۱۳۸۶ مهر ۸, یکشنبه

حضور اعلاحضرت در صدای امریکا موازی با سفر احمدی نژاد به نیویورک

مصاحبه یی را که ذات مبارک اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی با صدای امریکا (میزگردی با شما)در بیست و چهارم سپتامبر امسال٬ برابر با دوم مهرماه داشتند شنیده اید. گفت و گویی با احمدرضا بهارلو٬ در همان گیر و داری که محمود احمدی نژاد سرگرم خوش رقصیدن برای مقامات امریکا بود٬ تا سخنان پوچ خود را توسط رسانه های مقتدر دنیای آزاد٬ به گوش همه برساند. در صورت تمایل می توانید متن کامل گفت و گوی معظم له را در وبلاگ نسل من نسل آتش و خون بخوانید و یا در سایت voa news صدای امریکا به صورت آنلاین تماشا کنید.

یکی از نکات قابل توجهی که در فرمایشات آن حضرت دیده می شد این بود که ایشان پیرامون سفر احمدی نژاد به امریکا گفتند:"سوال من این است که فرض کنیم اگر از خود من مثلن می خواستند بروم در دانشگاه تهران سخنرانی بکنم٬ یا مطلبی را عنوان بکنم که با آن جمهوری اسلامی را زیر سوال ببرم٬ آیا این فرصت را کسی مثل من می توانست در کشوری مثل ایران داشته باشد؟ و بروم حرفم را بزنم و بعد صحیح و سالم بتوانم از آن محیط بیایم بیرون؟ سوال اینجاست"

بله نکته دقیقن همین است که اعلاحضرت به آن اشاره کردند و مانند تمام جمله های شان٬ چنان با صداقت و شفاف بیان فرمودند که جایی برای ابهام یا توجیه کسی باقی نمی گذارد.

این احمدی نژادی که با ادعاهای رنگارنگ به دوره گردی و سالوسی در کشورهای متعدد جهان مشغول است به عنوان یکی از مقامات مسوول این رژیم حتا در ذهن خودش٬ پاسخی برای این پرسش نمی یابد.

آقای احمدی نژاد! شما که می خواستید با خانواده های داغدار یازدهم سپتامبر٬ دیدار و همدردی کنید و از اینکه جلوی تان را گرفتند خشمگین شدید٬ تکلیف آن همه زندانیان سیاسی که هموطن شما هستند و تنها به جرم اندیشه خود٬ زیر داغ و درفش این خون آشامان - که شما هم یکی از آنان بوده و هستید- قرار دارند چیست؟ آیا بهتر نیست جای این همدلی های فرمایشی٬ لحظه یی به پیشینه و حال خودتان بنگرید؟

آقای محمود احمدی نژاد! مگر شما نبودید که در کره شمالی٬ سال ها آموزش تک تیراندازی و روش های ترور مسلحانه را آموختید؟ مگر تمام ایران شما را به عنوان "زننده تیر خلاص" در اعدام های سیاسی نمی شناسند؟ مگر حضور شما در واقعه شوم "گروگانگیری در سفارت امریکا"- که ضربه یی سنگین به حیثیت ایران بود- از خاطره دنیا پاک می شود؟ شما را با تسلای بازماندگان یک واقعه تروریستی چه کار!!!

آقای احمدی نژاد که می گوید:"وقتی امریکا و اسراییل بمب اتمی دارند٬ چرا ما نباید داشته باشیم؟ "شایان گفتن است او بارها و به شکل های گوناگون همین موضوع را طرح کرده است. تنها باید در پاسخ وی گفت: تمام این کشورها٬ در عصر حاضر حتا یکبار هم از این سلاح ها به عنوان تهدید در جهان استفاده نکردند٬ حال آن که حکومت اسلامی بدون بمب اتم و با راه انداختن و تقویت گروهک های تروریستی به شکل های رسمی و غیر رسمی٬ آتش جنگ را در تمام دنیا برافروخته و حتا جوانان خودش را به باد داده است. وای برحال شان زمانی که مجهز به سلاح اتمی هم بگردند.

هیهات تا کی باید دغل کاری این دلقکان را در عرصه سیاست جهان ببینیم و خاموش بمانیم؟ تا کی؟

در زمانه یی که وارث و معبود ایران و محبوب قلب های عاشق میهن، رضا شاه دوم پهلوی دارند آرام آرام وارد دهه چهارم حضورشان در تبعید و غربت می شوند٬ عده یی ایرانی نما لب به تحسین یک "تروریست عقب مانده" گشوده اند که دارد با ملت امریکا همدردی می کند. شک ندارم آن هایی که احمدی نژادها را باور می کنند، به دو دسته تقسیم می شوند:

دسته نخست که شیوه هنرنمایی سران ج.ا را بلدند و همین بازی را دوست دارند تا به تعبیر اعلاحضرت (زمان بخرند)و دسته دوم که با کمال تاسف یا نمی فهمند و یا منصفانه تر قصد ندارند از شعورشان استفاده کنند.

جالب این جاست که رییس دانشگاه کلمبیا "پالینگر" نیز با صراحت احمدی نژاد را یک دروغ گو خواند و به گونه یی با وی حرف زد که از حضور در محیط دانشگاه احساس شرم بکند٬ اما...

اعلاحضرت در یکی از گفت و گوهای شان با یک رسانه اروپایی در ارتباط با بازگشت به ایران فرمودند: "این برای من٬ نه یک رویا٬ که یک یقین است".

من و توی ایرانی چرا نمی خواهیم نقشی ساده و کوچک٬ حتا با کلام و رفتارمان برای تجلی هرچه زودتر این مهم در ایران داشته باشیم؟؟

هم میهن عزیز! امثال احمدی نژادها که امروز در جمع مردم امریکا حاضر می شوند و با آن ها دست می دهند و خوش و بش می کنند٬ یقین داشته باش که به خون تمام ملت ها از جمله ایران تشنه اند. احمدی نژاد و یارانش بنا به فرموده اعلاحضرت٬ دغدغه یی جز صدور این انقلاب و پیوستن به دنیای آخرت ندارند و به خون غلتیدن ملت و نابودی ایران٬ برابر چشم های شان کوچک ترین اهمیتی ندارد.

این ها دارند از ذهن های کوتاه بعضی ایرانی ها، سکوی پرش برای بلند پروازی های خود٬ در سیاست جهان می سازند. وای بر من و توی ایرانی اگر هنوز بخواهیم ساکت بمانیم.

_______

نگاشته شده در تاریخ هفتم مهرماه دو هزار و پانصد و شصت و شش شاهنشاهی

۱۳۸۶ مهر ۳, سه‌شنبه

پیام اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی به مناسبت آغاز سال تحصیلی جدید

ای فروغ حسن ماه از روی رخشان شما

آبروی خوبی از چاه زنخدان شما

عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده

بازگردد یا برآید٬ چیست فرمان شما؟

کی دهد دست این غرض؟ یا رب که همدستان شوند

خاطر مجموع ما٬ زلف پریشان شما

باز هم سال تحصیلی دیگری آغاز شد. بازهم نوجوانان ایران این گل های تازه شکفته٬ قدم به مدرسه خواهند گذاشت. قدم به مدرسه یی که با وجود تلاش و کوشش خود و معلمان شان، آینده روشنی را برای شان رقم نخواهد زد. زیرا پایه های علم و تربیت در ایران کنونی ما٬ همانند سایر ارگان های فرهنگی، لرزان و متزلزل است. امسال ظاهرن ابتکار جدیدی هم به شیرین کاری های رژیم افزوده شده تمرین قرائت قرآن امری اجباری شده است و دانش آموزان مجبور به خواندن قرآن با لهجه کامل عربی هستند. امری که بی شک تحمیلی سنگین برای معلم و دانش آموز است.

شوربختانه آن چه در حیطه آموزش و پرورش امروز٬ بی قدر و اعتبارترین است همانا علم است و مسایل حاشیه یی٬ مثل لهجه عربی و حفظ حجاب و...مهم ترین!! تلقی می شوند. این نیز یکی از محاسن حکومت الله است و شاید اگر وضعیت چند سال دیگر ادامه یابد- که البته امیدواریم این گونه نباشد-دیگر مدارس کشور ما، رسمن به حوضه های علمیه تبدیل شوند.

مانند هر سال، پدر ملت و صاحب بی چون و چرای ایران، ذات مبارک اعلاحضرت همایونی رضا شاه دوم پهلوی اراده کردند٬ تا پیامی به دانش آموزان عزیز ایران ابلاغ فرمایند. قابل توجه تمام محصلین عزیز ایران باید گفت٬ شهریار خوبان اعلاحضرت رضا شاه دوم - که امروز هست و نیست مان در دستان ایشان است- مانند شما و پشت همین میز و نیمکت ها درس خواندند. آن مهر فروزان نیز چون شما زمانی سرگرم مشق نوشتن٬ دغدغه امتحان و...بودند. بی تردید اعلاحضرت با توجه به پیگیری وضع تحصیل در ایران امروز٬ درک و تحلیل کافی و مناسبی نسبت به بحران مدارس در شرایط کنونی دارند و شما دانش آموزان عزیز و آینده ساز ایران٬ در زوایای ذهن مبارک آن حضرت جایگاهی ویژه دارید.
آنچه در پایین می خوانید٬ متن کامل پیام معظم له به مناسبت آغاز سال تحصیلی
۲۵۶۶-۲۵۶۷ شاهنشاهی برابر با ۸۶-۸۷ خورشیدی است. لازم به گفتن است پیام ایشان از سایت ایران ب ب ب برداشته شده و از مدیریت این سایت سپاسگزاریم:

دبيرخانه رضا پهلوي

هم میهنان عزیزم،

ســال جدید تحصیلی رابـه شمـا وبویژه به دانشجــویان و دانش آموزان که آینده سـازان ایران فــردایند تبــریک می گویم. سال جدید تحصیلی رادر حالی شــروع می کنیم که کشورما باز هم بدلیل ناکارآمدی و کارنادانی سردمداران نالایق رژیم درشرایطـی بــس بحرانــی وبغرنج بسرمی برد. متاسفانه کشور ما درحالی بســوی انزوای نزدیک به مطلق پیش می رود کــه شایـد در تاریخ انسانی هیچـگاه مانند امروز، مرز میان ملتها برداشته نشده است. جهان کنـونی که به مـدد تکنولـوژی پیشرفته واینترنت به واقع بـه یک "دهکده جهانی" تبدیل شده است.

در این دهکده ی جهانی همگان در تلاش اند که با دانشهـا، فنّاوریها، اختراعـات و اطلاعات هرچه بیشتر، گـوی سبقت را ازیکدیگر بربایند. این فرآیند تکاملی که کلیه ی بشریت را دربرگرفته است، متاسفانه درست همزمان است با حاکمیت نزدیک به سه دهه ی تاریک اندیشی، جهل پــروری، جـزمیت مذهبی و حتا اشاعه ی خـرافات و جهان نگریهـای آرکائیک ماقبل تاریخ و جادویی برکشورما.

با سلب حق حاکمیت از ملت و به انحصـار درآوردن آن توسط ولی فقیه و اشرافیت مافیایـی او، جامعـه ی ایـرانی که باید در ردای یـک جامعه ی عقلانی در گسـتره ی جهانی شدن جای ویژه و مناسبت خود را می یافت، به جامعه ای خرافی و جادویی مبدل گشته است که در آن از گردش آزاد اطلاعات خبری نیست و نتیجـه ی آن عقب ماندگی فاجعه آمیز در سطح جهانی است. بارکمرشکن این عقب ماندگی بیش از همه بردوش جوانان ما سنگینــی می کند که ازآزادیهـای اجتماعــی، دانشها، فنّاوریهـا، هنــرها، زیبایی ها، شادیهـا و یک زندگی شغلــی و خانوادگــی مناسب، محـــروم و بی بهــره مانده اند. طبیعــی است که این محرومیتها و فشــارها و زورگوییها واکنش بحــق جوانان را برمی انگیــزد. پاسخ استبـداد مذهبی حاکــم به این واکنشــها، طالبانـــی کـــردن فرهنگ و میلیتاریزه کــردن جامعــه و سیاسـت بوده است. ولـی این دور و تسلسل خرافه و خشونت دیـری نمی پاید و ملت ایران در فراینـد تطـور علمی و پیشرفت جهانــی شـدن سرانجام جامعه ی جهـل و جنون و جزمیت را از میان بـرخواهــد داشــت و راه را بـرای جامعــه ی عقلانــی و اعتـلای آزاد آن با اعــاده ی حق حاکمیت به ملت هموارخواهد ساخت!

ما باید برای فرارسیـدن آن روز با عزمی راسخ هریک به سهــم خود تلاش کنیـم. من اعتقاد دارم بـا مقـاومت و پایداری می توان این خواسته را ممکن ساخت.

خداوند نگهدار ایران باد
رضا پهلوی

_________

نگاشته شده در تاریخ دوم مهر دو هزار و پانصد و شصت و شش شاهنشاهی

۱۳۸۶ مهر ۱, یکشنبه

سروده یی در میعادگاه پاییز

فصل پرتب و تاب تابستان تا کمتر از یک روز دیگر به پایان خواهد رسید و به استقبال پاییز خواهیم رفت. هرکسی از فصل پاییز٬ تعبیر به خصوصی دارد. بعضی آن را فصل خزان می نامند و عده یی هم هارمونی رنگ ها را در این فصل زیبا می ستایند.

پاییز برای من معنای خاصی دارد٬ من به این فصل زیبا و روشن کرنش می کنم. همه خوب می دانیم٬ پاییز فصلی است که از بطن آن دو ابرمرد ایران زاده شدند: چهارم و نهم آبان دو روز فراموش نشدنی در تقویم ایران ما هستند. زادروز دو ابر انسان تاریخ ساز: اعلاحضرت فقید شاهنشاه آریامهرمحمد رضا شاه پهلوی که سالیانی ست ما را ترک گفته اند و اعلاحضرت همایون رضا شاه دوم پهلوی شهریار جوانبخت٬ که سایه همایونی ایشان همچنان بر سر ملت است و امید داریم هزار سال دیگر نیز همین باشد. اگر با چشمان باز نگاه کنیم می بینیم٬ پاییز سال هزار و سیصد و سی و نه خورشیدی٬ ودیعه گرانبهایی به ایران و جهان بخشید و یگانه آفتابی تولد یافت که حتا بیکرانه ی کهکشان ها از عظمت وجود لایزال او سرافکنده مانده اند:

تویی که بر سرخوبان کشوری چون تاج

سزد اگر همه ی دلبران دهندت باج

باید قدر بدانیم: به یمن وجود نازنین ایشان است که ما سختی ها را تحمل می کنیم و با وجود دیدن این همه ظلم، هنوز کمر خود را خم نکرده ایم و اگرچه از میهن عزیزمان منجلابی ساخته اند، دامان مان آلوده نگشته است. زمزمه ی تمام لحظه های ما این است: ای بزرگ مرد! به خاطر شما می مانیم و به خاطر شما شکیبایی می کنیم٬ تا دیگر بار فروغ حسن آفتاب عالم تاب شما در این آسمان ظلمت گرفته رویت شود.

چرا نگاه نمی کنیم؟ در این فصل خزان زده٬ آفتاب جاویدی زاده شد که از پرتو او، در قلب تمام ملت شکوفه شادی نشست. اما همین ملت با دودمان سلطنت چه کرد؟ در وصف الطاف و خدمات بیکرانی که خاندان جلیل سلطنت پهلوی برای ایران و ایرانی انجام دادند٬ محتاج صدها صفحه کتاب هستیم تا گوشه یی را شاید٬ بتوانیم شرح دهیم. ایران یک تن رنجور و محنت زده بود که از بی خردی قاجارها و صدمات تاریخی چیزی از آن پیکر باقی نمانده بود. رضا شاه کبیر و فرزند جاودان نامش شاهنشاه آریامهر به کالبد این موجود نحیف و رو به مرگ٬ روح زندگی دمیدند و آن را به جوان برومند و پرجذبه یی تبدیل کردند. اما دریغ که این جوان شاداب(یعنی ایران) تا خواست به خود نگاهی بکند٬ تندباد یک انقلاب نفرین شده او را چنان خم کرد که قرن ها عقب گرد نمود و تمام اعتبار و اقتدار خود را ناجوانمردانه باخت.

هنوز می توان جبران کرد: اعلاحضرت رضا شاه دوم فرمودند: " از وقتی که پا به دنیا گذاشتم تاریخ مسوولیتی بر عهده ام گذاشت٬ نمی دانم این رحمت بود یا مصیبت؟" اگر قدری ژرف تر نگاه کنیم می بینیم٬ به راستی پذیرش مسوولیت و بر دوش کشیدن مشکلات یک ملت٬ قطعن برای ایشان رحمت نبوده اما برای ملت و میهن چرا!

پا به عرصه این سرا گذاشتن وجودی که ثری و ثریا در حسن و کمال او حیران هستند٬ برای ما از هر رحمتی فراتر است. یک نعمت بزرگ و یک لطف بی تکرار و بی انکار، که از بابت آن پیوسته شکرگزار خداوندیم. باید بکوشیم تا جبران خطاهای نسل گذشته را به صورت شایسته یی انجام دهیم .

وای برما٬ اگر بازخاموش بمانیم.

این حقیر باور دارم ولادت خجسته معظم له٬ میلاد حقیقت است و ایران و تاریخ آن برخودش می بالد که سلسله جلیل پهلوی میراث دار شکوه کیانی اش باشد و ادامه دهنده فره ایزدی کوروش و داریوش کبیر.

در آستانه پاییز و پیشواز خجسته میلاد آن حضرت٬ خاک درگاه ایشان غزلی را پیشکش به دربار همایونی سروده و عرضه می دارم:

کسی آیا نمی پرسد٬ چرا دنیا شکوفان شد؟

چرا در سوز پاییزی، گل عشقی نمایان شد؟

کسی آیا نمی داند٬ که سرگردان تاریخیم

و یا خورشید پاییزی٬ چرا این گونه تابان شد؟

عجب احساس خاموشی بر این مردم حکومت داشت

در آن وقتی که صد خورشید، به پابوس تو مهمان شد

زلال آوای لب های شما با وحی یکسان است

همه نجوای تلخ غم که در این صوت پنهان شد

بدان دیری ست ما نفرین شده از کفر لبریزیم

از آن فصلی که یک باره سخن از دین و ایمان شد

درون آینه من خیره بر کردار خود بودم

شکست آیینه را دردی و تصویرم پریشان شد

درخت بید از فرط جنون برخویش می لرزید

شبانگاهی که فوجی سرو قامت تیرباران شد

کسی کابوس وار آمد٬ کسی کابوس وارتر از او

به زیر دست خون ریزش تمام خانه ویران شد

پس از آنی که کوچیدید از این سرزمین٬ افسوس

کسی آیا نمی پرسد٬ چرا ناگه زمستان شد؟

___________

نگاشته شده در تاریخ سی و یکم شهریور دو هزار و پانصد و شصت و شش شاهنشاهی

۱۳۸۶ شهریور ۲۸, چهارشنبه

دوران سلطنت خاندان جلیل پهلوی-گفته ها و ناگفته ها

چیزی که دست کم بر همگان عیان و واضح است این که:

۱-خاندان پهلوی اقدامات مهمی در راستای پیشرفت ایران انجام دادند.

۲-حکومت غاصب اسلامی از این دودمان به شدت بیزار است.

تا این جای قضیه را که داشته باشید، حساب بسیاری از مسایل دست شما خواهد آمد. برای بسیاری از نسل جوان امروز ناگفته ها و علامت سوال های بیشماری وجود دارد. قیاس شنیده های شان از زبان نسل قدیم در مورد زمان" رژیم شاهنشاهی" یعنی رفاه٬ شکوه و امنیت توامان و از سوی دیگر مطالب تحریف شده و وارونه یی که در کتاب های درسی خوانده یا در رسانه های ج.ا شنیده اند. از مهم ترین پرسش ها و ابهامات نسل اخیر٬ یکی" بازداشتگاه های ساواک "و دیگری "شرح و بیان خاطرات برخی از افراد و وابستگان خاندان پادشاهی" است که پس از انقلاب در ایران به چاپ رسیده اند. جا دارد برای نسل عزیز و جوان امروز که باید آینده ایران را رقم بزنند، گوشه هایی از این ابهامات باز شوند.

بازداشتگاه ساواک: در زمان به سلطنت نشستن شاهنشاه فقید آریامهرمحمد رضا شاه وضعیت ایران با وجود نا آرامی های دنیا پس از فارغ شدن از جنگ جهانی٬ اقدام های تروریستی گروهک فداییان اسلام - که بعد مزین به حضور گروهک مجاهدین خلق نیز شد- و برخی عوامل دیگر٬ شاهنشاه در سال ۱۳۳۵ تصمیم به ایجاد یک سازمان امنیتی نمودند. در نظر بگیرید در تمام کشورهای دنیا - حتا آرام ترین و بی آشوب ترین- یک سازمان امنیتی برای جلوگیری از اقدامات مخرب و ضدمیهنی وجود دارد. این سازمان به اختصار٬ ساواک نام گرفت: س سازمان٬ ا امنیت٬ و و ٬ ا اطلاعات٬ ک کشور: سازمان امنیت و اطلاعات کشور. اولین رییس این سازمان مرحوم تیمور بختیار بود. هدف و آرمان این سازمان٬ جلوگیری از آشوب وسیع و فجایعی بود که می توانستند گریبان ملت را بگیرد٬ نه سرکوب دگراندیشان و دانشجویان یا مردم عادی.

آن هایی که چشمی برای تماشا داشته اند دیده اند دگر اندیشان و هنرمندان برجسته در زمان شاهنشاه فقید٬ آزادانه انتقاد و حتا اهانت می کردند. مگر دکتر شفیعی کدکنی٬ احمدشاملو٬ داریوش اقبالی٬ مهدی اخوان ثالث٬ داریوش مهرجویی٬ جلال آل احمد٬ سیمین دانشور و آن خیل هنرمندان و نویسندگان ناراضی از سلطنت شاهنشاه٬ در کمال صحت و سلامت چالشگری نمی کردند؟ داریوش "پریای نازنین" را زمان شاهنشاه در ایران خواند و بسیاری ترانه های دیگر٬ اما گردی به دامان موقعیت وی ننشست و حتا یک ساعت بازداشت که هیچ ممنوع الفعالیت هم نشد. اما هم زمان با وقوع انقلاب ۵۷ مجبور شد ایران را برای همیشه ترک کند و حتا کاست ها و سی دی های او در رژیم اسلامی ممنوع و غیر مجاز هستند.

مگر "مسعود کیمیایی" در آن وقت فیلم گوزن ها را نساخت ؟ نسل امروز ما٬ اگر در فضای باز سیاسی پیش از انقلاب نفس نکشیده اند٬ لااقل آثار منتقدانه روشن اندیشان آن زمان را با چشم و گوش خود لمس کرده اند. آن هایی که می کوشند تا فرزندان نوپای ایران را احمق تربیت کنند٬ در واقع خود احمقانی بیش نیستند. چه کسی می تواند نسل جوان ما را فریب دهد؟؟

بله ممکن بود مامورین ساواک بزنند٬ اما چه کسانی را؟ آن هایی که در حال طرح نقشه ترور بودند. آن هایی که وطن خود را آسان به روسیه و انگلیس می فروختند. اما باز هم حجم تمام آن کتک ها اندازه یک ساعت شکنجه در بند ۲۰۹ زندان اوین کنونی نمی شود. هوشیارانه تر نگاه کنیم.

کتاب های به چاپ رسیده در حکومت الله پیرامون دربار: بیشترین استناد رژیم امروز٬ به چند کتاب است : یکی" دخترم فرح" نوشته مرحومه بانو فریده دیبا٬ دیگری" من و خاندان پهلوی" نوشته احمدعلی مسعود انصاری و در نهایت " ظهور و سقوط سلسله پهلوی" نوشته ارتشبدحسین فردوست. ضمن این که قصد ندارم به محضر مادر علیاحضرت شهبانو، یعنی بانو دیبا جسارتی کرده باشم و با در نظر گرفتن این که ایشان درگذشته است ، وظیفه خود می دانم دو نکته را در مورد کتاب" دخترم فرح " یاد آور شوم( پیشاپیش از حضور علیاحضرت شهبانو فرح دیبا پهلوی عرض پوزش دارم):

۱- مرحومه دیبا بنا بر شهادت تمام بستگان خود٬ هنگامی که خاطراتش را ضبط کرد- که محصول پیاده کردن نوار خاطرات ایشان٬ کتاب حاضر است- دچار تلاطم های روحی بوده است. هر چند بانو دیبا قسمت هایی را هم به نیکی در یاد سپرده و بازگو کرده اما از تمام این بحث ها که بگذریم" بانو فریده دیبا" هرگز یک منتقد سیاسی نبوده و خودش نیز این ادعا را نداشته است. ایشان تنها کوشیده تا قسمتی از خاطرات خود را بیان کرده باشد و آن هایی که برسرگفته های ایشان که بر فرض مشروبات الکلی و مهمانی مختلط در دربار وجود داشته یا خیر بحث می کنند٬ افراد سطحی و تهی مغزی هستند که در هزاره سوم هنوز پای تفکرشان در مرداب سنت های پوسیده گیر کرده است و تنها می کوشند ذهنیت جامعه را از سمت و سوی موضوعات مهم به طرف مسایل بی اهمیت سوق دهند.

۲- اگر کسی کتاب" من و خاندان پهلوی" ،"دخترم فرح" و "ظهور و سقوط سلسله پهلوی" را توامان خوانده باشد به تناقض ها و پارادوکس عجیب این سه کتاب پی می برد و اگر بخواهد یکی را بپذیرد٬ مجبور به رد آن دو دیگری خواهد بود.

اگر بخواهیم یک نظر گذران بر کتاب های" من و خاندان پهلوی "و هم چنین "ظهور و سقوط سلسله پهلوی" به قلم ارتشبدحسین فردوست بیاندازیم، در مورد اولی ابتدا لازم است شرح کوتاهی از نویسنده این کتاب داده شود: احمدعلی مسعود انصاری از بستگان دور علیاحضرت شهبانو بوده که بر سر خوان کرم همایونی شاهنشاه فقید و شاهزاده رضاپهلوی (پادشاه کنونی)٬ پوستی بر استخوان نشانده و مدتی شرف این را داشته که معلم اقتصاد اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی باشد و شایان ذکر است که این شخص مورد التفات و کرم همایونی هم قرارداشته و در نهایت صدقه سر اعلاحضرت رضا شاه دوم پای این آدم یک لاقبا به امریکا نیز باز شده بود. ظاهر امر چنانچه خودش نوشته این موجود نمک خور و نمک دان شکن٬ دست به یک کلاه برداری سنگین و بی اقبال از علیاحضرت شهبانو و اعلاحضرت رضا شاه دوم زده و چون تیرش به سنگ خورده بوده، ناچار دست به دامان رژیم اسلامی شده و با مظلوم نمایی و التماس از یک عنصر خود فروخته به نام "حسین ابوترابیان" خواسته تا خاطراتش را به چاپ رساند. این کتاب نیز حاوی عبارات مستهجن و برآمده از روح سخیف نویسنده٬ ناشر و صد البته مخاطبین سطحی و فاقد نگاه آن است. تاریخ ها و آمار و نام های ارایه شده٬ با هم جفت و جور نیستند و همچنین مملو از سندسازی و خیال پردازی هایی است که هر خواننده تیزبینی در بدو امر متوجه آن خواهد شد.

کتاب فردوست که با نگاهی کوتاه به پیشینه این شخص و این که او سمت مهمی در دربار آریامهر داشته و شاید بتوان گفت هستی خود را از دولت سر شاهنشاه ایران پدر داشته٬ انگیزه وی از نگارش این کتاب٬ حالا که در مهلکه ج.ا گیر کرده مشخص و واضح است. او راهی جز دروغ پردازی برای نجات خود نداشته است. شایان ذکر است عاقبت حسین فردوست در زندان به شکل مرموزی توسط سران حکومت اسلامی کشته شد و به این شکل مزد چاپلوسی و داستان سازی خود را دریافت کرد.

پیرامون این سه کتاب وجه اشتراک های زیر را در نظر بگیرید:

۱-هر سه با نگاهی غیر کارشناسانه نوشته شده اند.

۲-تمام این کتاب ها بنابر مصلحت حکومت اسلامی و طبق فرمایش آنان قلم خورده اند و در این رژیم چاپ و منتشر شده اند.

۳-هر سه کتاب از دید آمار، تاریخ ها، اسامی و...به شدت یکدیگر را نفی می کنند و در متن خود به شکلی مستقل نیز دچار تضادهای وحشتناک و گیج کننده یی هستند.

باید این هم اضافه شود که تمام آن چه گفته شد٬ تنها مورد تایید آن عده قرار می گیرد که این کتاب ها را خوانده باشند و پیشنهاد می شود آنهایی که کتب مورد اشاره را نخوانده اند حتمن تهیه کرده و بخوانند تا به وضوح این گفته ها برای شان روشن گردد.

نتیجه یی که می توان گرفت: برای شناخت سلسله جلیل پهلوی٬ تاریخ بی تکلف را باید خواند٬ باید تاریخ قاجار و اوضاع نابه سامان ایران را در آن برحه مطالعه کرد ٬باید بر کتاب هایی ارزش نهاد٬ که اندیشمندانه و خالصانه از سر خرد ورزی و به دست تاریخ نویسانی قلم زده شده باشند که در ج.ا ریش خود را گرو نگذاشته اند٬ شیشه عمرشان در دست نابکاران حکومت الله قرار ندارد٬ نه پای شان روی پوست خربزه است و نه دست شان زیر سنگ!!!

می کوشم تا در پست های بعدی٬ گوشه های دیگری از دروغ پردازی های حکومت اسلامی و نوچه های زرخریدش را ارایه دهم.

___________________

نگاشته شده در تاریخ بیست و هشتم شهریور دو هزار و پانصد و شصت و شش شاهنشاهی

۱۳۸۶ شهریور ۲۶, دوشنبه

یک سروده پیشکش به دربار ملوکانه رضا شاه دوم پهلوی

گر دست دهد خاک کف پای نگارم

بر لوح بصر خط غباری بنگارم

پروانه ی او گر برسد در طلب جان

چون شمع همان دم به دمی جان بسپارم

زلفین سیاه تو به دلداری عشاق

دادند قراری و ببردند قرارم

شایسته ی خداوند، زمانی که بر زمین حضور پیدا کرده، شعر و غزل و مثنوی نیست. دوست دارم بدانم کدام واژه قادر به توصیف کمالات وجود یگانه مردی است که کائنات٬ لایق سجده کردن بر او نیستند. اما هر ایرانی بالطبع وظیفه خویش می داند عرض عبودیت خود را نسبت به پادشاه و پروردگار خود به جا آورد و دریغ واژه ها و استعاره ها هرگز تاب بیان کردن عظمت و شکوه ایزدی اعلاحضرت همایونی رضا شاه دوم پهلوی را ندارند. امید که معظم له به ذات کبریایی خود٬ ناتوانی این حقیر را ببخشایند.

یک مثنوی دیگر تقدیم به خاک پای اعلاحضرت:

بازا که باغ قشنگم، اسیر داغ شده ست

منکوب ظلمت یک اتفاق شده ست

بازا که بی تو وطن جز فغان و ماتم نیست

بازا که بی تو سراپای مان به جزغم نیست

امشب به خون دو سه سطری قلم زدم٬ برگرد

در کوچه باغ چشم تو تنها قدم زدم ٬برگرد

امشب به گریه سرودم، به گریه خوابیدم

امشب ز ابر سترون به خویش باریدم

این جا بدون تو برگی به باغ مان هم نیست

زخم عمیق خنجر نامت، برای مان کم نیست

در انتظار شما، سرد و خسته می میریم

در انحصار قفس پرشکسته می میریم

دل مانده در سر زلفت اسیر، می آیی؟

آهو نگاه به غربت اسیر، می آیی؟

چشم سیاه تو بنگر که قتل عام کرد

یک گوشه چشم تو کار مرا تمام کرد

بازا که باغ بی تو فقط زخم و گریه است

غرق غروب، اسیر گلایه است

بر پاره های دل ما قدم بزن اکنون

بازا و هستی ما را رقم بزن اکنون

بازا که معنی ناب شکوه ایرانی

بازا که خوب ترین خالق بهارانی

باید که در طلب طاعت "خدا"باشم

یک عمر خاک در درگه"رضا"باشم

تکرار نام شما بازهم خوش آهنگ است

ای"شاهزاده" به میهن بیا دلم تنگ است.
_____________________

نگاشته شده در تاریخ بیست و ششم شهریور دو هزار و پانصد و شصت و شش شاهنشاهی

۱۳۸۶ شهریور ۲۵, یکشنبه

ماه رمضان دردسری برای ملت و رحمتی برای امت!

هرسال چندی مانده به شروع ماه رمضان یا محرم٬ اگر دقت کرده باشید بیشتر مردم دچار سردرگمی

می شوند و با تشویش و دلهره به استقبال این دو ماه می روند.

راستی چرا؟؟؟

اگر بخواهیم راجع به ماه رمضان صحبت کنیم تا بوده حرف از برکت این ماه بوده و در باور بسیاری این ماه باید ماه پاک شدن از آلوده گی ها باشد.چنانچه در آیین مسیح و یهود نیز٬روزهایی برای روزه داری وجود دارد.

اما چرا واکنش اکثرایرانیان٬ نسبت به آغازاین ماه منفی است؟

اگر پاسخ این پرسش در ذهن شما هست یا نیست ،من می گویم و گمان کنم شما هم با من موافق هستید

خشونت مجریان اسلام در این ماه و ایجاد جو ارعاب ٬عامل اصلی بیزاری مردم است .

چنانچه خود ملایان باور دارند،روزه برمریض و مسافر و یا کسی که محذوری دارد واجب نیست اما همین سه دسته که تعدادشان کم نیست اگر بخواهند از یک رستوران غذایی برای منزل تهیه کنند امکان ندارد.

از این ها که فراتر برویم، آیا مگربسیاری نیستندکه اعتقادی به ماه رمضان نداشته باشند؟اما مجبورند به جو شوم و نحس و سیاهی که از رمضان ساخته شده تن بدهند تا مبادا محکوم به جریمه٬ زندان و شلاق شوند.

مادربزرگ ها و پدربزرگ های ما-که در زمان شاهنشاه آریامهر زندگی کرده اند-این ماه را ماه رحمت می دانند و جوان ها- که نسل انقلاب و منکوب باورهای خمینی هستند- ماه رمضان را ماه رنج و عذاب و مصیبت.

شما بگوییدچرا؟

همان طور که بارها و بارها گفته ایم٬ حکومت اسلامی دین را از چشم ملت انداخت و کاری کرد اسلام –هرچه که بود- دیگر سکه یی نداشته باشد و همان پدر و مادربزرگ های ما که از ابتدا اسلام را باور کرده بودند٬ امروز پاسخی جز شرم و سکوت در برابر سیل پرسش و اعتراض نسل جوان ندارند.

چشمان خود را باز کنیم:

آیا باید پذیرفت که هنوز دین در قلب سیاست جایی دارد؟

آیا می شود باورکنیم هنوز عمامه و آخوند و نماز و روزه کاری برای ملت انجام خواهد داد؟

ملتی که از زور گرسنگی دست به هر کاری می زند، آیا کسی هست که با منطق و نه ناسزا و خشونت-که زبان دین مداران همین است-به آن ها بفهماند اسلام دین رحمت است؟؟؟!!!

هرگز٬ دیگرخیلی دیرشده و دین باوری و دین مداری اعتبار خود را برای همیشه از دست داده است.

افسوس برای آن هایی که باورمی کنند، سردمداران دین و مهرورزان خشونت پیشه با"زبان روزه" این ماه را سپری می کنند.

آن مرد فریب کاری که در صدر این مملکت خودش را جا کرده و وانمود به "اسلام داری" و فقاهت و غیره دارد٬ اگر دو ساعت از وعده تریاکش بگذرد زمین را به آسمان می دوزد. شرایط جسمی وی برای روزه داری مناسب نیست، اما دادن پیام ماه مبارک رمضان را به امت (!!!)خود، هیچ سالی فراموش نمی کند.

ما داریم صحبت از ملت ایران می کنیم حرف بر سر اکثریت مردم است٬ همان مردمی که بار سنگین زندگی را به دوش دارند نه آن اقلیتی که خود را امت می نامند و امروزه بر خر مراد سوارند و از سردل سیری٬ یک ماه دهان خود را می بندند و درعوض به خاطر گران تر کردن روغن و خرما و برنج ٬ جیب های مبارک را بازتر می کنند تا سیل پول به آن سرازیر شود.

کدام روزه؟ کدام دین؟

این ملتی که در سفره اش جز اشک و خون نیست ٬ روزه گرفتن یا نگرفتن او فرقی به حالش ندارد!!! ملتی که به جرم اندیشه٬ کشتیدش٬تاریخش را از وی ستاندید و حتا عشق را برایش ممنوع و حرام اعلام کردید٬ چه انگیزه یی برای اجرای دستور شما دارد؟

___________________

نگاشته شده در تاریخ بیست و پنجم شهریور دو هزار و پانصد و شصت و شش شاهنشاهی

۱۳۸۶ شهریور ۲۲, پنجشنبه

آشنایی بیشتر با دیدگاه ها و اهداف اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی

خیال روی تو در هرطریق هَمره ماست

نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست

به رغم مدعیانی که منع عشق کنند

جمال چهره ی تو حُجت موجه ماست

اگر به زلف دراز تو دست مان نرسد

گناه بخت پریشان و دست کوته ماست.

بسیاری از دوستان عزیزم، از بنده گله می کنند که چرا جای آگاه تر کردن بازدیدکننده ها از بینش و اهداف اعلاحضرت همایونی رضا شاه دوم پهلوی ٬ تنها به پیشکش سروده و مدح به خاک پای معظم له بسنده می کنم. باید در پاسخ به این گرامیان عرض کنم ٬حقیر خیلی کوچکتر از آن هستم، در مورد ابرمردی صحبت کنم که جهان را زیر نگین سروری دارد.

لب لعل و خط مشگین، که آنَش هست و اینش نیز

بنازم دلبر خود را که حُسنش آن و این دارد.

با این همه بنده روسیاه، تصمیم گرفتم شرحی از دیدگاه ها٬ اهداف و شخصیت آن حضرت را تا جایی که عقل ناقصم یاری دهد بنویسم. پیشاپیش از محضر مبارک و ملوکانه اعلاحضرت به خاطر این جسارتم پوزش می خواهم. تامل و قضاوت باشد با بی شمار هم میهنان ایران پرست :

شرحی کوتاه از بیوگرافی ایشان: اعلاحضرت همایون رضا شاه دوم پهلوی، نخستین فرزند پسر شاهنشاه فقید آریامهر ایران پدر و اولین فرزند علیاحضرت شهبانو فرح دیبا پهلوی هستند. زاده در"نُهم آبان ماه "هزار و سیصد و سی و نه خورشیدی در تهران. ولادت ایشان با شور و شادی وسیع و بی سابقه در تمام نقاط ایران همراه بود و مردم عادی از هر قشری به هلهله و پایکوبی برخاستند. اکنون اگر از هم نسل های ایشان و یا قدیمی ترها بپرسیم همگی به اتفاق، از این روزخجسته خاطره یی شیرین دارند.

ایشان فارغ التحصیل در رشته "علوم سیاسی" از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی-از معتبرترین دانشگاه های جهان- هستند و همین طور خلبانی هواپیمای جت و جنگنده را که به شکل تخصصی از دوازده سالگی آغاز کرده و دارای مدرک تخصصی خلبانی از پایگاه هوایی" رایس "تگزاس می باشند. بر زبان فارسی٬ فرانسه و انگلیسی تسلط کامل دارند و با زبان های عربی و امریکای لاتین نیز آشنا می باشند.

ذات مبارک شان، اکنون متاهل و دارای سه فرزند هستند والاحضرتان نور٬ ایمان و فرح دوم. مسلمان زاده شده و دین شان اسلام است. همسر ایشان ملکه یاسمین اعتماد امینی پهلوی٬ بانویی اندیشمند و بزرگ منش٬ همین طور وکیل پایه یک دادگستری مقیم امریکا هستند که تحصیلات در رشته علوم سیاسی نیز دارند.

اهداف اعلاحضرت :

۱-تعیین نوع حکومت با رای مردم در انتخابات آزاد.

۲-برقراری یک حکومت دموکراسی در ایران و نهادینه کردن جامعه مدنی .

۳-پیروی کامل از تمام مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر.

۴-برقراری نظام سکولار به معنای جدایی دین از حکومت.

۵-دادن آزادی های سیاسی٬ اجتماعی٬ فرقه یی و مذهبی به ملت و احترام به نظر دگراندیشان در هر زمینه.

۶-تضمین استقلال و تمامیت ارضی ایران و ایجاد بستر برای تداوم و ثبات این مهم.

صفات بارز شخصیتی:

داشتن رحم و عطوفت بالا و دست به فداکاری زدن برای مردم عادی: یک نمونه اش اعتصاب غذای سه روزه ایشان به حمایت از زندانیان سیاسی در تابستان گذشته بود و از آن شاید مهم تر این که همایش اعتصاب غذا باید درساختمان فدرال برگزار می شد و درحالی که اعلام شد٬ مقابل ساختمان بمب گذاری شده و حتا پیروان و هواداران ایشان می خواستند محل را ترک کنند اعلاحضرت رضاشاه دوم با وجود منع دیگران از رفتن به ساختمان فدرال، مصرانه در مکان مورد نظرحاضر شدند و قول شان را به مردم٬ ازجان عزیز و مبارک خویش برتر دانستند. این را نیز بگویم اصولن اعلاحضرت چندان علاقه یی به محصور بودن درحلقه گارد محافظتی شان ندارند و با وجود آگاهی شان به خطرات، مایل هستند مدام در میان مردم عادی و به خصوص هم میهنان شان، مانند یک شخص عادی حاضر شوند و از نزدیک با آن هابه گفت و گو بنشینند.

این ازجان گذشته گی به خاطر دیدار با توده مردم٬ اگر در بین سیاست مداران روز دنیا بی نظیر نباشد لااقل بسیار کم نظیر است. اگرچه مساله درصورت خود اشکال دارد اما تحسین همه٬ حتا مخالفان نظام پادشاهی را همواره برانگیخته است.زیرا موضوعی است که بارها-نه فقط در جریان ساختمان فدرال-بلکه بسیاری موارد دیگر٬در عمل اثبات شده است. مورد خطرناک دیگر ازحضورمعظم له درمیان مردم٬ گذراندن نوروز هشتاد و پنج در کنار پناه جویان ایرانی بود (باید اشاره شود تا به حال هفت اقدام تروریستی به جان ایشان نافرجام باقی مانده است .با این حال ایشان هرگز روش خود را در "داشتن ارتباط نزدیک با مردم "مورد تجدید نظر قرار ندادند). این را شاید بعضی نشنیده باشند اما در سال نخست حمله عراق به ایران، رضاشاه دوم تصمیم گرفتند به عنوان یک خلبان جنگی به ایران بیایند و مانند سایر هم وطنان از ایران دفاع کنند، هرچند مقامات ایران نپذیرفتند. این مساله را هم علیاحضرت شهبانو در کتاب" کهن دیارا"اشاره نموده و هم خود ایشان درگفت و گو با احمد احرار از این ماجرا یاد کردند.

درایت سیاسی بسیار بالا و اشراف داشتن بر تاریخ ایران و جهان٬ تسلط بر تحلیل های سیاسی و سرعت پاسخ گویی به سوالات خبرنگاران در سراسر جهان. آگاهی و نحوه استدلال های سیاسی و اجتماعی ایشان در مجامع بین المللی از صحن مجلس پاریس گرفته تا در حضور اساتید دانشگاه بوستون و...اعلاحضرت با کمال خونسردی و آرامش برگرفته از سواد و درایت بالا در بحث ها شرکت جسته و به پرسش ها پاسخ های مناسب و درخور می دهند. شایان گفتن است وجود مبارک رضا شاه دوم، تاکنون کتاب های گوناگونی نوشته اند که به عنوان نمونه می توان : نسیم دگرگونی٬ میثاق با مردم٬ آزادی برای هم میهنانم٬ مذاکره با ایران و...را نام برد.

درایت و آگاهی اقتصادی بسیار بالا: ایشان با توجه به مطالعات پیگیر و تخصصی پیرامون آزادی اقتصادی و بحث های مربوط به اقتصاد سالم و یا ناسالم. از آن جا که ایشان تسلط و تخصص منحصر به فردی براین موضوعات دارند٬ به راحتی می توانند در زمانی اندک وضعیت اقتصادی ایران را بهبود شایانی بخشند.

سخن گفتن شیوا: طنین محکم ٬ کلام پرجذبه ٬متین و درعین حال مردمی رضاشاه دوم پهلوی تحسین انگیز است . ایشان حتا در نگاه دشمنان قسم خورده اش بدون کینه ورزی سخن می گوید. محتوای کلام ایشان بر حقوق ملت دور می زند و جالب این جاست در تمام این سال ها که دور از وطن بوده اند همواره در یک جاده کلامی حرکت کرده اند و تناقضی در سخن های شان نبوده و نیست.

قدرت ذهنی و حافظه بسیار بالا و توانایی به خاطر سپردن متن های بسیار طولانی و نام ها و آدرس های تاریخی بسیار گنگ و مشکل. یک نمونه اش پیام رضا شاه دوم راجع به بحران اتمی در ایران بود که ده دقیقه٬ در برابر دوربینی که تنها از یک زاویه فیلم برداری می کرد متن پیش نویس شده خود را بدون کاغذ و از حفظ بیان کردند و...

صبور بودن و احترام به مخالفین و حتا آن عده یی که در صحبت با آن حضرت شرط نزاکت را چندان رعایت نمی کنند. نمونه اش گفت و گوهای معظم له باصدای امریکا و رادیو ایران که بعضی هم میهنان ناخواسته یاخواسته جسارت های کلامی داشتند اما ایشان با صبر و متانت شاهانه پاسخ شان را به نیکی می دادند و این نشان می دهد که ایشان علاقه بسیاری به چالش گری از سمت هم میهنان شان دارند و مایلند خود را در معرض پرسش مخالفین قراردهند و با آرامش و منطق پاسخ گوی شان باشند.

داشتن دیدگاه منصفانه و بی تعصب بر تمام رویدادهای معاصر٬ چنانچه در بسیاری جاها فرموده اند: تا کی می توان دیگران را مسوول بدبختی قلمداد کرد؟ آیا ما مسوول نیستیم؟ کی این مسوولیت را به دوش خواهیم گرفت؟ به راستی که چنین رویدادی(دموکراسی)اتفاق نخواهد افتاد، مگر آن که مردم فرصتی برای قبول مسوولیت پیدا کنند.

پایبندی به موازین اخلاقی: اعلاحضرت با وجودی که تاکنون نزدیک به سی سال از عمر شریف خود را در امریکا گذراندند از مشروبات الکلی و هرکاری که سلامت اخلاقی را زیر سوال ببرد٬ دوری می جویند و در عوض به انواع رشته های ورزشی علاقه مند بوده و تا جایی که وقت شان یاری کند پیگیر هستند. جا دارد به این هم اشاره شود رضا شاه دوم پهلوی٬ در کنار وظایف سنگینی که برعهده دارند همواره برای خانواده جلیل القدرشان، نقش بهترین همسر و همچنین پدری مهربان را ایفا می کنند و بی نهایت خانواده دوست هستند.

تجربه ی دردمندی و لمس کردن داغ های گوناگون: ایشان در غربت و غم انگیزترین شرایط٬ سایه همایونی پدر را از دست دادند و خواهر گرامی شان "پرنسس لیلا پهلوی"را نیز در سانحه یی ناگهانی از دست داده و در غربت به خاک سپردند. ایشان سال های سال است در تبعید حضور دارند و با وجود عشق شورانگیزشان به ایران٬ نتوانسته اند سفری به میهن داشته باشند و با این حال با شکیبایی و تحملی ستایش انگیز٬ سکان کشتی عاشقان میهن را هدایت می کنند. حقیر به یاد دارم معظم له در یکی از پیام های شان به ملت ایران اشاره فرمودند که غربت روح و جسم مرا آزرده کرده است. و در کتاب نسیم دگرگونی چنین می گویند: به عنوان عضوی از یک نسل قربانی، من درد و محنت غربت را به نیکی حس می کنم.

زندگی ساده، بی تجمل و بی پیرایه و بیزاری خاطر مبارک از تملق و بردن نام ایشان با القاب٬ چنانچه در کتاب "نسیم دگرگونی" می فرمایند: "من از کودکی از چاپلوسی و تملق و آدم هایی که با هر اشاره یی عبارت" بله قربان "بر زبان شان می رفت بیزار بوده ام. امروز نزدیک ترین یاران و رایزنان من می دانند من از آنها جز حقیقت و راستگویی اندیشه دیگری نمی پذیرم. البته فرهنگ سنتی ما مملو از تواضعات و تعارفات پیچیده و روابط بغرنج است". توجه کنید٬ ایشان راننده خصوصی و آشپز و غیره ندارند و بنا به گفته یاران نزدیک شان همچون شهروندان معمولی جامعه زندگی می کنند.

کمال تواضع و فروتنی در کلام و رفتار٬ دیگر ویژگی اعلاحضرت است٬ تا آن جا که معظم له بر این باور هستند که یک شهروند ایرانی چون دیگران می باشند(هرچند چنین نیست) و تاکیدشان همواره براین است که من در انتخابات آزاد فقط "یک رای" دارم.

توجه ویژه و سرمایه گذاری ذهنی و فکری خاص بر نسل جوان ایرانی: از مهم ترین دغدغه های اعلاحضرت رضاشاه دوم٬ مشکلات جوانان ایرانی در زمینه های تحصیلی٬ اشتغال و وجود محدودیت های دست و پاگیر است. ایشان تمایل دارند تحصیل دانشجویان ایرانی دست کم تا مقطع لیسانس رایگان باشد و از نگاه آن حضرت، دولت باید موظف باشد بدون تبعیض هزینه تحصیل هر جوان ایرانی را بپردازد. رضا شاه دوم بارها و بارها از محدودیت هایی که گریبانگیر جوانان ایرانی است اظهار نارضایتی نمودند. از نگاه ایشان مساله آموزش و پرورش در هرسطحی٬ مهم تر از مساحت جنگل ها٬ ذخایرارزی ٬ منابع ملی و...است زیرا پیشرفت مملکت در گرو سطح علمی جوانان آن مملکت است.

طرفداری از حقیقت و مخالفت با آن مصلحت اندیشی که بخواهد حق را پایمال کند: یکی از خصلت های بارز ایشان بیان حقایق به دور ازمصلحت اندیشی است. درمصاحبه یی عنوان کردند:بعضی به من می گویند چرا فلان موضوع را گفتی یا چرا ضعیف گفتی و...اما احساسات مردم بازیچه نیستند٬ بایدحقیقت را گفت...

این یکی از خصلت های برجسته انسانی است که متاسفانه در بین مردان سیاست چندان دیده نمی شود و در بین آن ها بیشتر حقیقت، قربانی مصلحت اندیشی ست!!

علاقه مندی های شخصی:

رضا شاه دوم پهلوی از کودکی٬ عکاسی رابه شکل حرفه یی آموختند و چنانچه درگفت و گوی شان با "لونا شاد" در"برنامه شباهنگ" فرمودند به عکاسی و سینما علاقه شایانی دارند اما وقت و شرایط شان اجازه نمی دهد چندان به ذوق خود بپردازند. سوژه مورد نظر ایشان در عکاسی طبیعت است و بنا به فرمایش خودشان طبیعت را بسیار دوست دارند. اعلاحضرت در رشته های ورزشی فوتبال ٬ غواصی٬ اسکی٬ تنیس ٬ شنا و...چند رشته ورزشی دیگر مهارت ویژه دارند و به خصوص فوتبال و اسکی را با جدیت فراوان در تمام این سال ها دنبال نموده اند. ایشان از مطالعه کتاب های علمی نیز بسیار بهره می برند و تلاش می کنند٬ مدت زمانی را به این امر اختصاص دهند.

مطلب درخور توجه دیگری را که همه می دانیم این است که رضا شاه دوم پهلوی وقت بسیاری را به گوش دادن٬ بررسی و تحلیل اخبار و وقایع روز در ایران اختصاص می دهند. به معنای واضح تر ایشان تمام اخبار ایران را با دقت پیگیری می کنند و هر مساله یی را کوچک یا بزرگ٬ با دقت و توجه تمام بررسی می کنند که خود دلیل دیگری به علاقه و توجه آن حضرت به وضع هم میهنان شان است.

تمام آن چه ملاحظه کردید٬ شاید کلامی از دفتر بی پایان کمالات ملوکانه و همایونی اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی را نمی توانست توصیف کند. بی شک همین طور است ٬اما خوب تلاش یک هم میهن و قربانی به خاک افتاده درگاه کبریایی شان بوده و امید که بر این حقیر ببخشایند.

_____________

نگاشته شده در تاریخ بیست و دوم شهریور دو هزار و پانصد و شصت و شش شاهنشاهی