۱۳۸۷ اسفند ۱۰, شنبه

اطلاعيه دبيرخانه ملوكانه در تكذيب هرگونه ارتباط با سازمان خيزش نو


حقيقتي كه ساليان سال در ميان گروه هاي اپوزوسيون مورد بحث بوده و همواره در نگاه آنهایی - كه البته چشم بينايي براي ديدن داشته اند - بهترين و درخشان ترين گزينه براي نجات ايران از چنگال رژيم اهريمني ملايان به نظر رسيده و ساحل آرامشي را پس از اين توفان هاي سهمگين، نويد مي داده است سر سپردن به رهبري اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی و تفويض كامل امور به ايشان براي پيشبُرد قيام ملي و براندازي رژيم اسلامي بوده و هست.

اين گزينه همواره و بي هيچ تعارفي پاسخگوترين و اميدواركننده ترين چشم انداز تلقي گرديده و حتا مخالفين سلطنت شكوهمند پهلوي نيز هيچگاه توانمند نبوده و نيستند كه در يك جمع بندي عقلاني و نه البته احساسي و خشمگينانه، "بهترين بودن" ايشان را به عنوان رهبر اين قيام ملي انكار نمايند.

باري در طي نزديك به دو سال گذشته و پس از شنيدن فرمايشات كليدي و سرنوشت ساز اعلاحضرت در شبكه تلويزيوني صداي امريكا، اين گمانه در ميان گروه هاي مخالف(آسوده از بينش ها و نگرش هاي سياسي) صدچندان شد كه بي ترديد يگانه راه برون رفت از بحران پيچيده و خطرناكي به نام جمهوري اسلامي، پذيرش رهبريت رضاشاه دوم پهلوي و قرار گرفتن در صف پيروان و هواداران ايشان مي باشد تا مقتدرانه به سرمنزل مقصود كه همانا رهايي ايران است نزديك شويم.

در اين مسير بسياري از آزاديخواهان، ميهن پرستان راستين و آنهايي كه در متن تلاش هاي صادقانه شان عشق به ايران جريان داشته و دارد، تصميم گرفتند تا جنبش ها و نهادهايي را زير نام مبارك شاهنشاه ايران رضاشاه دوم ساماندهي كنند. اين عزيزان ادامه مبارزه و فعاليت خود را صراحتن تحت اوامر معظم له و زير پرچم آن پرچمدار همايون تبار آزادي اعلام داشته و از سر گرفتند.

چند روز پيش نشريه الكترونيكي "سكيولاريزم نو" اقدام به حركتي كرد كه در نوع خود هم عجيب و هم به اندازه يي پرسش انگيز بود. اين نشريه اينترنتي در تاريخ هفتم اسفند ماه امسال نوشتاري را ارايه داده و نخست به جلسه يي كه اخيرن با تلاش آقايان دكتر عليرضا نوري زاده و پرويز خوانساري و در سايه حضور اعلاحضرت همايوني در لندن برگزار گرديده است اشاره مي كند و ضمن تشريح اهداف دموكراتيك اين جلسه، در ادامه و بسيار غيرمسوولانه از راه اندازي جنبشي به نام "خيزش ايران نو" زير نظر معظم له خبر داده و تصريح مي كند كه اين گروه تحت فرمان و به خواست پادشاه وقت فعاليت خود را از سر گرفته و يك پتيشن(دادنامه) به نام "هفتاد ميليون امضا" را نيز در سايت رسمي خود قرار داده است كه موظف مي باشد امضاي مبارزين و آزاديخواهان حمايت كننده ي ايشان را به ثبت رساند. چيزي شبيه اين مطلب جعلي و دروغين – كه به واقع مشخص نيست چه انگيزه و طينتي در پس آن پنهان باشد- يكبار ديگر و در ساختاري متفاوت رخ داده و بلافاصله از سوي دبيرخانه ملوكانه قوين تكذيب شده بود. اكنون براي بار ديگر، همان داستان به گونه يي وسيع تر و گسترده تر اتفاق افتاده و عوام فريبانه يك سازمان نوبنياد را بي هيچ سَنَد يا مدركي به آن حضرت متصل مي سازد.

از آنجا كه شفاف سازي و آگاه نمودن اذهان عمومي در نگر اعلاحضرت رضا پهلوي دوم، يك امر حياتي و مهم محسوب مي شود آن وجود مبارك اراده كردند تا به اعضاي دبيرخانه همايوني امر فرمايند، بيانيه يي دو - سه خطي را در تكذيب هرگونه ارتباط ذات احديت رضاشاه دوم و دفتر ايشان با سازمان خيزش ايران نو منتشر كرده و در اختيار رسانه ها و عموم مردم قرار دهند.

اگرچه انديشه، هدف، انگيزه و مانيفست سياسي اين سازمان از سوي اعلاحضرت، قاطعانه زير سوال برده نشده و آن شهريار بلند مرتبه در متن گهربار صادره از دفترشان، ارزش و رسميت "خيزش نو" را لزومن رد نفرموده اند اما هرگونه ارتباط فكري، معنوي و مادي را با "سازمان خيزش نو" به شدت تكذيب نموده و همچنين خاطرنشان فرمودند كه نظرات ارايه شده از سوي اين سازمان نيز با ديدگاه ها و انديشه هاي ذات اقدس ملوكانه هيچ نوع ارتباطي ندارد.

متن صادره از دبيرخانه اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوي به شرح زير مي باشد:

8 اسفند ماه 1387

بدينوسيله به آگاهي هم ميهنان عزيز مي رساند كه، نظرات ارائه شده از سوي «سازمان خیزش نو» هيچگونه ارتباطي با شاهزاده رضا پهلوي و دبیرخانۀ ايشان ندارد.

پاينده ايران

دبیرخانۀ شاهزاده رضا پهلوي

پيوند اطلاعيه ملوكانه در تارنماي ايران ب ب ب

_______

نگاشته شده در تاریخ نهم اسفند دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي

۱۳۸۷ اسفند ۸, پنجشنبه

نماهنگي به ياد كوروش احمدي- دلاوري كه بي هنگام سفر كرد

وداع همواره سخت و دشوار است به خصوص زماني كه انديشه يي يكسان و ايده يي هماهنگ افراد را به يكديگر پيوند زده و دريچه هاي ذهن و باورشان را به سوي هم گشوده باشد و آن زمان است كه بدرود گفتن اجباري بسي سهمگين و تلخ مي نمايد...

كوروش احمدي مبارزي واقعي و به تمام معنا بود. كسي كه تا واپسين دم زندگاني اش به آرمان والاي مشروطه وفادار بوده و خويش را سرباز ذات اقدس همايوني مي دانست. كوروش احمدي آن قدر بزرگ بود كه دريابد٬ وجودي والاتر و نامي بزرگ تر از "رضاشاه دوم" بر تارك اين كهن ميهن حضور ندارد و بر همين اصل كوروش عزيز تمام كوشش خود را به پاي اين نام والا و آن وجود ذيجود بذل كرده بود. كوروش احمدي از جمله مبارزان عاشق و دليري است كه هرگز و با گذشت زمان از يادها نخواهد رفت و دريغا سفر هميشگي او را همانند يك تراژدي تلخ، ناچاريم كه بپذيريم و باور كنيم حتا اگر براي مان بيش از حد دشوار و اندوه آور باشد.

امروز پيكر پاك كوروش عزيز وارد ايران شد تا به زادگاه خود(فريمان مشهد) انتقال يافته و در آغوش سرد خاك آرام گيرد. خاموشي او گرچه يك واقعه ناگوار بود و هرگز نمي توان غمش را فراموش كرد اما آنچه كه به مراتب رنج آور تر مي نمايد ساليان سال ارعاب و زندان و شكنجه بود كه در زمان حيات كوروش، تنها نصيب اش از وطن اجدادي او بود و امروز آرامش بي دغدغه و هميشگي دور از رنج و اضطراب و بيم داغ و درفش، سهم پيكر بي جاني است كه در آرزوي بازگشت فره ايزدي و آزادي ايران جان خود را مردانه تقديم كرد و ديگر چشم ها و لب هايش براي هميشه بسته هستند.

در چنين شرايط دردناكي آنچه كه موجب غرور و آرامش خيال است، حضور خِيل بيشماري از جوانان نيك انديش و ميهن پرست ايراني مي باشد كه راه كوروش احمدي را براي رسيدن به ايران پادشاهي همچنان ادامه خواهند داد. كوروش زنده است و هميشه نيز زنده خواهد ماند. او نرفته است كوروش همواره پيش ما ايستاده و نگاه مان مي كند اين ماييم كه به خواب رفته ايم تا فرصت هاي روشن رهايي را ببازيم و باز نشئه اين هپروت چندش آور اجازه ندهد تا برخيزيم و بنگريم از وطن ما منجلاب ساخته اند و اين درد را باور كنيم شايد سرانجام بتوانيم چاره يي بيانديشيم.

نماهنگي را به ياد كوروش احمدي طراحي كرده و تدارك نمودم كه به روان پاك اين مبارز سلطنت طلب پيشكش مي کنم.

ويدئوكليپ زير به مدت چهار دقيقه و نُه ثانيه، همراه با تصاويري از كوروش عزيز مي باشد و در پس زمينه اش آهنگ Tango To Evora قرار گرفته كه اثري بسيار نام آشنا از خواننده زن امريكاي لاتين "لورينا مَك كنيت" مي باشد. اين آهنگ غمناك اگرچه توسط خوانندگان فارسي زبان و در ساختارهاي گوناگون بارها خوانده شده اما اصل آن متعلق به خانم مك كنيت مي باشد كه بيشتر در زمينه موسيقي فلسفي و فراسپهري فعاليت دارد.

نماهنگ ياد شده كمتر از شش مگابايت حجم دارد و مي توانيد از لينك زير دانلود كنيد(مدت زمان دانلود براي شما، بستگي مستقيم به سرعت اينترنت و كارايي رايانه تان خواهد داشت):

لینک دانلود

نگر به اينكه برخي از دوستان براي دانلود و ذخيره سازي فايل ها از سايت فور شِيرد، با مشكل و يا دشواري رو به رو مي شوند، روش گام به گام ذخيره سازي فايل ها از سايت نامبرده –كه بسيار نيز آسان مي باشد- در زير آورده مي شود تا عزيزان بازديدكننده به راحتي قادر به دانلود و پياده سازي فايل هاي مورد نظرشان در رايانه شخصي خود باشند:

الف: با يك كليك معمولي بر لينك مربوطه، پنجره يي گشوده خواهد شد.

ب: شما عبارتي را در داخل يك مستطيل خواهيد ديد به نام download now كه بايستي يك كليك معمولي ديگر روي اين عبارت داشته باشيد.

پ: شما در طي زماني كه ميان دو - سه ثانيه تا نهايتن يك دقيقه متغير خواهد بود وارد مرحله اصلي دانلود خواهيد گرديد.

ت: سايت فور شيرد از شما بابت دانلود فايل مورد نظرتان سپاسگزاري كرده و پس از چند ثانيه لينكي را به شما عرضه مي كند كه حاوي اين عبارت مي باشد: click here to download this file و شما با يك كليك ساده روي اين لينك، دانلودتان را آغاز كرده ايد كه پس از طي پروسه زماني خاصي- منطبق با حجم فايل و سرعت اينترنتي شما – فايل ذخيره شده و روي هارد شما قرار خواهد گرفت.

_________

نگاشته شده در تاریخ ششم اسفند دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي

۱۳۸۷ اسفند ۵, دوشنبه

در رثاي كوروش احمدي - الا اي همنشين دل كه يارانت برفت از ياد...

چند روزي به سالروز فاجعه ملي بيست و دوم بهمن مانده و بالطبع نگارنده به صورت جدي درگير نوشتن مطلبي پيرامون آن بودم كه ناگهان خبر درگذشت يكي از عزيزترين بستگانم را دريافت کردم. اين خبر غم انگيز اگرچه بخش مهمي از توش و توانم را گرفته و اندوه ناشي از آن رنجم مي داد اما بي آنكه اجازه دهم پُشتم را بار غم به گونه يي خم نمايد كه نتوانم سهم خويش را در مبارزه با حاكميت نامشروع اسلامي بپردازم در حالي روبه روي رايانه ام واپسين تنظيمات نوشتاري را انجام دادم كه پرده مداومي از اشك ميان من و دنياي مجازي فاصله يي به اندازه حسرت و افسوس انداخته بود.

اما حتا در متن نظراتي كه به دوستان عزيز عرضه مي داشتم كوچك ترين اشاره يي به اين موضوع نكردم چرا كه مايل نبودم ياران ارجمندم جاي به چالش كشيدن سالروز انقلاب نحس خميني و مباحث حساس و مهم مربوط به آن، بزرگوارانه تسليت و همدردي شان را براي بنده قلم بفرسايند. نمي خواستم كه وظيفه ام تحت الشعاع يك غم شخصي قرار بگيرد و يا دوستاني را كه به اندازه کافی مصايب امروز وطن زجرشان مي دهد با مساله شخصي خود درگير كنم پس با آخرين رمق باقي مانده پروسه دهه منحوس بهمن و بحث هاي جانبي آن را پشت سر گذاردم.

و اكنون كه قلم را لابه لاي انگشتانم گرفته ام تا براي كوروش و به ياد كوروش بنويسم نه آن پرده اشك، كه جاي اشك خون از ديدگانم روان است و اين نه يك غم شخصي و خصوصي است كه بتوان پنهانش نمود و نه مانند مرگ آسوده ي عزيز از دست رفته ام مي باشد كه در آرامش محض و بي حسرتي از روزگار جان را به معبود خود پيشكش كرد. اين غم سفر بي بازگشت و ناگهاني مردي است كه سالياني از حيات خود را به ايران عزيز و تك تك هم وطنانش تقديم داشت، طعم تلخ شكنجه و ديوارهاي سياه زندان را به جان خريد و در آخرين سال باقيمانده از عمرش غم سنگين غربت وطن را بر شانه هاي خسته اش احساس كرد حال آنكه دورنماي روشني از بازگشت را نمي توانست ترسيم نمايد.

خبر فوت نابه هنگام كوروش احمدي را كه شنيدم نتوانستم باور كنم. با خود گفتم شايد يك كابوس ناراحت كننده باشد بنابرين كوشيدم از خواب برخيزم، انديشيدم كه شايد خستگي و شب بيداري افزون از اندازه مرا در درست خواندن واژه ها به وهم انداخته باشد پس اين خبرِ چند خطي ميلاد عزيز را چندبار مرور كردم و باز باورم نشد. تصور كردم ممكن است شخص غيرمسوولي از سر ديوانگي خبري دروغين را براي تني از دوستان و به خصوص ميلاد عزيز نوشته و ديگران را به اشتباه انداخته باشد و ... هنگامي كه صحت اين خبر تلخ را هم زمان از چندين منبع دريافت كردم چشمانم تار شدند. چه طور ممكن است؟ كوروش كه خيلي جوان بود... كوروش كه انگيزه، ايمان و جديتي مافوق تصور داشت... چرا كوروش...؟

درگذشت ناگهاني كوروش، خبري تكان دهنده بود. شوك شنيدن اين رويداد تلخ، غير قابل توصيف است. كوروش احمدي كسي كه با شهامت، رنج نامه يي را خطاب به خامنه يي نوشت و دليرانه مو به موي مصايبي را كه تحمل نموده بود در مقابل آن جاني ستمكار شرح داد و البته به دست ماموران مزدور ربوده شد و زير داغ و درفش عُمال خامنه يي قرار گرفت طوري كه دو انگشت نازنينش شكسته شدند. او آسيب هاي فراوان روحي و جسمي را بردبارانه تحمل كرد اما خم به ابرو نياورد.

كوروش ايستاد تا خم نشود او نگذاشت تا دشمنان ايران حس و باور كنند كوروش نيز از تبار آنهايي است كه به ندامت تن مي دهند. كوروش سربلند بود كه روبه روي ديو سياه دلي چون "علي خامنه يي" ايستاده است و در كمال شرافت درون مرزهاي ايران كه مطلقن زير سيطره دژخيمان انيراني قرار گرفته كوروش عزيز اين شهامت را داشت تا فرياد بزند و طنين صدايش آن اندازه بود كه خانه ي شيشه يي ولايت فقيه، بيم شكستن و فرو ريختن را تجربه كند و بر همين اساس كوروش احمدي را به مدتي طولاني در زندان انفرادي و زير شكنجه هاي قرون وسطايي آزار دادند تا جايي كه كوروش دست به اعتصاب غذا زد. اعتصاب طولاني مدت وي اوضاع جسماني او را به سمت و سوي خطر كشاند.

گرچه سرانجام اوباش جمهوري اسلامي ناگزير شدند كوروش عزيز را آزاد كنند و متعهدش نمودند كه كلامي ديگر در وبلاگ "بهاي آزادي" ننويسد اما كوروش كسي نبود كه ساعتي بر چنين تعهد بي معنايي پايدار بماند چرا كه در سر شوق آزادي داشت و بهايش را نيز پيشاپيش و به دشوارترين شكل ممكن پرداخته بود.

كوروش عاشق ايران بود، عاشق هم ميهنانش و مريد و شيفته پادشاه محبوبش. كوروش يك وطن پرست واقعي بود كه تا واپسين دم از زندگي زميني اش به آرمان مشروطه خواهي زير سايه پادشاهي اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی وفادار ماند و تارمويي از حق طلبي و ايران پرستي خود سرپيچي نكرد.

تبارنامه كوروش احمدي:

سيد محمد احمدي ملقب به كوروش، در سال يك هزار و سيصد و پنجاه و يك خورشيدي در شهرستان فريمان( از توابع استان خراسان)ديده به جهان گشود. آنچه كه سپستر كوروش جوان را با وجود همسر و سه فرزندش وادار ساخت تا به استان تهران مهاجرت كرده و ساكن شهر كرج گردند محروميت و عدم امكانات اوليه در شهرستان كوچكِ زادگاه ايشان بود كه سرانجام در سال 78 به اين كوچ اجباري انجاميد. كوروش احمدي در شهر كرج فعاليت مبارزاتي خود را بر ضد رژيم ستمگر اسلامي پي گرفت و به جنبشي به نام "جبهه اتحاد ملي" پيوست. او همچنين فعال حقوق بشر نيز بود و در راس فعاليت ها، اهداف و آرمان هايش "مشروطه خواهي" قرار داشت و كوشش هاي خود را معطوف به فراهم آوردن زمينه يي روشن براي بازگشت ذات همايوني اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوي و برقراري نظام دموكراتيك پادشاهي نموده و انديشه يي والاتر از اين مهم در سر نداشت.

كوروش در سال 82 به جرم فعاليت هاي حقوق بشري توسط ماموران جمهوري ضد بشر اسلامي دستگير شده و ماه ها در زندان مخوف رجايي شهر در بند انفرادي مخصوص سپاه و همچنين بند عمومي سپري نمود تا سرانجام بيدادگاه انقلاب، پنج سال حبس تعليقي براي او مقرر كرد كه به هر روي كوروش مجبور بود تا سه سال از اين زمان تعيين شده را پشت ديوار هاي بلند زندان بگذراند.

كوروش احمدي در سال 83 خورشيدي كتابي به نام "بهاي آزادي" را به قلم شيواي خود نگاشت كه در اين كتاب ديدگاه هايش را پيرامون "روح آزادي" و "سهم هريك از هم ميهنان" در پرداختن بهاي لازم براي دست يابي به آن در معرض نگاه مخاطبينش قرار داده بود. نوشتن اين كتاب براي كوروش عزيز بهاي سنگيني داشت و او را به جرم توهين به علي خامنه يي، شش ماه در بند انفرادي و تحت دشوارترين شرايط اسير نمود.

سوم شهريور امسال كوروش عزيز در وبلاگ وزين و ارزنده اش "بهاي آزادي" كه ارديبهشت سال جاري آن را گشوده و به بخشي از فعاليت هاي خستگي ناپذيرش اختصاص داده بود- وبلاگي كه تنها نُه ماه فعاليت كرد اما جاودانه شد- رنج نامه پرآتش و دردناك خود و خانواده اش را خطاب به علي خامنه يي نوشت و در اين نامه پرحرارت و تكان دهنده هرآنچه كه ساليان سال مزدوران خامنه يي بر سر او و همسر و فرزندانش آورده بودند دليرانه و با بياني كوبنده شرح داد. كوروش احمدي بي واهمه از عاقبت خطرناكي كه رويارويي مستقيم او با ولي جنايتكار فقيه مي توانست براي آن شير مرد دوران داشته باشد ظلم حاكم در رژيم اسلامي را به رهبر بي كفايت و نادانش يادآوري و تاكيد كرد كه اگر مملكتي به كفر پايدار بماند به ظلم هرگز نخواهد ماند و ...

فريادي كه كوروش عزيز در فضاي خفقان زده و تاريك ايران برآورد موجب گرديد تا دقيقن فرداي سوم شهريور -كه نامه ي غيورانه او روي تارنمايش قرار گرفته بود- در خيابان و توسط گرگان دَرنده ولي فقيه(لباس شخصي ها)ربوده و به مكان نامعلومي برده شود. پس از دو هفته تب آلودي كه بر همسر و سه فرزند معصوم او سپري شد و همينطور روزهاي پر التهاب و دلهره آوري كه ما دوستان و دوستداران او گذرانديم، بالاخره طي تماس مبهمي كه خانواده كوروش دريافت نمودند مشخص شد كوروش در يكي از بازداشتگاه هاي غيرقانوني رژيم اسلامي قرار داشته و در حال حاضر بلاتكليف مي باشد.

كوروش را سي و پنج شبانه روز زير سخت ترين و مهلك ترين شكنجه ها قرار دادند و ترجيع بند كلام اوباش خامنه يي مجبور ساختن كوروش احمدي به عذرخواهي رسمي از "آقا"ي شان بود. كاري كه از كوروش ساخته نبود. او چه گونه مي توانست از نامردترين موجود تاريخ پوزش بطلبد؟ چرا پوزش مي خواست؟ آيا كوروش جز حقوق از دست رفته هم ميهنانش و جز شوق وافرش به كهن ميهن آبايي خود چه سودايي در سر داشت؟ آيا به غير از حقايق موجود چه كلامي را به آن اهريمن حواله كرده بود؟ چرا كوروش بايد براي "بيان حقيقت" عذر مي خواست؟ نه...هرگز كوروش مرد تر از آن بود كه از نامردان پوزش بخواهد. شكنجه هاي غيرقابل تصوري كه بر بدن نازنين كوروش اعمال گرديد موجب شكسته شدن دو انگشت دست راست او و آسيبي جدي به استخوان هاي ايشان شد. به گونه يي كه زندانبانان مجبور شدند كوروش را براي مدتي كوتاه به بهداري زندان منتقل كنند. كوروش دست به اعتصاب غذا زد وضعيت جسماني اش وخيم شد باز سكوت كرد شكيبايي نمود كوروش به عشق وطن و براي آزادي، لب به دندان گزيد و با تمام وجودش حاضر شد مرگ را بپذيرد اما ننگ خم شدن در برابر دشمنان ايران را هرگز.

با حمايت همه جانبه فعالين سياسي از گرايش هاي مختلف و خصوصن حمايت سازمان حقوق بشر، عوامل حكومتي ناچار چند قدمي را به عقب بازگشتند و سرانجام كوروش عزيز اگرچه به قيد ضمانتي سنگين رهايي يافت اما آزارها همچنان تمامي نداشتند و هر روز و هر ساعت تهديدهاي تلفني، پيام هاي ارعاب آميز و داستان هاي ديگر ادامه داشته و عرصه را بر اين قهرمان آزادي تنگ تر مي ساختند. كوروش ناگزير بود كه جلاي وطن كند. او مجبور بود كه به همراه خانواده اش پنهاني از مرز خارج شده و به كشوري ديگر پناهنده شود.

آبان ماه امسال كوروش احمدي و همسر و سه فرزند نونهالش ايران را براي مدتي نامعلوم ترك كرده و به سوي تركيه رهسپار شدند. آنجا نيز كوروش دست از فعاليت نكشيد و حتا جدي تر از گذشته به برنامه هاي مبارزاتي اش پرداخت او كه در ساليان واپسين اقامتش در كرج، رهبري گروهي به نام "كانون پيشاهنگي زندانيان سياسي" را بر دوش داشت اكنون در شهر وان تركيه اقامت گزيده و رسمن به جنبش "پيروان نظام مشروطه به پادشاهي رضاشاه دوم " پيوسته و فعاليتش را از سر گرفت.

پرواز كوروش تا ابديت

كوروش عزيز براي تلاش هاي پايمردانه و غرور انگيزش فرصت چنداني در دست نداشت اما از اين حقيقت تلخ هيچكس آگاه نبود. كوروش عزيز در اوج فعاليت هايش و در عنفوان جواني، يكباره و ناباورانه ما را ترك كرد. بيست و هشتم بهمن ماه امسال شب هنگام و پس از پايان يافتن جلسه پَل تاك، كوروش دچار سردردي شديد و غير منتظره شد. دوستان او آقايان فتحي، حسيني پژوه و آتاباي كه آن شب را در منزل كوروش بودند متوجه وخامت حال او شدند. درميان بهت دوستانش ناگهان كوروش عزيز بيهوش شده و علايم حياتي اش به صفر رسيدند ياران او سريعن مداخله كرده و كوشيدند تا با اجراي عمليات سي پي آر به او كمك نمايند اما زماني كه پيكر نيمه جان كوروش عزيز به بيمارستان رسيد معاينات نخستين معلوم كرد كه ديگر دير شده زيرا سكته مغزي و عوارض ناشي از خونريزي عروق مغز موجب "ضايعه مرگ مغزي" گرديده است و اگرچه كوروش را زير دستگاه بِنِت قرار دادند اما پزشك وي با صراحت اعلام كرد كوچكترين اميدي به برگشت او وجود ندارد.

كوروش عزيز روي تخت بيمارستان با قلبي كه همچنان به ياد ايران مي تپيد در كوماي مطلق به سر مي بُرد كه دوستانش با ديدگاني اشكبار فوت ايشان را به رسانه ها رسمن اعلام داشتند. كوروش عزيز به كمك دستگاه همچنان نفس مي كشيد اما دوستان و همرزمانش براي از دست دادن او بي پروا گريه مي كردند. از آنجا كه سفر كوروش عزيز بازگشتي نداشت و پزشكان نيز تاييد كرده بودند، مي بايست كه فردي از بستگان درجه نخست وي اجازه كتبي مي داد تا دستگاه مربوطه از بدن كوروش جدا شود و برادر او با چشمي خون فشان عازم تركيه شد تا تلخ ترين امضاي زندگي اش را ثبت كند اما پيش از رسيدن برادر، قلب كوروش عزيز آخرين ضربه را زد و خاموش شد...

شربتي از لب لعلش نچشيديم و برفت

روي مه پيكر او سير نديديم و برفت

گويي از صحبت ما نيك به تنگ آمده بود

بار بست و به گَردَش نرسيديم و برفت

عشوه دادند كه برما گذري خواهي كرد

ديدي آخر كه چنين عشوه خريديم و برفت

...

كوروش عزيز در تاريخ يكم اسفند دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي(87 خورشيدي) چشمانش را بر سراي خاكي بست و دوستانش را براي هميشه غمگين و سوگوار نمود. از شادروان كوروش احمدي سه يادگار به جامانده كه هر سه تَن در آغاز نوجواني، عزم شان راسخ است تا راه پدر را ادامه دهند.

درگذشت مبارز رادمرد و ميهن پرست ايراني كوروش احمدي را به همسر مهربان و عاشق اش سركارخانم فرحناك و همينطور سه فرزند محبوبش شيماي عزيز، سيناي عزيز و نيماي عزيز همچنین تمام بازماندگان٬ همرزمان و یاران او تسليت مي گوييم و براي آنان پايداري و بردباري آرزومنديم.

پايداري پادشاهي پيروزي

_____________

نگاشته شده در تاریخ سوم اسفند دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي

۱۳۸۷ اسفند ۲, جمعه

دشنه ي بنيادگرا و قلم آزاد انديش – به بهانه بيست سالگي فتواي تروريستي خميني

هنگامي كه "سِر احمدسلمان رشدي" نويسنده خوش قلم و هندي تبار، كتاب "آيات شيطاني" را در سَبك سورئال و با ساختاري ويژه نوشت تا براي چاپ محيا كند هرگز تصور نمي كرد با چنين اقبال مافوق تصوري روبه رو گردد. آقاي رشدي شايد حتا حدس هم نمي زد كه آن اندازه زندگي وي به عنوان يكي از چهره هاي شاخص ادبيات جهان مهم و شايان توجه گردد كه براي حفظ آن در مقابل تهاجم اسلام گرايان افراطي چندين محافظ همواره او را همراهي كنند و...

بيست سال پيش و در بيست و پنجم بهمن سال 1367 و متعاقب با انتشار كتاب آيات شيطاني، خميني جلاد قرن فتواي مشمئز كننده خود را پيرامون ترور وي صادر نمود. آن زمان شايد شماري از آن كژانديشاني كه امروز بسي فريبكارانه در شيپور آزاديخواهي نيز مي دمند، اين فتواي شوم و خارج از معيار هاي سياسي روح الله خميني را تحسين نمودند.

براي تماشاي شكست اين فتواي ددمنشانه زمان چنداني نياز نبود. شايد امروز تنها انگشت شماراني را بتوان يافت كه فتواي جنايي خميني مبني بر دستور قتل و ترور يك نويسنده را محكوم نكنند و نسبت به چنين حكم نامعقولي ابراز انزجار ننمايند.

فتواي ترور و بازخورد مثبت آن براي آقاي رشدي

آيات شيطاني البته اثر با ارزشي در عرصه ادب جهان به شمار مي رود اما شايد فضاي بيش از اندازه جادويي و پيچيدگي خاصي كه در ارايه داستان مشهود است، انگيزه لازم را در بسياري از مخاطبين ايجاد نمي كرد تا اين كتاب را تهيه نموده و به طور كامل بخوانند. يكي از مهم ترين اثرات ناخواسته آن فتواي احمقانه، به شهرت رسيدن اين كتاب و جلب مخاطبي چندين و چند برابر بود كه سبب دريافت سود سرشار براي ناشر كتاب نامبرده – كه حكم مرگ وي نيز توسط خون آشام تاريخ معاصر خميني صادر گرديده بود – شد.

اساس و فلسفه نهادي تئوري شوم تروريزم، ايجاد و تشديد وحشت براي افرادي است كه در جبهه مخالف شخص يا اشخاص تروريست قرار دارند. اين فلسفه زماني به شكست و تباهي برخورد خواهد نمود كه سايرين فارغ از اقبال يا عدم اقبال يابي ترورگران ،گام در همان جاده يي بگذارند كه فرد مورد تهديد در آن حركت مي كند. چاپ و نشر كتاب هاي متعددي كه همگي محتوايي در راستاي به چالش كشيدن و يا حتا تمسخر محمد پيامبر اسلام داشته و بسيار شفاف تر و بارزتر از آيات شيطانيِ سلمان رشدي بدان پرداخته بودند موجب شد تا اكنون بسياري از خود همان بنياد گرايان و متعصبان دوآتشه و مهارناشدني اسلامي نيز، از حمايت خود پيرامون فرمان ترور آقاي رشدي پشيمان گردند. آنان باور دارند اگر زمان به گذشته بازگردد هرگز و هرگز بر فتواي تروريستي صادره از يك رهبر مجنون مهرتاييد نزده و افسار اعتقادات شان را به دست چنين ديوانه ي مهار گسيخته يي نخواهند سپرد.

بي حاصل بودن چنين حكمي، آن ميزان مشخص و واضح است كه اگر آن رمه هاي به گرگ سپرده هم كورسوي اميدي در ذهن شان درخشش داشت تا ساير نويسندگان و هنرمندان دگرانديش، با شنيدن چنين حكمي "وحشت" در قلب شان پديدار خواهد شد تمامي آن اميدها امروز نقش بي حاصلي بر آب گشته است و ديگر رمقي در وجود آن فتواي بي حاصل باقي نمانده كه مدافعين تاريك انديشش نيز مجالي براي دفاع داشته باشند.

ارمغان فتواي تروريستي خميني براي امت اسلام!!

پخش چنين حكم نابخردانه و آبرو براندازي از سوي روح الله خميني، فضاي به خصوصي را در سطح جامعه ايران – كه آن زمان و به علت فقدان رسانه هاي مستقل و عدم دسترسي هم ميهنان به منابع آگاه، در خفقان محض به سر مي بُرد- ايجاد نمود. آن عده كه هنوز تحت تاثير القائات خميني قرار داشتند تصور اينكه يك مسلمان زاده پيامبرشان را به مضحكه بكشاند براي شان دردناك و غير قابل تحمل بود و بسياري ديگر نيز باور داشتند بر روي موضوعي كم اهميت٬ جنجال خبري مبالغه آميزي صورت گرفته است.

شايد افراد در آن برحه خاص به سه دسته تقسيم مي شدند: آنهايي كه كليت مطلب به روزگارشان تفاوتي نمي كرد، آنان كه پرده هاي كدر تعصب انديشه شان را در حجاب حماقت پنهان ساخته بود و آن گروهي كه مزدوري و تلقين بوزينه وار هويت و شخصيت شان را به نابودي كشانده و مانند قبايل عصر حجر، بي درنگ در چنين موقعيت هايي لايه يي از خون ديدگان شان را مي پوشاند و... آري همين گروه سوم كه صدالبته در همان جامعه خفقان زده و منكوب شده دهه شصت كشورمان نيز درصد ناچيز و كم اهميتي از آحاد ملت را دربرمي گرفتند كوشيدند تا فتواي رهبر منحوس شان را به مرحله اجرا در آورند. شاخص ترين آدمكشاني كه كمر به قتل آقاي رشدي بسته بودند و بي آنكه قصد شوم شان عملي گردد جان شان را تباه كردند يكي مصطفا محمود مازح(جوانك لبناني و از اعضاي گروهك حزب الله) و ديگري ابراهيم عطايي يك فرد ايراني اصل بود كه برگرفته از دستور رهبر جنايتكارشان اين سوء قصدهاي بي نتيجه را متحمل شده و با بسته شدن دفتر زندگي شان، اكنون اسباب تاسف عده يي و باعث تمسخر عده يي ديگر هستند.

شايد يكي از مهلك ترين عوايد درج و نشر اين فتواي كذايي، زير سوال رفتن حيثيت بين المللي ايران و متعاقبن پيچيده تر شدن محدوديت هاي سفر و يا اقامت براي هم ميهنان مان در سراسر جهان بود. حكايت آن حماقت تاريخي خميني گجستگ، چيزي جز داستان ديوانه يي كه سنگي در چاه مي اندازد نيست و لكه سياهي كه صدور حكم مرگ يك روشنفكر از سوي رژيم حاكم بر كشورمان بر دامان آبرو و اعتبار ايران در عرصه جهاني نشانده است به آساني زدودني نمي باشد.

گذشته از چنين بحث هايي، برجسته ترين دستاوردي كه در هر شرايطي جزو جدانشدني ماهيت و ساختار انديشه و هدف يك فرد مخالف محسوب مي گردد و شخص دگرانديش به هرروي و حتا به قيمت جان خود نيز تير را مستقيم به هدف مورد نظر مي اندازد، باز نمودن ناگزير پاره يي از حريم هاست. هيچ شمشير و گلوله و خنجري را قدرت خاموش ساختن صدايي نيست كه با هر انگيزه يي و از هر ديدگاهي سخني در مخالفت با عقيده و ايدئولوژي سايرين مي زند. بهتر است چنين بگوييم دو راه بيشتر وجود ندارد يا شكستن تابو ها و تثبيت فردي و شخصي ايدئولوژي ها در سايه دموكراسي محض و يا تهديد مداومي كه از جانب مخالفين آن عقيده، ضربه هاي تبرش را مدام بر درخت سست نهاد اعتقادات بنيادگرايان زده و به رغم تهديد، ارعاب،جو سازي،ترور، زندان،شكنجه و... اين صداها و يا اين ضربه هاي تبر پايدار خواهند ماند و نه تنها از حجم شان كاسته نمي شود كه روز به روز و دوره به دوره قوي تر و سنگين تر مي گردند.

مثال ها بيشمارند و يكي از شاخص ترين آنها مرز شكني ايدئولوژيك شادروان دكتر احمد كسروي بود كه مرگ دلخراش ايشان با ضربات چاقو و در واقع ترور آقاي كسروي نه تنها موجب خاموشي هم فكران وي نشد كه با گذشت ساليان، عده يي به تاسي از او و برخي نيز با نگرش هاي منحصر به فرد "راه كسروي" را در پي گرفته و اسلام و مسلماني را به صورت جدي و قاطع به نقد كشيدند. راهي كه كسروي با قلمش آغاز نمود به خون شرافتمندش ادامه يافت و نه تنها پايان نپذيرفت كه قطعيت و شفافيت بيشتري يافت و چه بسيارند امروز كه آگاهي و بيداري خود را وامدار كسروي و كسروي ها مي دانند. تئو ونگوگ كارگردان چيره دست هلندي پس از ساختن فيلم "تسليم"، مورد خشم بي منطق افراطيون مسلمان قرار گرفت و هنگامي كه از خيابان عبور مي كرد يكي از بنياد گرايان ناجوانمردانه از پشت به او حمله نمود و به طرز دلخراشي سر از بدن اش جدا كرد. چند سال سپستر كارگردان ديگري در همان كشور – گيرت وايلدرز كه عضو پارلمان هلند نيز مي باشد- ظهور يافت كه فيلمي به نام "فتنه" را بسازد فيلمي كه توانست ضربه يي به مراتب سهمگين تر از تسليم آقاي ونگوگ بر پيكره ارتجاع وارد آورَد.

آقاي رشدي آيات شيطاني را نوشته و امروز نويسنده نامداري است كه هركجاي اين جهان و در معيت محافظين اش قدم مي گذارد و غالبن مورد احترام واقع مي شود اما علي خامنه يي رهبر منفور جمهوري اسلامي، آن اندازه پرونده اش سياه است كه حتا براي درمان بيماري اش قادر به خروج از ايران نيست چرا كه به خاطر دخالت مستقيمش در فجايع تروريستي بين المللي، سالياني است كه اينترپل وي را تحت تعقيب قرار داده است. تئو ونگوگ كارگردان فقيد هلندي سال ها پس از مرگ اش همچنان مورد تحسين و تشويق قرار دارد اما محمد بويري، تروريست افسارگسيخته يي كه وي را به قتل رساند اكنون در انزواي چهارديواري زندان به انتظار پايان عمرش مي باشد تا مرگش سرانجام حبس ابد وي را خاتمه بخشد. شادروان شهيد دكتر فريدون فرخ زاد كه توضيح المسايل خمينيِ روان پريش را هنرمندانه به طنز درآورد اگرچه خون پاك اش پيشاني تاريخ را رنگين ساخت اما امروز ثمره تلاش هاي شجاعانه وي راهي به سوي فردا گشوده است و اگر ميان قشر روشن انديش جوانان پرس و جو كنيم بسياري از آنان دوست دارند جاي فرخزاد باشند اما توضيح المسايل خميني سال هاست به زباله داني تاريخ پيوسته و از فرط تعفن و حقارتش حتا مرجع معتبري براي دوآتشه هاي بنيادگرا نيز نمي باشد و خود رژيم اسلامي هم تمايلي ندارد تا نسخه كاملي از آن هجونامه ننگين را تجديد چاپ نمايد.

تجربه ها ذهن را بارور مي سازند و بر الگوهاي نادرست و راه هاي به بن بست رسيده، خط بطلان مي كشند. راهي كه از تجربه مي گذرد راه دشوار و تلخي است اما اگر به تجربه دست يافتيم نبايد اين متاع ارزشمند را به آساني از كف بدهيم. تجربه تنها به مدد زمان، دست يافتني مي گردد تا خِرَد ما را دوچندان سازد. اين راه و رسم تاريخ است كه به سوي آزادي و حقيقت پيش مي رود. تنها زماني خواهيم توانست به آزادي دست يابيم كه جاي "حذف مخالف" كه راهي شوم٬ بي حاصل و احمقانه است به "نقد مخالف" بپردازيم.

بينش و اعتقادي كه حرفي براي گفتن دارد، مخالف خود را به هيچ نحوي خاموش نمي سازد بلكه آن اندازه قدرتمند است كه تهديدها را به فرصت بدل سازد و آن ميزان ژرف و ريشه دار است كه همواره به چالش كشيده شدنش راه را براي غني تر شدن و محبوب تر شدنش هموار مي سازد نه اينكه به قدري بي بنيان و مضمحل باشد كه با حذف صداهاي مخالف، دشمنانش را محبوب و خويش را منفورتر سازد. تفاوت انسان هاي سربلند و آزاد با تئوريسين هاي ترور در همين نكته باريك تر از موست و تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خبر مهم: متاسفانه ساعاتی پیش باخبر شدیم کوروش احمدی فعال و مبارز سیاسی سلطنت طلب٬ که در تاریخ بیست و هشتم بهمن ماه به علت عوارض ناشی از خونریزی عروق مغز دچار مرگ مغزی شده و در حالت اغما قرار داشت امروز در بیمارستانی واقع در شهر وان ترکیه٬ غریبانه جان به جان آفرین تسلیم کرد. کوروش احمدی پیش از سفر مجبورانه اش به غربت٬ همواره از دلیرترین و پر جرات ترین وبلاگ نویسان بوده و سالیانی از عمر کوتاه اما با ارزشش را نیز در زندان های مخوف رژیم تبهکار اسلامی و تحت سخت ترین شکنجه ها سپری کرده بود. ایشان که تنها با قید ودیعه از زندان رژیم اسلامی آزاد گردیده بود پنهانی به همراه خانواده اش به ترکیه مهاجرت نموده و در آنجا فعالیتش را در راستای مشروطه خواهی به صورت جدی پیگیری می کرد. درگذشت رقت بار و غم افزای کوروش احمدی را به همسر وفادار و مهربانش سرکار خانم فرحناک و همچنین سه گل نورسته اش تسلیت می گوییم و برای بازماندگان شکیبایی آرزومندیم. فقدان کوروش احمدی٬ بی تردید ضایعه تلخی است که هرگز فراموش نخواهد شد.

_______

نگاشته شده در تاریخ سي ام بهمن دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي

۱۳۸۷ بهمن ۲۸, دوشنبه

ماهواره اميد- هزينه يي گزاف براي احياي يك ايدئولوژي مُرده

شنيدن خبر رها ساختن ماهواره اميد از سوي رژيم اسلامي شايد براي بسياري به مانند ساير اخبار جنجالي حاكميت تهي مايه وقت، مضحك و بي خاصيت باشد. شنيدن چنين داستاني گرچه چندان سبب تعجب نگارنده نشد اما نمي توان تاسف ناشي از برباد رفتن بي حاصل سرمايه هاي ملي را پنهان نگاه داشت.

رژيم ديكتاتوري به نام جمهوري اسلامي، حدود سه دهه پيشتر چون كابوسي بر كشور عزيزما آوار شد و ابعاد مصيبت اش را هر روز فراتر از روز پيش نشان داد و اگرچه عدم مشروعيت و لياقت اين رژيم از روز نخست بر ما عيان بود ولي عمق فاجعه زماني حتا براي مدافعان پيشين اش نمايان گشت كه حكومت الله سر در جاده پروژه هاي عجيب و بي سر و ته گذاشت و اين رويه احمقانه و شوم را تا بدانجا جلو برد كه در ظرف چند سال پس از پايان جنگ هشت ساله با عراق، اقتصاد ايران واژگون شد و اگر ته مانده يي از رفاه و تامين معيشتي مردم از زمان سلطنت آريامهري برجاي مانده بود تنها دو – سه سال كافي بود تا استارت و اجراي برنامه هاي بي حاصل رژيم ولايت فقيه، پايه هاي اقتصاد را از بن ويران سازد و شرايطي دردناك با خود به همراه آوَرَد.

ناگفته پيداست كه دست گذاردن حكومت اسلامي بر اين قبيل برنامه ها، هيچ معنايي جز بلند پروازي اسلام گرايان و تمايل مفرط شان بر ترويج افكار باطل و خارج از رده آنان نداشته و تعبيري جز تلاش حاكميت مذهبي براي پخش و تبليغ ايدئولوژيكي، سزاوار اين گونه پروژه هاي بي حاصل و احمقانه ي جمهوري اسلامي نمي باشد.

شوربختانه يك تلقين و ارايه خبري نادرست، تبليغاتي و عوام فريب، ذهن پاره يي از هم ميهنان را دچار اين توهم ساخته است كه ايران با گام نهادن در چنين وادي هايي خواهد توانست در آينده هم رديف كشورهاي طراز اول و پيشرفته جهان بايستد! در اين نوشتار جا دارد كه فهرست وار، دلايل خلاف بودن و خيال پردازانه بودن چنين ذهنيتي ارايه شود:

1-اگر حكومت اسلامي خواهان نزديك شدن به معيار هاي جهاني پيشرفت در عرصه هاي فناوري باشد ابتدا آزادي هاي اجتماعي ارايه مي دهد. ساختن و پرتاب يك ماهواره در وانفساي فيلترينگ اينترنتي، پارازيت هاي ماهواره يي، سركوب روزنامه ها و صداهاي آزاديخواه و محدوديت هاي شديد زنان و مردان در امور شخصي شان، به راستي چه معنايي جز اهانت مستقيم به شعور ملت در بر دارد؟

2-جمهوري خامنه يي هرگز نمي تواند مدعي قدم گذاردن در جهان تكنولوژيك به هدف رفاه و تامين نياز شهروندان جامعه ايران باشد چرا كه ماهيت و تز پايه يي اين رژيم، دست يازيدن به اهدافي موهوم و با تعريف هاي آن جهاني است و همواره مشروعيت نداشته خود را از قدرت هاي ماورايي و دسترسي ناپذير كسب نموده و باورمند به برخورداري از حمايت دست هاي غيبي و آسماني مي باشد به همين دليل هرگز و هيچگاه مصاديق رفاه دنيوي و واژگاني چون "آرامش" و "آشتي" برايش تعريف واضح و ملموسي نيافته و براي اين مهم تلاش و كوششي نمي كند.

3-جمهوري اسلامي از نخستين روز آغازش با فريب و نيرنگ و در سايه ي يك ازدحام خشن و بي قانوني مطلق بر سر كار آمده و همان ابتدا نيز از عدم مقبوليت خود آگاه بود ضمن اينكه با نگر بر موقعيت بي نهايت متزلزل خودش در منطقه مي دانست كه تنها راه بقاي قدرت اش، دست يافتن به يكسري امكانات و تجهيزات ويژه است كه در شرايط حاد و اضطراري بتواند به سود تضمين حاكميت اش مورد بهره برداري قرار دهد. شايد براي بسياري، اين پرسش بسيار درگير كننده باشد كه چرا رژيم اسلامي جاي به اجرا در آوردن پروژه هايي كه به دور از دنياي جاسوسي و نظامي گري و تبليغاتي و جنجال سازي جهاني در خدمت تامين نيازهاي ايرانيان داخل مرز باشد، فقط بر پي گرفتن پروژه هاي بيش از حد كلان و البته غير ضروري يي تاكيد دارد كه در راستاي حفظ حاكميت اش در برابر تهديدهاي احتمالي جوابگو باشند؟

گفتني ها بسيارند كه شايد در حوصله ي چنين مطلبي جاي نگيرند. حكايت جمهوري ولايت فقيه، همان حكايت صدبار تكرار شده غريقي است كه به هر تخته پاره يي چنگ مي اندازد و داستان تلخ حاكميت رو به پاياني است كه در روند اضمحلال آهسته خود٬ يك ملت را به همراه منابع ملي و در كنار حيثيت بين المللي ميهن شان به گرداب فرو مي برد. اگر از بيرون به نمايش هاي مردم فريب و خنده آور رژيم وقت نگاه كنيم هرآنچه كه مي كوشند تا با تمام قوا حماسه و شور جلوه دهند از نگر آنكه از دور شاهد ماجراست تنها به مانند طنز تلخي ست كه در كنار پوچي و بي محتوايي اش بسيار نيز احمقانه و چندش آور مي نمايد.

بازخورد پرتاب ماهواره رژيم ملايان در سطح جهاني به مانند موج گذراي يك خبر دست چندم و كم اهميت بود كه به طور سرسري و بي اهميت از آن عبور كردند و درست برعكس، بازتاب داخلي اين خبر طوري بود كه در روز تست اين ماهواره كذايي، بسياري از هم ميهنان داخل مرز پيام هايي اسپَم شده پيرامون تبريك پرتاب آن را روي گوشي هاي تلفن خود دريافت نموده بودند و اين نشان از اوج عوام فريبي و بازنمودن حساب تبليغاتي بر انديشه هاي خام و ذهن هاي ناپخته و كوته بين دارد و ناگفته پيداست كه رسم ديرين سلطه گري و ابقاي رژيم هاي غيرقانوني و فاقد محبوبيت، سرمايه گذاري فكري و ايدئولوژيكي بر افراد سطحي و فاقد فرهنگ مي باشد كه نابخردي شان همواره بهترين پل براي عبور قدرت پرستان پتياره از مسيرهاي خطرآفرين مي باشد.

اين روزها و در حاليكه از سويي حاكميت اسلامي در مسير زوال خود واپسين تيرهاي نوميدانه اش را به سمت و سوي هدفي نامعلوم پرتاب مي كند و از سوي ديگر دچار انزواي مطلق و بي سابقه يي گشته كه سياست هاي نابخردانه رژيم و سران آن موجبات اش را فراهم ساخته است، فوريتي كه بيش از هرچيز مهم و شاخص به نظر مي رسد تشكيل و پشتيباني همه جانبه و معنوي گروه هايي فعال براي اجراي نافرماني مدني و مبارزات به دور از خشونت در داخل ايران مي باشد. همچنين با استفاده از فرصتي كه شكاف ها و رخنه هاي لاينحل موجود در رژيم اسلامي به ما بخشيده است مي توان هرچه شتاب ناك تر چيدمان و نظم گروه ها را قوي تر ساخت تا تمامي اين مبارزين – فارغ از مسلك و ديدگاه سياسي – در جهت حركت به سوي رهايي ايران و نجات بخشيدن هم ميهنان دربند گسترده تر اقدام نمايند. تنها همتي بايد...

" فرتور بالا، از تارنماي ايران ب ب ب برداشت شده است"

________

نگاشته شده در تاریخ بيست و ششم بهمن دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي

۱۳۸۷ بهمن ۲۴, پنجشنبه

پيام شهريار ايران اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوي به مناسبت سالگرد فاجعه ملي22 بهمن

در ساعاتي مانده به آغاز سالروز فاجعه ملي بيست و دوم بهمن ماه، پدر و پادشاه ملت ايران، آن ذات برگزيده و آن وجود خجسته - كسي كه نام بلندش براي سربلندي يك تاريخ بس است - اعلاحضرت همایونی رضاشاه دوم پهلوی اراده فرمودند تا پيامي شاهانه را به مردم شان ابلاغ كنند. شاه شاهان اعلاحضرت رضا پهلوي دوم، سرتيتر آن بيانيه ي مبارك را چنين قرار دادند:" بمناسبت سالگرد سی امین سال تولد مصیبت بارترین حکومت تاریخ ایران".

آن حضرت يكبار ديگر و با خروش كلام نافذشان در آستانه اين روز شوم و تاريك، بر پيكرهاي يخ زده هم ميهنان دربند روح سرافرازي و آزادي و آزادگي دميده و به مهر ملوكانه شان ما خاكساران را بنده نوازي فرمودند. پيام معظم له سراسر از اميد لبريز است و بشارت يك پيروزي نزديك در جاي جاي اين متن پرشكوه به چشم مي آيد. آن ذات همايوني به تاكيد و در چند قسمت از پيام گهربارشان به " افق بلند و روشن فردای ایران " و مژده رويت اش صريحن اشاره كردند.

همانگونه كه دوستان عزيز آگاه هستند ديروز نهم فوريه 2009 ميلادي، وجود مبارك رضاشاه دوم پادشاه برحق ايرانزمين در يك كنفرانس مطبوعاتي واقع در شهر پاريس حضور يافتند و تعداد زيادي از خبرنگارانِ فرانسوي، ايراني و همينطور مليت هاي ديگر به پابوسي آن حضرت شرفياب شده و افتخار گفتگو با ايشان را كسب نمودند.

راديو فرانسه نيز اين فرصت را داشت تا در محضر شاهنشاه ايران مصاحبه يي انجام دهد. اعلاحضرت كه به تازگي كتاب جديدي به نام "ساعت انتخاب" را به قلم شاهانه نگارش فرموده اند پيرامون كتاب نوين شان( اين كتاب در حال حاضر به زبان فرانسه انتشار يافته است) به پرسش هاي خبرنگار ايراني پاسخ فرمودند. نكته يي شايد اميدبخش و شيرين در آغاز اين گفتگو مشهود بود هنگامي كه خبرنگار مجرب ايراني تصريح كرد همانگونه كه در هنگام هجرت آريامهر بزرگ از ايران و در واپسين ساعات حضور ايشان در فرودگاه مهرآباد اين خبرنگار به حضور شاهنشاه فقيد مشرف شده و گفتگويي را تهيه ديده بود امروز نيز "شايد در آستانه بازگشت اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوي به ايران" اين دقايق پرشكوه نصيب وي شده است كه در خدمت فرزند و جانشين هماره برقرار آريامهر بتواند يك مصاحبه را به پايان رسانَد. اين خبرنگار شريف، در مدت تقريبن هفده دقيقه يي كه در اختيار داشت دو - سه مرتبه ديگر نيز به بازگشت زودهنگام معظم له اشاره كرد و ما به نيكي مي دانيم باز آمدن غرور آفرين شاهنشاه به وطن مقارن با تلاشي و نابودي هميشگي رژيم ملايان رخ خواهد داد و به راستي چه روز بزرگي است روزي كه آن یگانه دلبر و فاتح قلب هاي تپنده و عاشق، به كهن ميهن شان ايران بازگردند.

آنچه كه در متن پيام ملوكانه رضاشاه دوم بسيار شاخص مي نمايد، يكي خطاب ايشان به ملت ايران و يادآوري مهمي است كه فرمودند:"راندن رژیمی خودکامه و ویرانگر از عرصۀ قدرت و حکومت تنها مقدمه ای برای پیروزی نهایی شماست". نكته ي شايان توجه ديگر، تاكيد آن ذات والاتبار بر زوال و پوسيدگي جمهوري جنايتكار اسلامي مي باشد بخشي از پيام كه نوشته اند:"معتقدم در سی سالی که از عمر زیان بار رژیم می گذرد رهبرانش هیچگاه بیشتر از امروز احساس ضعف و زبونی نکرده اند، زیرا بیشتر از همیشه در دنیا محکوم و منزوی و در ایران مطرود و متزلزل اند". رضاشاه دوم سالروز انقلاب خميني را "سالگرد نامبارك" خوانده و در سطرهاي پاياني پيام شان برگرفته از ظرافت و نكته سنجي خاصه حضرتش، اين رژيم نامشروع سي ساله را به "عجوزه يي صدساله" تعبير فرموده اند.

متن كامل پيام شهريار ايران را در زير بخوانيد:

دوشنبه 21 بهمن 1387

هم میهنان عزیزم،

در آستانۀ سالگرد انقلاب اسلامی، سخنانم با شما بیشتر از آن که در برشمردن مصیبت های سی سال گذشته باشد به قصد یادآوری افق بلند و روشن فردای ایران است. بدون اطمینان به برآمدن چنین افقی مقاومت و پیکار سی سالۀ شما به فرجام نخواهد رسید. هیچ ایرانی آگاه به سرافرازی های تاریخ کُهن وطن و سربلند از فرهنگ و تمدن نام آورش نمی تواند و نباید نومید از آیندۀ روشن ایران باشد. افسرده از نیازهای برنیامده و آزادی های سرکوب شده، ایران را از پرتگاهی که در آن فرو افتاده بیرون نمی توان کشید و دوباره نمی توان ساخت، تنها با دلی انباشته از امید به پیروزی و خاطری مطمئن از آینده ای درخشان و درخور ایران است که می توان به چنین فردایی دست یافت. در یک کلام، بدون این امید و اطمینان، ادامه و گسترش پیکار علیه حاکمان فاسد و بی کفایت به فرجام نیک نخواهد رسید.

من در این سالگرد نامبارک، از سویی، مقاومت دلیرانۀ جوانان هوشمند ایران را، تلاش بی وقفه و تحسین برانگیز زنان شیردل و مصمم ایران را می ستایم و آن را بهترین نشان روحیۀ تسلیم ناپذیر و ارادۀ راسخ اکثریت قاطع هم میهنانم به ادامۀ پیکار می دانم؛ پیکاری که به یقین تا رهایی ایران از چنگ دشمنان و ویرانگران وطن پایان نخواهد گرفت. از سوی دیگر، معتقدم در سی سالی که از عمر زیان بار رژیم می گذرد رهبرانش هیچگاه بیشتر از امروز احساس ضعف و زبونی نکرده اند، زیرا بیشتر از همیشه در دنیا محکوم و منزوی و در ایران مطرود و متزلزل اند. نشانه های اختلاف و کشمکش میان مراکز قدرت و کارگردانان انحصارطلب حکومت رو به فــزونی است. تشدیـد فعالیت های تبلیغاتی داخلی و خارجی رژیم و تلاش روزافزون آن برای پرده پوشی برنابسامانی های همه جانبۀ اقتصادی کشور، و مهم تر از همه اصرارش را برگسترش دخالت ها و ماجراجویی ها ی خطرناک در منطقه و بر تحریک دیگران با ادامۀ تلاش هایش، آن هم به هر بها، برای دستیابی به سلاح های هسته ای و موشکی، نیز باید گویای ناتوانی روزافزونش شمرد. به این ترتیب، با گسترش جنبش های اعتراضی و حق طلبانه در شهرهای گوناگون ایران از یکسو، و پیدایش آثار ضعف و انزوای روزافزون رژیم از سوی دیگر است که می توان به پیروزی نهایی ملت از همیشه مطمئن تر شد.

هم میهنان آزاده ام،

راندن رژیمی خودکامه و ویرانگر از عرصۀ قدرت و حکومت تنها مقدمه ای برای پیروزی نهایی شماست. آزادی خود را از زیر بار نکبت و تبــاهی دوران کنــونی تنها مرحلـۀ نخست در تحقق آرمان های دیرین و برآورده شدن نیازهای سرکوب شدۀ خویش بشمارید. زیرا پیروزی نهایی شما هنگامی متحقق خواهد شد که امکانات ضروری برای شکوفایی استعدادهای بیکران فرزندان ایران با بهره جویی از منابع سرشار وطن، و استقرار نهادهای دموکراتیک و پاسخگو، فراهم آید. حرکتی که از یک سدۀ پیش با انقلاب مشروطیت در ایران آغاز شد، و با استقرار حکومت متظاهران به اسلام وحشیانــه به بنــد کشیده شد، معطوف به فــراهم آوردن همین امکانـات بود. این حرکت تاریخی را می توان و باید از سرگرفت و امکاناتی را، که علیرغم تلاش مستمر دشمنان خانگی ایران از میان نرفته اند، باز فراهم آورد و در جبران فرصت هایی طلایی از دست رفته در سال های سیاه از فرصت های نوین که به یقین پدیدار خواهند شد بهره جست. به یاری چنین امکانات و فرصت هایی است که شما خواهید توانست به راه پیشرفت و آبادانی میهن گام نهید، آزادانه و بی بیم از تهدید و خشونت و شلاق و زندان به کار و زندگی شایستۀ خویش دست یابید، و مهم تر از همه مسیر صلح و مسالمت و همزیستی با همۀ هموطنان خویش از هر کیش و قوم و زبان، و با همۀ مردم جهان را، از سرگیرید.

هم میهنان مبارزم،

اجازه ندهید اسارت سی ساله در زندان تاریک رژیم امید به روشنی آینده را نیز از شما به غارت بَرَد. سی سال مصاف با دشمن، هرچند با دشمنی بی رحم و خونریز، در برابر سه هزار سال تاریخ پرنشیب و فرازی که آکنده از پیروزی های درخشان بردشمنان گوناگون ایران بوده است، لحظه ای بیش نیست. هرگز از یاد نبرید که گرچه کوربینی حاکمان کنونی بهره وری از بخش بزرگ از ذخایر عظیم ایران را در مشکل، اگر نه محال، ساخته، سرزمین کهن ما هنوز صاحب وسیع ترین منابع انرژی در دنیاست. هرگز فراموش نکنید که گرچه رژیم بی کفایت و ماجراجو سرزمینی را که روزی صاحب بزرگترین تصفیه خانۀ جهان بود امروز ناچار به وارد کردن بیش از چهل درصد از مصارف نفت و بنزین خود از دیگر کشورهای جهان کرده، کارگران و مهندسان توانا و مجرب ایران خواهند توانست در شرایط مناسب تاسیساتی عظیم تر و پربارتر از گذشته در آن برپا سازند. مطمئن باشید که اگر امروز پس از گذشت سی سال از حکومت ویرانگران، هنوز سالانه بیش از صد هزار تَن از فرزندان مستعد شما جلای وطن می کنند، با تولد دوبارۀ ایران بسیاری از آن فرزندان به سوی دیار کهن، اما آزاد، سرازیر خواهند شد و در بازسازی آن نقشی ارزنده ایفا خواهند کرد. تردید نکنید که امروز نام نیک و خاطره انگیز ایران در جهان را سایه ای سیاه و هراسناک از ذهن ها پنهان کرده است، و اگر شمار دوستان ایران در دنیا از انگشتان دست تجاوز نمی کند، در فردای روشنی که به یقین در انتظار ماست نام ایران شأن و اعتبار از دست رفته را بازخواهد یافت و هیچ ملت و دولتی نخواهد بود که دست صلح و دوستی و یاری به سوی ایران دراز نکند.

هم میهنان عزیزم،

در سالگرد رژیمی که در سی سالگی عجوزه ای صد ساله می نماید جای غم خوردن و زانو به برگرفتن نیست. زمان سرشارشدن از امید به رهایی است. وقت آن است که همت ها را برای کوتاه کردن عمر این عجوزه دو چندان کنیم، به استقبال آینده رویم و بیشتر از همیشه مطمئن باشیم که دیر نخواهد پائید که بار دیگر همراه با همۀ جوامع آزاد و پیشرفتۀ جهان به سوی افق روشنی که در انتظار وطن ماست گام برخواهیم داشت.

خداوند نگهدار ایران باد

رضا پهلوی

________

نگاشته شده در تاریخ بيست و دوم بهمن دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي

۱۳۸۷ بهمن ۲۲, سه‌شنبه

در حاشيه بيست و دوم بهمن عزاي ملي ايران - كاش اكنون شرمنده باشيم

پيرامون سالروز فاجعه ملي بيست و دوم بهمن پنجاه و هفت تا به حال بسيار گفته شده است و شايد تقارن با اين سالروز شوم بهانه مناسبي براي نوشتن اين مطلب گرديد.

ناگهان در عبور چيزي كمتر از سه ماه، استيلاي انقلابي جاروكشان و قشر اوباش جامعه دفتر نيك بختي و آزادي ايران را براي مدت نامعلومي بست و بالاخره سلطه ي نحس عمامه داران وضعيتي براي هم ميهنان فراهم كرد كه بسياري از آنان آرزو مي كنند كاش در چنين شرايط دردناكي هرگز پا به عرصه وجود نمي گذاشتند.

سي سال در نفرت و مصيبت و مشقت سپري گشته و سي سال حيثيت بين المللي ايران به بازي گرفته شد. بيست و دوم بهمن ماه تاريخ منفوري است كه حتا با گذشت قرن ها هرگز درصدي از حجم انزجار ميهن پرستان نسبت به اين تاريخ كاسته نخواهد شد. بد نيست نگاهي كلي به ماحصل اين سي سال تاريك بياندازيم. خساراتي كه از جنبه هاي گوناگون به ريشه و بنيان ايران وارد آمده اند به راستي قابل محاسبه نيستند. اما يك مرور خلاصه وار و كلي مي تواند گوشه هايي از ابعاد فاجعه را روشن سازد:

1-جنگ ويرانگر و بي حاصلي كه ظهور ناگهاني رژيم اسلامي موجباتش را فراهم آورد و لجاجت خان و مان سوز خميني آن را به يكي از طولاني ترين و فرسايشي ترين جنگ هاي سراسر دنيا در چند دهه اخير بدل ساخت.

2-كشتار وسيع و بيرحمانه مخالفين و دگرانديشان كه در تابستان سال 68 بنا به دستور مستقيم خميني توسط دو تن از جلادترين شاگردانش لاجوردي و كچويي انجام گرفت. لازم به يادآوري نيست كه درصدي از اعدام شدگان را نوجوانان تشكيل مي دادند.

3-تقويت، ايجاد و استقرار انواع گروه هاي تروريستي در سطح خاورميانه و حتا در نقاط ديگر دنيا به منظور برهم زدن آرامش و صلح جهاني.

4-نا به ساماني اقتصادي و تورم مهارنشدني به طوري كه بيشتر هم ميهنان توان زندگي را به واسطه عدم قدرت خريد از دست داده اند.

5- بالا رفتن سرسام آور آمار جرم و بزه و ابتلاي جوانان به انواع رفتارهاي مخرب اخلاقي و اجتماعي.

...

آنچه كه بر ميهن عزيز و محبوب ما ايران گذشت دستاورد سنگين حماقتي بزرگ بود. كابوس سي سال سلطه ي غيرقانوني ملايان بر مملكت ما محصول نابخردي و كوته بيني ما بود. در اينكه تك تك ما به نسبت هاي گوناگون و از نماهاي مختلف در شكل گيري اين مصيبت نقش داشته ايم چندان جاي بحثي نيست.

كساني كه سخت ترين مشكلات و آسيب ها را متحمل شده و آماج تلخ ترين حوادث قرار گرفتند ولو آنكه نه تنها واژه "گناه" يا "تقصير" در كنار نام شان بسي بي معنا و بيجاست بلكه "حق" به مفهوم تام كلمه همواره قسمت مهمي از هويت ايشان را تشكيل داده است همانا صاحبان ايران يعني خاندان سلطنت پهلوي هستند. آنهايي كه جز مهر و عطوفت در حق ما هيچ نكرده اما سنگين ترين حجم سختي بر دوش هاي نازنين آنها آوار شد و اكنون پس از سه دهه تاسف بار كه از نابودي ايران مي گذرد همچنان "حق" با آن بزرگ منشان و "تقصير" بر گُرده ماست. باري در پرونده سراسر سياهي اين انقلاب، طوق ننگين حماقت و انفعال همواره بر گردن ما باقي مانده و همچنين خوي جنايت و دنائت، قسمتي از شناسنامه اسلام گرايان مي باشد و اين در حالي ست كه "حقيقت مطلق ايران" هنوز در تبعيد حضور دارد.

با در نظر گرفتن اينكه همه ما به هر روي در پيشامد اين فاجعه ملي گنهكار هستيم آنچه كه در اين نوشتار،مطلوب نگارنده است به چالش كشيدن آنهايي مي باشد كه ديروز شعار ننگين " درود بر خميني" حنجره هاي شان را پاره مي كرد و امروز در روياي بي پايان ِتماميت خواهي شان مدعي ناجي گري براي ملت بيچاره و ستم ديده ايران هستند. به راستي آنها كه سي سال پيش خيره سرانه و در اوج بي شرمي رو در روي پدر ايران شاهنشاه آريامهر و خاندان بزرگ سلطنتي ايستادند تا ايشان را از مُلك شان برانند و مسير ورود خميني قاتل را گُل باران كردند امروز چه گونه مي توانند داعيه آزاديخواهي داشته باشند؟ آنان كه كشور ما را ديروز به سود جاه طلبي و وقاحت شان گروگان گرفتند و به دست پليد ملايان حواله دادند تا آن را زير و زبر كنند امروز چه حرفي براي گفتن دارند؟

نخست بايد دو نكته مهم را مورد توجه قرار دهيم يكي اينكه آيا الزامن هر نيت و خواسته صحيح و بهينه يي ثمر و نتايج مثبتي با خود خواهد داشت ياخير؟ پرسش همينجاست كه اگر يك نفر، فعلي را با حُسن نيت(نه خبث طينت)و توام با آگاهي(نه تحت تاثير احساسات فاقد حاكميت عقل) به انجام رساند آيا ممكن است عمل عقلاني، منطقي و خيرخواهانه وي به بيراهه ناكامي و حيراني كشيده شود؟ بي شك اگر هر دو عامل يعني فرمانروايي عقل و ذهنيت انساني در پشت عملي پنهان باشد آن عمل و آن رفتار بازخورد مثبت و خوشايندي خواهد داشت و اگر چنين نشود بايد در اصل مطلب ترديد نمود. يعني يا پلشتي و بدطينتي با اين كردار آميخته بوده و يا چندان عقل و خِرَد بر آن نظارت نمي كرده است. انقلاب ننگين سال 57 را در گام نخست، مدعيان روشنفكري مانند(بازرگان، فروهر، سنجابي و ...)مديريت و رهبري كردند و قشر كم سواد و كوته فكر و طبقه واخورده و عوام، به جنبه وحشي گري آن دامن زدند تا سرانجام مهره هاي شطرنج به سود روح الله خميني چيده شد و... آن شد كه ديديم و اكنون نيز شاهدش هستيم.

با نگر بر مقدمه يي كه گفته شد آيا بايد بپذيريم و باور كنيم خميرمايه و سرشت چنين شورش و قيامي پاك و نيالوده بوده است؟ حتا اگر هم بخواهيم بر چنين فرضيه مضحك و احمقانه يي مهرتاييد بنشانيم بازهم اين پرسش مهم سربلند مي كند كه چه گونه مي شود ماهيت و جرقه ابتدايي اين نهضت، معقولانه بوده باشد اما با تحویل گرفتن قدرت و آغاز حكومت جديد با اين سرعت باورنكردني و برق آسا به بيراهه و منجلاب كشيده شود؟ آيا روشنفكري زياده از حد و ترمز بريده اين مدعيان خوش آب و رنگ ملي - مذهبي و خلق گرا آنقدر از حد و اندازه برون شد كه عُرضه و توانايي نداشتند آنچه را كه آفريده اند به درستي مديريت كنند و اين نهضت معلوم الحال دقيقن آن زمان كه استارت قدرت را زده و جنبه عملي و كاربردي اش عيان مي گردد به اين شكل مفتضحانه بايد به دره جُرم و جنايت و حيوان مَنشي سقوط كند؟

فرزند و مولود يك انديشه منحرف و كج تابيده بديهي است كه به تعفن محض جمهوري اسلامي بدل خواهد گشت. تنها ذهن خراب و ويرانگر اين ملي - مذهبيان و ماركسيست هاي خودباخته بود كه توانست يك كشور مترقي و متمدن را از هويت خود تهي سازد تا دين فروشان در مدت زماني كوتاه از يك ايران سرافراز، ايراني محنت زده و سرافكنده بسازند.

آنچه كه بيش از هرچيز تاسف آور مي نمايد نه تحميق شدن اين حضرات روشن فكر!! در گريز آن ماه ها و ساليان نخست چيرگي ملايان بود كه شايد بتوان اين حماقت و خوش باوري كژ انديشانه را به حساب مرعوب شدن ناشي از جو غالب و چشم اميد دوختن نابه جا نسبت به بهبود يابي يك رژيم مزدور و نارهبري پست فطرت گذارد اما امروز و پس از اينهمه سال تجربه سياهي كه بر ايران رفت و تحمل سخت ترين و سهمگين ترين ضرباتي كه از سوي جمهوري انيراني اسلامي بر حيثيت ايران و آبروي ايرانيان وارد آمد اين حضرات جمهوري خواه بازهم تن نمي دهند كه به گناه و خطاي خود اعتراف كنند و حتا لب به سكوت نيز فرو نبسته و همچنان خود را مبارز و دوستدار ايران مي دانند. شگفت آور است كه عده يي تا اين حد ملت ايران را كودن و فاقد حافظه تاريخي مي دانند.

ما نمي توانيم فراموش كنيم در روزهاي تلخي كه ارتشيان دلاور شاهنشاهي تنها به جرم وفاداري شان به هويت ملي خود فوج فوج به جوخه هاي اعدام سپرده مي شدند همين آقايان زياده از حد روشن انديش، مذبوحانه و خاكسار به دست بوسي آن خون آشام دجال صفت روح الله خميني رفته و خود را پشتيبان و حامي نهضت او مي دانستند. ابوالحسن بني صدر كه سرانجام با پيراهن زنانه از ايران گريخت و امروز بي شرمانه به خود اجازه مي دهد تا شكوه ايزدي ايران را زير سوال ببرد همان كسي بود كه در ساليان سلطنت ايران پدر، جزو افراد خرابكار و اغتشاش گر بوده و خميني خانه زاد منزل پدري او بود. بني صدري كه رياست شوراي انقلاب را برعهده داشته و در سال 59 به دستور مستقيم خميني دانشگاه را به خاك و خون كشيد. زنده ياد داريوش فروهر يكي از افرادي بود كه همصدا و هم داستان با خميني، مردم را تحريك مي كرد تا به خيابان ها ريخته و با شكستن حكومت نظامي به آشوبي كه سپستر ريشه ايرانزمين را نابود ساخت دامن زنند. بگذريم از اينكه سرانجام عمال رژيم اسلامي مزد داريوش فروهر و همسرش را با ضربات چاقو پرداخت كردند. كريم سنجابي به عنوان يكي از طلايه داران ستيز با سلطنت پهلوي و يكي از سمبل هاي امروز جمهوري طلبان به اصطلاح اپوزيسيون، مضمحلانه با خميني بيعت كرد و امروز مدار روزگار بر چه روالي است كه اين افراد به خود اجازه مي دهند تاريخ معاصر را -كه همه ما به چشم ديده ايم- وارونه جلوه دهند و از آنجايي كه سرشان در حكومت ولايت فقيه بي كلاه مانده است بانگ و افغان برآورند كه ما خواهان دموكراسي و آزادي هستيم.

علامت سوال عينن اينجاست كه چرا و چه گونه شما شيفتگان دموكراسي با خميني بيعت كرديد؟ چه پتانسيلي در وجود يك ملاي نادان و مجنون ديديد كه در ذهن تان از اين جلاد پير، تصوير يك "شخصيت دموكرات" و يك "ناجي" نقش بست؟ چه عاملي سبب شد تا گمان كنيد جانوري كه در توضيح المسايل اش آن اراجيف قبيح و شنيع را به عنوان حكم و روش زندگي نوشته شايسته و لايق رهبري ايران است؟ آيا كينه و غرض ورزي شما نسبت به حكومت سرافراز شاهنشاهي آنقدر شديد و بي حساب بود كه به ولايت منفورترين نوع بشر(خميني) تن در داديد كه فقط شاه ايران سلطنت را ترك گويد؟

اين بدترين و سنگين ترين مجازاتي بود كه توانست گريبان روشنفكر نمايان واخورده دهه 57 را بگيرد. همان كوتاه قامتاني كه به علت عدم توانايي در تحليل و فهم بسياري از مسايل، وارد جرياناتي شدند كه نتيجه يي بس گران و مهلك براي ميهن ما داشت.

وظيفه ما چيست؟

با در نظر گرفتن اينكه جمهوري ولايت فقيه، بخش مهمي از آرمان ها و ارزش هاي پوچ خود را باخته و در مسير يك زوال و پوسيدگي دروني در حركت مي باشد. تهديد ها و تحريم هاي مداومي كه از سوي جهانيان بر پيكره ديكتاتورهاي مفلوك جمهوري اسلامي وارد مي آيد چيزي نمانده كه جمهوري اسلامي را به آستانه تحمل خود نزديك نمايد و پرواضح است كه شمارش معكوس براي اين حكومت از مدتي پيش آغاز شده است. وظيفه ما به عنوان كساني كه به واقع خود را عاشق ايران دانسته و در مسير مبارزه با جمهوري آخوندها قرار داريم در دو بخش مهم خلاصه مي شود:

الف: تشخيص اولويت ها و تمركز بر آنها.

ب: كوشش براي يافتن و ايجاد هسته هايي فعال در داخل ايران و پشتيباني همه جانبه آنان براي تقويت و پيوستن به قيامي بزرگ.

فردا چه حرفي براي گفتن خواهيم داشت؟

داستان به دو صورت مي تواند ادامه يابد. يا به فرو پاشي زودهنگام جمهوري اسلامي خاتمه خواهد يافت كه در آن صورت، ما تازه به نقطه آغازين بازگشته و بايد ساختار تخريب شده ايران را بازسازي نماييم. در صورت رخدادن چنين واقعه شيريني(كه بي نهايت اميدواريم در زودترين زمان ممكن رخ بدهد) ما شرمسار و سرافكنده خاندان سلطنت و پادشاه بزرگ ايران ذات ملوکانه رضاشاه دوم پهلوی خواهيم بود. شرمنده و خجل از اينكه خواسته و ناخواسته باعث شديم كه آن ذات والاتبار سه دهه را دور از ديار آبايي بگذرانند و بيش از آن شرمگين جفايي كه در پيشگاه پدر همايوني شان محمد رضا شاه مرتكب شديم. صورت دوم داستان و به قولي آن روي سكه متاسفانه خوشايند نيست اگر جمهوري ولايت فقيه در طي مدت يك تا دو سال ديگر به نقطه پايان خود نرسد به احتمال زياد از ايران چيزي باقي نخواهد ماند و ما در چنين شرايطي نه تنها شرمنده شاهنشاه ايران خواهيم بود كه خانه ايشان را به تاراج داده ايم(هرچند امروز نيز تقريبن همين شرايط است)بل شرمسار نسل آينده و تاريخ كهن ميهن مان هستيم و اين شرم و پشيماني همان اندازه كه سوزنده و دردناك است چيزي ماوراي يك فاجعه مي باشد.

پس بياييم و بيانديشيم كدام يك براي ما ايرانيان سزاوارتر است: ايران را از بيگانگان باز پس بگيريم و يا اينكه اجازه دهيم آن را با هيچ يكسان كنند؟

________

نگاشته شده در تاریخ بيستم بهمن دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي

۱۳۸۷ بهمن ۱۹, شنبه

حمله به سايت بالاترين و پاسخ آزاد انديشان دنياي مجازي

حمله به سايت بالاترين، خبري بود كه امروز از منابع موثق دريافت شد. به عنوان يكي از كاربران اين تارنما، شنيدن اين خبر بيش از آنچه كه نگران كننده باشد تامل برانگيز بود. صحبت اين نيست كه محتوا و ماهيت سايتي به نام بالاترين به نقد كشيده شود و يا از آن به عنوان يك نماد و مظهر ياد شود. بالاترين هيچگاه ماوا و ملجا آزاديخواهان نبوده است كه اگر هم بوده باشد چشم اميد مخالفين رژيم اسلامي و مبارزين لزومن به هيچ سايت و يا رسانه به خصوصي دوخته نشده است. بحث بر سر "چرا چنين شده" نيست بلكه آنچه كه هدف اين نوشتار مي باشد "چه بايد كرد" است و اينكه واكنش و بازخورد ما نسبت به اين مسايل چه بايد باشد.

پيش از هرچيز جا دارد كه تاكيد شود، حمله به يك سرور و ربوده شدن هر وبسايتي به مثابه يك تراژدي و يا بحراني جدي تلقي نمي گردد. رسانه ها ابزار هستند كه دامنه و فراگيري شان بي نهايت است آنچه كه نگارنده را وادار ساخت كه براي نوشتن اين مطلب دست به قلم شود هك اينترنتي و مسايلي از اين قبيل نبوده بلكه حقيقت دهشتناكي است كه در پشت پرده وجود دارد. از سوي ديگر بي توجهي و بي تفاوتي ناشي از كوتاهي و كرختي ماست كه بسي زننده مي نماياند و به خداوندان الرعب و بالنصر(تروريزم) مجال مي دهد كه چهار اسبه و بي پروا بتازانند.

داستان خنده آوري كه اخيرن در ميان مجريان اسلام و سرسپردگان شان باب شده است خودحكايتي ديگر دارد. حربه يي كه در تنگناي ناتواني و بي اقبالي شان در ترور و حذف فيزيكي مخالفين مورد بهره برداري واقع مي شود و بر آن حسابي جدي گشوده اند آنچه كه معمولن "جنگ الكترونيكي" گفته مي شود.

تمامي اسلاميزه شده ها، اسلام فروشان، اسلام پناهان٬اسلام پروران و اسلام نوشان به علت بي پايه بودن و سستي مبناي اعتقادي شان – كه بيشتر بر اسب احساسات سوار است تا در افسار عقل مهار باشد- هنگامي كه ببينند يك شخص، فضا و يا يك محيط متضاد و مخالف با پندارهاي شان رفتار يا عمل مي كند راهي مناسب تر از حذف آن نمي يابند. ذهنيت حذف گرايانه اگرچه در بنياد خود دچار ايراد و چالشي جدي مي باشد اما بديهي است كه دادن پاسخي مشابه به آن٬ در پاره يي از مواقع نه تنها عملي نادرست و بي منطق نمي باشد بلكه چنين اعلان واكنشي، مناسب ترين و سزاوار ترين روش است كه بي شك برهان عقلاني نيز آن را حمايت مي كند.

ناگفته پيداست كه اين دلاوران پهلوان پنبه اينترنتي( مجاهدون هك في سبيل الله) تا پيش از چیرگی کابوس وار اربابان شان بر ایران٬ خود و پدر و مادران شان طريق زندگي اوليه را بلد نبوده و در نکبت و بیماری غوطه می خوردند. به قول دوست عزيزي كه به طعنه مي گفت "اين برادران و خواهران عمله اسلام نه تنها ماوس را از كيبورد تشخيص نمي دهند كه هنوز تفاوت قاشق و چنگال را نياموخته اند!" و اكنون به لطف الكترونيكي شدن جهان در هزاره سوم و ورود رسمي اكثريت قاطع ملت ها به دهكده جهاني، اين حشرات موذي مجبور به يادگيري اينترنت شده و البته جنگ الكترونيكي را مبتني بر هذيان رهبر در گور خفته شان خميني(جنگ٬ جنگ تا رفع فتنه) فرا گرفته و مي كوشند تا با قدم نهادن در اين راه دشمنان شان را به سكوت وادار كنند. نكته ظريف دقيقن اينجاست كه ما نبايد بگذاريم آنان حتا درصدي به هدف خود- كه برايش مضاف بر بودجه مملكت از آبروي برباد رفته شان سرمايه گذاري كرده اند- دست يابند.

امروز مي بينيم كه سكوت عامدانه و سهل انگاري پر ابهام جهانيان، رژيم منحوس اسلامي را جواز مي دهد تا ماهواره! به آسمان بفرستد. هم ميهنان داخل به واسطه بيم از گستاخي مفرط حاكميت اسلامي در سركوب آزاديخواهان، گرفتار سكوتي مجبورانه ناشي از رعب گشته اند و همچنين جهان آزاد جاي اقدامي عملي و قاطع در برابر تلاش ماجراجويانه اتمي جمهوري اسلامي ، مدام قطع نامه هاي بي مصرفي صادر مي كند كه بار سنگين مصيبتش فقط و فقط بر دوش ملت ايران است و بس.

شوربختانه ما عادت كرده ايم در برابر ظلم و جنايت سر تسليم فرو آوريم كه روشن ترين برهان آن سكوت تلخ ما در مقابل اهريمن افسار گسيخته يي به نام خميني بود. خوب بود اگر اين پرسش بي پاسخ را در ذهن مان حلاجي مي كرديم و به زواياي آن ژرف تر مي انديشيديم. واكنش ما در مقابل ترور وحشيانه دست كم هشتاد تن از رهبران اپوزيسيون در سراسر جهان چه بود؟ كدام ضرب شصت جانانه يي به مزدوران ديو سيرت سپاه خيبر و قدس (كه مسوول رسمي و مستقيم ترور مخالفين در ماوراي مرز هاي ايران بوده و هستند) نشان داده ايم؟ شايد پاسخ بخشي از دوستان اين باشد كه رژيم اسلامي از منبع ميلياردي نفت ايران ارتزاق مي كند و امكانات آنان با مخالفين شان كه سلاحي جز كلام و قلم خود ندارند قياس پذير نيست. البته در مواجهه با اين سوال، پاسخ بسياري ديگر چنين است كه خوي ترورگري و حذف مخالفين در نهاد و بينش ما جايي ندارد. ضمن اينكه به نگر مي رسد هر دو پاسخ، بخشي از واقعيت را تشكيل دهند اما مهم ارايه پاسخي كوبنده است و شكل و ساختار آن شايد چندان شايان توجه نباشد. همين كه حاكميت نامشروع اسلامي و ريزه خواران شان دريابند هيچ عملي از سوي آنان بي جواب گذارده نمي شود، تمايل وافر به آدمكشي را در ازاي پرداختن تاوان آن نخواهند پذيرفت.

بحث افكار ماليخوليايي و ماورايي اسلام گرايان سخن ديگري است. اينكه آنان اصولن به تجربيات مضحك آن جهاني باور و ايمان داشته و در نتيجه ريسك بسياري اعمال را حتا تا پاي هدر شدن جان بي بهاي شان خواهند پذيرفت تا هدف مد نظرشان را پياده سازند واقعيتي است كه همه دانسته و دريافته ايم. اگرچه بسياري اين بحث را مطرح مي كنند و بايد گفت كه نگارنده نيز درصد قريب به يقين بر آن واقف و باورمند مي باشد اما طرح اين فرضيه ولو آنكه واقعيتي محض باشد در اين مقاله جايي ندارد چرا كه مقصود از پاسخ به اعمال وقيحانه مجريان مكتبي، به واهمه انداختن آنان از هيچ قانوني نيست چرا كه ماهيت پيروان شريعت اسلام با هيچ يك از قوانين پذيرفته شده اين جهاني سازگاري ندارد و خود بر قوانيني مجهول و نامشخص پايبند بوده و خواب زدگاني سرگشته را مي مانند كه اين هذيان هاي بي معنا را شاه بيت اعمال خود قرار داده اند. اما نكته مهمي وجود دارد كه نبايد دور از نظر نگاه داشته شود و آن هم اينكه اگر همين اسلام گرايان٬ شكست خود را به تماشا نشسته و زحمات خود را به وضوح نقش بر آب ببينند راه شكست خورده را دوباره و با هزينه گزاف ديگري طي نخواهند كرد.

ارزيابي سود و زيان در چهارچوب اوليه خود نه فقط در تمام نوع بشر بلكه حتا به گونه يي در حيوانات هم وجود دارد. احمق ترين و نادان ترين موجودات نيز مايل نيستند مسيري را به بهاي گزاف طي كنند و در پايان نتيجه يي درست عكس آنچه كه در سر داشتند رخ بدهد.

سركشي هاي جاه طلبانه جمهوري خامنه يي در بسياري از مواقع بي پاسخ مي مانند و درس ادبی متناسب با گستاخی و جسارت حکومت الله به آنان داده نمی شود. هنگامي كه گروهك تروريستي و غيرقانوني حماس، يك خبرنگار بيگناه خبرگزاري بي بي سي را به گروگان مي گيرد و روبه روي دوربين وي را طناب پيچ كرده و سر طناب را به يك بمب متصل مي كند تا در مقابل بخشيدن جان اين خبرنگار، دنياي غرب ناچار شود به برخي تمايلات كثيف حماس تن بدهد همان كشورهاي غربي اجازه مي دهند تا ماموران سپاه دژخيم پاسداران - كه منبع تامين و تجهيز همان حماس و ساير گروه هاي خرابكار عرب هستند - در سواحل فرانسه آزادانه به شنا و تفريح بپردازند و امان داشته باشند تا در سطح كشورهاي اروپايي و امريكايي گردش كرده و حتا مخفيانه اطلاعاتي را پيرامون فعالين سياسي ايراني جمع آوري كنند.

براي كشورهاي ابر قدرت و به اصطلاح جهان اولي كه اگر تصميم بگيرند قدرت هر اقدامي را در كمترين زمان ممكن خواهند داشت مماشات در مقابل جمهوري ولايت فقيه، تعبيري جز تاييد غير مستقيم نداشته و سكوت يا عكس العمل هاي كژدار مريض آنان معنايي جز "جانبداري" در بر ندارد. پس از فاجعه تروريستي يازدهم سپتامبر، امريكا با به آتش كشيدن بخشي از خاورميانه اثبات كرد كه اگر پاي امنيت شهروندانش در ميان باشد از هيچ حركتي چشم نخواهد پوشيد. تروريست هاي اسلاميِ باورمند به مزخرفي به نام "مرگ در راه خدا" اگر با آن آتش خشم فزاينده رو در رو نمي شدند شايد پس از برج هاي دوقلو هدف بعدي خود را كاخ سفيد و يا ارگان های حياتي ديگر ایالات متحده قرار مي دادند اما بيم و وحشتي كه بر قامت نحيف شهادت طلبان كينه ورز افتاد اميد هاي شان را به نوميدي ختم كرد.

اكنون زمانه يي است كه بايد به حذف ويروس اسلام گرايي به عنوان پروژه يي مهم و فوري نگاه كنيم. دست كم بخش عمده یي از اين كار بر دوش ما ايرانيان و پارسي زبانان است. قسمت مهمي از اين حركت٬ وظيفه نهادينه شده ي ماست كه قربانيان تاريخي همين ويران گري ها بوده ايم.

پاسخ ما چه بايد باشد؟

همه مي دانيم دشمني كه بر كوله باري از جهالت هزار و چهارصد ساله سوار است، اگر نرمش و بي تفاوتي ببيند جري تر شده و اگر واكنشي شديد و حتا به مراتب سهمگين تر از عمل خودش را مشاهده كند به قدري پشیمان و شرمسار خواهد شد كه نه تنها شيريني پيروزي لحظه يي، در كام او شرنگ مي گردد بلكه تمام توش و توان خود را به كار خواهد بست كه طوري قايله را ختم كرده و پايان بخشد تا مبادا از جانب مخالفينش ضربات بيشتري دريافت كند. اگر يادمان باشد بيست و اندي سال پيش وقتي زندگاني آقاي رشدي نويسنده مستقل هندي تبار به خاطر نگارش كتاب "آيات شيطاني" مورد تهديد مستقيم روح الله خميني رهبر مجنون اسلامي قرار گرفت، پاسخ مقابل به قدري محكم بود كه امروز و پس از پخش و اقبال گسترده فيلم "فتنه" كه صدها بار بيشتر به ضرر مفاهيم و مباني جنایی ايدئولوژي محبوب جمهوري شقاوت اسلامي ساخته شده بود، خامنه يي ولايت مطلقه وقت جرات نكرد حتا با لباني لرزان نام آقاي گيرت وايلدرز را بياورد چه برسد آنكه بخواهد حكم قتل او را اعلام نمايد. واكنش جهانيان به فتواي ابلهانه و البته جنون آميز خميني به چند شكل و ساختار ارايه شد:

۱- استخدام چند مامور زبده و كارآزموده جهت حفاظت از جان سلمان رشدي به گونه يي كه چندين نفر از مرعوب شدگان فكري خميني در مسير ترور رشدي نه تنها به نتيجه نرسيدند كه جملگي هلاك شدند.

۲- استقبال گسترده طيف هاي گوناگون مردم جهان از كتاب آيات شيطاني و حمايت ملل مختلف از ناشر اين كتاب.

۳- سرانجام اعطاي لقب "شواليه" به آقاي رشدي از سوي ملكه انگلستان كه شهرت و محبوبيت وي را چندين برابر كرد.

مثالي كه ياد شد تنها از واكنشي قوي و مناسب به يك فتوا بود يعني پاسخ به چند سطر كج و معوج كه روي يك كاغذ بي قيمت نگاشته شده بودند اما حال اگر فرض مي گرفتيم كه سرسپردگان گوساله مسلك خميني به هدف شوم خود رسيده و آقاي رشدي را ترور مي كردند، آن زمان البته بايستي واكنش به مراتب قاطعانه تري حتا به صورت يك مقابله به مثل نمود مي يافت تا درسي باشد كه هرگز همتايان فكري خميني در صدد تهديد و به قتل رساندن يك نويسنده يا روشنفكر برنيايند.

امروز وظيفه ما حكم مي كند كه پاسخي محكم و در خور به چنين حركت هاي مذبوحانه يي داشته باشيم. به اين مطلب بايد دقت شود كه در علوم تربيتي و روانشناسی نيز، هنگامي كه يك بچه كوچك اشتباهي بزرگ مرتكب شود اگر در همان زمان تنبيهي جدی از سوي پدر و مادر خود ببيند در آينده شايد به سود خود او نيز باشد و بالعكس اگر با واكنش نه چندان قاطع والدين خود رو به رو شود بي شك و به دفعات ديگر همان رفتار و عمل نسنجيده خود را تكرار خواهد كرد و تكرار اشتباه مي تواند از وي موجودي مخرب و مهارنشدني بسازد.

پيشنهاد نگارنده اين است كه در برخورد با كساني كه به وبسايت بالاترين حمله كرده اند، عمل شرم آور تروريست هاي مجازي با يك رويه مشابه اما كمي قاطع تر مقابله به مثل گردد. به عنوان مثال چند سايت معروف خبري وابسته به حكومت مانند(رجا نيوز،فارس نيوز،كيهان نيوز، سايت هاي وابسته به سپاه، بسيج و...) هك و محو گردند. اين پروژه بايد با دقت، برنامه ريزي شده و هوشيارانه پي گرفته شود. گام دوم نشر و رواج نكاتي مي باشد كه موجبات خشم و آسیب اربابان تروريزم اسلامي را فراهم مي آورد. عملي ترين و هميشگي ترين فرمول در رويارويي با هر دشمني، ابتدا شناختن نقطه ضعف هاي آنان مي باشد. اگر ملاحظه مي شود كه امروز داغ تروريست هاي غزه نشين و يا جانوراني مانند ايمن صيام و عماد مغنيه رگ غيرت نا به جاي اين آدمخواران دين فروش را متورم كرده است دست گذاردن بر اين نقطه ضعف ها در راستاي تحريك و به چالش كشيدن ارزش هاي آنان در سطح گسترده به عنوان يك روش مناسب و عملي پيشنهاد مي شود.

پيشنهاد ديگري كه شايد اجراي آن بسيار آسان و زودبازده باشد ساختن لوگوهايي در حمايت از سايت هاي پربازديدي نظير بالاترين مي باشد كه اين اقدام ضمن سهولت و كم هزينه بودن دو مزيت بسيار مهم دارد:

۱- موجب محبوبيت هرچه بيشتر سايت مورد نظر مي گردد و همزمان با بازسازي و بازگشت آن تارنما آمار بازديدي به مراتب بيشتر از گذشته خواهد داشت.

۲- نوعي وحدت نمادين را نشان مي دهد كه همين اتحاد ضمن كمك به پيوستن افكار و نگرش هاي گوناگون به يكديگر و گردآمدن زير چتري مشترك، موجب بيم و هراس هرچه افزون تر دشمنان مي گردد كه اتحاد مخالفين شان را از هر شوكراني براي خود كشنده تر و مرگ آور تر مي بينند.

در پايان بايد گفت هرگونه سكوت و ملاحظه و گذشتي در شرايط كنوني خطا و اشتباه محض مي باشد. ضمن اينكه پاسخ به حمله هاي حاميان خلافت علي خامنه يي – كه در زمان لازم پشت هر چيزي سنگر مي گيرند تا خود را برهانند- بايد هوشمندانه و در عين حال محكم و خُرد كننده باشد.

____________

نگاشته شده در تاریخ هفدهم بهمن دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي