۱۳۸۶ آذر ۸, پنجشنبه

تاب بنفشه می دهد طره مشک سای تو

ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش

دلم از عشوه شیرین شکرخای تو خوش

شیوه و ناز تو شیرین خط و خال تو ملیح

چشم و ابروی تو زیبا قد و بالای تو خوش

در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار

کرده ام خاطر خود را به تمنای تو خوش...

روز و روزگار هر میهن پرستی٬ بی تردید با یاد آن موعود در غربت و محبوب قلب های پاک و پروردگار آنهایی که خرد را چراغ راه خود کرده اند می گذرد.

اکنون ایران٬ کهن میهن آریایی ما حاشا٬ سراپای پیکرش را لجن آلوده کردند و مشتی جنایت پیشه ی دون مایه٬ از کاشانه ی دیرین ویرانه ساختند و افسوس ایزد ما- کسی که هستی ما تقدیمی کوچکی ست به زیرپایش- ابرمرد یگانه و پادشاه بی همتای ایران٬ فرزند خلف شاهنشاه فقید آریامهر محمد رضا شاه پهلوی خدایگان میهن٬ اعلاحضرت همایونی رضا شاه دوم پهلوی - جانم فدای نام بزرگش باد- همان صاحب و پدر ایران نزدیک به سه دهه است٬ در تبعیدی سخت و طاقت فرسا سپری می کنند و همچنان چون سروی صبور٬ جز عشق به میهن و جز سخن ملاطفت آمیز خطاب به بندگان حقیرشان٬ کلامی از آن حضرت نشنیده ایم.

غزل زیر سروده یی ست ناچیز و حقیر که به خاک پای اعلاحضرت تقدیم داشته ام. اگرچه به نیکی می دانم خاطر مبارک معظم له از این دست دلنوشته های بی ارزش هرگز شاد نمی گردد و اگرچه آگاهم از این که اعلاحضرت همایونی٬ با ذکر این اوصاف و القاب خرسند نمی گردند. زیرا آن حضرت در پیشگاه "کیان میهن" خویش را برابر ملت می دانند٬ هرچند بزرگ منشی ایشان٬ چیزی از حقارت و کوچکی ما کم نمی کند.

غزل را در زیر ملاحظه می کنید:

در كوچه‌هاي چشم‌تان دارم شقايق مي‌شوم

من منتظر، بازيچه‌ي دست دقايق مي‌شوم

نام تو را اي بهترين سرفصل دفتر مي‌كنم

من مژده‌ي ديدار را پيوسته باور مي‌كنم

راز نگاهت ماه من٬ يك روز افشا مي‌شود

آن آفتاب مشرقي، اين بار پيدا مي‌شود

چشمان خيست را چرا از چشم ما كم مي‌كني؟

اندوه قلبت را فقط يك راز مبهم مي‌كني

من حتم دارم عاقبت٬ این بغض را گم مي‌كنم

این تیره شام کهنه را٬ در روشنا گم مي‌كنم

با ما تو از غربت بگو٬ اين واژه را آواز كن

اين قفل در گل مانده را با گوشه چشمی باز كن

برگرد تا باطل كني٬ اين فصل‌هاي سرد را

تا بشكني در چشم ما تك شاخه‌هاي زرد را

تو قول دادي خوب ما٬ يك روز هجرت مي‌كني

آن خاطرات خسته را اين بار قسمت مي‌كني

باور بكن اين پنجره٬ با دست او وا مي‌شود

ايمان بيار اي تيره‌ شب، خورشيد پيدا مي‌شود

این جهل در خود خفته را٬ روزی تو باطل می کنی

این کشتی سرگشته را٬ راهی ساحل می کنی

اين خواب خرگوشي بدان ديري نمي‌پايد٬ عزيز

آهنگ پاي شوم شب ديگر نمي‌آيد٬ عزيز

غربت نشين ‌آشنا٬ هر شب صدايت مي‌كنيم

قابل اگر باشد تو را٬ جان را فدایت مي‌كنيم

شاهنشه خوبان بيا، برگرد اي آرام جان

عهدی ست ما را نازنين! ما مي‌پرستيمت بدان.

_______________

نگاشته شده در تاریخ بیست و دوم آبان دو هزار و پانصد و شصت و شش شاهنشاهی

۱۳۸۶ آبان ۲۴, پنجشنبه

مرگ مشکوک دکتر زهرا- نمونه حکومت پوپولیستی اسلامی

شرح ماجرای غم انگیز مرگ دکتر زهرا بنی عامری- که به ظاهر خودکشی اعلام شد- نمونه یی آشکار از "حکومت پوپولیستی" است. آنچنان که جامعه شناسان از نظام پوپولیستی تعریف می دهند: "حکومت عوام٬ بر نخبگان جامعه". آیا غیر از این است که چندخواهر!!! و برادر!!! منکراتی که بعید می دانم بعضن حتا قادر باشند٬ پای یک ورقه امضا بزنند و شاید نیاز به جوهر و استامپ پیدا کنند- از فرط سواد و دانش!- مجوز دارند تا یک پزشک را توقیف کرده و در شرایطی معلق و با رفتاری اهانت آمیز٬ یکی از متخصصین جامعه را به بند کشیده و در بازداشت نگاه دارند. رسانه های خبری به قدر کافی مرگ مشکوک و تاسف آور این پزشک فقید را- که بیستم مهرماه امسال رخ داد- پوشش دادند و نیاز به شرح مفصل تری نیست٬ اما قصد دارم چند نتیجه گیری از این واقعه داشته باشم:

۱- بازداشت کردن و به بند کشیدن انسان ها در تمام کشورهای جهان - و در ایران ما پیش از انقلاب نحس۵۷- در شرایط ضروری و هنگامی صورت می گیرد که واقعن حضور آن فرد در اجتماع موجب خطر یا زیان برای سایر شهروندان باشد. اما در رژیم منفور اسلامی بی حساب و کتاب و با توجه به خط قرمزهای آخوندیزم- یعنی بی منطق و با دلایل ماورایی- شهروندان بی گناه یا برخی موارد کم تقصیر٬ پای شان به بازداشت و زندان باز می شود.

۲- اگر بخواهیم کمی کودکانه و بی تامل به این حادثه نگاه کنیم و علارغم شواهد بسیار دال بر روحیه بالا و اعتقادات قلبی "مرحومه دکتر زهرا"٬ حرف خواهران منکراتی را بپذیریم که ایشان اقدام به خودکشی کرده است٬ بازهم بازداشتگاه مربوطه مقصر و زیر سوال است که چرا نسبت به متهمین٬ دقت و بررسی کافی ندارد. یا امکانات احتمالی انتحار را از جلوی دست شان دور نمی کند. یا چنان شرایط روانی را بر متهم تنگ و طاقت فرسا می سازند که فرد مورد نظر را از زندگی بیزار کنند. آیا این نیز به بحث بی اعتنایی این حضرات نسبت به "جان ملت" بر نمی گردد؟؟؟

۳- به عنوان واپسین نکته ذکر این مساله مهم است: آیا یکبار وقوع چنین ماجرای شومی-که بیش از ده ها بار موارد مشابه آن را شنیده ایم-کافی نیست تا به نوابغ و مغزهای مملکت مان حق بدهیم٬ برای همیشه دست از آب و خاک خود بشویند و به آن سوی مرزها پناه ببرند. چنانچه اعلاحضرت همایونی رضا شاه دوم پهلوی در کتاب "نسیم دگرگونی" نگارش شده به قلم مبارک٬ خاطر نشان می سازند: "ابعاد فاجعه٬ در فرار مغزها و از دست دادن استعدادهایی که می توانستند در خدمت میهن خود به کار گرفته شوند٬ به راستی قابل محاسبه نیست".

آیا کشوری که نخبه هایش گریزان باشند و نتوانند در داخل مرزها دوام بیاورند٬ با تکیه بر کدام اهرم٬ قادر به پیشرفت یا حتا بقای خود و مردمش خواهد بود؟

بی تردید هر ایرانی خردمند٬ تا کنون به این نتیجه رسیده که ادامه حیات این رژیم برابر با نابودی ملت و ملیت ایران است.

___________

نگاشته شده در تاریخ بیستم آبان دو هزار و پانصد و شصت و شش شاهنشاهی

۱۳۸۶ آبان ۲۰, یکشنبه

شانزدهم آذر سالروز به خون تپیدن والاگهر تیمسار شهریار شفیق پهلوی نیا

بزرگ بود

و از اهالی امروز بود

و با تمام افق های باز نسبت داشت

و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید...

در آستانه شانزدهم آذر قرار داریم.

شانزدهم آذر هر ساله، با رویداد غم انگیزی رو به روست.
سالروز شهادت یک افسر دلیر و دلداده وطن و سفر کردن فرزندی بزرگوار و نازنین از کنار مادر ارجمند خود٬ والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی.

والاگهر فقید تیمسار ناخدا شهریار شفیق پهلوی نیا٬ در بیست و چهارم اسفندسال 1323 دیده به جهان گشودند.

ایشان دومین فرزند والاگهر اشرف پهلوی دخت شاه خوبان٬ رضا شاه کبیر بوده و نسبی والا و اصیل داشتند. آنان که به دیدار ایشان نائل آمده بودند، همواره والاگهر شهریار را٬ جوانی بلندبالا و بسیار فروتن ترسیم می کنند. جوانی نازنین و میهن پرست که سالیانی را در راه خدمت به کیان میهنش صرف کرد. پدر ایشان آقای "احمد شفیق "خواهر زاده "ملک فاروق" پادشاه فقید مصر است و خواهرش والاگهر آزاده شفیق پهلوی نیا که امروز پا به پای مادر و تک تک وابستگان دودمان جلیل سلطنت پهلوی تبعیدی طولانی و جان فرسا را سپری می کنند.

شادروان والاگهر شهریار شفیق پهلوی نیا، جزو واپسین افرادی بودند که از این دودمان جلیل القدر، خاک وطن را ترک کردند. ایشان به عنوان یک افسر بزرگ نیروی دریایی بر خود وظیفه می دانستند بمانند و پایمردانه خاک ایران و میراث کهن آریایی را حفظ کنند و حتا پس از به چنگ گرفتن قدرت توسط خمینی پلید و رفیقان نالایقش –در زمانی که کودتای57 پیروز شده بود- والاگهر عزیز٬ باز هم درنگ کردند و مدام با شاهنشاه فقید ایران پدر- دایی بزرگوارشان – در تماس بوده و کسب تکلیف می نمودند. با تنگ تر شدن حلقه فشارها٬ یک هفته پس از بر مسند نشستن ناخلف ترین حکومت تاریخ ایران-حکومت الله- و در آن هنگامه که دیگر مرزها به شدت زیر سیطره و کنترل اوباش اسلامی درآمده بود، شادروان والاگهر شهریار با کمک چند جان بر کف ارتشی و به وسیله یک لنج خود را تا دبی رسانده و از آنجا به سمت پاریس –ماوای مادر و خواهر بزرگوارشان در آن زمان –عزیمت کردند.

دلاور مرد نیک نام اندیشه دیگری نیز در سر داشت. همسر ایشان خانم مریم اقبال و دو فرزند کوچک شان. آنها نیز در پاریس به ایشان پیوستند.

در تهران دادگاه های بی محاکمه خلخالی خون آشام آغاز شده بود و تک تک بهترین و شجاع ترین سران ارتش حضوری و غیابی، از سوی بیدادگاه انقلاب محکوم به اعدام می شدند. زنده یاد والاگهر شهریار نیز یکی از همین افراد بودند که غیابن محکوم به اعدام شده بودند- تنها به جرم شرافت و میهن پرستی- اما دور از چنگال ستمکار این دون پایه گان٬ در کنار عزیزان خود زندگی ساده و غم انگیزی را طی می کرد.

خلخالی به دستور اربابش خمینی گروه تروریستی را به سر تا سر دنیا گسیل کرده بود تا تک تک محکومینی را- که به خیال وی از مهلکه گریخته بودند- بیابند و حکم را در مورد ایشان اجرا کنند.

شانزدهم آذر سال 1358 و در یک ظهر سیاه و غمبار وقتی شاروان تیمسار شهریار شفیق از آپارتمان خواهرشان والاگهر آزاده بیرون آمدند تا برای نهار خود و ایشان چند قلم خرید بکنند، دو نفر که روی موتور نشسته و کلاه ایمنی به سر داشتند تا چهره شان شناخته نشود٬ از پشت سر والاگهر را هدف دو گلوله قرار دادند و برادر در مقابل چشمان وحشت زده و هراسان خواهر- که از آنسوی پنجره ناباورانه می نگریست- به خون غلتید و دیگر بار حماسه بزرگ عشق به میهن و اصالت ناب آریایی را رقم زد.

آری در آن ظهر تلخ و غمبار والاگهر تیمسار شهریار شفیق پهلوی نیا، به ابدیت پیوست و ستاره درخشان دیگری شد تا روشنی بخش راه تمام رهپویان آزادی ایران باشد.

شاهنشاه فقیدآریامهر٬ به محض شنیدن این خبر تاسف بار- در حالیکه خود آن حضرت در تبعید حضور داشته و بیماری مهلکی را طی می کردند - آشکارا پیام تسلیتی صادر فرموده و از خواهرزاده عزیزشان به عنوان یکی از ارتشیان دلیر یاد کردند.

والاگهر شاهدخت اشرف پهلوی بهت زده و ناباور از پرواز بی هنگام این فرزند عزیز به سوی حقیقت، فاجعه به وقوع پیوسته را اعلام کردند و جهان در این مصیبت گریست.

بی شک باور این خبر، سخت و دشوار می نمود. غم از میان رفتن مردی بزرگوار که در طول عمر سی و پنج ساله خویش٬ از هیچ کاری برای اقتدار ارتش و خدمت به کیان پادشاهی بزرگ ایران فروگذار نکرد.

بیست و هشتمین سالروز شهادت"والاگهر تیسمار شهریار پهلوی نیا"را نخست به محضر والاگهر شاهدخت فرزانه اشرف پهلوی و همچنین به خدمت تک تک وابستگان خاندان جلیل و همواره جاوید سلطنت پهلوی و از همه والاتر به پیشگاه همایونی برترین انسان و سرور خردمندان اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی پادشاه ایران و آنگاه به حضور والاگهر آزاده شفیق پهلوی نیا و والاگهر شهرام قوام٬ دیگر برادر ایشان صمیمانه عرض تسلیت داریم. سلامتی و پیروزی شاهدخت به یادگار مانده از پادشاه فقید و سعید ایران رضا شاه کبیر٬ والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی را از خداوند خواهانیم.

روح بزرگ ایشان شاد و یادشان هماره.

پاینده باد ایران پادشاهی

________

نگاشته شده در تاریخ یازدهم آذر دو هزار و پانصد و شصت و شش شاهنشاهی

۱۳۸۶ آبان ۱۸, جمعه

حکومت اسلامی اسیر یک بحران(بخش دوم)

به این بحث در چندین پست پیشتر پرداخته شد و مروری شد بر بحران پیچیده یی که حکومت الله با آن دست به گریبان است و البته نکته یی مهم و شایان توجه در بحث گذشته به چشم می خورد:

رژیم برای رسیدن به فناوری هسته یی صلح آمیز(بخوانید سلاح کشتارجمعی )٬ ناچار به گزین کردن یک راه از میان دو راه بود که حقیر این گزینش را برای رژیم اسلامی یک "خودکشی اجباری "نامیدم به عبارتی انتخاب بین "نگهداشتن نیروهای اقلیت تندرو و طرفداران ذوب در ولایت " یا "گردن زدن آنان و تن دادن به سازش با اسراییل در راستای رسیدن به فناوری هسته یی".

و در این پست به فشارهای دردناک تری خواهیم پرداخت که کمر این حکومت سرکش و مستبد را دارند خم می کنند:

تحریم های همه جانبه: که دیگر نه فقط از سوی امریکا بلکه اخیرن آنجلا مرکر- صدر اعظم آلمان - نیز به آن اشاره یی جدی داشته است.

تهدید نظامی: هم از سوی اسراییل٬ هم از سمت فرانسه بنا به اظهارات سارکوزی و همچنین خود امریکا که پرزیدنت بوش اکیدن تصریح کرده در پانزده ماه باقی مانده از ریاست جمهوری اش٬ تکلیف خود را با ایران روشن خواهد ساخت و با توجه به هرگونه تهدید احتمالی موشکی از سوی ج.ا طرح سپر دفاع موشکی در برنامه نظامی امریکا قرار گرفته است.

اعلام حکم جلب خامنه یی(رهبر اعظم!!! رژیم وقت): که جدیدن از سوی آرژانتین و امریکا اعلام شده و به معنای واضح تر٬"علی خامنه یی" یک متهم فراری به شمار می رود که تحت تعقیب اینترپل(پلیس بین الملل)می باشد.

اعلان صریح امریکا دال بر تروریست بودن گروهک سپاه پاسداران: و همچنین زیر مجموعه اش "نیروی قدس "و فعالین دست چین شده سپاه در عراق شامل: جیش المهدی٬ جیش الشعبی و...

حالا تکلیف ج.ا در این میان چیست؟

آیا با وجود این همه بحران های کمرشکن و لاینحل٬ باز می خواهند بر مقوله اتمی شان پافشاری کنند؟ یا حتا همچنان امید دارند حکومتی را که از چهار گوشه جهان تهدید دایمی می شود و مقامات اصلیش در لیست جنایت پیشگان بزرگ تحت تعقیب هستند٬ سرپا نگهدارند؟ آیا کورسوی امیدی در افق های سیاه حکومت استبدادی اسلامی وقت دیده می شود؟

البته اگر در ذهن آنها چنین باشد عجیب نیست. بنا به فرموده اعلاحضرت همایونی رضا شاه دوم پهلوی: "احتمالن تصوری ساده لوحانه است که انتظار داشته باشیم٬ رژیم بی دغدغه از صحنه سیاست خارج شده٬ از کنترل دستگاه های دولتی چشم پوشی کرده و پایان جمهوری اسلامی را اعلام کند."

بی تردید همانطوری که معظم له اشاره فرمودند٬ رژیم تا آخرین نفسش دست از رجزخوانی بر نخواهد داشت اما وظیفه من و شمای ایرانی و مدعی عشق به میهن٬ در این میان چیست؟ آیا نباید در به آزادی رسیدن مرز و بوم اجدادی خود نقش آفرین باشیم؟

__________

نگاشته شده در تاریخ هفدهم آبان دو هزار و پانصد و شصت و شش شاهنشاهی

هفته بسیج و عشوه های پیرامون

نام هفته بسیج شما را به یاد چه می اندازد؟

یاد جوانان نوپایی که به دستور خون آشام قرن خمینی، ارتشی بیست میلیونی را به عنوان بسیجی تشکیل داده و با تفکر معیوبی که در آنان ایجاد کرده بودند، گروهی تلف شده و خیل بیشماری علیل و خانه نشین شدند.

یا اینکه شما را یاد قشر اوباش جامعه می اندازد که به نام عامران به معروف و ناهیان منکر، مدام در حال ارتکاب خشونت و ترویج افکار پوسیده و ارتجاعی خامنه یی و خمینی هستند.

این روزها اگر از سر بیکاری یا برای خنده سری به سیمای اسلامی بزنید، شاهد جوانان راه گم کرده و انگشت شماری هستید که البته لنز دوربین "خبرنگاران رژیم اسلامی انیران"، آنها را شاخص و فراگیر به شما جلوه می دهند و حنجره های شان را فریاد "جانم فدای رهبر" و "یاحسین"دریده است و با جمله رهبرشان میکس می شوند: "تفکر بسیجی رمز بقای جامعه است". به راستی از این جمله چه برداشتی می توان نمود: رمز بقای جامعه یا رمز بقای رژیم؟

چنین برداشت می شود که منظور این حضرات، در حقیقت همان بقای رژیم باشد؛ البته در سایه مغز شویی جوانان و تحمیق نسل فردا.

شاید یکی از پارامترهای بقای بیست و هشت ساله واپسگرایان، همین تلقین و ترویج تفکر بسیجی باشد. یا به عبارتی دیگر شریان حیاتی حکومت اسلامی٬ حضور بسیجیان در عرصه سیاست روز باشد.

بسیجی یعنی چه؟ بسیج به معنای آمادگی نظامی و همچنین اراده و تصمیم برای انجام کاری است. معنای عامه و تلقی این حضرات از بسیج، همان آمادگی جوانان ایرانی برای نبرد با تمام ارزش های انسانی است. بسیجی در زمان لازم اجازه تیر دارد، آنهم کشیدن اسلحه بر روی هم وطن خودش. بسیجی در هر زمان باید جان برکفانه از منافع انقلاب حفاظت کند و بزرگ ترین دستمزد تقدیم جانش، نام گذاری یک کوچه یا نهایتن خیابانی کوچک به نام اوست. دقت کنید یک جوان بسیجی که مغزش را موهومات سران این حکومت انباشته کرده در مواقعی حکم یک مرده متحرک را داشته و در پاره یی زمان ها نقش یک جلاد بی رحم و در تمام لحظه های زندگی اش یک انسان بی هویت است.

بسیج با توجه به پشتیبانی های مادی جمهوری ضد ایرانی اسلامی و همچنین با نظر به اعمال خشونت اینان بر تمام اقشار و آحاد جامعه و آنارشیزم ذاتی این گروه٬ هرگز یک نیروی مردمی نبوده و نیست و تمام شواهد دال بر دست نشانده بودن این گروهک همیشه در صحنه می باشند.

شاید بهترین راه برای از میان بردن این نیروی شوم و همیشه در صحنه!!!،حذف "تفکر بسیجی"از عرصه جامعه باشد نه حذف بسیجیان.

اگر به ریشه ها و گذشته بیشتر پیروان بسیج جمهوری ضد ایرانی اسلامی برگردیم٬ غالبن از عقده های فروخفته رنج می برند و تقریبن تمام آنها خالی از هویت رشد کرده و یا سنین بالاترشان دچار پروداکس های کشنده ناشی از جابه جایی حکومت نام داران تاجور(سلطنت پر شکوه پهلوی)، با خلافت دستاربندان است.

شاید پالایش ذهنی جوانان مبتلا به تفکرات بسیجی، نیازمند یک نوع "جایگزینی ارزشی" باشد. به معنای ساده تر، اگر همین جوانان با تاریخ کهن و مقتدر ایران و ریشه های تمدن باستانی آشنا شوند، آرام آرام از پوچیات بی سرانجامی که با ظهور حکومت اسلام گرایان، در مغز آنها وارد کرده اند، دست کشیده و انسانی و عاقلانه به فرا روی خود نگاه کنند.

______

نگاشته شده در تاریخ نهم آذر دو هزار و پانصد و شصت و شش شاهنشاهی

۱۳۸۶ آبان ۱۲, شنبه

نگاهی گذرا به رویداد تروریستی سیزدهم آبان


سال ۱۳۵۸و حدودن یک سال پس از چیرگی نیروهای خرابکار و به ثمر نشستن رفراندوم فرمایشی دوازده فروردین۵۸ که برابر با استقرار اختاپوس گونه "حکومت اسلامی" در میهن مان بود٬ هنوز تشکل های مختلف سیاسی در حال زورآزمایی و پنجه افکنی٬ برای به دست گرفتن مسند قدرت بودند و موازی با این جریانات٬ بیدادگاه رژیم نیز در حال اجرای بی حساب و کتاب " حکم اعدام "برای بیگناهانی بود که حتا خمینی و یارانش "فرصت دفاع کردن " را از ایشان گرفته بودند.

سفارت خانه امریکا واقع در خیابان روزولت٬ تنها نخ باریک ارتباط ایران و امریکا به شمار می رفت٬ آن هم در وضعیت اسف باری که مملکت از حالت ثبات و آرامشی که یک دهه قبل برخوردار بود خارج گشته و دچار واژگونی و بی ثباتی محض شده بود.

در این گیر و دار٬ اوباش خمینی با نام پیروان خط امام در تاریخ سیزده آبان سال ۵۸ به سفارت خانه امریکا حمله ور شده و با خشونت تمام٬ شصت و شش سفیر امریکا در ایران را - همراه با نقض تمام قوانین بشری - به گروگان گرفتند تا در مقابل سفیران اسیر شده٬ امریکا مجبور شود شاهنشاه آریامهر را- که در آن زمان بیمار و بستری بودند - به ایران بازگرداند تا ایشان نیز در کنار تمام جاوید نامان ارتش پرافتخارشان٬ برابر میز محاکمه قرار گیرند و در واقع پاسخگوی قدارانی باشند که روزگاری دراز خود آن حضرت٬ رحم و مروت درحق آنها روا داشته بودند. این اقدام رژیم اسلامی که به دست نوچه هایش انجام گرفت٬ صرف نظر از انگیزه های پلید و افکار باطل و موهوم شان دارای چند مورد مهم تخلف آشکار است:

۱-سفارت هر کشوری٬ جزو خاک آن کشور محسوب شده و تعرض به سفارت خانه برابر با تجاوز به خاک آن کشور و در واقع اعلان جنگی رسمی و جدی به آن مملکت است.

۲-تلاش برای به اسارت گیری و هرگونه محاکمه یا پیگردهای قانونی٬ در ارتباط با فردی که مراحل پایانی یک بیماری لاعلاج را می گذراند- حتا اگر آن فرد شاهنشاه محبوب ایران نباشد- به طور کلی خارج از تمام معیارها و مهم تر از آن خلاف قانون انسانیت است.

۳-هر نوع اقدام توام با گروگانگیری٬ به هر شکل و صورتی یک عمل تروریستی محسوب می شود.

۴-اعمال خشونت٬ کتک٬ روش های شکنجه و...برای افرادی که اسیر و دربند هستند- که شیرین بختانه عکس ها و فیلم هایش نیز کشف و دیده شده- اقدامی خلاف قانون و نقض آشکار حقوق بشر می باشد.

اگرچه سرانجام امریکا حاضر به بازگردانی پادشاه فقید به ایران نشد و رژیم اسلامی در تلاش شوم خود مغبون ماند و در پایان ماجرا گروگان های امریکایی - البته پس از تحمل کتک ها و شکنجه های سفارشی و مخصوص حکومت الله - توانستند سلامت به کشورشان برگردند٬ اما این واقعه شوم برای همیشه در تاریخ خواهد ماند و لکه ننگی ابدی بر دامن رژیم منفور اسلامی است.

تبهکاران اسلامی اکنون به سیزده آبان افتخار می کنند و عنوان" روز دانش آموز" نیز به آن داده اند!!!! هرچند ملل جهان و مردم آگاه ایران٬ همواره از این روز به عنوان یکی از سندهای سیاه پیشگی و تروریزم آشکار ج.ا یاد می کنند.

پاینده ایران پادشاهی.

_________

نگاشته شده در تاریخ دوازدهم آبان دو هزار و پانصد و شصت و شش شاهنشاهی