۱۳۹۱ شهریور ۲۳, پنجشنبه

پیام شهریار ایران به مناسبت سالگرد جنبش مشروطیت


به مناسبت فرا رسیدن سالروز قیام شکوهمند جنبش مشروطیت، پادشاه بزرگ ایران اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی، پیامی را ایراد فرمودند.
متن کامل پیام ایشان به شرح زیر می باشد:
چهاردهم امرداد ماه ۱۳۹۱
هم میهنان عزیزم،
انقلاب مشروطیت یادآور همت والای تنی چند از فرهیختگان ایران است که با آگاهی های اندک از دنیای پیشرفته غربی امّا با شوری ژرف و نیتی پاک به قصد برکشیدن جامعه از ورطۀ عقب ماندگی و استبداد به روشنگری مردمان پرداختند و آنان را به طلب آزادی ها و حقوقی فرا خواندند که نصیب جوامع مترقی جهان شده بود. آنان به تدریج گام به راهی نهادند که نقطۀ پایانش می توانست بهروزی و سرافرازی ملت باشد. این راه خطیر، اما، پیچ و خم و فراز و نشیب بسیار داشت. بیشتر مردمان از سواد خواندن و نوشتن بهره ای نداشتند، حکومت مرکزی نامی بی مسما بیش نبود و نظام خانخانی و قبیله ای برکشور تسلط داشت. همسایه قدرتمند ایران، روسیه تزاری و هم چنین انگلستان، دربار شاهان قاجار و حکومت های ضعیف و ناپایدار آنان را به عرصۀ رقابت های استعماری خویش مبدل کرده بودند و آن چه می خواستند بر آنان تحمیل می کردند. به این ترتیب از ایران فقط نامی در نقشه جهانی باقی مانده بود. انقلاب مشروطیت در چنین اوضاع و احوالی پا گرفت و دیری نپائید که قانون اساسی و متمم آن معرّف و مؤیّد حقوق و آزادی های مردم و اصول حاکم بر روابط دولت و ملت شد.
هرج و مرج سیاسی در دهۀ نخست پس از انقلاب مشروطیت، همزمان با آغاز جنگ جهانی اول و ورود نیروهای مهاجم روسیه تزاری و انگلستان به خاک ایران، امکان چندانی برای اجرای کامل قانون اساسی برجای نگذاشت. در دوران رضاشاه بود که با استقرار و تثبیت حکومت مرکزی، تشکیل نظام دادگستری و آموزشی مدرن و پیدایش و رشد طبقۀ متوسط، مقدمات لازم برای به ثمر نشستن انقلاب مشروطیت فراهم آمد. امّا، با آغاز جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط نیروهای نظامی متفقین، بار دیگر هرج و مرج سیاسی به تضعیف اقتدار و استقلال حکومت مرکزی و رشد جنبش های تجزیه طلبانه در کشور انجامید.
با این همه، در چهار دهۀ پس از پایان اشغال کشور، رشد و توسعۀ اقتصادی و صنعتی ایران، تأمین بسیاری از آزادی ها و حقوق مدنی و سیاسی زنان، اصلاحـات ارضی و تثبیت روابط دوستـانه و مسالمت آمیز ایران با همۀ اعضای جامعۀ بین الملل، می رفت که همۀ هدف های اساسی انقلاب مشروطه تحقق یابد. دریغ که بار دیگر- و این بار نه دخالت و تهاجم دولت های بیگانه - پدیده ای نامبارک که انقلاب ویرانگر و پس گرای اسلامی باشد، حرکت جامعۀ ایران را به سوی پیشرفت و آزادی و دموکراسی متوقف ساخت و همۀ دستاوردهای بزرگ مردمش را برباد داد. امروز از ایرانی که در راه پیشرفت و رفاه و امنیت و صلح و مدارا شتابان پیش می رفت حتّی سایۀ کم رنگی نیز بر جای نمانده است.
هم میهنان آزادی خواه ومبارزم،
امروز تنها دل به آینده می توان بست؛ آینده ای که به همّت مردم آزاده و پرتوان وطن ساخته خواهد شد. عشق به آزادی و شوق به رهائی را رژیم قهّار و غاصب حاکــم در این سال ها نتــوانسته معدوم کند. بدن ها را هزاران هزار در بند کشیده و به خاک سپرده است امّا نتوانسته این عشق و شوق را در دل و روح مردم ایران، به ویژه در زنان و جوانان محروم اش، کاهش دهد. برعکس، با هر ستمی که به آنان روا داشته و با هر زنجیری که بر دست و پایشان بسته اراده به رهائی و آزادی را در دل آنان دو چندان کرده است. امروز، جوانان ایران، زنان و مردان ایران، آب دیده در کورۀ سوزانی که اجتناب پذیر ترین انقلاب تاریخ برایشان فراهم آورد، به حقوق و آزادی های مسلم خود و به منافع و مصالح وطن آگاه تر، و به برپائی نظامی که والاترین آرزوهایشان را برآورده کند، مصمم تر شده اند. مهم تر از همه، آماده اند که با تحکیم همبستگی ها، با ادامۀ مقاومت ها و گسترش اعتراض ها، شکاف های روز افزون در پیکر فرسوده و پوسیدۀ رژیم تبه کار و جنگ افروز را، پیش از آن که ضربۀ هولناک دیگری بر استقلال و تمامیت ایران زند، شتاب بخشند. با گسترش این شکاف ها است که یاران، کارگزاران، و مدافعان حکومت نامشروع به تدریج به صفوف فشردۀ هم میهنان آزادی خواه خویش خواهند پیوست و فروپاشی حکومت خونریز را تسهیل و تضمین خواهند کرد. با فرا رسیدن چنین روزی است که مردم ایران نفسی به راحت خواهند کشید، زندگی را آن چنان که آرزو دارند از سرخواهند گرفت و دوران تلخ و تاریک حکومت ایران ستیزان را به گورستان تاریخ خواهند سپرد.
خداوند نگهدار ایران باد
رضا پهلوی
__________________
نگاشته شده در تاریخ بیست و یکم امرداد دو هزار و پانصد و هفتاد و یک شاهنشاهی

۱۳۹۱ تیر ۳۱, شنبه

آغاز رمضان، آغاز رنج و فشار مضاعف بر مردم


از هفته ها پیش از آغاز ماه رعب انگیز رمضان، تهدیدها و رجزخوانی های نیروی سرکوبگر(انتظامی) آغاز گردیده و در قالب جملات تهدید آمیز شکل گرفت.
   در مورد خود روزه داری و عوارض جبران ناپذیر جسمی و روانی آن بسیار شنیده و خوانده ایم. اما اینکه چرا حکومت الله با کسانی که در خیابان ها به خوردن و آشامیدن مبادرت کنند، اینچنین خشن و بی اغماض برخورد می کند، خودش حکایتی دیگر دارد.
   رژیم اسلامی بر پایه شعار و عوام فریبی استوار است. بسیار به شو دادن علاقه مند است و مایل است تا به مخالفین خود بفهماند، این "آحاد مردم" هستند که خواهان حفظ دین و به تبع آن حفظ "حکومت دینی" هستند. بدیهی است که چنین مطلبی واقعیت ندارد اما رژیم ناگزیر است با هر روشی که می تواند این وجهه پوشالی و ظاهری را حفظ نماید. بنابراین بهترین راه را در برخورد خشونت آمیز با افراد غیر روزه دار(به تعبیر آنان روزه خواران) جستجو می کند.
   یعنی با قرار دادن تنبیه و مجازات های سخت – حتا تا مرز اعدام – مردم را از خوردن و آشامیدن منع کند تا بتواند یک فضای دینی و روحانی کاذب ایجاد کرده و باور غلطی را در ذهن ساده دلان، ترسیم نماید که گویی اکثریت مردم نسبت به روزه داری در این ماه کذایی، تعهد دارند. حال آنکه قضیه دقیقن برعکس است.
_________________________________
نگاشته شده در تاریخ سی و یکم تیر دو هزار و پانصد و هفتاد و یک شاهنشاهی

۱۳۹۱ تیر ۲۸, چهارشنبه

اسلام گشت ارشادی


از وقوع انقلاب شوم خمینی، حدود یک سال نمی گذشت که حجاب بدوی و جاهلانه اسلامی، برای بانوان ایرانی اجباری گردید. از آن پس راه برای اراذل و اوباش باز شد تا به نام بسیجی، گشت ثارالله، گارد ویژه، کمیته، مبارزه با منکرات، گشت ارشاد و ده ها عنوان و عبارت چندش آور دیگر به مردم حمله کرده و آنها را به خاطر پوشش غیر اسلامی، مورد خشونت فیزیکی قرار داده و یا به زندان ببرند.
   پارسال احمد جنتی(پیر کفتار و قاتل ملت) طی سخنرانی خود، از سگ های هار ولایت فقیه درخواست کرد تا خانم های بدحجاب به مجازات اعدام محکوم شوند. اخیرن نیز قانونی تصویب شده تا بانون غیرمتعهد به پوشش اسلامی، ده روز تا سه ماه حبس تحمل کنند.
    صحبت، صحبت بی ریشه و باطل بودن این حکم ننگین(یعنی حجاب) نیست. آری در مضحک و مخرب بودن حجاب اسلامی هیچکس تردیدی ندارد. این پوشش بدوی و منفور، نه تنها بهداشت بدنی و سلامت زن را به خطر می اندازد بلکه نوعی توهین است هم به زنان و هم به مردان. توهین به زن از آنجا که وی را فاقد شعور می پندارد و توهین به مرد از آنجا که وی را شهوت پرست می پندارد.
   اما شنیع بودن چنین مجازات هایی از آنجا مشخص می شود که اصولن در هر کشوری، ابتدا باید با جرایم خطرناک مبارزه شده و میزان و شدت خطر آن جرایم را به حداقل رسانید و سپس موارد جزیی تر را مورد توجه قرار داد. در اینکه عدم رعایت حجاب اسلامی به هیچ وجه جرم نیست هیچکس تردیدی ندارد. نوع پوشش برای مرد و زن، امری اختیاری است.
    اگر از دید کثیف و شهوت ناک آخوندها به مساله نگاه کرده و مثلن بخواهیم عدم رعایت حجاب را جرم تلقی کنیم(که صدالبته نیست) باز هم بی حجابی، جرم خطرناک محسوب نمی شود. در جامعه یی که کوچه ها و خیابان هایش مالامال از قاچاقچی، کیف قاپ، معتاد و سارق مسلح می باشد، وظیفه حاکمین آن کشور، مبارزه ی جدی و مستمر با این مجرمین است تا جایی که درصد خطر آن به حداقل برسد و سپس نوع پوشش مردم، هدف بحث و بررسی قرار گیرد.
  البته از مغز پوک و پوسیده آخوند، توقعی بیش از این نیست. وای به حال ما ملتی که سی و سه سال است وجود منحوس این تهی مایه های بی شرم را تحمل می کنیم.
__________________________________
نگاشته شده در تاریخ بیست و هشتم تیر دو هزار و پانصد و هفتاد و یک شاهنشاهی 

۱۳۹۱ تیر ۲۴, شنبه

بلای دین مداری، بدتر از طاعون


   وقتی که صحبت از دین و دین گرایی می شود، اولین تصوری که در ذهن ها ایجاد می شود، یکسری احکام و قوانین است. برخی به اشتباه، دین را با خداباوری در یک مقوله می گنجانند حال آنکه دو مطلب کاملن متفاوت می باشند.
    دین در مفهوم اخص کلمه، به معنای پیروی و تبعیت محض می باشد. برخی دین را از ریشه ی "دیدن" و به معنای "بینش" می پندارند.
  چنین چیزی واقعیت ندارد و دین به واقع همان تسلیم و سرسپردگی و پیروی بی چون و چرا از یکسری قوانینی است که توسط فردی(مثلا یک پیامبر) بیان و مکتوب شده و غیر قابل تغییر، تجدید نظر، ویرایش، انتقاد و یا عبور است.
   البته اگر دین در ریشه واژگانی با "دیدن" و یا "بینش" نسبت داشته باشد – که صحت چنین ادعایی رد شده است – باز هم جایی برای دفاع از آن نیست. نسبت دادن دین به بینش، نوعی مغلطه برای پاک کردن صورت مساله است. بینش زمانی ارزش دارد که توسط خود شخص کسب شود. نه آنکه به مغز وی حقنه و تزریق شود.
    دین اساسن روش و ساختاری برای به بند کشیدن و تحت سلطه درآوردن مردم است تا توسط آن، حاکمین بتوانند قوانینی را به اجرا دربیاورند که بقای شان را برای مدت زمانی طولانی تضمین کند.
شوربختانه عده یی مبحث انحرافی اسلام رحمانی را در مقابل اسلام جباری، ارایه می کنند. به واقع هیچ تفاوتی میان اسلام جبارانه و اسلام رحمانی وجود ندارد و اساسن چیزی به نام اسلام رحمانی وجود خارجی ندارد. اسلام، چه رحمانی و چه غیر رحمانی، ابزاری برای سلطه گری علمای دینی(آخوندها) می باشد.
   تنها راه رهایی از این طاعون گریبانگیر(جمهوری اسلامی)، دین زدایی در سطح وسیع و گسترده و توسط اقشار گوناگون جامعه است. نبایستی هیچگونه مرزی تعیین شده و یا چیزی به نام "دین لطیف" و یا همان "اسلام رحمانی" تعریف شود.
   این گفته ها صرفن سبب انحراف اذهان عمومی از هدف اصلی می شود. هدف اصلی، محو کامل دین از تمام لایه های جامعه است. زمانی که بتوان جامعه را از آلایش دینی پاک نمود، پوشالی و بی مایه بودن ولایت فقیه، برای کلیه اقشار جامعه به وضوح آشکار می شود. آخوندها صرفن پشت سپر پوسیده دین مخفی شده اند و زمانی که این سپر شکسته شود، جای رهبران مذهبی فقط در زباله دانی تاریخ خواهد بود.
__________________________________
نگاشته شده در تاریخ بیست و چهارم تیر دو هزار و پانصد و هفتاد و یک شاهنشاهی

۱۳۹۱ تیر ۱۷, شنبه

هجده تیر، یادآور شکست ولایت فقیه


نظام ولایت فقیه، از ابتدای ظهور شوم خود، با شعار معنویت و اتصال به الله، سلطه گری خودش را آغاز نمود. چنین نظامی صدالبته جز بر پایه خشونت و جنایت بر هیچ پایه و مبنایی استوار نیست و اصولن در جهان مادی، اتصال و تمسک به قدرت های ماورایی، بیشتر به وهم شبیه است و همانا خود ولایت مطلقه فقیه بیشتر از هر کسی بر متوهمانه بودن این ادعا واقف است اما برای وادار کردن مردم به سکوت، جز اینکه چنین ادعایی داشته باشد، هیچ راه دیگری ندارد.
   اما هجده تیر سال هفتاد و هشت خورشیدی، برای نخستین بار حرکتی از لایه های تحصیل کرده و روشنفکر جامعه آغاز شده و حقیقت حضور خود را در خیابان ها به تصویر کشید. این جنبش به قدری روشن و موثر بود که پایه های قدرت اهریمنی ولایت فقیه را به لرزه درآورد.
   برای اولین بار نظام منفور اسلامی دریافت که سپری به نام الله، نخواهد توانست اساس حکومت را از موج خشم مردمی مصون نگاه دارد و مردم اگر بخواهند، دیکتاتوری را واژگون کنند از سلاح "الله" هیچ واهمه یی ندارند.
   هجدهم تیر روزی به یادماندنی و ارزشمند می باشد آن سان که یادآور نخستین جرقه ی انقلاب در ایران است و همین سبب می شود، ایادی جمهوری متعفن اسلامی همه ساله از فرا رسیدن این تاریخ، دچار وحشت و سردرگمی بشود و با ملیتاریزه کردن فضای ایران، بکوشد تا جلوی تکرار چنین موج خشمی را بگیرد که صدالبته پیروز نهایی میدان، ملت ایران هستند و سرنوشت جمهوری جنایتکار اسلامی، سرنوشت سایر دیکتاتورهاست.
   هجده تیر را گرامی می داریم و به روح پرفتوح شهدای سربلند این روز بزرگ، خصوصن شادروان اکبر محمدی، درود بی پایان می فرستیم.
پایداری پادشاهی پیروزی

__________________________________________________
نگاشته شده در تاریخ هفدهم تیر دو هزار و پانصد و هفتاد و یک شاهنشاهی 

۱۳۹۱ تیر ۱, پنجشنبه

تناقض آشکار احکام دین با علم و آگاهی


   اگر به تک تک قوانین و احکام دین اسلام، توجه کنیم در خواهیم یافت که نه تنها هیچ یک ریشه ی علمی ندارند که بالعکس، در واژه واژه شان با علم و خرد ورزی در تضاد می باشند.
   روزه گرفتن که جزو احکام موکد و غیر قابل انکار شریعت اسلام می باشد، سال هاست که توسط پزشکان و متخصصین رد شده و به عنوان عاملی مخرب برای سلامتی شناخته شده است.
   فرایندی که در بدن ما طی روزه داری اتفاق می افتد، نه تنها کلیه ها و دستگاه گوارش را با خطر جدی رو به رو می سازد که برای بسیاری از افراد می تواند به علت افت شدید قند خون و کاهش گلیکوژن، مرگبار باشد. در روزه داری، بدن ناگزیر است که از کتون ها استفاده کند و همین یک هشدار جدی برای سلامت ماست.
    حجاب اسلامی یک عامل مغایر با سلامتی است. در تابستان و به خصوص شهرهای نسبتن گرم، تعریق بیش از حد بدن سبب کمبود آب و ایجاد مشکلات کلیوی می شود. ضمن اینکه تعریق زیاد – به علت اسیدی بودن عرق بدن – سبب آسیب به پوست می شود.
استخوان های ما نیاز به ذخیره کلسیم دارند و ما معمولن کلسیم را از طریق مواد غذایی حاوی کلسیم دریافت می کنیم. اگر ویتامین دی در بدن ما موجود نباشد تمامی کلسیم دریافتی دفع می شود. ویتامین دی تنها زمانی در بدن ما ساخته می شود که بدن ما به صورت برهنه – به خصوص استخوان های دراز – در معرض تابش مستقیم آفتاب قرار گیرد. یکی از دلایل اینکه نرخ پوکی استخوان در زنان ایرانی چند برابر مردان است همین حجاب مهلک اسلامی است که مانع جذب کلسیم توسط استخوان ها می شود.
   شب زنده داری، برخاستن نیمه شب برای نماز و همه این موارد، تاثیرات هولناکی بر سیستم عصبی و مغزی ما دارند. موارد و مثال ها بسیارند که در این نوشتار نمی گنجند اما تک تک احکام اسلامی، نشانه تهی مغزی، جهالت و ناآگاهی وضع کنندگان این قوانین می باشند.
حاکمان دینی که معتقد اند این احکام مستقیمن از جانب خداوند، صادر شده اند، پس چرا شواهد روشن علم امروز، آنها را به چالش می کشد و مرگبار بودن تک تک شان را اثبات می کند؟ مگر می شود خدای یکتا از علم امروز بی خبر بوده باشد؟
   احکام و قوانین دین اسلام، به مانند احکام سایر ادیان، قرن هاست که دیگر عمر خود را سپری کرده و برای جامعه انسانی قابل استفاده نیستند.
   مشکل ایران امروز ما این است که نسل آن اعراب بدوی و شترچران، قوانین کثیف و انسان سوزشان را به خشن ترین و بدترین وضعیت ممکن اجرا می کنند. البته مشکل اصلی شاید خود ما مردم باشیم که هنوز فکر می کنیم، اسلام واقعی و "اسلام رحمانی" چیزی متفاوت از اسلام خامنه یی جنایتکار است.
   این تصور و توهم ماست که اسلام رجاله های جمهوری اسلامی را متفاوت از اصل اسلام می دانیم حاشا که هر دو روی یک سکه اند و آنکه این میان مظلوم واقع شده است خود ما ایرانیان هستیم نه اصل اسلام و رهبران آن.
___________________________________
نگاشته شده در تاریخ یکم تیر دو هزار و پانصد و هفتاد و یک شاهنشاهی

۱۳۹۱ خرداد ۱۶, سه‌شنبه

قدر آقای بروجردی را بدانیم


   آیت الله بروجردی شاید از بسیار اندک روحانیونی باشد که به جای اندیشیدن به منافع خودش، آنسوتر نگریست و توانست به درد دیگران و حیثیت کشورش بیاندیشد.
   در این زمانه و روزگار، دین صرفن محملی است برای قدرت طلبی یک عده و سودجویی و پر کردن جیب های شان و سرکوب ملتی که خواهان اولیه ترین حقوق شان هستند.
   و چه ارزشمند و ستودنی است یک روحانی که دست بر قضا مقام اجتهاد را هم داشته و می توانسته تحت عنوان مرجع تقلید، مانند سایر مراجع تقلید، صرفن به منافع خودش فکر کند و با اخذ پول خمس و زکات از عده یی انسان نادان و ابله، دنیای خودش را رنگین بسازد، بروجردی نخواست که از قماش آن نامردمان باشد و بالعکس، کوشید تا برای رهایی هم میهنانش خود را فدا سازد.
   چنین حرکت شجاعانه یی از سوی هرکسی که باشد زیباست. آزادی خواهی زیبنده ترین صفات انسانی است و چه فرد آزادی خواه، یک خواننده پاپ جوان مانند آقای آریا آرام نژاد باشد و یا یک آیت الله مانند آقای کاظمینی بروجردی، در هر صورت آزادی خواهی عالی ترین و ستودنی ترین صفت برای یک انسان است.
    تنها جرم آقای بروجردی، خواسته ی برحق اوست که خواسته تمام مردم ایران است و آن جدایی دین از حکومت است که هم به سود خود اسلام است و هم به سود مردم ایران.
   اما هزینه جدایی دین از سیاست را آخوندها و شبه آخوندهایی باید بپردازند که امروز تحت لوای آمیختگی دین و سیاست، برای خود قصرهای افسانه یی ساخته اند(خامنه یی، مکارم شیرازی، حداد عادل، واعظ طبسی و...). بدیهی است که این رجاله ها هرگز جدایی دین و سیاست را برنمی تابند و حاضر اند که اسلام به طور کامل، منفور ملت و تاریخ شود اما این چند صباح به این حضرات!! قدرت طلب خوش و خرم بگذرد. در چنین زمانه یی شجاعت مرجع تقلیدی مانند آقای بروجردی که پرچم سکولاریزم را در دست گرفته، بی نهایت تحسین برانگیز است.
   چنانچه رسانه ها و منابع خبری بازگو می کنند، وضعیت جسمانی آقای بروجردی در زندان، بسیار نامطلوب است و این درحالی است که مقامات قضایی(جلادان بالفطره) به ایشان مرخصی استعلاجی نمی دهند.
   افرادی مانند بروجردی برای ایران، باعث افتخار هستند. چه در لباس روحانیت باشند و چه در هر لباس دیگری. کسانی که جان خود را بر سر دست گرفته اند تا ایرانی فردای بهتری داشته باشد.
__________________________
نگاشته شده در تاریخ شانزدهم خرداد دو هزار و پانصد و هفتاد و یک شاهنشاهی

۱۳۹۱ خرداد ۱۵, دوشنبه

وضعیت نگران کننده حسین رونقی ملکی و وظیفه ما


   این اخبار تلخ، تازگی چندانی ندارند و همواره و هر روز عزیزی از تبار ایران گرفتار بند اهریمنی رژیم متعفن اسلامی شده و تحت شرایطی ناگوار قرار می گیرد.
   اما این خبرهای تلخ اگرچه بسیار شنیده شده اما هربار وحشت و اضطرابی آزارنده را به جان ایرانیان با غیرت می اندازد و می اندیشیم که چه کاری از ما ساخته است و آیا قادریم قدمی در راه آزادی هم میهن مان برداریم یا نه؟ هم وطن شیردلی که در مقابل وحشی ترین و زورگو ترین حکومت تاریخ ایران(جمهوری اسلامی)صدای ما و حنجره ما شد وقتی که ما به زندگی عادی خود مشغول بودیم.
   اکنون حسین رونقی ملکی در شرایطی اعتصاب غذا نموده است که کلیه های ایشان دچار مشکل جدی است. ایادی حکومت الله همچنان او را در وضعیتی سخت و غیر قابل تحمل در زندان نگاه داشته و زندگی آقای ملکی با خطر مواجه است.
وظیفه ی ایرانی یکایک ما حکم می کند، دست به کاری بزنیم تا این وبلاگ نویس شجاع، از این موقعیت خطرناک، بی هیچ آسیبی عبور کند و بتواند از حقوق حقه خود بهره مند شود.

آزادی تک تک زندانیان سیاسی، خواست تک تک ایرانیان
_________________
نگاشته شده در تاریخ پانزدهم خرداد دو هزار و پانصد و هفتاد و یک شاهنشاهی

۱۳۹۱ خرداد ۱۴, یکشنبه

سالمرگ خمینی و شادی ایرانیان


   هر سال وقتی موعد مرگ خمینی فرا می رسد، انگار خون تازه یی در رگ های مردم به جریان درمی آید. دو روز تعطیلی پیاپی و به قول دوستان خوش ذوق، " ارتحالیدی" بهترین موقعیت برای مسافرت و هرنوع تفریحی است که فرصت ان طی سال کمتر به دست می آید.
  روح الله خمینی به عنوان یکی از جنایتکارترین و رذل ترین حاکمان تاریخ ایران و جهان، سخت ترین ضربه ها را به میهن و حیثیت وطنی ما وارد کرد و چه بسیار از بهترین فرزندان این مرز و بوم را به کام مرگ فرستاد.
   صد البته سالمرگ آن دیو خون آشام رخدادی خجسته و شادی آفرین است. ما اما منتظریم تا به زودی زود، خبر مرگ این رژیم پلید و مرگ تک تک عناصر آن را به گوش جان بشنویم. روزی که محبوب و خورشید ایران، بر مسند حکومت جلوس کند و ایران از لوث وجود آخوندهای متعفن پاک شده باشد، آن روز قطعن روز جشن واقعی ایرانیان است و چهارده خرداد نیز، طنزی خواهد شد در گوشه سالنامه ایرانیان.
چهارده خرداد چون همیشه بر ایرانیان، خجسته و شاد باد.
_____________________________
نگاشته شده در تاریخ چهاردهم خرداد دو هزار و پانصد و هفتاد و یک شاهنشاهی

۱۳۹۱ خرداد ۱۱, پنجشنبه

نگرش پادشاه ایران به آشتی ملی در سخنان گرانبار ایشان


   اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی در مصاحبه یی اختصاصی که با دویچه وله داشتند، چون همیشه سخنان قابل توجه و درخشانی ایراد فرمودند.
متن کامل مصاحبه ی شهریار ایران با رسانه دویچه وله را در ادامه بخوانید:

دویچه‏وله: آقای پهلوی، قرار بود در روز پنجشنبه ( ۴ خرداد/۲۴ مه) هیأتی ایرانی گزارشی از وضعیت حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران، به کمیسیون حقوق بشر پارلمان آلمان ارائه دهد. اما ظاهراً این نشست برگزار نمی‏شود. دلیل لغو این نشست چیست؟
رضا پهلوی: همان‏طور که اشاره کردید، این دعوت از من شده بود و من فکر کردم با تعدادی از هم‏میهنان‏ام که در این زمینه، به عنوان دانشجو، روزنامه‏نگار و غیره تجربیات شخصی خودشان از درون کشور را دارند، کلاً راجع به وضعیت حقوق بشر در ایران، ملاقاتی داشته باشیم. البته وقتی دیروز (۲۳ مه) وارد برلین شدیم، اطلاع داده شد که این جلسه لغو شده. تا این لحظه هم هیچ توضیحی داده نشده که علت آن چیست. احتمال دارد دلیل آن مذاکراتی باشد که هم‏زمان در بغداد صورت می‏گیرد. ولی من نمی‏خواهم حدس بزنم و در ارتباط با این مسئله، روی حدس جلو برویم.
ولی خوشبختانه امروز (صبح پنجشنبه)، در پارلمان ملاقاتی داشتیم با یکی از نمایندگان حزب لیبرال که یکی از اعضای این کمیسیون هست و هم‏چنین با یکی از مسئولین بخش مربوط به ایران که اتفاقاً ایرانی‏الاصل است، ملاقات داشتیم. که فرصتی بود برای این گروه که بتوانیم مسائلی را که در نظر داشتیم مطرح کنیم. البته سئوالاتی هم از ما شد که ما هم نظرت خودمان را در ارتباط با این سئوال‏ها بیان کردیم.
شما به عنوان سخنران اصلی از سوی این هیأت ایرانی انتخاب شده بودید. گزارش شما که گفته می‏شود "مکتوب و مستند" است، دربرگیرنده‏ی چه موضوعاتی بود؟
البته با توجه به این‏که جلسه‏ ی امروز مقداری متغیر بود، فقط مسئله‏ی حقوق بشر مطرح نشد، بلکه سئوالات خیلی اساسی‏تری مطرح شدند در ارتباط با سیاست خارجی دولت آلمان و انتظارات ما ایرانی‏هایی که طرفدار تغییر نظام ایران و جایگزینی آن با یک نظام سکولار و دمکراتیک و یک حکومت پارلمانی که در آن دین از حکومت جداست، هستیم. در این رابطه بحث اساسی‏مان این بود که تنها خواسته‏ای که ما امروز از جهان داریم، حمایت از خواست مردم ایران در حق برگزاری انتخابات آزاد است.
این را هم می‏توانم بگویم که در اصل، این نقطه‏ی اشتراک اکثر نیروهای آزادی‏خواه کشور است، علی‏رغم این‏که از نظر ایدئولوژیک اختلاف سلیقه هم دارند که طبیعی است داشته باشند و موضوع امروز ما اختلاف سلیقه‏‏مان در تفاوت رأی نهایی‏مان نیست، بلکه اشتراک هدف در این‏که این انتخابات را بتوانیم در کشورمان برقرار کنیم. سئوال اصلی هم این‏جاست که آیا جمهوری اسلامی تن به انتخابات آزاد خواهد داد و اگر نداد، آن وقت چی؟! که در اصل می‏رویم سر مسئله‏ ی این‏که توقع ما از جهان این نیست که شما بیایید رژیم را عوض کنید، آن به خود مردم ایران مربوط است.
سئوالاتی از ما شد، از جمله این‏که «شما می‏دانید مردم ایران به چه چیزی رأی خواهند داد؟» من پاسخ دادم خیر؛ من نمی‏توانم پیش‏گویی کنم که مردم به چه چیزی رأی خواهند داد و برای همین است که می‏گوییم میزان باید صندوق رأی باشد. برای همین است که می‏گوییم هیچ‏کسی نمی‏تواند مدعی این باشد که مردم به چی رأی خواهند داد. ولی در این‏که باید این حق را به مردم داد که انتخاب خودشان را بکنند، هیچ بحثی نیست. حال چه از دید ایرانیان و چه دولت‏هایی که دمکراتیک هستند که اساس دمکراسی را باید بگذارند بر حق حاکمیت مردم، چیزی که جمهوری اسلامی به ما نمی‏دهد، بحث این‏جاست.
سئوالاتی هم راجع به سیاست ایران، مسئله‏ی ایران و تغلیظ مطرح شد که در این‏جا ما فاکتور حقوق بشر را مطرح کردیم و گفتیم که از دید مردم ایران، مسئله‏ی محوری برای ملت ایران، مسئله‏ی نقض حقوق بشر و آزادی سیاسی است. مسئله‏ی هسته‏ای، یک مسئله‏ی ثانوی است، معضل اصلی مردم ایران نیست و اگر شما غربی‏ها در مذاکراتی که با جمهوری اسلامی دارید، تنها نکته‏ای که در نظر دارید، صرفاً پرونده‏ی هسته‏ای است و اگر اضافه بر آن، مسئله‏ی حقوق بشر را طرح نکنید، در اصل تودهنی‏ای است به مردم ایران که ما به وضعیت شما اهمیت نمی‏دهیم و فقط دنبال منافع خودمان هستیم.
حرف ما این بود که اگر این پیغامی است که می‏خواهید به مردم ایران بدهید، بنابراین همین شیوه را می‏توانید ادامه بدهید. اگر نه؛ مسئله‏ ی حقوق بشر و نهایتاً دمکراسی، که ضمناً به نظر من، آخرین راهکار نهایی است برای این‏ که در آن منطقه واقعاً امنیت به‏وجود بیاید، این است که کمکی بشود به دموکراسیزاسیون. جمهوری اسلامی هم هرگز به این کار تن نخواهد داد. اگر سیاست شما تحریم و فشار روی رژیم، صرفاً به خاطر وادار کردنش به بازگشت به میز مذاکره باشد، این سیاست تا به امروز جواب نداده است، بار دیگر هم آن‏طور که من پیش‏بینی می‏کردم در بغداد هم شکست خورد و رژیم طبق معمول فقط به جهت زمان خریدن پای این مذاکرات رفته است.
حرف آخر هم این بود که زمانی می‏رسد که شما به عنوان دولت‏های خارجی، به خاطر منافع مردم ایران، آزادی و حقوق بشر هم که نباشد، به خاطر منافع خودتان هم که باشد، باید ببینید اهرم فشاری که رژیم بیشتر به آن عکس‏العمل نشان خواهد داد، کجاست. جمهوری اسلامی این‏قدر از تحریم نگران نیست. تنها چیزی که باعث می‏شود آقای خامنه‏ای و بقیه‏ی مسئولین خواب‏شان نبرد، این است که یک روزی مردم روی دست‏شان بلند شوند و شما هیچ کاری در این سی سال نکرده‏ اید که کمکی باشد به تقویت دست مردم و فقط بسنده کرده‏  اید با دیالوگ با رژیم و مسئولین و  رهبری اش و نه بقیه‏ ی مردم ایران که اکثرشان خارج از این رژیم قرار دارند. ما نمی‏گوییم دیالوگ را با جمهوری اسلامی قطع کنید، می‏گوییم ولی وقتش رسیده که دیالوگ مستقیم با مردم ایران و آزادی‏خواهان ایران برقرار کنید و این چیزی نیست که جمهوری اسلامی حق اعتراض به آن را داشته باشد.
آیا قصد دارید تلاش مشابهی را در دیگر کشورهای اروپایی هم دنبال کنید؟
قبلاً هم این کار را کرده‏ام. من فکر می‏کنم خیلی از پارامترها عوض شده است. کمیسیون‏های مختلفی در دولت‏های مختلف و پارلمان‏های اروپایی وجود دارند که با نمایندگان بعضی از آنها صحبت کرده‏ام و آمادگی خیلی بیشتری از سابق دارند که وارد دیالوگ رسمی بشوند؛ چنان‏چه اپوزیسیون بتواند یک مرکزیت و مکانیسم واحدتری را فراهم کند برای یک دیالوگ ساده‏تر، از حالت پراکندگی دربیاید و بتوانیم یک‏صدایی بیشتری داشته باشیم. البته این تکلیف شب خود اپوزیسیون است. این بحث یک درونی ما ایرانی‏ها است که چگونه با هم هماهنگ کنیم.
ولی استقبال‏شان در این زمینه گفت‏وگوی مستقیم با اپوزیسیون از هر زمانی بیشتر است و فکر می‏کنم بخش زیادی از آن به خاطر این است که دیگر از این دیپلماسی لایتناهی خسته شده‏اند و متوجه شده‏اند که پارامتر دیگری را باید وارد معادله کنند؛ اگر بخواهیم از سناریوی تهاجمی احتراز کنیم. نمی‏شود صاف از دیپلماسی رفت به حمله‏ی نظامی. اتفاقاًّ بحث اصلی من، از جمله با اسراییلی‏ها، این‏جاست که راه بهتری هست برای حل مشکل، بدون این‏که لازم بشود یک سناریوی نظامی را در نظر گرفت. ولی یک راه بیشتر نمی‏ماند و آن هم تقویت مردم ایران از درون و حمایت از اپوزیسیون است.
همان‏طور که می‏دانید، مذاکرات اتمی در بغداد برگزار شد. گرچه جزییات این مذاکرات هنوز روشن نیست، اما در صورت دست‏یابی به یک تفاهم میان ایران و جامعه‏ی بین‏المللی و تثبیت احتمالی جمهوری اسلامی، آیا شرایط برای فعالیت اپوزیسیون ایران تغییر خواهد کرد؟
اولاً فکر می‏کنم به جای سئوال فرضی، نتیجه را ببینیم. هنوز رسماً اعلام نشده، ولی به احتمال خیلی قوی و بر اساس آخرین اطلاعاتی که به من داده شده، آن مذاکرات به نتیجه نرسیده و قاعدتاً به زودی خبرش پخش می‏شود که این هم باز به یک بن‏بست خورد. بنابراین این سئوال فرضی است که می‏کنید.
اگر منظورتان این است که حالا چی؛ به نظر من، دنیا باید الان تصمیم اساسی بگیرد که تا چه حدی می‏توانند پیش بروند، بدون این‏که تمام اصول را زیر پا گذاشته باشند. چیزی که من می‏توانم بگویم، این است که آن‏هایی که برای آزادی کشورشان مبارزه می‏کنند، از جمله خود من و خیلی‏های دیگر در داخل و خارج، چه دنیا بخواهد و چه نخواهد، چه کمک‏مان بکنند، چه نکنند، ما کار خودمان را باید بکنیم. حرف ما به دنیا این است که شما هرچه کم‏تر به ما کمک کنید، هزینه را بر مردم ایران برای به دست آوردن آزادی سنگین‏تر کرده‏اید. ولی ما به خاطر سازش شما با رژیم، دست از مبارزه برنخواهیم داشت. حال دیگر این با شماست و وجدان خودتان که چه چیزی برای‏تان مهم‏تر است؛ آیا به نظر شما، مردم ایران کم‏تر لایق ارزش‏هایی هستند که شما برای خودتان محترم می‏دانید که باید با یک رژیم مذهبی تا بکنند و این همه شکنجه و کشته و بدبختی داشته باشند؟
چون قطعاً می‏دانید که این حکومت نمی‏تواند تا ابد پابرجا باشد، یک روزی جواب این مردم را در درازمدت باید بدهید. حال در این‏جا منافع اقتصادی مهم‏تر است، در جایی وجدان و اخلاق توی کار می‏آید. به همین دلیل بود که آپارتاید تمام شد، به همین دلیل بود که خیلی از دیکتاتورهای نظامی در آمریکای لاتین از بین رفتند، به همین دلیل بود که از لخ‏والسلا و واسلاو هاول حمایت شد و اگر نمی‏شد، امروز این کشورها هم‏چنان زیر یوغ دیکتاتوری‏ های کمونیستی یا دیکتاتوری‏ هایی مثل صدام حسین، قذافی ‏بودند. بالاخره نوبت ایران هم خواهد رسید.
_______________
نگاشته شده در تاریخ یازدهم خرداد دو هزار و پانصد و هفتاد و یک شاهنشاهی

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۷, چهارشنبه

پیام رضا شاه دوم پهلوی در محکومیت صدور حکم قتل شاهین نجفی


هنگامی که شاهین نجفی هنرمند ارزنده موسیقی رپ ایرانی، ترانه "آی نقی" را ارایه داد، واکنش ها نسبت به این اقدام شجاعانه وی متفاوت بود. در عین اینکه بسیاری از مردم و نخبگان هنر، شجاعت و توانمندی توامان شاهین عزیز را تحسین می کنند، سگ های هار رژیم ولی فقیه و ایادی وابسته به آن، شاهین را به مرگ تهدید کرده اند.
   شاهنشاه ایران اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی در تاریخ پانزدهم میِ سال جاری میلادی و در محکومیت این اقدام شنیع عناصر وابسته به جمهوری اسلامی(تهدید به قتل شاهین نجفی)، پیامی صادر فرمودند.
   متن کامل پیام ایشان را با هم می خوانیم:
صدور حکم قتل شاهین نجفی، هنرمند جوان کشورمان را شدیدا محکوم می نمایم و از جامعه بین الملل و تمامی آزادیخواهان جهان می خواهم در برابر این رفتار وحشیانه و قرون وسطایی حکومت اسلامی ساکت ننشیند و آنرا قاطعانه محکوم نمایند.
استبداد مذهبی حاکم بر ایران در طی سی و سه سال گذشته، با نهادینه کردن خشونت در تمام سطوح جامعه و تخریب کلیه ساختار های اجتماعی و فرهنگی، خشونت هدفمندی را بر علیه مردم کشورمان، بویژه جوانان، این سرمایه های ملی، سازماندهی کرده است. جمهوری اسلامی با استفاده ابزاری از دین و ترویج خرافه ها و تعصبات مذهبی از یکسو، و سرکوب حقوق و آزادی های بدیهی و اولیه مردم کشورمان، همچون آزادی اندیشه و آزادی بیان از سویی دیگر، بانی اصلی فلاکت و بدبختی کشور عزیزمان بوده و همچنین دلزدگی و خستگی را نسبت به اعتقادات دینی در میان جوانان ایرانی به وجود آورده است.
عملکرد این حکومت دینی، مبتنی بر آپارتاید مذهبی است که حاصلی جز بی اعتباری دین و روحانیون در نزد مردم ایران نداشته است. حکومتی که خود را نماینده خدا بر زمین می نامد، بر دیندار و غیر دیندار این سرزمین ظلم روا داشته و حقوق بنیادی انسانی، حتی در میان روحانیون را نقض کرده است.
جوانان ایرانی، نابسامانی های جامعه و نارضایتی های خود را همانند همه جوانان دنیا، در کاریکاتور، شعر و نوشتار به تصویر کشانده و فریاد اعتراض خود را در قالب ترانه متبلور می کنند. ولی رژیم حاکم، بدون توجه به فریادهای اعتراضی جوانان نسبت به اوضاع کنونی کشورمان، در واکنش هایی غیر انسانی و غیر مدنی، با نقض سیستماتیک آزادی اندیشه و بیان، به تهدید و تکفیر جوانان کشورمان می پردازد. صدور حکم شلاق و قتل به جرم بیان اندیشه، در دنیای امروز، نمادی از توحش قرون وسطایی است و حکومت اسلامی باید بداند که جوانان اندیشمند و شجاع ایرانی را نمی توان با این ترفندها به طرف خود سانسوری و سکوت سوق داد. 
هم میهنان عزیزم،
تجربه سیاه این حکومت دینی بر همگان ثابت نموده است که اصل اساسی برای دستیابی به یک حاکمیت دموکراتیک در کشورمان ایران، جدایی نهاد دین از نهاد حکومت می باشد. هر روز که از عمر این رژیم می گذرد ماهیت ضد دین و غیر انسانی آن بیش از پیش آشکار می گردد. برهمه ماست که با هوشیاری نسبت به این فریب کاری ها و با روشنگری، مرز بین دینداری و دین بازی را مشخص نماییم تا دغلکارانی که پشت نام حمایت از دین سنگر گرفته اند را خلع سلاح سازیم. تنها در سایه یک حکومت مبتنی بر جدایی دین از حکومت است که آزادی و احترام پیروان همه ادیان، همه باورها، همه دگراندیشان و حتی روحانیون حفظ خواهد شد.
مبارزه ما برای رسیدن به آزادی اندیشیدن و احترام به حقوق دیگری هرچند سخت و دشوار است، اما اطمینان دارم که در آینده ایی نزدیک پیروز خواهد شد. تمام تلاش و کوشش خود را مانند همیشه بکار خواهم بست تا فریاد آزادیخواهی و حق طلبی مردم کشورم را به گوش جهانیان برسانم.  
خداوند نگهدار ایران باد
رضا پهلوی
______________________
نگاشته شده در تاریخ بیست و هفتم اردیبهشت دو هزار و پانصد و هفتاد و یک شاهنشاهی

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۳, شنبه

آی نقی! شجاعت شاهین نجفی و خفت آخوندها


    به شخصه همواره برای شاهین نجفی احترام قایل بوده و هستم. او هنرمندی است که درد و دغدغه هم میهنان خود را می شناسد و با جماعت هنرمندان بی درد و بی عار، هیچ نسبتی ندارد.
   امروز بحث ترانه جسورانه آقای نجفی، بحث داغی است. برخی از سر نفهمی و بدون ذره یی تعمق و تامل، او را محکوم می کنند. این درحالی است که صافی گلپایگانی، به عنوان یکی از رجاله ترین و مزدورترین آخوندهای وابسته به حکومت، حکم بر ارتداد ایشان داده است و وبسایت ننگین شیعه آنلاین برای ترور آقای نجفی جایزه تعیین کرده است.
   البته شاهین هرچه بیشتر مورد هجمه این دژخیمان قرار بگیرد به منزلت و محبوبیتش نزد مردم افزوده می شود. مقصود دفاع از یک شخص نیست. البته شکی نیست که یک جامعه بالنده و دموکراتیک، بایستی آنقدر ظرفیت داشته باشد که یک هنرمند یا نویسنده و روزنامه نگار و ... بتواند از تمام خط قرمزها عبور کند و حریم زندگی و جان او مورد هیچگونه تهدیدی واقع نشود. حاشا که جامعه امروز ایران نه تنها بالنده و دموکراتیک نیست که در اوج اضمحلال و تباهی و سیاهی و در منتها درجه ارتجاع و عقب ماندگی قرار دارد.
   در چنین هوای مسمومی یک نفر با شهامت تمام، حرف تازه یی برای گفتن دارد. بی آنکه حق و حقوق شهروندی را پایمال کند و بی آنکه به کسی آزار و آسیبی برساند، هنر خود را در محضر ملت عرضه می دارد. در مقابل او یک مشت خوک متعفن – که همانا سران حکومت فاسق اسلامی و دزدان ناموس ملت اند – خشونت آمیزترین روش را در پی می گیرند و با برچسب ارتداد، به جنگ هنرمندی می روند که تنها سلاح او هنر و ترانه هایش است. همین حمله ی آخوندها موید شجاعت شاهین و در عوض خفت و زبونی آخوندهاست.
   تمام آنهایی که ترانه "آی نقی" را شنیده اند به میزان خلاقانه بودن آن آگاهی دارند. این ترانه اتفاقن نسبت به "امام نقی" توهین آمیز هم نیست و به جای آنکه امام عرب(امام نقی) را مورد حمله قرار دهد، جامعه امروز را نقد می کند و امام مقوایی(خمینی گجستگ) را لجن آمال می کند که همین به مذاق آخوندهای رژیم سازگار نمی آید.
    اگر جامعه امروز ایران، ذره یی به معیارها و ارزش های جهانی نزدیک می بود، امثال شاهین نجفی باید مورد تقدیر و تحسین قرار می گرفتند. اما افسوس که در این منجلاب اسلام زده، آقای شاهین نجفی مورد وحشیانه ترین حمله ها قرار گرفته است. البته زمان به سود ما حرکت خواهد کرد و فردای ایران، متعلق به شاهین نجفی و همانندان اوست.
   نسل کثیف خامنه یی ها، گلپایگانی ها، جنتی ها، احمدی نژادها و... رو به انقراض است و این فسیل ها هم چون پایان خود را نزدیک می دانند اینچنین به تب و تاب افتاده اند.
________________________________
نگاشته شده در تاریخ بیست و سوم اردیبهشت دو هزار و پانصد و هفتاد و یک شاهنشاهی

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۰, چهارشنبه

بیانیه رضا شاه دوم در مورد جزایر سه گانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسا


 جزایر سه گانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسا همواره به دامان پاک مام میهن مان ایران عزیز، تعلق داشته و دارند. اما شوربختانه اعراب که دشمنان ازلی و ابدی ایرانیان هستند، هرازگاهی دچار توهم شده و مدعی مالکیت بر این جزایر می شوند.
   شاهنشاه ایران اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی در تاریخ نهم اردیبهشت در همین رابطه پیام مهمی صادر فرموده اند.
   متن کامل پیام شهریار ایران درباره ی جزایر سه گانه کشورمان، به شرح زیر می باشد:

نهم اردیبهشت ماه ۱۳۹۱
تاریخ سیاست خارجی میهنمان ایران با کشورهای جهان به ویژه همسایگان حوزه خلیج فارس به خصوص پس از پایان جنگ جهانی دوم، بر پایه حسن همجواری و احترام متقابل به حقوق یکدیگر بوده است. هرگونه اختـلافی در منطقه سعی می شد که در محیطی دوستانه حل شود.
بر این اساس پس از سال ها مذاکره در مورد حق حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه «تُنب بزرگ، تُنب کوچک و ابوموسی» در سال ۱۹۷۱ (۱۳۵۰) قبل از استقلال امارات متحده عربی، دولت ایران موفق شد، براساس تفاهم نامه ۱۹۷۱ (۱۳۵۰)، اختلاف دولت شاهنشاهی وقت ایران با دادن امتیازاتی در جزیره ابوموسی با حکومت شارجه را حل نماید و به این طریق حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه روز ۳۰ نوامبر ۱۹۷۱ (۹ آذر ماه ۱۳۵۰) تثبیت و نیروهای نظامی ایران در جزیره ابوموسی پیاده و مورد استقبال برادر حاکم شارجه قرار گرفتند.
متاسفانه، پس از برقراری نظام آشوبگر جمهوری اسلامی، به سبب سیاست های نابخردانه، سرکوبگر و  بی تجربگی این رژیم در عرصه دیپلماسی، اعراب منطقه در تقابل با ایران برخاستند و کشور ما به خاطر سیاست های غلط و تنش آفرین رژیم مطلقه فقاهتی، به انزوای بین المللی سوق داده شد.
هم میهنان عزیزم،
تمامیت ارضی ایران برای ما ملت ایران، اصلی مسلم و انکار ناپذیر است. اختلافات ایران با کشورهای همسایه می تواند همچون گذشته از طریق مذاکره و با اتخاذ سیاست های درست و صلح جویانه متقابل برطرف شود و این تنها با برقراری حکومتی ملی و با درایت که از طرف ملت ایران مشروعیت داشته باشد، ممکن می شود. 
حاکمان جمهوری اسلامی، برای انحراف اذهان ملت شریف و ستمدیده ایران، از مشکلات فراوانی که شما هم میهنانم با آن دست به گریبان هستید، هرچند گاهی با مظلوم نمایی و تظاهر به ملی گرایی، با اتخاذ سیاست های غلط و ماجراجویانه با دخالت در امور کشورهای همجوار، با تحریک امارات متحده عربی و جامعه عرب، دست به اقداماتی می زنند که کشور عزیزمان را به آستانه خطرات جدی سوق می دهند.
زیرا همانطور که بنیانگذار این رژیم غیرانسانی، جنگ را موهبت خداوند می دانست، رهبران کنونی نیز با اقدامات تحریک آمیزشـان در پیروی از خط فکــری و سیاست رهبـرشان در همان مسیر گـام بر می دارند و پیوسته بر طبل جنگ می کوبند و تنش می آفرینند.
هم میهنان عزیزم،
هوشیار باشیم، که ادامه حیات جمهوری اسلامی، تهدید جدی علیه تمامیت ارضی کشور و وحدت ملی ما است. از لحاظ حقوقی مالکیت و حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه «تُنب بزرگ، تُنب کوچک و ابوموسی» غیرقابل انکار و بلامنازع است. 
ولی این خطر وجود دارد که با بالا گرفتن این تعارض بین ایران و همسایگان عرب، پای کشورهای غیر منطقه ای به میان آید و سرزمین ما، عرصه منازعه مبارزات بی ثمری شود، که منافع ملی و تمامیت ارضی ما را به خطر اندازد. 
هم میهنانم،
در این شرایط حساس تاریخی که سرزمینمان ایران با آن روبروست، وظیفه همه بخش های جامعه به ویژه نیروهای مسلح است، که دست در دست مردم ایران، در چارچوب یک جنبش نافرمانی مدنی، برای اجتناب از بروز یک فاجعه نظامی، و ترفند رژیم و یا بعضی منافع خارجی برای ایجاد در گیری مابین ایرانی و عرب، شیعه و سنی و برای حفظ تمامیت ارضی ایران اهتمام ورزند.
براین اساس، من به عنوان یک ایرانی، از همه نیروهای سیاسی و مدنی ایرانی داخل و خارج از کشور، بار دیگر دعوت می کنم، تا با همبستگی، همدلی و اتحاد، پیرامون هدف مشترک یعنی «حفظ تمامیت ارضی و یکپارچگی ایران»، به پا خیزند و کشور را از این بحران که ناشی از وجود و دوام این رژیم تنش آفرین و غیرمردمی است، نجات بخشند.
خداوند نگهدار ایران باد
رضا پهلوی
__________________________________
نگاشته شده در تاریخ بیستم اردیبهشت دو هزار و پانصد و هفتاد و یک شاهنشاهی

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۹, سه‌شنبه

پوزش به خاطر تاخیر

با عرض درود خدمت دوستان گرامی،
 بنده به خاطر این تاخیر و غیبت تقریبن طولانی مدت، صمیمانه از حضورتان پوزش می خواهم. شوربختانه کامپیوتر شخصی اینجانب دچار مشکلات عدیده یی بوده و ضمنن مشکلات گوناگونی نیز یکی پس از دیگری رخ نمودند که گذر از آنها بسیار دشوار بوده و مرا از خدمتگزاری به دوستان عزیزم محروم ساخت.
زین پس چونان روال گذشته در خدمت شما گرامیان خواهم بود.
پایداری پادشاهی پیروزی
_______________________

نگاشته شده در تاریخ نوزدهم اردیبهشت دو هزار و پانصد و هفتاد و یک شاهنشاهی

۱۳۹۱ فروردین ۳۱, پنجشنبه

فاش شدن اطلاعات بانکی، ضعف فاجعه آمیز امنیت اطلاعات

در کشوری که مدعی حکومت امام زمان است و رهبرش، یک جلاد بزرگ که ظاهرن با امام و پیغمبر و خدا و بقیه در ارتباط می باشد و از آنان دستور می گیرد، سیستم امنیت الکترونیکی بانک هایش به قدری ضعیف و معیوب است که می تواند به آسانی هک شده و اطلاعات شخصی حساب های مردم فاش شوند.


سیستم شتاب در ایران که بنا به تعریف کلی خود، ارتباط دهنده کلیه بانک ها و حساب های مردم با یکدیگر می باشد، مهم ترین شاخصه اش بایستی امنیت باشد. حتا در کشورهای عقب مانده و دست دهم نیز این اولیه ترین توقع مردم از دولت است که امنیت حساب های بانکی شان را تامین نماید. چنانچه خود رژیم اعتراف کرده است سیستم شتاب بر خلاف اکثر کشورهای جهان، از روش "اعتباری" یا کردیت استفاده نمی کند.

جمهوری دلقک اسلامی که دارد برای دست یابی به انرژی هسته یی زور می زند، باید به پیروی از کشورهای در حال توسعه، ابتدا به اصلاح زیرساخت ها پرداخته و مشکلات اولیه خود را رفع نماید. هک حساب های بانکی مردم، یکی از بی شمار افتضاحات حکومت الله است که نشان می دهد این عقب مانده های بدبخت، تازه در ابتدای راه مانده اند و با ادعای دستیابی به چرخه هسته یی و موشک و ماهواره و غیره فرسنگ ها فاصله دارند.

مسخره ترین قسمت داستان آنجایی است که رژیم متعفن اسلامی مدام گاف می دهد و مدام هم ادعا می کند که این حکومت، حکومت آقا! امام زمان می باشد. اگر این روش ضعیف و ناکارآمد، دستپخت امام زمان است پس بدا به حال آن مردم عقب مانده و ساده لوحی که انتظار ظهور مهدی موعودشان را می کشند و اگر این رژیم منحوس، ارتباطی به امام زمان نداشته و صرفن توسط مغز پوک سید علی اداره می شود، خاک بر سر آن ولی فقیه و خاک مضاعف بر سر کسانی که دروغ های او را باور می کنند.

___________________________
نگاشته شده در تاریخ سی و یکم فروردین دو هزار و پانصد و هفتاد و یک شاهنشاهی

۱۳۹۱ فروردین ۲۲, سه‌شنبه

فلسفه ی اینترنت حلال!


به راستی اینترنت حلال یعنی چه؟ چه تعریفی می توان از اینترنت حلال ارایه داد؟ آیا ایادی حکومت الله که دم از چنین پدیده یی زده و هرازگاهی بحث آن را به میان می کشند چه ذهنیتی از آن دارند؟ اصولن آیا این موجودات، معنی خود اینترنت و کاربرد و نقش اجتماعی و فرهنگی اش را می دانند که برایش واژه حرام و حلال را تعریف می کنند؟
   اینترنت یک شبکه جهانی است و قطعن زمانی معنا پیدا کرده و قابل استفاده برای کاربران می باشد که متصل به شبکه جهانی باشد. نقش چنین شبکه یی مانند سایر رسانه ها، به یک یا دو کلمه محدود نمی شود. در کشورهایی که دموکراسی حتا در حداقل خود موجود باشد سیستم به خود این اجازه را نمی دهد تا کوچک ترین محدودیتی برای اینترنت ایجاد کند و امروزه میزان کینه ورزی حکومت ها با شبکه جهانی اینترنت، ملاک بارزی برای تعیین درجه دیکتاتوری آن حکومت هاست.
   رژیم اسلامی هرجا که بخواهد اعمال قدرت کرده و محدودیت ایجاد کند، قوانین شرعی و اسلامی را به سان یک دیوار، رو به روی خواست های منطقی و قانونی مردم قرار می دهد و عجبا که هرچه را بخواهد اسلامیزه کرده و به گند بکشاند، متاسفانه از واژه "ملی" استفاده می کند. اگر ملی منظور ایرانی باشد این جای سوال است که اسلام چه قرابت و شباهتی با فرهنگ ایرانی ما دارد؟
   در واقع از آنجایی که مردم ایران(اکثریت مردم) با دیدن پیشوند یا پسوند اسلامی، دچار انزجار و تنفر شده و هیچ تمایلی نشان نمی دهند، جمهوری اسلامی ناگزیر است به جای پیشوند و پسوند اسلامی، واژه "ملی" را به کار ببرد تا بلکه این حس انزجار و تنفر، به حس غرور و تعلق خاطر تبدیل شود. هرچند این شگرد رژیم الله، دیگر جوابگو نیست.
   اینترنت ملی دقیقن چیزی شبیه چادر ملی است و در واقع اینترنت ملی همان اینترنت حلال و یا اسلامی است و تنها توجیه حلال بودنش، انطباق آن با قوانین وحشتناک شرع اسلامی است.
   اینترنتی که به شبکه جهانی متصل نباشد اصولن اینترنت نیست و تنها کاربرد آن به سخره گرفتن شعور ملت است که گویی تفاوت میان اینترنت را با یک شبکه داخلی ایزوله و ناکارآمد درک نمی کنند.
   اینترنت حلال به تعریف کامل آن، شبکه یی محصور و کاملن تحت سلطه حکومتی هاست که اطلاعات موجود در آن، شامل مدعیات خودبزرگ بینانه و متوهمانه ایادی رژیم، فراخوان های سازماندهی شده حکومتی، تبلیغات دینی و مذهبی و یکسری مطالب کذب و دروغ پراکنی است. چنین شبکه یی هرگز در شان و لیاقت ملت ایران نیست.
______________________________________
نگاشته شده در تاریخ بیست و دوم فروردین دو هزار و پانصد و هفتاد و یک شاهنشاهی

۱۳۹۱ فروردین ۱۴, دوشنبه

اندر باب اراجیف سایت جرس پیرامون خاندان بزرگ پهلوی


از آنجایی که اصلاح طلبان همواره هم پیالگی خود را با رژیم آخوندی به اثبات می رسانند، اخیرن سایت جرس به عنوان شاخص ترین تریبون مجازی اصلاحات چی ها، اراجیفی را تکرار کرد که پیشتر از اینها از دهان متعفن ایادی جمهوری اسلامی بسیار شنیده بودیم.
   اتهاماتی که توسط این منبع وابسته به حکومت، به خاندان پهلوی نسبت داده شده، کوچک ترین دلیل و سندی(حتا به صورت ظاهری) به آن الصاق نشده است و به وضوح نشانه اوج کینه و عقده مندی سران اصلاحات نسبت به شخص رضا شاه دوم می باشد.
   طبیعی و بدیهی است که اصلاح طلبان نسبت به رضا شاه دوم، احساس حقارت و حسادت داشته باشند. برای این امر دو دلیل بسیار مهم وجود دارد:
الف: رضا شاه دوم پهلوی از ابتدای زندگی شان تا به امروز در رفاه و آسایش و تمکن کامل زندگی کرده اند که می تواند انگیزه ی حسد، حرمان و تاسف برای خیلی از افراد باشد. حتا کسانی که در بهترین موقعیت اجتماعی زندگی می کنند نیز امکان دارد نسبت به فرزند ارشد پادشاه فقید و محبوب ایران، حسد بورزند و البته گدایان پاپتی منتصب به آخوندهای روضه خوان که جای خود دارند.
ب: امروز رضا شاه دوم به کانون توجه اپوزیسیون و همچنین طیف وسیعی از مردم ایران تبدیل شده اند. ایشان پیش از این نیز از اقبال عمومی برخوردار بوده اند. اما طی دو سه سال اخیر، این محبوبیت به اوج خود رسیده است. بدیهی است اصلاح طلبان قدرت طلب، محبوبیت مردمی ترین پادشاه تاریخ ایران را بر نمی تابند چرا که از آینده و سرنوشت سیاسی خود سخت بیمناک هستند.
   همین دو دلیل کافی اند تا هذیان گویی سایت متهوع جرس را توجیه کنند. صد البته این میان می توان دم تکانی اصلاح طلبان برای رژیم نجس آخوندی را نیز اضافه کرد. طی سال هایی که از انقلاب منفور 57 سپری می شود، مدعیان اصلاح طلبی در ایران ثابت کرده اند که دست شان همیشه در دست آخوندها بوده و پا جای پای ولی وقیح می گذارند. هربار که پای امتحان به میان آمد، اصلاحات چی های جمهوری اسلامی، سرافکنده و مفلوک از بوته امتحان خارج شدند. یکی از همین نمونه ها، شرکت کردن خاتمی در انتصابات فرمایشی نمایشی رژیم بود که نشان داد در هر شرایطی جریان اصلاحات، چیزی جدا از ولی فقیه نیست.
   سایت جرس با مدعیات دروغین و پوچ خود، گور خود را کنده و شمع دیگری بر قبر اصلاحات در ایران افروخته است.
  به عنوان آخرین نکته بد نیست به این موجودات بی ارزش یادآوری شود که اعلاحضرت ما قلبی به وسعت اقیانوس ها دارند و در آن فردای روشنی که ایشان بر اریکه شهریاری ایران جلوس کنند، قطعن یکایک این موجودات مفلوک و حقیر را خواهند بخشید. تنها مطلبی که ایشان هرگز از آن نخواهند گذشت، خون شریف بیگناهانی است که به دست ناپاک ایادی رژیم(خواه اصلاح طلب و خواه اصول گرا) بر زمین ریخته شده است.
   شخص شاهنشاه آنقدر رحیم و پرعطوفت و در عین حال خوشبخت و مقتدر هستند که هرگز و هیچگاه نسبت به این حشرات بی ارزش، کینه یی به دل راه ندهند. اصلاح طلبان بی مقدار، با این رفتار های مذبوحانه و جملات نسنجیده شان، فقط و فقط خود را نزد ملت ایران، حقیرتر و خوارتر از پیش می سازند و اگر بنا باشد در فردای آزادی ایران، یک درصد شانس برای اعلام موجودیت سیاسی شان وجود داشته باشد همان یک درصد را هم ابطال می کنند و از میان می برند.
____________________________________________
نگاشته شده در تاریخ چهاردهم فروردین دو هزار و پانصد و هفتاد و یک شاهنشاهی

۱۳۹۱ فروردین ۱۱, جمعه

مصاحبه رادیو فردا با شهریار ایران


   چندی پیش، رادیو فردا مصاحبه یی بسیار شنیدنی و خواندنی با پادشاه ایران نازنین رضا شاه دوم پهلوی انجام داد.
   این مصاحبه که در تاریخ بیست و یکم مارس سال میلادی جاری انجام شد، از جنبه های بسیاری شایان توجه بود.
   در این مصاحبه خبرنگار رادیو فردا تمام سعی و تلاش خود را مصروف داشته بود تا به جای طرح پرسش های واقعی و بدرد خور، سوالاتی معوج و مبهم و بعضن تخیلی بپرسد. اما اعلاحضرت در کمال وقار و خونسردی، به تک تک این سوالات پاسخ فرمودند. بخشی از این سوالات، مربوط به زندگی خانوادگی ایشان بوده و بعضی دیگر در زمینه فعالیت های سیاسی شخص پادشاه طرح شده اند.
   متن کامل مصاحبه ی رادیو فردا در محضر رضا شاه دوم را در زیر بخوانید:
اگر انقلاب سال ۵۷ اتفاق نيفتاده بود، آبان ماه امسال جشن تولد ۵۱ سالگی اش با آغاز  سی و دومين سال شاهنشاهی اش مصادف می شد. اما اين گونه نشد. به باور هواداران سرسخت سلطنت، فره ايزدی دارد و به اعتقاد منتقدانش، ميراث دار سياهی و تباهی رژيمی است که پدرش بر راس آن بود، رضا پهلوی اين همه هست و هيچ يک نيست.

او که دانش آموخته علوم سياسی از دانشگاه کاليفرنيای جنوبی است، دوره خلبانی جت‌های جنگی را در پايگاه نيروی هوايی ريس در بولاک تگزاس گذراند. شايد نظرات سياسی او در باب اعتقادش به دمکراسی، نسبت او و سلطنت يا ديگر حوزه های سياسی - اجتماعی را در گفت و گوهای مختلفی که در سال ۱۳۹۰ انجام داده خوانده يا شنيده باشيد.
اما اين گفت وگو، گفت و گويی است متفاوت با رضا پهلوی، پسر ارشد محمدرضا پهلوی، آخرين شاه ايران درباره رضا پهلوی.

از اين فرصت خاص استفاده می کنم و تبريک مخصوص می فرستم برای همه شنوندگان راديو فردا و به هم ميهنانم. اميدوارم که در اين سالی که در پيش است، مصمم و با باور و با اميد به آينده به جلو بروند، هوای همديگر را داشته باشند. احساس کنند که تنها نيستند و من هم به سهم خودم در اين مسير دشوار با آنها هستم تا روزی که از همه دردها و رنج ها فارغ بشويم و بتوانيم مجددا لبخند را بر لب هم ميهنانمان ببينيم.

شما گفت و گوهای زيادی راجع به ديدگاه ها و فعاليت های سياسی تان انجام داده ايد. ما در اين گفت و گو می خواهيم راجع به خود شما، شخص شما با شما صحبت کنيم و احتمالا پرسش هايی را مطرح می کنيم که کمی برای شما غير عادی است و اين گفت و گو را کمی خصوصی تر از گفت و گوهای معمولی می کند که شما تا به حال انجام داده ايد. به عنوان اولين سوال می خواستم از شما بپرسم شغل شما چيست آقای پهلوی؟

از زمانی که پدرم فوت شدند و من وارد صحنه سياسی اپوزيسيون ايران به نظام جمهوری اسلامی شدم، الان بيش از ۳۰ سال می گذرد، اسمش را نمی شود شغل گذاشت بلکه يک وظيفه عمری برای نجات کشورم از اين وضعيت و رسيدن به آزادی و برابری کامل است. برای رسيدن به آن آزادی که هم ميهنانم واقعا مستحق آنند و مسلما خيلی بيشتر از وضعيتی که الان با آن درگيرند. در واقع شغل من مبارزه سياسی برای آزادی بوده است در اين سال ها.

برای اين شغل که درآمدی نداريد؟ منظور من اين است که درآمدتان از چه محلی به دست می آيد؟

نه خوب. درآمدی ندارد. به هر حال آدم هر کاری که بتواند بکند در حد توانش انجام می دهد. من خوشبختانه با کمک خانواده ام تا به حال توانسته ام زندگی ام را بگذرانم. برای اينکه بتوانم تمام وقتم را برای زندگی سياسی اختصاص بدهم.

يعنی همسرتان شاغل هستند؟

خير. همسر من البته مدتی کار می کرد. ولی به طور کلی خير. ما الان فقط در حال مبارزه هستيم و بيشتر هزينه ها را با کمک هم ميهنانی که از نظر هزينه ای در اين مسير کمک می کنند و خانواده خودم به خصوص مادر خودم که تا به حال من را کمک کرده اند تا بتوانم تمام وقت به اين کار بپردازم.

آقای رضا پهلوی خانه شما کجاست؟ در کدام شهر شما زندگی می کنيد؟

والله من دائم در حال جا به جايی هستم. بيشتر کارهايم در اروپاست ولی منزلی که با خانواده در آن زندگی می کنيم در آمريکا و در ايالت مريلند است.

خريدهای روزانه منزل شما را خودتان انجام می دهيد يا همسرتان انجام می دهند يا کس ديگری اين کار را می کند؟

يکی دو نفر در منزل به ما کمک می کنند و بيشتر خريدها را آنها انجام می دهند.

مغازه که می رويد شما را می شناسند؟ اگر ايرانی نباشند؟

بعضی وقت ها می شناسند. بعضی وقت ها هم نمی شناسند. بيشتر ايرانی ها که غالبا می شناسند. غالبا کسانی که با آنها سر و کار دارم آمريکايی هستند. ولی بيشتر مشتری ها اگر ايرانی باشند می آيند جلو و احوالپرسی می کنند و برخی اوقات با همديگر صحبت می کنيم و اگر وقتی باقی باشد راجع به مسائل مختلف صحبت می کنيم.

فرموديد که همسرتان شاغل نيستند و خانه دارند. شما دوست نداريد که کار کنند يا اينکه خودشان اين جوری ترجيح می دهند؟

خير. مدتی خودشان در يک دفتر حقوقی کار می کردند برای بچه های محتاج کمک، در واقع در يک سازمان غير انتفاعی و ايشان حدود هفت يا هشت سال در اين موسسه کار می کردند. اما بعد از اينکه فرزند سوم مان به دنيا آمد کارشان را تعطيل کردند تا بتوانند بيشتر وقت شان را با بچه ها بگذرانند.

آقای رضا پهلوی من به موزه خودروهای سلطنتی رفته ام. آنجا يک خودروی آبی رنگ پرنتر ليدر آبی رنگ است که گفته می شود متعلق به شما بوده است. درست است؟

خاطرم نمی آيد. من به خاطر دارم اولين ماشينم يک مينی کوپر بود که تازه توليد شده بود، حدود سال ۱۹۷۵، اما ماشين های ديگر را واقعا به خاطر ندارم.

الان چه ماشينی داريد؟

من يک جيپ لندرور می رانم

خودتان رانندگی می کنيد؟

 
بله.

لباس هايتان را از جای خاصی خريداری می کنيد؟ مارک خاصی می پوشيد؟

نه از جای خاصی خريداری نمی کنم. بستگی دارد.

يعنی از فروشگاه های متفاوتی خريد می کنيد؟

بله.

من ديده ام که شما سه يا چهار کتاب هم نوشته ايد. گويا دست به قلم هم هستيد. اصولا علاقمند به خواندن چه نوع کتاب هايی هستيد؟ چه ژانری از کتابها را می پسنديد؟

من بيشتر کتاب های علمی و يا کتاب هايی که بيشتر مربوط به جغرافيا يا تاريخ يا مسائل علمی و فضايی هستند، کتاب هايی راجع به کهکشان ها، زمين، زيست شناسی و زيست محيطی توجه ام را جلب می کند.

رمان هم می خوانيد؟

گاهی.

کدام نويسنده ايرانی را دوست داريد؟

نمی خواهم اسم شخص خاصی را بياورم. اما بستگی به کتاب و مطلب نوشته شده دارد. الزاما يک نويسنده خاصی را دنبال نمی کنم.

آخرين اثری به زبان فارسی که خوانديد را به خاطر داريد؟

بله. آخرين کتابی که خواندم سياسی بود و به خاطرات زمان های گذشته برمی گشت. باز هم می گويم که نمی خواهم اسم نويسنده را بياورم که حساسيت ايجاد شود که چرا اين را خوانده ام و آن يکی را نخوانده ام. ولی کتابی که خواندم در مورد شرايط امروز ايران و تجربيات داخل کشور بود.

ميانه تان با شعر چطور است؟

بدم نمی آيد. شعر برايم چيز عجيب و غريب و خاصی نيست که بگويم خيلی خوشم می آيد. شعرهای حافظ و سعدی را دوست دارم. مولوی را دوست دارم. گاهی بستگی به شرايطم شعرهای معاصرتر را هم می خوانم.

از شاعر مورد علاقه معاصرتان نام نمی بريد؟

بيشتر همان شعرهای قديمی تر را دوست دارم. چون سبک شعر نو می دانيد که خيلی متفاوت است از شعر کلاسيک. اما آن وزن و قافيه مقداری شعر را جذاب تر و زيباتر می کند. از نظر محتوا از نظرهايی شعر معاصر جالب تر است.

می شود خواهش کنم يک بيت شعر برای مان بخوانيد؟

اذيت مان نکنيد ديگر (می خندد)

چرا؟


من بيشترين بيتی که از همه بيشتر دوست دارم اين شعر خيام است که می گويد:

خيام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش

چون عاقبت کار جهان نيستی است
انگار که نيستی، چو هستی خوش باش.

آقای پهلوی من مجلات ورزشی پيش از انقلاب را که تورق می کنم اخبار و عکس های زيادی از شما با ورزشکاران حوزه های مختلف به چاپ رسيده است. از همه بيشتر با ورزشکاران فوتبال. گويا شما حتی با فوتباليست های سرشناس آن زمان هم رفت و آمدی داشته و تمرين هايی هم می کرديد. آيا همچنان اين ورزش مورد علاقه شماست و آن را انجام می دهيد؟

بله. من فوتبال را هميشه دوست داشته ام. البته  الان در حد ۹۰ دقيقه دويدن برايم غير ممکن است. ولی به هر حال در حد کمی تمرين و پرتاب چند شوت به عنوان ورزش اين کار را انجام می دهم. اما خاطرات زيادی از آن دوران و با بچه های تيم ملی دارم که گه گاهی با هم تمرين می کرديم و برای من به عنوان يک نوجوان در حال رشد خيلی جالب بود که بتوانم با قهرمانان تيم ملی کشورم در يک زمين فوتبال بازی کنم. آن زمان اين مسئله برايم خيلی مهم بود.

بازی تان خوب بود يا اينکه به شما آوانس می دادند؟

معلوم است که آوانس می دادند. مگر می شد آوانس ندهند.

جرات نداشتند مگر نه؟

البته که نه (می خندد(

حتما هم نمی گوييد که طرفدار تاج بوده ايد يا پرسپوليس؟

من هر دو تيم را دوست داشتم ولی بيشتر در آن زمان طرفدار تيم تاج بودم. که البته ربطی به تاج بودنش نداشت و بيشتر به خاطر بازيکنانی که در آن زمان در اين تيم توپ می زدند بود.

مثلا؟

مثلا حسن نظری، حسن روشن، ناصر حجازی، دانايی فرد، قاسم پور – اگر اشتباه نکنم- و بسياری ديگر..

و اين روزها هم بازی های تيم استقلال را دنبال می کنيد؟

از راه دور دنبال می کنم. به هر حال روند تمام ورزش ايران را به ياد می آورم. فوتباليست های آن زمان و بچه های امروز را با وجود همه کمبودها و نارسايی هايی که وجود دارد، کارشان را دنبال می کنم چون سعی خودشان را می کنند و اين جای بسی خوشحالی است. گر چه می دانم با گرفتاری های مختلفی سر و کار دارند. به خصوص وقتی که تيم ملی ايران يکی دو بار در اين اواخر به جام جهانی اعزام شد و باعث تاسف بود که نمی توانستند اينها را به بهترين شکل و بهترين وضعی نقش شان را ايفا کنند. به هر حال تا حدی که بتوانم کارشان را دنبال می کنم.

من می خواستم به اطلاع تان برسانم که در انتخاب چهره برتر سال ۹۰ از طريق راديو فردا، نزديک ترين رقيب شما آقای اصغر فرهادی کارگردان فيلم جدايی نادر از سيمين بودند که با اختلاف خيلی کمی با شما در مرتبه دوم قرار گرفتند. اين فيلم را ديده ايد؟

بله. اولا اسم اين جريان را رقابت نگذاريد. برای اينکه فکر می کنم باعث افتخار است که به عنوان يک شخصيت برجسته سال کسی را نامزد کنند. اين خودش برای من حکم وظيفه داشته است و انتظار خاصی هم ندارم که در مقابل کاری که انجام می دهم انتظار پاداش يا تبريک داشته باشم. اما به هر حال از لطف هم ميهنانم ممنونم که از اين بابت به من اين رای را داده اند و اين باعث افتخار من است. ولی من اسم اش را هرگز رقابت نمی گذارم.
بله من اين فيلم را ديدم و به نظرم کار جالبی بود. چيزی که برای من جالب بود اين بود که اين فيلم چقدر توانست جهانيان و به خصوص غربی ها را تحت تاثير خود قرار دهد. البته برای ما ايرانی ها زياد تازگی ندارد با وضعيتی و آگاهی که کشورمان در اين سالها داشته است. معهذا اينکه بتوانند وضعيت واقعی ايران را از لابلای صحنه های اين فيلم ببينند و بشنوند، طبعا بسياری از تصاويری که در اذهان عمومی نسبت به کشورمان وجود دارد با ديدن چنين فيلمی جا به جا می شود. به خصوص در ميان طبقه روشنفکر کشورهای غربی.

و برای خود شما کدام نکته از فيلم يا کدام بازی از بازيگران فيلم جذاب و ديدنی و جالب توجه بود؟

به نظر من همه شان واقعا خوب بازی کردند. من فکر می کنم نقش پدر نادر از يک سو جالب بود. شوهر اون خانم پرستار و کارگر خيلی خوب بازی می کرد و نقش اش را خوب ايفا کرد. اين فيلم کارگردانی درستی داشت. از نظر تکنيک فيلمبرداری و کار دوربين برای من جالب بود. من شخصا به سينما خيلی علاقمندم و اصولا شايد اگر در زندگی ديگری به دنيا می آمدم شايد کارگردان سينما می شدم.

می دانم که شما عکاسی هم می کنيد. می دانم که دوره تخصصی عکاسی گذرانده ايد. در جايی خوانده ام. اين درست است؟

نه دوره تخصصی نگذرانده ام. به عنوان يک مشغوليت و علاقه عکاسی را از بچگی دوست داشتم. اين کار را هميشه دنبال کرده ام و عکاسی از طبيعت را هم هنوز علاقه دارم انجام بدهم.

يعنی هنوز هم عکاسی می کنيد؟

اين اواخر خيلی کمتر. برای اينکه عکاسی به هنر مربوط است و بايستی آدم بايد به آن حال و آن وضع فرو برود. يعنی حالتی است که آدمی بايد بتواند سر فرصت و با خيال راحت به عکاسی بپردازد. چيزی نيست که بگوييم خوب، من امروز دو ساعت وقت دارم پس بروم عکاسی. بلکه بايد حس اش را داشته باشی. بنابر اين وقتش را در سال های اخير خيلی کمتر داشته ام.
ولی در طول اين سالها پيش آمده است که فرصت هايی پيش آمده است که يکی دو هفته ای وقت کافی داشته ام تا بتوانم يکسری تيپ عکس هايی را که دوست داشته ام بگيرم.

اما عکس هايی که شما گرفته ايد هيچوقت منجر به برگزاری يک نمايشگاه يا يک گالری نشده است؟ البته تا جايی که من اطلاع دارم. درست است؟

فعلا که نه. يک روزی شايد.

پس می توانيم برای آن روز منتظر باشيم. آقای پهلوی به خاطرتان هست بهترين عيدی که در روز عيد نوروز گرفته ايد چه بوده و از چه کسی گرفته ايد؟

در چه زمانی؟ منظورتان هر زمانی است؟

يعنی هنوز عيدی می گيريد؟

نه. ( می خندد) الان که. آن موقع که بچه بوديم چرا.

منظورم تا زمانی است که هنوز عيدی می گرفتيد؟

البته ما هنوز هم در فاميل و بين دوستان به عنوان کادو به همديگر عيدی های کوچک می دهيم. اما طبعا اينها به عنوان عيدی حساب نيست.

به هر حال بهترين عيدی که در زمان کودکی و نوجوانی دريافت کرده ايد چه بوده است؟

معمولا آن زمان سکه عيدی می دادند. بنابر اين نمی توانم بگويم کدام يک بهتر بود. چون طبق رسم و رسوم هر سال به ما سکه های کوچک يا اسکناس عيدی می دادند. مسئله مورد توجه، سمبل عيدی و عيدی گرفتن بود تا توجه به خود مطلب. چيز خاصی که متفاوت باشد به خاطر ندارم. همان عيدی که به ساير بچه های ديگر می دهند.

خودتان چه عيدی می دهيد؟ و چقدر عيدی می دهيد؟

من هم طبق رسم به بچه ها اسکناس و پول عيدی می دهم.

معمولا ايرانی ها رسم دارند که پای سفره هفت سين آرزوهايی می کنند. شما نوروز ۵۷ را به خاطر داريد که پای سفره هفت سين چه آرزويی کرديد؟

درست بعد از انقلاب منظورتان است؟

نه. قبل از انقلاب يعنی فروردين همان سالی که بهمن ماه انقلاب شد.

من آن زمان سال آخر اقامتم در ايران بود. درست به خاطر ندارم که آرزوی خاصی کرده باشم. سال آخر تحصيلات دبيرستانم بود و سال مخصوصی برای من بود. چون چند ماه بعدش امتحانات نهايی بود و من برای فارغ التحصيل شدن آماده می شدم. فکر می کنم بيشتر به عنوان يک دانش آموز اين آرزو را داشتم که بتوانم درسم را راحت تر تمام کنم و ديپلم دوره دبيرستانم را بگيرم. چون بعد از آن بايد عازم خارج می شدم. گمان کنم آرزويم بيشتر حول و حوش همين بود. اين خاطره به ۳۲ سال پيش برمی گردد به همين دليل هم دقيقا به يادم نمانده است.

شما برای تحصيلات دبيرستان به مدرسه عادی می رفتيد؟ يعنی مدرسه ای می رفتيد که بقيه کودکان و نوجوانان ديگر هم می رفتند يا اينکه در آن زمان معلم به محل زندگی تان می آمد و به شما درس می داد؟

خير. ايرانی هايی که رفته اند و منطقه کاخ نياوران را ديده اند، می دانند که در جنب شمال شرقی کاخ يک ساختمان بود که آنجا مدرسه ما محسوب می شد. من و خواهرم و برادرم در آنجا کلاس های مختلفی داشتيم و بعضی از معلمينی که در ساير دبيرستان های تهران درس می دادند می آمدند و به ما درس می دادند.
ما همان درس هايی را که بقيه دانش آموزان می خواندند، عينا می خوانديم. از نظر کتاب درسی و آموزشی که می گرفتيم عينا به ساير دانش آموزان ديگر شبيه بود، درست شبيه به اين که به مدرسه انديشه يا البرز يا دارالفنون برويم.

تکليف هم داشتيد، احيانا دعوا می شديد يا اينکه جرات نمی کردند با شما دعوا کنند؟

با من هميشه پارتی بازی می کردند. دعوايم نمی کردند. – شوخی می کنم- به هر حال وظيفه معلم تربيت کردن درست شاگرد است. طبعا برايش فرقی نمی کند که اين شاگرد پسر شاه است يا پسر کس ديگری. از آن لحاظ هيچ ارفاقی به ما نمی شد و اتفاقا من فکر می کنم بعضی وقت ها از ترس اينکه متهم به ارفاق کردن نشوند، به من بيشتر سخت می گرفتند.

و نوروز سال ۵۸ يعنی اولين نوروز بعد از انقلاب چطور؟ آيا خاطرتان هست که پای سفره هفت سين چه آرزويی کرديد و چه حال و هوايی داشتيد؟

آن زمان من و خانواده ام در مراکش بوديم. پدر و مادرم و من و خواهر و برادرانم در مراکش بوديم و درست به خاطرم نمی آيد که جو نوروز چه بود. به جز اينکه به خاطر دارم که يک جو خيلی ملتهبی وجود داشت همان طور که شما هم می توانيد حدس بزنيد. ولی هفت سين خودمان را طبق معمول چيده بوديم و اولين نوروزی بود که خارج از کشور برگزار می شد. از اين لحاظ اين اتفاق و اين تجربه خاص برای ما خيلی جديد بود.

می خواستم به عنوان آخرين پرسش اين وقت در اختيار شما باشد به عنوان چهره منتخب سال ۱۳۹۰ مخاطبان راديو فردا تا هر چه که مايليد به کسانی که شما را به عنوان چهره  سال انتخاب کرده اند بگوييد.

من می خواستم درخواست کنم که تمام آرايی که به من داده شده است را به حساب زندانيان سياسی ايران بگذاريد. چون از همه بيشتر آنها مستحق دريافت اين آراء اند. اين بدين معنا نيست که من کم ارج می نهم به لطفی که در حق من کرده اند. ولی من می خواهم تمام آراء داده شده را به زندانيان سياسی متعلق بدانم.

__________________________
نگاشته شده در تاریخ یازدهم فروردین دو هزار و پانصد و هفتاد و یک شاهنشاهی