۱۳۸۹ شهریور ۶, شنبه

آیا روزه گرفتن برای بدن مفید است؟(نوشتار دوم و پایانی)

ریاضت و زجر زمانی سازنده است که نخست به بدن کوچک ترین آسیبی وارد نسازد و دوم به میل و خواست خود شخص باشد نه آنکه از بیم آن عذاب کذایی و جهنمی که ملایان حقه باز برایش ترسیم کرده اند خود را ملزم به تحمل چنین زجری کند. آنهم زجری که بنا باشد به اعضای بدن صدمه برساند هیچگاه سازنده نیست و کسی را به کمال سوق نخواهد داد.

پاکسازی روح هرگز نمی تواند مترادف با تخریب و نابود سازی جسم باشد. روح زمانی باز سازی می شود که از جسم صیانت و مراقبت کافی به عمل آید. البته نه به آن معنا که به خواسته های نا به جا و مداوم بدن، پاسخ آنی داده شود. خودداری بسیاری از مواقع لازمه زندگی بهینه است اما عدم برآورده کردن نیازهای طبیعی بدن، نه تنها جسم را به زوال می برد بلکه روح را نیز در کنار آن با مشکل رو به رو می کند.

روزه داری در مجموع عملی زیان آور است. همانگونه که در نوشتار پیشین گفته شد خودداری طولانی مدت نسبت به خوردنی و آشامیدنی، نمی تواند دری به سمت و سوی سلوک و معنویت بگشاید. حال باید دید چه اهرم یا اهرم هایی می توانند شخصی را وادار به حفظ حالت روزه داری نمایند.

بدیهی است که این فریضه مکتبی، خوشایند هیچکس نیست. آنچه که معتقدین این حیطه را با اکراه به گرفتن روزه دعوت می کند نه آنکه بخواهد یک میل و کشش قلبی باشد که بیشتر به هراس از یک منبع مجازی شباهت دارد.

بیم و وحشتی که از تلقین مداوم حاصل می شود به مراتب آزارنده تر از ترس هایی است که منبع و ریشه یی حقیقی دارند. وحشت از جهنمی که مبلغان مذهبی آن را به ترسناک ترین شکل ممکن توصیف می کنند هول انگیزتر از وحشت هایی است که نسبت به منبعی مادی، بدیهی و قابل اثبات پدید می آیند. با وحشت های واقعی بهتر می توان برخورد کرد تا وحشت هایی توهمی و فاقد علتی مشخص. مبلغین دینی چون به قولی لاف شان را در غریبی می زنند و کسی از آنان سندی برای اثبات گفته های شان طلب نمی کند پس تا در توان دارند بر جنبه های وحشت آور گفته های شان می افزایند.

این تلقین مداوم تا جایی ادامه می یابد که فرد حاضر می شود سخت ترین شرایط را تحمل کرده اما آن آتش کذایی جهنم را تجربه نکند.

اگر خدا را به عنوان یک منشا هستی بخش بپذیریم و باور داشته باشیم این خدا به عنوان سرچشمه خلقت، با دست خودش اجزای موجودات زنده را گرد هم آورده است، پس باید بپذیریم که چنین خدایی بر نهاد و جسم بشر آن اندازه وقوف دارد که هرگز فرمان به تخریب اعضای بدن انسان ها صادر نکند.

حتا آنهایی که پیامبران را فرستاده گانی متصل و مرتبط با خداوند دانسته، خود را نیز متصل به آن پیامبران اعلام کرده و مروجین این حیطه به حساب می آیند، هیچوقت موفق نشدند دلایل علمی و قابل قبولی را در صحت و سودمندی فعل روزه داری ارایه کنند.

استراحت دادن به دستگاه گوارش که معمولن تنها دلیل مطرح شده از سوی مبلغین دینی می باشد، نه تنها دلیل قانع کننده یی نیست بلکه بسیار هم مضحک است. اول اینکه دستگاه گوارش اگر با نخوردن غذا به حال استراحت در می آید طول مدت خواب انسان برای این استراحت کافی ست. ضمن اینکه آن فشار غیر قابل تحملی که معده فرد هنگام افطار تحمل می کند آنقدر مضر هست که ثمرات احتمالی و ثابت نشده آن استراحت مورد نظر را خنثا سازد. پس از تحمل دوره طولانی گرسنگی، سرعت تناول غذا به مقدار قابل توجهی بالا می رود که عمومن امری اجتناب ناپذیر می باشد.

در یک جمع بندی ساده می توان نتیجه گرفت روزه داری و اجبار جامعه به اجرای چنین عملی، یکی دیگر از وجهه های قدرت سالاری دینی و زاییده توهمات القا شده از سوی حاکمان اسلامی بر جامعه می باشد. ترویج روزه داری صرفن یک ابزار است تا با سست کردن و تخریب کالبد افراد، بتوان آنها را در مسیر بندگی ولایت و فرمان برداری هرچه بیشتر قرار داد.

جسمی تخریب شده و به فنا رفته در کنار یک روح غمگین و حرمان زده، مناسب ترین توصیف برای یک معتقد واقعی اسلام بنیادگراست..

نیازی به تکرار واضحات نیست که خود رهبران دینی و مجتهدین اسلامی، دلیلی برای اجرای فرایضی چون روزه داری نمی بینند. آنان هم بهتر از دیگران بر مضرات چنین ریاضت ندانم کارانه یی واقف اند و هم شیوه زندگی عیاشانه و پرلذت شان جایی برای تحمل چنین زجر بیهوده یی باقی نمی گذارد. فقهای آنچنانی دین، در نفس روزه هیچ عاید و ثمری نمی یابند بلکه تکلیف کردن ملت را به روزه داری، حربه یی برای پیشبرد اهداف خود می بینند که همین کفایت شان می کند.

______________

نگاشته شده در تاریخ ششم شهریور دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی

۱۳۸۹ شهریور ۳, چهارشنبه

آیا روزه گرفتن برای بدن مفید است؟(نوشتار یکم)


شاید ماه رمضان بهانه مناسبی باشد تا فلسفه روزه داری و مضرات یا فواید احتمالی آن مورد بحث قرار گیرند. به رغم آنکه پاره یی اشخاص بر حسب باورداشت های سنتی شان، هرساله سیکل سی روز روزه گرفتن و بستن دهان شان را تکرار می کنند اما غالبن برای یافتن حقیقت و علت درونی فعلی که انجام می دهند کوششی نمی کنند.

روزه چیست؟

روزه در ادیان مختلفی چون اسلام، کلیمیت، مسیحیت و بهاییت دیده می شود. با وجود تفاوت هایی که در نحوه و زمان روزه داری وجود دارد وجه تشابهات بارزی نیز مشهود می باشد.

آنچه که در اسلام به عنوان روزه عنوان می شود، بستن کامل دهان فرد به روی هر نوع خوردنی و آشامیدنی در طول زمان مشخصی است که از اذان صبح تا اذان مغرب ادامه می یابد. بسته به حرکت ماه رمضان– که ماهی عربی و بر مبنای قمری است – بر ماه های خورشیدی، طول مدت اذان صبح تا مغرب می تواند نسبتن کوتاه یا بسیار طولانی مدت باشد.

در روند روزه داری، شخص به علت کمبود انرژی ناشی از کاهش قند خون، دچار افول و رکود می شود. این کاهش قند خون که البته با افت فشار خون و عدم توانایی قلب و عروق همراه است، در سنین و جنسیت های مختلف متفاوت است. چنین حالاتی برای دختران خردسالی که بر طبق دستور علما و فقهای جنایتکار اسلامی ملزم می باشند تا از سن نه سالگی روزه داری را به مانند بزرگسالان به جا بیاورند گاهی اوقات مهلک و مرگبار می باشد.

افت قند خون در ساعات پس از ظهر، آنقدر جدی خود را نمایان می کند که عملن شخص روزه دار قادر به انجام امور روز مره خود نیست و میل به استراحت و خواب در وی پدیدار می شود که در واقع ناتوانی یا به زبان ساده کم آوردن مغز در مدیریت بدن، شخص را به لختی و یکجا نشینی گرفتار می سازد.

جنون موقت حالتی است که برخی از مسلمانان سنتی از آن به عنوان الهامات خدایی یاد می کنند. این حالت که به علت کمبود شدید و کشنده قند خون بر برخی عارض می شود توهماتی را در ذهن آشکار می کند که گاهی به شکل صدایی مبهم و با منشایی نامشخص، توجه شخص را به خود جلب می کند. این در واقع آخرین تلاش های مغز برای دریافت قند می باشد که مرحله پس از آن بیهوشی و اغماست.

گذشته از وضعیت جسمی روزه دار، حالات روحی و روانی وی جنبه خطرناک تر داستان است. روزه دار بی صبرانه انتظار می کشد روز پایان یابد تا به سمت خوردنی و نوشیدنی های دلخواهش یورش ببرد. عمدتن سفره هایی که – حتا در خانواده های نسبتن فقیر – برای افطار گسترده می شوند در قیاس با سفره های معمول و روتین شان بسیار مفصل تر و به قولی پُر و پیمان تر است. انواع شیرینی های آکنده از شکر( مانند زولبیا و بامیه)، چندین نوع سوپ یا آش، شله زرد، خرما، دوغ، ماست و.... تنها خوردنی های وعده اول( افطار) هستند و سفره بزرگی که بعد از آن برای شام انداخته می شود خود حدیث دیگری دارد.

در عمل فرد در طول ماه رمضان چندین برابر بیش از ماه های دیگر چربی، شیرینی و کالری مصرف می کند اما با این تفاوت که طی ساعات روز، گرسنگی مخربی را تحمل کرده و بازدهی اش را به کمتر از نصف می رساند و سپس با آنچنان ولعی مشغول تناول غذا شده که به دستگاه گوارش خود شوک وارد می کند.

روزه نه تنها در طی روز به شخص روزه دار فشار عصبی و جسمی وارد می سازد بلکه در دراز مدت برای اعضای بدن وی مضر می باشد. امتناع از نوشیدن آب – به خصوص در روزهای گرم و طولانی – کلیه ها را با مشکل رو به رو می سازد و البته تولید ترشحاتی سمی مانند اوره در خون نیز از پیامد های روزه داری است که آن نیز به نوبه خود برای کلیه ها زیان آور می باشد. همینطور ضعف و گرسنگی و به دنبالش ترشح شیره معده، به مرور فرد را مستعد زخم دستگاه گوارش می نماید.

در پایان هر رمضان، روزه گیران معمولن چند کیلو اضافه وزن پیدا می کنند که ناشی از نه فقط اضافه خوردن بلکه بد خوردن غذا می باشد.

کمبود قند خون در طی روز، شخص را نسبت به شیرینی های پر شهد و شکر وسوسه می کند و اشتهای مفرط به خوردن غذاها وادارش می کند به محض آغاز افطار، چند برابر حد معمول بخورد و از آنجایی که طی روز و ساعاتی که مشغول کار و فعالیت است مجوز خوردن هیچ طعامی را ندارد در نتیجه می کوشد تا در ساعات واپسین شب و پیش از رفتن به بستر، خوردنی های دلپسند خود را – که عمدتن مملو از کالری هستند - بخورد و بعد بخوابد. در چنین حالتی معمولن همه آنچه که وارد بدن می شود چربی های شکم و دور کمر را افزایش خواهد داد.

روزه گرفتن بیش از آنچه حالتی روحانی و کوشش برای پاکسازی نفس باشد بالعکس نفس را حریص تر می کند. روزه داران در طول ساعات عذاب آوری که تجربه می کنند غیر از اینکه ناخواسته بازدهی مفیدشان را به حداقل رسانده و در محیط کار خود عملن تبدیل به نیرویی ناکارآمد می شوند، به شخصه ساعات تلخ و زجرآوری را نیز تحمل می کنند. شاید پاره یی از افراد خامکارانه تصور کنند این زجر و شکنجه از نوع مفید آن می باشد و قدرت روحی را افزایش خواهد داد. اما تجربیات علمی و عملی خلاف چنین نظری را اثبات می کنند.

ادامه دارد

_________________

نگاشته شده در تاریخ سوم شهریور دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی

۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه

پیشکش به خاطره قیام شکوهمند بیست و هشتم امرداد


اگر بخواهیم بیست و هشتم امرداد را ساده و بی پیرایه تعریف کنیم، در یک جمله خلاصه وار می توان نوشت: حماسه یی کم نظیر از شور و شوق مردمی که بازگشت پدر و پادشاه شان را تمنا می کنند.

پیرامون این روز بزرگ و آن قیام خودجوش و دلخواسته یی که از سوی ملت و به اراده آنان بر پا شد، چه بسیار نوشته اند و قلم فرسوده اند.

شوربختانه خائنان و دشمنان ایران، همواره قضاوت شان درباره این رخداد، بر حسب منافع شخصی و از سر بغض و کینه ورزی بوده است. امروز پسمانده های آن ایران فروشانی که در دهه چهل و پنجاه، سر در آغوش مجاهدین خلق، توده یی ها و سایر دشمنان سوگند خورده ایران نهاده بودند، قیام پرشکوهی چون بیست و هشت امرداد را با لفظ زشت و زننده کودتا خطاب می کنند. همانان که به مصلحت زمانه، عکس خمینی شیطان صفت را در ماه رویت کردند. آن دریوزگانی که به خاطر عقده های شخصی شان نسبت به وجود گرانقدر شاهنشاه آریامهر، سرآسیمه در بهشت زهرا به پابوس آن اهریمن دستار به سر شتافته و در پای مهملات اش تکبیر سر دادند، همین افراد سفله امروز، قیام نسل پیشین ما را کودتا می نامند.

این شرف مرده های بی وطن، فراموش شان شده وقتی برای خمینی مدیحه سرایی می کردند که ارتشیان دلیر شاهنشاهی با غریو جاوید شاه بر لبان شان، دسته دسته به جوخه های اعدام سپرده می شدند. حال آنکه یگانه جرم آنها پای بندی به هویت ایرانی شان بود. همین موجودات یک لاقبایی که اکنون دم از جمهوریت زده و می خواهند زیر نام جمهوری خواهی، میهن ما را صد پاره کرده و به اجانب تقدیم کنند، سی و یک سال پیش زیر پای روح الله خمینی فرش قرمز گستردند و به استقبال اش شتافتند. آیا این افراد تصور می کنند حافظه تاریخی مردم ایران آنقدر ضعیف است که رسوایی های ملی مذهبی ها و جوجه مارکسیست ها را به آسانی از یاد برده اند؟

تازه به دوران رسیده های عالم سیاست، محمد مصدق را به یک کاریزما تبدیل کرده و در اذهان ساده لوحان، تصویری غیر قابل نقد و خطا ناپذیر از وی رسم کرده اند. در واقع کودتاگر حقیقی خود مصدق و هواداران اش بودند نه مردمی که بازگشت شاه را به مثابه ستون اقتدار وطن خواستار بودند.

این نابخردان از آنجا که مخاطبین خود را به خوبی شناخته و از سرشت نا آگاه و سطحی نگرشان با خبر اند، هیچگاه نخواستند معنای کودتا را برای این زودباوران ساده اندیش تعریف کنند. کودتا زمانی اتفاق می افتد که قانون روشن و واضحی برای عزل یا نصب یک نفر موجود نباشد. یا آنکه قانون مخدوش باشد و برای عوام و خواص قابل فهم و تفسیر نباشد. اما قانون موجود بوده و دست بر قضا بسیار هم روشن و واضح بود. شخص پادشاه به موجب متن قانون اساسی، در عزل و نصب نخست وزیر مختار بودند و با همین برهان ساده، هیچگونه نیازی به کودتا و دخالت قوای نظامی برای عزل کسی چون مصدق نبود.

این جمهوری طلبان توهم زده اکنون سنگ مصدق را بر سینه کوبیده و در کنارش، ریش بلندان عمامه به سر را تقدیس می کنند. مصدق پرستان امروز و دلباختگان دیروز خمینی، مراد و منجی خود را میان عناصر دغل باز و به ظاهر منتقد خود جمهوری اسلامی جستجو می کنند. اگر روزگاری قدرت به دست اینها بیافتد بلایی مانند خامنه یی و حتا بدتر از او بر سر مردم خواهند آورد(هر چند شتر در خواب بیند پنبه دانه).

بیست و هشتم امرداد 1332خورشیدی و آنچه از این روز بزرگ بر صفحات طلایی تاریخ ثبت شد، تفسیر خرد و آگاهی نسلی بود که باور داشت ایران بدون حضور شاه، معنا و مفهومی ندارد. نسلی که درک می کرد جای خالی پادشاه در کشور، برابر با فرو افتادن میهن شان در زوال و تاریکی مطلق است.

جای بسی شرم و افسوس که نسل بعدی آن مردمان خرد گرا، بیست و پنج سال بعد فریب موهومات را خورده و در فاجعه سال پنجاه و هفت شرکت جستند و مقارن با رفتن پادشاه، به چشم خود زوال و سقوط ایران را نظاره کردند.

اما این امید به وضوح جریان دارد. مردمی که توانستند در کسوت دانشجو، کارگر، کارمند، کاسب و.... قیام فرازمندی چون بیست و هشتم امرداد را آفریده و بیداری خود را به منصه ظهور برسانند، فرزندان و نواده شان به زودی در صحنه حاضر شده و قیامی به مراتب وسیع و همه جانبه تر از آن روز تاریخی رقم خواهند زد.

به امید روزی که بتوانیم نماد فره ایزدی، آن شاهنشاه گرانجایگاه، اعلاحضرت رضا شاه دوم را بر دیده نهاده، به ایران بازگردانده و بر اریکه درخشان سلطنت بنشانیم. پادشاه ما رمز برقراری ایران ماست. پادشاه یعنی روح ایران و این روح از پیکر مام وطن جدا شدنی نیست.

آن خیال پردازانی که فکر می کنند می توانند روز بزرگی چون بیست و هشتم امرداد را در ذهن مردم مخدوش سازند در جهل مرکب شان باقی خواهند ماند. شاید بهترین و سزاوارترین مجازات این افراد، همین رویای خام شان باشد که عمری ست با آن دست به گریبان اند. تحسر و ناکامی شان این وطن فروشان بی مقدار را برای همیشه بس است.

اینان اگر نخواهند چشم های شان را به روی حقایق باز کنند در روز موعود و طلوع لایزال خورشید میهن مان، آرزوهای شان را بر باد رفته می بینند و بر حسرت و غم شان افزوده خواهد شد.

پنجاه و هفتمین سالگرد بیست و هشتم امرداد ماه بر ایرانیان راستین خجسته باد.
_________________________

نگاشته شده در تاریخ بیست و نهم امرداد دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی

۱۳۸۹ مرداد ۲۷, چهارشنبه

اتحاد – کابوس دیکتاتور و تنها راه نجات

برخی باور دارند بقای جمهوری اسلامی صرفن منحصر به قدرت سرکوبگری سیستم است. عده دیگری نیز بر این باورند که سکوت مردم عامل اصلی پایداری چنین نظام منحطی می باشد. اما در واقعیت مهم ترین عامل ابقای این رژیم، عدم برقراری اتحاد همه جانبه میان مخالفین نظام است.

باید پذیرفت که از میان دو نظریه ی اول، قدرت اهریمنی نظام در سرکوب مردم حقیقتی بلاانکار است. هیچکس و به هیچ عنوان منکر این واقعیت نیست که گرداگرد این هیولای بدسیرت، سگ های هاری تشنه به خون ملت ایستاده اند. بر همین اساس اقشار عادی جامعه عمومن حاضر به شرکت در قیام های خیابانی و در واقع پذیرش مرگ محتوم نیستند. در هر رویدادی که تاکنون مردم به صحنه اعتراضات خیابانی قدم گذاشتند، متقابلن گرگ های خون آشام ولی فقیه نیز وارد عمل شدند تا گستاخانه و به بدترین شکل ممکن معترضین را در خیابان به رگبار ببندند. همین سبب می شود بیشتر مردم و در بسیاری مواقع این ریسک صد در صد را نپذیرند.

اتفاقن میان دو دیدگاه نخستین که خیلی از وقت ها به عنوان برجسته ترین عامل بقای سی و یک ساله نظام اسلامی از آنها یاد می شود ارتباط تنگاتنگی نهفته است. وقتی نظام بی محابا معترضین را هدف گلوله قرار داده یا به زندان برده و در آنجا به آنها تجاوز می کند، طبعن مردمی که تحت سلطه چنین نظامی زندگی می کنند ناگزیر از سکوت می باشند زیرا بر ذات پلید آن وقوف دارند. می توان گفت میان قوه سرکوبگر این نظام دیکتاتوری و سکوت مردم، رابطه علت و معلولی وجود دارد.

بسیاری از افراد اعتقاد دارند و این قلم نیز باورمند است که فراتر از ذات خشن و آدمکش جمهوری ولی فقیه و رعب زدگی قشر عادی جامعه، مشکل و گرفتاری اصلی را باید در عدم اتحاد سران اپوزیسیون جستجو کرد.

اصولن قشر عادی مردم نمی توانند خط دهنده و تعیین کننده مسیر باشند. هیچگاه و طی تاریخ، مردم عادی بی آنکه از سمت و سوی شخص یا اشخاصی با کفایت تر از خودشان رهبری نشده باشند به میدان نیامده اند و یا اگر هم حرکت هایی در تاریخ ثبت شده باشند، بسیار مقطعی، کوتاه و گذرنده بوده است. کیفیت و پتانسیل مبارزه امکان دارد در طیف عادی جامعه موجود باشد اما آنان نیازمند تعیین مسیر و سرمشق گرفتن از لایه هایی بالاتر هستند. این لایه های بالاتر به نوعی همین سران اپوزیسیون و چهره های بارز و شناخته شده این حیطه می باشند.

سی و یک سال است که بحث های کهنه و اختلافات پایان ناپذیر، مداومن تکرار می شوند و تصمیم گیری سران اپوزیسیون عمدتن بر اساس کینه های درونی است جای آنکه بر اساس منطق و خرد باشد. اگرچه این مشکل تک تک مخالفین رژیم اسلامی نیست اما بسیاری از آنان همچنان در این روند بی حاصل حرکت می کنند.

درک از موقعیت شاید مهم ترین عاملی باشد که بتواند به شکل گیری چنین اتحادی کمک کند اما به رغم تلاش های بسیاری از شخصیت های برجسته، هنوز چنانچه باید و شاید این درک حاصل نشده است.

موقعیت امروز نیازی به تفسیر و تحلیل ندارد. برایند سی و یک سال تخریب گری جمهوری اسلامی و یک یک سران آن در گوشه گوشه ایران و حتا جهان، بارز و ملموس و عیان است. فقر، بیکاری، افزایش خودکشی، فحشا، دزدی، اعتیاد، آمار سرسام آور طلاق ووووو مواردی هستند که در سطح جامعه ایران دیده شده و به وضوح تاثیر شوم خود را بر نسل آینده نیز گذاشته اند.

سقوط آبرو و وجاهت ایران در سطح بین المللی مطلبی نیست که درک آن نیازی به تامل داشته باشد. نابودی حیثیت کشور عزیز ما در عرصه سیاست جهانی، حقیقت مسلمی است که حتا شهروندان معمولی سایر کشورها نیز آن را می دانند. در اقصا نقاط جهان از ملت ایران به عنوان تروریست یاد می شود و مردمان جهان، رفتار و منش زننده و اهانت آمیزی با ایرانیان دارند. مردم ایران نه تنها در مرزهای کشور خودشان محترم نبوده و از حقوق اولیه حتا برخوردار نیستند که در سایر ممالک نیز مورد تحقیر و توهین قرار می گیرند و این همه زاییده آن ام القرای اسلامی است که بی جهت بر موطن کهن ما چیره شده و پنجه هایش را بر گلوی میهن ما می فشارد.

درک از چنین واقعیت های تلخی است که می تواند بسیاری از چهره های اپوزیسیون را که هنوز در دریای کینه های زنگار گرفته شان غوطه ور هستند از خواب بیدار کند. ایران ما به وضوح دارد از دست مان می رود و ما هنوز باید بنشینیم و دفتر این بغض های قدیمی و بی حاصل را ورق بزنیم. دست کم وامی که به نسل آینده و فرزندان مان بدهکار هستیم می بایست ما را بر سر غیرت آورده و جرقه یی شود تا برای باز پس گرفتن کشورمان از دست این بیگانه گان به صحنه بیاییم. یگانه راهی که نخست سران اپوزیسیون و سپس فرد فرد ما مردم ایران باید آن را پی بگیریم اتحاد است. این اتحاد به آسانی رویای چندش آور ولی فقیه را آشفته خواهد کرد.

شواهد اثبات می کنند که پایداری دیکتاتورها بسته به پراکندگی مخالفین است. اینکه هرکسی بخواهد ساز خود را جداگانه کوک کند، عینن همان چیزی ست که رژیم ولی فقیه می خواهد و برقراری قدرت شیطانی خود را در گرو همین تفرقه و چند دستگی ما می بیند.

زمان به سرعت در حال حرکت است و ما ناچاریم همین امروز عزم خود را جزم کنیم. تنها اتحاد یکایک ما خواهد توانست دفتر سی و یک سال چپاول و جنایت این ددمنشان را ببندد. اگر امروز حرکتی نکنیم نباید به فردا و فرداها چشم امید بست.

___________

نگاشته شده در تاریخ بیست و هفتم امرداد دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی

۱۳۸۹ مرداد ۲۲, جمعه

سکینه محمدی آشتیانی نماد مظلومیتی تاریخی

خانم سکینه محمدی آشتیانی که از سال 1384 خورشیدی در زندان تبریز و تحت سخت ترین فشارهای جسمی و روحی به سر می برد، اکنون تقریبن چهار سال است که محکوم به مرگ می باشد. سکینه آشتیانی همان زمان متهم به برقراری ارتباط نامشروع با دو مرد بود که به خاطر همین اتهام، مجبور به تحمل نود و نه ضربه شلاق شد. سکینه طعم آتشین این نود و نه ضربه را با تمام سلول های تن اش حس کرد اما این حکم حدود دو سال بعد با چرخشی عجیب و مبهم، به سنگسار تبدیل شد.

بررسی دوباره پرونده وی، اتهام تازه یی به نام زنای محصنه را به پرونده اش اضافه کرد. همه حتا وکیل او از این اقدام غیرقانونی آن دادگاه ناصالح متحیر بودند. اینبار ماجرا به نود و چند ضربه شلاق خاتمه نمی یافت زیرا بر اساس متن اسلام، جزای آنچه در این مکتب به زنای محصنه تعبیر می شود سنگسار است. دومین حادثه یی که پرونده سکینه را با مشکل بیشتری رو به رو کرد، قتل مرموز همسر وی بود. بیدادگاه اسلامی بار دیگر انگشت اتهام ناجوانمردانه اش را به سمت و سوی سکینه دراز کرد و او را قاتل شوهرش نیز نامید تا بلکه بتواند حکم شنیعی را که صادر کرده است در نظر احمقان قابل قبول جلوه دهد.

سکینه نه این اتهام را پذیرفت و نه به جرم نکرده اعتراف کرد اما حالا صحبت از سنگسار اوست. وقتی واژه سنگسار به میان می آید یک جنایت تمام عیار پیش چشم همگان شکل می گیرد. گودالی عمیق و یک عده گرگ خونخوار که آن را احاطه کرده اند تا با سنگ های ریز و درشت شان بدن قربانی را نشانه بگیرند. حکمی که ریشه در جهالت و بدویت دارد و در جهان امروز مردود و مورد انزجار است.

چرا سکینه آشتیانی باید سنگسار شود؟

گذشته از آنکه سنگسار بی هیچ جای توجیهی یک حکم وحشیانه و خشونت بار است، وضعیت نگران کننده خانم آشتیانی، لزومن خطر قریب الوقوع اجرای حکم سنگسار ایشان نیست. بلکه بی پناهی سکینه دردناک ترین قسمت این تراژدی می باشد. سکینه حتا فرصت دفاع از خود را ندارد. این حق بدیهی و مسلم از او سلب شده و نمی گذارند بی گناهی اش را در قبال حادثه یی که متوجه همسرش شده اثبات نماید.

امروز که هر آزاده یی در سراسر دنیا به دفاع از سکینه برخاسته و به حکم ناجوانمردانه یی که انتظار این زن مظلوم را می کشد اعتراض می کند، رژیم قاتل اسلامی دست به دامن دروغ پردازی و پرونده سازی شده تا شاید اندکی بتواند از قبح جنایتی که می خواهد در حق سکینه مرتکب شود بکاهد.

جمهوری تاریک اندیش اسلامی می داند اگر سکینه را صرفن به اتهام برقراری روابط نامشروع، اعدام یا سنگسار کند، خشم مجامع جهانی حقوق بشر امکان دارد برایش مشکل آفرین شود. در نتیجه پای یک قتل را به میان می کشد تا شاید مردمانی که بناست خبر تاسف بار اعدام یک مادر مظلوم و دربند را بشنوند کمتر به خشم آیند و یا با خود بیاندیشند مرگ این زن لابد جزای مرگ شوهرش بوده است! اما سکینه قاتل همسرش نبوده و طرح چنین اتهامی از سوی رژیم اسلامی، به وضوح گریزگاهی در مقابل سازمان عفو بین الملل می باشد.

مظلومیت این مادر همین بس که هیچکس صدای گریه های جانسوز شبانه اش را نمی شنود. هیچکس نمی داند در قلب پریشان سکینه چه می گذرد و آینده دو فرزند سکینه آشتیانی، در صورت اعدام او چه خواهد بود؟

البته صحبت این نیست که خانم آشتیانی در مورد برقراری روابط خارج از حریم خانواده – به هر درجه و اندازه یی که بوده - صد در صد یک بی گناه معرفی شود. به هر رو خیانت زناشویی چه از سوی مرد صورت پذیرد و چه از سوی زن، هر دو به یک اندازه زشت و زننده است. هرگز بنا نیست که دفاع از حق ادامه یافتن زندگی خانم آشتیانی و حفظ جان وی، به مثابه اعلام معصومیت مطلق او باشد. حقیقت اینجاست که بی گناه مطلق در این جهان خاکی به دنیا نیامده و هرگز نیز زاده نخواهد شد.

شاید سزاوارترین مجازات آن عملی که از سکینه نوعی سر زد صدور حکم جدایی باشد. همانگونه که یک زن نمی تواند شوهر خیانت کار خود را زیر یک سقف تحمل کند، متقابلن شوهر نیز این حق را دارد که نخواهد با همسر خیانت کارش به زندگی ادامه دهد. اما همین جدایی نیز نه می تواند حق مادری و پدری را سلب کند و نه مستوجب سرزنشی ابدی است.

آری خیانت زناشویی زشت و شرم آور است اما یک فاجعه تاریخی نیست. حکومتی که یک اشتباه ناشی از وسوسه یی لحظه یی را زنای محصنه و مساوی با مرگ می داند، خود از آغاز چیرگی شومش، با بستن دفتر زندگی بهترین انسان ها، جنایت و تبهکاری اش را به نمایش گذاشت. در سال شصت و هفت جنایتی بشری را رقم زد و طی جنگی که خود در افروختن و تند کردن آتش آن نقش به سزایی داشت بیش از یک میلیون جوان ایرانی را بی جهت طعمه مرگ ساخت. فاجعه واقعی همان نسل کشی هایی بودند که خمینی در طول آن ده سال سیاه مرتکب شد و یا آن جنایات ددمنشانه یی که به فرمان علی خامنه یی در اثنای خرداد پارسال و در مقابل اعتراض صلح جویانه هم وطنان ما رقم خوردند.

ارتباط نامشروع دو فرد، اگرچه اشتباهی بزرگ اما هرگز یک فاجعه نابخشودنی نیست. امروزه همین اشتباهات از نگر روان شناسی موشکافی می شوند و فاکتورهایی که می توانند در پیشامد آنها نقش داشته باشند مورد ارزیابی قرار می گیرند.

سکینه در اسارت قل و زنجیری که مجال زندگی را از وی ستانده است توانست به صورت کاملن پنهانی و به وسیله یک فرستاده، گفتگویی خبری را با روزنامه بریتانیایی گاردین انجام دهد که این مصاحبه مخفیانه در حدود یک هفته پیش در نشریه گاردین منتشر شد. سکینه طی این گفت و گو مظلومانه ندا داده که در مرگ شوهرش کمترین دخالتی نداشته و جمهوری اسلامی دروغ می گوید تا راحت تر بتواند سکینه را به قتل برساند.

شاید این واپسین پیام خانم محمدی آشتیانی باشد که به گوش ما می رسد. سکینه نماد مظلومیت تاریخی زن ایرانی است که از زمان استیلای اسلام، همواره در حکم اموال شخصی همسرش به شمار می آمده است. سکینه حتا اگر خیانتی در زندگی زناشویی اش مرتکب شده باشد مستوجب مرگ نیست. حتا اگر پنجاه بار دیگر نیز این اتفاق رخ بدهد باز هم سکینه نباید بمیرد. دنیای امروز جایی برای واژه شنیع سنگسار ندارد. نجات سکینه و سکینه ها وظیفه مایی ست که داعیه پیروی از اعلامیه جهانی حقوق بشر را داریم. اگر ما در قبال این حکم ناجوانمردانه سکوت اختیار کنیم هم وامدار دخترک و پسرک تنهای سکینه خواهیم بود و هم مدیون حقوق بشری که خواستار تحقق اش هستیم.

__________________

نگاشته شده در تاریخ بیست و دوم امرداد دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی

۱۳۸۹ مرداد ۱۶, شنبه

پیام اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی به مناسبت یکصد و چهارمین سالگرد جنبش مشروطیت

انقلاب مشروطه دستاورد خرد و شعور نیاکان ما بود. نیاکانی که افزون تر از صد سال پیش چنین افتخاری را بر صفحات زرین تاریخ رسم کردند.

سال های سیاهی که تحت ظلم ناصر الدین شاه، یکی از جائرترین حاکمان قاجاری سپری شد، عرصه را بر مردمان آن دوران بسی تنگ تر نموده بود.

جنبش مشروطیت که نخستین جرقه اش به دست روشنفکران آن زمان افروخته شده بود، سبب به راه افتادن موج خروشانی در سراسر ایران شد تا دفتر استبداد را ببندد. اجتماع یکپارچه و کم مانندی متشکل از اقشار گوناگون مردم که در جای جای وطن گرد هم آمده و خواستار تبدیل نظام استبدادی به سیستم پارلمانی(مشروطه) بودند، آنچنان وسیع و فراگیر بود که هیچ مقاومتی را برنمی تابید.

سرانجام مظفر الدین شاه قاجار در چهاردهم امرداد سال یکهزار و دویست و هشتاد و پنج خورشیدی، فرمان مشروطیت را امضا کرد تا به همت و تلاش مردم، سرفصل جدیدی در تاریخ سیاسی ایران رقم زده شود.

امروزه با توجه به استبداد همه جانبه رژیم اسلامی که بر میهن ما حکم فرماست، شاید ردپای مشروطیت را نتوان به آسانی یافت کرد. اما این دستار به سرهای بدکنشت هرگز و هیچگاه نخواهند توانست ثمره ارزشمند آن جنبش شکوهمند را محو و تباه سازند. یک یک ما به زودی طلیعه فرخنده سلطنت مشروطه را بر تارک ایران نظاره خواهیم کرد تا بیشتر باورمان شود محصول آن قیام ارزنده، در متن جامعه ایران همچنان زنده و زاینده است و خورشید آزادی هیچگاه به زوال نخواهد گرایید.

سیزدهم امرداد ماه و در آستانه یکصد و چهارمین سالگرد جنبش مشروطیت، شاهنشاه برحق ایران، ذات اقدس ملوکانه اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی اراده کردند تا پیام شاهانه را صادر فرمایند.

معظم له در متن پیام شکوهمندشان، به جنبش سبز نیز اشاره فرموده و آن را جنبشی تعریف کردند که چشم جهانیان را به همت ایرانیان آزادی خواه خیره کرده است.

رضا شاه دوم همچنین با اشاره به وقوع شوم انقلاب اسلامی تاکید کردند: " به یقین اگر رهبران واپسگرا و انحصارجوی این انقلاب حرکت تدریجی ایران به سوی استقرار یک جامعۀ باز و خردگرا و پیشرفته را بی رحمانه سد نمی کردند چه بسا مردم ایران تا کنون به همۀ خواست های انسانی خویش رسیده بودند".

در ادامه متن کامل پیام پرفروغ وارث کیان پادشاهی را با هم خواهیم خواند:


چهاردهم امرداد ماه ۱۳۸۹

هم میهنان عزیزم،

امروز در آستانۀ سالگرد انقلاب مشروطیت، میهن عزیز ما شاهد گسترش و رشد جنبش رهایی بخش دیگری برای تحقق خواست های دیرینۀ مردم ایران است؛ جنبشی که می رود آن چه در انقلاب مشروطیت ناتمام مانده بود به پایان بَرَد و آرمان های تحقق نیافتۀ مردم ایران را برآوَرَد. شباهت های این دو نهضت رهایی بخش بسی بیشتر از تفاوت های آن هاست. هدف های اصلی رهبران انقلاب مشروطیت ایجاد حکومت برخاسته از ارادۀ مردم، تامین و تضمین آزادی ها و حقوق اساسی شهروندان، تفکیک قـــوای سه گانــه، تاسیس دادگستری مستقل و عُـرفی و سرانجـام بـرکشیدن ایــران از ورطۀ عقب ماندگی صدها ساله و نزدیک شدن به دنیای متمدن و پیشرفته بود. گرچه نخبگان و سرآمدان آن روز جامعه در نشر و ترویج آرمان های انقلاب نقشی اساسی ایفا کردند، طبقات گوناگون مردم ایران از روحانیان روشن بین گرفته تا بازرگانان و بازاریان خسته از فساد و تعدیات حکومت استبدادی نیز در پیروزی جنبش مشروطه خواهی سهمی به سزا داشتند.

در آستانۀ انقلاب اسلامی، بخشی بزرگ از آرمان های مشروطه خواهان تحقق یافته بود و به یقین اگر رهبران واپسگرا و انحصارجوی این انقلاب حرکت تدریجی ایران به سوی استقرار یک جامعۀ باز و خردگرا و پیشرفته را بی رحمانه سد نمی کردند چه بسا مردم ایران تا کنون به همۀ خواست های انسانی خویش رسیده بودند.

جنبش سبز، جنبشی که چشم جهانیان را به عزم و همت ایرانیان برای ادامۀ دستیابی به آزادی خیره کرده است، پرچمی را که نیاکان ما در مخالفت با حکومت استبدادی به دست گرفته بودند بار دیگر، و این بار با توانی بیشتر، برافراشته است. شرکت قهرمانانۀ شماری بزرگ از زنان هشیار و آزادی خواه ایران در این جنبش به یقین ضامن نهایی پیروزی ملت در این پیکار تاریخی خواهد بود. به ویژه از آن رو که، همانند دوران انقلاب مشروطیت، روحانیان و بازاریان و اصنافِ معترض به رفتار خون ریز حاکمان نیز به تدریج و روزافزون به صفوف هم بستۀ مردم می پیوندند و بر نامشروع بودن حکومت مُهر تایید می زنند.

مستبدانی که در انقلاب مشروطیت رویاروی نیاکان آزادی خواه ما ایستادند پس از اندک مقاومتی به خواست آنان تن در دادند و مسند قدرت را به آنان سپردند. امروز، اما، دشمنان آزادی و انسانیت در سرکوب بی رحمانۀ مردم بی دفاع کارنامه ای سیاه تر از هر حکومتی دارند که بر سرزمین کهن ما فرمان رانده است. با این همه، مطمئن باشیم که جبهۀ شکست ناپذیر آزادی خواهی بر حکومت از درون پوسیدۀ مستبدان چیره خواهد شد و نهال خشک ناشدنی آزادی که در انقلاب مشروطیت ریشه گرفت در جنبش سبز مردم مصمم ایران به بَر خواهد رسید.

خداوند نگهدار ایران باد

رضا پهلوی

پیوند به تارنمای شکوهمند پادشاه فرزانه ایران اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی

_________________

نگاشته شده در تاریخ شانزدهم امرداد دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی

۱۳۸۹ مرداد ۱۳, چهارشنبه

تحریم هایی که کمر ولایت فقیه را خواهند شکست

تحریم اقتصادی، سیاسی و غیره واژه های تازه یی برای رژیم سرکش و نامشروع اسلامی نبوده و نیستند. اگرچه حکومت اسلامی، رنج این تحریم ها را سی و یک سال است متحمل شده و فشار ناشی از آن را در همه امورش حس می کند اما عمومن مسوولین حاکم، عادت ندارند به طور مستقیم از این بابت ابراز نگرانی و ناراحتی نمایند. برعکس بسیاری از مواقع همین مسوولان، با بدنی لرزان و هراسان مدعی شده اند که تحریم های موجود، بر روند برنامه های شان کمترین تاثیری نخواهد گذاشت و البته زهی خیال باطل!

انتقادی که از سوی آزادی خواهان به تحریم های یاد شده وارد بود، عدم قاطعیت تام و تمام تحریم گران بر تصویب قطع نامه های کمرشکن برای خود نظام و مسوولین آن بوده است. شوربختانه مردم داخل ایران علاوه بر تاوان سنگینی که بابت چیرگی شوم ملایان بر سرزمین شان می پرداخته اند، از جانب تحریم ها نیز گهگاه به طور ناخواسته قربانی می شدند. از این واقعیت نمی توان گریخت که تحریم ها در پاره یی مواقع، به مانند دارویی عمل می کردند که می بایست بر غده بدخیمی اثر کرده و آن را از بین ببرد اما در اثنای این کار، به عضوهای سالم بدن نیز آسیب وارد می نماید.

جمهوری اسلامی طی هشت سال ریاست جمهوری ولادیمیر پوتین اندکی احساس ثبات و آرامش خاطر داشت. جمهوری ولایی در ازای باج های مداومی که به دولت پوتین پرداخت می کرد متقابلن حمایت های مادی دولت روسیه را کسب می کرد و می کوشید تا قسمت کمی از تاثیر تحریم های اقتصادی بکاهد. اگرچه شخص ولادیمیر پوتین نیز در سال 2008 فرمانی صادر کرد که به سبب آن انتقال هر نوع تجهیزات نظامی و هسته یی به ایران ممنوع شده بود. اما به هر رو جمهوری اسلامی تمام تلاش خود را معطوف می داشت تا روسیه را به عنوان یک دوست نسبتن قدرتمند در کنار خود باقی نگه دارد. تحولات سیاسی روسیه پس از جا به جایی پوتین با دمیتری مدودف، همان رویای پوشالی رژیم اسلامی را هم پایان بخشید و این میان تحریم ها نیز به شکل جدی و پر رنگ تری وارد عمل شدند.

اصولن بهترین برخوردی که سایر کشورها در مواجهه با یک رژیم دیکتاتور و خودمدار چون جمهوری اسلامی می توانند داشته باشند تحت فشار قرار دادن آن دولت به لحاظ سیاسی، اقتصادی و فناوری است. چنین اهرمی بسیار مقتدرانه تر، هوشمندانه تر و بی ضررتر از یک حمله نظامی می تواند مهلک و ضربه زننده باشد.

قطع نامه هایی که طی سال های اخیر بر ضد جمهوری اسلامی صادر شدند، هر کدام نقش خود را در خرد کردن استخوان های حکومت الله ایفا کردند. هرچند تحریم های دو ماه اخیر، نسبت به گذشته تفاوت چشمگیری دارند. این تحریم ها که حتا به مقوله واردات بنزین و فشردن این گلوگاه حیاتی نیز کشیده شده اند کار را بدانجا رسانیده اند که رژیم منفور اسلامی، تنگنا را با تمام وجود منحوس خود حس می کند.

چهارم تیر ماه گذشته، مجلس سنای امریکا طرح تحریم کامل واردات بنزین به ایران را با اکثریت قاطع آرا به تصویب رسانید. مقارن با پخش این خبر، عده زیادی از مردم در تهران و شهرستان ها به سمت پمپ های بنزین هجوم آوردند. دخالت نیروهای سرکوبگر کمک کرد تا بحران به وجود آمده به اندازه یی فروکش کند اما صورت مساله هنوز پاک نشده و کمبود بنزین همچنان معضلی لاینحل می باشد.

حال رژیم اسلامی در دو - سه قدمی عقب نشینی قرار دارد. تحریم های همه جانبه کمر ولایت فقیه را به زودی خواهند شکست. بر پایه قطع نامه یی که اخیرن در شورای امنیت تصویب شد، پانزده نهاد وابسته به مافیای سپاه پاسداران و سه سازمان کشتی رانی رژیم اسلامی، در خط تحریم قرار گرفته اند. این مهم ناقوس مرگ را در گوش های سید علی قاتل و اعوان و انصارش طنین انداز کرده است. ادامه یافتن این تحریم ها که از همه سو گریبان جمهوری جور و جنایت اسلامی را می فشارند به آسانی می تواند یک نقطه پایان باشد بر عمر حکومتی که برایند سی و یک ساله اش جز مرگ، نیستی و بی آبرویی چیز دیگری نبوده است.

از سوی دیگر اختلافات داخلی میان سران حکومت می تواند زمینه ساز جنگی داخلی باشد. جنگی که صدالبته به سود هیچیک از طرفین تمام نشده بلکه دفتر عمر این حکومت پلید را عنقریب خواهد بست.

سیاست مبارزینی که در سنگر مخالف رژیم توتالیتر و متعفنی چون جمهوری اسلامی قرار دارند، استقبال از تحریم هایی بوده و هست که نوک پیکان حمله شان به سمت و سوی رژیم اسلامی باشد. تحریم هایی که بر فرض بخواهند ضربه اصلی را به مردم وارد کنند هیچگاه مورد تایید نیستند. تحریم های اخیر به خصوص منافع اصلی رژیم و سران آن را هدف قرار داده اند. این تحریم ها در هر حالتی سودشان برای ملت ایران به مراتب بیش از ضرر و زیان احتمالی آن می باشد.

هر ابزار و حربه یی که جمهوری اسلامی را یک روز زودتر به سمت زوال دایم حرکت دهد، ممدوح و مورد تحسین است. هر تاک تیک یا روشی که بتواند سبب ساز اضمحلال هرچه زودتر ولی فقیه و همراهانش باشد در حکم فرصتی است که باید غنیمت شمرده شود.

____________

نگاشته شده در تاریخ سیزدهم امرداد دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی