۱۳۸۷ اردیبهشت ۹, دوشنبه

در و دیوار شهرهای ایران مملو از تمثال های اهورایی رضا شاه دوم پهلوی

این روزها شهرهای ایران و به خصوص پایتخت٬ حال و هوایی دیگر گرفته است. با تلاش دوستان عزیز و سرسپردگان راه بزرگ آزادی٬ در و دیوارهای شهر تهران٬ به تمثال مبارک همایونی مزین شد و عطر روی آن یار محبوب باز فضای سرزمین تاریک مان را آغشته کرد.

دیگر ساعت شماری به دقیقه شماری و دقیقه شماری دارد به ثانیه شماری بدل می گردد و عطش تماشای آن رخساره روشن و آن حُسن بی مثال خورشید فروزان و هماره برقرار ایران اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی آن ذات اهورایی و آن یگانه مژده ی تولد دوباره ی بهار٬ در این زمستان سی ساله سهمناک گریبان تک تک ایرانیان راستین را رها نمی کند.

به یمن کوشش دوستان مبارز و دلداده گان شمیم سر زلف آن سرور و منجی و یگانه میراث دار شکوه ایران و صاحب اورنگ کیانی٬ گوشه گوشه و کوی به کوی مملو از تصاویر ملوکانه شاهنشاه خوبان ذات همایونی رضا شاه دوم پهلوی شد تا ملت عزیز٬ فیض نظاره کردن آن رخ تابان را در هر کجای شهر داشته باشند. تصاویر آن حضرت با جمله زیبایی -که در پایین عکس ها نوشته شده بودند- با این عنوان: "مبارز می رزمد٬ حزب الله می لرزد"بر سر در خیابان های اصلی٬ روی درب مدارس و کودکستان ها٬ بر سرکوچه ها و بر فراز پل های عابر پیاده چهره نمایی می کنند تا در قلب ایرانیان پاک نهاد٬ نور امید و ایمان درخشش گیرد. ایمان به روز بزرگی که تمام ملت٬ شرف پابوسی حضرتش را از نزدیک داشته باشند.

این نوید درگوش فرد فرد هم میهنان تکرار می گردد که شهریار ایران سرانجام در زمانی بسیار نزدیک قدم بر چشم های مشتاق مان خواهند گذاشت و ایران را به لطف طلعت پرفروغ شان پر از خرمی و لبریز از شور و شکوه و آزادی خواهند کرد.

آن ذات اقدس در گفتگوی شان با نشریه تایم به تاریخ خرداد ماه سال هشتاد و پنج خورشیدی٬ در پاسخ به ویویان والت که از محضرشان پرسید: "آیا به راستی فکر می کنید هرگز به کشور خود باز خواهید گشت؟" با صراحت و اطمینانی که تنها به آن وجود عزیز تعلق دارد فرمودند: "این برای من٬ نه یک رویا٬ که یک یقین است"و امروز ملت ایران در زیر شلاق ستمکارترین حاکمان و بدکارترین و سیه پیشه ترین نظام های تاریخ بشری تنها به امید بازگشت ابر انسانی هستند که نقش خاتم لعلش جهان زیر نگین دارد.

به انتظار و امید برآمدن آفتابی که از یک ذات لایزال و بیکرانه سرچشمه می گیرد٬ آفتاب روشن و سربلندی که تمام عالم هستی برای قربانی یک تار مژگان "او" به نقش آفرینش درآمده است. ایرانیان از خُرد و کلان٬ از زن و از مرد٬ از روشن اندیش تا کارگر و زحمتکش و...چشم امیدشان تنها به رضا شاه دوم٬ به سمبل بی بدیل اتحاد و یگانگی٬ به مظهر شکوه و بالندگی و پرچمدار پیغام آزادی ایران خیره مانده است٬ به آن نماد فره ایزدی و به آن وجودی که اگرچه هرگز زبانی را تاب وصفش و ذهنی را توان درک عظمت آن وجود نازنینش نیست اما هیچ تنابنده یی آنی و لحظه یی از خیال ذات مبارکش فارغ نیست زیرا:

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست

عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

بی نهایت امیدواریم که این قدم های ارزشمند دوستان ایرانیار٬ شتابان تر و پیگیرتر باشد. هر یک روز که به عمر این حکومت طرار و جائر افزون شود٬ ایران و ایرانی سال ها به عقب بازخواهند گشت و بر عدد قربانیان شرافتمند راه آزادی اضافه می گردد. پس بنا به فرمایش پادشاه بزرگ ایران رضا شاه دوم پهلوی:"صفوف خود را در راه نجات میهن فشرده تر سازیم".

در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار

کرده ام خاطر خود را به تمنای تو خوش.

________

نگاشته شده در تاریخ هشتم اردیبهشت دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

۱۳۸۷ اردیبهشت ۵, پنجشنبه

سرکوب اندیشه و بیان - یک نمونه از تروریزم اعتقادی در رژیم اسلامی

پیش تر اگر خاطر دوستان مانده باشد، بحث تروریزم و ابعاد مختلف آن را - که رژیم اسلامی مورد استفاده قرار داده و می دهد - بررسی کردیم. مورد واپسین٬ "تروریزم اعتقادی" بود که همان سانسور و ارعاب دگر اندیشان معنا می دهد و صد البته شکل و ساختار مهلکی از تروریزم بوده و موجب می شود مردم در یک "تنگنای اعتقادی" قرار گرفته و حقی برای "ابراز اندیشه" نداشته باشند. همه می دانیم که حکومت ملاییزم سردمدار سانسور و سرکوب افکار است.

اگر نگاهی به جامعه هنرمندان ایران(نویسندگان، شعرا، کارگردان ها، هنرپیشگان، اهالی موسیقی و آواز و...)بیاندازیم٬ به آسانی ردپای سانسور و کانالیزه کردن افکار را ملاحظه می کنیم. با دقت بر جامعه روزنامه نگاران و منتقدین، سایه شوم ارعاب را بهتر تماشا خواهیم کرد و البته در دنیای مجازی اینترنت و در جای جای زندگی مردم ایران، دست پنهان و پیدای رژیم برای محدود سازی مردم تا جایی که نتوانند حقایق پیرامون را به درستی ببینند و یا "حرف"خود را به زبان بیاورند به چشم می خورَد.

نیک بختانه ملت ایران، غالبن تن به چنین سانسورها و محدودیت هایی- که برآمده از ذهن بیمار و تفکر عفن مسوولین است - نداده و جالب اینکه هرچه نوع و شدت محدودیت ها(خصوصن در حیطه قلم و یا دنیای مجازی)بیشتر شود، روش های مقابله با آن ازدیاد یافته و بر میزان "محبوبیت" فردی که سخنش مغایر با افکار تهی این سیاست بازان بدشمایل است افزوده می گردد.

چندی پیش فیلم "سنتوری" ساخته آقای داریوش مهرجویی به علت اینکه پاره یی از بنیان های ایدئولوژیک و ارزش های بی ارزش رژیم وقت را به بازی گرفته بود توقیف شد. نتیجه حاصل اینکه فیلم مربوطه به صورت زیر زمینی به بازار آمد و بیش از سه چهارم ملت٬ فیلم سنتوری را بر روی سی دی و با کیفیتی تقریبن مطلوب ملاحظه کردند ضمن اینکه فیلم نامبرده در کانادا نیز به نمایش عمومی درآمد تا دیگر خسارتی شامل سرمایه ی تهیه کننده محترم فیلم سنتوری نباشد.

مثال ها بیشمارند و شاید یک کتاب برای نام بردن از روزنامه های توقیف شده، خواننده ها و هنرمندان ایرانی در تبعید، نویسندگان تبعیدی، کتاب ها و فیلم های توقیف شده توسط وزارت ارشاد ناپذیر ارشاد، هنرپیشگان و کارگردانانی که به دلایل مضحک مدنظر حکومت وقت مدت مدیدی را ممنوع الفعالیت بوده و بعضن سوگمندانه تمام عمر این عزیزان را در برمی گرفت و.... لازم باشد و البته کتاب قطوری نیز خواهد شد.

باید نگاه کرد که حاصل دریافت شده از اینهمه سرکوب و "ترور اندیشه ها" برای رژیم چه بوده است؟ آیا نتیجه یی که از اینهمه خفقان و ارعاب اقشار جامعه عاید حکومت اسلامی شده برای شان بیشتر رضایت بخش است و یا شرم آور؟ آیا همین روشنفکران، دانشجویان، هنرمندان و جوانان و در واقع مردمی که امروز ناچارند در زیر سلطه ی یک رژیم دیکتاتوری٬ از کمترین حق آزادی بیان هم برخوردار نباشند در فردایی نزدیک تومار این اهریمنان را درهم نخواهند پیچید؟ آیا سکوت نسبی حاکم بر جامعه- که گهگاه فریادی آن را از هم گسسته و حکومت، با سرعتی برق آسا آن فریاد و آن فریاد زننده را خاموش می کند- هشداری برای یک توفان سنگین و غیرقابل تصور نیست؟

در تاریخ هیچگاه یک سیستم تروریست، بخت و اقبالی برای بقا نداشته است. ممکن است که امروز و در اوج حماقت شان٬ به زور دشنه هر فریادی را در گلو خفه کنند اما دیر نیست و بسیار زودهنگام خواهد بود روزی که در دادگاه بزرگ ملت ایران، به عنوان زشت کارترین حاکمان و پلیدترین متولیان، متهم و محکوم گردند. سردمداران رژیم و مزدوران مواجب بگیرشان امروز، به قدرت نظامی- تروریستی و همینطور جنون سرکوب اندیشه ها افتخار می کنند. اما از سد سُستی که پشت سرشان قرار دارد بی خبر و غافلند و نمی دانند با شکسته شدن این سد، خاکسترشان نیز برباد خواهد رفت. دکترشفیعی کدکنی سروده زیبایی دارد که قسمتی از آن، پایان بخش این نوشتار است:

گفتند رو به اوج روانیم

دیدیم سیر، سوی هبوط است

شعر سپید نیست که خوانیش

این جعبه ی سیاه سقوط است.

__________

نگاشته شده در تاریخ چهارم اردیبهشت دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱, یکشنبه

ای من فدای شیوه چشم سیاه تو

در گریز سال های سیاهی که بر میهن مان گذشت، در اوج تلخکامی ها، در منتهای تیره روزی وطن و در شتاب حوادث و رویدادهایی که بسیار سریع رخ داده و در یک بازه زمانی مشغول شکل دادن سرنوشت ایران و ایرانی هستند، همواره یک اصل پابرجاست و آن هم "اصل باوری" ما مردم ایران است. به گونه یی دیگر می توان گفت در راءس تمام امور، امید سایه افکنده است. امید بازگشت یار و انتظار آمدن کسی که هرحرف از نامش وسعتی به قدر و اندازه دریای بیکران دل های عاشق و میهن پرست ایرانی دارد.

روال بر این بوده و هست که هر از گاهی سخن ناچیز این دل شرمسار را به خاک پای یگانه سرور و خورشید تابان و شهریار و پادشاه و معبود و خداوند ایران زمین پیشکش دارم و مثنوی زیرین، یکی از دل نوشته های این حقیر است که به پیشگاه ملوکانه و بلند مرتبه شاه شاهان ذات اقدس همایونی اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی - که هست و نیست ما در یَد مطلق حضرتش است و امید دارم که جان ناقابلم فدای گوشه چشمی از ایشان شود - تقدیم شده است:

بغض در گلوی بسته ام اسیر گشته است

قلبم از زمین و از زمانه سیر گشته است

منتظر نشسته‌ام كه انتظار گل كند

در پس خزان رفتنت، بهار گل كند

توي خواب هر شبم مسافري كه مي‌رسي

خواب جاده ديده‌ام٬ تو عابري كه مي‌رسي

سهم سال‌هاي من، خيال خسته‌ي شماست

امتداد بغض سخت و ناشكسته‌ي شماست

خانه، عطر خاطرات عاشقانه مي‌دهد

خاك شهر اگرچه بوي تازيانه مي‌دهد

حيف از آن ترانه‌ها و بوسه‌ها كه خاك شد

عشق هم درين حصار تشنگی هلاك شد

در پس همين قفس، شكسته بال رفتنم

كنج خستگي نشسته فرصت پريدنم

اي حكايت هميشه‌هاي درد، گريه كن

شاهد عبور فصل‌هاي زرد، گريه كن

بسته در قفس ولی شبیه يك پرنده‌ايم

مُرده ایم اگرچه بارها، هنوز زنده‌ايم

اين غريبه‌هاي غرق در غبار، كيستند؟

سايه‌ي سياه اين شبان تار، كيستند؟

تا كجا، چه‌قدر، سنگ چشم و پست گشته‌اند

از شكستن پياله‌ها چه مست گشته‌اند

مي‌رسند و از نفیرشان بهار مرده است

زیر پای ‌شان تمام خانه جان سپرده است

كوچه كوچه‌هاي شهر را شهيد كرده‌اند

از دم پلشت شان چنین پلید کرده اند

جاده مه گرفته است و آشنای راه نیست

سال‌هاست شب شده قبول، اگر چه ماه نيست

لحظه‌هاي‌مان اسير پنجه‌هاي بهمن است

بايد از زمان سفر كنيم، وقت رفتن است

توي خواب هر شبم مسافري كه مي‌رسي

نازنین ترین من! تو عابري كه مي‌رسي

ای خجسته مژده ی بهارها، بیا به باغ

ای بشارت شکوفه های آشنا به باغ

در حریم بغض خود به انتظار مانده ام

پشت این خزان به حسرت بهار مانده ام.

________

نگاشته شده در تاریخ سی و یکم فروردین دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

۱۳۸۷ فروردین ۲۹, پنجشنبه

یک پیش طرح از فاجعه دست یابی رژیم اسلامی به کلاهک

کوششی که رژیم حاکم برای دست یافتن به غنی سازی اورانیوم٬ قریب به ده سال ابتدا مخفیانه و سپستر آشکار پی گیری و دنبال کرده یا به عبارتی بهتر همان بحران اتمی رژیم اسلامی٬ اکنون شتاب عملیاتی به خود گرفته و چنانچه از تلاش های مصرانه این حضرات پیداست بر آن هستند که تا پایان سال هشتاد و هفت خورشیدی به نتیجه تلاش های مکارانه و مخرب خود دست یابند.

اینکه رژیم عصیانگر اسلامی مایل است٬ از این به اصطلاح فناوری هسته یی به ساخت کلاهک هسته یی دست یابد کسی تردیدی ندارد. مساله بسیار واضح است و امروزه حتا برخی از خود هواداران و سرسپردگان ولایت نیز به شکل ضمنی تایید می کنند که وقتی بسیاری از کشورها چنین سلاحی را دارند پس چرا "ما" نداشته باشیم؟؟ و البته روی این واژه "ما" کمی تامل بایسته است که "ما" دقیقن به چه معناست و اینکه صد البته تفاوت سران سرکوب گر یک رژیم ضدمردمی، با توده های مظلوم و ستم کشیده ملت تفاوت از زمین تا به آسمان است. حالا که در صورت مساله تردیدی وجود ندارد٬ یک چرایی طرح می شود:

چرا جمهوری استبدادی اسلامی می خواهد به سلاح اتمی دست یابد؟

پاسخ این پرسش نیاز به یک پیش آگهی دردناک دارد که اگرچه هرگز نمی خواستم چنین مطلبی را در یک وب عنوان کرده و خاطر بازدیدکننده ها را آزار دهم اما حس کردم، درک وخامت موضوع نیاز به شرح تاسف بار یک" فاجعه انسانی" دارد که دیر یا زود رخ داده و مسوول و مسبب آن٬ یک حکومت بدوی واپس گرا- آن هم دربدترین شکل خود- خواهد بود که تک تک ایرانیان را فدا و قربانی آمال یا همان ذهنیات پوچ خود کرده است.

شرحی بر گذشته ی تاریک این رژیم:

از زمانی که خمینی افکار و بینش سیاه و ایران ستیز خود را فرموله کرد، یکی از مهم ترین دیدگاه ها و یا ترجیع بند تزهای سیاسی اش: "نابودی اسراییل" بود. البته صرف نظر از اینکه رژیم اسلامی پایه و مبنایش را بر "مرگ" گذاشته و در صدر- به تعبیرخودشان - ارزش های انقلاب!، مرگ مردم در سراسر دنیا و نابودی نوع بشر قرار دارد. این طرح از سوی شخصی به نام "روح الله خمینی هندی زاده" عنوان شد که از پایین ترین حد سواد برخوردار بوده و تمام عمر خود را تا کهنسالی در جهالت مطلق زیست و البته آرا و افکار خود را نیز بدون فکر و دقت بر جوانب امر نابخردانه بر زبان آورد. آیت شیطان خمینی در وصیت نامه تهی و سبکسرانه یی- که به وی منتسب می باشد - باز بر نابودی کشور اسراییل تاکید اکید کرده است.

پس از مرگ خمینی و ظهور جانشینانش حواشی این مساله بررسی شد و اینکه چه گونه و با کدام روش می توان یک کشور را - که عضوی از سازمان ملل بوده و جایی در نقشه جهان دارد - حذف و نابود کرد. این فکر پلید و ضد انسانی، بارها مورد تجزیه و ارزیابی قرار گرفت و ممکن ترین راهی که رژیم اسلامی برای یافتن آن کوشید٬ دست یابی به یک سلاح اتمی(همان کلاهک )بود. زیرا در حال حاضر بمب های هسته یی از بالاترین قدرت ویرانگری برخوردارند و صرف نظر از قدرت غیرقابل تصور بمب های هیدروژنی، یک بمب هسته یی از حیث بیولوژیک نیز قادر به تخریب گری در سطحی وسیع و گسترده است.

پیش طرح یک فاجعه:

بنا را بر این می گذاریم که حکومت جانشینان وارونه خدا بر زمین٬ پس از طی پیچ و خم فراوان به ساخت این بمب راه یابد. شکی نیست که بی درنگ هدف نشانه گیری از سوی حکومت٬ کشور اسراییل خواهد بود. البته اسراییل آسیب می بیند. آسیبی تلخ و دلخراش از نظر انسانی و حتا زیست محیطی اما جمهوری استبدادی اسلامی از یک موضوع مهم غافل و فارغ است و آن هم اقدام تلافی جویانه و بلافاصله از سوی اسراییل است که پس از امریکا و شاید هم روس، دارای بزرگ ترین زرادخانه های سلاح هسته یی است که هر کلاهک آنها٬ قدرتی ده ها برابر کلاهک ساخت رژیم وقت ایران داشته و صد البته آنها وقتی خود را زخم خورده ببینند حتا نیمی از کلاهک های زرادخانه اسراییل کافی است تا ایران را ده ها بار شخم بزند و با خاک یکسان کند طوری که نه تنها یک بنا و ساختمان٬ که حتا یک ارگانیزم زنده در کشور هفتاد میلیونی ما باقی نماند.

در چنین شرایطی امریکا(برخوردار از مجهزترین زرادخانه اتمی جهان)و سایر کشورها نیز به کمک اسراییل خواهند آمد و اذهان دنیا نسبت به ایران- به عنوان یک کشور مهاجم هسته یی- صد در صد منفی است و هیچ دست یاری یی به سوی کشورمان دراز نخواهد شد تا بدین سان کهن ترین کشور جهان با تمام مردمانش از دنیا پاک شوند و آرزوی دیرینه همان "اسلام عزیزِ خمینی" که از ابتدا ویرانی و مرگ ایران و ایرانی بود، سرانجام به دست مشتی عمامه دار تهی مغز محقق گردد.

این واقعن تلخ است و شاید تلخ تر از این رویداد نتواند در تصور هیچ جنبنده یی راه یابد اما یک واقعیت زود هنگام است که اگر به عمق خطر واقف نباشیم در مدتی بسیار کم تر از پنج سال بعد، به وقوع خواهد پیوست.

تنها راه جلوگیری از این فاجعه بشری، حذف رژیم سلطه گر اسلامی از ایران است. اسراییل در بدو امر هرگز خطری برای ملت ها و برای ایرانیان نیست. چشمان خود را باز کنیم تک تک کشورها و مردم دنیا مانند ملت ایران، حق زنده بودن و زندگی کردن دارند و تنها عاملی که باید محو و سرنگون شود- و بردار زمانی آن نیز مهم و شایان توجه است- همین حکومت اسلام گرایان است که تهدیدی آشکار برای تمام ملل و خطری جدی برای مردم ایران به شمار می رود.

__________

نگاشته شده در تاریخ بیست و هشتم فروردین دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

۱۳۸۷ فروردین ۲۵, یکشنبه

پیام بزرگ منشانه شهریار ایران رضا شاه دوم پهلوی به جبهه ملی


آقای عباس امیرانتظام از مبارزین پیش کسوت راه آزادی ایران است که بیست و هشت سال پیش رژیم استبدادی اسلامی حکم اعدام وی را صادر کرد که اگرچه این حکم ناجوانمردانه به حبس ابد کاهش یافت اما باز چیزی از صعب بودن و استخوان سوز بودن آن کم نمی کند که یک انسان آزاد اندیش به جرم کوشیدن برای آزادی هم میهنان خود مجبور باشد مدت زمانی طولانی- شاید تمام عمر خود- را در پشت دیوارهای تاریک زندان سپری کند. اخیرن رسانه های معتبر اعلام کردند که عباس امیرانتظام، وضعیت جسمانی مطلوبی ندارد و در آستانه یک عمل جراحی جدی و سنگین قرار گرفته است.

در چنین شرایطی باز هم طلعت تابناک و مهر فروزنده بر بام اشراقی میهن مان، شهریار قلب های منزه ایرانی، سرور عالمیان و پادشاه بزرگ و محبوب ایران٬ ذات همایونی اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی در تاریخ بیستم فروردین امسال اراده کردند تا از سر لطف و مهر بی کرانه یی که در آن ذات اهورایی متبلور است پیامی را در این رابطه به جبهه ملی ایران ابلاغ فرمایند. آن حضرت در پیام ملوکانه شان این زندانی سالخورده را "متفکر" و "دولتمرد" نامیده و برایش آرزوی سلامت و استقامت فرمودند.

متن پیام معظم له به شرح زیر است:

دوستان و همرزمان سکولاريسم، آزادی و سربلندی ميهن در جبهه ملی ايران،

چندی است اطلاع يافته ام که مهندس عباس امير انتظام اين متفکر و دولتمرد ايرانی و مبارزی که ديرپائی است در راه آزادی و بهروزی ميهن گرانقدرمان در تلاش بوده است، تلاشی که از بابت آن بهای سنگينی را خود و خانواده محترم ايشان و همرزمان وی متحمل شده اند و همچنان می شوند، بار ديگر در چنگ بيماری گرفتار آمده و روزگارش سخت تر از پيش شده است.

همرزمان من،

تلاش ها و مقاومت ايشان در راه مبارزه برای آزادی، سرمشقی است برای همه کسانی که به آزادی ميهن عزيزمان ايران می انديشند.

من نيز با تمام وجود با کسانی که در اين راه تلاش می کنند همراهم. من برای مهندس اميرانتظام، اين پير سياست و خيرخواه ميهن و ملت از پروردگار آرزوی سلامت و استقامت دارم.

خداوند نگهدار ايران باد
رضا پهلوی

با سپاس از سایت وزین ایران ب ب ب برای قراردادن پیام ملوکانه
________

نگاشته شده در تاریخ بیست و چهارم فروردین دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

۱۳۸۷ فروردین ۲۳, جمعه

تکذیب نامه دبیرخانه ملوکانه شهریار ایران پیرامون مطلب دروغین آژانس خبری فارس


نه بیست و نُه سال، بلکه برای عامی ترین و نادان ترین اقشار جامعه نیز تنها دو -سه سال بس بود تا دریابند، رسانه های وابسته به رژیم اسلامی از دروغگو ترین و جعلی سازترین رسانه های سراسر دنیا هستند. اگرچه ما همه می دانیم رسانه های مزدور حکومتی، بُرد چندانی حتا در خود ایران ندارند و اگرچه کمی مضحک است اما حقیقت دارد که ملت ایران برای شبکه سراسری و شبکه خبر سیما هم تره یی خرد نمی کنند چه برسد به برخی تارنماهای وابسته و حقیر مانند آژانس خبری فارس و غیره...

پایگاه خبری(بخوانیدخبرساز)فارس، در تاریخ نوزدهم فروردین بازهم دسته گل به آب داده و یک دروغ شاخدار دیگر را در خروجی خبری خود قرار داده است تا برای چند هزارمین بار یقین کنیم: آنچه که یک سیستم دین سالار و مملکت فروش از آن عاری و بی بهره است همان راستی و درستی است. هرچند از پیش می دانستیم و می دانستند.

نامه همایونی شهریار ایران رضا شاه دوم پهلوی را که در مجله واشنگتن پست منتشر شده همه خوانده ایم و این حقیر نیز در تاریخ چهاردهم فروردین ماه آن را به روز کردم تا عزیزان بازدیدکننده از طریق این وبلاگ، شرف مطالعه متن آن حضرت را داشته باشند.

بنگاه یاوه سرایی فارس نیوز!! در تاریخ یاد شده از قول مبارک ایشان مطالبی کاملن جعلی و تحریف شده را قرار داد که کوچکترین همخوانی با جملات ملوکانه و روح حاکم بر کلام اعلاحضرت نداشت. جملات زیر(که با رنگ دیگری نمایش داده شده) از این خبرگزاری برداشت شده و به علت رعایت در امانت بدون کم و کاست درج شده است :

به گزارش خبرگزاري فارس، رضا پهلوي طي مقاله اي در روزنامه واشنگتن پست نوشت: ما در اين زمينه از مجاهدين خلق (منافقين) نيز براي ايجاد اين حكومت جديد استفاده مي كنيم و حتي دوم خردادي داخل ايران نيز مي توانند با ما همراه شوند.
وي گفت: دوم خرداديها بايد تكليف خود را هر چه زودتر با نظام ايران روشن كنند.
رضا پهلوي در ادامه اين مطلب از جهانيان خواست تا كمك كنند در ايران يك كودتاي مخملي رخ دهد.
يك فعال ضد انقلاب خارج نشين نيز گفت: طي ماههاي اخير تحركات داخلي و خارجي براي هدايت يك كودتاي مخملين در ايران شدت بيشتري به خود گرفته است.
مسعود آذري طي مطلبي در يك پايگاه اينترنتي اپوزوسيون خارج نشين نوشت: به نظر مي رسد با توجه به قرائن و شواهد سال جديد سال اپوزوسيون شدن برخي ديگر از چهره هاي جبهه اصلاحات است.
وي با ادعاي خارج شدن برخي دوم خرداديها از ايران طي هفته هاي اخير گفت: اين كار اشتباه است طرفداران كودتا بايد در ايران نيز بمانند تا بتوانند نيرو جذب كنند و پلي ارتباطي بين ما و مردم ايران برقرار كنند.
انتهاي پيام/

تنها در این میانه از یک چیز متعجبم آیا یک رژیم دیکتاتوری نظیر حکومت وقت ایران، گمان می کند با ملتی احمق طرف است؟ آیا نمی داند از هر ده کاربری که سایت ملوکانه پادشاه ایران را هر روز باز می کنند- و تعدادشان نیز از شماره فراتر است-یک نفرشان احتمال دارد سری برای کنجکاوی هم شده به فارس نیوز بزند و این یعنی آن یک نفر نیز هر دو را با هم می خواند. آیا تارمویی از غیرت نیز در وجود بی وجود این لاشخورهای بی مصرف باقی نمانده که از افشای زودهنگام دروغ های شان شرمنده شوند و از پوزخند حقارت آمیزی که بر لب مردم می نشیند حس خجالت و سرافکنده گی به آنها دست دهد؟؟ البته زیاد هم نباید متعجب بود چون افرادی که نه برای شرف- که هرگز نداشته اند-بلکه برای پول –که از خزانه مملکت به جیب های عریض و طویل شان سرازیر است-قلم زده و جای یک سایت وزین خبری، یک مضحکه پرجنجال را برای ارضای هوس های شخص خامنه یی اداره می کنند انتظار کدام شرم و خجالتی را می توان داشت.

دبیرخانه ی ملوکانه شاه خوبان ذات اقدس همایونی اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی ساعاتی پس از نشر مطلب تحریف شده در سایت خبری فارس، بنابر اراده آن وجود کبریایی٬ تکذیبیه یی را منتشر نمود تا اذهان عمومی از ماهیت دون پایه و بی ارزش رسانه های وابسته به ملایان با خبر شوند. انگیزه معظم له از انتشار این پیام٬ بی شک همان لطف و توجهی ست که نسبت به توده های ملت شان داشته و روشن ساختن آنان برای حضرتش مهم و مدنظر است.

متن کامل صادره از دبیرخانه پادشاه ایران را در زیر بخوانید:

دوشنبه ۱۹ فروردين ۱۳۸۷

مسئول محترم آژانس خبری فارس،

بازگشت به خبر منتشره بتاریخ ۱۹فروردین ۱۳۸۷ در تارنمای خبری فارس در مورد مقاله شاهزاده رضا پهلوی در واشنگتن پست٬پسندیده است هر زمانی که به متن یک مصاحبه یا مقاله در آن تارنمای خبری استناد میشود٬به مطالب بیان یا اشاره نشده استناد نشود.


به پیوست برگردان فارسی مقالۀ مذکور ارسال گردیده و موارد ذکر شده در تارنمای خبری فارس قویا تکذیب می شود.

دبیرخانه رضا پهلوی

لینک به تارنمای ملوکانه پادشاه بزرگ ایران اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی
__________

نگاشته شده در تاریخ بیست و دوم فروردین دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

۱۳۸۷ فروردین ۲۱, چهارشنبه

اسلام اهریمنی قد افراشته برابر یک هنرمند- فیلم فتنه و بازتاب آن

ماجرای ساخت فیلم فتنه(fitna)و جنجالی که در طی سه چهار هفته اخیر از سوی مسلمانان افراطی و بنیادگرا برخاست به گوش همگان آشناست. هرچند از بام افتادن طشت رسوایی دین فروشان جاهل و واکنش تهدیدگرانه ازسوی حاکمان دینی٬ تازگی نداشته و سوژه یی تکراری است.

گیرت وایلدرز(greet wilders)رهبرحزب آزادی و عضو پارلمان هلند، چندی پیش اقدام به ساخت فیلمی کوتاه نمود تا واقعیت پشت پرده ی دین سیاسی را به تصویر بکشد. این نماینده آزادی خواه مجلس هلند، در زمان شانزده دقیقه یی که در اختیار داشت چیره دستانه روح پلید جامعه مسلمانان جهان را به نمایش درآورد و بحث شوم "جهاد" و "فرهنگ قتال" را- که سرمایه نخستین و واپسین اسلامیان است -دستمایه کرد تا فیلم خردمندانه یی بسازد و سینه خود را برابر تیغ و دشنه ی بیرحم ترین و جانی ترین موجودات تاریخ(مجریان اسلام)آماج کند.

از همان بدو پخش این فیلم - که با اقبال شایانی هم مواجه بود- موج تهدیدها و رفتارهای ناراحت رژیم وقت ایران و تنی از لاشخورهای دست پرورده اینان در سایر کشورها٬ متوجه آقای وایلدرز شد و اگرچه تا این لحظه که این مقاله نگارش می شود وی از امنیت و سلامت برخوردار است اما با توجه به آنچه ما از این تبهکاران سراغ داریم مشخص نیست چه معامله یی با یک هنرمند آزاداندیش خواهند داشت.

در این مطلب، بحث اصلی بر روح تروریست و سرکوب گر پرچمداران اسلام در قرن حاضر دور نمی زند. حال آنکه این را همه می دانیم و بر خرد و کلان پوشیده نیست که کارنامه سیاه و بیست و نه ساله حکومت الله و همچنین بخشی از تفکر تیره شان- که بر طبق سخن خمینی به دنیا صادر شده و در حال صدور است!- جز جنایت و کشتار بشری هیچ نبوده و نیست.

حرف بر سر تمایل یک رژیم دیکتاتور٬ به "ناآگاه نگهداشتن"توده های مردم است٬ تا در زمان لازم چون گوسپندی حرف اینان را بی کم و کاست تکرار کرده و یاوه های این حاکمان بی لیاقت را بی تامل باور کنند. سوگمندانه بعضی از افراد- که تمایلی به حکومت وقت نیز ندارند- تحت تاثیر جوسازی رسانه یی، نابخردانه اصرار می ورزند که فیلم فتنه(یا نظایر آن)به محمد(ص)اهانت کرده است و محمد پیامبر ما نیز هست و...از این دست خزعبلات .

مانده ام افرادی- که توده غالب ملت بوده و دلخوشی از سیاست های این حکومت ندارند- چرا دوست دارند نشخوار کننده دروغ های سیاسی این حضرات باشند بی آنکه به خود زحمت نگاه کردن این فیلم کوتاه را بدهند؟؟ این یک "سیاست بازی" کثیف و یک سناریوی تکراری است که رژیم خمینی از بدو آغازش می خواست در اذهان خام مردم خود راجانشین امام دوازدهم جا زده و هر واقعیتی که در مورد ماهیت زشت او و یارانش گفته می شد اهانت به امام و پیغمبر وانمود کند!!

کاش بعضی ها از خواب خرگوشی بیدار می شدند تا می دیدند حاکمان جور، از یک دین برای خود سنگری محکم ساخته اند. آنهم از دینی که بیشتر ایرانیان به آن گرایشی کم و یا زیاد دارند. تروریزم اسلامی ارتباطی به محمد ندارد. مگر نعش متعفنی به نام حسن نصرالله یا اسماعیل حنیه ووو دیگر اصحاب قتل و کشتار، جانشینان محمد هستند. اگر این است که وای بر چنین پیامبری و اگر این نیست وای بر این نادانان درخواب مانده و زودباور.

یک مسلمان لزومن تروریست نیست، این را همه می دانیم بلکه شخص پیاده کننده اسلام و به خصوص احکام آن مظهری از فسق، تروریزم، دنائت و فتنه انگیزی است. فتنه، به فتنه گری مسلمانان در انفجار مهیب یازده سپتامبر می پردازد. به گردن زدن و دست و انگشت قطع کردن توسط مسلمانان٬ جدا کردن دست و پای افراد زنده زنده از بدن شان٬ جمله های هولناکی که از زبان ملایان حیوان صفت بیان می شوند، بر جهاد و فرهنگ کثیف شهادت طلبی(بخوانید کشتار طلبی)این پدیده های شوم عصر امروز انگشت گذاشته و چهره زشت اینان را در برابر نظرمان آشکار می سازد. اسلام امروز و به طور کلی اسلام سیاسی٬ یک دین اهریمنی است٬ یک دیو سنگدل که برای نابودی ملت ها و فرهنگ ها کمربسته و آماده است. فیلم فتنه٬ برآمده از یک ذهن آگاه و دیدگاهی انساندوستانه است که به جنگ اسلامیزم و ایدئولوژی خون و خشونت آمده است٬ تا از حقوق و آزادی یکایک بشریت دفاع کند.

کمی به خود بیاییم و آزادی اندیشه را غنیمت بدانیم. به دیدگاه های روشنگرانه احترام بگذاریم و نگذاریم دموکراسی٬ مرعوب بت پرستی جاهلان واپسگرای رژیم وقت ایران شود.

آتش این فتنه ها از گور همین حکومت بلند می شود. این را کسی نیست که نداند. هم دنیای غرب و هم ملت عزیز بر این واقعیت تلخ واقفند. گیرت وایلدرزها می خواهند این واقعیت تلخ را از دیده ما بگذرانند تا شاید به خود آییم و ریشه ناکامی جهان را- که همان حکومت دینی است- از بیخ و بن برکنیم تا "خورشید حقیقت" برآید و جانشین تاریک اندیشی شود.

فیلم فتنه را از سایت وزین ایران ب ب ب آنلاین ببینید

"هشدار! تماشای این فیلم به علت صحنه های دلخراش٬ به کودکان و بیماران روحی توصیه نمی شود"

_______

نگاشته شده در تاریخ بیستم فروردین دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

۱۳۸۷ فروردین ۱۷, شنبه

پیرامون سی و یکم اردیبهشت

پیرامون سی و یکم اردیبهشت و در واقع بحث راهپیمایی پنج روزه یی که درطی هفت ماه اخیرتوسط تنی از بلاگرها از جمله بنده مطرح شد پرسش های فراوانی وجود دارند. اکنون که تا پایان اردیبهشت امسال زمان زیادی نمانده٬ حس کردم بد نیست اگر در این باب توضیح مختصری دهم:

عزیزی از دوستان فعال درعرصه وبلاگ های مبارز-که لینک ایشان نیز در لیست پیوندهایم موجود است-در حدود نیمه های آبان سال گذشته نظری را برای من و تعدادی دیگر از دوستان ثبت کرد(من بعدن دریافتم که برای دوستان دیگرمان نیز این نظر را به ثبت رسانده بودند). ایشان گفتند که در چنین روزی قرار است تجمعی مهم در میدان بیست و چهار اسفند(انقلاب)برگزار شود و بنابر گفته این دوست٬ ظاهرن جنبش نامبرده از سوی اپوزیسیون نیز پشتیبانی می شود. به شخصه همواره معتقد بوده و خواهم بود که هر اقدامی اگرچه کوچک، اما کوچک نیست و می تواند سرمنشا قیام های بزرگ باشد.

این اصلی است که نه تنها بنده حقیر بلکه تک تک تئوریسین ها و نظریه پردازان جنبش های مبارزاتی و سیاسی با این اصل همسو و موافق هستند. من بر حسن نیت این دوست مهر تایید زدم- ضمن اینکه تا این لحظه رویدادی پیشامد نکرده تا نظرم را نسبت به ایشان برگرداند- و در پای پست هایم پس از آن اشاره یی به این راهپیمایی و در واقع اعتراض می نمودم و در یاهو نیزpmهایی در این خصوص برای یاران ارسال می کردم. درخواست من از این ایرانیار٬ تنها یک مورد بود و آن هم ارایه سندی که پشتیبانی اپوزیسیون را از این جنبش مسجل و روشن سازد. برای چنین درخواستی دو دلیل مهم داشتم:

نخست دوستان بسیاری پیوسته پرسش شان این بود که آیا این جنبش ازسوی هیچ نهادی حمایت می شود؟ و اگر می شود از سوی کدام نهاد و به چه شکل و صورتی این پشتیبانی و حمایت انجام می شود؟ باید بگویم سوال عزیزان صد در صد منطقی بود.

دومین دلیل من، که به نظرم از دلیل نخست به مراتب مهم تر بود بحث امنیت آن تعداد از مبارزینی ست که مایلند در این تجمع حضور یابند(و صرف نظر از مقدس بودن روح هر قیامی که بر ضد این رژیم ستمکار برخیزد)امنیت شرکت کننده گان چه در بدو شرکت و چه پس از آن مهم ترین مساله است. تلخ است و شاید تلخ تر از این نباشد که عده یی از بهترین دوستان مبارز-که غالبن وبلاگ نویسان و کاربران سایت های سیاسی و مبارز هستند- اسیر چنگال دژخیمان شوند. فریاد برآوردن در خیابان ها و سینه سپر کردن در برابر نظامی که اثبات کرده در شرایط لازم به یک طفل شیرخواره هم رحم نمی کند و پشیزی برای آسایش و جان ملت ارزشی قایل نیست٬ باید با برنامه ریزی دقیق و همچنین "حمایت جانبی" جلو برود.

من با این دوست گرامی بحث هایی طولانی و متوالی داشتم و پافشاری جدی و محکمی برای ارایه مدرکی شفاف مبنی برحمایت اپوزیسیون و جنبش های برون مرزی و ایشان این مهم را سرسری گرفته و در نهایت به من گفتند که آیا حتمن باید حمایتی وجود داشته باشد؟ و آیا ما خودمان نباید حرکتی کنیم؟ به وی گفتم و تاکید کردم با اختاپوس خطرناکی مانند این رژیم باید با دوشیوه "محتاطانه "و "قاطعانه" برخورد داشت. تصور و پندار غلطی که برای برخی پیش می آید تلاش برای قیاس کودتای وحشیانه پنجاه و هفت با امروز ایران است و اعتقاد آنان این است که به اصطلاح انقلاب57 موفق بود زیرا بی پروا صورت گرفت. لازم است تفاوت عمده ایران دیروز و امروز را در دو مورد خلاصه کنم:

الف: انقلاب57 را قشر اوباش و لاابالی جامعه رقم زدند حال آنکه جنبشی مانند سی و یکم اردیبهشت را قرار است قشر اندیشمند و آگاه و اهل مطالعه به ثمر رسانند و از آنجا که گوهر و شخصیت انسانی آنان با اینان تفاوتی بسیار دارد در نتیجه حرکت یکسانی انتظار نمی رود. آرشیوهای بر جای مانده از آن انقلاب سیاه مملو از انفجار، خشونت، شکستن شیشه ها و خون است. همین خود برای وضوح ذات بی اصل و نسب آن انقلابیون! کافی است.

ب: انقلاب پنجاه و هفت چیزی فراتر از یک حمایت یا پشتیبانی را با خود داشت و آنهم یک رهبر سرسپرده و مزدور بیگانه به نام روح الله خمینی که اعتماد به نفس حاصل از اتکای وی بردولت های خارجی، درتوده های پست جامعه تولید بی پروایی می کرد تا سرانجام بتوانند با پاره کردن مرز انسانیت و شرف٬ یک نهضت غیرمردمی را جایگزین یک حکومت اصیل و ملی کنند.

آنچه همیشه تکیه کلام معبود و شهریار ایران بوده" نافرمانی مدنی" است و اینکه برای حضرتش مهم ترین اصل، امنیت و تامین جانی مبارزین درون مرز و ملت بیگناه و دربند افتاده ی داخل ایران می باشد . کمترین نیز به پیروی از اندیشه و آرمان والای ذات مبارک اعلاحضرت معتقد هستم جنبش های نرم و بدون خشونت و خونریزی همیشه ثمربخش تر بوده اند. آیا فراهم نمودن مسیری که با کمترین خسارت منجر به براندازی این رژیم باشد و به نوعی فرسوده ساختن ریشه های اینان نتیجه بیشتری دارد یا یک تظاهرات بدون برنامه و در آخر به محبس افتادن عده یی از دوستان و ایجاد تشکل ها و انجام راهپیمایی های دیگر برای آزاد کردن دوستانی که به علت یک جنبش فاقد برنامه ریزی گرفتار بندمنحوس 209(شکنجه گاه یاران مان)شده اند؟

هرچند تعداد دیگری از یاران نیز از بدو امر٬ برای این جنبش تبلیغ کرده اند- من نیز کمابیش همین کار را می کنم-اما حس کردم یک وظیفه )یا شاید بهتر است نامش را غیرت بگذارم٬ غیرتی که روی همرزمانم دارم( وادارم ساخت این مطلب را بنویسم و شرکت یا عدم شرکت در سی و یکم اردیبهشت و همانندهای آن بر عهده خِرَد و توان تصمیم گیری تک تک دوستان است.

به امید پیروزی یکایک ملت ایران٬ در هر کسوت٬ هر زمان و هر مکان، در کارزار با اهریمنان دیو سیرت و دین فروش.

_________

نگاشته شده در تاریخ شانزدهم فروردین دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

۱۳۸۷ فروردین ۱۵, پنجشنبه

نامه شهریار ایران ذات ملوکانه رضا شاه دوم پهلوی خطاب به جهانیان

رخداد بی اقبال انتخابات مجلس هشتم- که برآمده از کوششی وسیع اما مذبوحانه از جانب نظام واپسگرای حاکم بود- مانند یک سیرک احمقانه به اجرا درآمد و پیامدی جز تحقیر و تمسخر بیشتر این رژیم از سوی جهانیان نداشت. بر کسی پوشیده نیست که پادشاه سرفراز ایرانزمین، آن شهریار مهربان و آن ذات اهورایی همواره و به شکلی جدی پیگیر وقایعی هستند که در ایران اتفاق می افتند.

یازدهم فروردین امسال)سه روز پیش)، ذات همایونی اعلاحضرت اراده فرمودند تا نامه یی را خطاب به جهانیان بنویسند. نامه یی که چون تمام متون و دست نوشته های حضرتش در عین استحکام و شیوایی مملو از مهر، نیک پنداری و واژگان زلالی ست که از یک قلب دریایی و یک روح بی کرانه برمی خیزد:

آرام و خواب خلق جهان را سبب تویی

زان شد کنار دیده و دل تکیه گاه تو

با هر ستاره یی سر و کار است هر شبم

از حسرتِ فروغِ رخ همچو ماه تو

معظم له نامه ی ملوکانه را با این جمله آغازیدند: "انتخابات اخیر در ایران، همانند تمامی انتخابات گذشته یک نمایش مضحک بود، یک تقلید تاسف آور..." و آنگاه با توجه به "آزادی" و "دموکراسی" حاکم بر ایالات متحده -که اکنون در آن حضور دارند- تاکید فرمودند: "من این اقبال را داشته ام که طی این سالیان در آزادی زندگی کنم ولی قلب من و ریشه های من در ایران است". با توجه به دقت و تفقد خاصی که ذات مبارکش بر اوضاع و احوال جوانان میهن مان دارند٬ در میانه نامه شان با صراحت اعلام فرمودند:"جوانان ایران خواهان دیدگاه نوینی هستند". شاهنشاه خوبان رضا شاه دوم همچنین تصریح کردند که ما خواهان رعایت حقوق بشر برای ملت هستیم و هدف اصلی مان بازگشت به پرچم راستین ایران(پرچم شیر و خورشید) و برخورداری از جامعه یی آزاد، باز و سکولار، همراه با حکومتی که نماینده آمال و آرمان ایرانیان امروز و نسل های آینده باشد.

هرچند آن ذات همایونی با بهره از مهر و رافت بی انتهای شان اشاره فرمودند:"من در مورد انقلاب خونین صحبت نمی کنم". متن کامل نامه اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی به شرح زیر است:

واشنگتن پست

يکشنبه 11 فروردين 1387

انتخابات اخیر در ایران، همانند تمامی انتخابات گذشته یک نمایش مضحک بود، یک تقلید تاسف آور، با حاکمانی که همواره وعده هایی میدهند که نمی توانند برآورده کنند. طی ۲۸ سال گذشته که بعنوان یک دموکرات سکولار، با تاسف شاهد فجایع سیاسی و اقتصادی بوده ام که ویرانگر امیدها و زندگی ملت ایران بوده است. من این اقبال را داشته ام که طی این سالیان در آزادی زندگی کنم؛ ولی قلب من و ریشه های من در ایران است.

بسیاری از هم میهنانم البته این اقبال را نداشته اند، بیش از دو سوم جمعیت ایران زیر
۳۰ سال دارند. این بدان معناست که آنان تاکنون، تمامی عمر خود را تحت حکومت ستمگری سرکرده اند که حاکمیت آن از ۱۳۵۷ آغاز گردید، هنگامی که آیت الله خمینی و تندروهای اسلامیش کنترل را بدست گرفتند. آنها با آسایش و امنیتی که جوانان در کشورهای آزاد از آن بهره مند هستند آشنا نیستند؛ بجای آن، فقر و وحشت را تحمل کرده اند.

جوانان ایران خواهان دیدگاه نوینی هستند

این نسلی است که مشتاق دگرگونی است. جوانان ایران از این حکومت دینی و واپسگرا که در تمامی جوانب زندگی آنان دخالت می کند، بطور فزاینده ای خشمگین اند. آنها از تمامی فرصت ها محرومند و رژیم بیلیون ها صرف فعالیت هایی می کند که هیچگونه ارتباطی به منافع و بهروزی ملت ایران ندارد. بعلاوه در این دوران جهانی شدن جوانان ایرانی، از انزوای کشورشان در جامعۀ بین المللی هراسناک اند.

جوانان ایران در خواسته هایشان برای تحولات بنیادین تنها نیستند. همراه آنان فعالان حقوق بشرهستند، زنانی که آزادیشان را در حکومت مذهبی از دست داده اند، اقلیت های مذهبی و قومی که با آنان بعنوان شهروندان درجه دوم و یا پست تر برخورد می شود، استادانی که آزادی اندیشمندی آنان سلب شده، رهبران کارگری که قادر نیستند از حقوق کارگرانشان بصورتی بایسته دفاع کنند، و رسانه های خبری که محدود و یا بسته شده اند.

ازدیدگاهی مثبت، می توان از این سرخوردگی و خشم، و این نیروی پرتوان موجی ساخت که تحول را در ایران میسر سازد. با پشتیبانی جامعۀ بین المللی، در این کشور کهن و دوست داشتنی – کشوری که با توانایی های بسیار، سرشار از امید است، دوران جدیدی می تواند آغاز شود.

من در مورد انقلاب خونین صحبت نمی کنم؛ من از یک آرمان جمعی مردم سخن می گویم، مانند آنچه که در هندوستان، لهستان، آفریقای جنوبی، اکراین، و خیلی از ایالات شوروی سابق شاهدش بوده ایم. آن را انقلاب مخملین یا انقلاب نارنجی- یا هر نام دیگری که بنامید، هدف یک دگرگونی بدور از خشونت و دموکراتیک است.

اشتیاق برای شکوفایی آزادی

زمانی که من در ۱۳۵۶، ایران را ترک کردم من این موقعیت را داشتم که آموزش خلبانی را در نیروی هوایی آمریکا به پایان برسانم، تحصیلاتم را در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی تکمیل نمایم و درآمریکا تشکیل خانواده بدهم. تجربیات زندگی در آمریکا و سایر ملل دموکرات به من این حس عمیق پذیرش و تعهد به ارزش های آزادی و دموکراسی را داده است. ولی احساسات من، مانند تمامی ایرانیان در سراسر جهان، به میهنم وابسته است. ما مشتاقیم که ببینیم آزادی باردیگر در این سرزمین شکوفا می شود و رویای آن روزی که نهایتا بتوانیم به میهنمان بازگردیم.
هدف ما چیزی نیست جز احترام و سربلندی برای تمامی ایرانیان، ما خواهان رعایت حقوق بشر برای تمامی ملت هستیم، و اجرای برنامه هایی که بتواند راهگشای اوضاع وخیم اجتماعی و اقتصادی باشد، ما خواستار روابط صلح آمیز وحسنه با همسایگانمان در خاورمیانه، با غرب، و جامعۀ گستردۀ جهانی هستیم.


نماد چنین هدف هایی، بازگشت و احترام به پرچم راستین ایران است – پرچم شیروخورشید نشان ایران - بیان ملموسی به جهانیان که ایران یکبار و برای همیشه جامعه ای آزاد، باز و سکولار، با حکومتی که به راستی نمایندۀ آمال و آرمان ایرانیان امروز و نسل های آینده خواهد بود.

بنابراین، من از شما دعوت می کنم که با من و ایرانیان متعهد در درون و برون ایران که دیدگاه مشترکی دارند همراه و هم پیمان شوید.
دگرگونی باید صورت پذیرد، این دگرگونی ظهورخواهد کرد و مانند همیشه، خود را به ایران دموکراتیک آینده متعهد میدانم.


رضا پهلوی

لینک به تارنمای ملوکانه پادشاه ایران رضا شاه دوم پهلوی

"شایان گفتن است که تمثال مبارک شاهانه در بالای پست٬ از تارنمای حضرتش برداشت شده است"

__________

نگاشته شده در تاریخ چهاردهم فروردین دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی