۱۳۹۰ بهمن ۱۷, دوشنبه

مقوای امام یا امام مقوایی


خمینی جز مجموعه یی از افکار پوچ، ریاکاری، فریب، جنایت و قساوت چیز دیگری نبود. آن زمان که آن مردک مضمحل قدم نحس و پلیدش را به ایران گذاشت، لحظه یی بود که سرنوشت ایران تغییر یافته و وارد سراشیبی و انحطاط به معنی واقعی کلمه گردید. پس به نوعی می توان ورود خمینی گجستگ را لحظه یی سرنوشت ساز دانست. سرنوشت ساز از این نظر که سرنوشت ما برای مدتی مدید و غیر قابل محاسبه فنا شد و به باد رفت.
    امسال طی ابتکاری مضحک و خنده آور، لحظه ورود روح الله خمینی به ایران به صورت ماکت مقوایی بازسازی شد. اینکار به قدری عجیب و غیر نرمال به نظر می رسید که صدای خود ایادی نظام را نیز بلند نمود که به نوعی این حرکت را تمسخرآمیز قلمداد کردند.
   حقیقت اینجاست که این بازسازی، اگرچه حرکتی ساده لوحانه اما دقیقن عین واقعیت بود. خمینی چیزی جز مقوا نبود و فراتر از همین ماکت مقوایی چیزی برای عرضه کردن به ملت بزرگ و شریفی مانند ملت ایران نداشت.
    مردمی چون مردم ایران اگرچه در برهه یی مهم از تاریخ، به اشتباه و خطا وارد مسیری شدند که روشنفکرنمایان حقه باز برای شان ترسیم کرده بودند اما به هر رو بن مایه و شالوده این ملت، ارزشمندتر از آن بود که شخص بی ارزشی مانند خمینی حتا در نقش یک نماینده مجلس بخواهد برای این مردم تصمیم گیری کند. اما از آنجایی که روزگار برای این ملت بازی خورده و خطاکار، تاوان سختی را در نظر گرفته بود، موجود سخیف و بی سر و پایی مانند خمینی، رهبری و زمامداری مطلق مردم را به دست گرفت و رسمن خود را چوپانی نامید که موظف است گله ی گوسفندان را هدایت کند.
   امروز و پس از سی و سه سال که از بازگشت شوم و کابوس وار روح الله خمینی به کشور ایران می گذرد، تجربیات تلخ و بیشمار، به ما آموخته اند که اهداف و ایدئولوژی خمینی، چیزی جز سودجویی شخصی و فریب کاری و حیله گری نبوده است. امروز ما به وضوح می فهمیم که خمینی چیزی بیشتر از همان ماکت مقوایی نبود. ماکتی مقوایی که جیمی کارتر آن را برای رهبری ایران برگزید و رنگ و لعابش داد تا افسار عده یی موجود ابله و فریب خورده را به دست بگیرد و نیروهای ارزشمند انسانی را یا قتل عام کند و یا در جنگی ساختگی جلوی گلوله بفرستد.
   خمینی جنایتکار بود. جادوگر و فریبکار نیز بود اما در کل چیزی بیشتر از یک ماکت مقوایی نبود.
_______________________
نگاشته شده در تاریخ هفدهم بهمن دو هزار و پانصد و هفتاد شاهنشاهی

هیچ نظری موجود نیست: