۱۳۸۸ فروردین ۸, شنبه

آنكه مي سوزد و مي سازد - آنكه بازي را مي بازد


شايد گذر يك مدت زمان(چيزي بيش از يك ماه) تلخي حادثه دلخراش خودسوزي يكي از هم ميهنان را رو به روي مجلس شوراي اسلامي اندكي در ذهن ها كمرنگ تر ساخته باشد. اين رسم روزگار است كه غم ها را در خاطر خود تسكين دهيم و اندك سازيم تا آسوده تر زندگي كنيم. ذهن ما گنجايش حتا نيمي از غم هاي زندگي را ندارد و ناگزيريم به رغم رخداد بسياري از حوادث جانگداز اين روزگار، همچنان زندگي كنيم و زندگي كنيم و...

كسي كه بر زيستن خود خط بطلان مي كشد بالطبع دشواري هاي زندگي طوري بر وي هجمه كرده است كه ميان راه زندگي و بيراهه مرگ، دومي را برمي گزيند تا با پناه بردن به نيستي بتواند از هست بودن توام با خفت، گناه، رنج، درد، شرمندگي و... رهايي و آسودگي يابد. انگيزه نيست تا در اين نوشتار به مقوله يي به نام خودكشي پرداخته شود كه شايد بيشتر در حيطه يك مطلب روانشناسي يا جامعه شناسي جاي گيرد. اينكه چرا يك نفر آنهم يك نفر كه ساليان پيش جانش را بر سر دست گرفته و به ميدان جنگ رفته است تا از تماميت ارضي كشور خود دفاع كند امروز طوري عرصه بر او تنگ مي شود كه سوختن دلخراش خود در آتش را انتخاب مي كند تا در سايه حكومتي كه نماينده به اصطلاح مجلس اش، رزمنده و به واقع مترسك جلوي توپ و تانك ديروز را به پشيزي نمي گيرد و حتا پاسخ درخواست دردمندانه اش را نمي دهد، حقيقت تلخ و تاسف آوري است كه هيچ ارتباطي به مقوله روانشناسي واقعيت شومي به نام خودكشي ندارد بلكه بخشي از اجتماع زوال يافته ي ايران كنوني ماست.

خودكشي يك راه حل نيست. اين را همگان واقف اند. چه اساتيد و چه عوام، چه خداباوران و چه بي خدايان و... اما هنگامي كه تمام درب ها بسته هستند و راهي براي فرياد زدن موجود نيست. وقتي بايد با دست خالي رو در روي چشمان منتظر خانواده ات شرمسار و سرافكنده باشي و ناچارت كنند به خاطر نداري ات پوزش بخواهي و سر در گريبان بماني. اينكه مي داني در جامعه يي كه تو در آن زندگي مي كني افرادي هستند كه براي جشن تولد فرزند خردسال شان ميليون ها تومان خرج مي كنند و تو براي بيماري فرزندت آنقدر توان مالي نداري كه چند هزار تومان هزينه كني، آيا هركه باشد مرگ بي صدا را بهترين گريزگاه نمي يابد؟

اگر چند گام آنسوتر به اين تصوير سياه نگاه كنيم، چه برداشتي از اين پلان و ساير پلان هاي تلخي كه هر روز و هر ساعت شنونده يا شاهد رخدادن آنها هستيم خواهيم داشت؟

ملتي كه به جنگ تاريخ و هويت خود مي رود آيا جز رعب و هراس و فشار و خفقان و در نهايت مرگ خاموش و سوزنده، عايد و ثمر درخشان تري خواهد داشت؟ آيا اين مردم كه دست كم قشر عظيمي از آنها در برابر تمام وقايع ناخوشايند دهه پنجاه سكوت كردند و مجال دادند تا بي آبرويان تاريخ، رو به روي يگانه مظهر وقار ايران(شاهنشاه بزرگ) بايستند و صاحبان ايران را از خاك آبايي بيرون برانند سزاوار سايه يي شريف تر از اين يك مشت بي شرف پيراهن چركين درنده و دين نما مي باشند؟ آيا آنان لايق و شايسته نظام و حاكميتي مردم تر از اين نامردمان هستند؟

بعضي لب به دندان مي گزند و مي سازند و پاره يي ديگر كه رمق "ساختن با شرايط موجود" را در خود نمي بينند مي سوزند تا دفتر زندگي خالي از اميدشان بسته شود. بسياري از همان مدافعين نخستين اين نظام منحوس و نامشروع، همان اوايل دهه شصت و با شكل گيري برخي وقايع در زير چرخ هاي اين سيستم له شدند و از بين رفتند. آنهايي هم كه ماندند ديديم كه در خلال ساليان بعد يا تصفيه شدند(به عبارت بهتر خاموش شان كردند) يا اينكه به طور غير مستقيم و در فشار اين زندگي مشقت بار، تاب و توان ادامه دادن را در خود نديدند و يا اكنون مردگاني عمودي را مي نمايند كه در زير سلطه يك رژيم ديكتاتوري محض به جرم سر دادن كلامي نه مخالف بلكه حتا انتقادي، بازي شومي با زندگي و دودمان آنان شده و حال از بودن خود حتا پشيمانند. نكته اينجاست كه بخش عمده يي از هم صدايان اسبق اين رژيم، مزد همراهي شان را با اين گرگان انسان نما به شديد ترين صورت ممكن دريافت كردند و شايد وجدان هيچ منصفي پروانه ندهد كه آنها امروز و يا فردا مورد توبيخ و محاكمه قرار گيرند چرا كه تاوان خود را پيشاپيش پرداخته اند.

در اين ميان سهم قشر جوان و به قول رايج نسل سومي ها دلخراش ترين سرنوشت بود. چه آنها كه پدران و برادران شان را در سايه جنگ احمقانه هشت ساله از دست دادند و چه آنها كه در اين هنگامه بي آنكه جايي براي شكل گرفتن آرزوهاي شان باشد چشم به هستي گشودند و اكنون زيرِ سُم بيگانگان اسلام فروش، تمام هستي و نيستي خود را باخته اند.

رواج عامدانه مواد مخدر، فراگير شدن فقر و متعاقب آن سوق داده شدن افراد و خصوصن جوانان به سمت و سوي فحشا و...بسياري عوامل نابود كننده ديگر -كه در ام القراي ولايت به فراواني يافت مي شوند- از مظاهر بارز و برجسته و كتمان نشدني جامعه اسلامي هستند و جوانان امروز ايران اصلي ترين قربانيان اين فجايع مي باشند.

دشوارترين، مهلك ترين و خُرد كننده ترين شرايط ممكن هنگامي است كه گرفتاري هاي متعددي را با هم تحمل مي كنيم حال آنكه از وجود مشكل و مصيبت اصلي غافل هستيم و يا اصلن آن را نمي بينيم. به قولي صورت مساله را نخوانده ايم و در پي حل مساله و علاج درد مي باشيم.

بر خلاف باور عده يي گذر زمان، همواره و هميشه به نفع همگان نيست. گاهي عقربه هاي ساعت به سود و در جهت هموارتر ساختن زمينه هاي موفقيت ما حركت مي كنند و گهگاه اين حركت، پاد و برخلاف منافع و اهداف ماست. اگر ريشه شوم و نفرت انگيز جمهوري ملايان، بيست و اندي سال پيش خشكانيده مي شد قاطعانه مي توان گفت امروز شاهد اينهمه فاجعه نبوديم. شوربختانه هر سال كه بر عمر كثيف اين نظام ديكتاتور افزوده شد رشته هاي اختاپوس وار آن، بيشتر و بيشتر در منطقه گسترش يافتند. كار اكنون به جايي رسيده كه حكومت وقت ايران به عنوان قطب تروريزم خاورميانه شناخته مي شود. سست انگاري و فرصت سوزي هاي نابخردانه قشر آزادانديش و مدعيان مبارزه و آزاديخواهي نيز ضربات سهمگيني وارد ساخت و صحنه را براي جولان دادن هرچه خودكامه تر رژيم اسلامي فراهم آورد.

به راستي اشتباهات ما رقم زننده اين استبداد موحش و اين ديكتاتوري كثيف بودند. ما خود كرديم. خود به دستان خود و با ناديده انگاشتن واقعيت ها و سرگرم شدن با موهومات و تكرار آزمون و خطاها و سير يك دور باطل و بي مصرف، سبب پيشامد روزگاري شديم كه خفقان مطلق اسلامي، ايران بالنده و آزاد ما را به جهنمي غير قابل توصيف بدل ساخته است.

آيا به راستي راهي باقي مانده است؟

يگانه راه پيش روي ما اكنون گرد آمدن زير چتري از اتحاد و پذيرفتن اين واقعيت است كه ما براي رهايي از يوغ اين ستمكاران، ناگزير هستيم كه از خود و از سرمايه ذهني و باوري مان هزينه كنيم. ما ناچاريم براي خلاصي از اين وضعيت بي نهايت ناگوار و مشقت بار، لختي از خويش مايه بگذاريم و پيله خرافه ها و "من پرستي" ها را به دور افكنيم. راهي كه به نيك بختي ايران پايان پذيرد، بي هيچ ترديد و تاملي از حذف رژيم منحوس جمهوري اسلامي آغاز مي شود كه اين مهم جز با اتحاد و قبول رهبريتي واحد و يكتا، ميسر و شدني نمي گردد.

آزادي و گزينش زيستني بهينه حق يك ملت است و اين جز با خواست و اراده ملي امكان پذير نيست. ديدن و شنيدن اخبار تلخي كه مدام از داخل به گوش مي رسد ذهن و روان همه ما را متاثر و مشوش مي سازد. اما بايد پذيرفت به تنهايي از يك -دو -سه -پنج - ده و صد نفر كاري ساخته نيست. نيروي بالقوه يي كه براي نيل به آزادي در وجود بيشتر هم ميهنان موج مي زند و چنان خون در رگان شان جريان دارد نيازمند است تا به ساختاري بالفعل و متحرك بدل شود. سوختن و ساختن و به زانو درآمدن مردماني كه تني بسيارشان قربانيان بيگناه اين مصيبت سي ساله هستند، بيش از آنچه كه حاصل دگماتيزم جمهوري متعفن ولايت فقيه باشد دستاورد كوتاهي و سكوت ماست. پس بياييم و اين را سرلوحه قرار دهيم:

اي كه دستت مي رسد كاري بكن

پيش از آن كز تو نيايد هيچ كار

با عرض پوزش بسيار از يكايك دوستان گرانقدرم، به سبب سفري اضطراري و فوري ناچار شدم كه نزديك به يك هفته در خدمت ياران عزيز نباشم. با نثار مهرآميزترين درودها يادآور مي شوم كه از امروز چون گذشته در اين وبلاگ با شما ياران حق طلبم همراه خواهم بود.

پاينده ايران پادشاهي

______________

نگاشته شده در تاریخ نهم فروردين دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهي

۱۳۸۷ اسفند ۲۹, پنجشنبه

همه هست آرزويم كه ببينم از تو رويي- پيام شاهانه در آغاز سال نو

بهار پشت درب خانه ايستاده است. آري اگرچه بهاري ديگر از راه رسيد اما فصل دوباره يي آغاز نگشته است.

پرونده سالي كه گذشت چون ساليان پيش، سياه و تاريك بود. سال هشتاد و هفت خورشيدي يكي از ديگر سال هاي تلخ بود كه با رويدادهاي تاسف باري توام گشته و چهره كريهي از آن در اذهان ما نقش بسته است.

سالي كه دفتر حقوق بشر در تهران پلمب و تعطيل شد، سالي كه لجاجت اتمي رژيم اسلامي به بحراني خطرناك در سطح جهاني بدل گشت، سالي كه به سبب جنون جمهوري جنايتكار اسلامي نام ايران و آبروي ايرانيان بيش از گذشته مورد هتاكي و اهانت واقع شد و درون ايران هم حوادث دردناك بسياري براي هم ميهنان عزيز رخ دادند. سرانجام در ماه واپسين سال هشتاد و هفت خورشيدي دو زنداني سياسي( امير حشمت ساران و امید رضا میرصیافی) به قتل رسيدند تا دفتر اين سال نحس نيز چونان سال هاي ظلماني گذشته در سلطه خون آشامان اسلام گرا به فجيع ترين و زننده ترين شكل ممكن بسته شود. سالي كه مثل سال هاي گذشته همچنان حيثيت بين المللي ايران خدشه دار بوده و نام ايران با پيشوند و پسوند "تروريزم" خوانده مي شود. سال هشتاد و هفت به راستي سال غم انگيزي بود.

اما اين اميد زنده است و روز به روز نيز رنگ و لعاب برجسته تري به خود مي گيرد كه فرجام و شادكامي در آينده يي بسيار نزديك به چشم مي آيد و به زودي روز آزادي ايران بر خواهد دميد.

دلبر دل افروز ايران، آن سرو تناور، آن نماد فره ايزدي و آن يگانه گوهر گرانبار ميهن ما، آن ابرمرد و آن بهتر از هرچه بهترين، بزرگ پادشاهي كه سر كرنش خميدن به پيشگاه ايشان از شروط بندگي ما مي باشد، ذات اقدس ملوكانه اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوي يگانه سمبل ايزد ايرانزمين بار ديگر در غربت بهار را آغاز مي فرمايند. آري ذات اهورايي و پر ابهتي كه بهار بي اذن حضرتش جسارت شكوفا شدن ندارد. همان بزرگزاده نيك نام و پادشاه قدر قدرتي كه دست كائنات به دامان ايشان نمي رسد چرا بار ديگر غريبانه به ميعاد سال نو خواهند رفت؟

اين افسوس و اندوهي است كه همواره قلب ما را جريحه دار مي سازد و حسرت جانسوزي كه موجب مي شود خودمان غم غربت را از ياد برده و شيريني سال نو نيز چون هميشه در كام ما تلخ گردد.

شاه شاهان، پدر همايون تبار ملت رضاشاه دوم پهلوي اگرچه همانگونه كه از ذات كبريايي يك شهريار فرخنده بخت برمي آيد، بردبارانه سال جديد را به هم ميهنان شادباش مرحمت مي فرمايند اما خواندن واژگان و جمله هاي زيبنده و پرفروغ معظم له، حس سرافرازي و اندوه را هم زمان به قلب ما هديه مي كند. سرافرازي از بودن زير سايه چنين شاهنشاه مهرباني و اندوه اينكه آن حضرت از ميهن شان و از خانه يي كه صاحب آن بي هيچ ترديدي وجود نازنين ايشان مي باشد دور هستند و در هنگامه غربت نشيني غم افزاي صاحبخانه، بيگانگان در عرصه حكومت ايران تُرك تازي مي كنند و كينه ورزانه مال و جان و ناموس ايرانيان را روياروي تهديدي مداوم قرار داده اند. تنها ابراز تاسف سزاوار چنين مهلكه رقت باري نيست حال آنكه كليد آزادي ايران در دستان خود همين ملت است اما سكوت و سازشكاري ناخواسته خيل بيشماري -كه به سوختن و ساختن عادتي ديرينه دارند- شوربختانه عمر ننگين و شوم رژيم نامشروعي به نام جمهوري اسلامي را به سه دهه رسانده و سرتابه پاي ايران را تاريك و تيره ساخته است.

انتظار اكنون سهم ماست. سهم بزرگ ما از تمام آنچه كه شد. تمام آنچه كه مي توانست رخ ندهد و تمام آنچه كه به هر روي امروز پيش روي ماست:

گر دست رسد در سَر ِزلفين تو بازم

چون گوي چه سَرها كه به چوگان ِتو بازم

زلف ِتو مرا عُمر ِدراز است ولي نيست

در دست سرمويي از آن عمر ِدرازم

پروانه ي راحت بده اي شمع كه امشب

از آتَش ِدل پيش تو چون شمع گُدازم

گر خلوت ِما را شبي از رُخ بفروزي

چون صبح بر آفاق ِجهان سَر بفرازم

البته انتظار، بخش مهمي از سرنوشت ما عاشقان ايران و دلباختگان راه آزادي است. راهي كه به رخسار هماره شكوفان و سحرانگيز معبود ايران رضاشاه دوم خواهد پيوست راهي ست كه به سربلندي و درخشش ميهن عزيز ما ايران خاتمه مي يابد. راهي كه با ابروان دل انگيز محبوب، پيوند ديرينه دارد به راستي همان راهي است كه "راه سرافرازي ايران" نام دارد. راهي كه به شكوه وطن ما خواهد رسيد همان جاده است كه سرانجامش پادشاهي پهلوي است. به اميد روزي كه در ايران پادشاهي، در ايراني آزاد و آباد بتوانيم به پابوس يگانه افتخار ملت ايران، شكوه شاهانه رضا پهلوي دوم شرفياب گرديم و به خاطر كوتاهي ها و كاهلي هاي مان از درگاه حضرتش پوزش مسئلت داريم. به اميد آن روز بزرگي كه آرزوي تك تك ما مي باشد، پيام ملوكانه پادشاه گرانجايگاه ايران را مي خوانيم و اميد مان را به فردايي روشن، بيشتر و همواره تر مي سازيم.

وجود مبارك اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوي اراده فرمودند تا پيام ملوكانه را به مناسبت فرا رسيدن نوروز باستاني و آغاز سال نو خورشيدي به ما خاكساران خطا پيشه تفقد كنند. پيام گرانبهاي آن حضرت مملو از اميد و مهرباني است و چون هميشه واژگان بي مانند ايشان، روح اميد و ميهن پرستي را به كالبد نيمه جان ما باز مي گردانَد و خون غرور و اقتدار را در رگان سرد ما به جريان مي اندازد. پيام شاهانه لبريز از مهر و لطف بي كرانه معظم له نسبت به ما رعاياي بي مقدار است و در متن شكوهمند خود اقيانوسي از آزادي و آزادگي را وديعه دارد.

حاشيه رفتن جان نثار، بيش از اين در محضر چنين پيام خجسته يي شايسته نيست. پس متن كامل پيام شهريارانه پادشاه ايران اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی را در زير بخوانيد:

دبيرخانه رضا پهلوي
چهارشنبه 28 اسفند 1387

هم میهنان عزیزم،

آغاز سال نو و فرارسیدن عید نوروز، این یادگار کهنسال ملی را، به یکایک شما شادباش می گویم.

امیدوارم بتوانید این ایام فرخنده را به رسم دیرینه با شکوهی هرچه بیشتر در شادی و تندرستی برگذار کنید.

عید نوروز را از جان و دل گرامی می داریم که میراث ارزندۀ نیاکان نکوکار ماست. آن را عید ملی و بزرگ خود می شمریم که یادآور هویت و شناسنامۀ هزاران سالۀ ایرانیان است. به استقبال نوروز می رویم و به جشن اش بر می خیزیم که سرآغاز نوزایش و بیداری طبیعت است و نشان بی مثال برون شدن زندگی و پویایی از سرداب خواب و سکون. هیچ عید دیگری در جهان نیست که این ویژگی های جان فزا را همه یکجا در خود داشته باشد.

آرزویم آن است که در این عید بزرگ دل های شما هم میهنان عزیــزم، چون بهـاران، آکنده از شکوفه های امید به برآمدن فردایی شایستۀ ایران و مردم آزادۀ آن شود. امیدوارم در سال نو خوش دلی و تندرستی و آزادی نصیب شما و صلح و آسایش و امنیت بهرۀ میهن ما باشد.

خواستار آنم که در این ایام سرور و امید یاد بداندیشان و بدخواهان ایران از سینه ها بیرون رود. باشد که خاطرۀ نیکان و بزرگان تاریخ وطن و یادآوری دوران های سربلندی ایران دل ها را آکنده از شوق و شور و عزم ها را به برکشیدن دوبارۀ وطن استوارتر از همیشه کند.

امیدوارم که دروغ و ریا از پهنۀ میهنمان رخت بربندد و در سال نو آفتاب درخشان آزادی و آشتی برسرزمین کُهن ما بتابد و آغازگر عصر تازه ای از نیک بختی و سرافرازی ملت و طلیعۀ دوران درخشیدن توانایی های جوانان مستعد وطن شود.

نوروز و سال نو بر همۀ شما شاد و فرخنده باد

خداوند نگهدار ایران باد

رضا پهلوی

پیوند به تارنمای اهورایی اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی

_____________

نگاشته شده در تاریخ سي ام اسفند دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي

۱۳۸۷ اسفند ۲۷, سه‌شنبه

حسرت نامه يي بنده وارانه در پيشگاه رضاشاه دوم پهلوي

بي واهمه براي شما مي نويسم. بي واهمه چرا كه ساحت كبريايي چشمان تان اكنون به ميعاد رويشي دوباره صدايم مي زند.

بي هراس مي خوانم تان چرا كه پشت پلك هاي شما رازي به وسعت باران هاي نباريده پنهان است. بي دغدغه براي شما مي نويسم كه طعم لبان تان با ميوه هاي نو رسيده باغ گمشده ام قرابتي ناگسستني دارد.

در حريم دريايي نگاه تان جز گريستن نياموخته ام. در محضر حضور جاويدتان جز به زانو در آمدن سزاوارم نيست. چه كسي باور ندارد شراب ابديت چشمان شما پيش از آنكه زاده شوم مرا در اين سُكر ناگزير تكرار مي كرده و اين كمند گيسوان پريشان شماست كه امروز و هر روز ِمرا به تجلي روياهاي فردا بشارت مي دهد.

ساغر لبالب از شراب! اي صد بغل سوسن و ياس و نسترن ريخته در عطر آشناي پيراهنت!

دل آويزتر از نگاه تان نديدم. دلرباتر از رخسار تو كي به عرصه آفرينش رخ نموده است؟ هيچ فصلي سرسبزتر از بهار خرم آغوش شما نيست. هيچ هزاره يي شكوه و ابهت و كرامت تان را يكجا به خواب هم نمي بيند. هيچ شكوفه يي، بي كرشمه نگاه تان جوانه نمي زند. هيچ راهي بي اشارت ابروان تان آغاز نمي شود و تقويم هيچ تاريخي، بي رخصت لبان دلفريب شما ورق نمي خورَد.

اي سرو سربلند! خيال تان هرگز رهايم نمي كند. چشمان نافذتان رو به روي ثانيه هايم ايستاده است و مرا به ستيزي لجوجانه گرفتار مي آوَرَد. شوق طنين گام هاي شماست كه پيشاني مرا به خاك مي اندازد. شاهنشها در پيشگاه بازگشت اهورايي تان ديرسالي ست سر از سجده برنداشته ام.

اي سپيده تر از هرچه طلوع! برآمده در ازدحام اين شب ابري، اي تماشايي تر از هرچه آيينه، والاتر از هرآنچه وصف شده، ديدني تر از آفتاب، پرشكوه تر از سرو و سپيدار، خواستني تر از هرچه خواهش، دلاراتر از دريا، رنگين تر از باغ، رعنا تر از غزال، ما را به وعده گاه مستي چشمان خسته ات كاش صدا بزني...

عمري ست محو گردش چشمان خيال انگيز تو مانده ام. اينجا كسي به انتظار شما، ضربه هاي شكستن را تجربه مي كند. غربت آلوده ي حسرت نشين شما اين انتظار كهنه را بر قامت تكيده و تاريك شب اندازه كرده است. اي فروزنده خورشيد بي انكار كه نام همايوني ات، سالياني ست شبانه اين ابليس هاي سرشكسته را در هزار توي كابوس هاي مداوم به وحشتي مكرر بدل كرده است و اي نسيمي كه نكهت صبح دلنشين تن ات ما را به روياي از راه رسيدن سپيده عادت مي دهد.

بازا، بيا اي آنسوتر از بارگاه خداوندي، بازا و اين بركه ي بي اميد را به شور حضور دريايي ات خروش جاودانه ببخش.

پادشاها!

نامت تمام حقيقت است. بودن ما تفسير حضور توست، فداي لطف لبخندتان كه هر تبسم شما بهترين بهانه براي تپيدن قلب ماست.

اين خانه به تمناي دم مسيحايي شما رو در روي ويراني ايستاده است. در آرزوي آفتاب بي مثال وجودتان، اين شمع نيمه جان مي ميرد و خاموش مي شود. در حسرت بهار پرطراوت دستانت، ما در فصول فاصله ها خزان را به گريه نشسته ايم. اي از ازل تعبير شگفت انگيز ابديت، كاش به خلوت هم دياران تان دوباره برگرديد...

_______

نگاشته شده در تاریخ بيست و هشتم اسفند دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي

۱۳۸۷ اسفند ۲۳, جمعه

خوش آمد گل وزان خوش تر نباشد- بيست و چهارم اسفند زادروز مردي فراتر از جاودانگي




مرا چشميست خون افشان ز دست آن كمان ابرو

جهان بس فتنه خواهد ديد از آن چشم و از آن ابرو

غلام چشم آن تُركم كه در خواب خوش مستي

نگارين گلشنش روي است و مُشگين سايبان ابرو

خجسته باد مي گوييم و در محضر زادروز آن اهورا مرد جاويدنام، به خاك مي افتيم.

امروز بيست و چهارم اسفند ماه است. سالروز ولادت مردي ماوراي تاريخ، بزرگ زادروز كسي كه حتا پس از گذشتن هزاره ها، نام درخشان ايشان بر جريده عالم مستدام است...

در محضر اين روز بزرگ، قلم فرسودن و نوشتن حاصلي ندارد. در پيشگاه اين نام كبير تنها بايد خم شد و سر به سجده نهاد. در حضور نام رضاشاه كبير سرسلسله همايون تبارترين دودمان تاريخ بشريت ما را چه به توصيف چنين كرامتي...در محضر خاندان بزرگ پهلوي، آن نام آوران فريدون سا، آن پادشاهان بزرگ، چه مي توانيم بنويسيم و بگوييم جز مدح ابهت وجود بي نهايت شان كه سرچشمه از سرشتي لايزال دارد.

درود بر تو روزي كه چشم گشودي، درود و تكريم بر تو روزي كه بر آفاق ايران برآمدي و درود بر تو روزي كه به اذن نوه تاجدارات ما نيز برخواهيم خاست تا بر دامان اين شب سياه، سپيده رهايي و راستي را ترسيم كنيم.

اعلاحضرت رضاشاه بزرگ شاهنشاه دلاوري بودند كه به يمن دستان پرفتوح ايشان، ايران تكيده قامت از خاكساري به عرش رسيد. رضاشاه بزرگ آن يگانه پادشاهي كه به فرمان ايشان و به اراده ملوكانه حضرتش ميهن مظلوم و زخم خورده ما رنگ و جاني دوباره گرفت. سلام بر شما اي بزرگ مرد، سلام آفرينش بر شمايي كه كرامت تان، راز بودن ماست و نام پرآوازه تان مايه غرور ما و نسل شكوهمند تان يگانه اميد ما...

پادشاها كدامين قلم است كه تا كنون شهامت نوشتن كلامي پيرامون شكوه شاهانه تان را داشته و كدامين ذهن است كه جلالت كبريايي تان را بتواند تجسم نمايد...؟

امروز صد و سي و يكمين سال زايش رضاشاه كبير مي باشد. بيست و چهارم اسفند برابر با ولادت مردي است كه نسل ها و نسل ها پس از ايشان وامدار فضل و رحمت اين بزرگ مرد خواهند بود.

ايران پس از يورش تاريخي و مهلك تازيان و در محاق رفتن فرهنگ ناب و درخشان ايراني، در سياهي و ظلمت محض فرو رفته بود. در چند قرن اخير نيز ظهور دو سلسله منفور و ننگين صفويه و قاجاريه سنگين ترين ستم ها را به ايران روا داشته و در يك قدمي نابودي كامل قرارش داده بودند. صفويه با رواج و نهادينه سازي شيعه گري و تعصب ورزي نابخردانه اش بر اين رويه بي منطق، موجب رسوخ و قدرت گيري انگل وار ملايان(به اصطلاح علماي شيعه) گشت. ساليان بعد سلسله فاسد و منحوس قاجارها به مسند نشست و در هنگامه سرنوشت سازي كه جهان به سمت مدرنيزه شدن حركتي جدي آغازيده بود تن پروري و بي غيرتي اين سلسله، حساس ترين و كليدي ترين فرصت براي پيشرفت و خود نمودن ايران را از ما ستانده و نه تنها گامي در راستاي ترقي برنداشت كه با خفت و حقارتش روند قهقرايي و شومي را سبب گرديد كه ضربه يي گران بر پيكره ايران عزيز وارد شد.

ناگهان در تاريك ترين عصر و زمانه آفتابي فروزان طلوع كرد و بزرگ مردي بر اريكه پادشاهي نشست كه به دستان مبارك ايشان سرنوشت ميهن ما، دگرباره از نو نوشته شد. نام بلند آن حضرت "رضاشاه كبير" بود.

رضا شاه پهلوي فرزند عباس علي بيگ در سال يكهزار و دويست و پنجاه و شش از دامان پاك بانو نوش آفرين در شهر آلاشت از توابع سوادكوه زاده شدند. آن حضرت در خانواده يي تنگدست اما با صفا، چشمان مبارك شان را به سراي خاكي گشودند تا سالياني سپستر ايران و ايراني به وجود شان ببالد. ايشان در اوان خردسالي به خدمت قزاقخانه( ارتش زمان قاجارها) درآمدند كه درايت و لياقت ويژه آن حضرت سبب گرديد تا بسيار زود به سمت فرماندهي گروهان تيراندازي و سپس به درجه فرماندهي تيپ(سرتيپي كنوني) نايل آيند. ايشان هنگامي كه منصب "سردار سپه" را دريافت فرمودند ابهت و درايت خاصي از خود نشان دادند كه بسياري را مبهوت و متحير مي ساخت. همان زمان به روشني هويدا بود اين مرد بزرگ طالعي بس درخشان دارند و فره ايزدي در رخسار و كردارشان به تمامي نمايان است.

در بيست و يكم آذر يكهزار و سيصد و چهار، زماني كه ايشان چهل و هشت سال از عمر گرانبهاي شان سپري مي گشت با راي قاطع مجلس شوراي ملي رسمن به پادشاهي برگزيده شده و آغازگر دودماني شدند كه امروز انديشيدن به ايشان نيز سبب ساز افتخار و سربلندي ماست. تاج گذاري آن حضرت در ارديبهشت سال آينده و طي مراسمي پرشكوه برگزار گرديد و ايشان تاج سپندينه كياني را با دستان ملوكانه خويش بر سر مبارك جاي دادند تا برگ طلايي ديگري از تاريخ كهن بوم و بر ما بدين سان گشوده شود:

افسر سلطانِ گُل پيدا شد از طَرف چمن

مقدمش يارب مبارك باد بر سرو و سمن

خوش به جاي خويشتن بود اين نشست خسروي

تا نشيند هركسي اكنون به جاي خويشتن

خاتم جم را بشارت ده به حُسن خاتَمت

كاسم اعظم كرد ازو كوتاه دست اهرمن

تا ابد معمور باد اين خانه كز خاك درش

هرنفس با بوي رحمان مي وزد باد يَمَن

آنچه كه رضاشاه كبير به مدد مهر شهريارانه و روح آزاده و ميهن پرست شان براي اين مرز و بوم به انجام رساندند بيش از آن است كه به واژه هاي كوتاه و الكن بتوان تعريف و توصيف نمود. اعلاحضرت رضا شاه پهلوي در مدت نه چندان طولاني سلطنت شكوهمند شان ايران را شايد چندين قرن رو به جلو سوق دادند و بر كالبد نيمه جان وطن روح دوباره ي زندگي دميدند.

ثمرات آفتخار آفرين سلطنت رضاشاه بزرگ حتا امروز و در آماج سلطه نسل بي بنياد و ويرانگر ملايان وطن فروش و مضمحل، هنوز و همچنان به چشم مي آيد كه دستاورد پربهاي پادشاهي چنين نكومردي هرگز و هرگز پاك شدني نيست و تا ايران هست و عشق به ايران ماندگار است نام آن ابرپادشاه بر تارك تاريخ مي درخشد و اين درخشش زوال پذير نيست...

اي برگذشته از مَلِكان جايگاه تو

قدر تو بر سپهر برآورده گاهِ تو

ماه منير صورت ماه درفش تو

روز سپيد سايه چتر سياه تو

جان ملوك را فزع آيد ز تيغ تو

جاه ملوك را حسد آيد ز جاه تو

رضاشاه كبير آن بزرگمرد خاندان عظمت و شكوه و كرامت پهلوي، در تاريخ غم انگيز چهارم امرداد هزار و سيصد و بيست و سه، جام الست را مستانه سر كشيده و به حقيقتي پيوستند كه همواره تنها سرمايه آن ابرمرد در تمام عمر پربار ايشان بود. رضاشاه كبير امروز و پس از ده ها سال از ظهور خورشيد وارشان همچنان زنده، حاضر و ناظر هستند تو گويي آن سايه اهورايي در متن تاريخ و در بطن ايران باقي و برقرار است.

رضاشاه كبير به راستي مردي براي تمام فصول بود. مردي براي اعصار و هزاره ها، پادشاهي كه وجود گرانقدرش نشان داد ايران و ايراني فراتر از آن است كه در گرداب خرافه ها بماند و بپوسد. ايشان و فرزند نامدارشان اعلاحضرت فقيد محمد رضاشاه پهلوي به جهانيان نشان دادند ايران ما مُلك سرافرازان است نه آبشخور بيگانگان و افسوس كه ندانم كاري و نابخردي سخيف ترين افراد موجب شد تا آنهمه شكوه و منزلت را مفت و به بهاي بدنامي و نابودي خويش ببازيم و امروز در جايگاه پست ترين ممالك باشيم، حاشا كه ديروز در سلك شايسته ترين ملت ها بوديم.

به اميد روزي كه جانشين برومند اريكه جاودانه خسروي، آن ميراثدار فرخنده بخت رضاشاه كبير، نوه ايشان اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوي قدوم مبارك و شاهانه را بر چشمان ما خطاپيشگان پشيمان بنهند تا دليرانه و دلبرانه به ميهن شان ايران بازگردند.

فرا رسيدن بيست و چهارم اسفند ماه زادروز اعلاحضرت رضاشاه كبير را گرامي داشته و به روح بلند آن پادشاه بزرگ، درود و ادب فراوان نثار مي كنيم. اين ولادت خجسته را نخست به پيشگاه ملوكانه نماد فره ايزدي نوه تاجدار رضاشاه، ذات همايوني اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی صميمانه و چاكرانه مراتب شادباش خود را عرضه مي داريم. بعد به محضر مبارك والاحضرتان شاهدخت اشرف و شاهپور غلامرضا پهلوي دو يادگار به جا مانده از آن شاهنشاه فقيد عرض تبريك داريم. سپستر به حضور گرانقدر علياحضرت شهبانو فرح ديبا پهلوي عروس آن حضرت صميمانه شادباش عرض مي كنيم. آنگاه به خدمت والاحضرتان شاهدخت فرحناز و شاهزاده عليرضا و شاهدخت شهناز پهلوي همچنين به حضور تك تك وابستگان دودمان جليل سلطنت پهلوي خاكسارانه عرض تبريك خود را پيشكش مي داريم.

________

نگاشته شده در تاریخ بيست و چهارم اسفند دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي

۱۳۸۷ اسفند ۲۱, چهارشنبه

فرخنده باد زادروز والاحضرت شاهدخت فرحناز پهلوي


بُتي دارم كه گردِ گل ز سنبل سايبان دارد

بهار عارضش خَطي به خون ارغوان دارد

غبار خط بپوشانيد خورشيد رخش يا رب

بقاي جاودانش ده كه حُسن جاودان دارد

ز سرو قد دلجويت مكن محروم چشمم را

بدين سرچشمه اش بنشان كه خوش آبي روان دارد

شادمانه در گرامي داشت بيست و دوم اسفندماه خجسته زادروز والاحضرت فرحناز پهلوي، نازنين شاهدخت خاندان سلطنت قرار داريم.

ميلاد مسعود پرنسس بزرگوار در آستانه بيست و چهارم اسفندماه سالروز ولادت ابرپادشاه و منجي ايرانزمين اعلاحضرت رضاشاه كبير جد بزرگوار ايشان، قلب ايرانيان را روشن و پر فروغ ساخت.

معظم لها در تاريخ بيست و دوم اسفند سال يكهزار و سيصد و چهل و دو خورشيدي چشمان شهلاي شان را به جهان خاكي گشوده و طراوتي دوباره به دربار جاويد سلطنت پهلوي بخشيدند. ايشان در جايگاه خواهر كوچك و محبوب پادشاه وقت ايران ذات مبارك اعلاحضرت رضاشاه دوم، همواره مورد تلطيف و مهر خاصه برادر تاجدار قرار داشته و دارند.

گرچه ايشان چون ساليان گذشته در تبعيدي تلخ به پيشباز بهار دوباره زندگاني شان مي روند و باز ما شرمسار ايشان و سرافكنده درگاه خاندان بلند مرتبه شان هستيم اما حلاوت و خرمي اين روز بزرگ آن اندازه هست كه حتا واژه غم انگيز "غربت" نيز چيزي از كرامت و شكوه آن كم نمي كند.

شاهدخت فرحناز پهلوي در پانزده سالگي و با وقوع فاجعه ويرانگر و ننگين انقلاب در ايران، به هجرتي طولاني از ميهن شان ناگزير شدند و بسي زودهنگام طعم تلخ فراق جانسوز پدر بزرگوار را چشيدند. سالياني سپستر پرواز ابديت خواهر كوچك شان پرنسس ليلا پهلوي، اندوهي وصف ناشدني را به قلب مهربان ايشان مهمان ساخت.

شاهدخت سرافراز ايران، صبورانه زندگي ساده و بي آلايشي را در تنهايي آغازيدند. ايشان امروز به عنوان فارغ التحصيل رشته روانشناسي اطفال از دانشگاه كلمبيا، در اين زمينه به كار اشتغال دارند و از آنجا كه زوج مناسب شان را نيافته اند همچنان تنها در منزل شخصي و كوچك خود زندگي مي كنند.

والاحضرت فرحناز پهلوي پس از به حقيقت پيوستن پدر تاجدارشان شاهنشاه آريامهر، بخش مهمي از اين غم بزرگ را تحمل فرموده اند چرا كه وابستگي و اُنس ويژه يي با پدر داشتند اما شگفتا كه پرنسس فرحناز ثانيه يي به خود اجازه ندادند تا اين مصايب بي منتها كمر ايشان را خم كند و همواره چون ياوري دلسوز، همدم و همراه مادر گرانقدر شان علياحضرت شهبانو مي باشند.

والاحضرت شاهدخت فرحناز پهلوي، سمبل و الگويي تام و تمام براي دوشيزگان و بانوان هم نسل خويش و يادگاري گرانبها از محمد رضا شاه پهلوي ايران پدر و بزرگ ارتشتاران هستند كه به جاست در محضر اين شاهدخت عزيز سر تعظيم و كرنش فرود آوريم.

بيست و دوم اسفند ماه سالروز خجسته زادروز والاحضرت شاهدخت فرحناز پهلوي را نخست به پيشگاه برادر شهريارشان اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی شادباش عرضه مي داريم و سپس به حضور انور مادر ارجمند ايشان علياحضرت شهبانو فرح ديبا پهلوي و آنگاه به حضور برادر گرانقدر شان والاحضرت شاهزاده عليرضا پهلوي و ديگر خواهرشان والاحضرت شاهدخت شهناز پهلوي عرض تبريك داريم. سپس در نهايت ادب و خاكساري، اين ميلاد پُر ميمنت را به محضر والاحضرت فرحناز پهلوي صميمانه فرخنده باد عرض مي كنيم.

_________

نگاشته شده در تاریخ بيست و دوم اسفند دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي

۱۳۸۷ اسفند ۱۷, شنبه

پيام پادشاه بزرگ ايران به مناسبت هشتم مارچ روز جهاني زن

تبعيض و بي عدالتي پيرامون زنان ايراني كه ناشي از شيوه اسلامي مملكت داري مي باشد واقعيت تلخي است كه اكنون در گوشه گوشه و زواياي ميهن ما ايران رخ نمايي مي كند.

حكومت اسلامي امروز كه فرزند هزار و اندي سال خرافه پرستي و شيطان صفتي عالمان روبَه صفت ديني مي باشد همواره زن را بخشي از مايملك شخصي مرد محسوب كرده و به آساني از پايه يي ترين حقوق خود محروم مي سازد.

امروزه با پيشرفت و ترقي شايان وصف جهان و در عصر و زمانه يي كه واژه هايي چون "آزادي" و "برابري حقوق" حرف نخستين و واپسين را زده و شيوه زيستن در دنياي مدرن امروز، مشاركت تمام عيار زنان را در كنار مردان، مهم و ضروري مي شمارد شوربختانه كشور ما ايران با يك سقوط ناگهاني و دردناك به چاه ارتجاع و واپسگرايي، از قافله پيشرفت و انديشه هاي نوين بازمانده و به گرداب جهالت و انسان ستيزي محض گرفتار آمد. ذات اقدس همايوني شهريار ايران در پيامي كه به مناسبت هشتم مارچ(روز جهاني زن) به بانوان ايراني مرحمت فرمودند تبعیض ها و محدوديت هایی که در سی سال گذشته و پس از وقوع انقلاب شوم خميني بر زنان آزاده ي ایران تحمیل شده است را " شرم آورترین بخش کارنامۀ نظام واپسگرای جمهوری اسلامی" شمردند.

ذات شاهانه اعلاحضرت رضا پهلوي دوم در متن درخشان و كم مانندي كه به لطف آن وجود مبارك، نوشته و به زنان ايران منت گذارده اند تاكيد اكيد فرمودند: " زنان، یعنی اکثریت قاطع مردم میهن ما مهمترین و بیشترین قربانیان سیاست های تبعیض آلوده و سرکوبگرانۀ ولایت نامشروع فقیه اند."

معظم له در بيانيه سرشار از ابهت و كمالات شان به پشتيباني از حقوق مُسَلم زنان ايراني اشاره داشته و تصريح كردند: " این واقعیت را بپذیریم که رهایی و آزادی وطن بی آزادی و رهایی زنان وطن از بند های اسارت و تبعیض ناشدنی است". به راستي همين جمله در بطن خود حاوي پيامي روشن و انكار ناپذير است و به اصل مهمي باز مي گردد كه هميشه مورد توجه انديشمندان جوامع مي باشد. چه بخواهيم و چه نخواهيم از اين واقع گريزي نيست: ما تنها زماني به آزادي واقعي دست خواهيم يافت كه در متن زندگي و جامعه پيرامون خود بتوانيم آزادي و برابري تعريف شده انساني را تحمل نماييم.

قايل بودن حق طبيعي زيستن و آزادانه سخن گفتن ديگران- حتا آناني كه مخالف و ديگر گونه مي انديشند- نخستين مشق براي بهينه انديشيدن و درست نگريستن است. در كنار مبارزه بر ضد رژيم منفور و منحوس اسلامي، نهادينه ساختن اصل برابري حقوق انسان ها فارغ از جنسيت، قوميت، دين، نژاد، مليت و ساير مسايل، يك شاخص است كه بسيار مهم و كليدي به نظر مي رسد.

همانگونه كه در سطرهاي بالاتر اشاره شد، هشتم مارچ برابر با هجدهم اسفند ماه همه ساله برابر با روز جهاني زن مي باشد. بر روال ساليان گذشته شاهنشاه برحق ميهن ذات اقدس شهرياري اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی، زنان ايراني را به مهر ملوكانه مزين فرموده و پيام شادباش شهريارانه را در روز جهاني زن به بانوان ايراني تفقد نمودند.

متن كامل پيام معظم له را بخوانيد:

دبيرخانه رضا پهلوي
شنبه 17 اسفند 1387

هم میهنان عزیزم،

برای نخستین بار در انقلاب فرانسه بود که تلاش دیرینۀ زنان در طلب «آزادی و برابری» تبلوری تازه و تاریخی یافت. از آن پس، پیکار زنان برای رهایی از بندهای دیرینۀ بندگی در نظام های مردسالار نیرویی فزاینده یافت و با تثبیت شأن و اولویت حقوق فرد در جوامع مدرن جهان زنان نیز به تدریج به حقوق انسانی خود دست یافتند و به سوی مشارکت برابر با مردان در عرصه های گوناگون اجتماعی و سیاسی به پیش رفتند. در نیمۀ دوم قرن بیستم منشور سازمان ملل متحد، اعلامیۀ جهانی حقوق بشر و میثاق های بین المللی حقوق مدنی، سیاسی و اقتصادی، به نوبت برابری کامل و بی قید و شرط زنان با مردان را تصویب و تأیید کردند.

امروز در نخستین دهۀ قرن بیست و یکم، زنان نه تنها در جوامع پیشرفته و مدرن جهان بلکه در بسیاری از جوامع رو به رشد نیز از حقوق و آزادی های برابر با مردان برخوردار شده اند. حتی در شماری از جوامع مسلمان نیز زنان شهروندان متساوی الحقوق با مردان به شمار می روند و سالهاست که توانسته اند به بالاترین مناصب و مقامات سیاسی و تصمیم گیری در کشورهای خویش دست یابند.

با توجه به چنین واقعیت های غیرقابل انکار و کتمان در زمینۀ گسترش بی وقفۀ حقوق و آزادی های زنان در دنیا، سزاوار آن است که محدودیت ها و تبعیض هایی را که در سی سال گذشته بر زنان آگاه و آزادۀ ایران تحمیل شده شرم آورترین بخش کارنامۀ نظام واپسگرای جمهوری اسلامی شمرد. زنانی که یک سدۀ پیش با شرکت در انقلاب مشروطیت مقدمات آزادی و احقاق حقوق خویش را فراهم آوردند و در آستانۀ انقلاب اسلامی به دستاوردها و پیشرفت های تاریخی در زمینۀ برابری با مردان رسیده بودند، امروز برای دستیابی به حداقل حقوق و آزادی های مسلم خویش باید پیوسته با قوانین قرون وسطایی و نظام دادگستری مردسالار رژیم بستیزند و در رویارویی با عوامل و ایادی خشن و سرکوبگرش قربانی دهند. زنان، یعنی اکثریت قاطع مردم میهن ما مهمترین و بیشترین قربانیان سیاست های تبعیض آلوده و سرکوبگرانۀ ولایت نامشروع فقیه اند.

بجاست که در گرامیداشت این سالگرد جهانی حقوق زن، همۀ ما، پدران، پسران، برادران و همسران زنان شیردل ایران، بیش از پیش به پشتیبانی از آنان و حقوق مسلمشان همت کنیم و این واقعیت را بپذیریم که رهایی و آزادی وطن بی آزادی و رهایی زنان وطن از بند های اسارت و تبعیض ناشدنی است.

روز جهانی زن را شادباش می گویم.

خداوند نگهدار ایران باد

رضا پهلوی

پيوند به تارنماي اهورايي اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوي
____________

نگاشته شده در تاریخ هجدهم اسفند دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي

۱۳۸۷ اسفند ۱۳, سه‌شنبه

دست هاي آلوده و دستاورد آنچه گذشت - پيرامون نمايش انتخابات

غوغاي انتخاباتي رژيم اسلامي، مطلب تازه يي نيست و اين صداهاي تكراري هرازچندگاهي به گوش مي رسند. راي طلب كردن از مردم براي كسب مشروعيت نداشته حاكميت اسلامي، يك سناريوي صدبار نوشته شده در كارنامه سياه سي ساله گذشته اين جمهوري معلوم الحال مي باشد.

انتخابات در معناي راستين واژگاني، گزين كردن از ميان گزينه هاي گوناگون برآمده از افكار و اقشار متفاوت جامعه است و در تعريفي كه مختص به حكومت هاي ديكتاتور و تماميت خواهي چون جمهوري ولايت فقيه مي باشد گزينش يكي از گزينه هاي مطلوب ولايت است كه در نهايت نيز خط كلي و نتيجه نهايي آن گزينه را يك نفر رقم خواهد زد و نه آحاد يك ملت...

اين چيزي است كه شايد همگان بر آن واقف باشند و اگرچه دست به سينه هاي ارتزاق كننده از جمهوري فاشيستي خامنه يي، چنين وضعيتي را دلخواه و مورد پسند ارزيابي مي كنند اما بخش عظيمي از توده هاي ملت و به خصوص قشر آزاد انديش و آگاه جامعه چنين سيستم انتخاباتي يي را مردود و بي ارزش مي شمارند.

ذهنيتي كه ساليان سال و از سوي پاره يي از مدعيان آزادي عنوان شد و از نگرهاي مختلف گوشه گوشه آن مورد بحث قرار گرفت و قسمت مهمي از سرمايه فكري، زماني و مالي اين دوستان خيرخواه اما ساده انديش را ستاند و بر باد داد اما نه تنها كوچكترين بازخورد مثبتي در پي نداشت كه حتا زمان و فرصت را به سود جمهوري خرابكار و جاه طلب اسلامي خريد و به جلو حركت داد، ذهنيت ندانم كارانه يي به نام "اصلاحات دروني" بود. اين تصور غلط و اين راه ناكارآمد در سال هفتاد و شش خورشيدي(چيزي بيش از ده سال پيش) با ظهور جنجالي آخوند خاتمي رخ نمود و حضور سياسي وي مصادف با رويدادهاي تاسف آور و كم سابقه يي شد كه گزيده يي بسيار كوتاه از آنها در زير بازگو مي گردند:

آنچه كه خاتمي و ايادي به اصطلاح اصلاح طلب با حضور شوم خود در عرصه سياست به ارمغان آوردند به واقع همان چيزي بود كه در نگر بسياري قابل پيش بيني و البته در نظر آنهايي كه بر روياي اصلاح اين رژيم اصلاح ناپذير حسابي جدي باز كرده بودند تكان دهنده و دور از انتظار بود. تقارن اجراي ترورهاي زنجيره يي دگرانديشان با استيلاي سياسي دولت اصلاح طلبان، فاجعه يي بود كه بسياري را به تاملي عجيب واداشت. ليست افرادي كه قرار بود به قتل برسند مسقيمن روي ميز "قربانعلي دري نجف آبادي" وزير وقت اطلاعات قرار گرفت و توسط ماموران زبده اطلاعاتي با بيرحمي محض توام با مهارتي خاص اجرا شد كه سپستر و با افشاي اسنادي هولناك از اين جنايات زنجيره يي، رژيم اسلامي مجبور گرديد كه اگرچه دير اما سرنخ كلان اين ماجرا (سعيد امامي) را نابود سازد.

لبخندهاي آزاديخواهانه ي خاتمي هنگامي در نظر هواداران سابق وي به ريشخندي مالامال از اهانت بدل گرديد كه قيام غيورانه دانشجويان در هجدهم تيرماه سال هفتاد و هشت آغاز شد و در اوج اين قيام و زماني كه ديگر چيزي نمانده بود تا همه اقشار جامعه به خيل گسترده بيداران اين نهضت بپيوندند كوي دانشگاه به دست اوباش ولايت فقيه به خاك و خون كشيده شد و خاتمي نه تنها كلامي در حمايت از اين عزيزان عرضه نكرد كه طي ديداري خاكسارانه با علي خامنه يي با وي پيمان وفاداري بست و همان زمان بود كه كاخ "اميد"هاي مشتاقان اصلاحات اسلامي فرو ريخت و نوميدي آميخته با انزجار جاي اين آرزوي پوشالي را پُر كرد. آنهايي كه با توهم رسيدن به آزادي در سايه ي سياست ديني براي دادن راي به خاتمي دست هاي شان آلوده شده بود، از خود و از آنچه كه مي ديدند شرمگين بودند و اين دست هاي آلوده روياروي خون پيشاني حق طلبان راستين و فريادهايي كه آزاد مردان و دليرزنان زير شكنجه هاي قرون وسطايي جمهوري قهر و خون اسلامي برمي آوردند ناچار بودند در گريبان صاحبان شان پنهان شوند. اين دست ها از كرده خود پشيمان بودند كه آنچه اكنون برمي دارند با كاشته هاي ديروزشان در تناقض عجيبي است.

دستاورد شوم هشت سال صدارت اصلاح طلبان براي ميهن ما و حاصل سودمندش براي حكومت خامنه يي زماني روشن و بديهي گرديد كه محمود احمدي نژاد بر مسند شيخ مدعي اصلاح جاي گرفت و در نخستين سال رياستش پرده از پيشرفت غيرقانوني فناوري هسته يي برداشت و جهان را در يك دو راهي بزرگ و خطرناك قرار داد. شايد تلخي واقعه آن هنگام بر عقلاي قوم نمايان شد كه دريافتند هشت سال ارايه نيم بند آزادي مطبوعات و معني واژه "فضاي باز" در سايه خلافت جاني بدكرداري چون علي خامنه يي در بطن خود چه پيام پليدي پنهان كرده بود. فريادهاي آزاديخواهانه يي كه در حصار سركوب هاي گاه و بيگاه رژيم اسلامي سرداده شد به واقع مثال همان داروي خواب آوري بود كه در يك ليوان نوشيدني خوش طعم و دلچسب ارايه شده و بسياري را به يك خواب سنگين گرفتار كرده بود و اكنون كه چشمان نابيناي بسياري باز شده است چند قدمي بيش با فاجعه اتمي فاصله نداريم.

اكنون شايد زماني اندك اما بسيار پرارزش براي فكر كردن و دست يافتي بيشتر براي اجرا كردن ماحصل انديشه موجود باشد. انتخابات رياست جمهوري كه قرار است خرداد ماه سال هشتاد و هشت به نمايش درآيد دور از هر بحث و صحبتي دو گزينه بيشتر نخواهد داشت. پرواضح است كه جاده همان جاده است و عابر همان عابر و هيچ تغيير، دگرگوني و رويداد مثبتي در ماهيت جمهوري اسلامي رخ نداده است. صرف نظر از هرآنچه كه گفتيم هشت سال سلطه خاتمي سبب هيچ نوع اتفاقي نشد. صحبت از اتفاق كه مي گردد شايد همان جنبه هاي مثبتش مدنظر باشد. ما به هر روي نمي توانيم دوستانه بنگريم چرا كه سي سال است نوك پيكان همين رژيم و تمام ابوابش ما، آرمان، ميهن، هم ميهنان و هويت ما را نشانه رفته است اما وقتي در كالبد دشمني منصف به زير و بالاي دولت اصلاحات مي نگريم هيچ دستاورد مطلوبي به چشم نمي آيد و هيچ چيز دستخوش تغييري اميدواركننده واقع نگرديده است. در انتخابات سال 88 چون هميشه ولي فقيه و شوراي استصوابي و ساير مسايل به قوت خود باقي خواهند بود و تحت چنين شرايطي دو گزينه بيشتر ديده نمي شوند:

جنبش اصلاحات(با هر نماينده و نامزدي)

محمود احمدي نژاد(احتمالن در كنار گزينه هاي مشابه او)

برگزيدن مورد دوم كه با توجه به نگرش و خاستگاه فكري آنهايي كه تارمويي از انسانيت، وطن پرستي، آزاديخواهي، شعور و ساير واژه هايي كه بويي از شرف داشته باشند در ضميرشان باقي مانده باشد انتخابي بس نامناسب و البته منفور است و اما مورد يكم كه با توجه به تمام آن سخن ها و در جانمايه كلام، گزيدن آن شوربختانه برابر با زدن تير خلاص به ايران و تمام هم ميهنان خواهد بود. به مرحله اجرا گذاردن بند نهايي كوشش هاي جاه طلبانه حاكميت تروريستي اسلامي در گرو چهار سال ديگر افزون بر آن هشت سال سكوت آميخته با رضايت قاطبه مردم مي باشد تا در چتر حمايتگر اين سكوت احمقانه، رژيم گام هاي واپسين را براي تثبيت خلافت خود بردارد. بر خلاف ذهنيت بسياري از مردم، دستيابي جمهوري اسلامي به راكت هسته يي يكي از پارامترهاي قدرت طلبي اسلامي و به تعبير ملوكانه شاه ايران "استيلاي شيعي" مي باشد و بي ترديد اين استيلاي منفور و خودسرانه با كمك بسياري از اهرم ها صورت خواهد پذيرفت كه فناوري هسته يي يكي از اين اهرم هاست.

آنچه كه همواره خواسته و دلخواه حكام ديكتاتوري چون رژيم وقت مي باشد تلقين و حقنه كردن "وارونه نگري" در ميان مردم است. هنگامي كه ما را با ابزارهاي مختلف مجبور سازند حقيقت را برعكس نگاه كنيم بي شك خواهند توانست در كمترين زمان ممكن به يكايك اهداف كثيف خود نزديك شوند. وقتي در مسيري قرار بگيريم كه نابخردانه ظرف خالي را پر ديده و حصارهاي بلند را عين آزادي باور كنيم همين غلط انگاشتن و وارونه نگريستن است كه راه را باز مي كند تا حاكمان سلطه طلب سريع تر حركت كنند و به همان ميزان كه ما از راه به بيراهه مي رويم، آنان جاده اميال شان را ميانبر بزنند و راه صدساله را يك شبه طي كنند.

برنامه شومي كه چندي بعد به "قتل هاي زنجيره يي" موسوم شد رويداد بسيار وحشتناكي بود كه به هدف حذف فيزيكي انديشمندان مخالفي صورت گرفت كه مي توانستند روبه روي رژيم اسلامي حرفي براي گفتن داشته باشند. اين ترورهاي خاموش با برنامه ريزي دقيق و زير نظر مستقيم دولت اصلاحات محمد خاتمي يكي پس از ديگري رخ دادند و همان زمان، بينش "وارونه نگر"ي كه برخي جاذبه هاي مضحك اين دولت٬ براي اقشار جامعه و حتا دانشجويان پديد آورده بود اين گمانه غلط را تصوير مي كرد كه بنيادگرايان و متعصبين براي ضربه وارد كردن به اين آزادي، قصد ارعاب دگرانديشان را دارند. حال آنكه اين رعب و اين وحشت و فراتر از آن اين جنايات هدف مند، فرزند همين سراب اصلاحات و بخشي از روياي اصلاح طلبي بودند كه چه زود به كابوس بنيادگرايي پيوسته بودند. به قولي:

شيوه چشمت فريب جنگ داشت

ما غلط كرديم و صلح انگاشتيم

متاسفانه زمان بسيار زيادي نياز بود تا مدافعان بي چون و چراي اصلاح طلبي به "غلط بودن" گمانه هاي شان پي برند و اكنون براي جبران آن اشتباهات و از نو به دست گرفتن سررشته رهايي ايران راهي به جز "تحريم انتخابات" باقي نمانده است.

تارنگار تحریم انتخابات حاصل تلاش هاي اين حقير در كنار یار و برادر مهربانم نوید عزيز مي باشد تا گامي اگرچه كوچك اما در راه هدفي بزرگ و حياتي برداشته شود. بایسته است اين حركت در دنياي مجازي مورد حمايت و تبليغي جدي و فزاينده قرار گيرد. ما زمان چنداني در دست نداريم و تحريم انتخابات يكي از کلیدی ترين و حساس ترين مبارزات به دور از خشونت و معناي تام و تمام نافرماني مدني مي باشد که همیشه سرلوحه مبارزات ما بوده و خواهد بود.

اگر بخواهيم درست نگاه كنيم هر دو روي سكه اين انتخابات يكسان است و نتيجه اش هرچه بشود "متعلق به ما" نيست. درك اين واقعيت نياز به درنگ و تامل چنداني ندارد يك گريز كوتاه به چند سال گذشته -براي آنان كه حافظه تاريخي شان دست كم ده سال را مي تواند دربر گيرد- همه چيز را روشن خواهد ساخت.

اكنون ما در شرايطي نيستيم كه بخواهيم از روش آزمون و خطا بهره گيريم. پيشي گرفتن از نيروي اهريمني رژيمي كه امروز براي بقاي قدرت كثيف خود و پیاده ساختن اهداف جنگ طلبانه اش مماشاتي مخفیانه و موذیانه با ابرقدرت ها را آغاز كرده است نيازمند چشمي باز، بينشي آگاهانه و عظمي راسخ مي باشد. امروز بيش از آنچه كه فرصت انديشه باشد هنگامه "عمل كردن" است. ما راه انديشه را پشت سرگذاشته ايم و حال تمام راه ها به يك چيز ختم مي شوند كه در يك واژه به نام اتحاد ترسيم مي گردد. پس متحدانه و قاطعانه انتخابات را تحريم مي كنيم.

_________

نگاشته شده در تاریخ چهاردهم اسفند دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي