۱۳۸۹ آذر ۷, یکشنبه

این سگ های هار ولایت – به بهانه هفته ی بسیج

زمانی که خمینی گجستک عبارت ارتش بیست میلیونی را بر زبان آورد با همان طینت پلید و شیطانی اش می دانست که چه در آن زمان و چه آینده، قطعی ترین روش برای برخورد با مخالفین و دشمنان قدرتش، تاسیس و برپایی چنین ارتش موهومی است. خمینی زمانی ارتش مدنظر خود را بیست میلیونی خطاب کرد که جمعیت ایران به نسبت اکنون بسیار کمتر و متناسب با همان رقم بود. در حقیقت خمینی آن زمان قاتبه جمعیت ایران را ارتش و محافظ شخص خود نامید.

ارتش تخیلات خمینی – که سال هاست آن را به نام بسیج می شناسیم – به لحاظ وجود خارجی داشتنش موهوم نیست. ردپای شوم این ارتش در تمام کانون های اجتماعی و علمی به چشم می خورد. هر زمان بنا باشد تحت هر عنوانی رژیم منحوس اسلامی همایش یا مراسمی را برگزار کند اجتماع ارازل و اوباشی که نام شان بسیجی است زودتر از اعضای اصلی آن مراسم کذایی حضور به هم می رسانند و فضا را طوری آماده می کنند که همه چیز بر وفق مراد رژیم دیکتاتوری ولایت فقیه پیش برود.

اما از این جهت ارتش چند میلیونی خمینی موهوم خوانده می شود که در واقع ارتش یا یک دژ دفاعی نیست. بلکه سازمانی متشکل از رذل ترین و بی پایه ترین جوانان(دختر و پسر) از محله ها، شهرها، روستاها و بخش های مختلف ایران است که به امید بهره مندی از یکسری امتیازهای تحصیلی و اجتماعی ویژه، در این ارگان نام نویسی کرده و خود را ملزم به پیروی بی چون و چرا از فرامین نهادینه شده این سازمان می دانند.

بسیج هرگز یک ارتش و سد دفاعی در مقابل حمله احتمالی دشمنان خارجی نیست بلکه به وضوح و با عملکرد خود طی این سه دهه اثبات کرده که صرفن برای سرکوب های داخلی و مقابله با هم میهنان ما سازماندهی شده است. به واقع فرهنگ بسیج، فرهنگ برتری طلبی و خود مداری است و از ابتدا برای حفظ ارکان خلافت ولی فقیه و صیانت از اندیشه ها و افکار شوم و نکبت بار شخص خمینی و سپس جانشینش خامنه یی تاسیس گردیده است.

بدنه اصلی بسیج را سگ های هاری شکل داده اند که عمدتن به چهارچوب خانواده تعلقی نداشته و بیشترشان یا کودکان خیابانی و نامشروع هستند و یا بچه های بی سرپرست مستقر در بهزیستی و به قولی پرورشگاهی که شاید برخی از آنها به علت محرومیت ها و نبود سایه والدین بر سرشان، دچار عقده های سرکوفته و کابوس های تلخ دوران کودکی باشند. همین توجیه کافی است که این افراد بپذیرند به عضویت بسیج درآمده و سپس به راحتی حاضر شوند با چماق به هم میهنان شان حمله ور شده و یا آنان را در خیابان ها به رگبار ببندند.

بسیجی بیشتر از آنکه علت مشکل باشد معلول آن است که به سان فرزند ناقص الخلقه یی از بطن ایدئولوژی کثیف خمینی زاده شده و امروز اعضای آن مثل توده هایی متعفن در گوشه و کنار ایران دیده می شوند. اساسی و موثرترین روشی که نظام های دیکتاتوری مانند جمهوری اسلامی برای حفظ و بقای خود از آن کمک می گیرند این است که خیل ارازل و اوباش را به جان منتقدین و مخالفین خود بیاندازند. نظام های ایدئولوژی مدار هیچگاه منطقی برای توجیه قوانین شان ندارند و در نتیجه تنها راه شان حذف فیزیکی مخالفان و به رعب انداختن منتقدان شان می باشد.

بسیج و سپاه جهنمی ترین ارگان های رژیم ولایت فقیه و تضمین نامه حفظ پایه های قدرت نامشروع علی خامنه یی هستند. بدیهی است برای نابود ساختن رژیم اسلامی باید پایه های فکری این دو ارگان منفور را نشانه گرفت.

______________
نگاشته شده در تاریخ هفتم آذر دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی

۱۳۸۹ آذر ۴, پنجشنبه

گفتاری با هم میهنانم - سخنان درخشان اعلاحضرت رضا شاه دوم

سَحَرم دولت بیدار به بالین آمد

گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد

قدحی درکش و سرخوش به تماشا بِخرام

تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد

مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای

که ز صحرای خُتن آهوی مشکین آمد

این روزها تداعی وقایع مربوط به جنبش سبز و خیزش مردمی سال گذشته است. در این ایام بارها و بارها دلیری ها و از خودگذشتگی های هم میهنان دلاورمان را به یاد می آوریم و صحنه هایی که در سیزده آبان و شانزده آذر از جلوی دیدگان مان گذشتند را مرور می کنیم. جنبشی که اگرچه خروش خیابانی سال گذشته را ندارد اما به مانند آتشی در زیر خاکستر، منتظر فرصتی دوباره است تا زودتر از آنچه اهریمنان اسلام فروش تصور کنند چونان سیل خروشانی خیابان ها را درنوردد و دودمان رژیم متعفن اسلامی را درهم بپیچد.

مقارن با این روزها و در راستای هشداری پدرانه، محبوب و دلدار یگانه ایران، ذات اقدس همایونی رضا شاه دوم پهلوی اراده کردند تا نوشتاری مهربانانه و بلندبالا را در تاریخ یکم آذر ماه زیر عنوان " گفتاری با هم میهنانم" منتشر فرمایند.

معظم له در متن زیبا و بی مانندشان، ضمن تاکید بر دیدگاه های شاهانه و شوق وافرشان برای آزادی ایران، مطالب تازه و منحصر به فردی را مطرح کرده اند که بی شک راهگشای مبارزه ی مردم آزادی خواه ایران برای دست یابی به میهنی دموکراتیک می باشد.

اعلاحضرت رضا شاه دوم همچنان که شرایط اسف بار و موحش کنونی ایران را به وضوح ترسیم فرموده اند، به تبیین راهکارهایی مناسب و موثر پرداخته اند که البته درک و اجرای آنها نیازمند دقت و تامل کافی می باشد.

حقیر بیش از این گزافه گویی نمی کنم تا این نوشته شکوهمند را بخوانید و بهره مند شوید.

متن کامل گفتار ملوکانه اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی به شرح زیر است:

در فصلی نوین از جنبش دیرینۀ شما هم میهنان آزاده ام برای دستیابی به آزادی و صلح و بهروزی، مایلم درادامۀ عهدی که سال ها پیش با شما بستم این بار با بینشی روشن تر و دلی امیدوارتر از همیشه در راه تحقق هدف های والای زنان و مردان آزادۀ وطن از بندهای اسارت و برای استقرار حکومتی که برخاسته از ارادۀ شما و پاسدار همۀ آزادی ها و حقوقتان باشد با شما صحبت کنم.

در این گفتار، خطابم به ویژه نسل جوان ایران است، به زنان و مردانی که در زلزلۀ انقلاب و آغاز دوران وحشت و پس گَرد ایران یا هنوز دیده برجهان نگشوده بودند و یا از آن خاطره ای چندان ندارند. برای آنان است که نخست در بارۀ ابعاد فاجعــه سخن خواهم گفت و سپس از دلائلی کـه مـرا سی سال پیش به بستن عهــد با هم میهنانم برانگیخت. آن گاه به تصویری اشاره خواهم کرد که دیری است از ایران آینده، از ایرانی آزاد و سربلند، در دل و جانم نقش بسته است.

گرچه در این سال ها بارها تأکید کرده ام، امّا برای نسل جوانی که امروز در صف نخست جنبش به مقاومتی جانانه در برابر حاکمان پرداخته است لازم می بینم تصریح کنم که انگیزه ام در تلاش برای رهائی ایران از حکومت غاصبان کمک به برپائی نظــامی مردمی و قانـون مــدار در میهـن عزیــزاست؛ نظامی کــه بـازتاب خواست هم میهنانم باشد؛ حکومتی که تضمین آزادی ها و حقوق ملت را در سرلوحۀ وظائفش قرار دهد؛ حکومتی که خود را خادم و فرمانبردار مردم بداند و نه قیم و والی آنان.

* * *

در همۀ اين سال ها، خطرهای بسيار را به‌ جان خريده ام امّا در این راه تا حد توان از هیچ کوششی مضایقه نکرده ام. هر بار که هم میهن مبارزی به دست تبه ‌کار رژيم جمهوري اسلامي ‌برخاک وخون غلطيده، اراده ام به ايفای وظیفه ام راسخ تر شده است. هرروز، چون شما، بیشتر به این واقعيت پی برده ام که تا پایان عمر ولایت جمهوري اسلامي مردم ایران روی آزادي و امنيت و آسايش را نخواهند ديد و میهن عزیز ما اعتبار و حیثیت از دست رفتۀ خود را در جامعۀ بین المللی باز نخواهد یافت. از همين روست، که در اين سال‌ها برای کمک به همبستگی صفوف مبارزان آزادی خواه از هيچ تلاشی فروگذار نکرده ام. اعتقادم همچنان بر اين است که براي زدودن سايۀ سیاه ولايت فقيه از خاک ‌ميهن بايد صداها را رساتر و صف ها را فشرده تر کرد. از فرياد اعتراض شما زنان و مردان آزادۀ ايران است که غاصبـان حقوق ملّت امروز این گــونه هراسان شده اند و آزادی خواهان سراسر جهان چنین بی سابقه به تحسین و هواداری از پیکار برحق شما برخاسته اند.

* * *

جنبش سبز در سال گذشته در اعتراض به دخالت آشکار دولت در انتخابات و وارونه کردن نتایج آن آغاز شد. امّا این اعتراض سیل آسا تنها از نادیده گرفتن آرائی که به صندوق ها ریخته بودید سرچشمه نمی گرفت. لبریزشدن کاسۀ صبرتان پس از تحمل سیاه تــرین دوران تاریخ ایــران بـود که شما را به ادامـۀ مبـارزه در ابعــادی بی سابقه با دشمنان سوگند خوردۀ ایران و ایرانی بر انگیخت.

در این دوران مصیبت بار است که حاکمان غاصب، آزادی و حقوق مردمان را هیچ دانسته اند و جز با خشونت و ارعاب با ایرانیان آزادی خواهی که حقوق مسلم و انسانی خویش را می طلبند روبرو نشده اند؛ در این دوران است که اقتصاد شکوفای ایرانِ پیش از انقلاب را به سراشیب ورشکستگی کشانده اند؛ در همین دوران است که با موج اعدام ها، با تعطيل دانشگاه ها و پاکسازی های کينه توزانه، مسبب کوچ صدها و صدها هزار تن از لایق ترین فرزندان ایران از وطن شده اند؛ در همین دوران است که کمبودهای روزافزون زندگی تن فروشی و اعتیاد را در ابعادی غیرقابل تصور بر فرزندان وطن تحمیل کرده است؛ در دوران جمهوری اسلامی است که نسل جوان ايران، هنوز از تجربه‌هاي تلخ دوران تحصيل فارغ نشده، با کابوس بيکاري و سختی تأمین معاش و کمبود مسکن دست به گريبان شده است؛ و سرانجام در همین دورانِ سیاه است که فساد روز افزون و بی سابقه ای که در همه نهادهای حکومتی ریشه دوانده. مجموع همۀ این خشونت ها و قانون شکنی ها و ویران گری هاست که تیشه به ریشۀ ایران و اسلام هر دو می زند.

امّا، سلب حقوق و آزادی های مردم ایران و خم کردن پشتشان با سنگینی مشکلات روزافزون اقتصادی در برابر خطرهائی که این حکومت به عمد متوجه امنیت و تمامیت ارضی میهن عزیز ما کرده است رنگ می بازند. از همان آغاز بود که حکومت ولائی با درهم شکستن شیرازۀ ارتش مقتدر ایران و ریختن خون سردارانش، به حکومت عراق فرصت داد تا جسورانه بر میهن عزیز ما هجوم آورد. از روز نخست تولد نامبارکش حکومت ولائی با سرکوب اقوام گوناگون ایرانی، با تهدید و تحقیر و آزار پیروان مذاهبی جز تشّیع، و با هجومی بی رحمانه بر اهل تصوف و دراویش مسالمت جوی ایران، پیوندهای دیرینۀ همبستگی میان ایرانیان را نشانه گرفت. جنگ با عراق را نه مصیبت که نعمت الهی دانست زیرا ترجیح می داد به شکرانۀ این نعمت صدها هزار جوان و نوجوان ایرانی را که دل های پاکشان به عشق میهن می طپید در شن زارهای عراق دفن کند، امّا پاسخگوی وعده های دروغین خود به ملت نشود؛ هرچه توانست بر عمر جغد شوم جنگ افزود تا بتواند حکومت ظلم و وحشت را بر ملت مسلط کند؛ و در دشمنی با مردم ایران چنان کرد تا وطن عزیزی که خود قربانی تجاوز شده بود در نظر جهانیان همطراز متجاوزان شناخته شود. با دخالت مستقیم و غیر مستقیم در امور داخلی همسایگان دور و نزدیک ایران، عراق و لبنان و فلسطین و افغانستان، و با حمایت تبلیغاتی و مالی و نظامی خود از تندروترین دشمنان آزادی و همزیستی در این جوامع، نه تنها نام ایران عزیز را در نظر جهانیان با صفات پلیدی چون «تروریست» و «یاغی» آلوده کرد بلکه بسیاری از کشورهای بزرگ و کوچک دنیا را به دشمنی با ایران کشاند. اگر تاکنون ساده لوحانی در جهان نقش مستقیم این حکومت را در آشوب ها و کشتارهای سرزمین های دور و نزدیک ایران نمی دیدند سخنان سخیف و تهدیدهای خشونت بار رهبران مردم ستیز رژیم جای تردید برای کسی باقی نگذاشته است.

امّا، این همه نیز برای تحقق اهداف اصلی نظام جمهوری اسلامی که تحریک دیگران به دشمنی با ایران و برافروختن آتش ستیز و جنگ، است کافی نبوده. از همین رو، به بهانۀ دسترسی به انرژی هسته ای برای مقاصد صلح آمیز، سال هاست به جست و جوی دسترسی به سلاحهای خوفناک تری برآمده است تا زودتر به هدف اهریمنی خود رسد و بار دیگر ایران را آماج تعرّض و هجوم دیگران سازد. از رهگذر اصرار به پیمودن چنین کژراهه ای است که امروز کشور عزیز ما با بحرانی بی سابقه و خطرناک روبروست؛ بحرانی که هم میهنان عزیز صلح دوست من کمترین نقشی در ایجاد آن نداشته اند.

به باور من مردم آگاه و هشیار ایران منفعت و مصلحت خویش را نه دخالت مسلحانه و موذیانه در سرنوشت مردم فلسطین و عراق و لبنان می دانند، نه در دشمنیِ با جوامع آزاد و پیشرفته جهان و نه در اصرار دیوانه وار بر دست یافتن به سلاح های هسته ای. مردم ایران از یاد نبرده اند که امکان دسترسی به فـن آوری و انــرژی هسته ای برای مقاصد صلح آمیز، که حق مسلّم آنان است، سال ها پیش از انقلاب برایشان میسر شده بود. ایرانِ آن روز توانسته بـود، با همکــاری و موافقت جامعـۀ بین المللی، در راه رسیدن به این امکانات گام هائی بلند بردارد زیرا هیچ کشوری درجهان بیمی از گسترش طلبی و دخالت جوئی حکومت آن روز ایران نداشت. رژیم ولائی، امّا، با هدف های تجاوزطلبانه و سیاست های خارجی تحریک آمیز نه تنها آن امکان را یکسره نابود کرده بلکه اکثریت قریب به اتفاق دولت های جهان را از نزدیک و دور، به دشمنی باایران برانگیخته است تا بتواند به بهانۀ دفاع از ایران به سرکوب مخالفان و منتقدان خود هرچه خشونت بارتر ادامه دهد. امّا، همسو و همصدا با شما هم میهنان عزیزم، من نیز مسئولیت اصلی هر آسیب و خدشه ای که از سوی دیگران به تمامیت و یکپارچگی ایران عزیز وارد آید با حکومت غاصبی می دانم که در دشمنی با ایران و مردم ایران همتائی در تاریخ بلند ما نداشته است.

* * *

هم میهنان عزیزم،

امروز هم، چون بارهای پیشین که فرصت سخن گفتن با شما را یافته ام، می خواهم به ویژگی های حکومت آرمانی شما اشاره کنم. زیرا در این سال های تلخ و تباه، از راه های گوناگون، هم از خواست ها و آرمان های های دیرین شما برای زیستن در یک جامعـۀ آزاد و مسالمت جو آگــاه شده ام و هم از رنــج ها و محرومیت هائی که بی رحمانه بر شما تحمیل شده است. کوشیده ام سخنی نگویم و ادعائی نکنم مگر از دل و زبان، و به خاطر و یاد شما، برآمده باشد. از همین روست که بخشی بزرگ از باورها و آرزوهایم در بارۀ آیندۀ ایران ملهَم از باورها و آرزوهای شما بوده است که در کورۀ آتشین دورانی چنین تلخ به هشیاری و آگاهی های بی نظیر رسیده اید.

باور من این است که شما بسی بیشتر از نسل های پیشین با معنای آزادی و حقوق تان آشنا شده اید و به اهمیت دستیابی کامل به همۀ آن ها پی برده اید. آموزگارتان در راه این آشنائی و آگاهی کسانی بوده اند که با ادامۀ حکومت ولائی و نامشروع خویش یک لحظه هم از ستیزی دائمی با یکایک این آزادی ها و حقوق دست نکشیده اند. شما هریک چون لقمان حکیم اید که ادب از بی ادبان آموخته بود. هر تباهی و ویرانی که این گروه خودکامه به بار آورده اند؛ خون هر زن و مرد آزاده ای را که بی شرمانه بر زمین ریخته اند؛ قلم هر ایرانی حق گوئی را که به ناحق شکسته اند، هر دستبرد خائنانه ای که به خزانۀ ملت زده اند، اشتیاق شما را به بناکردن حکومتی که در خور شما و سزاوار فداکاری های شما باشد دو چندان کرده است. یقین می دانم که اکثریت شما، به ویژه جوانان و زنان هشیار و برومند میهن، اگر درسی از سال ها تجربۀ تلخ و فراموش نشدنی آموخته باشید این است که استقرار حکومتی که بتواند پاسدار منافع ملی ایران و حافظ آزادی ها و حقوق شهروندانش باشد بدون یک قانون اساسی مترقی و انسان محور که سنگ بنا و شالوده اش اصول مندرج در اعلامیۀ جهانی حقوق بشر، و دیگر میثاق های مکمل آن، باشد محال خواهد بود.

در این واقعیت تردید ندارم که شما می خواهید قانون اساسی آیندۀ ایران آزادی ها و حقوق برابرِ همۀ شهروندان ایران را، به هر مذهب و مسلک، با هر اعتقاد سیاسی و از هر قوم و قبیله ای، بی هیچ استثنائی محترم بشمرد؛ توجهی خاص به خواست های بر حق همۀ اقوام ایرانی داشته باشد، اقوامی که به ویژه در دوران حاکمیت غاصبان انحصار طلب، از تبعیض ها و محرومیت های بی سابقه رنج برده اند. یقین داشته باشیم که برآوردن چنین خواست هائی با وحدت ملی و تمامیت ارضی ایران نه تنها در تضاد نخواهد بود بلکه پیوندهای دیرینۀ تاریخی و فرهنگی و آرمانی همۀ ساکنان میهن کهن سال ما را از همیشه استوارتر خواهد کرد.

* * *

تجربۀ همۀ جوامع پیشرفته و آزاد جهان و به ویژه تجربۀ تلخ مردم ایران در حکومت ولایت مذهبی تردیدی در این واقعیت برجای نگذاشته که تدوین چنین قانون اساسی، تأمین و تضمین حقوق و آزادی های فردی و اجتماعی مردم ایران و برپائی حکومتی شایستۀ ملت نیازمند آن است که نهادهای قانون گذاری، اجرائی و قضائی دولت در انجام وظائف خود، به ویژه در تأمین و تضمین آزادی و برابری حقوق اساسی یک یک شهروندان ایران، تابع احکام هیچ مذهب و مکتبی نباشند. با چنین حکومتی و در چنین جامعه ای است که شبح شوم تبعیض های مذهبی و قومی و سیاسی از عرصۀ زندگی فردی و اجتماعی مردم ایران برای همیشه رخت خواهد بست. با چنین حکومتی است که ایران عزیز ما خواهد توانست بسان فرشتۀ صلح و همزیستی، و نه چونان اهریمن جنگ و خونریزی و ویرانی، جای شایستۀ خویش را در میان همسایگانش، در جامعۀ جهانی، باز یابد.

من ترديد ندارم که، اگر نه همه، اکثریت غالب رهبران روحاني که با احترام به خواست و ارادۀ اکثــریت قاطع مــردم راه خــود را از راه حاکمان سـرکوب گــر جدا کرده اند و رژیم جمهوری اسلامی را نه جمهوری می دانند و نه اسلامی، با آن چه شما می خواهید مخالفتی ندارند. آن ها هم اعادۀ حیثیت خویش و احیای اعتبار و احترام از دست رفتۀ اسلام را نیز چون شما در برپائی یک حکومت انسان گرا و مسالمت جو می بینند.

تا پايان راه، تا هنگامي که شما عزيزان من بتوانيد بر سرنوشت خود مسلط شويد راهی دشــوار و پرخطــر در پیش است. بايــد دام ها را بشناسیــم و فریب سخنان عوام فریبانه را نخوریم. یقین داشته باشیم که شیرازه های حکومت بیداد و استبداد هیچگاه به سستی امروز نبوده و آثار شکست و ضعف و آشفتگی در صف زورگویان چنین روشن نمایان نشده است.

* * *

سخن پایانی من با آن گروه از هم میهنانی است که به اجبار ترک وطن کرده اند و امروز در سرزمین هایی زندگی می کنند که در آن آزادی و حق هرکس به تجمع و بیان، به هر باور سیاسی و هر اعتقاد مذهبی مصون و محترم است. دریغ که ازچنین آزادی و حقی برای یــاری به هموطنــان اسیر خویش در ایـران آن گونـه که باید و می توانستیم، بهره نبرده ایم. دریغ که در این سال ها دلمشغولی های سیاسی ما بیشتر هدف های فردی و آرمان های گروهی و حزبی و مسلکی بوده اند و نه خواست های حیاتی و اصلی مردم اسیر ایران. آیا زمان آن نرسیده است که در نبرد مرگ و زندگی که امروز مردم ایران را چنین سخت دامن گرفته، به افق بلندتری بنگریم و راه نوینی را برگزینیم؟ راهی که در آن بتوانیم از نیروی بزرگ و بالقوه ای که در دسترس ماست تنها برای یاری به تحقق مهم ترین و حیاتی ترین هدف مردم ایران که دسترسی به آزادی ها و حقوق انسانی پایمال شدۀ خویش بهره گیریم. از میان نزدیک به چند میلیون ایرانی که امروز در آن سوی مرزهای وطن در آزادی و آسایش نسبی زندگی می کنند به یقین می توانیم بخشی بزرگ را به پیمودن این راه برانگیزیم. توفیق در این راه نیازمند آن است که در حداقل هدف ها و آرمان های مشترک به توافق رسیم که چیزی جز هدف ها و آرمان های دیرینۀ مردم ایران نیست: رهائی از زنجیر استبداد، بهره مندی از آزادی ها و حقوق انسانی و ریختن شالوده های حکومتی متکی به ارادۀ مردم.

شماری روز افزون از ایرانیان در همه جای دنیا امروز بـه این واقعیت پی برده اند که برپایۀ «جدایــی دین از حکومت» و با اتکــا بـه «اعلامیـۀ جهانــی حقوق بشر» می توان مهم ترین منبع الهام و انگیزۀ همبستگی ایرانیان بـرای کمک به تحقق خواست های اساسی ملت را فراهم آورد. این همان اصولی است که از سال ها پیش نخبگان ایران، به ویژه دانشجویان و دانشگاهیان، از زن و مرد، به نقش اساسی اش در بنــا کردن نهادهــای دموکراتیک پی برده انــد . در واقع بر پایــۀ همین دو اصل می توان به توافقی گستـرده رسیــد و به تــلاشی پیگیر و مشترک پــرداخت که کارساز ترین شیوه ها و برنامه ها را برای کمک به تحقق اهداف جنبش آزادی خواهانۀ مردم ایران فرارویمان گذارد. در نهایت تعیین سرنوشت کشور به رای آزادانۀ مردم ایران گذارده خواهد شد، از همین روست که من نیز خواهان شرایطی کاملا دموکراتیک برای برگذاری انتخاباتی کاملا آزاد هستم وچنین شرایطی جز در زمان خلاصی از رژیم حاکم میسر نخواهد بود.

دام ها و مهلکه های تازه ای را که رهبران زخم خورده و خشمگین فرا راه مردم قرار داده اند خطرناک تر از آن باید شمرد که به هیچ یک از ما فرصت اندیشیدن به منافع سیاسی، مسلکی و فرقه ای خود دهد. در این برهۀ تاریخی تنها باید در اندیشۀ سرنوشت ایران و مصلحت مردم ستم کشیده و سربلندش بود، باید در جست و جوی راهی برآمد که بتواند امکان نیل به آزادی و حقوقشان را فراهم آورد که مهم ترین ضامن منافع ملی و یک پارچگی وطن است.

با همه موانع و دشواری هائی که برای رهائی ایران از بند استبداد فرا راه مردم آزادۀ ایران قراردارد، یقین داشته باشیم که چیرگی ملتی بزرگ و سربلند بر حاکمانی حقیر و فرومایه حکم مسلم تاریخ جهان است. حاکمانی که هرگز برای هویت ملی و تاریخ پرافتخار ایرانی ارج و احترامی قائل نبوده اند و منافع و مصالح مردم ایران را در این سال ها همواره قربانی ماجراجوئی های مصیبت بار خود کرده اند با تکیه بر کدام ریشه و توشه خواهند توانست در برابر امواج کوبندۀ جنبش آزادی خواهانه مردم ایران مقاومت کنند؟ بنابراین راهی جز تن دادن به خواسته های مردم را ندارند و بهتراست ارادۀ ملت را محترم شمرده و راه را به یک آشتی ملی نبندند. در چنین شرایطی می توان به پیروزی مسلم مردم آزادۀ ایران مطمئن بود و به فردای روشن ایران امیدوار.

به عشق دیدن ايرانی رها از استبداد، دروغ و ستيزه جوئی، به اميد ايرانی صلح دوست و صلح پرور و سربلند و به اميد روزگاری بهتربرای همۀ زنان و مردان وطن، پیروزی قطعی و نهائی شما را آرزو دارم.

خداوند نگهدار ایران باد

رضا پهلوی

پیوند به تارنمای همایونی اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی

______________

نگاشته شده در تاریخ چهارم آذر دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی

۱۳۸۹ آبان ۳۰, یکشنبه

پیام اعلاحضرت رضا شاه دوم به مناسبت آزادی خانم آنگ سان سوچی

خانم آنگ سان سوچی پس از حدود پانزده سال حبس خانگی، تنها به جرم آزادگی و آزادی خواهی سرانجام حصر خانگی اش شکسته شد و توانست چونان سایر هم میهنانش در خیابان های شهر تردد کند. این بانوی دلیر اهل میانمار، یکی از شاخص ترین پرچمداران دموکراسی خواهی و حقوق بشر در کشورشان بوده و به رغم آنکه طی سال های حبس، رنج فراوانی کشید اما با آزادی اش شهد شیرین امید را به دل های بسیار مشتاقان آزادی مهمان ساخت.

متعاقب با پخش خبر خوشایند آزادی خانم آنگ سان سوچی، در تاریخ بیست و دوم آبان ماه، پدر و پادشاه بزرگ و سرافراز ملت ایران، ذات مبارک اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی اراده فرمودند تا پیام شکوهمندشان را به مناسبت این موضوع منتشر کنند.

پیام همایونی رضا شاه دوم که هم در وبسایت و هم فیس بوک شاهانه به زبان های پارسی و انگلیسی قرار داده شده، به مانند همیشه روحبخش و سرشار از مهر، عطوفت و دانایی است.

آن حضرت آزادی آنگ سان سوچی را به صدا درآمدن زنگی برای آزادی تعبیر فرمودند که این نکته بسیار مهم و شوق برانگیزی ست برای یکایک مایی که به انتظار فرا رسیدن روز آزادی در میهن مان می باشیم.

متن کامل پیام معظم له به مناسبت آزادی آنگ سان سوچی را در ادامه می خوانیم:

به همراه هم میهنان آزادی خواهم، آزادی خانم آنگ سان سوچی رهبر آزادیخواهی و حقوق بشر را جشن می گیرم و به او و مردم میانمار شادباش می گویم.

این یک پیروزی معنوی برای تمامی کسانی است که برای آزادی، دموکراسی و حقوق بشر مبارزه می کنند، منشا دلگرمی و موردی برای تجلیل است.

تعهد و شهامت او یک منشا الهام برای همگی ماست. هرگاه که زنگی برای آزادی به صدا در می آید، قلب و روح مبارزان آزادی در سراسر جهان تقویت، و عزم آنان جزم تر می شود.

خداوند نگهدار تمامی آزادیخواهان جهان باد،

رضا پهلوی

پیوند به تارنمای ملوکانه اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی
__________________________

نگاشته شده در تاریخ سی ام آبان دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی

۱۳۸۹ آبان ۲۶, چهارشنبه

آزادی خانم آنگ سان سوچی - ضربه یی برای توتالیترهای اسلامی

شکسته شدن حصر خانگی خانم آنگ سان سوچی یکی از مسرت بخش ترین رخدادهای چند روز اخیر بود. نیروهای پلیس سرانجام در تاریخ سیزدهم نوامبر امسال اطراف خانه وی را ترک کردند تا جشن بزرگی که مردم میانمار پیشاپیش تدارک اش را دیده بودند با حضور رهبر مخالفان دولت برمه(خانم سوچی) محقق گردد. آنگ سان سوچی را بسیاری می شناسند و با اندیشه های آزادی خواهانه اش آشنا هستند. رنجی که وی در طی این پانزده سال کشید شاید قابل محاسبه نباشد اما تفکر دموکراسی خواهی و دیکتاتور ستیزی او آنقدر حرف برای گفتن دارد که جای تصور لحظات بیشمار و دردناک این پانزده سال، او اکنون فقط به طعم خوش آزادی بیاندیشد و آرمان هایی که به وضوح می داند تحقق شان بسیار دست یافتنی تر از یک دهه پیش است.

آنگ سان سوچی متولد نوزدهم ژوئن 1945میلادی در کشور میانمار(برمه) می باشد. او سال هاست که فراتر از یک زن عادی و یا یکی از اهالی این کشور شناخته می شود. وی سمبل فریاد هم نسلان خود و نسل پس از خود می باشد که تحمل دیکتاتوری و زورگویی فرومایگان را ندارند و بر همین اساس از جان و مال و توانایی خود هزینه می کنند تا بر این خصم خانگی چیره شوند.

ایران عزیز ما نیز افزون تر از سه دهه است که از سلطه بیگانگان ناله می کند. در همین ایران نیز بسیارانی بوده اند و هستند با کیفیت ها و قابلیت هایی همچون آنگ سان سوچی و حتا خیلی بهتر از او که از همه هستی خود گذشتند تا آرمان سپندینه آزادی را متحقق سازند.

وطن ما نیز مدت هاست گرفتار سرپنجه سفاکانی شده است که با شمشیر اسلام، دیکتاتوری مطلقه را حاکم ساخته اند. تنها تفاوتی که میان ما و مردمان میانمار وجود دارد این است که امروز آنان در جشن آزادی و شکستن حصر رهبر آزادیخواه و مورد علاقه شان شادمان و مسرور هستند اما ایران امروز، همانند دیروز و پریروز و همیشه اش سرتاسر در بهت و ماتم و غم فرو رفته و هیچ امید و روزنه یی به چشم نمی خورد. درحالیکه رهبر و منجی و پادشاه محبوب ما نیز همچنان در زندان بزرگ غربت اسیر هستند و مردم جان بر لب رسیده ایرانی نیز سالیان سال است در میهن خودشان به مانند زندانیانی محنت زده و یا گروگان هایی فراموش شده روزگار می گذرانند.

به هر روی آزادی خانم آنگ سان سوچی خبر نوید بخشی است برای یکایک آنانی که در هر کجای دنیا و با هر ملیتی نسبت به آزادی میهن شان از یوغ استبداد، انگیزه و ایمان بالایی دارند. بالعکس انعکاس این خبر موجب یاس و نومیدی هرچه بیشتر است برای دژخیمان دروغگویی چون احمد جنتی ها، احمدی نژادها، فاطمه رجبی ها و خامنه یی ها که پایه و بنیان قدرت نامشروع شان بر دیکتاتوری و برتری طلبی بنا نهاده شده است. ایادی رژیم اسلامی بعضن به طور تلویحی و برخی چون جنتی مفلوک آشکارا خشم خود را از بابت آزادی آنگ سان سوچی ابراز داشتند.

خانم سوچی که در سال 1991 برنده جایزه صلح نوبل نیز بوده است، در نخستین دیدار جمعی خود با مردم پس از پانزده سال تحمل حبس خانگی، قاطعانه اعلام داشت که سلاحی جز قانون و حقوق بشر در دست ندارد و با همین دست خالی سال هاست که بر ضد آن نظام خود مدار و توتالیتر مبارزه می کند.

در شرایط و احوالی که تمام رهبران جهان و مردمان روشنفکر و آگاه، آزادی خانم آنگ سان سوچی را رویدادی شادی آفرین تلقی می کنند ملت دربند و فلاکت زده ایران، به این می اندیشند که فردای مصیبت بار خود را چه گونه آغاز کنند. در موقعیتی که یکی از فعالین سیاسی به نام و سرشناس همچون خانم سوچی خود را یک گام بلند به سمت و سوی اهداف خود نزدیک تر می بیند در ایران هیچ چیز جز ظلمت و غم دیده نمی شود. اما همین مردمانی که تنگناهای اجتماعی و اقتصادی به زانوی شان درآورده است همچنان چشم به آینده یی دوخته اند که از امروزشان روشن تر و زیباتر باشد.

به هر صورت شکسته شدن حصر خانگی خانم سوچی را بایستی به فال نیک گرفت چرا که نشانه یی بارز از شکست فکری و باوری نظام های توتالیتر و برد نهایی آنهایی است که آزادی و دموکراسی را جستجو می کنند و به خوشبختی و رفاه هم میهنان شان می اندیشند نه ثبات قدرت ها.

______________

نگاشته شده در تاریخ بیست و ششم آبان دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی

۱۳۸۹ آبان ۲۰, پنجشنبه

پیام جامعه مدرسین و طلاب قم و نجف تیر خلاص به علی خامنه یی

دو سفر اخیر و تقریبن پیاپی علی خامنه یی به قم، طی هفته های اخیر در مرکز اخبار قرار داشت. بیش از آنکه سفر این جلاد خونخوار مورد توجه باشد حواشی آن اهمیت یافتند. نخستین سفر خامنه یی در اواخر مهر امسال و پس از پستی و بلندی های فراوان انجام شد. موضع گیری ها و موانع بسیاری در اطراف این سفر سید علی قاتل وجود داشتند که ایادی حکومتی نهایت تلاش خود را کردند تا این موانع را از سر راه ولایت مطلقه فقیه بردارند و این خوک بدسرشت بتواند به مرکز ترویج اسلام(قم) رفته و مطابق معمول سخنان پوچ و بی ارزش خود را عرضه بدارد.

خامنه یی بار دیگر در تاریخ چهاردهم مهر به قم سفر کرد تا با چند تن از مراجع تقلید دیدار کند و دیگرباره مورد انزجار و خشم عده یی از روحانیون قرار گرفت.

جامعه مدرسین و طلاب قم و نجف با اختصار متقن - که شامل بلند پایه ترین روحانیون اسلامی می باشد - طی بیانیه یی نفرت آشکار خود را نسبت به علی خامنه یی اعلام نمودند.

بحث بر سر این نیست که ملاهای قم و اصولن قشر عمامه داران تا چه اندازه شرافت و صداقت انسانی در نهادشان موجود است. به هر صورت طی سده ها این قشر ثابت کرده اند با هویت ایرانی نسبت و پیوندی نداشته و بیشتر به شقاوت و حماقت باورمندند تا وجدان و خرد.

صحبت اصلن دفاع از قشر روحانی و یا برجسته و شاخص شمردن خاستگاه های آنان نیست. اما نکته اصلی اینجاست که همین روحانیون و قشر مذهبی و اتفاقن همین افرادی که از دولت سر نظام اهریمنی و نامشروع اسلامی، گوشتی بر استخوان نشانده و وجودشان رسمیت و اهمیت یافته است آشکارا و در بیانیه یی واضح و روشن، دیدار کننده گان با خامنه یی را متخلف شمرده و تقلید از تک تک آن مراجع را حرام اعلام می کنند.

طبیعی و بدیهی است که علی خامنه یی به عنوان شخص اول و دیکتاتور بلامنازع جمهوری اسلامی در واقع معرف حکومت و اصلی ترین مشی کننده قوانین این نظام می باشد. ایستادن مقابل چنین دیو خون آشامی به مثابه ایستادن رو به روی کلیت رژیم بوده و عواقب بسیار خطرناکی در پی خواهد داشت. این عواقب و تبعات، هیچ ارتباطی به شغل و پیشه و سوابق افراد ندارد و در نتیجه داخل مرزهای ایران هیچکس جرات ندارد کوچک ترین اعتراض و انتقادی نسبت به خامنه یی ابراز کند. همین سبب می شود که هر زمان مصلحت علی خامنه یی ایجاب کند که حکمی را صادر کرده و یا سفری تبلیغاتی را ترتیب دهد تمام ارگان های مربوطه، ناچار هستند خود را با اهداف و برنامه های وی هماهنگ سازند.

واکنشی که جامعه مدرسین قم و نجف نشان دادند در هر وزن و اندازه یی، یک حرکت جالب تلقی می شود. شاید نتوان این اقدام آنها را ستود اما دست کم می شود از آن به عنوان اقدامی در خور توجه یاد کرد. مدرسین و طلاب در بخشی از پیام خود با صراحتی تقریبن شجاعانه اعلام کردند: "از نظر فقهی و شرعی با توجه به نصوص صریح اسلامی و آیات و احادیث شریف حضرات معصومین علیهم السلام اعلام می داریم که تقلید از مراجعی که با دیدار خویش از آقای خامنه ای تمامی نصوص صریح اسلامی و مسلمات و ضروریات فقه و شرع را نقض نموده اند باطل و حرام است"

خامنه یی که از ابتدای حکومتش از چندان وزنه و اعتباری برخوردار نبوده و حتا حکم اجتهاد خود را دریافت نکرده بود، با رقم زدن اینهمه جنایتش دیگر مغضوب و منفور همه اقشار و آحاد است. علی خامنه یی تا جایی پیش رفته که امروز علمای اسلامی و کسانی که از دیدگاه خودشان بایستی ولی امر مسلمین و مدعی نیابت امام زمان را روی چشم خود قرار دهند آنچنان این مردک رجاله را پست می شمارند که مرجعیت مجتهدینی را که با وی دیدار کرده بودند تلویحن باطل شناخته و تقلید از ایشان را حرام اعلام می کنند.

روزگار این ولی امر پوسیده آنقدر سیاه شده است که اکنون در هیچ ساختار و سیستمی از احترام و عزت برخوردار نیست. علی خامنه یی اگر چشم های نابینا از جهالتش را باز کند به آسانی ردپای نفرت و کینه را در چهره فرد فرد ایرانیان و حتا مردم کشورهای دیگر خواهد دید. کسی که حتا شایعه مرگ وی برای مردم لذت بخش است و تصور اینکه روزی نه چندان دور، وجود منحوسش به خاک خواهد پیوست قلب هر ایرانی را شاد می کند.

علی خامنه یی به عنوان جانشین خلف روح الله خمینی گجستگ، قدم هایش را دقیقن جای پای خمینی نهاد و طی این بیست و یک سال شوم ثابت کرد که جز آن روح الله مجنون، خونخوارتر و حرام زاده تر از وی هیچگاه وطن به چشم خود ندیده است.

حال دیگر مردود و مطرود شمردن خامنه یی صرفن مختص روشنفکران، دانشجویان و اقشار بیدار و تلاشگر جامعه نیست که حتا مفتخوران و گوشه نشینانی که آخوند نام داشته و خود خامنه یی نیز از بطن همان ها ولادت یافته است نیز او را خارج از رده می شمارند. حالا خود روحانیت که بخش قابل توجهی از جمهوری اسلامی را نیز در بر گرفته، رو به روی ولی فقیه ایستاده است. امروز روحانیتی جلوی خامنه یی گردن افراشته و آشکارا به چوب تحقیر و طعنه می راندش که از جنس خود نظام اسلامی است و به همان تفکر تعلق دارد.

خامنه یی امروز مقبولیت و مشروعیت نداشته خود را نیز به کلی باخته است. وی ممکن است نتواند با چنین واقعیتی کنار بیاید اما دیر یا زود سرنوشتش به دست این ملت خشمگین رقم زده خواهد شد. علی خامنه یی با آن سوابق سیاه و غیر قابل کتمان و اینهمه خونی که از انگشتان پلیدش روان است هیچ راهی برای بازیابی حیثیت بر باد رفته اش پیدا نخواهد کرد. شاید در چنین شرایطی تنها شانس وی مرگ باشد تا بدین طریق خود را از دادگاه این ملت عاصی و جان به لب رسیده رهایی ببخشد و از او فقط کالبد متعفن و نام ننگش به یادگار بماند.

_____________

نگاشته شده در تاریخ بیستم آبان دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی

۱۳۸۹ آبان ۱۳, پنجشنبه

نامه مهر آمیز تاریخی اعلاحضرت محمد رضا شاه به اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی


فاجعه یی که بهمن 57 رخ داد در حکم نقطه پایانی برای اقتدار و سربلندی ایران بود. اینکه چه عواملی سبب به وجود آمدن چنین افتضاحی برای ایران شده و چه پارامترهایی در آن دخیل بوده اند از حوصله این بحث خارج است اما به هر رو حادثه ویرانگری بود که میهن ما را به اعماق مصیبت فرو برد و مردم را در باتلاق بدبختی گرفتار ساخت.

پیش از آنکه جرقه های آتش اوباش مارکسیست اسلامی نمایان شوند، جانشین تاج و تخت کیانی، رضا شاه دوم به منظور طی دوره تخصصی خلبانی ایران را ترک فرمودند. در هفته های پایانی تابستان همان سال و پاییز آن زمینه های وقوع انقلاب نحس 57 فراهم آمده بود و صدالبته این مطلب از نگر پادشاه فقید ایران اعلاحضرت محمدرضا شاه و علیاحضرت شهبانو پنهان نبود. اما آنان که مایل نبودند تا فرزند دلبند و محبوب شان در جریان جزییات قرار گرفته و ذهن شان درگیر این موضوع شود تا جای ممکن می کوشیدند تا والاحضرت دردانه را از وجود این خزنده اهریمنی آگاه نسازند.

در تاریخ بیست و پنجم مهرماه سال 57 شاهنشاه فقید ایران، اعلاحضرت محمد رضا شاه پهلوی اراده فرمودند تا نامه یی برای فرزند غربت نشین شان ارسال فرمایند. نامه یی سرشار از مهر و عاطفه ناب.

تا امروز که پادشاه برفراز ایران، اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی نیم سده از عمر مبارک شان را پشت سر گذارده و سالیان سال از وفات جگرسوز پدر فقیدشان نیز سپری می شود، این نامه را پیش خود نگاهداشته و چون یادگاری گرانبها حفظ فرموده اند.

مصادف با ولادت با سعادت آن شهریار بزرگ(چهار روز پیش) و سیل شادباش و تهنیت های بی پایان ملت پاک نهاد ایران که عاشقانه و مخلصانه به دربار ملوکانه پیشکش گردیدند، ذات همایونی مقدر دانستند که عواطف صادقانه مردمان شان را بی پاسخ نگذارند و بر همین اصل، نامه مهربانانه پدر تاجدار و فقیدشان که به فرموده شخص رضا شاه دوم از خصوصی ترین و ارزشمندترین یادگارهای ایشان می باشد را در وبسایت شاهانه انتشار دادند تا این خاطره شکوهمند را با ملت ایران سهیم شوند.

ذات ملوکانه رضا شاه دوم خود در این باره چنین می فرمایند:

هم میهنان عزیزم،

در طی سالیانی که به دور از میهن و در غربت بوده ام همیشه پشتیبانی های بی شائبۀ شما از دیدگاه ها و نظریاتم موجب دلگرمی ام بوده و انگیزۀ اصلی و نیروبخش من در ادامۀ مبارزه.

اکنون برای آنکه قدردانی خود را نسبت به این همه مهر و پشتیبانی پاکدلانه ابراز دارم، در آستانۀ پنجاهمین سال زندگیم مایلم یکی از خصوصی ترین و ارزشمندترین یادگارهایی که از پدرم دارم و آن تنها نامه ای است که در دوران تحصیل در آمریکا از ایشان دریافت کردم را با شما عزیزان سهیم شوم.

رضا پهلوی

این نامه که حس غرور، افتخار و غم غربت را توامان به دل انسان مهمان می سازد، در ادامه این نوشته خواهیم خواند. با این امید که وجود نازنین اعلاحضرت رضا شاه دوم همواره و همیشه در پناه مهر کردگار سلامت، پایدار و پیروز باشد.

متن کامل نامه تاریخی اعلاحضرت محمد رضا شاه پهلوی به فرزند برومندشان رضا شاه دوم به شرح زیر می باشد:

رضای عزیزم

از خواندن نامۀ تو خوشحال شدم همچنین از شنیدن صدای عزیزت هر هفته نتایج بسیار خوبی که در مدرسه بدست آورده چه از لحاظ پرواز چه از لحاظ درس خیلی باعث خوشحالی است و تعریفی که آمریکایی ها از تو می کنند باعث سرفرازی است البته دلم برای تو تنگ شده ولی می دانم کاری که انجام می دهی چقدر مفید است و از حالا بغیر از درس مستقیم خودت چقدر مطالب مفید دیگری یاد می گیری انشاء الله مابقی دوران دورۀ خلبانی بهمین خوبی طی شده و بتوانم پسر عزیز خود را دوباره به بینم و به بوسم ما هم در اینجا خیلی مشغولیم تا خدا چه خواهد مامان فرح ناز علیرضا لیلی همه بحمد الله خوبند الان یک هفته است که به نیاوران آمده ایم و هوا فعلا ایدأل است امسال بخاطر زلزله طبس جشن های ۴ و ۹ آبان گرفته نمی شود انشاء الله دهات مخروبه زودتر ساخته شود و مردم آسایشی پیدا کنند با بهترین آرزوهایم برای تو هزار بار می بوسمت

پدرت محمدرضا پهلوی

پیوند به تارنمای همایونی اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی

____________________

نگاشته شده در تاریخ سیزدهم آبان دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی