۱۳۸۶ آبان ۲۴, پنجشنبه

مرگ مشکوک دکتر زهرا- نمونه حکومت پوپولیستی اسلامی

شرح ماجرای غم انگیز مرگ دکتر زهرا بنی عامری- که به ظاهر خودکشی اعلام شد- نمونه یی آشکار از "حکومت پوپولیستی" است. آنچنان که جامعه شناسان از نظام پوپولیستی تعریف می دهند: "حکومت عوام٬ بر نخبگان جامعه". آیا غیر از این است که چندخواهر!!! و برادر!!! منکراتی که بعید می دانم بعضن حتا قادر باشند٬ پای یک ورقه امضا بزنند و شاید نیاز به جوهر و استامپ پیدا کنند- از فرط سواد و دانش!- مجوز دارند تا یک پزشک را توقیف کرده و در شرایطی معلق و با رفتاری اهانت آمیز٬ یکی از متخصصین جامعه را به بند کشیده و در بازداشت نگاه دارند. رسانه های خبری به قدر کافی مرگ مشکوک و تاسف آور این پزشک فقید را- که بیستم مهرماه امسال رخ داد- پوشش دادند و نیاز به شرح مفصل تری نیست٬ اما قصد دارم چند نتیجه گیری از این واقعه داشته باشم:

۱- بازداشت کردن و به بند کشیدن انسان ها در تمام کشورهای جهان - و در ایران ما پیش از انقلاب نحس۵۷- در شرایط ضروری و هنگامی صورت می گیرد که واقعن حضور آن فرد در اجتماع موجب خطر یا زیان برای سایر شهروندان باشد. اما در رژیم منفور اسلامی بی حساب و کتاب و با توجه به خط قرمزهای آخوندیزم- یعنی بی منطق و با دلایل ماورایی- شهروندان بی گناه یا برخی موارد کم تقصیر٬ پای شان به بازداشت و زندان باز می شود.

۲- اگر بخواهیم کمی کودکانه و بی تامل به این حادثه نگاه کنیم و علارغم شواهد بسیار دال بر روحیه بالا و اعتقادات قلبی "مرحومه دکتر زهرا"٬ حرف خواهران منکراتی را بپذیریم که ایشان اقدام به خودکشی کرده است٬ بازهم بازداشتگاه مربوطه مقصر و زیر سوال است که چرا نسبت به متهمین٬ دقت و بررسی کافی ندارد. یا امکانات احتمالی انتحار را از جلوی دست شان دور نمی کند. یا چنان شرایط روانی را بر متهم تنگ و طاقت فرسا می سازند که فرد مورد نظر را از زندگی بیزار کنند. آیا این نیز به بحث بی اعتنایی این حضرات نسبت به "جان ملت" بر نمی گردد؟؟؟

۳- به عنوان واپسین نکته ذکر این مساله مهم است: آیا یکبار وقوع چنین ماجرای شومی-که بیش از ده ها بار موارد مشابه آن را شنیده ایم-کافی نیست تا به نوابغ و مغزهای مملکت مان حق بدهیم٬ برای همیشه دست از آب و خاک خود بشویند و به آن سوی مرزها پناه ببرند. چنانچه اعلاحضرت همایونی رضا شاه دوم پهلوی در کتاب "نسیم دگرگونی" نگارش شده به قلم مبارک٬ خاطر نشان می سازند: "ابعاد فاجعه٬ در فرار مغزها و از دست دادن استعدادهایی که می توانستند در خدمت میهن خود به کار گرفته شوند٬ به راستی قابل محاسبه نیست".

آیا کشوری که نخبه هایش گریزان باشند و نتوانند در داخل مرزها دوام بیاورند٬ با تکیه بر کدام اهرم٬ قادر به پیشرفت یا حتا بقای خود و مردمش خواهد بود؟

بی تردید هر ایرانی خردمند٬ تا کنون به این نتیجه رسیده که ادامه حیات این رژیم برابر با نابودی ملت و ملیت ایران است.

___________

نگاشته شده در تاریخ بیستم آبان دو هزار و پانصد و شصت و شش شاهنشاهی

هیچ نظری موجود نیست: