۱۳۸۷ اردیبهشت ۵, پنجشنبه

سرکوب اندیشه و بیان - یک نمونه از تروریزم اعتقادی در رژیم اسلامی

پیش تر اگر خاطر دوستان مانده باشد، بحث تروریزم و ابعاد مختلف آن را - که رژیم اسلامی مورد استفاده قرار داده و می دهد - بررسی کردیم. مورد واپسین٬ "تروریزم اعتقادی" بود که همان سانسور و ارعاب دگر اندیشان معنا می دهد و صد البته شکل و ساختار مهلکی از تروریزم بوده و موجب می شود مردم در یک "تنگنای اعتقادی" قرار گرفته و حقی برای "ابراز اندیشه" نداشته باشند. همه می دانیم که حکومت ملاییزم سردمدار سانسور و سرکوب افکار است.

اگر نگاهی به جامعه هنرمندان ایران(نویسندگان، شعرا، کارگردان ها، هنرپیشگان، اهالی موسیقی و آواز و...)بیاندازیم٬ به آسانی ردپای سانسور و کانالیزه کردن افکار را ملاحظه می کنیم. با دقت بر جامعه روزنامه نگاران و منتقدین، سایه شوم ارعاب را بهتر تماشا خواهیم کرد و البته در دنیای مجازی اینترنت و در جای جای زندگی مردم ایران، دست پنهان و پیدای رژیم برای محدود سازی مردم تا جایی که نتوانند حقایق پیرامون را به درستی ببینند و یا "حرف"خود را به زبان بیاورند به چشم می خورَد.

نیک بختانه ملت ایران، غالبن تن به چنین سانسورها و محدودیت هایی- که برآمده از ذهن بیمار و تفکر عفن مسوولین است - نداده و جالب اینکه هرچه نوع و شدت محدودیت ها(خصوصن در حیطه قلم و یا دنیای مجازی)بیشتر شود، روش های مقابله با آن ازدیاد یافته و بر میزان "محبوبیت" فردی که سخنش مغایر با افکار تهی این سیاست بازان بدشمایل است افزوده می گردد.

چندی پیش فیلم "سنتوری" ساخته آقای داریوش مهرجویی به علت اینکه پاره یی از بنیان های ایدئولوژیک و ارزش های بی ارزش رژیم وقت را به بازی گرفته بود توقیف شد. نتیجه حاصل اینکه فیلم مربوطه به صورت زیر زمینی به بازار آمد و بیش از سه چهارم ملت٬ فیلم سنتوری را بر روی سی دی و با کیفیتی تقریبن مطلوب ملاحظه کردند ضمن اینکه فیلم نامبرده در کانادا نیز به نمایش عمومی درآمد تا دیگر خسارتی شامل سرمایه ی تهیه کننده محترم فیلم سنتوری نباشد.

مثال ها بیشمارند و شاید یک کتاب برای نام بردن از روزنامه های توقیف شده، خواننده ها و هنرمندان ایرانی در تبعید، نویسندگان تبعیدی، کتاب ها و فیلم های توقیف شده توسط وزارت ارشاد ناپذیر ارشاد، هنرپیشگان و کارگردانانی که به دلایل مضحک مدنظر حکومت وقت مدت مدیدی را ممنوع الفعالیت بوده و بعضن سوگمندانه تمام عمر این عزیزان را در برمی گرفت و.... لازم باشد و البته کتاب قطوری نیز خواهد شد.

باید نگاه کرد که حاصل دریافت شده از اینهمه سرکوب و "ترور اندیشه ها" برای رژیم چه بوده است؟ آیا نتیجه یی که از اینهمه خفقان و ارعاب اقشار جامعه عاید حکومت اسلامی شده برای شان بیشتر رضایت بخش است و یا شرم آور؟ آیا همین روشنفکران، دانشجویان، هنرمندان و جوانان و در واقع مردمی که امروز ناچارند در زیر سلطه ی یک رژیم دیکتاتوری٬ از کمترین حق آزادی بیان هم برخوردار نباشند در فردایی نزدیک تومار این اهریمنان را درهم نخواهند پیچید؟ آیا سکوت نسبی حاکم بر جامعه- که گهگاه فریادی آن را از هم گسسته و حکومت، با سرعتی برق آسا آن فریاد و آن فریاد زننده را خاموش می کند- هشداری برای یک توفان سنگین و غیرقابل تصور نیست؟

در تاریخ هیچگاه یک سیستم تروریست، بخت و اقبالی برای بقا نداشته است. ممکن است که امروز و در اوج حماقت شان٬ به زور دشنه هر فریادی را در گلو خفه کنند اما دیر نیست و بسیار زودهنگام خواهد بود روزی که در دادگاه بزرگ ملت ایران، به عنوان زشت کارترین حاکمان و پلیدترین متولیان، متهم و محکوم گردند. سردمداران رژیم و مزدوران مواجب بگیرشان امروز، به قدرت نظامی- تروریستی و همینطور جنون سرکوب اندیشه ها افتخار می کنند. اما از سد سُستی که پشت سرشان قرار دارد بی خبر و غافلند و نمی دانند با شکسته شدن این سد، خاکسترشان نیز برباد خواهد رفت. دکترشفیعی کدکنی سروده زیبایی دارد که قسمتی از آن، پایان بخش این نوشتار است:

گفتند رو به اوج روانیم

دیدیم سیر، سوی هبوط است

شعر سپید نیست که خوانیش

این جعبه ی سیاه سقوط است.

__________

نگاشته شده در تاریخ چهارم اردیبهشت دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

هیچ نظری موجود نیست: