۱۳۸۶ شهریور ۲۸, چهارشنبه

دوران سلطنت خاندان جلیل پهلوی-گفته ها و ناگفته ها

چیزی که دست کم بر همگان عیان و واضح است این که:

۱-خاندان پهلوی اقدامات مهمی در راستای پیشرفت ایران انجام دادند.

۲-حکومت غاصب اسلامی از این دودمان به شدت بیزار است.

تا این جای قضیه را که داشته باشید، حساب بسیاری از مسایل دست شما خواهد آمد. برای بسیاری از نسل جوان امروز ناگفته ها و علامت سوال های بیشماری وجود دارد. قیاس شنیده های شان از زبان نسل قدیم در مورد زمان" رژیم شاهنشاهی" یعنی رفاه٬ شکوه و امنیت توامان و از سوی دیگر مطالب تحریف شده و وارونه یی که در کتاب های درسی خوانده یا در رسانه های ج.ا شنیده اند. از مهم ترین پرسش ها و ابهامات نسل اخیر٬ یکی" بازداشتگاه های ساواک "و دیگری "شرح و بیان خاطرات برخی از افراد و وابستگان خاندان پادشاهی" است که پس از انقلاب در ایران به چاپ رسیده اند. جا دارد برای نسل عزیز و جوان امروز که باید آینده ایران را رقم بزنند، گوشه هایی از این ابهامات باز شوند.

بازداشتگاه ساواک: در زمان به سلطنت نشستن شاهنشاه فقید آریامهرمحمد رضا شاه وضعیت ایران با وجود نا آرامی های دنیا پس از فارغ شدن از جنگ جهانی٬ اقدام های تروریستی گروهک فداییان اسلام - که بعد مزین به حضور گروهک مجاهدین خلق نیز شد- و برخی عوامل دیگر٬ شاهنشاه در سال ۱۳۳۵ تصمیم به ایجاد یک سازمان امنیتی نمودند. در نظر بگیرید در تمام کشورهای دنیا - حتا آرام ترین و بی آشوب ترین- یک سازمان امنیتی برای جلوگیری از اقدامات مخرب و ضدمیهنی وجود دارد. این سازمان به اختصار٬ ساواک نام گرفت: س سازمان٬ ا امنیت٬ و و ٬ ا اطلاعات٬ ک کشور: سازمان امنیت و اطلاعات کشور. اولین رییس این سازمان مرحوم تیمور بختیار بود. هدف و آرمان این سازمان٬ جلوگیری از آشوب وسیع و فجایعی بود که می توانستند گریبان ملت را بگیرد٬ نه سرکوب دگراندیشان و دانشجویان یا مردم عادی.

آن هایی که چشمی برای تماشا داشته اند دیده اند دگر اندیشان و هنرمندان برجسته در زمان شاهنشاه فقید٬ آزادانه انتقاد و حتا اهانت می کردند. مگر دکتر شفیعی کدکنی٬ احمدشاملو٬ داریوش اقبالی٬ مهدی اخوان ثالث٬ داریوش مهرجویی٬ جلال آل احمد٬ سیمین دانشور و آن خیل هنرمندان و نویسندگان ناراضی از سلطنت شاهنشاه٬ در کمال صحت و سلامت چالشگری نمی کردند؟ داریوش "پریای نازنین" را زمان شاهنشاه در ایران خواند و بسیاری ترانه های دیگر٬ اما گردی به دامان موقعیت وی ننشست و حتا یک ساعت بازداشت که هیچ ممنوع الفعالیت هم نشد. اما هم زمان با وقوع انقلاب ۵۷ مجبور شد ایران را برای همیشه ترک کند و حتا کاست ها و سی دی های او در رژیم اسلامی ممنوع و غیر مجاز هستند.

مگر "مسعود کیمیایی" در آن وقت فیلم گوزن ها را نساخت ؟ نسل امروز ما٬ اگر در فضای باز سیاسی پیش از انقلاب نفس نکشیده اند٬ لااقل آثار منتقدانه روشن اندیشان آن زمان را با چشم و گوش خود لمس کرده اند. آن هایی که می کوشند تا فرزندان نوپای ایران را احمق تربیت کنند٬ در واقع خود احمقانی بیش نیستند. چه کسی می تواند نسل جوان ما را فریب دهد؟؟

بله ممکن بود مامورین ساواک بزنند٬ اما چه کسانی را؟ آن هایی که در حال طرح نقشه ترور بودند. آن هایی که وطن خود را آسان به روسیه و انگلیس می فروختند. اما باز هم حجم تمام آن کتک ها اندازه یک ساعت شکنجه در بند ۲۰۹ زندان اوین کنونی نمی شود. هوشیارانه تر نگاه کنیم.

کتاب های به چاپ رسیده در حکومت الله پیرامون دربار: بیشترین استناد رژیم امروز٬ به چند کتاب است : یکی" دخترم فرح" نوشته مرحومه بانو فریده دیبا٬ دیگری" من و خاندان پهلوی" نوشته احمدعلی مسعود انصاری و در نهایت " ظهور و سقوط سلسله پهلوی" نوشته ارتشبدحسین فردوست. ضمن این که قصد ندارم به محضر مادر علیاحضرت شهبانو، یعنی بانو دیبا جسارتی کرده باشم و با در نظر گرفتن این که ایشان درگذشته است ، وظیفه خود می دانم دو نکته را در مورد کتاب" دخترم فرح " یاد آور شوم( پیشاپیش از حضور علیاحضرت شهبانو فرح دیبا پهلوی عرض پوزش دارم):

۱- مرحومه دیبا بنا بر شهادت تمام بستگان خود٬ هنگامی که خاطراتش را ضبط کرد- که محصول پیاده کردن نوار خاطرات ایشان٬ کتاب حاضر است- دچار تلاطم های روحی بوده است. هر چند بانو دیبا قسمت هایی را هم به نیکی در یاد سپرده و بازگو کرده اما از تمام این بحث ها که بگذریم" بانو فریده دیبا" هرگز یک منتقد سیاسی نبوده و خودش نیز این ادعا را نداشته است. ایشان تنها کوشیده تا قسمتی از خاطرات خود را بیان کرده باشد و آن هایی که برسرگفته های ایشان که بر فرض مشروبات الکلی و مهمانی مختلط در دربار وجود داشته یا خیر بحث می کنند٬ افراد سطحی و تهی مغزی هستند که در هزاره سوم هنوز پای تفکرشان در مرداب سنت های پوسیده گیر کرده است و تنها می کوشند ذهنیت جامعه را از سمت و سوی موضوعات مهم به طرف مسایل بی اهمیت سوق دهند.

۲- اگر کسی کتاب" من و خاندان پهلوی" ،"دخترم فرح" و "ظهور و سقوط سلسله پهلوی" را توامان خوانده باشد به تناقض ها و پارادوکس عجیب این سه کتاب پی می برد و اگر بخواهد یکی را بپذیرد٬ مجبور به رد آن دو دیگری خواهد بود.

اگر بخواهیم یک نظر گذران بر کتاب های" من و خاندان پهلوی "و هم چنین "ظهور و سقوط سلسله پهلوی" به قلم ارتشبدحسین فردوست بیاندازیم، در مورد اولی ابتدا لازم است شرح کوتاهی از نویسنده این کتاب داده شود: احمدعلی مسعود انصاری از بستگان دور علیاحضرت شهبانو بوده که بر سر خوان کرم همایونی شاهنشاه فقید و شاهزاده رضاپهلوی (پادشاه کنونی)٬ پوستی بر استخوان نشانده و مدتی شرف این را داشته که معلم اقتصاد اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی باشد و شایان ذکر است که این شخص مورد التفات و کرم همایونی هم قرارداشته و در نهایت صدقه سر اعلاحضرت رضا شاه دوم پای این آدم یک لاقبا به امریکا نیز باز شده بود. ظاهر امر چنانچه خودش نوشته این موجود نمک خور و نمک دان شکن٬ دست به یک کلاه برداری سنگین و بی اقبال از علیاحضرت شهبانو و اعلاحضرت رضا شاه دوم زده و چون تیرش به سنگ خورده بوده، ناچار دست به دامان رژیم اسلامی شده و با مظلوم نمایی و التماس از یک عنصر خود فروخته به نام "حسین ابوترابیان" خواسته تا خاطراتش را به چاپ رساند. این کتاب نیز حاوی عبارات مستهجن و برآمده از روح سخیف نویسنده٬ ناشر و صد البته مخاطبین سطحی و فاقد نگاه آن است. تاریخ ها و آمار و نام های ارایه شده٬ با هم جفت و جور نیستند و همچنین مملو از سندسازی و خیال پردازی هایی است که هر خواننده تیزبینی در بدو امر متوجه آن خواهد شد.

کتاب فردوست که با نگاهی کوتاه به پیشینه این شخص و این که او سمت مهمی در دربار آریامهر داشته و شاید بتوان گفت هستی خود را از دولت سر شاهنشاه ایران پدر داشته٬ انگیزه وی از نگارش این کتاب٬ حالا که در مهلکه ج.ا گیر کرده مشخص و واضح است. او راهی جز دروغ پردازی برای نجات خود نداشته است. شایان ذکر است عاقبت حسین فردوست در زندان به شکل مرموزی توسط سران حکومت اسلامی کشته شد و به این شکل مزد چاپلوسی و داستان سازی خود را دریافت کرد.

پیرامون این سه کتاب وجه اشتراک های زیر را در نظر بگیرید:

۱-هر سه با نگاهی غیر کارشناسانه نوشته شده اند.

۲-تمام این کتاب ها بنابر مصلحت حکومت اسلامی و طبق فرمایش آنان قلم خورده اند و در این رژیم چاپ و منتشر شده اند.

۳-هر سه کتاب از دید آمار، تاریخ ها، اسامی و...به شدت یکدیگر را نفی می کنند و در متن خود به شکلی مستقل نیز دچار تضادهای وحشتناک و گیج کننده یی هستند.

باید این هم اضافه شود که تمام آن چه گفته شد٬ تنها مورد تایید آن عده قرار می گیرد که این کتاب ها را خوانده باشند و پیشنهاد می شود آنهایی که کتب مورد اشاره را نخوانده اند حتمن تهیه کرده و بخوانند تا به وضوح این گفته ها برای شان روشن گردد.

نتیجه یی که می توان گرفت: برای شناخت سلسله جلیل پهلوی٬ تاریخ بی تکلف را باید خواند٬ باید تاریخ قاجار و اوضاع نابه سامان ایران را در آن برحه مطالعه کرد ٬باید بر کتاب هایی ارزش نهاد٬ که اندیشمندانه و خالصانه از سر خرد ورزی و به دست تاریخ نویسانی قلم زده شده باشند که در ج.ا ریش خود را گرو نگذاشته اند٬ شیشه عمرشان در دست نابکاران حکومت الله قرار ندارد٬ نه پای شان روی پوست خربزه است و نه دست شان زیر سنگ!!!

می کوشم تا در پست های بعدی٬ گوشه های دیگری از دروغ پردازی های حکومت اسلامی و نوچه های زرخریدش را ارایه دهم.

___________________

نگاشته شده در تاریخ بیست و هشتم شهریور دو هزار و پانصد و شصت و شش شاهنشاهی

هیچ نظری موجود نیست: