۱۳۹۰ اسفند ۹, سه‌شنبه

پیام رضا شاه دوم به مناسبت اسکار گرفتن آقای اصغر فرهادی

خبر دریافت جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان توسط اصغر فرهادی، بسیاری از ایرانیان را که روزهای متمادی لحظه شماری کرده و امید به رخداد چنین واقعه مهمی داشتند، شادمان نمود.
   آقای فرهادی که ثابت کرده است هنرمندی متعهد به ارزش های ایرانی و علاقه مند به کشورش می باشد، هنگام دریافت این جایزه بزرگ و تاریخی، سخنان جالبی ایراد کرد که نشان از درک و شناختش نسبت به هم وطنان خود دارد.
   این اسکار نه تنها به عنوان اولین اسکار تاریخ سینمای ایران ثبت می شود، بلکه افتخاری دوچندان برای تمامی ایرانیان است که هنرمندانی چنین لایق و شایسته را به جهان عرضه داشته اند.
   به مناسبت این اتفاق مهم و تاریخی، شهریار و پادشاه ایران که پیشتر نیز شادمانی خود را نسبت به دریافت جایزه "گلدن گلاب" فرهادی، ابراز فرموده بودند، دگرباره پیامی صمیمانه و دلنشین صادر کرده اند.
   متن کامل پیام رضا شاه دوم پهلوی یادگار آریامهر فقید را در ادامه بخوانید:
سلام بر اصغر فرهادی که با خلق یک جدایی، جهان را دگر بار با فرهنگ و هنر ایران پیوند داد. سلام بر همه هنرمندان افتخارآفرین، در بند و غم دیده سرزمینم که در گرد و غبار سیاست های هنرستیز حکومت اسلامی با خلاقیت های چشمگیرخود، نام ایران و ایرانی را در جهان پرآوازه و سربلند کرده اند. لحظه درخشش طلایی تندیس اسکار در دست های فرهادی، لحظه بازگرداندن غرور شکسته ایران و ایرانیان بود. سپاس بیکران از همه بازیگران و دست اندرکاران فیلم «جدایی نادر از سیمین» که با دریافت اولین تندیس طلایی اسکار، امید و افتخار را برای ما ملت ایران به ارمغان آوردند. 
خداوند نگهدار ایران باد 
رضا پهلوی 

پیوند به تارنمای مبارک اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی

 _________________________________
نگاشته شده در تاریخ نهم اسفند دو هزار و پانصد و هفتاد شاهنشاهی

۱۳۹۰ اسفند ۶, شنبه

چرا رژیم اسلامی مردم را به انتخابات فرا خوانی می کند؟


رژیم اسلامی همواره در آستانه انتخابات، مردم را با وعده و وعیدهای مضحک و ترفندهای بی حاصل، به شرکت در انتخابات دعوت می کند. چنین دعوتی البته از فرط تکرار، بیشتر رنگ اجبار دارد تا دعوت. هرچند که برای بسیاری از کارمندان و ارتشی ها و خانواده های شان شرکت در انتخابات، در هر صورت اجباری بوده و عدم شرکت در آن مساوی با اخراج و حتا پیگیرد قضایی است.
   اگر که به واقع شرکت در انتخابات، به سود خود مردم است و این مردم هستند که انتخاب می کنند و قرار نیست کسی انتصاب شود(هرچند حقیقت بر همگان آشکار است) پس چه دلیلی به این همه تبلیغ برای حضور مردم در انتخابات وجود دارد؟ اگر این به نفع خود ملت است پس خودشان باید نفع و زیان شان را تشخیص دهند و ابدن نیازی به تبلیغ و دعوت و التماس کردن از مردم، وجود ندارد.
  اگر مردم صلاح خود را می دانند و قادراند تشخیص بدهند که آیا شرکت در چنین انتخاباتی به سودشان هست یا خیر، پس نیازی به تشویق و ترغیب ایشان نیست که خودشان راه خود را می دانند. اما اگر از نگر مسوولین نظام اسلامی، مردم صغیر هستند و خودشان مصلحت خود را نمی دانند و قادر نیستند تشخیص دهند آیا شرکت در انتخابات به سودشان هست یا خیر، پس صورت مساله منتفی است و نیازی به تشویق شان نیست. چرا که اگر آنها صغیر باشند پس در انتخاب کاندیدها نیز دچار مشکل هستند و نمی توانند گزینه مناسبی را پیدا کنند.
   در واقع از هر طرف که به ماجرا نگاه کنیم، تشویق ملت به شرکت در انتخابات، دلیل نگرانی مسوولین به حال ملت و سرنوشت آنها نیست. تشویق حکومت به شرکت مردم در انتخابات، علت دیگری دارد. انتخابات مانند سایر همایش های حکومتی، جنبه نمایش و "شو" دارد. حضور مردم در پای صندوق ها و رای دادن شان به هرکسی، کوچک ترین تاثیری در سرنوشت ملت ندارد. نخست اینکه نامزدهای انتخاباتی همه از فیلتر شورای نگهبان و در واقع از فیلتر ولی فقیه عبور کرده اند و دوم اینکه اگرهم بر فرض قرار باشد که این میان به طور کاملن اتفاقی، کسی یا کسانی رای کسب کنند که ذره یی غیرت و شرف ایرانی در وجودشان باشد، ایادی حکومتی طبق معمول اجازه نخواهند داد و کسانی را از صندوق بیرون می آورند که شخص خامنه یی جنایتکار نسبت به آنان تمایل داشته باشد.

  تحریم انتخابات، تحت هر شرایطی یک وظیفه ملی است. بی هیچ تردیدی، شرکت در انتخابات، به سود حکومت الله است و تحریم آن، بزرگ ترین ضربه را به پایه های این نظام نامشروع خواهد زد. 

ایرانی بیدار شو! تحریم انتخابات یعنی تحریم دیکتاتوری اسلامی.

______________

نگاشته شده در تاریخ ششم اسفند دو هزار و پانصد و هفتاد شاهنشاهی

۱۳۹۰ بهمن ۳۰, یکشنبه

نباید بگذاریم سعید ملک پور اعدام شود


سعید ملک پور، یکی از جوانان نابغه و مستعد کشور ماست. کمتر کسی است که امروز او را نشناسد. یکی از فعالین دنیای مجازی که در کشور کانادا اقامت داشته و سخت کوشانه در راه روشنگری گام برمی داشت.
   چندین سال پیش، ایادی رژیم کفتار صفت اسلامی، با حیله و نیرنگ و البته کمک گرفتن از دولت کانادا، سعید را به ایران کشانیده و سپس وی را ربودند. سعید سال ها به صورت بلاتکلیف در حبس به سر برده و سرانجام بیدادگاه اسلامی، حکم اعدام ایشان را صادر کرد که شوربختانه این حکم، در حال طی کردن مراحل نهایی خود می باشد.
   خصلت حکومت اسلامی، نخبه کشی و نجاست پرستی است و در نتیجه هنگامی که با این ساختار شوم(نظام ولایی) رو به رو هستیم انتظار هیچ نوع عدالت، انسانیت، شعور و شرافتی را نبایستی داشته باشیم. اما برای من و شمای ایرانی، ننگ بزرگی است که بی تفاوت بنشینیم و شاهد اعدام یکی از فرزندان خوب سرزمین مان باشیم.
   رژیم اسلامی حتا آنقدر از زیر و بم پرونده آقای سعید ملک پور، هراس و وحشت داشت که حاضر نشد دادگاه وی را به صورت علنی برگزار کند. حال آنکه همین حکومت جنایتکار، بسیاری از دادگاه های فرمایشی و جعلی خود را به صورت علنی پخش نموده است. جای سوال بزرگی هست که چه مانعی وجود دارد برای اینکه محاکمه ی ملک پور، به طور علنی پخش شود؟
   بزرگ ترین فاجعه برای یک ملت، زمانی رخ می دهد که در برابر جنایات خاموش بماند و در مقابل حوادث تلخ، نقش منفعلانه یک تماشاچی را داشته باشد. سعید ملک پور گرچه یکی از مبارزین و جوانان دلیر میهن ماست اما اولین و آخرین کسی نیست که حکومت منفور و نابکار ولی فقیه، حکم قتل او را صادر می کند. چه بسیار بوده اند و هستند و خواهند بود، جوانان و پیران و میانسالانی که شجاعانه برای آزادی ما و آینده سرزمین شان خود را سپر بلا نموده اند. این وظیفه اولیه ماست که اگر شهامت جلوگیری از قتل آنان را نداریم، دست کم فراتر از یک تماشاچی عمل کنیم. حداقل اینقدر شرف داشته باشیم که به سکوت برگزار نکنیم.
_______________________________________
نگاشته شده در تاریخ سی ام بهمن دو هزار و پانصد و هفتاد شاهنشاهی

۱۳۹۰ بهمن ۲۹, شنبه

خجسته باد جشن سپندارمذگان


   ایرانیان از دیرباز، سپندارمذگان را به جشن و شادی برمی خاستند. این جشن پرشکوه، ریشه در فرهنگ ایرانیان دارد.
   همانگونه که روز ولنتاین، برای مردم اروپا، نماد عشق است که داستان جالبی هم دارد، ایرانیان نیز سپندارمذگان را به عنوان روز ستایش عشق انتخاب کرده و در این روز، از محبوب خود قدردانی می کنند.
   جالب اینجاست که ما ایرانیان سال ها پیش از آنکه مردم اروپا روز ولنتاین(چهاردهم فوریه و یا بیست و پنج بهمن) را به عنوان روز عشق مطرح کنند، سپندارمذگان را در فرهنگ باستانی خود داشته ایم که هرساله برابر است با بیست و نهم بهمن ماه.
   فلسفه ی نام گذاری سپندارمذگان: زمین همواره به عنوان نماد عشق و بخشندگی در فرهنگ ما ایرانیان مطرح بوده است. چرا که داشته های خود را فروتنانه به تمام مردمان بذل می کند. ایرانیان در آن روزگار، هر ماه را سی روز حساب می کردند و روز پنجم هرماه، سپندارمذ نام داشته که خود سپندارمذ، لقب ملی "زمین" بوده است. طبق این محاسبه، روز عشق همه ساله بر روی تاریخ بیست و نه بهمن، منطبق بوده است. نام کامل این روز، "ستایش عشق و زمین" است.
   بیست و نهم بهمن ماه، روز عشق ایرانیان را گرامی می داریم و به خصوص این روز زیبا را به پیشگاه محبوب و ماه تابان سرزمین کهن مان، آن پادشاه بالابلند که به راستی نامی جز عشق بر ایشان نمی توان نهاد، شادباش عرضه می داریم. سپندارمذگان را به حضور رضا شاه دوم پهلوی صمیمانه تبریک عرض می کنیم. باشد که سال دیگر و سال های بعد، حضرتش در همین ایران، جشن سپندارمذگان را به نیکویی و شادمانی برگزار کنند.
جشن سپندارمذگان بر یکایک ایرانیان خجسته و شاد باد.
_______________________________
نگاشته شده در تاریخ بیست و نهم بهمن دو هزار و پانصد و هفتاد شاهنشاهی

۱۳۹۰ بهمن ۲۴, دوشنبه

سالروز بیست و پنج بهمن در خانه نمی مانیم


  بیست و پنج بهمن سالروز برخاستن ندای آزادی ملت ایران، گرامی باد.
  بیست و پنج بهمن پارسال، جوانان و دانشجویان بیدار این مرز و بوم، از بودن خود حماسه یی روشن و زیبنده آفریدند.
   امسال نیز به خیابان خواهیم آمد و حماسه یی دیگر خواهیم آفرید.
   فردا بیست و پنج بهمن ماه، سبز خواهیم شد و خواهیم رویید. تا فریاد بزنیم با تمام وجودمان، از این حکومت بیزاریم. تا غریو سر دهیم که از این خرقه پوشان آدمکش تنفر داریم و به زودی میهن مان را از لوث وجود اسلام فروشان پاک خواهیم کرد.
مرگ بر اصل ولایت فقیه
ننگ مان باد اگر ساکت بمانیم.
____________________
نگاشته شده در تاریخ بیست و چهارم بهمن دو هزار و پانصد و هفتاد شاهنشاهی

۱۳۹۰ بهمن ۲۲, شنبه

سالروز شوم بیست و دو بهمن


تاریخ منحوس بیست و دوم بهمن ماه، انسان را به یاد فاجعه آمیزترین رخداد معاصر می اندازد. فاجعه یی بزرگ که ایران را با خاک یکسان کرد.
   اینکه چه عواملی در آن دخیل بودند و چه شد که ملت ایران، به این سیاه روزی دچار شد، حکایتی است جدا. قطعن همگی ما به نوعی مقصر بودیم. این قلم در زمان وقوع انقلاب رزیلانه اوباش، هنوز به دنیا نیامده بود. اما به هر حال همه ما مردم به نوعی در وقوع این انقلاب و یا در بقای آن مقصر بوده و هستیم. همان زمان، روشنفکرنمایانی که با هرزه پراکنی قلم شان، عده یی کوته فکر را به لبه پرتگاه سوق داده و از هیچ و پوچ، ماجرایی کلان ساخته و طراحی کردند، از مسببان بی چون و چرای انقلاب کثیف 57 بودند.
   امروز که با نگاهی باز، به وقایع سال 57 نگاه می کنیم می بینیم که به راستی هیچ دلیل روشن و موجهی برای آن هیاهوی خیابانی وجود نداشت. اما برای توجیه اینکه چرا این شورش احمقانه، زمینه ساز تغییر سیستم و روی کار آمدن این ارازل وحشی صفت شد، دو دلیل مهم می توان بیان کرد:
   نخست اینکه نیروهای مسلح سیستم شاهنشاهی، بنا برخواسته شخص پادشاه فقید، اعمال خشونتی انجام ندادند که اگر نیروهای مسلح، جانانه به میدان می آمدند، اگرچه ممکن بود این میان تعدادی انسان بی گناه نیز(در کنار خیل بی شمار ارازل و اوباش) کشته شوند. اما در عوض ایران امروز، کشوری سربلند و آباد بود نه کشوری آخوند زده که در سرتاسر دنیا هیچ آبرو و اعتباری ندارد.
   دلیل دوم به وضوح به خود مردم بازمی گردد. ما مردمی هستیم و بودیم که اساسن جو زده هستیم و بیشتر از موج ها و جریانات لحظه یی تبعیت می کنیم تا از شعور و خرد جمعی. نمونه یی از همین جو زدگی زمانی است که قرار است شهلا جاهد را اعدام کنند( صحبت فعلن بر سر حقانیت یا عدم حقانیت این اعدام نیست). یک نفر برای شهلا اظهار دلسوزی می کند و کم کم جو طوری می شود که عکس شهلا جاهد تبدیل به آواتار بسیاری از کاربران اینترنتی می شود. کم کم از یک قاتل، قهرمانی بی بدیل ساخته می شود.
   بله همان روحیه یی که امسال، شهلا جاهد قاتل را قهرمان کرد، دقیقن همان روحیه در سال 57، خمینی بی سواد و کودن و خرفت را به بت!! شکن و در واقع به بت تبدیل نمود. همین روحیه مضحک ما ایرانی ها بود که سبب شد یکی از منفورترین و بی سر و پاترین موجودات کره زمین (یعنی شخص روح الله خمینی) شخص اول مملکت ما شود و در یک دهه حکمرانی نامشروعش، بهترین انسان ها را از دم تیغ بگذراند.
   علی خامنه یی نیز به عنوان یکی از جنایتکارترین اشخاص تاریخ ایران، محصول کثیف همان انقلاب 57 است و در واقع دستپخت حماقت ما مردم ساده دل جو زده و حاصل سکوت و مماشات نیروهای مسلح ارتش شاهنشاهی است. نیروهای مسلحی که بسیار بر گردن این مردم حق داشته و دارند. اما در برهه یی که باید خشونت و قاطعیت به خرج می دادند، متاسفانه آنطور که باید و شاید از خود جذبه یی نشان ندادند.
فرا رسیدن سالروز بیست و دو بهمن ماه، عزای ملی را به یکایک هم میهنان تسلیت عرض می کنیم.
_____________________________________________
نگاشته شده در تاریخ بیست و دوم بهمن دو هزار و پانصد و هفتاد شاهنشاهی

۱۳۹۰ بهمن ۱۷, دوشنبه

مقوای امام یا امام مقوایی


خمینی جز مجموعه یی از افکار پوچ، ریاکاری، فریب، جنایت و قساوت چیز دیگری نبود. آن زمان که آن مردک مضمحل قدم نحس و پلیدش را به ایران گذاشت، لحظه یی بود که سرنوشت ایران تغییر یافته و وارد سراشیبی و انحطاط به معنی واقعی کلمه گردید. پس به نوعی می توان ورود خمینی گجستگ را لحظه یی سرنوشت ساز دانست. سرنوشت ساز از این نظر که سرنوشت ما برای مدتی مدید و غیر قابل محاسبه فنا شد و به باد رفت.
    امسال طی ابتکاری مضحک و خنده آور، لحظه ورود روح الله خمینی به ایران به صورت ماکت مقوایی بازسازی شد. اینکار به قدری عجیب و غیر نرمال به نظر می رسید که صدای خود ایادی نظام را نیز بلند نمود که به نوعی این حرکت را تمسخرآمیز قلمداد کردند.
   حقیقت اینجاست که این بازسازی، اگرچه حرکتی ساده لوحانه اما دقیقن عین واقعیت بود. خمینی چیزی جز مقوا نبود و فراتر از همین ماکت مقوایی چیزی برای عرضه کردن به ملت بزرگ و شریفی مانند ملت ایران نداشت.
    مردمی چون مردم ایران اگرچه در برهه یی مهم از تاریخ، به اشتباه و خطا وارد مسیری شدند که روشنفکرنمایان حقه باز برای شان ترسیم کرده بودند اما به هر رو بن مایه و شالوده این ملت، ارزشمندتر از آن بود که شخص بی ارزشی مانند خمینی حتا در نقش یک نماینده مجلس بخواهد برای این مردم تصمیم گیری کند. اما از آنجایی که روزگار برای این ملت بازی خورده و خطاکار، تاوان سختی را در نظر گرفته بود، موجود سخیف و بی سر و پایی مانند خمینی، رهبری و زمامداری مطلق مردم را به دست گرفت و رسمن خود را چوپانی نامید که موظف است گله ی گوسفندان را هدایت کند.
   امروز و پس از سی و سه سال که از بازگشت شوم و کابوس وار روح الله خمینی به کشور ایران می گذرد، تجربیات تلخ و بیشمار، به ما آموخته اند که اهداف و ایدئولوژی خمینی، چیزی جز سودجویی شخصی و فریب کاری و حیله گری نبوده است. امروز ما به وضوح می فهمیم که خمینی چیزی بیشتر از همان ماکت مقوایی نبود. ماکتی مقوایی که جیمی کارتر آن را برای رهبری ایران برگزید و رنگ و لعابش داد تا افسار عده یی موجود ابله و فریب خورده را به دست بگیرد و نیروهای ارزشمند انسانی را یا قتل عام کند و یا در جنگی ساختگی جلوی گلوله بفرستد.
   خمینی جنایتکار بود. جادوگر و فریبکار نیز بود اما در کل چیزی بیشتر از یک ماکت مقوایی نبود.
_______________________
نگاشته شده در تاریخ هفدهم بهمن دو هزار و پانصد و هفتاد شاهنشاهی