۱۳۸۷ مهر ۳, چهارشنبه

رخ نمایی پتیاره قدس در هنگامه ویرانی ایران

سوژه روز قدس و حواشی آن ،شاید دست مایه کهنه یی برای به بحث گذاردن باشد.تکرار ابلهانه یی که مطابق سال های پیش و بر اساس روزی که از سوی جانی خبیث معاصر،خمینی گجستک-کسی که برای تقدیس بیگانه و تخریب وطن زاییده شده بود-بنیان گذاشته شده است عده یی را گوسپند وار به خیابان ها سرازیر می کنند تا در میدان کاخ(میدانی که نامش را به فلسطین برگردانده اند)شعار بدهند و گلو پاره کنند.اینکه جماعت یاد شده به چه علت در این خیمه شب بازی شرکت جسته و سینه می درانند چیزی است که ظاهرن خودشان هم بی خبرند اما اربابان شان-که خط دهنده اصلی هستند -به خوبی از جنبه های مختلف این به قولی گردهمایی آگاه هستند و البته اهداف این اهریمنان امروز،چندان پیچیدگی و ابهامی در خود نداشته و ناگفته پیداست که عناصر حکومتی در چه سودای پلیدی به سر می برند.

در حالیکه رژیم اسلامی در چند خیابان کشورمان و با جمع آوری یک گروه خریداری شده، مشغول عروسک گردانی است مشکلات مردم فلسطین به علت دخالت مضحک و بی منطق این حکام جاهل مجنون صفت، روزبه روز وخیم تر می گردد و البته گروهک های غیرمردمی و تروریست فلسطین(از قبیل حماس و جهاد اسلامی)با تطمیع از سوی حکومت الله،هر روز جنایتی تازه در حق ملت اسراییل مرتکب می گردند و آنچه تلخ و در عین تلخی خنده آور است نفرت بی حد و حساب همین فلسطینیان نسبت به رژیم وقت ایران و حتا نسبت به مردم ایران است.آنان معتقدند انگشت دخالت حکام نادان اسلامی است که مانع از آشتی دولت اسراییل با اهالی فلسطین می گردد و باور بنده و شاید سایر دوستان این باشد که ذات پست فطرت و خبیث این حکومت است که دوست دارد این دو ملت بیگناه در خون و آتش و مصیبت شناور باشند تا بهره های کثیف سیاسی اش را بهتر برده و از این آب لجن آلوده ماهی بگیرد.

واژه بی معنای قدس به عنوان قبله نخستین مسلمانان تنها یک دست مایه است،دست مایه یی آسان برای رسیدن این نو دولتان پوسیده قامت به اوج اهداف شوم شان و اینکه سرانجام بتوانند رویای محو اسراییل را جامه عمل پوشانده و سپستر زیر لوای جهان اسلام،سیاستی به نام "استیلای شیعی" را-به تعبیر ملوکانه- پیاده کرده و کشورهای مسلمان نشین را مستعمره یی متعلق به سلطه نامشروع ولایت فقیه گردانند.

اینان امروز و در هنگامه عجیبی از تاریخ که میهن مان ایران به خاطر بی کفایتی و بی هویتی همین حاکمان دون مایه،روبه قهقرا رفته و درخطر سقوطی دردناک واقع شده است همچنان پتیاره کثیفی به نام "قدس" را بالای سر این وطن خسته ی رو به احتضار به رقص در می آورند و برابر چشمان بی فروغ ملتی که بسیارشان نان هم برای قوت روزانه در سفره ندارند و در پیش چهره مظلومانی که در اسراییل یا حتا خود فلسطین، به واسطه سیاست خونریز جلادان حاکم بر ایران هر روز و هر ساعت قربانی فجایع تروریستی شده و اشک و خون را تومان مزه مزه می کنند،این بدچهره آلوده دامان را به دلربایی بی حاصل و چندش انگیزی وادار می کنند."روز قدس" و " آرمان قدس" به راستی عبارتی است که جز اشمئزاز و تنفر، چیزی در آدمی انگیخته نمی سازد.

کوتوله های سیاسی ایران، امروز و با ملعبه کردن نام قدس و تکرار مشتی شعار پوشالی و با دست یازیدن به اهرم تبلیغاتی برای مظلوم جلوه دادن گروه های تروریست خاورمیانه مانندحماس و حزب الله و غیره،دارند آهسته و پیوسته به مسیری نقب می زنند که حتا اگرشده به قیمت ریخته شدن خون میلیون ها نفر،سایه پلید و سیاه خود را بر خاورمیانه مستولی کنند و اگرچه از پیش پیداست که این آرزوهای دراز جمهوری ولایت فقیه تحقق ناپذیربوده و تنها آب درهاون کوبیدن است اما بهای سنگینی که این دژخیمان برای رسیدن به امیال و خواسته های ویرانگرشان هزینه کرده اند، شوربختانه حیات و هستی ملت ایران و تمام اندوخته های ملی ما را در برمی گیرد.

پس فردا در تهران کارناوالی تکراری چون هرساله راه خواهد افتاد و به مدت چندساعت و یا در نهایت چند روز، نُقل رسانه های حکومتی و مزدور خواهدبود تا نمایش دلقک وار خود را پوشش دهند و در پنهان سیاست خزنده و خطرناک جمهوری انیرانی اسلامی درحال پیشروی به سمت جامه عمل پوشاندن بر تن "رویا"هایی است که زمانی در هذیان های روح الله خمینی متبلور بوده و امروز دستور کار جانشینان نابکار وی می باشند.

شاید همان اندازه که گربه رقصانی حقیرانه و لاابالی منش امت شریرپرور اسلامی در این سالگرد، مضحک و بی حاصل می نمایاند،بحران دلهره آوری که حکومت آشوب طلب اسلامی در گوشه به گوشه خاورمیانه بر پا کرده است نه تنها تاسف آور بل بیش از آن موجب نگرانی بوده و هشداری اکید به جهان است که اگر ریشه این طاعون هرچه زودتر قطع نگردد،دست آتش افروز رژیم اسلامی شعله های سرکش و موحش خود را گسترش خواهد داد و این بی هیچ تردیدی پیش آگهی مطلوبی برای دنیای آزاد و مهم تر از آن برای ملت عزیز ایران نیست.زیرا در هر فاجعه یی که جمهوری ولایت فقیه بیافریند، نخستین و ضربه پذیرترین قربانیان اش مردم داخل ایران می باشند.

همه باورداریم عبور از این نظام بایستی نخستین اقدام باشد اما چگونگی اجرای آن جهت پرداخت کمترین هزینه جانی و مالی برای هم میهنان عزیز، به همان اندازه شایان اهمیت است که فوریت براندازی این رژیم مهم می باشد.

_______

نگاشته شده در تاریخ سوم مهر دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

۱۳۸۷ شهریور ۳۱, یکشنبه

فخر آور و باطبی - آن روی سکه(مطلب شماره یکم)

نام احمدباطبی و امیرعباس فخر آور را ٬همزمان با جنبش دلیرانه دانشجویان عزیز درهجدهم تیرماه سال هفتاد و هشت شنیده ایم و متعاقب آن ماجرای بازداشت این دو نفر و شکنجه ها و...

امیرعباس فخر آور پس از سپری کردن حکم هشت ساله اش، بسیار زود از ایران خارج شد و آنچنانکه خودش دوست می داشت زندگی پر از جذابیت و تفریحات رنگارنگ در ایالات متحده امریکا را، بر فعالیت های گذشته خود مقدم داشت. فخر آور ترجیح داد یار و همدم خانم افشین جم باشد تا اینکه بخواهد خط دهنده دانشجویان مظلوم و در بندی که در زندان های مخوف جمهوری منفور اسلامی در زیر سخت ترین و مرگبارترین شکنجه ها قراردارند.امیرعباس فخر آور طوری سریع از دنیای مبارزه و آزادیخواهی فاصله گرفت که دیگر تنها چهره عیاش وی در اذهان مردم خودنمایی می کند و مشکل می توان سوابق مبارزاتی اش را به یاد آورد ...و شاید بتوان گریز ناگهانی وی و هم آغوش شدنش را با خواننده ها و طراحان رقص در اینسوی آب ها، توجیحی بر عدم غیرت مبارزاتی وی دانست یا به عبارت شیوا تر مهره بودن او برای حکومتی که بیشترین بهره برداری را به سود اهداف پلید خود، از دهان گشوده به یاوه فخر آور برده است و می برد. البته فخر آور به خوبی واقف است که وظیفه یی جز خدشه دار کردن آبروی مبارزین ندارد و در این راه از هیچ حربه یی چشم پوشی نمی کند.

امیرعباس فخر آور، بی شک یکی از حاشیه دارترین افراد ساکن در کشور امریکاست. کسی که وقاحتش در بیان مسایل و به خصوص رویارویی سنگین وی با احمد باطبی(همراه و همرزم دیروزش) به شکل زننده و تلخی اثبات می کند که فخر آور، نه یک چهره مبارزاتی که فردی نیمه دیوانه و افسار گسیخته است که جهت ضربه وارد کردن به نهاد مبارزات و فعالیت های دانشجویی،به طور مستقیم ازسوی رژیم اسلامی تامین و تطمیع می شود.

مدت ها در ذهن داشتم که درپیرامون این دو به اصطلاح مبارز قلم بزنم و زوایای افکار و اهداف شان را تا جایی که لازم است –و به عبارتی صلاح می باشد-ترسیم نمایم.همواره مایل بودم و خصوصن پس از فرار احمدباطبی و پشت کردن وی به تمام اعتبار و ارزشی که در نزد بسیاری از هم میهنان داشت،بیشتر ضروری دانستم که در ارتباط با فخر آور و باطبی و جایگاه دیروز و امروزشان بنویسم تا سیمای دو نفر که به آسانی "بزم" را به "رزم"رجحان دادند در نزد آزادیخواهان و مبارزین واقعی روشن تر گردد.این دو به ظاهر دانشجویی که نه تنها سنگر را رها کردند بلکه به گونه یی رها کردند تا این ذهنیت برای بسیاری پیش آید که اینان هرگز و هیچگاه،خواستار و خواهان رهایی ایران نبوده اند.افرادی که هیچ حرمتی را نمی شناسند و هرگزبه هیچ باور و یا ارزشی پایبند نبوده و نیستند...

اما ترجیح دادم سکوت کنم، دوست داشتم یکسری مسایل در معرض نگاه عموم فاش نگردد و آشکارا ابراز نشود(هر چند دیگرچیزی برای فاش شدن باقی نمانده است).مایل بودم این بوی گند،در فضای صمیمی دوستداران ایران پخش نگردد و فضا را بیش از این آلوده نسازد نه به خاطرحیثیت نداشته کسی مانند باطبی و یا فخرآور بل به خاطر نامی که این دو در گذشته کسب نموده و وجهه مقدسی که عده یی خالصانه برای این دو نفر تصویرکرده بودند و حالا تمام این وجهه و اعتبار نقشی بر آب شده بود...اما مطلبی که مرا بر آن داشت که مقداری – اگرچه نا کافی-در باب این دو مبارز نما بنویسم و گوشه یی از مطالب این وب را به آنان اختصاص دهم، وقاحت پاره یی از دوستداران و به اصطلاح هواداران امیرعباس فخر آور بود.

ماجرا از آنجا شروع شد که نظری را درباره احمدباطبی و هم پیمان دیروزش امیرعباس فخر آور ،در وبلاگ یکی از عزیزان هم اندیشم- که پیوند ایشان در لیست یارانم موجود است-به ثبت رساندم و موجب جریحه دارشدن برخی از هم پیاله های این عنصر(یعنی سیاوش فخر آور)شد. اینان جای پرده پوشیدن بر رسوایی همه جانبه آقای امیرعباس فخر آور، وقیحانه دست به تهدید من برداشته و عبارات رنگارنگی را به صورت خصوصی و غیرخصوصی در وبلاگ بنده مرقوم نمودند. به علت وقاحتش نگارشی از نمایش عمومی افاضات حامیان و دوستداران جناب فخرآور معذور هستم اما اگر زمانی صلاح بدانم عبارات شنیع اینان را بی پیرایه نمایش خواهم داد تا همگان پی ببرند ماهیت این اشخاص چه گونه است. اگرچه امکان دارد نظرات شنیع مورد اشاره، بدون اطلاع این شخص(فخرآور)در وبلاگ ام نگاشته شده باشند اما به هرحالت (با توجه به سوابق وقیح و ننگین فخرآور در طی این دو-سه سال گذشته) از چشم همین فرد باید دید و نشانه اینکه ذات و سرشت و شالوده امیرعباس فخر آور، در کلمات و واژه های قبیح هواخواهانش متبلور است و از کوزه همان برون تراود که دراوست...

بی پرده باید گفت که فخر آور و فخر آورها، نه تنها افتخاری برای ایران نیستند که لکه ننگی پاک نشدنی به دامان مام میهن اند.افرادی که نه وطنی می شناسند و نه هم وطنی ...اشخاصی مانند او و یا احمدباطبی (که بنده به رقم رودررویی شان، آن دو را یکسان و یکی می بینم) حشرات بی ارزشی هستند که با لغزیدن و جولان دادن شان در میان هم میهنان دلیر و مبارز و رقم زنندگان قیام بزرگ هجده تیر، بی شرمانه چهره سربلند این عزیزان را هم مخدوش می سازند و یا بهتربگویم مهره هایی سوخته در نظام فرتوت و روبه خاموشی جمهوری ولایت فقیه هستند که با گریختن شان به امریکا، چهره یی دلقک وار از خود به نمایش گذارده اند. چنین لاشه هایی به نظر می رسد آن اندازه حقیر و بی ارزش باشند که لایق تجزیه و تحلیل هم نباشند اما چه باید کرد که به مانند اربابان پنهان شان در رژیم آلوده دامان اسلامی، آنچنان زبان بلند و البته عقل و اندیشه کوتاهی دارند که شنیدن صدای شان و عملکرد ضد ایرانی شان گوش خراش و آزارنده است و گاهی این آزار به حدی می رسد که قلم را مجبور به نوشتن کرده و ناگزیر از شرح و وصف کردار این دشمنان نقاب زده آزادی می نماید.

آنان که آگاه تر و با تجربه تر باشند، ماهیت این موجودات را به خوبی درک نموده و به قولی، نام شان را از صفحه مبارزه خط زده اند اما هنوز هستند افرادی که ساده لوحانه باطبی و فخر آور را جزوی از چهره های بارز می دانند. هنوز وجود دارند کسانی که آگاهی شان اندک است و گمان می کنند امیرعباس فخرآور (موسوم به سیاوش) در جهت اهداف دانشجویان قدم هایی برداشته است و نابخردانه وی را یک شخصیت شجاع!! می دانند، در حالیکه مساله درست عکس این است. بسیاری از دوستان این را دیده و یا شنیده اند که تا همین یک سال پیش سیاوش فخر آور، آن اندازه زیر بار فریاد خشم دوستداران ایران قرار گرفته و به علت دهان دریده گی اش، زیر بار گران اتهام قرار داشت که مجبور شد در اقدامی عجیب و البته خنده آور ٬ شماره تلفن همراه مادرش را زیر لوگو قرار داده و اعلام کند هر کسی در سوابق مبارزاتی ایشان تردید دارد می تواند زنگ بزند و از مادرش بپرسد!!!

جناب فخر آور!شمایی که هنوز در دنیای هپروت سیرکرده و خیال می کنید، قربان صدقه رفتن های مادرتان، در چشم کسی سندی محسوب می شود و تاریخچه عملکرد خود را به تایید مامان جان(!) حواله می دهید آیا بیشتر به مظهر مبارزه شبیه هستید و یا مضحکه ی آن؟ آیا نمی توان چنین ذهنیتی را برجسته کرد که شما برای تخریب جنبش های آزادیخواه، یک مامور هستید که معذور در انجام وظیفه است؟ شمایی که پیشتر سوابق سیاه و ننگ آلوده یی در سپاه پاسداران داشته اید امروز با این چهره غلط انداز و فریبنده٬ چه هدف شومی را دنبال می کنید؟

پرسش هم دقیقن اینجاست که آیا ناشی گری فخر آور در بیان مدعیات مسخره آلودش، نمی تواند نقاب ماهرانه ی او برای به بازی گرفتن ارزش های والای آزادی پرستی و ایران دوستی یاران مبارزمان باشد؟

بی شک شرف و حیثیت مبارزه در راه آزادی ایران، ژرف تر و عمیق تر از آن است که مشتی خار و خس بی ارزش مانند باطبی و فخر آور، بخواهند آن را به بازی بگیرند و یا وجه المصالحه اعمال کثیف و هتاکانه خود بسازند. نحوه برخورد با چنین حرکت ها و جریان های انحرافی و خارج از رده یی، لازم است بی نهایت هوشیارانه و صد البته قاطع و جدی صورت بگیرد.

چنین افرادی با پشتوانه حماقت عده یی دیگر،آشکارا تبر برداشته و در برابر ایرانیاران وطن پرست قدعلم کرده اند،درنتیجه فوریت مقابله با آنان بایستی جدی گرفته شود.

این مساله جای تامل و صحبتی فراوان دارد که در پست های پسین، اگر عمری مانده باشد پی خواهیم گرفت.

_________

نگاشته شده در تاریخ سی و یکم شهریور دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

۱۳۸۷ شهریور ۲۷, چهارشنبه

پیام همایونی پادشاه ایرانزمین به مناسبت آغازسال تحصیلی جدید

با نزدیک شدن ماه مهر و آغاز سال تحصیلی جدید، دانش آموزان، دانشجویان و خصوصن نونهالان عزیز همین هم وطنان کوچک ما(البته بزرگان فردا)آماده شروع آموختن و پی گرفتن تحصیل شان برای رقم خوردن فردایی بهتر شده اند.

جشن شکوفه ها دیروز با حضور میلیون ها نونهال عزیز در کشورمان ایران برگزار شد. فرزندان ایران که امسال برای نخستین بار وارد مدرسه می شوند و از نزدیک فضای علم آموزی را نگاه می کنند متاسفانه بی خبرند که چه اندازه از سوی مسوولین بی مسوولیت و خودکامه میهن شان نسبت به "دانش" و نسبت به "دانش آموز"ستم روا می شود.

با آغاز دوباره سال تحصیلی، هراسی باز در دل سردمداران این رژیم ننگین افتاده است و آنچنان درمانده و عاجز شده اند که به رغم خشونت ها وسرکوب ها باز هم رویارویی با صدای رسای دانشجویان آزادیخواه و مبارز، مشکلی دو چندان برای این اهریمنان می باشد و در گیر و دار مسایل و مصایبی که نیک بختانه حکومت نامشروع اسلامی در ماورای مرزها و با دولت های جهانی در حال دست و پنجه نرم کردن است ، غریو میهن پرستانه جوانان و دانشجویان در سال تحصیلی جدید، آزاری مضاعف برای این حاکمان جور و جهل و جنایت ایجاد خواهد کرد و جا دارد اشاره شود که چشم امید ایران، دانشجویان سربلند این مرز و بوم هستند.

حقیر سخن را کوتاه می کنم چرا که در پیشگاه فرمایشات و بیانات ملوکانه ی انسانی که ذات مبارکش فراتر از یک انسان، وسیع تر از تمام ایران و پرشکوه تر از زیر و بالای این جهان است کلام چون منی بس خطاست.

به مانند هرسال، پادشاه و پدر ایران٬ وارث اریکه کیانی٬ شهریار فربخت ایران٬ وجود مبارک اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی اراده فرموده اند تا پیامی را به دانش آموزان، فرهنگیان و دانشجویان عزیز ایران مرحمت کنند تا مهر تایید شاهانه یی باشد بر سال تحصیلی 88-87 و این سال نیز برای تمام دانش آموزان و پویندگان علم و دانش، مبارک و میمون گردد.

متن کامل پیام معظم له به شرح زیر می باشد:

سه شنبه 26 شهريور 1387

هم میهنان عزیزم،
دانش آموزان، دانشجویان و فرهنگیان عزیز و آگاه میهن

آغاز سال تحصیلی جدید را به همۀ شما عزیزان شادباش می گویم.

با آغاز سال تحصیلی جدید، فصل جدیدی از آموختن، آگاهی، خِرَد گرایی و عمل به مسئولیت های علمی، ملی و آزادیخواهی آغاز می شود، خصوصا که این فصل، با آئین باستانی «مهرگان» همراه است که جلوه ای از جوانی و سرشاری و یاد آور پیوندهای ملی و تاریخی ما ایرانیان است.

رژیم خودکامۀ جمهوری اسلامی در حالی که از پاسخگویی به ابتدایی ترین حقوق مشروع هزاران آموزگار و معلم دلسوز و شریف، درمانده با وجود شدیدترین سرکوب ها و وحشیانه ترین شیوه ها، نتوانسته است فریادهای آزادیخواهانه و عدالتجوی میلیون ها دانش آموز و دانشجوی آگاه و مبارز را خاموش سازد لذا، «سیاست پادگانی رژیم در دانشگاه ها» با هوشیاری دانشجویان مبارز، شکست خورده است، چرا که دانشگاه های ایران – همواره – سنگر واقعی آگاهی، خِرَد گرایی و آرمان های آزادیخواهانۀ ملت ایران بوده است. و هم از اینروست که سال تحصیلی جدید نیز، فصل جدیدی در مبارزه علیه استبداد مذهبی و اختناق سیاسی حاکمان ضد ایرانی بشمار می رود.

در آغاز سال تحصیلی جدید به همۀ هم میهنان عزیزم و خصوصا به دانش آموزان و دانشجویان مبارز، نوید می دهم که بزودی با همدلی و همبستگی ملی ایرانیان وطن دوست (از طیف های مختلف فکری) گام های نوینی در راه رهایی میهن برداشته می شود و فصل نوینی در مبارزات ملت بزرگ ما آغاز خواهد شد که صدای آزادیخواهانه و عدالتجوی شما جوانان و دانشجویان مبارز نیز – به یُمن این همبستگی ملی – طنینی جهان تاب خواهد یافت.

با این نوید پُر امید و با بزرگداشت خاطرۀ همۀ دانشجویان شجاع و دربند، آرزو می کنم که سال تحصیلی جدید، سال پیروزی های بزرگ باشد.

خداوند نگهدار ایران باد
رضا پهلوی

پیوند به تارنمای ملوکانه اعلاحضرت همایونی رضاشاه دوم پهلوی

________

نگاشته شده در تاریخ بیست و هفتم شهریور دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

۱۳۸۷ شهریور ۲۵, دوشنبه

زمزمه یی در پیشگاه رضا شاه دوم پهلوی

باور نمی دارید که روزگار من ٬در تمنای مداوم چشمان افسون گر شما می گذرد. باور نمی دارید که لحظه هایم، که نفس هایم، که شکستن هایم... باور نمی دارید بزرگا که در عبور هر ثانیه از این شبان تاریک و تلخ تر از شوکران، انتظار طلوع لبالب از روشنی نگاه شماست که رهایم نمی کند.

نازنین تر از آنکه درواژه هایم بگنجید، سرسبزتر از آنکه در خیال چون منی، شکوفان تر از آنکه در این ذهن خسته، بلند آوازه تر از آنکه در این سکوت های ناگزیر، آرام تر از آنکه در این توفان هول انگیز، شهرآشوب تر از آنکه در این ذهن مکدر یخ بسته، بالاتر از آنکه بر این بام کوتاه اندیشه ها... سربلندتر از آنکه در اضطراب این شهر سرخمیده گرگ آلوده بگنجانم تان.

ای بیکرانه روشن! شما از کدامین تبار نورید که خورشید را به سجود قدم های تان سرگردان ساخته اید و هنوز به پابوسی تان شرفیابش نمی کنید؟ از کدام آینه می آیید که پری رویان فریبنده را در تماشای رخسار رویایی و دل افروز و مبهم تان، به حیرتی جاودانه محکوم کرده اید؟

خدا هم محو شکوه بی نهایت تو مانده است... پادشاها کاش از پناه آن مژگان خنجر افشان، خدای را نگاهی از سر منت می انداختید که بر اریکه خداوندی اش از هیبت و جلالت تان به رعشه افتاده است.

شما تنها پادشاه میهن من نیستید که این کمترین گوشه از کرامت بی انکار وجود کبریایی شماست.

شما صاحب کهکشان هایید. معبود این کائنات به کرنش درآمده اید. وارث حقیقتید. پادشاه تاریخید. فرمانروای قرونید. فاتح سربلند همیشه هایید. مرگ این حقیر باد که روزی بخواهم ذات اهورایی شما را به این قلم شکسته وصف کنم.

خاطر خیال انگیزتان ای نشسته در فراسوی باور، سپیده باران دیجورهای سهمگین این آواره گان حسرت نشین است.

این حنجره سوخته صدای تان نمی زند که پاسخی بدهید. این چشمان در شفق نشسته نگاه تان نمی کند که از فراز شوکت شاهانه لبخندی بزنید. این جان زخمی و این قلب خسته در پای تان به سجده نمی افتدکه ببخشاییدش...

اما تاریخ ها به نام شما نوشته می شوند، دفترها به شوق روی شما گشوده می شوند، آفتاب به اذن گردش چشمان شماست که فرصت جلوه یی دوباره می یابد و این بنده گنهکار خاکسار در به در مانده تان، تنها شما را می ستاید چرا که جذبه ذات تان، هر بود و نبودی را به پرستیدن بی چون فرا می خواند. شما را می ستایم چرا که نام تان نماد یگانه ی پرستیدن است. ستایش تان می کنم که شما رونق این جهانید. سرمنشا بدیع روییدن...شما سلاله ناب خورشید این کهن سرزمین اید.

اعلاحضرتا!

در پیشگاه چشمان مغرورتان٬ خاموش و متحیریم.جان مان به قربان تان...کی می آیید؟ ما عمری ست چشم انتظار بهار ، در قاب ترک خورده پنجره ها می پژمریم و خزان می شویم...

__________

نگاشته شده در تاریخ بیست و پنجم شهریور دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

۱۳۸۷ شهریور ۲۳, شنبه

برگ برنده امروز در دست ایرانیان راستین است

با نزدیک تر شدن ایالات متحده امریکا به انتخابات ریاست جمهوری و پایان یافتن دوره ریاست جمهوری "جرج دبلیو بوش"، شمارش معکوس خفقان آور و تلخی برای رژیم جنایتکار اسلامی آغاز شده است.

رژیمی که به گونه ی مستقیم و غیر مستقیم، آتش افروز مشکلات عراق و افغانستان بوده و امروز نیز دست قاطعی در دامن زدن به بحران منطقه و خصوصن افزودن به آشوب و نا آرامی درعراق و همچنین افغانستان دارد. رژیمی که البته از ابتدا و منطبق برگفته رهبر مختوم شده شان "روح الله خمینی"،خود را موظف به صدور انقلاب ننگین ایران به سراسر دنیا نموده و صد البته کشورهای همجوار (و دارای اکثریت مسلمان) بهترین و فوری ترین طعمه، برای اجرای این انگیزه پلید حکومت اسلامی بوده و هستند.

بی شک در این پنج - شش ماه باقیمانده از دوره نه چندان موثر ریاست جمهوری بوش- که هرگز نتوانست در طی این هشت سال گام سودمندی در جهت به انزوا فرستادن حکام کنونی ایران بردارد - رخداد خاصی را شاهد نخواهیم بود. وضعیت منطقه با توجه به شرارت ها و دخالت های مداوم تروریزم حکومتی ایران در عراق به همین منوال و در شرایط ناآرام فعلی خود باقی و بلاتکلیف خواهد ماند اما ورق بسیار سریع تر از تصور جمهوری ولایت فقیه و درجهت نقش بر آب شدن آمال و رویاهای شان برخواهد گشت و برحسب آنچه از حال پیداست و با فرمول های عقلانی سازگار است بی تردید سیاست رییس جمهور منتخب جدید کشور امریکا، سیاستی بسیار قاطع تر و محکم تر برای حاکمان آشوبگر و مخرب اسلامی خواهد بود.

تصویری که تحلیل گران سیاسی در داخل و خارج مرز ارایه می دهند،پیش آگهی دردناکی برای رژیم وقت ایران است. آرزوهای دراز حکومت الله رو به زوال و ناکامی می باشد و اگرچه به احتمال بالا، فشارهای همه جانبه امریکا در آینده یی بسیار نزدیک تاثیرات مخربی بر تمام جوانب زندگی مردم ایران خواهد داشت (که اگر خود ملت حرکتی جدی در راستای واگردانی رژیم به انجام نرساند این بخش ناگوار و ناگزیر مطلب خواهد بود) اما آنچه نیک و روشن به نظرمی رسد، کوتاه شدن دست رژیم تبهکار وقت، از ایجاد اخلال و خرابکاری در منطقه است تا مسیری برای ثبات خاورمیانه گشوده شده و در نتیجه جمهوری نامشروع اسلامی به انزوایی بی نهایت سهمگین تر از گذشته نزدیک شود. آنچه که شایان توجه به نظر می رسد این است: "دولت امریکا می رود تا از بحران عراق عبورکند و همین امر٬ خواب آشفته علی خامنه یی و یارانش را آشفته تر کرده است".

صرف نظر از هر آنچه گفته شد، مهم ترین، ثمربخش ترین و حقیقی ترین راه نجات ایران یکپارچه شدن و یکدل شدن قاطبه ملت برای رهایی از چنگال حکومتی است که هرگز علاجی به جز سرنگونی زود هنگامش یافت نمی شود.

محو این حکومت، آغاز آرامش و امنیت برای تمام کشورهای همجوار و دریچه یی باز و دلگشا برای نیل به آزادی و اقتدار ایران عزیز است. این رویداد ٬تنها به دست مردم ایران و در سایه یگانه رهبر و ناجی ایران یعنی اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی میسر خواهد شد.

شواهد و قراین، خبر از اضمحلال شتاب دار حکومت کنونی می دهند. باید فرصت ها را دریابیم زیرا... فرصت های تاریخ ساز٬ همیشگی نیستند.

________

نگاشته شده در تاریخ بیست و سوم شهریور دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

۱۳۸۷ شهریور ۲۰, چهارشنبه

فرخنده باد زاد روز والاحضرت پرنسس ایمان پهلوی





دقیقن شانزده سال پیش در چنین ساعاتی دربار پرشکوه ایران، یکبار دیگر غرق شادی و سرور بود و در انتظار ولادت دومین اختر فروزان و گل شکوفان باغ و بوستان سلطنت، والاحضرت ایمان پهلوی.

به راستی که:

دوستان وقت گُل آن به که به عشرت کوشیم

سخن اهل دل است این و به جان بنیوشیم

خوش هوایی ست فرح بخش، خدایا بفرست

نازنینی که به رویش میِ گُلگون نوشیم

چه روز زیبا و دلپذیری...زاد روز دومین شاهدخت دودمان هماره جاوید سلطنت پهلوی.

در واپسین هفته های تابستان، آفتاب عالم افروزی پا به این جهان گذاشت تا امروز در کنار خواهران بلند جایگاه اش، چشم و چراغ پدر تاجدار و مادر والاتبار خود باشد.

فردا بیست و یکم شهریور، برابر با سالروز ولادت خجسته و باسعادت والاحضرت شاهدخت ایمان پهلوی دومین فرزند شهریار فریدون تبار و فرمانروای بی چون ایران، مالک قلب های پاک و اهورایی وطن، شاه شاهان اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی است. بیست و یکم شهریورماه سال دو هزار و پانصد و پنجاه و یک شاهنشاهی برابر با یکهزار و سیصد و هفتاد و یک خورشیدی پرنسس ایمان پهلوی، دلبرانه دیده به این جهان گشودند تا امروز وجودشان باعث افتخار هر ایرانی آزاده یی باشد.

در چنین روزی از دامان پاک ملکه ی بزرگوار ایرانزمین والاحضرت یاسمین اعتماد امینی پهلوی، نازنین دختری برخاسته که امروز و در اوان نوجوانی کوهی از شکوه و عظمت و دریایی از مهر و کمالات را در وجود معصوم اش نهان دارد.

معظم لها اکنون شانزده سال از عمر مبارک شان سپری می شود و مشغول تحصیل می باشند. ایشان گذشته از تسلط شان بر زبان پارسی مادری و زبان انگلیسی٬ با زبان فرانسوی نیز آشنایی کامل دارند. پدر شهریار ایشان آنچنانکه خود حضرتش فرموده اند بر این اصل نام دخت بزرگوار شان را "ایمان"نهاده اند که اشاره به معنی نابِ واژه ایمان باشد.

پرنسس ایمان پهلوی در کنار دو خواهر گرانقدرشان والاحضرتان نور و فرح دوم پهلوی٬ اکنون در تبعیدی ناخواسته روزگار می گذرانند و افسوس خاندانی که نام شان، تبار و اعتبار ایران است دیرگاهی است که دور از دیار مادری زندگی می کنند. دور از سرزمینی که هرگوشه اش وامدار رحمت ملوکانه پادشاهان جاوید نام پهلوی است. میهنی که اگر قلبی در آن می تپد تنها به شوق رخسار تابنده این خاندان جلیل القدر است و... به انتظار بازگشت این ابر انسان هایی که هویت ما و هستی ما از حضور آنان است که شکل می گیرد. دودمان بلندجایگاهی که ما امروز تنها و نفس بریده در حسرت بازگشت سر افرازشان لحظه شماری می کنیم.

این روز بزرگ و این زادروز مبارک و میمون را گرامی می داریم و نخست به پیشگاه ملوکانه شاهنشاه و یگانه صاحب این مُلک شهریارفربخت ایران ذات مبارک اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی شادباش خود را بنده وارانه عرضه می داریم و سپس به محضر والاحضرت ملکه یاسمین اعتماد امینی پهلوی مادر پرنسس ایمان و آنگاه به حضور انور ملکه مادرعلیاحضرت شهبانوفرح دیبا پهلوی و همچنین به خدمت دو پرنسس بزرگوار شاهدختان نور و فرح دوم پهلوی خواهران گرامی ایشان و از همه والاتر به حضور گرانقدر خود پرنسس ایمان پهلوی و همینطور به حضور فرد فرد این خاندان بلند مرتبه٬ خجسته میلاد باسعادت معظم لها را تبریک فراوان پیشکش می داریم.

با این آرزو که والاحضرت شاهدخت ایمان پهلوی، در سایه فره ایزدی پدر شهریارشان صدسال زندگی کنند.

_________

نگاشته شده در تاریخ بیستم شهریور دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

۱۳۸۷ شهریور ۱۶, شنبه

شانزدهم شهریور دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

هنگامه به هنگامه، گاهِ رخدادهای شیرین و سالروزهای تلخ، گام به گام ایام و هماهنگ با تقویم سالیان، وقتی دری روشن از سوی دربار شهریار ایران گشوده شده و پیام لبالب مهر ملوکانه آن حضرت را با گوش جان نیوش کرده و با چشمانی مشتاق٬ بارها و بارها عاشقانه می خوانیم گویی روح و جان مان طراوتی دوباره می گیرد و انگار آفتاب مغرورانه از بالای بام این دیار تاریک خود را به ما می نمایاند و انگار سحاب رحمت است که از آسمان بر این قلب های کویری و خشکیده، سخاوت زلالی باران را عرضه می دارد.

در چنین حال و هواهایی مشکل می توان پذیرفت که هنوز و همچنان فاصله میان میهن تنهای تب گرفته ما تا مالک والاتبار و صاحب کرامتش فرسنگ ها و فرسنگ هاست، چه آنقدر در کلام حضرتش حس ناب عشق به ایران و مهر هموطنان جلوه گر است که مشکل می توان پنداشت این ابرمرد بی انکار اکنون سی سال است که دور از میهن شان - و میهن پدران تاجدارشان - غربتی سنگین را تجربه می کنند و ...

جان سپار معظم له - که لحظه یی و به قدر برآمدن نفسی از حسرت و انتظار اعلاحضرت جدا نیستم و همواره در صدر هر اندیشه یی و آغاز هر راهی و طی هر مسیری جز درخشش رخسار تابنده معبودم و جز لحظه شماری مکرر بازگشتن شاه شاهانم رضا، چیزی ندیده و نشنیده و باور ندارم- بنا بر روال گاه به گاه این وب، سپید سروده حقیرانه را به خاک پای اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی پیشکش می دارم.

با این آرزو که روزی دفتر این واپسگرایی و جاهلیت را در ایران امروز ببندیم و در شور و التهاب بازگشت همایونی شهریار مان، اهریمنان ویرانگر را به مسلخ ببریم. سروده را در زیر ملاحظه می کنید:

چشم ها خیره به تو

لب ها، تشنه ی بوسیدن دست های روشنت

بر اوج آفتابی ترین حادثه ذهن ما نشسته یی مغرور

اینجا سخن فقط از مرگ است

مرگی که خیره به روبه رو نگاه می کند

و تو نشسته بر اریکه اهورایی ات

ما نا باور از خوابی دیر سالی

که شبی یکساله خوابیدیم و صبح

صدساله برخاستیم

...بازگشته به عصر جاهلیت

کرنش روح در پای بُتان سیاه و سنگ دل

جهنم کی از راه رسید؟

که با تمام لبخند می جنگند

عید فریب آلوده است

نوروز به لکنت افتاده

و هفت سین های خسته ما

بی شما خالی از سبزه و آینه

بیا تا بهار به این خانه یخ زده برگردد

شاعر شیواترین قصیده ی این سرزمین

بیا که این شب گرفته های شکسته باور کنند

روزگاری سپیده بر این سرزمین حکم فرما بود

محبوبِ آریایی قلب کهن دیارانم

سرشار از ترنم ناب حقیقت

بازا تا به پای قامت بالابلندت

کوتوله های کاغذی شهر را قربانی کنیم.

________

نگاشته شده در تاریخ
شانزدهم شهریور دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

۱۳۸۷ شهریور ۱۳, چهارشنبه

کوروش احمدی یکی از فعالان داخل ،در معرض خطری جدی


یکی از عمده ترین مسوولیت های آزادی بخشی، بر دوش فعالین عزیز درون مرز قراردارد و به واقع مجریان اصلی جنبش های رهایی بخش ایران در داخل مرزها حضورداشته و در نهایت شجاعت و پایمردی، جان فشانانه مبارزه بر ضد رژیم اسلامی حاکم را ادامه می دهند. چه بیشمار در این میانه که چون اکبر محمدی، یعقوب مهرنهاد و ابراهیم لطف اللهی و... غریبانه خاموش شدند و چه یارانی که ناچار به ترک وطن شده و چه آنهایی که امروز یا در خفا به فعالیت مشغول اند و یا دست تبهکار این حکومت نامشروع، این دوستان گرامی را به مانند کوروش احمدی در زندان ها و بازداشتگاه های مخفی و مخوف خود اسیر کرده است.

نخستین بار شاید پنج- شش ماه پیش بود که با وبلاگ آقای احمدی بهای آزادی آشنا شدم. از اینهمه شور و میهن پرستی و غیرت مردانه اش مبهوت ماندم در زمانه مضحکی که عده یی نوباوه و تازه از گهواره برخاسته٬ دچار حس کاذب روشنفکری شده و برجسته ترین نماد میهن یعنی "پادشاهی" را انکار می کنند، عزیز آزاده یی مانند کوروش چه عاشقانه و شورانگیز از این نماد بلند آوازه ایران سخن می گوید و چه صادقانه و بی آلایش قلم خود را برنده تر از هر شمشیری در دست گرفته است تا برای بازگشت فره ایزدی به ایران بجنگد و رزم کند.

با ایشان تبادل لینک کردم و پس از آن در جریان فعالیت های این یار درون مرز بودم و از شهامت وی در بیان آرا و عقایدش و از سیر فعالیت های پر جوش و خروش او گهگاه انگشت بر دهان می ماندم و بر اینهمه وطن پرستی بی شایبه اش درود می فرستادم.

مدتی بود که کمابیش با کوروش عزیز در ارتباط بودم و از سد ها و حصرهایی که این ایرانیار حبس کشیده و فرهیخته ام، غیورانه می شکست و جلو می رفت چندان باخبر نبودم. تعدد یکسری مشاغل و فعالیت های خاص، این مجال را نمی داد تا پیگیر مداوم کوشش های این هم میهن اصیل و راستین خودم باشم- که امروز گرچه امید به بازگشت او دارم اما بارها بر این بی توجهی ام لعنت می فرستم- گرچه همچنان به وبلاگ او"بهای آزادی"سر می زدم و واژه های اندوهگینش را -که در تب رو به ویرانی رفتن میهن محبوب مان شعله ور بود -می خواندم و ...

چهاردهم امرداد امسال کوروش احمدی عزیز واپسین پیامش را پیش از ربوده شدنش توسط دژخیمان خامنه یی٬ در پای پست "پیام ملوکانه رضاشاه دوم به مناسبت یکصد و دومین سالگرد انقلاب مشروطیت" قرار داد که به همراه پاسخ من به ایشان در زیر می خوانید:

دوشنبه 14 مرداد1387 ساعت: 14:24

توسط:کوروش احمدی

همرزم و هم میهن خوبم خانم مریم درود فراوان

می بینم که بسیار موفق دارید با نام و یاد رضا شاه دوم با دیو اهریمنان می جنگید خوشحال و خرسندم که می بینم مخالفین من و شما و در کل مخالفین مردم ایران کسانی هستند که مطالب آنها در سطر های بالا آمده است خانم مریم خوشحال باش که مخالفین شما این دیو اهریمنان هستند پس به من این اجازه را می دهید که از ایران زمین بر قلمهای شیوای شما بو سه بزنم چرا که بخوبی درک کردید که مردم داخل کشور اسیر چه موجوداتی هستند خانم مریم امروز با خبر شدیم متاسفانه یک وبلاگ نویس را به جرم آزادیخواهی اعدام کردند ( یعقوب مهر نهاد ) اگر دیدید روزی کوروش احمدی را هم اعدام کردند بدان و بدانید من هم جز آزادی وطنم و درد و غم مردمانم چیزی دیگری ندارم آری درد من یاران من شما و یعقوب مهر نهاد درد ملت ایران است و خواهد بود و همچون یعقوب در این راه جان خود را نثار خاک پاک میهن می کنیم یادش گرامی
کوروش احمدی فعال و زندانی سیاسی کرج
__________
پاسخ مریم:کوروش احمدی عزیز
ساعاتی پیش این خبرغمبار رادریافت کردم وبسیارمتاسف شدم.سوگمندانه درزیرچکمه های این بدکنشتان بیگانه پرست عشق به ایران جرم بزرگی است.
روح یعقوب مهرنهادشادباشد.امیدوارم شما ازآسیب وگزند این اهریمنان درامان بمانید ضمن اینکه کاش به جمع ایرانیان برون مرزمی پیوستید چراکه فعالیت هایی اینچنینی در داخل مرز مثال بازی باآتش است. درهرصورت برای شمانیک بختی وتندرستی آرزومندم که چشم امید ایران فعالین عزیزدرون مرزهستند.

چون خواهری همرزم و همراه٬ به آقای احمدی توصیه کردم که اگر می تواند به صف مبارزین برون مرز بپیوندد که یک چنین از جان گذشته گی هایی افزون بر وظیفه یک ایرانی است که ایران به قهرمانان خود نیازمند است و حیف است که چون شمایی گرفتار زندان های مخوف این اهریمنان شوید که عینن خواست همین ولایت نا ولایت فقیه و مزدوران او، یافتن و از صحنه حذف کردن مخالفین شان است و...

آن بعد ازظهری که این نظر را دیده و تایید نمایش کردم سپری شد و من تا دو سه روز بعد ذهنم درگیر او بود و سطر سطر نامه اش٬ که رادمردانه در نکوهش عملکرد تاریک علی خامنه یی رهبر منفور رژیم وقت نوشته بود رو به روی نظرم خودنمایی می کرد. دوست نداشتم بیش از این در برنامه هایش مداخله کنم که حس می کردم چنین اظهار نظرهای بیش از اندازه یی در چشم کوروش(که بیش ازده سال از بنده بزرگ ترند) حکم تعیین تکلیف بیجا و دخالتی خارج از برنامه دارد. با خودم می گفتم امید که به خیر بگذرد و درج این نامه علنی در وب او برایش مشکلی جدی ایجاد نکند تا اینکه...سه شنبه پنجم شهریورماه دردانه دختر کوروش، خانم شیما احمدی در شماری از وبلاگ های آزادیخواه و همچنین وبلاگ حقیر، پیامی چهارخطی نوشت که مانند پتک سنگینی روی مغزم فرود آمد: دوستان من سلام پدرم کوروش احمدی روز گذشته توسط نیروهای لباس شخصی در کرج ربوده شد و تا کنون هیچ اطلاعی از او نیست لطفن برای آزادی پدرم تلاش کنید.

گاهی اوقات طوری گیج و حیران می مانیم که حس می کنیم فرصتی باقی نمانده است اما باز خود را امید می دهیم که هنوز دیر نشده و می شود حرکتی کرد و اینکه هنوز تمام درب ها بسته نشده اند و شاید بتوان...

نمی دانم با کدام شیوه صحبت کنم اما عقلای قوم! یاران دلاور! از هر مسلک و هر دیدگاهی که هستید، کوروش احمدی امروز در خطری جدی قرار دارد. یک نفر-که تا دیروز صدای تمام آزادیخواهان بوده- اکنون در بند زشتکارترین حاکمان تاریخ بشر، گرفتار است و در مکان نامعلومی قرار دارد که حتا خانواده اش یعنی همسرش و فرزندانش از آنجا بی خبرند. این چه معنایی دارد؟ چه حسی به شما دست می دهد؟ می توانید ثانیه یی آن را جلوی دیدگان تان مجسم کنید؟ می توانید دقایقی طعم تلخش را زیر زبان تان مزه مزه کنید؟

از تمام مبارزین و فعالان- به خصوص درون مرزی ها- خواهش عاجل داریم برای نجات کوروش احمدی فعال وطن پرست ساکن کرج، منتهای تلاش خود را به انجام رسانند. بدیهی است همبستگی و اتحاد همرزمان ایشان و به خصوص وبلاگ نویسان، مانع از شکنجه و اعمال خشونت های مافوق تصور عمال رژیم نسبت به وی خواهد شد.

به امید آنکه روزی دودمان این رژیم غاصب و جائر را از ریشه براندازیم تا آفتاب عالم تاب ایران دوباره بر پیکر شب زده مام میهن، شاهانه رخ برافروزد.

___________

نگاشته شده در تاریخ سیزدهم شهریور دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

۱۳۸۷ شهریور ۱۱, دوشنبه

پیام ملوکانه ابرشهریار ایران رضاشاه دوم در یادبود کشتار شصت و هفت


امروز دهم شهریور ماه است. یادآور تراژدی سیاه و اسف ناکی که درسال شصت و هفت و در اوج سرکشی و طغیان امام خون و جنون، کابوس مرگ بار ایران٬ روح الله خمینی جانی بالفطره به وقوع پیوست که متعاقب آن عزیزان بسیاری از این مرز و بوم را هم آغوش بستر سرد خاک ساخت و چشمان تا همیشه منتظر بسیاری از چشم به راهان٬ بر قاب پنجره خیره ماند و خشک شد که...یاران رفته به خانه برنمی گردند.

گرچه اعدام های سیاسی همیشه٬ جزو رویه های اصلی رژیم منفور و مستبد اسلامی بوده و هست و تا واپسین دم شوم این اهریمنان، بی شک جز این نخواهد بود اما آنچه این تاریخ تلخ را برجسته و غیرقابل فراموشی می سازد، تعداد بیشمار قربانیان آن است که تنها جرم شان باور و اندیشه آنان بود و همچنین مدت زمان کمی که این فاجعه بشری رخ داد. شهریور شصت و هفت٬ ماهی بود که دست جلاد و ستم پیشه حاکمان اسلام از آستین ملوث کچویی و لاجوردی بیرون آمد تا حکم تیر باران و اعدام دگراندیشان را صادر کنند. دگراندیشانی که به تعبیر ملوکانه شهریار ایران، جرم شان در نهایت معصومیت٬پای بندی به اصل آزادی عقیده و بیان آزادانه آرمان های شان بود.

لاجوردی و کچویی دو دیو نفرین شده و سگان هار و دست آموز ولایت فقیه، بنابر دستور مستقیم خمینی در پایان تابستان سیاه سال شصت و هفت اعدام های دسته جمعی را آغاز کرده و تن بی جان این عزیزان را به گورستان غربت زده خاوران سپردند تا روزی و روزگاری همین خاوران، به مظهری برای خشم و نفرت افراد نسبت به "روح دین سالاری" بدل گردد.

متقارن با فرا رسیدن این سالروز غمبار، پدر همایون تبار ایرانزمین، شهریار بزرگ و مالک بی رقیب روح و جان میهن، همان یگانه سپهسالار و منجی والاتبار، پادشاه جلیل القدر ایران، ذات مبارک اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی اراده کرده اند تا پیامی را مبنی بر گرامی داشتن یاد و خاطره این شهیدان وطن، به ملت ایران ابلاغ فرمایند.

و بی هیچ تردیدی خواندن واژه به واژه و سطر به سطر بیانات ملوکانه آن حضرت چونان سرچشمه یی زلال و بی کران، مرهمی بر آتش قلب همیشه داغدار بازماندگان این کشتار دلخراش است و پرتوی آشکار و درخشان از تلالو فره ایزدی که متعاقب آن، خط بطلانی روشن بر ظلم و تیرگی و شقاوت این رژیم دون صفت خواهد بود.

متن کامل پیام معظم له به شرح زیر است:

جمعه 8 شهريور 1387

هم میهنان عزیزم،

با نگرشی به کارنامۀ سیاه و سهمناک کشتار در جمهوری اسلامی از سال ۱۳۵۷ تا کنون، هر برگی را خونین تر و مرگبارتر از برگ دیگری می یابیم.

جرم تمامی این جانباختگان صرفنظر از ایده و مرام سیاسی آنان، در نهایت معصومیت، پای بندی به اصل آزادی عقیده و بیان و ابراز آزادانۀ اعتقادات و آرمانهایشان بوده است.

جلادان رژیم دستور دارند که دگراندیشان دربند را یا به ترک عقیده وادار کنند و یا بکشند و در گورستان های بی نام و نشان به خاک بسپارند.

دهم شهریور ماه تنها یادآور کشتار بی رحمانۀ تاریخی نیست، بلکه حکایت از مقاومت قهرمانانه و رشادت آمیز قربانیان آن دارد. آنها با پذیرش مرگ بجای تسلیم در برابر استبداد، نقاب از چهرۀ اهریمنی رژیم برگرفتند و ماهیت ضد ایرانی و واپسگرای آنرا برملا ساختند.

اکنون بر ما ایرانیان است که همواره یاد تمامی این فرزندان جانباخته و شایستۀ ایران را با هر باور و اندیشه ای گرامی بداریم و با تلاشی همبسته و پیوسته در راه رهایی میهن، روح پاکشان را شاد و خانواده هایشان را مفتخر و سربلند نمائیم.

خداوند نگهدار ایران باد

رضا پهلوی

پیوندبه تارنمای ملوکانه اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی

_______

نگاشته شده در تاریخ دهم شهریور دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی