم اینان سینه می زنند و با پشت کردن به هویت٬ پرچم شیر و خورشید و شرافت میهنی خود٬ پادشاهی هفت هزار ساله و سراسر افتخار ایران را٬ در کمال نابخردی و ساده لوحی استبداد قلمداد کرده و باورکرده اند تفکرات وارداتی شوروی سابق، برای شان آزادی و حقوق بشر خواهد آورد احمقانی بیش نیستند زیرا که از نمد این حضرات جمهوری خواه، کلاهی برای آنان بافته نخواهد شد...

_____

نگاشته شده در تاریخ هفدهم اردیبهشت دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۳, جمعه

پیام ملوکانه شهریار ایران رضا شاه دوم پهلوی به مناسبت روز کارگر

یازدهم اردیبهشت ماه برابر با یکم ماه مه، به روزجهانی کارگر شناخته می شود. سوگمندانه قشر کارگر در جامعه امروز و در زیر سُم وحشی ترین حاکمان و نابخردترین مسوولین تاریخ، متحمل بیشترین صدمات شده و از حقوق نخستین خود نیز بی بهره هستند. در همین راستا و مطابق روال هرسال سرور و پادشاه و شهریار محبوب ایران، همو که ابهت و جلالت ذات کبریایی اش، مایه رشک و حسرت ملایک مقرب خداوند است و همان ابر انسان بزرگ و بی نهایتی که هرگز و هرگز الاهی را تاب تصور جایگاه بلند آوازه اش نیست، از سر لطف و تفقد بی کرانه یی که به این قشر مظلوم و زحمتکش مرحمت می دارند اراده کردند تا دیروز چهارشنبه یازدهم اردیبهشت ماه پیامی را به کارگران شریف ایرانی ابلاغ فرمایند.

شاهنشاه برقرار ایران ذات اقدس همایونی اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی در آغاز پیام ملوکانه شان از رفاه، حقوق شهروندی و ارج انسانی کارگر که توسط حاکمین وقت آشکارا زیر پا نهاده می شود سخن گفتند و سپس به مشکلات عموم کارگران ایرانی یعنی:بیکاری مزمن، تهدید به اخراج، تعویق در پرداخت حقوق، عدم آزادی برای تشکیل سندیکا ها و...مواردی دیگر اشاره فرمودند که باز به کمال دقت و تامل حضرتش در امور زندگی محروم ترین سلک جامعه یعنی همان کارگران باز می گردد.

آن وجود مبارک با همان صراحت کلام همیشگی شان تاکید فرمودند که دولت حاکم بهای نفت را که منطقن متعلق به ملت ایران است به خارجیان هدیه داده و یا مصروف ساخت سلاح های مرگبار می کند. آن پادشاه ابرشوکت در سطرهای پایانی پیام شان، روز کارگر را هم به کارگران و هم به مردم آزاده ایران تهنیت فرموده و اطمینان دادند که سرانجام روزی کارگران ایران از بانیان و پاسداران نظامی مردم سالار بوده و به حقوق حقه خود دست خواهند یافت.

متن کامل پیام ذات مبارک رضا شاه دوم پهلوی مالک بی رقاب اریکه کیانی به شرح زیر است:

کارگران عزیز و شریف،

روز اول ماه مه در سراسرجهان، روز گرامیداشت کار و کارگراست. روزیست که ما را به ارج انسانی کارگر، به حقوق شهروندی و به رفاه و خوش زیستی او توجه می دهد. شوربختانه همۀ این دیدگاه های مترقی و والا و عمیقا انسانی در کشور ما یا با لفاظی صِرف حاکمین روبرو و لوث می گردد و یا آشکارا و بدون پرده پوشی زیر پا نهاده می شود.

کارگران در رژیم خودکامۀ کنونی با بیکاری مزمن و دامن گستر، تهدید به اخراج، تعویق در پرداخت حقوق، عدم آزادی برای تشکیل سندیکاهای خود، تعطیل کارخانجات کشور و تورم و گرانی شدید که فشار زندگانی را بر دوش آنها کمرشکن می کند، روبرو هستند. این در حالی است که دولت از بابت افزایش بهای نفت که ثروت طبیعی و خدادادی فرد فرد ایرانیان و نسل های کارورز آتی است، سهمی را که منطقا متعلق به ایرانیان است، یا به خارجیان هدیه می دهد یا مصروف ساختن سلاح های مرگبار می سازد و یا به جیب مافیای قدرت و ثروت سرازیر می کند.

من روز اول ماه مه را به همۀ کارگران کشور و به همۀ مردم آزادۀ ایران تهنیت می گویم و مطمئن هستم که سرانجام روزی کارگران ایران در نظامی مردم سالار که خود از بانیان و پاسداران آن خواهند بود، به حقوق حقه و انسانی خود دست خواهند یافت.

خداوند نگهدار ایران باد

رضا پهلوی


لینک به تارنمای ملوکانه پادشاه ایران اعلاحضرت همایونی رضا شاه دوم پهلوی

_________

نگاشته شده در تاریخ دوازدهم اردیبهشت دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی