۱۳۸۹ فروردین ۱۰, سه‌شنبه

دین گرایی کجای جامعه ایستاده است؟

گزینش انواع و اقسام مذاهب و آیین ها به عنوان راه و روش زنده گی، از دیرباز میان عده یی از افراد مرسوم بوده است. آنها می کوشیدند تا با پیروی از این سنن و آیین ها، در خود نوعی حس برتری به وجود آورند. همواره در طی تاریخ، ادیان و مذاهب منتقدان و مخالفان بسیاری داشته اند در عین اینکه عدد رهروان شان نیز کم نبود. علت اصلی مذهب گرایی، دین پرستی و مقدس انگاری تنها تحمیق شدن و فریب خوردگی پیروان شان نیست که گرفتاری بزرگ تری گریبان مریدان محض و بی چون و چرای ادیان را می فشارد که همانا نوعی احساس عدم اعتماد به نفس و در نتیجه نیازی عمیق و درونی برای تمسک جستن به نیروهایی است که برترش می خوانند.

هر انسانی در مواجهه با دنیای پیرامونش خود را در بسیاری از زمینه ها ضعیف و ناتوان می پندارد. ناتوانی به طور نسبی بخشی از ماهیت انسانی است و پاره یی افراد برای کتمان نمودن یا به فراموشی سپردن ضعف ها و ناتوانی های خود به سمت و سوی مقدس پرستی و مذهب گرایی رفته و می خواهند با پناه بردن به قدرت های ماورایی، به سرشت خود اینگونه تلقین کنند که قادر اند توانمند تر از آنی باشند که هستند.

ما همواره در زندگی عادی و طبیعی خود با مشکلات و گرفتاری های ریز و درشت رو به رو هستیم. تصور اینکه قدرتی واقعی وجود دارد که می تواند طی این مسیر دشوار رهنمای ما باشد گهگاه دلپذیر و شیرین است. اگرچه بزرگ ترین و وخیم ترین ضرر دین گرایی جایی آشکار می شود که ما در عوض تلاش برای حل مساله های زندگی، این مسایل را به نیرویی که در ذهن خودمان از آن قدرت برتر ساخته ایم حواله داده و به نوعی از پذیرش مشکل و کوشش برای رفع آن شانه خالی می کنیم.

حس حقارت و نیاز به تضرع کردن در پیشگاه قدرت برتر، زمانی رخ می نماید که ما با بحران و چالش رو در روییم. راهی برای کنار زدن موانع نمی شناسیم و از سویی حس اینکه قدرتی می تواند ما را از این شرایط نجات دهد به لحاظ روانی ارضا مان می کند.

دومین علتی که عده بسیاری را متمایل می سازد تا به دین و مذهب روی آورده و آن را بدل به جزیی جدا نشدنی از زندگی خود نمایند، پذیرش این باور بی ریشه است که دین اساسن از سوی خداوند و آفریدگار به زمین فرستاده شده است. این باور و اعتقاد، به راحتی می تواند آنچه را در بالا گفته شد توجیه نماید. وقتی تصور می شود این قوانین و روش ها از مبدا سر رشته می گیرند بالطبع این حس در افراد تقویت می شود تا خود را با این قوانین و رسوم همسو نمایند و غالبن به این نمی اندیشند که بسیاری از این قوانین حتا در تعریف اولیه خود از هیچ منطق و قاعده یی برخوردار نیستند.

بر اساس آنچه گفته شد بد نیست بیاندیشیم که در چه ساختاری می توان با دین و مذهب رو به رو شد. با نگر بر آنکه مبلغان و مروجان ادیان، عمومن سرسخت ترین و بی ملاحظه ترین و در عین حال منطق ناپذیر ترین نگهبانان آن بوده و هر گونه نقد، بررسی و شکافتن مذاهب را تجسمی واضح از سرکوب آن دانسته و با توجه به در خطر افتادن منافع تام و تمام خود به دفاعی خون آلود بر می خیزند، برخورد محکم، عیان و شدید با مفاهیم دینی – به خصوص مبانی اسلامی – جز غبار آلوده شدن فضا و عدم امکان اینکه بشود منطق را حاکم ساخت، ثمر و عاید دیگری نخواهد داشت.

اصولن بهترین روش برخورد با تابو ها تحلیل چرایی آنهاست. همه ادیان و خصوصن اسلام، هیچ سند محکم و خدشه ناپذیری برای اثبات ارتباط پیامبران شان با خداوند در دست ندارند. چه چیزی می تواند موید و گواه آن باشد که محمد به مکاشفه با خدا پرداخته و آنگاه به نتایجی رسیده که به دست او و خلفای اول و دوم مکتوب و محفوظ گردیده است. پرسش دوم اینجاست که حتا اگر سندی موجود باشد که این رابطه مستقیم را تایید نماید – که قطعن سند موجهی دال بر این امر وجود ندارد – کدام سند می تواند قاطعانه نشان دهد که قرآن طی گذر تاریخ مورد دستکاری و تحریف قرار نگرفته است.

مسلمانان باور دارند که انجیل، تورات و سایر کتب دینی طی زمان توسط روحانیان و رهبران مذهبی مورد تغییر و تحریف واقع شده و اصالت خود را باخته اند. البته این مطلب چندان نیز دور از واقع نیست و خود مسیحیان و یهودیان نیز دست کم در این مورد آن میزان انصاف و واقع بینی دارند که کمابیش این تحریف را تایید کنند. اما کدام سند نشان می دهد که قرآن از این دستکاری در امان مانده باشد؟

البته مهم ترین حجتی که ملایان اسلامی بر آن استناد می ورزند آیه یی در خود قرآن است که خاطر نشان می کند این کتاب مورد محافظت دایمی ابدی الله خواهد بود(نقل به مضمون) و سوالی که این میان جا دارد پرسیده شود این است که آیا ممکن نیست آن شخص و اشخاص تحریف کننده، در این آیه به خصوص که عبارتی مناسب برای پنهان ماندن تعدی و تصرف آنها به قرآن است دست نبرده و اجازه داده باشند تا طی تاریخ جرم شان مخفی بماند.

به طور کلی پیروان دین در جامعه ی کنونی ما سه دسته اند:

یکم: آنها که در خود توان حل مشکلات را ندیده و این نیاز را حس می کنند که با التجا بردن به قدرتی که آن را برگزیده، خدایی و ماورایی می دانند به جنگ سختی های اجتناب ناپذیر زندگی خود بروند.

دوم: آنان که تحت تاثیر محیط جامعه و تلقین از سوی دیگران و به خصوص در حصار تربیت سنتی و غلط، به این سمت و سو سوق داده شده اند.

سوم: که به مراتب از گروه یکم و دوم خطرناک تر اند همانان اند که دین و مذهب عاملی برای سوداگری و سلطه جویی آنهاست. دین برای این افراد در حکم ابزاری ارزشمند است و در مقابل تحلیل ها، چالش ها و انتقاداتی که بر جزء جزء ادیان وارد است شدیدترین مقاومت را نشان می دهند.

اگر دین را حاصل اشتباه، حماقت، درک نادرست و هرچه دیگر بدانیم باز هم انسان ها آزاد اند که از آن پیروی کنند یا نکنند. بحث ما اینجا نیست که دین با ادوات قهرآمیز و به یکباره از سطح جامعه زدوده شود بلکه این حرکت نیازمند روندی هوشمندانه و محاسبه شده می باشد تا آرام آرام بتوانیم خرد را جایگزین آن سازیم. جایگاه دین و مذهب بایستی کمرنگ شود و جای خود را به عقل، قوانین عرفی و درایت ببخشد. این مسیر به هر روی باید طی شود و به خاطر آنکه زمان لازم می باشد تا لایه های گوناگون جامعه به تغییر آشکار فکری و رفتاری برسند هرچه زودتر و جدی تر آغاز شود به سود یکایک ماست.

قطعن یکی از مهم ترین شاخص هایی که این جمهوری قاتل و آدمکش را بر سر قدرت نگاه داشته است وجود بقایای ریشه های خرافی در توده های ملت است. اگر این ریشه را هدف بگیریم درخت پوسیده یی که بر آن استوار شده بسیار زودتر از آنچه تصور می کنیم سقوط خواهد کرد.
_________________________

نگاشته شده در تاریخ دهم فروردین دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی

۱۳۸۹ فروردین ۶, جمعه

هفتم فروردین ماه میلاد پرشکوه والاحضرت شاهدخت لیلا پهلوی









دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

بی خود از شعشعه ی پرتو ذاتم کردند

باده از جام تجلی صفاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

آن شب قدر که این تازه براتم دادند

هنوز لختی از بهار نگذشته که بهاری تازه دامن دشت و صحرا را گلگون می سازد. بهار در هفتمین روز خود به زایشی بس خوش یمن رونق می گیرد. فروردین ماه، موعد پر میمنت ولادت اختر تابناکی دیگر است. موسم شکفتن گلی عطرآگین که هزار خرمن سوسن و یاس و اطلسی نمی توانند اینهمه طراوت و لطافت را یکجا با خود داشته باشند.

فردا هفتم فروردین ماه خجسته میلاد با سعادت والاحضرت شاهدخت لیلا پهلوی است. آفتابی که اکنون چند سالی ست در پرده غیبت افتاده اما هنوز وجود دل انگیزش بر قلب های مان پرتو افشانی می کند.

والاحضرت شاهدخت لیلا پهلوی به عنوان چهارمین فرزند علیاحضرت شهبانو فرح و سومین دختر شاهنشاه آریامهر اعلاحضرت محمد رضا پهلوی، ولادت شان بار دیگر شور و شوقی زاید الوصف در سراپای وطن برپا نمود.

والاحضرت لیلا پهلوی به تاریخ آدینه روز هفتم فروردین ماه سال یکهزار و سیصد و چهل و نه خورشیدی در تهران و در اوج ابهت و فرزانگی چشمان مبارک شان را بر سرای خاکی گشودند تا صحن آفرینش را به وجود آکنده از لطف شان مزین سازند.

ایشان از خردسالی مورد توجه و محبت خاص پدر تاجدارشان واقع بوده و میان خواهر و برادران والاحضرت شان نیز از محبوبیت خاصی بهره مند بودند.

هنگامی که توفان سهمگین و ایران سوز 57 رخ نمود، شاهدخت لیلا تنها هشت سال از عمر شریف شان می گذشت که زان پس تبعیدی تلخ و گزنده مهمان شبانه روز ایشان گردید.

پرنسس لیلا با توان و کوشش به تحصیل ادامه دادند تا موفق به اخذ مدرک کارشناسی رشته ادبیات تطبیقی با گرایش زبان آلمانی از دانشگاه براون امریکا گردیدند. شاهدخت لیلا عشق و علاقه فراوانی به موسیقی و شعر و ادب پارسی داشته و به خصوص دیوان حافظ، سعدی و مولانا را بسیار دوست می داشتند.

گرچه آن والاحضرت محبوب و وارسته، در اوان جوانی پس از تحمل یک بیماری طولانی و طاقت فرسا، در سال یکهزار و سیصد و هشتاد خورشیدی ناباورانه ما را ترک فرموده و همه را در بهت و اندوهی ژرف فرو بردند اما خاطره آن شاهدخت نیکو تبار، آنچنان در ذهن ها باقی و جاوید است که گویی همین امروز ایشان در کنار ما حضور داشته و بدر منیر رخسارشان سراچه آفاق را چونان گذشته روشن می سازد.

والاحضرت شاهدخت لیلا پهلوی نمادی والا و مانا از ایستادگی و شکوه اند. سمبلی غرور آفرین از ایران که نام زیبای شان سبب مباهات یکایک ماست.

فرا رسیدن خجسته میلاد با سعادت والاحضرت لیلا پهلوی را گرامی داشته و به روح پرفتوح ایشان درود بی کران عرضه می داریم. در آستانه این روز پربرکت، نخست به پیشگاه همایونی شهریار خوبان، شاهنشاه بلند مرتبه، ذات اقدس کبریایی اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی برادر تاجدار ایشان شادباش بنده وارانه مان را صمیمانه عرض می نماییم. آنگاه به محضر مبارک مادر معنوی ملت ایران، علیاحضرت شهبانو فرح دیبا پهلوی مراتب تبریک خود را عرضه داشته و آنگاه به خدمت والاحضرتان شاهدخت فرحناز و شاهزاده علیرضا پهلوی این ولادت پر میمنت را فرخنده باد عرض کرده و همچنین به حضور ملکه بزرگ ایران والاحضرت یاسمین اعتماد امینی پهلوی این عید سعید را عرض شادباش پیشکش می داریم.

به امید از راه رسیدن روز بزرگی که خاندان جلیل سلطنت پهلوی قدوم مبارک را بر دیدگان مشتاق ما گذارده و به میهن شان ایران سرافرازانه بازگردند.

خجسته زادروز شاهدخت جاودانه ی آریایی والاحضرت لیلا پهلوی گرامی و فرخنده باد.

___________________

نگاشته شده در تاریخ ششم فروردین دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی

۱۳۸۹ فروردین ۴, چهارشنبه

توان تکنولوژیک رژیم اسلامی از وهم تا وهم

مدعیات تکنولوژیکی یکی از عمده ترین دستمایه های رژیم اسلامی است تا در بوق و کرنا جار بزند به فناوری هایی دست پیدا کرده که تا چندین مدت پیش تنها در انحصار کشورهای تراز اول جهان بوده است. میان آنچه که جمهوری اسلامی در مدت این دو دهه و خصوصن چهار پنج سال اخیر مدعی اختراع و دستیابی به آن می باشد با آنچه که به واقع در اختیار دارد فاصله بسیاری است.

فناوری هایی که حکومت الله مدعی دست یازیدن به آنهاست در حوزه های نظامی، رسانه یی، پزشکی، پژوهشی و... جای می گیرند که البته امروز اکثریت قریب به مجموع هم میهنان مطلع می باشند که اصیل بودن و حتا موجودیت آنها در ایران بیشتر به یک قصه فریبنده و افسانه یی تحقق نایافتنی شبیه است تا واقعیت.

نخستین تخیلی که بدل به ابزاری مهلک گردیده و جمهوری اسلامی امروز از آن به عنوان حربه یی خطرناک برای تهدید جهانیان استفاده می کند انرژی هسته یی است. فناوری یی که سال های سال پیش بر حسب اتفاق به دست دولت پاکستان افتاده و این کشور به عنوان یکی از کشورهایی که از دولتی اسلامی، متحجر و بسته نگر برخوردار می باشد به خطری نگران کننده برای جهان تبدیل شد. کشور ما ایران البته از سال 1353 خورشیدی نخستین پایگاه هسته یی خود را تاسیس نمود. در آن زمان دولت های جهان با ادامه فعالیت های این پایگاه موافق بودند که موجب ارتقای هرچه بیشتر آن گردید تا جایی که می رفت تا نیروگاه برق هسته یی را تا ظرفیت بیست و سه هزار مگاوات راه اندازی کند. پس از شورش متخاصمین و وقوع انقلاب، فعالیت این نیروگاه متوقف گردید.

ارتباط تنگاتنگی که طی سالیان پس از انقلاب میان دولت اسلامی ایران و پاکستان برقرار بود، موجب شد تا در میانه دهه هفتاد خورشیدی، حکومت اسلامی ناگهان مدعی شود که تلاش هسته یی خود را بار دیگر از سر گرفته است. شوربختانه شواهد نمایانگر مطلب دیگری بودند. قرص های سوخت، اورانیوم غنی شده و امکانات هسته یی نیروگاه اتمی پاکستان در اختیار رژیم اسلامی قرار گرفته و در واقع دولت اسلامی پاکستان به صورت غیرمجاز و خلاف قوانین بین المللی جمهوری ولی فقیه را به امکانات هسته یی مجهز نمود. البته طنز تلخ مطلب اینجاست که حکومت ولایی مدعی است ملزومات پایه یی این انرژی، به صورت بومی و خودجوش و در داخل ایران ساخته و فراهم شده است! نیازی به تکرار این موضوع نیست که جمهوری اسلامی همچنان در حال دست و پا زدن در مجامع جهانی برای حل مشکلات عدیده هسته یی خود می باشد.

داروی جدید درمان بیماری اچ آی وی ماجرای دیگری است که جمهوری اسلامی مدعی ابداع و اختراع آن است. داروی مورد نظر که طبق گفته وزیر بهداشت و درمان اسبق حکومت خامنه یی، منشا گیاهی نیز دارد به نام آیمود شهرت دارد. البته سال های سال پیش از این، علم نوین پزشکی داروهایی کنترل کننده به جهان پزشکی عرضه داشته بود. این دارو ها به خاطر کیفیت و کاربرد خاص شان در داخل ایران و سایر ممالک جهان سومی پر هزینه و گرانبها بوده و مبتلایان ناگزیر اند تا مبلغ هنگفتی برای خریدن آنها بپردازند. آن دارو ها که به صورت بازدارنده های سه گانه ارایه شده در بین عموم به نام ثلاثی معروف هستند. آیمود که در سه سال اخیر توسط ارگان های پزشکی رژیم وقت رونمایی شد نه تنها ارزان و در دسترس بیماران اچ آی وی ایرانی نیست که با کمال تاسف طی این مدت قربانیانی نیز گرفته است. تحقیقات اخیر نشان می دهد که این دارو به هیچ وجه از قدرت بازدارندگی داروهای پیشین برخوردار نیست. کارشناسان می گویند که آیمود نمی تواند سیستم دفاعی بیماران ایدزی را به طور موقت یا دایم بهبود بخشد و اثرات درمانی آن بسیار مقطعی و ناچیز است. ضمن اینکه بر سر منشا گیاهی آیمود نیز تردیدهای فراوانی وجود دارد.

سلول های بنیادی( یاخته های ریشه یی) ادعای دیگری است که رژیم اسلامی به عنوان یکی از اختراعات بومی در حیطه پزشکی از آن نام می برد. یاخته های ریشه یی که یکی از روش های پرهزینه و پیچیده برای درمان بیماران تالاسمی و یا بیماری های عروقی پیشرفته می باشد، سال های مدیدی است که در کشورهای جهان اول در اختیار بیماران قرار دارد. اکنون در ایران بیماران نیازمند پیوندهای سلولی می بایست رقم سنگینی بیش از صد میلیون تومان(بدون هیچ گونه حمایت دولتی یا پوشش بیمه یی) برای درمان احتمالی و البته موقت بیماری شان بپردازند و اینجا پرسشی عمیق مطرح می شود که اگر فناوری سلول های بنیادی به صورت بومی در کشور اختراع شده پس چرا باید چنین هزینه گزافی دربر داشته باشد؟ آیا فلسفه عرضه داخلی امکانات پزشکی، صرفن ارزان و قابل استفاده بودن آن برای اقشار کم درآمد جامعه نیست؟

پیشرفت های علمی جمهوری اسلامی که بیشتر به یک سراب و یا به قولی آواز دهل شبیه است به همین چند مطلب پایان نگرفته و ظاهرن تا مرز ماهواره، نانو تکنولوژی، موشک های دوربرد و بسیاری از مدعیات پوچ، رنگین و دروغین دیگر نیز فراتر رفته است. مشکل اینجا نیست که چرا حکومت ولایی به دروغ ادعا می کند که ماهواره امید را به فضا فرستاده و همان ماهواره دقایقی بعد منفجر می شود. بحث ما در این نیست که چرا رژیم رزمایشی برگزار کرده و برای فریب دادن عوام داخل کشور، به وسیله نرم افزارهای کامپیوتری موشک های مجازی را به پرواز درآورده و سبب خنده و تمسخر جهانیان می شود. بحث حتا اینجا هم نیست که چرا هزینه تهیه یک تخت آی سی یو در ایران بالاتر از دویست میلیون تومان بوده و بسیاری از شهرهای کوچک حتا یک تخت آی سی یو ندارند اما حکومت مدعی دستیابی به فناوری لیزری، نانو، سلول های بنیادی و درمان ایدز می باشد.

موارد نامبرده جملگی تخیلات احمق فریب نظام اسلامی هستند که هیچ کدام شان در جهان واقع، رنگ و بوی واضح، بارز و مشخصی ندارند. واقعیت ایران فقر دست و پاگیر اقشار مختلف جامعه، فرار نخبگان، خودکشی، فحشا، اعتیاد، جنایت، دزدی و بخت برگشتگی است. مشکل اصلی اینجاست که کشوری با چند میلیون بیکار، معتاد، گرسنه، دختر و پسر فراری وووو باید ابتدا به بهبود این وضعیت وخیم بپردازد.

گام نخست درمان وضعیت مصیبت بار اقتصادی و مرهم نهادن بر زخم های عفونت زده جامعه است. حل مشکل بیکاری، از رواج فحشا و متعاقبن گسترش ایدز جلوگیری خواهد کرد وگرنه داروی ایدز که سال هاست توسط جوامع غربی به جهانیان عرضه شده است. کشورهایی اقدام به پرتاب ماهواره می کنند که مشکلات اولیه اقتصادی و اجتماعی ملت خود را حل نموده باشند. این بلندپروازی ها مختص ممالک جهان سومی نیست. امروزه خرد و کلان می دانند که روسیه و پاکستان دست و بازوی رژیم اسلامی را گرفتند تا این حکومت گرگ صفت به فناوری هسته یی تجهیز شود. آیا این معلق زنی ها هدفی جز قدرت نمایی کودکانه حکومت الله دارند؟ حقه بازی های سلطه جویانه رژیم رهاوردی به غیر از فلاکت هرچه بیشتر مردم ایران و بی آبرویی ایران در سطح جهانی در پی نخواهد داشت.

____________

نگاشته شده در تاریخ چهارم فروردین دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی

۱۳۸۸ اسفند ۲۹, شنبه

پیام نوروزی اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی در آستانه تحویل سال


بهار می آید و گل های تازه سر از خاک برمی دمند. سالی دوباره از راه می آید اما بهار واقعی میهن ما هنوز از راه نرسیده است.

بهار با همه ی لطف و مسرتش، پیش چشم مان رنگی ندارد هنگامی که می بینیم در و دیوار کاشانه مان را تار عنکبوت محنت فرا گرفته است. چه گونه می توان این عید را به شادی نشست، زمانی که گل پرطراوت، سرو رعنا و معبود محبوب مان در غربت حضور دارند و این سی و یکمین بهاری است که در موطنی بیگانه، تحویل شدن سال را نظاره می فرمایند. هیهات که این بهاران طعم و بوی واقعی بهار را با خود ندارند و تا روزی که ایران دوباره ایران نشود، نمی توانیم از ژرفنای دل بر این موسم تازه شکفته لبخند بزنیم.

چیزی نمانده به آغاز بهاری دیگر، وارث کیان ایران، شاهنشاه خوبان، ذات اقدس کبریایی اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی چونان همیشه اراده فرموده اند تا پیام شاهانه را به مناسبت فرا رسیدن نوروز باستانی، به هم میهنان ابلاغ کنند.

پیام ملوکانه ی آن حضرت هماره روح ناب حقیقت و معنای راستین ایران را در خود خلاصه دارد. پیام اعلاحضرت رضا شاه دوم نویدی ست به آزادی زودهنگامی که باید به آن باور داشته باشیم.

امسال ملت ایران در شرایطی کاملن متفاوت از سالیان گذشته قرار دارد. اکنون چشم جهانیان به دلیری و از جان گذشتگی ایرانیان خیره مانده و این واقعیتی است که ذات مبارک شاهانه در متن پیام شان بر آن تاکید اکید داشته و در جای جای این پیام پربرکت، شجاعت مردم را تحسین فرموده اند.

امید که در سایه هماره برقرار آن وجود شاهانه، ایران عزیز ما به سمت و سوی آزادی نزدیک شود. با این آرزو که سال آینده سال پیروزی ملت و مرگ اهریمنان باشد، متن کامل پیام معظم له را با هم می خوانیم:

جمعه 28 اسفند 1388

هم میهنانم، آزاد زنان و آزاد مردان ایرانزمین:

فرارسیدن کُهن یادگار ایران باستان، عید فرخندۀ نوروز، و آغاز بهار زندگی و پویایی طبیعت را به شما شادباش می گویم. یقین دارم که جشن های سرورآفرین نوروزی و آئین های فرح بخش باستانی را با دل های لبریز از امید برگزار خواهید کرد. آرزو دارم بتوانید آن چنان که باید به استقبال این بزرگ ترین نماد ایران جاویدان رَوید و عهد خویش را برای پاسداری از میراث های ارزنده ای که از نیاکانمان برجای مانده است تجدید کنید.

امسال عید نوروز را باید بیشتر از همیشه بزرگداشت، چه جهانیان نیز بزرگش داشته اند. مجمع عمومی سازمان ملل متحد در قطعنامه ای به اتفاق آراء عید نوروز باستانی را، به عنوان عید دوستی و صلح میان همۀ انسان ها و نماد زیبایی و نوزایی طبیعت، روزی متعلق به جهان شناخت.

واقعیت آن است که امروز جهانیان نه تنها عید ملی ما بلکه مردم آزادی خواه و مسالمت جوی ایران را، یعنی شما هم میهنان مبارزم را، بزرگ می دارند و تلاش پیگیرتان برای دستیابی به زندگی در آزادی و امنیت و در آشتی و صلح با همۀ مردم جهان را تحسین می کنند.

هم میهنان عزیزم:

سالی که گذشت شاهد تجلی تازه و حیرت انگیزی از عشق دیرینۀ شما به آزادی و ارادۀ استوارتان به ادامۀ پیکار تا پیروزی نهایی بود. در سراسر پهنۀ سرزمین کُهن سال وطن، از مرد و زن، پیر و جوان، همبسته و متحد به دفاع از آزادی ها و حقوقتان برخاستید و چشم مردم جهان را به اراده و دلاوری خویش و عظمت پیکار مسالمت جویانه تان خیره کردید و فصل تازه و بی نظیری در تاریخ جنبش آزادی خواهانۀ خود گشودید. از همین روست که یقین دارم نوروز امسال طلیعۀ روزگاری نو برای همۀ شما خواهد بود؛ روزگاری که در آن ایرانی آزاد قد برافرازد و در جهان به اعتبارو احترامی رسد که شایستۀ آن است.

به امید فرارسیدن آن روزگار، نوروز و سال نو بر همۀ شما عزیزانم پیروز و خجسته باد.

خداوند نگهدار ایران باد

رضا پهلوی


پیوند به تارنمای شکوهمند پادشاه فرزانه ایران اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی

_____________

نگاشته شده در تاریخ بیست و نهم اسفند دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهی

۱۳۸۸ اسفند ۲۷, پنجشنبه

به فرمان رضا شاه دوم بهاری دوباره از راه می رسد

رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید

وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید

صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست؟

فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید

ز میوه های بهشتی به ذوق دریابد

هر آنکه سیب زنخدان شاهدی بگزید


نوروز در راه است. بهار تا چند روز دیگر نرم نرمک قدم به خانه ها گذاشته و عطر خوشش را مهمان دل های مان می سازد.

سالی که گذشت یکی از پرالتهاب، غمناک و در عین حال امیدبخش ترین سال های اخیر بود. سالی که گرچه غم و اندوه به خاک و خون کشیده شدن خواهران و برادران مان ما را در سوگ نشانید اما بشارتی روشن و ملموس به پرتو افشانی شگرف آزادی، دل های مان را با بهار هم آوا کرد و آگاه مان ساخت که زمستان ماندنی نیست.

امسال رخدادهای تلخی بر ما گذشتند. سالی که خون بسیاری از هم وطنان مان آسفالت خیابان ها را رنگین ساخت. سالی که مادران و پدران داغدیده برای همیشه چشم شان به در خیره ماند. امسال سالی بود که بسیاری از خوب ترین فرزندان ایران را از ما گرفت و اکنون نیز چه بسیاری از یاران ایران مان در بند اند و در انتظار تحقق حکمی نامنصفانه و در فضایی نامعلوم.

در پای هفت سین مان قطعن یکایک آنان را به یاد خواهیم داشت. یاد آنان که رفتند تا ایران روی آزادی را ببیند، یاد آنها که در پشت میله ها اسیر اند اما دل های سرخ شان زیر آسمان آبی میهن و در کنار ماهی های کوچک تُنگ سفره های هفت سین می تپد. خاطره همه کسانی که چشم به راه برآمدن خورشید آزادی بودند و اکنون دیگر در کنار ما نیستند. همه ی عزیزانی که گل زندگی شان به دست های پلید اهریمن خانگی چیده شد و امروز تک تک مان وامدار و میراث دار خون شان هستیم...

هدف و آرمان ما در سالی که خواهد آمد، رهایی ایران از چنگال دشمن و مهمان کردن دوباره آزادی به خانه مان ایران است. آنچه که ما امسال در پیش رو خواهیم داشت، هدفی بس بزرگ و ارزنده است که همین بزرگ و ارزنده بودن آن نشانه میزان دشواری و سختی اش می باشد. ما راه صعبی پیش رو داریم و تنها ایمان، انگیزه و باور ماست که از سختی و سنگینی آن می کاهد و درخشش سپیده پیروزی، ما را مصمم تر می سازد که از سنگ لاخ این شب درنده و گرگ خیز عبور کنیم تا به آفتاب بپیوندیم.

اکنون که به فرمان ملوکانه ذات اقدس شهریاری و اذن چشمان اهورایی یگانه منجی ایران اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی، سال دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهی می خواهد تحویل گردد، با کسب اجازه از آن وجود مبارک، مایلیم به استقبال بهاری نو برویم. به پیشباز سالی دیگر و حالی دیگر...

نگارا!

ما به انتظار سر زدن آفتابی تازه از مشرق چشمان توییم. نگذار در آرزوی چشیدن جرعه گوارایی از جام لبانت جان دهیم. نپسند بر ما که با این حسرت تلخ، سر کنیم.

ای بهتر از بهار، اکنون که درختان بزم شکوفه باران شان را به رقص می آیند تو عطر مست کننده تن ات را از ما دریغ مدار. درین باران یکریز، لبالب از بغض و اشک ایم. چتر رحمتت را خداوندانه بر ما بگستران که جز به مهر شاهانه ات شب دلگیرمان راهی به صبح نخواهد برد.

باشد تا سال آینده در سایه رهنمودها و فرمایشات شاهنشاه خوبان، بتوانیم قیامی در خور و شایسته بیافرینیم و ایران را از لوث وجود قداره بندان عمامه به سر پاک نماییم.

سزاوار کهن بوم و بر ما هرگز این نیست که مشتی رجاله بر آن حکمرانی کنند. مایی که میهن مان خاستگاه نام آوران دیرینه یی چون کوروش بزرگ، داریوش بزرگ، سیاوش و رستم فرخزاد بوده است.

زیبنده ملک آریایی ما فقط بازگشت فره ایزدی و بر اورنگ جلوس کردن فریدونی گران جایگاه چونان رضا شاه دوم است. برازنده میهن محبوب ما ایران، دلبری از تبار پهلوی ست، نگاری از نسل عشق نه یک مشت تر دامان حرامی و بیگانه صفت...

با این امید که بتوانیم در سال نوینی که پشت درب خانه ایستاده است، با پاس داشتن خون پاک شهیدان آزادی، راه آن یاران سفر کرده را تا رسیدن به قله های رهایی ادامه دهیم و ایران را سر تا پا به گل های نوشکفته فرش کنیم تا مقدم مبارک شاهنشاه دوران رضا را گرامی بداریم.

به انتظار آن روز، ما تا واپسین نفس مان ایستاده ایم.

پیشاپیش فرا رسیدن سال دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی خجسته و ایدون باد.

____________

نگاشته شده در تاریخ بیست و هفتم اسفند دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهی

۱۳۸۸ اسفند ۲۳, یکشنبه

ای قصه ی بهشت ز کویت حکایتی – در پابوس خجسته زادروز رضا شاه کبیر








روزی آمده که زبان را وصف بیانش نیست. روزی که حیرت تاریخ است. از راه رسیده آن موعد دلنشینی که به اندازه یک قرن ابهت دارد. فقط یک روز، اما روزی که بلندایش همتای زایش زمین و آسمان است. بیست و چهارم اسفند ماه، مژده ولادت ایران، افتخار بشریت و رشک کائنات، چه روز مبارکی ست و چه ساعت دل انگیزی...

رسیده این روز بزرگ هرچند که زبان در وصف عظمتش قاصر و ناتوان مانده... این به راستی چه میلادی است که چشم مان را حیران عظمت کبریایی اش ساخته؟ این چه زادروزی ست که برای شرح یک ثانیه اش به هزار هزار کلمه محتاجیم؟ روزی که صاحب حقیقی کیان ایران قدم به جهان گذاشت. روزی که پادشاه ما، اعتبار، آبرو و هویت ما، پای ملوکانه بر دیدگان تاریخ نهاده و مستانه ایران را به نور خیره کننده رخسار بی مثال شان روشن نمودند.

فردا بیست و چهارم اسفند ماه سالروز ولادت با سعادت اعلاحضرت رضا شاه کبیر سر سلسله دودمان جلیل سلطنت پهلوی می باشد. سالروز ولادت خجسته آن کسی که هیچکس را آن درجه از شعور نیست که گوشه یی از عظمت حضور ایشان را درک نماید.

صد و سی و دو سال پیش در خانواده یی تنگدست و ساده اما از دامان بانویی به لطافت ابرهای بهاری، نوزادی زایش یافت که سالیان بعد، هویت ما، اسلاف و سلاله ما را رقم زد. نوزاد کوچکی که آن روز در روستایی از توابع آلاشت دیدگان مبارک شان را به جهان خاکی گشودند، فره تابناک ایزدی را از همان بدو ولادت با خود به ارمغان آورده بودند:

همای اوج سعادت به دام ما افتد

اگر تو را گذری بر مقام ما افتد

حباب وار براندازم از نشاط کلاه

اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد

مادر گرامی ایشان بانو نوش آفرین مایل بودند نام آن حضرت را رضا بگذارند که سپستر این نام، بدل به نامی بلند آوازه گردید و سبب شد تا هر که در سالیان و دهه های بعد، نام رضا بر فرزندش می نهد در ذهن خود طعم غروری لذت بخش را حس نماید.

رضا سوادکوهی( اعلاحضرت رضا شاه کبیر) از کودکی دارای همت عالی و توان جسمانی فوق العاده بالایی بودند. ایشان شوق و علاقه وافری به سرفرازی ملک کیانی شان داشته و همین آن حضرت را مصمم می ساخت تا در تلاش باشند تغییری پایه یی و اساسی در میهن شان ایجاد فرمایند.

رضا شاه کبیر در اوان نوجوانی پیش از آنکه رویش حقیقتی دوباره را همتا با شکوه بلاانکار هخامنشی برای ایران و ایرانی رقم زنند، به ارتش قدم نهادند. ایشان با توان و روحیه مقتدرانه یی که از آن بهره مند بودند بسیار زود مسیر پیشرفت را طی فرموده و به درجه سرهنگی نایل آمدند. سپس رضای جوان به علت کفایت بی مانندی که از خود نشان دادند توانستند فرماندهی ارتش را عهده دار شده و آنگاه سمت وزارت جنگ را کسب نمایند.

در سال یک هزار و دویست و نود و نه، دقیقن شش سال پیش از تاجگذاری شان، آن حضرت از شورش گروه تجزیه طلبی به سرکردگی میرزا کوچک خان جنگلی – آخوند بی مقدار و کینه جویی که می خواست استان گیلان را از دامان پاک میهن مان جدا سازد – مطلع گردیدند. ایشان عزم را جزم فرمودند که این شورش را سرکوب کنند پیش از زمانی که آتش این شرارت، غیر قابل مهار شود. ایشان دلاورانه به همراه سپاه شان، میرزا کوچک خان تجزیه طلب را وادار به عقب نشینی نمودند که البته طی این درگیری کوچک خان کشته شد.

در روز بزرگ و پرمیمنت چهارم اردیبهشت یک هزار و سیصد و پنج خورشیدی، چند ماه پس از عزل و انقراض سلسله نالایق قاجارها، رضا پهلوی یکم بر اریکه سلطنت جلوس فرموده و اعلاحضرت رضا شاه پهلوی نام گرفتند.

آن ذات گرانمایه به مجرد تکیه زدن بر اورنگ پر جلالت سلطنت اقدامات اصلاحی را برای بهبود بخشیدن به ایرانی که آن دوران ایرانستانی مملو از فلاکت بود آغاز فرمودند. احداث ارتش نوین، تاسیس نخستین دانشگاه در ایران، تاسیس سازمان ثبت احوال برای اعطای شناسنامه، تاسیس دادگستری، فرمان ساخت اولین راه آهن سراسری، تاسیس فرهنگستان ایران، فرمان حذف حجاب اجباری و منحوسی که زنان را به انزوای فکری و اجتماعی مطلق فرو برده بود، بنیانگذاری رادیو ایران و خبرگزاری پارس، تاسیس کارخانه ذوب فولاد، گسترش جاده سازی در کشور، تغییر تقویم ایران از مبنای بیگانه هجری قمری به خورشیدی جلالی، فرمان برپایی بانک ملی ایران و.... تنها گوشه هایی از اقدامات آن مرد ماورایی هستند. هنوز وقتی به جای جای میهن مان می نگریم سراپای وجودمان را وامدار مهر شاهانه آن شهریار نکونام می یابیم.

کوشش های آن اهورا مرد بزرگ، هرگز در وسع ناچیز این نوشتار نمی گنجند. برای شرح آنچه رضا شاه کبیر پدر جاویدان ملت ایران، بر حسب رحمت بی کرانه وجودشان به ما لطف نمودند صدها جلد کتاب هم کفایت نخواهند کرد.

اعلاحضرت رضا شاه کبیر میراثی برای میهن شان به یادگار گذاشته اند که ده ها نسل پس از ما نیز حتا اگر از همه هستی خود مایه بگذارند نخواهند توانست حتا یک گوشه از آن را جبران نمایند.

دریغ که سایه پر فروغ آن شاهنشاه والاتبار پانزده سال بیشتر بر سر آن ملت ماتم زده یی که تازه داشت طعم شادکامی را حس می نمود دوام نیافت. در سال یک هزار و سیصد و بیست خورشیدی، اعلاحضرت به تبعیدی اجباری رهسپار گردیده و سه سال بعد در ژوهانسبورگ به علت عارضه قلبی، چشمان شهلای افسونگرشان را بر این سرای خاکی بستند تا خورشید هماره یی باشند بر پهنه نیلگون آسمان این ملک آریایی.

پس از تبعید پدر تاجدار، فرزند و جانشین برحق ایشان اعلاحضرت فقید محمدرضا شاه پهلوی، سریر شاهانه را به یمن ذات مبارک شان آذین فرموده و راه پدر را همانگونه که آن ابر شاهنشاه زنده نام، انتظار می داشتند ادامه دادند:

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود

سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

حلقه ی پیر مغان از ازلم در گوش است

بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود

اعلاحضرت رضا شاه کبیر، به عنوان برجسته ترین نماد عزت و افتخار ایران اکنون از همیشه زنده تراند. یادگاری که امروز از نسل و تبار فروزنده ایشان به جا مانده، چون آفتابی درخشان سراسر جهان را به حسن وجود شاهانه اش زینت بخشیده است. نوه اعلاحضرت رضا شاه کبیر که مفتخرانه نام شکوهمند پدر بزرگ فقید و سعیدشان را بر خود دارند، اکنون چشم امید و کعبه آمال یکایک عاشقان راستین میهن اند. گل تازه شکفته و نیکو خصالی که به حق نوه اعلاحضرت رضا شاه بزرگ هستند و سر را سزاوار است که بر آستان ملوکانه شان به سجود درآید.

رضا شاه کبیر سرمنشا روشنایی اند. مردی از تبار نور، ستاره یی که بدرخشید تا ماه مجلس شود و صدها دل رمیده را انیس و مونس خود بگردانَد.

این روز بزرگ را گرامی داشته و به روح پرفتوح اعلاحضرت رضا شاه کبیر سر سلسله دودمان جلیل سلطنت پهلوی درود بی کران نثار می کنیم. فرا رسیدن بیست و چهارم اسفند ماه خجسته میلاد با سعادت پادشاه فقید ایران را نخست در کمال عجز و شرمی که شایسته ما بندگان حقیر دربار حضرتش می باشد، مراتب شادباش و عرض تبریک خود را به پیشگاه همایونی جانشین برحق کیان هفت هزار ساله پادشاهی، ذات اقدس ملوکانه اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی تقدیم می داریم. آنگاه به محضر مبارک دو یادگار ایشان والاحضرتان شاهدخت اشرف و شاهپور غلام رضا پهلوی صمیمانه عرض شادباش داریم. سپس به حضور مبارک علیاحضرت شهبانو فرح دیبا پهلوی عروس خجسته مقدم آن حضرت، فرا رسیدن زادروز رضا شاه کبیر را فرخنده باد عرض نموده و همچنین به خدمت مبارک تک تک نواده والامقام ایشان و یکایک وابستگان آن سلسله نیک پی، تبریک و شادباش عرضه می داریم.

یاد و نام مبارک ایشان بر جریده ی تاریخ پر دوام باد...

___________

نگاشته شده در تاریخ بیست و سوم اسفند دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهی

۱۳۸۸ اسفند ۲۱, جمعه

شادمانه باد بیست و دوم اسفند زادروز مبارک والاحضرت شاهدخت فرحناز پهلوی







بیست و دوم اسفند ماه، روز خجسته یی ست. زادروزی بس بزرگ، این روز مزین به ولادت جگرگوشه یی است از دودمان جلیل سلطنت پهلوی که از دامان پاک علیاحضرت شهبانو برخاسته. ولادت گلی شکوفا از بوستان پهلوی که افتخار ایرانیان است.

والاحضرت شاهدخت فرحناز پهلوی در این روز دیدگان زیبای شان را به جهان گشوده و ایران را به لطف مقدم شان آذین فرمودند.

اسفند ماه سال یک هزار و سیصد و چهل و دو، دیگر باره سراسر وطن غرقه در هلهله و شور بود. خرد و کلان بی تاب آنکه این مهمان نیک پی خوش قدم، کی منت بر سر آفاق نهاده و پای مبارک بر عرصه خاکی خواهند نهاد. این انتظار در روز بیست و دوم اسفند ماه به پایان رسید. دومین فرزند علیاحضرت شهبانو و سومین فرزند شاهنشاه فقید آریامهر، معصومانه و ملیحانه ولادت یافته و چشم شاهانه پدر تاجدارشان را روشن ساختند:

سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی

خطاب آمد که واثِق شو به الطاف خداوندی

دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است

بدین راه و روش می رو که با دلدار پیوندی

قلم را آن زبان نَبوَد که سر عشق گوید باز

ورای حد تقریر است شرح آرزومندی

معظم لها به عنوان شاهدختی که فخر میهن و چشم و چراغ ایرانیان اند، در نوجوانی و جوانی سختی های بسیاری را متحمل شدند. داغ سنگین فراق پدر همایونی، ضربه غم آوری بود که ایشان در سن هفده سالگی طعم تلخ آن را تجربه کردند و در سالیان بعد، هجرت مادر بزرگ گرانقدرشان بانو فریده دیبا و حدود یک سال بعد بدرود جاودانه ی خواهر والاتبارشان شاهدخت لیلا پهلوی داغ های گرانباری بودند که یکی پس از آن دیگری به سراغ قلب مهربان پرنسس فرحناز آمدند. اما والاحضرت هماره چونان کوهی استوار به انتظار بهار دوباره میهن شان هستند و چشم به راه روز پرشکوهی که برادر تاجدارشان اعلاحضرت رضا شاه دوم به میهن اجدادی بازگردند و ایشان نیز در سایه فخرآفرین برادر شهریار و مادر شهبانوی شان بتوانند هوای دلپذیر وطن را استشمام فرموده و هم میهنان شان را در ایران آزاد دیدار کنند.

والاحضرت فرحناز اکنون در کشور امریکا حضور دارند و موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد رشته روان شناسی اطفال از دانشگاه کلمبیا گردیده اند. آن بزرگوار هنوز ازدواج نفرموده و زندگی ساده و بی پیرایه یی را به تنهایی ادامه می دهند.

جای تاسفی بی پایان است که در پیشگاه این روز خرم و روحبخش، ما ناگزیریم در کمال شرمساری و خجلت، زادروز میمون و مبارک آن دوشیزه نیک تبار را در غربتی تلخ و گزنده به حضور گرامی شان شادباش عرضه بداریم. با این آرزو که این سعادت نصیب یکایک ایرانیان گردد تا سال آینده ولادت والاحضرت شاهدخت فرحناز پهلوی را در میهن شان ایران به محضر ایشان تبریک عرض نماییم. امید که سال آینده و بیست و دوم اسفند ماه سال پسین، سایه شوم اهریمنان وطن فروش و حرامیان بیگانه صفت، از سر ایران سربلند مان کوتاه شده باشد و بتوانیم در هوای پاک میهن و زیر آسمان آبی وطن، جشن زادروز معظم لها را به رقص و پایکوبی برخیزیم.

فرا رسیدن بیست و دوم اسفند ماه، زادروز خجسته والاحضرت شاهدخت فرحناز پهلوی را نخست در کمال ادب و خاکساری به پیشگاه همایونی برادر تاجدار و عالی تبار ایشان، اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی مراتب شادباش و تهیت بی کران خود را عرضه می داریم. آنگاه این میلاد مبارک را به خدمت شهبانوی سرو قامت، مادر معنوی ملت ایران علیاحضرت فرح دیبا پهلوی تبریک عرض نموده و سپس به حضور والاحضرت شاهزاده علیرضا پهلوی خجسته باد تقدیم نموده و همچنین به خدمت دیگر خواهر ایشان والاحضرت شاهدخت شهناز پهلوی شادباش فراوان عرضه می داریم. آنگاه در نهایت شادکامی، به محضر مبارک والاحضرت شاهدخت فرحناز پهلوی عزیز زادروز مبارک ایشان را خاشعانه و صمیمانه فرخنده باد عرض نموده و آرزومندیم وجود نازنین ایشان در پرتو ملوکانه برادر گرانقدر و همچنین سایه پرمهر مادر شهبانوی شان صد سال زنده، پاینده و برقرار بماند.

بیست و دوم اسفند ماه فرخنده و شاد باد...

_________

نگاشته شده در تاریخ بیست و یکم اسفند دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهی