۱۳۸۷ آذر ۶, چهارشنبه

شايسته ترين فرد براي رهبريت براندازي رژيم اسلامي-مطلب شماره دوم

آنچه كه در شماره پيشين اين مقاله مورد بحث قرار گرفت برشمردن عواملي بود كه وجود آنها موجب انگيخته شدن ملت براي آغاز و به انجام رساندن يك قيام مي باشد تا با عبور از رژيم كنوني دريچه يي نوين براي ايران گشوده شود.

دو عامل ياد شده نخست هويدا بودن يك آلترناتيو براي جايگزيني با رژيم كنوني بود و ديگري (كه تا اندازه يي در مطلب پيشين پيرامونش سخن گفته شد) وجود اصلي مهم و خدشه ناپذير به نام "رهبري مبارزه" بود. اينكه رهبر كه بايد باشد و چه ويژگي ها و قابليت هايي نياز دارد تا در قواره يك راهبر و طلايه دار بايستد. اينكه به راستي چه كسي لايق "رهبر "بودن براي خيل بيشمار ملتي است كه قرار است انقلابي بزرگ و همه جانبه را در ايران به راه اندازند.

كسي كه مي تواند و استطاعت دارد تا يك جامعه گسسته را به يك اجتماع پيوسته بدل سازد و خط و روش مبارزه را به آنان بياموزد تا حساب شده و منطقي حركت كنند،به نظرمي آيد كه قطعن بايد آمال و اهدافش را به شكل واضح و روشن براي هم ميهنان بيان نموده باشد. آنان كه افكار باطني شان در پرده يي از ابهام واقع مي باشد و يا اينكه از ثبات فكري و نظري بي بهره هستند هرگز گزينه هاي مناسبي براي راهبري جنبش نمي باشند.بسيار طبيعي است كه مردم گذشته از آنكه حق دارند شخصي را كه در جايگاه يك رهبر ملي و مبارزاتي نشسته است به درستي بشناسند و هويتش براي آنان تعريف شده باشد همچنين خواستار هستند تا با ديدگاه ها و بينش آن شخص آشنايي لازم را داشته باشند.

رهبر ملي ايران بايد به صورت شفاف، آينده و نتيجه اين جنبش و قيام را براي مردم تعريف و تشريح كرده باشد. بايد كه عاقبت و حاصل چنين تحول مهمي را به صورت فرموله بيان كرده و قادر باشد تا يك ارزيابي همه جانبه انجام دهد و راهي را به هم ميهنان معرفي كند كه كم هزينه تر و قابل اجراتر و داراي ضريب موفقيت بيشتري باشد. فردي كه بتواند افكار و ديدگاه ها و بنيان تفكر خود را در فهم دانا و عامي اظهار كند نه كسي كه سياست سكوت را پيشه كرده و يا نظريات خود را به شكل متراكم و مبهم شرح داده باشد كه بديهي است اگر چنين باشد شايسته راهبري و مشعل داري قيام ملي ايران نيست.

هستند و بسيار هم هستند اشخاصي كه بعضن در كسوت يك استاد فرهيخته و در اصطلاح عوام جاافتاده دم از مخالفتي جدي با رژيم اسلامي حاكم مي زنند اگرچه دلايل ايشان براي ثبوت مخالفت شان منطقي و مشخص مي باشد اما از تفسير و توضيح ساختاري صحيح و مطلوب آحاد جامعه براي جابه جايي با رژيم وقت عاجز و ناتوان هستند. آنها ممكن است در نوع خود جدي و براي معدودي نيز داراي شهرت و محبوبيت باشند اما قطعن جاذبه لازم براي رهبريت را ندارند چرا كه اهداف و انديشه هاي خود را در معرض ديدگاه عموم قرار نداده اند.

اينجا باز همان بحث هراس مردم مطرح مي گردد. هراس و واهمه از اينكه همين شخص تكرار دوباره و دوباره تري از حكومت ولايت فقيه باشد و در نهايت و به نوعي ديگر همان پندار،كردار و شخصيت را نمايان سازد كه خميني پس از به دست گرفتن كامل زمام امور از خود نشان داد. عده يي ديگر نيز نه در لباس يك استاد و نه در شمايل يك فرد سالخورده و استخوان دار بلكه به صورت جوانان دانشجو و آرمان گرا وجود دارند كه تصور مي كنندبه علت برخورداري از انگيزه و اعتماد به نفس، بي شك از كفايت براي رهبري مبارزات بهره مندند اما به علت آنكه شايد هنوز شاخصه يي به نام "شور" فراتر از "شعور" در نهادشان متبلور باشد پس قادر نخواهند بود تا پروتكل فكري و باوري خود را به درستي بيان كنند. آنها براي قرار گيري در صف مخالفين و تظاهر كنندگان اين انقلاب ملي گزينه هاي مناسبي خواهند بود اما براي جاي گرفتن در مسند يك رهبر،بي نهايت خام و فاقد لياقت مي باشند.

مردم اصولن نسبت به كسي كه يكباره ظاهر شود و يكباره طغيان كند بي آنكه براي تمام اقدامات و راهكارهايش منطق و توجيهي ملموس و باورپذير داشته باشد تمايلي نشان نمي دهند. دقت كنيم سرمشق مبارزاتي هرگز به مانند مشق شب كودكان نيست كه بي آنكه جرات كنند و يا بتوانند علت و مفهومش را از آموزگار خود بپرسند يا بدانند مجبور هستند يك صفحه، دو صفحه و ده صفحه رونويسي كنند. خط مشي مبارزه تا زماني كه به روشني براي مردم واضح و مشخص نگردد ايرانيان آگاه و حتا قشر ناآگاه به آن وقعي نخواهند گذاشت.

واقعيت مهم ديگري كه بي ترديد در نظر بيشماري از مردم،شاخص و داراي اهميت است آگاهي بر سوابق آن شخص و به قولي نيالوده بودن پرونده زندگي كسي مي باشد كه مي خواهند در زير چتر رهبري وي جنبش متحدانه يي را شروع كنند. شخصي كه پيشتر به هر شكل و عنواني موجب از دست رفتن زندگی هم ميهنان شده باشد امروز اگر بهترين واژه ها را نثار كند و يا حتا صادقانه نشان دهد از عملكرد گذشته خود شرمنده و پشيمان است چندان سودي نخواهد داشت. آنان كه در ارگان هاي مخوف سپاه و يا وزارت اطلاعات داراي سابقه همكاري هستند و يا اينكه در گذشته هاي دور و زير هر عنواني دست به ترور مخالفين خود زده اند و يا در گذر جنگ تلخ هشت ساله –كه يكي از صعب ترين دوران ها براي مردم كشورمان بود- مستقيم يا غيرمستقيم خيانتي به اين ملت روا داشتند و سبب بيگناه به كام مرگ رفتن عده يي شده اند تحت هيچ شرايطي و با در نظر گرفتن هيچ نوع مماشاتي بضاعت رهبري را ندارند. چه احتياج به يادآوري نيست كه اشخاص مسوول در جمهوري اسلامي نيز داراي همين سوابق تيره مي باشند و چه لزوم و نيازي مي باشد كه آدمكشي را با آدمكشان ديگر تعويض كنيم؟؟ تغيير مثبت در نگرش و عملكرد- البته از نوع صادقانه و قلبي - امري پسنديده و مطلوب مي باشد اما هرچه هم بخواهيم عطوفانه و مهربانانه نگاه كنيم كسي كه پيشترها چنين وجهه آلوده يي داشته است امروز لااقل رهبر نمي تواند باشد شايد همانطور كه در مورد قبلي اشاره شد بتواند نقشي كناري و در حاشيه داشته باشد اما هرگز در متن نمي گنجد چرا كه سوابق تاريك وي، نام و كلامش را نامعتبر ساخته و رخسار روشن يك "طلايه دار ملي" را از وي ستانده است.

مورد ديگري كه شايد بي مبالغه بايد گفت يكي از مهم ترين و بنيادي ترين ويژگي ها براي فرد مورد نظر محسوب مي شود،غيرت و هميت ملي فارغ از هر گونه دين مداري است. كسي كه بناست در چنين جايگاهي بنشيند بي ترديد بايد خواست ملي و مصالح ميهني را بر هر چيز رجحان دهد. چنين فردي نبايد هيچ دين و آييني را به عنوان پيشوند و يا پسوند اهداف،واژه ها و تلاش هايش قرار دهد. يك رهبر مكتبي دقيقن كپي برابر با اصل همين نارهبران امروز است كه در كسوت حاكمين وقت ايران جا گرفته اند و قطعن يا به همين صورت و يا شايد سخت تر و موحش تر ،سياست هاي واپسگرا و ضد بشري را پياده خواهد كرد. پس از آنجا كه امروز نيز همين شرايط وجود دارد و وقوع دگرگوني زير نظر يك رهبر اسلام گراي ديگر نتيجه يي عينن مشابه آنچه هست به ما خواهد داد چه دليلي دارد عده يي با زندگي خود و خانواده خود بازي كنند؟چه دليلي دارد كه اين دور باطل باز هم ادامه يابد و همچنان مردم ايران در نظر همگان ملتي باشند كه مدام دست به انقلاب هاي نابخردانه مي زنند و مهم تر از آن ميهن را قرباني احساسات بي منطق و بدون مهار خود مي سازند.

ادامه دارد

_________

نگاشته شده در تاریخ پنجم آذر دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي

۱۳۸۷ آذر ۲, شنبه

قدوم مبارك رضاشاه دوم در صحن مجلس بريتانيا و فرمايشات ملوكانه ايشان

اينكه ساليان سال سكوت و مماشات كشورهاي دنيا در قبال سياست هاي ضدبشري جمهوري ولايت فقيه٬ آسيب هايي جدي را به پيكره ايران و به خصوص مردم ايران وارد ساخته است امري آشكار و البته واقعيتي تلخ است.

براي بسياري اين ابهام و علامت سوال وجود داشته و شايد همين اكنون نيز به قوت خود باقي باشد كه چرا جوامع غربي و به خصوص اروپا در برابر ترك تازيدن رژيم اسلامي سكوت و بردباري بي جهتي را نزديك به سي سال است حفظ كرده اند. آيا زماني كه گروه هاي كثيف تروريستي به صورت مستقيم از جانب حكومت اسلامي براي حذف مخالفين خود به خاك همين كشورها به آساني پاگذاشته و ماموريت خود را به اتمام مي رساندند چرا واكنش كشورهايي كه مهد دموكراسي به شمار مي روند تا اين اندازه ضعيف بود؟ آيا روح سازشكاري پيدا و پنهان جهانيان با رژيم فاسق و بي بن و مايه اسلامي درچه عاملي نهفته است؟آيا با نگر بر اينكه از همان ابتدا شخص روح الله خميني گجستگ مورد توجه و اهميت براي جهان غرب به شمار مي رفت اين حمايت ضمني و مبهم اروپا و امريكا از رژيم جانشينان آن كفتار پير مرتبط با همان جانبداري و مراقبت آن سال هاي شان از همان خميني نيست؟

امروز سياست و ديدگاه كشورهاي اروپايي تا حد زيادي تغيير يافته است. امروز به وضوح مي توان ردپاي روشني از دگرگوني را مشاهده كرد. جهان غرب به كشور ايران طور ديگري نگاه مي كند و حتا با چهره هاي برجسته مخالف رژيم و آزادي طلبان ايراني به بحث و گفتگو مي نشيند.

لازم به تاكيد نمي باشد چرا كه بر همه عيان است نقش اصلي و كليدي در نجات ايران منحصر به همت و اراده ايرانيان و بالاخص ايرانيان درون مرز مي باشد اما اهميت حمايت كلامي و رسانه يي جهانيان را در به پيروزي رسيدن اين مهم نبايد ناديده انگاشت. امروزه و در شرايطي كه سراسر اين كره خاكي دهكده يي كوچك تحت سيطره ارتباطات سريع در مقياس ثانيه مي باشد، وجود و حضور يك جمهوري واپسگرا و قرون وسطايي نه فقط در جهت تخريب كشور ما ايران كه مضر و مشكل آفرين براي تمامي ممالك مي باشد.

سه شنبه همين هفته خواست ملوكانه پادشاه ايران مقرر نمود تا بنا بر خواهش گيزل استوارت (Gisele Stewart)نماينده حزب كارگر حاكم بر پارلمان كشور انگلستان به اين كشور سفري فرموده و در صحن مجلس با نمايندگان آن صحبت و گفتگو كنند. رضاشاه دوم پهلوي در طي بيانات شان براي نمايندگان پارلمان بريتانيا با مسرت خاطرنشان كردند:"درهاي بيشتري به روي ما باز شده است" شهريار ايران سپس بر اساس وسعت بي پايان بخشش و كرم شاهانه فرمودند:" بايد گذشته را پشت سر گذاشت و به اتفاق برای برقراری يک دموكراسی نوين منطبق با اصول و خواست جمعيت جوان ايران تلاش كرد"

شهران طبري خبرنگار راديو فردا به مناسبت حضور شاهنشاه و فرمانرواي ايران؟؟؟ در مجلس عوام بريتانيا در آن محل حضور يافت تا از پيشگاه رضاشاه دوم اذن شرفياب گرفته و گفتگويي با معظم له انجام دهد. نظر به اينكه متاسفانه اين خبرنگار ايراني به علت عدم دقت و يا ناتواني در فهم مساله،طرز ادب و نزاكت را چندان در گزارش خود لحاظ نكرده است،حقير بي آنكه به اصل متن خدشه يي وارد شود ويرايش مختصر و مفيدي انجام داده و نام پادشاه ايران را به صورت كامل و منطبق با اصول نوشته ام كه شوربختانه راديوفردا از اين مهم غافل بوده است.

نكته: جمله ها و يا واژه هاي قيد شده داخل علامت كروشه تعابير و تفاسير راديو فردا از بيانات شاهنشاه بوده و براي درك بهتر مطلب ذكر شده اند به رغم آنكه اين جمله ها جزو فرمايشات ايشان نيستند اما تفسير صحيح و معقولي از گفتارهاي ملوكانه مي باشند.

گزارش را در زير بخوانيد:

رادیوفردا

شهران طبري

پنجشنبه 30 آبان 1387

راديو فردا: چرا برای بيان نظرات خود بريتانيا و مجلس عوام اين كشور را انتخاب کردید؟ آيا در نگاه اروپا به مسايل ايران تغييری رخ داده يا در حال رخ دادن است؟

اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی: از ديد من فضای اروپا در مقايسه با سال‌های گذشته يک تغيير ماهوی پيدا كرده است. به اين مفهوم كه از يک‌سو بسياری از قانون‌گذاران، دولت‌مردان و دولت‌زنان اين كشورها بيشتر با ماهيت واقعی رژيم ايران آشنا می‌شوند. از سوی ديگر، كشورهای اروپا با نگرانی‌های مختلفی روبه‌رو هستند؛ از مسأله غنی‌سازی و اتمی شدن رژیم [ایران] گرفته تا تروريسم و عواقب آن.

در حقيقت نيروهای اپوزيسيون و كسانی كه مانند من طرفدار يک نظام دموكراسی پارلمانی سكولار هستند، در مقابل آن چه به عنوان يک حكومت مذهبی در ايران وجود دارد، فرصت‌های بيشتری پيدا می‌كنند كه وارد اصل مطلب شوند.

اصل صحبت من، نه تنها در بريتانيا بلكه در پارلمان اروپا هم، اين بود كه شما وارد شدن به يک ديالوگ را مطرح می‌كنيد، اما اين ديالوگ طبق معمول به رژيم ايران محدود خواهد بود يا به نيروهای طرفدار دموكراسی و آزادی كه اكثريت جامعه ايران را تشكيل مي دهند هم گسترش خواهد يافت.

خوشبختانه توجه به اين مسايل به جايی رسيده است كه امروز مشخص‌تر از گذشته و با فكر بازتر، افرادی مانند من را دعوت می‌كنند تا صحبت كنيم و مسايل را توضيح دهيم. اين فرصت مناسبی است.

امروز درهای بيشتری به روی ما باز و درهای بيشتری به روی رژيم [ایران] بسته می‌شود.

البته مدت‌ها ست كه من و افراد ديگر اپوزيسيون رژيم ايران تلاش می‌كنيم.

پرسش‌های ديگری كه مطرح است اين است كه چگونه بايد فعاليت كرد؛ با چه كسانی بايد صحبت كرد؛ چگونه بايد ارتباط برقرار كرد. اين برخورد بسيار سازنده‌تر است.

رادیو فردا: در صحبت‌های خود اشاره كرديد كه هدف‌تان ارتباط و صحبت با مردم ايران است و تغيير بايد از درون جامعه ايران روی دهد. چگونه می‌توانيد با مردم ايران اين ديالوگ را برقرار كنيد؟

اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی:در حال حاضر، به دليل خفقان موجود درايران، بيشتر ارتباطات زيرزمينی است [مثلا] از طريق تلفن و اينترنت. اين ارتباط با هسته‌های مختلف مقاومت و در بخش‌های مختلف اجتماعی در داخل كشور وجود دارد.

آن چه كمبود آن در صحنه كاملا محسوس است، حداقل ساختار هماهنگی و مكانيزم رهبری اين برنامه است.

رادیو فردا:در مجلس عوام بریتانیا گفتید كه در حال تهيه يک بسته سياسی برای گشودن راهی به سوی دموكراسی هستيد. برای تدوين اين، به گفته شما، بسته سياسی چه اقداماتی انجام گرفته است؟

اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی: يک پروژه مشترک ملی، كه گسترده‌ترين نيروهای سياسی كشور را در يک هدف مشترک در برگيرد، می‌تواند تنها راه باشد.

اين اهداف مشترک را به صورت ساده بيان می‌كنم: ايجاد يك آلترناتيو دموكراسی سكولار پارلمانی در مقابل نظام [حکومتی فعلی ایران] ، [تهیه] يک قانون اساسی مبتنی بر اعلاميه جهانی حقوق بشر، [آماده‌سازی] يک پروسه انتخاباتی از طريق مجلس مؤسسان كه قانون اساسی آينده كشور را تدوين می‌كند.

تمام فرم‌هايی كه اين سيستم می‌تواند داشته باشد مورد بررسي قرار می‌گيرد؛ اين كه نظام مشروطه باشد يا جمهوری يا فدرال.

اين بار، بر خلاف
۳۰ سال پيش، مردم ايران بايد بدانند كه «نه» گفتن به اين سيستم [حکومتی فعلی] مهم‌ترين مسأله نيست، بلكه بدانند به چه چيزی می‌خواهند رأی بدهند.

ابتدا اين مسايل بايد به طور مشخص بيان شده و زمينه های لازم برای تشكيل احزاب ايجاد شود.

سقوط نظام مرحله بعدی است، اين كه دولت موقتی كه پس از اين مرحله تشكيل می‌شود، چگونه كشور را اداره خواهد كرد و چگونه زمينه‌های لازم را ايجاد خواهد كرد.

اين‌ها دغدغه‌های مشترک همه كسانی است كه ممكن است در روز نهايی رأی آن‌ها با هم متفاوت باشد. اما بخش عظيمی از نيروهای مختلف عقيدتی و سياسی مردم در اين راه حل كه محتوای نظام [احتمالی سیاسی] بايد سكولار دموكراتيک باشد، هم‌سنگر هستند.

پیوند به تارنمای ملوکانه اعلاحضرت شاهنشاه رضاپهلوی دوم

__________

نگاشته شده در تاریخ يكم آذر دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي

۱۳۸۷ آبان ۲۷, دوشنبه

نامه سرگشاده پادشاه ايران رضاشاه دوم به اوباما رييس جمهور برگزيده ملت امريكا

در شرايطي كه باراك اوباما در يك نبرد سياسي توانست بر رقيب خود چيره گشته و جايگاه رياست جمهوري را به مدت چهارسال در ايالات متحده تصاحب كند،بحث هاي گوناگون و متضادي در ميان دوستان آزاديخواه و مبارز درگرفته است و هركسي بنا بر ظن خود نگاه ويژه يي به موضوع دارد و از ظهور رييس جمهوري جديد امريكا برداشت خاص خود را می کند.بعضي بر اين باورند كه شايد باراك اوباما در قياس با مسندنشين پيشين خود آقاي بوش خشونت كمتري با رژيم تهران داشته و پايش را بر شريان حيات منفور جمهوري ولايت فقيه كمتر بفشارد و البته بسياري معتقدند كه فصلي به مراتب دردناك تر و تلخ تر براي حاكمان رژيم نامشروع اسلامي آغاز گشته است.

پرسشي كه زيبنده است در صدر پرسش ها واقع گردد،سرنوشت موطن مان ايران و ملت آن است كه مشخص نيست تا به كي و در گذر سياست دولتمردان جهان و زير بار ظلم مداوم حكومتي بنيادگرا كه سران آن كوچكترين تعهد و توجهي به وضعيت اين مردم ندارند سرانجام چه خواهد بود؟مردم ايران آيا بايد امروز نيز منتظر باشند تا ببينند شخص اول كشور امريكا چه سياستي را درباره كشورشان پياده خواهد كرد؟آيا به يك حمله نظامي پرضرر و بي خاصيت مي انديشد و يا در جستجوي راه حلي معقول و منطقي است؟سوال دقيقن اينجاست كه سياست هاي خصمانه جهان آزاد در قبال جمهوري اسلامي،آيا بايد همچنان به نحوي انجام گيرد كه ملت ايران و منافع طبيعي آنها در نظر گرفته نشده و پايمال گردد؟يا اينكه اينبار چشم انداز روشن تري ترسيم مي گردد و بستري هموار مي شود تا هم ميهنان مان به يمن شرافت و هويت ايراني خود طومار رژيم منحوس اسلامي را درهم پيچند؟

پدر فرزانه ملت٬ ذات همايوني پادشاه ايران اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی به ميل ملوكانه نامه يي سرگشاده خطاب به رياست جمهوري جديد امريكا نوشته اند كه متن آن را در زير خواهيد خواند. شهريار ايران ابتدا از سر شوكت شاهانه پيروزي اوباما را در انتخابات به وی شادباش فرمودند و سپس سخن را به وضعيت ايران- سرزميني كه امروز در دست عده يي نالايق پليد گرفتار آمده است-برده و مسايل مهمي را طرح كردند.

نكته مهم:پيش از خواندن متن كامل نامه اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوي به رياست جمهوري منتخب امريكا قيد اين نكته ضروري است كه تا واپسين لحظه يي كه اين پست براي ارسال آماده مي شد متاسفانه دبيرخانه ملوكانه پادشاه ايران متن به فارسي برگردانده شده نامه آن حضرت را در خروجي تارنماي مبارك ايشان قرار نداده بود و اين حقير نيز به ناچار متن را به فارسي ترجمه نموده و در پست قرار دادم پس دقت فرماييد اگر هرگونه سهو كلامي و يا هر اشتباهي در متن ديده مي شود، به هيچ وجه به دبيرخانه ي شاهانه و يا اصل متن همايوني مرتبط نمي باشد و كوتاهي و احيانن ناتواني بنده هرگز نمي تواند با شكوه و جلالت متن رضاشاه دوم قرابت و ارتباطي داشته باشد. لينك اصل متن در پايين متن برگردان شده قرار دارد.

برگردان فارسي نامه معظم له به آقاي اوباما را در زير مي خوانيد:

نامه يي به دوست گرانقدر باراك اوباما رييس جمهور برگزيده ايالات متحده امريكا

واشينگتن دي سي

چهاردهم نوامبر 2008

رييس جمهور منتخب عزيز

همراه با خوشايندي بزرگ ،من شادباش صميمانه ام را به مناسبت اين پيروزي انتخاباتي تاريخي به شما پيشكش مي كنم.

اين به راستي هنگامه سرافرازي نه فقط براي امريكاست بلكه براي ميليون ها نفر ديگر در سراسر جهان كه باورمند و مشتاق براي آن ارزشهايي هستند كه عمومن به مانند نشان هايي براي جامعه امريكا درخور و مورد تاييد مي باشند.

موفقيت شما يك يادآوري شايان توجه از نيروي بالقوه يي بود براي تغيير عمده يي ترقي دهنده از ميان صندوق آرا و در روند يك گزينش آزاد و زيبا.

آقاي رييس جمهور منتخب

چشم انداز يك دگرگوني به همان ميزان كه توسط شما وعده داده شد پيش از اينها قدر عظيمي از انتظار مردم را در هر كجا كه در طي رقابت افرادي چون شما به بناكردن پايه هاي اجتماعي بر صلح،آزادي،عدالت و فراغت اميدوار بودند برانگيخته ساخته بود.

در هيچ مكاني خواسته چنين تغييري بزرگ تر در سرزمين من ايران نيست.

مردم ايران شايد در زمره بيشترين مشتاقان و آرزومندان همين نوع ارزش هايي باشند كه زيبنده است هم رديف با موفقيت شما در ماه هاي اخير باشد.اعتقاد ايرانيان اين است كه اگر فرصت مجال دهد آري خواهند توانست.

اين آرزوي آنهاست كه همراه سيرت نيك و صداي حمايتگر شما ،هم نيز بتوانند مبارزه را براي تحقق آزادي هاي فردي و آزادي پايه يي همراه با اعاده سربلندي و مقام انساني شان پيگيري كنند.

آرزومند موفقيت همواره فزاينده شما در تمام تلاش هاي آينده تان

صميمانه در خدمت شما

رضا پهلوي

پیوند به تارنمای ملوکانه اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی

_____

نگاشته شده در تاریخ بيست و پنجم آبان دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي

۱۳۸۷ آبان ۲۴, جمعه

شايسته ترين فرد براي رهبريت براندازي رژيم اسلامي –مطلب شماره يكم

اينكه باور داريم نظام و حكومتي كه پايه و اركانش بر دين و مذهب بنا شده و محوريت خود را يك مكتب ساخته و تدوين شده به دست پيشينيان برداشت كرده باشد از نگاه خردمندان، رسميت و مشروعيتي ندارد،اصلي است كه تمام جنبش ها و تشكل هاي اپوزوسيوني و مخالفين رژيم ولايت فقيه در آن با يكديگر توافق و همسويي دارند.

اما در نگاه ما به عنوان پيرو آيين پادشاهي كه شيوه سلطنت را فرازمندترين و محكم ترين شيوه براي اداره حكومت در ايران مي دانيم ،بحث جدايي دين از حكومت تنها به عنوان يك اصل نخستين و پايه يي بنيادين و ابتدايي مورد توجه مي باشد. البته بحثي كه درين مطلب آغازيده شده اين نيست. اين نوشتار تنها چشم اندازي است كه چه بايد كرد؟چه كاري از ملت ساخته است؟به چه عناصري براي سرنگوني رژيم نيازمنديم؟ و عمر نظام مستبد اسلامي كي به پايان خواهد رسيد؟

انديشه و تفكري كه يك جامعه را سوق مي دهد تا به پاخيزند و تغييري در ساختار و زيربناي حكومتي ايجاد كنند انديشه يي است كه بايد از جانب يك رهبر آگاه و خردمند سازماندهي گردد.اين يك خيال خام است اگر فكر كنيم از توده ها كاري ساخته است و باز هم به مانند ماجراي مضحك و تكرار ناشدني انقلاب كمونيستي شوروي سابق،توده ها كاري از پيش برده و جهش و جنبشي جدي را در سطح جامعه به وجود آورند. اين ملت و اين جامعه از فرط تالمات و مصايبي كه نظام ديكتاتوري ولايت فقيه بر سر آنان آورده اكنون به يك جامعه خوابيده بدل گشته است. جامعه يي كه صد البته نيازمند يك تكان مي باشد.يك جامعه دردمند و درگير با محنت و فلاكت.چنين جامعه و چنين مردمي تنها زماني دست به كاري همه جانبه و چشمگير خواهند زد كه دو عامل مهم فراهم باشند:

1- وجود رهبري آگاه و با درايت تا بتواند حس و شور مبارزه را براي ملت سرمشق كند.

2- چشم اندازي روشن ،ملموس و تعريف شده از حكومت آينده(چرا كه قطعن چيزي كه يك ملت را به هراس مي اندازد هرج و مرج و ملوك طوايفي شدن ميهن پس از براندازي و فروپاشی نظام كنوني مي باشد).

اين دو مهم ،اصولي هستند كه هرگز نبايد در نبودشان از ملت چشم اميدي براي وقوع يك انقلاب داشت چرا كه اصولي قاطع و سرنوشت ساز هستند و ضرورت اين دو عامل براي رخداد يك انقلاب و دگرگوني در ايران، آنچنان واضح و مشخص است كه هر عقل سليمي بر آن گواهي مي دهد.

حالا بد نيست بپردازيم به اينكه چه گونه مي توان دو عامل اوليه را براي پيش آمد جرقه يي براي بدل شدن به خرمن زاري بزرگ به وجود آورد و يا اگر وجود دارند چه گونه مي توان آنها را پررنگ كرد و به صورت واضح در پيش چشم يك جامعه متجلي ساخت.

به علت حجم بالاي اين نوشتار، در اين مطلب تنها تا جايي پيرامون عامل يكم سخن خواهد رفت تا در شماره هاي پسين پي گرفته شود.

عامل يكم ،لزوم يك رهبر مي باشد كه بايستي از شرايط لازم براي رهبري مردم ايران بهره مند باشد.بي ترديد چنين شخصي نمي تواند كسي باشد كه بر فرض چندسالي است پا در عرصه سياست گذاشته. او نمي تواند خام يا كم تجربه باشد يا اينكه وجهه و چهره او براي بسياري شناخته شده نباشد و براي تعريف وي در سطح جامعه نيازمند پروسه يي طولاني و پرمشقت باشيم كه همين روند،زمان را به سود رژيم اسلامي از ما خواهدگرفت.يك رهبر همه جانبه قطعن بايد در سطح بين المللي شناخته شده و مطرح باشد. يك انقلاب موثر و مثمر ثمر،نياز دارد تا از لحاظ پوشش تبليغاتي گستره وسيعي از جهان را درنوردد. رسانه هاي معروف و قدرتمند جهاني و همچنين رسانه هاي ملي بيشماري از كشورها نقش مهم و تعيين كننده يي در چه گونگي پيشرفت دگرگوني ها و انقلاب ها بازي مي كنند. هنگامي كه رهبر و مشعل دار يك انقلاب،شخصي باشد كه در سطح دنيا ناشناس و يا توام با كم اقبالي باشد اين امكان وجود دارد كه بسياري از رسانه هاي تبليغاتي علم مخالفت برداشته و يا با ريشخند و كنايه، تصوير نااميدكننده يي از به پاخيزي و حركت شكل گرفته در جامعه بسازند. صرف نظر از هرچيز –چنانچه در سطور بالاتر گفته شد- اگر بنا باشد كه رهبر و سردمدار مبارزه را از ميان افرادي گزين كنيم كه فاقد چهره يي شهير و ترسيم شده براي آحاد ملت ايران باشد، بديهي است كه بسياري بر حسب عدم شناخت قدمي در اين حركت نخواهند گذاشت و مايل نيستند تا كوچك ترين سهمي در اين جنبش و قيام داشته باشند.

لازم است كه مثبت انديش تر باشيم و چنين حقي را براي هم وطنان مان قايل باشيم.ملتي كه بسيار شان امروز مي گويند اگر توضيح المسايل خميني را به دقت خوانده بودندهرگز خود را در اين منجلاب نمي انداختند تا بيست و نه سال سايه مرگبار يك رژيم مجنون صفت را تحمل نمايند حق دارند و بسيار هم حق دارند تا نخواهند اشتباه مهلك حدودن سه دهه پيش را تكرار كنند.شايد يكي از عواملي كه برخي از حتا روشنفكران(البته كوته نظر)را در سال57 به خود جلب كرد،سطح فرهنگي و اجتماعي پايين و زير استانداردي بود كه روح الله خميني از بطن آن برخاسته بود. شايد همين عامل،عده يي را بي دليل دچار هيجان ساخت كه نيازي مبرم به داشتن يك رهبر مردمي دارند. كسي كه لهجه و طرز گفتارش گواهي جدي و تلخي بر عدم سواد و درايت وي داشت در چشم برخي از ساده انديشان و ناآگاهان از امتيازي به نام مردمي بودن و مردم گرايي برخوردار بود(اين بحث كه آيا مردم بودن و مردمي بودن،چه گونه و با چه پارامتر هايي تعريف مي شود و اينكه اصولن چنين موضوعي يك شاخصه و لزوم براي رهبريت است يا خير را سپستر به تفضيل خواهيم گفت).بايد انديشيد كه چنين تصور و ذهنيت بي منطقي چه عواقب و مكافات دردناكي را براي يك كشور پهناور و تمام مردمانش در پي داشت و هنوز و تا همين امروز نيز تلاش مستمر و جدي همه ما براي نجات ايران،نشات گرفته از همان اشتباه و خطايي است كه دوستداران ديروز خميني مرتكب آن شدند كه اگر روح الله خميني را به درستي مي شناختند دروغ هايش را باور نمي كردند و ملت ما امروز تا گردن در لجن فرو نمي رفت.

پس نتيجه اين است كه ما چه بخواهيم و چه حتا نخواهيم ناچار هستيم كه اين حق را براي هم ميهنان محفوظ بداريم كه تنها زماني بر رهبريت مبارزه،مهرتاييد بنشانند كه وي را به روشني بشناسند. بيوگرافي مسجل و مشخصي از وي داشته باشند. بدانند كه كيست؟از كجا آمده و اهدافش چيست؟بينش و افكارش را آن اندازه بشناسند كه بتوانند قابليت و صلاحيت وي را براي طلايه داري قيام خود را ارزيابي كنند.حق طبيعي مردم است كه اگر برقدرت و جاذبه مبارزاتي رهبر ي قيام خود اطمينان و يقين نداشته باشند بي جهت قدم جلو نگذارند و با موقعيت،جان و سرمايه خود بازي بيهوده نكنند و از همه بالاتر اينكه بديهي ترين و منطقي ترين هراس ملت از گزينش راهبري كه نمي شناسند و بر آرمان ها و آراي وي اشراف ندارند ترس از فرو افتادن شان از چاه به دره است.اين عينن تعبيري است كه بسياري از مردم از آن استفاده مي كنند تا بفهمانند از عواقب احتمالي يك قيام و انقلاب بي حساب و كتاب مي ترسند زيرا چنين فاجعه يي را نزديك سي سال تحمل كرده اند و حتا احمق ترين افراد هم يك اشتباه را دوبار تكرار نمي كنند.

اين مقاله را اگر عمري بماند در شماره هاي ديگر پي خواهيم گرفت تا بتوان موضوع را با كالبدشكافي دقيق تري به نتيجه رساند.

ادامه دارد

_______

نگاشته شده در تاریخ بيست و دوم آبان دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي

۱۳۸۷ آبان ۲۰, دوشنبه

تغيير رياست جمهوري ايالات متحده –آينده ايران چه گونه خواهد بود؟


با دگرگوني سياسي امريكا بي شك فصل تازه يي رقم خورد. فصلي كه مطابق با احوال و اوضاع خود به نوعي بر جهان نيز تاثير خواهد گذاشت.سناتور جان مك كين و جمهوري خواهان عرصه سياست را در رقابتي جدي و نفس گير خالي كردند تا زمام كار به مدت دست كم چهارسال و درنهايت هشت سال به دست دموكرات ها بيافتد.باراك اوباما نخستين فرد از نژاد سياهپوستان است كه بر مسند رياست جمهوري ايالات متحده امريكا نشسته و با توجه به يكچنين موقعيت خاصي و همينطور جوان بودن وي (چهل و هشت سال)در قياس با رقيب سالمند خود آقاي مك كين و رياست جمهوري پيشين يعني جرج دبليو بوش قاعدتن در جهت گيري و مواضع سياسي خود متفاوت خواهدبود.

باراك حسين اوباما اگرچه نسب مسلمان دارد اما از دين پدري خود عبور كرده است. وي خود را مسلمان نمي نامد و همچنين درمورد سوابق ناشايست گرايش اش به ماده مخدركوكائين توجيه مي كند كه گذشته هيچ فردي كامل و بدون عيب نيست و مهم سلامت فكري و جسماني او در حال حاضر و در شُرُف رياست جمهوري چهارساله اش بر كشور امريكا مي باشد. اوباما با توجه به نژادي كه از آن برخاسته فردي برونگرا و پرانرژي است وي در نخستين سخنراني رسمي خود در شيكاگو تصريح كرد:"پرونده اتمي جمهوري اسلامي ايران نبايد معطل بماند" و قاطعانه افزود:"جامعه بین المللی باید مانع دستیابی ایران به سلاح هسته یی شود". آقاي اوباما جدي و در عين حال مردمي و برآمده از نسلي رنج كشيده به نظر مي رسد و شكي نيست كه او مايل به تكرار اشتباهات جرج دبليو بوش مسندنشين پيشين خود نبوده و مصمم مي باشد تا مسيري را برگزيند كه بحران خاورميانه آسان تر و با هزينه و زحمت كمتري حل و فصل گردد.

ترديدي نيست كه جهان در انتظار يك انفجار بزرگ است. آنچه كه سياست مداران به نام جنگ جهاني سوم پيش بيني مي كرده اند امروز و با پيچيده تر شدن معضل خاورميانه مي تواند سايه ترسناك خود را به شكلي واضح و آشكار نشان دهد و زنگ خطري باشد براي تمام جهان تا به يكچنين فاجعه قريب الوقوعي جدي تر نگاه كنند و تدبير معقولانه تر و موثرتري براي جلوگيري از اين رخداد بيانديشند.

رژيم مذهبي حاكم بر ايران به عنوان نخستين عامل در دامن زدن به آشوب و بحران عراق شناخته شده است و همچنين مهم ترين و خطرناك ترين سد در مسير آشتي و صلح ميان اعراب و اسراييل نيز جمهوري ولايت فقيه مي باشد كه امروز چند ماهي بيشتر نمانده تا وارد سي امين سال سلطه غير قانوني خود بر ميهن ما ايران شود. تمام اين موارد واقعياتي هستند كه دنيا و به خصوص جهان آزاد از آن مطلع مي باشد.آشوب طلبي و دخالت هاي بيجا و مداوم عمال رژيم حاكم در گوشه و كنار خاورميانه و كشورهاي منطقه آن اندازه عيان و بارز است كه كسي شكي در آن نداشته و حتا خود سران حكومتي نيز از بيان اين مساله واهمه يي ندارند. بي ترديد سودا و آرزوي مهلك رژيم اسلامي زير عنوان تشكيل "جهان اسلام" و "استيلاي مذهبي" تا مرز اروپا و حتا در شكل مرگبار تر خود درنورديدن مرزهاي اروپا و راهيابي به چهارگوشه جهان،روياي ستيزه گرانه و مخربي است كه با به كارگرفتن بخش عمده سرمايه هاي ملي و قرباني ساختن قسمتي از سرمايه هاي انساني ايران و ايجاد جو سركوب و خفقان تا جايي كه ملت ايران به گروگان هايي بلامنازع براي حكومت بدل گردند مي رود تا اين رويا و خواسته شوم را تحقق بخشيده و در راستاي به قهقرا بردن بخش مهمي از خاورميانه،در واقعيت جهاني را در آتش قهر و نفرت بسوزاند.

روشن است كه در اين شرايط حساس و در زمانه يي كه خطر به وضوح احساس مي شود مي طلبد كه نحوه برخورد جهانيان با رژيم اسلامي جدي،پرگماتيك و غافلگيرانه باشد.

بنا بر گمان بيشتر تحليل گران و كارشناسان سياست ،روزهاي تلخ و دشواري در انتظار جمهوري اسلامي مي باشد. در حاليكه احمدي نژاد و متكي براي اوباما پيام چاپلوسانه شادباش فرستاده اند،روزنامه اتريشي "استاندارد" با لحني تمسخرآميز اين عمل را يك "شادي زودهنگام" توصيف و تاكيد كرد:"همه چيز با آمدن اوباما آسان تر نخواهدشد". از سوي ديگر بسياري از كارشناسان امور سياسي روزهايي به مراتب سهمگين تر از گذشته را براي رژيم ولايت فقيه پيش بيني مي كنند.

شوربختانه گزينه هايي كه در زمان رياست جمهوري آقاي بوش طرح مي شدند – چه آنها كه مانند تحريم ها و قطع نامه ها به ورطه عمل درآمدند و چه گزينه نظامي كه تا اين لحظه نيز در دست بررسي بوده است- گزينه هاي موثري در راستاي خم كردن كمر رژيم و اجبار آنان به عقب نشيني نبوده اند.

كاش امروز و در زماني كه يك رژيم استبدادي مي رود تا به كلاهك اتمي تجهيز شود و در قواره يك قدرت تخريبگر و غيرقابل مهار ترسيم و تبيين شود،جهان آزاد گزينه موثر تر و راهكاري منسجم تر را انتخاب مي كرد.جمهوري علي خامنه يي امروز و با كمك گرفتن از تمام قواي اهريمني اش مي خواهد به "آقا"ي بي رقيب جهان بدل گردد. در اين ميانه شمشير ايدئولوژيكي به نام "اسلام" در دست دارد كه در واقع تصويري بنيادگرايانه و غيرقابل ارزش گذاري از مكتبي است كه از همان بدو ورودش به ايران،جز خون و خشونت عايدي براي ميهن ما نداشته است. اين حكومت صرف نظر از شمشير زنگ زده دين و مذهب، سخت درحال دست و پا زدن است تا به سلاح مرگبار هسته يي نيز مجهز گردد زيرا راهي براي ادامه بقاي حكومتي(كه نه در داخل مرزهايش اعتبار و ارزشي دارد و نه ماوراي مرزها محبوبيت و مقبوليتي براي خود كسب كرده است) تنها برخورداري از يك سلاح اتمي براي ادامه حيات انگلي خود و گسترش دامنه افكار و ايده هاي ويرانگرش در سراسر جهان مي باشد. رييس جمهوري جديد امريكا در سي ام ژانويه 2009 رسمن مسووليت چهارساله خود را بر عهده مي گيرد بحثي كه قطعن و در هفته ها و ماه هاي آغازين رياست جمهوري جديد امريكا در دستور كار قرار خواهد گرفت، مساله "قرار داشتن انگشت يك رژيم واپس گرا بر ماشه هسته يي" مي باشد.

امروز فصل تازه و برگ نويني در سياست رقم خورده است.در حاليكه عراق در آتش تروريسم مي سوزد،سوريه در معرض خطري جدي قرار گرفته است،افغانستان به منجلابي براي فعاليت هاي تروريستي و جنگ هاي داخلي و قبيله يي بدل گشته است،پاكستان كمابيش در بحران سياسي اش غوطه ور است،اسراييل و فلسطين قادر به حل اختلافات خود نيستند،جمهوري ولايت فقيه دست از لجاجت و شرارت برنمي دارد و...در اين ميان آيا امريكا چه مشي سياسي يي را برخواهد گزيد؟به كدام مساله خواهد پرداخت؟آيا پرداختن به بحران عراق زمان را براي ترتيب اثر دادن قاطع به آتش افروز اصلي-همان رژيم حاكم بر ايران-از آنان نمي گيرد؟ با توجه به تغييرات سياسي جديد ايالات متحده،سرنوشت ايران چه خواهد شد؟ آينده ايران با نگاهي بر وضعيت مشقت بار مردمش و سياست خان و مان برانداز حاكمانش چه خواهد بود؟ آينده كشورمان چه رنگي است؟ آيا سياه و كدر مانند سه دهه گذشته به نظر مي رسد؟يا قرباني حمله زيان آور و بي نتيجه نظامي و شناور در خون تصوير مي شود؟آيا سياست تازه يي كه قرار است در ارتباط با رژيم اسلامي به مورد اجرا گذارده شود به خاموشي اين رژيم و در عوض درخشش و روشنايي ايران فردا خواهد انجاميد؟ و يا اينكه پيچيده تر شدن بحران،در نهايت ميهن مان را وارد دره بي بازگشتي خواهد كرد؟در حقيقت همان پرتگاه مرگباري كه ايران و مردمانش از لحظه استقرار جمهوري اسلامي در سراشيبي آن قرار گرفته بودند.

آينده يي كه با توجه به تغيير سياست كنوني امريكا براي ميهن عزيز ماپيش بيني مي گردد و به نظر مي رسد چندان نيز دور از ذهن نباشد ايجاد فشار و اجباري سنگين و سخت به شكلي همه جانبه بر روي رژيم اسلامي است تا ابواب و ملازمين ولي فقيه را وادار به عقب نشيني هسته يي كنند.اوباما در نخستين نطق خود پس از پيروزي انتخاباتي،جملات نويدبخشي ايراد كرد. او گفت:"اگر من به آنهايي كه مي خواهند جهان را پاره پاره كنند مي گويم شما را شكست خواهيم داد،به آنها كه صلح را مي جويند و طالب عدالت هستند مي گويم از شما حمايت و پشتيباني مي كنيم". بي شك اگر سياست باراك اوباما بازدهي يافته و بتواند رژيم فرسوده اسلامي را در اجراي برنامه مخرب هسته يي خود ناكام سازد. گام بعدي كه برداشتنش فوريتي جدي و عاجل دارد دقيقن از جانب هم ميهنان عزيز و در درون مرزها مي باشد زيرا جو نوميدانه حاكم بر سران رژيم در بستر سرمايه ها و نقشه هاي نقش برآب شده حكومتيان، بهترين فرصت براي حمله و وارد ساختن ضربه داخلي سنگين از سوي هم ميهنان بر پيكره رژيم است تا در خلاء سراب گونه يي كه اين شكست هسته يي براي شان رقم زده و در شرايطي كه جمهوري نامشروع اسلامي،يگانه برگ برنده خود را براي ثبوت حاكميت از كف داده و فشار اقتصادي و محدوديت هاي اجتماعي اين ساليان تيره نيز جامعه را به سرحد عصيان برده است رژيم در چالشي دردناك گرفتار آيد و زمينه فراهم گردد تا رفراندومي آزاد برگزار شده و رژيم استبدادي حاكم در يك انتخاب ملي و آزاد، واگرداني شده و حاكميت مقبول و ملي به اراده و خواست ايرانيان، جانشين سلطه مبهم و بيگانه ی اسلام گرايان گردد.

___________

نگاشته شده در تاریخ هجدهم آبان دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي

۱۳۸۷ آبان ۱۷, جمعه

زمزمه حسرت و تنهايي- دست نوشته يي تقديم به خاك پاي رضاشاه دوم پهلوي

چه بنويسم هنگامي كه خانه ام را برگ ريز خزاني طولاني به يغما برده؟چه بنويسم ؟چه جز از اندوه مداومي كه بر تار و پودم پنجه مي اندازد و حسرت تلخ و تيره يي كه دور از نگاه آفتابي تان مرا دربرگرفته است. چه بنويسم؟

هنگامي كه ياد نام تان مي افتم حس مي كنم اين خداوند است كه به تكرار صدايم مي كند، باورم مي شود اين خورشيد است كه بر پهنه انديشه هايم رُخ برافروخته ، خاطرم آسوده مي شود كه شب ماندني نيست و قامت يلدايي اش را درخشش نوري شگرف خم خواهد كرد...

آتشكده نگاه تان هرم دل انگيزش را به يخ بسته ي اين جانِ خسته مي ريزد. تبسم مغرورتان تداعي شكوهِ آفرينش است. چشمان مبهم و مهربان تان سخاوت اقيانوس هاست كه بر كوير خواهش اين دفتر گشوده، لطافت ابرها را هديه مي كند. دستان تان تاريخ معابدي گم شده كه پرستش گران عاشق را به بزم بي رياي سجود خويش فرا مي خوانَد.

شما از جنس شكفتن و نوريد. همان فرصت ناب روييدن بهار بر تاريخ سياه اين باغ نفرين شده، شما حلاوت رهايي هزاران هزار پرنده ايد بر فراز سرزميني كه هيچكس بلنداي ديوار هاي اسارتش را تصور هم نمي كند.

چه بنويسم آن زمان كه چشمان خرم و افسونگر تان روبه روي لحظه هاي بغض و ويراني ام دلفريبانه گشوده مي شوند و بر بوم تاريك سرنوشتم ،رنگ روشن طلوعي از ترانه را ترسيم مي كنند. چه بنويسم آن هنگام كه سر به زير و گُنگ در پيشگاه حضور حضرت تان بر خودم مي لرزم و از شرم شكوه شاهانه شما درين رعشه مداومم ،محكوم به سكوت و متحير از ذات جاودانه تان هستم.

ستايش تان مي كنم اي از تبار كوروش،پيداي پنهاني،اي نجابت آريايي،یادگار آریامهر،در پاي تان پيشاني هرچه خورشيد است به خاك افتاده ،در پيشگاه تان آفرينش به كرنش درآمده، من ايمان دارم كه حتا نسيمي از كرامت دست هاي تان اين باغ پژمرده را جان مي بخشد تا بشارت شگفت آور بهاري دوباره را در پسِ اين زمستان مشئوم باور كند.

يگانه شهريار، اي سرتاسر آفاق پيشكشي ساده به يُمن اشارت ابروان تان،بازآييد.بياييد و تقدير تاريك اين ديار دلمرده را با فصلي از طراوت و ترانه آغاز كنيد.بازگرديد تا كه اين باغ واژگون شده ،به شوق دستان اهورايي تان دوباره طعم شكوفه ها را لابه لاي شكسته باوري اش تجربه كند.

چه بنويسم آن لحظه يي كه سراپايم لبريز از انتظار ِحدوث چشمان تان و بند بندِ تنم مست لاجرعه لبخند شماست. چه بنويسم آن دمي كه پرتو مسيحايي وجودتان- اي نازنين تر از هرچه عشق- مرا و اين شبانه هاي بي روزنه را در درياي حسرتي ناگزير غوطه ور ساخته است...

___________

نگاشته شده در تاریخ پانزدهم آبان دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي

۱۳۸۷ آبان ۱۲, یکشنبه

خطابه ملوكانه رضاشاه دوم پهلوي در روز جهاني كوروش بزرگ


امروز دهم آبان ماه برابر با روز جهاني كوروش كبير مي باشد.چهره درخشان و (به تعبير جانشين كوروش)پادشاه دادگري كه برگ هاي تاريخ كهن ميهن مان را به گونه يي پرشكوه رقم زد. او در اوان و آغاز تاريخ ايران و زماني كه حتا بشريت نامي از حقوق و برابري و عدالت به معناي تام كلمه(نه عدالت دستمالي شده و تهوع آوري كه امروز دشمنان ايران دركاسه يي به نام اسلام تعارف ملت مي كنند)همان شاهنشاه بزرگ بود كه دستور داد كتيبه يي را به نام"لوحه حمورابي" بر سر در تخت جمشيد بارگاه بزرگ ايرانيان نقش كنند كه جمله به جمله و واژه به واژه از صلح،رفاقت ،برادري و برابري سخن مي گفت.

كوروش بزرگ بي ترديد يكي از شخصيت هاي بارز و عظيم تاريخ ايران است.هنگامي كه نام كوروش كبير در هركجاي جهان بر زبان آيد مردمان هر دياري بي اختيار به ايران و ايراني آفرين مي گويند و ملت ايران را به خاطر داشتن يكچنين فخر تاريخي بزرگي مي ستايند.

در گذر تاريخ و عصر كنوني ،لوحه حمورابي سرمنشا بديعي جهت نوشتن و تدوين "اعلاميه جهاني حقوق بشر" شد. جهانيان امروز بي هيچ پرده پوشي و تعارفي مي گويند كه كوروش كبير،پادشاه جاويدنام ايراني مبتكر و آفريدگار حقوق بشر بوده است و در حقيقت كشور ايران به عنوان مملكتي كه امروز و برحسب جور حاكماني انيراني و بيگانه پرست،مردمانش از موهبتي اينچنين بزرگ محروم و بي نصيب هستند خود مهد و خاستگاه حقوق بشر و برابري بي چون و چراي حقوق و آزادي هاي فردي و انساني بوده است.اين واقعيت است اما يك واقعيت تلخ كه همواره ذهن انسان را به پرسشي جدي و آزارنده وادار مي سازد كه چرا و چه گونه ملتي با داشتن ابرمرداني همچون كوروش كبير و برخورداري از آن تاريخ سترگ و پرافتخار امروز درمنجلاب دين گرايي غوطه ور گرديده و به گونه يي در اين گرداب، مغروق و بي پناه افتاده است كه به دشواري مي تواند چشم انداز نجات و رهايي را دربرابر ديده گان خود ترسيم كند.

شايد بد نباشد به اين نكته نيز اشاره شود كه از روزها و شايد هفته ها پيش صحبت اين بود تا در اين روز بزرگ و سالگرد صدور لوحه حمورابي(سرمشق اعلاميه جهاني حقوق بشر)ايرانيان راستين و ميهن پرستان عزيزي كه در داخل مرزها حضوردارند به پاسارگاد رفته و بر سرمزار كوروش بزرگ گردهم آيند تا از اين شاهنشاه فرزانه قدر داني كنند اما شوربختانه عوامل رژيم اسلامي در طي اين چند روز اخير و تا همين امروز جاده ها و مسير پاسارگاد را بسته اند تا مانع از برگزاري مراسمي شوند كه برآمده از روح وطن پرستي ايرانيان است و بايد بپذيريم كه عشق به ميهن در همه جاي جهان امري طبيعي و در عين حال ممدوح است اما در سايه حاكماني كه برمسندخلافت خدا تكيه كرده و "آن جهاني"مي انديشند وطن پرستي جرمي بس بزرگ محسوب مي شود...

سخن كوتاه مي كنيم از آنجا كه شهريار و شاهنشاه بزرگ ايران در تمام موقعيت ها و مناسبت ها(چه تلخ و چه شيرين)همدلانه و از سرشكوه خسرواني خويش،منت بر سر مان گذارده و بيانيه ملوكانه يي را مرحمت مي دارند،در آستانه روز جهاني كوروش بزرگ نيز پادشاه وقت ايران ذات همايوني اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی اراده فرموده اند تا پيامي را صادر كنند و به راستي كه هيچكسي هرگز و در هيچ زماني به قدر و اندازه ميراث دار كوروش ذات مبارك رضاشاه دوم پهلوي نمي تواند ابهت كوروش را توصيف كند.

متن كامل بيانيه معظم له به شرح زير مي باشد:

دبيرخانه رضا پهلوي
سه شنبه 7 آبان 1387

همراه و همصدا با هم میهنان عزیزم، سال روز صـدور نخستین منشور آزادی انسان ها را بزرگ می دارم.

امیدوارم که یادآوری و بزرگداشت این رویداد تاریخی افتخار همۀ فرزندان ایران را به هویت تاریخی و درخشانشان دو چندان سازد و همبستگی آنان در راه نیل به آزادی و نیک بختی را جانی تازه بخشد. بیست و پنج قرن پیش، در دورانی که واژه های آزادی و حق بر مردم جهان ناشناخته بود، کورش بزرگ، پادشاه دادگر ایران، از آزادی و حیثیت انسان سخن گفت. او همگان را فراخواند که به یکی از آزادی های بنیادی بشری، که همانا آزادی پرستش و انتخاب مذهب باشد، احترام گذارند و با پیـروان هیچ کیشی به دشمنی برنخیزند و برعکس با آنان با احترام و مدارا رفتار کنند. چنین توشه های ارزنده و میراث های گران قدر فرهنگی است که شالوده های هویت ملی و ایرانی مردم شریف و صلح جوی ایران را مایه و ملاطی جاودانه بخشیده.

امروز با بزرگداشت و تکیۀ هرچه بیشتر بر چنین میراث هـا و ارزش هایی است که می توان پیکــار بــا دشمنـان حقوق و آزادی های مردم ایران را نیرویی بی کران بخشید. با الهام گرفتن از همۀ بزرگان و آزادی خواهان نامدار تاریخ ایران واز قهرمانان مترقی انقلاب مشروطه است که می توان سرانجام غاصبان حقوق مردم ایران و دشمنان آزادی و پیشرفت و نیک بختی آنان را به عقب راند و بار دیگر نام ایران را به فهرست جوامع آزاد و آباد جهان افزود.

یقین دارم که چنین خواهد شد.

خداوند نگهدار ایران باد
رضا پهلوی

پيوند به تارنماي ملوكانه اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوي

___________

نگاشته شده در تاریخ دهم آبان دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي