۱۳۸۷ آبان ۹, پنجشنبه

در پابوس نهم آبان - زادروز یگانه میراث دار تخت طاووس









چراغ ِ روي تو را شمع گشت پروانه

مرا ز ِحال تو با خويش پروا نِه

خِرَد كه قيد ِ مجانين عشق مي فرمود

به بوي سنبل زُلف تو گشت ديوانه

به بوي زُلف ِ تو گَر جان به باد رفت چه شد

هزار جان ِ گرامي فداي جانانه

فردا بزرگ ترين،خجسته ترين و فرخنده ترين روز است. فردا تولد آفتابي ست كه در شمايل آدمي بر گستره يكپارچه ميهن رخ برافروخته است.

فردا روز روييدن شكوفه هاي ترنم،برلبان اميدوار اما به حسرت نشسته نغمه خوانان اين ديار است.فردا روز تلالو بي رياي شكوه خداوندي بر تارك اين سرزمين هميشه جاويد است.

فردا روز ايران است، روز تولد ايران، روز درخشش ميهن، روز به دنيا قدم گذاردن مردي از تبار خورشيد...فردا زادروز اعلاحضرت است، ولادت رضاشاه دوم، شاه شاهان، فردا روز تولد موعود و معبود ميهن است و قلم چون هميشه عاجز و ناتوان از وصف عظمت اين روز بزرگ.

نهم آبان، زادروز شاهنشاه ايران و به حق برترين عيد ايرانيان است و صد البته تصور اوج سپندينگي اينچنين زادروز بزرگي، وراي تصور و ذهن كوتاه ماست.

حقير جاي آنكه در آستانه حضور اين عيد فرخنده و پرميمنت،بيش از اين وصف كنم-حاشا كه فراتر از وصف چون من و مايي و شگرف تر از آن است كه به توصيف درآيد-نگاهي گريزوار به خجسته ميلادي دارم كه رخدادنش در چهل و هشت سال پيش موجب شد تا چنين تاريخي به شكوه مندترين روز در سالنامه ايرانيان بدل گردد و سپس به ثمرات و نتايج اين ميلاد باسعادت مروري خواهيم داشت:

نوروز هزار و سيصد و سي و نه ،مقارن با اعلام خبر شيرين و مسرت بار ِآبستن شدن شهبانوي بزرگ ايران پس از حدود سه ماه از پيوند فرخنده معظم لها با اعلاحضرت جاويد نام شاهنشاه محمدرضا پهلوي، سرتاسر ايران لبريز از شوق و انتظار شد.شگفت آور اينجاست كه مردم جدا از آنكه مدام آرزو مي كردند نخستين فرزند علياحضرت شهبانو پسر باشند گويي نوعي الهام يا همانكه حس برترش مي ناميم در ذهن مردم طنين انداخته بود كه كودك ِدر راه پسر هستند و بي شك وارث تاج و تخت كياني خواهند بود. بنابر اراده ملوكانه آريامهر مقرر شد تا بزرگ بانوي ايران، كودك شان را در "بنگاه خيريه مادران ايراني"واقع در چهار راه مولوي به دنيا آورند(بيمارستاني كه سپستر و به يمن حضور شهبانو و زايش وارث تاج و تخت،زايشگاه فرح نام گرفت).اين حركت نمادين در راستاي هرچه محكم تر شدن پيوند توده هاي فقير و زحمتكش با خاندان بزرگ پادشاهي بود كه چه بازخورد موثر و مافوق تصوري داشت.

در روز دوشنبه ساعت يازده و پنجاه و پنج دقيقه صبح نهم آبان ماه يكهزار و سيصد و سي و نُه خورشيدي برابر با سی و یکم اکتبر هزار و نهصد و شصت میلادی، گُل نورسته و تازه شكفته يي ميهمان دربار جاويدان سلطنت پهلوي و ملت سرتابه پا انتظار ايران شد كه امروز از هيبت نام بلندآوازه ايشان و شكوه لايزال اش، پشت تاريخ هم به لرزه مي افتد.آري "رضا"فرزند شاهنشاه بزرگ و شهبانوي پاك نهاد پا به عرصه وجود گذاشتند تا كه امروز وجودمان وامدار رويش همان غنچه دلاراي خرامان باشد:

آب زنيد راه را هين كه نگار مي رسد

مژده دهيد باغ را بوي بهار مي رسد

راه دهید یار را ، آن مه ده چهار را

کز رخ روحبخش ِ او نور نثار میرسد

چاک شدست آسمان،غلغله ایست در جهان

عنبر و مشک میدمد سُنجَق یار میرسد

رونق باغ میرسد،چشم و چراغ میرسد

غم به کناره میرود مَه به کنار میرسد

تیر روانه میرود سوی نشانه میرود

ما چه نشستهایم پس، شه ز شکار میرسد

باغ سلام میکند،سرو قیام میکند

سبزه پیاده میرود غنچه سوار میرسد

علياحضرت شهبانو آنچنانچه سپستر ها در خاطرات خود(كهن ديارا) اشاره فرمودند در لحظات ولادت خورشيد تابنده ايران،به علت افراط دكتر بيهوشي در تجويز گاز انتونكس دچار بيهوشي موقت شده و بر همين اساس جنسيت نوزاد را ساعتي بعد دريافتند و بديهي است كه چه اندازه مسرور و خرسند شدند.

سه روز بعد و زماني كه قرار بود شهبانو به اتفاق مولود گرانبار خويش و در معيت همسر تاجدارشان از بيمارستان مرخص گردند،انبوه جمعيتي -كه بسياري از آنان جزو طبقات محروم و رنجديده جامعه بودند- پشت درب بيمارستان صف كشيده و از اينكه ميان آنان و صاحب آينده اورنگ فرازمند شاهنشاهي،تنها چند ديوار فاصله بود، سر از پا نمي شناختند و از آنجا كه در طي اين روز ،محافظين خاندان شاهنشاهي باز هم بنا بر امر ملوكانه آريامهري چندان به رعايت حريم و حفاظت توجهي نداشتند،مردم به طرز شگفت آوري هجوم آورده و براي تبرك و تقرب مي كوشيدند تا دستي بر بدن كوچك نوزاد تازه ولادت يافته بكشند. حقیقتن هركسي شاهد و ناظر اين روز ها و ساعات بوده است شادي و شوق مردم را زايد الوصف تفسير مي كند.با كوشش اهالي شريف جنوب تهران تا هفت شبانه روز ،خيابان مولوي و همچنين ساير خيابان هاي بزرگ تهران و مسير حركت خاندان سلطنتي به سمت كاخ سعدآباد چراغان و غرق در نور بود.تنها نه فقط تهران كه در تمام شهرستان ها و حتا روستاها بزم و پايكوبي به راه افتاده و كسي را نمي شد يافت كه از ولادت "والاحضرت ولايتعهد رضا پهلوي" شادمان و سرمست نباشد.

و بدين سان سپهسالار ايرانزمين، قدوم مبارك شان را بر سر اين جهان گذاشته و تولد يافتند...

امروز دقيقن چهل و هشت سال از آن روز والا و بزرگ مي گذرد و اكنون پادشاه غربت نشين و مهربان ايران قرار است چهل و نهمين سال از زندگي سرتاسر نيكي و بركت خويش را آغاز فرمايند و...ايشان در تبعيد به پيشباز زادروز خويش مي روند. اين واقعيت تلخي است و شوربختانه امروز و در شرايط كنوني از دست بسياري كاري ساخته نيست تاجایی که حتا اگر همين لحظه نيز به يمن اهوراي ايران،رژيم ضدبشري و مذهبي حاكم، واگرداني شود بازهم جبران اينهمه سال حماقتي كه ما درحق اين خاندان جليل القدر و مهم تر از همه جفايي كه در پيشگاه شاهنشاه ايران رضاشاه دوم مرتكب شده ايم نخواهد شد و البته درين واقع ترديدي نيست.

اگر بخواهيم به ثمرات و نتايج شيرين روز بزرگ "نهم آبان" بپردازيم بحثي طولاني را آغاز كرده ايم. سخني كه قطعن به درازا خواهد انجاميد و بايد كه مروري همه جانبه داشته باشيم بر تمام ادوار و ساليان زندگي مبارك معظم له تا به امروز و اينكه چه در زمان ولايتعدي و چه در ساليان تلخ و گزنده غربت، ايشان چه كوشش هاي فراتصوري براي بهروزي ملت ايران انجام داده اند و همچنان نيز با كوششي خستگي ناپذير به همين روال ادامه مي دهند. اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوي همان زمان كه وجود نازنين شان در كاخ نياوران حضور داشت انديشه و ذهنيت شان همچنان بر محور مردم و مردم گرايي معطوف بود. ايشان به عنوان نماد سلطنت و جانشين برحق و بلافصل پادشاهي ايران، شخصيتي بودند كه در سن هشت سالگي رياست كل خانه هاي فرهنگ روستايي ايران را عهده دار بودند.معظم له در همان زمان و به رغم خردسالي مي كوشيدند تا در جهت هرچه سامان يافتن احوال مردم كم بضاعت گام بردارند.بنابر فرموده خودشان در يكي از گفتگوهاي تلويزيوني، ايشان با پدر فقيد و تاجدار در مسايل گوناگون مشورت مي كرده و از پدر بزرگوار درخواست مي كردند تا به جنبه هاي مختلف و مسايل رفاهي مردم رسيدگي كنند و آريامهر نيز بنابر رافت و مهر بي پاياني كه داشتند خواست هاي فرزند محبوب را اجابت نموده و توجه خاصي بر اين نكات مبذول مي كردند.شاهزاده رضا(شاهنشاه كنوني)بيشترين تكيه را بر ارتقا كمي و كيفي وضعيت ورزشي كشور و افزايش تعداد باشگاه ها و زمين هاي چمن داشته و در يك طرح و برنامه وسيع مايل بودند كه تحولي عظيم در وضعيت ورزشي ايران به وجود آورند كه اگر چه اجراي طرح مدنظر آن حضرت با انقلاب شوم پنجاه و هفت مصادف شده و اين مجال را نداد تا اين برنامه ارزشمند پياده شود اما نكته اينجاست كه شهريار ايران٬ امروز افسوس بي نتيجه ماندن آن طرح و برنامه را مي خورند و همين يعني هنوز نوجوانان و جوانان سي سال پيش،در زواياي خاطر ملوكانه جايگاهي ويژه و خاصه دارند.از آن زمان كه اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوي به تبعيد هجرت فرمودند تا امروز و تا همين لحظه، آني و ساعتي از تلاش براي نجات ايران آسوده نبوده و نیستند.

آن حضرت جايگاه شان را در آينده ايران، به راي و خواست ملت واگذار كرده اند و عجبا از اينهمه عظمت و كرامت...اعلاحضرت در جمله به جمله فرمايشات شان مهربانانه و دلسوزانه پيرامون ملت سخن مي گويند.ايشان در ميان تمام چهره هاي بارزي كه در حال مبارزه با جمهوري استبدادي اسلامي هستند(صرف نظر از جايگاه ويژه و متفاوت معظم له و اصالت ذاتي ايشان كه از رضاشاه دوم چهره يي منحصر و فرا انساني ترسيم كرده است)نخستين و شايد يگانه شخصيتي باشند كه تكيه كلام شان"اتحاد" است. شاه ايران از سر شكوه و ابهت بي منتهاي شان تمام ياوه گويان و كج انديشان را-كه زماني در زير لواي روشنفكري رودرروي سلطنت پهلوي ايستاده و موجبات اينهمه تلخكامي را پديد آورده اند-عفو نموده و حتا بارها با همين افراد براي چاره انديشي حل بحران ايران بر سر ميز مذاكره نشسته اند.شهريار والاتبار ايرانزمين آن ذات ملوكانه و آن وجود دردانه،بسيار فروتن هستند تا آنجا كه در همان ديار غربت با پايين ترين اقشار جامعه رودررو به گفتگو مي نشينند و هرسال یازدهم اردیبهشت روز كارگر را خالصانه و در عين حال بزرگوارانه به قشر زحمتكش كارگران ايراني شادباش مرحمت مي كنند.رضاشاه دوم پهلوي به مردم ايران اجازه فرموده اند تا ايشان را به هر نام كه دوست دارند خطاب كنند و در آينده ايران و در يك رفراندوم آزاد براي خويش تنها يك "راي"قايل شده اند. معظم له به همراه همسر بزرگوار و سه شاهدخت شان در خانه يي بي نهايت محقر واقع در حومه يكي از شهرهاي ايالات متحده امريكا زندگي مي كنند و بنا بر خواست و اراده شاهانه، آن حضرت حتا آشپز و راننده و ملازم و مستخدم نيز ندارند و همين ها هستند كه ما را فراسوي اندازه شرمگين و خجالت زده مي كنند.

قدري بيانديشيم.پادشاه ايران يعني همان مظهر و نماد افتخار و جوهره ناب هويت ايراني، امروز دور از خانه و دور از تمام يادگار هاي ايران هستند.متانت،كرامت،عظمت و رحمت ايشان توجيهي براي كاهلي،كوته انديشي و سست عنصري ما نيست.بايد به خود بياييم و قدمي در راه نجات كشورمان برداريم.بايد كه چشم بگشاييم و يكبار براي هميشه راه ِخود را انتخاب كنيم.مسيري كه راهبر ،پرچمدار و طلايه دارش،اعلاحضرت رضاشاه دوم باشند،راهي است كه به سرمنزل مقصود و همانا آزادي و آبادي ايران خواهد رسيد و راه ديگر-هرچه كه باشد-باز ما را به منجلابي شبيه منجلاب رژيم منحط اسلامي سوق خواهد داد.عبور از جمهوري ولايت فقيه، تنها به يمن يكچنين رهبر فرزانه يي شدني خواهد بود.

بياييم و قدر بدانيم.

فردا زادروز باسعادت رضاشاه دوم ،ميراث دار اريكه خسروي مي باشد پس در پيشگاه شهريار فريدون تبار ايران،ذات برگزيده و شكوه ايزدي اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی سرخم نموده و مراتب شادباش و تبريك خود را بنده وارانه عرضه مي داريم . سپس به محضر گرانقدر علياحضرت شهبانو فرح ديبا پهلوي مادر آن حضرت، عرض تبريك حقيرانه خود را پيشكش مي داريم و آنگاه به خدمت ملكه بزرگ و سربلند ايران والاحضرت ياسمين اعتماد اميني پهلوي همسر، همراه و يار و ياور پادشاه ايران زادروز همسر تاجدار ايشان را شادباش عرض كرده و بعد به حضور والاحضرتان شاهزاده عليرضا و شاهدخت فرحناز و همچنين والاحضرت شهناز پهلوي تبريك فراوان گفته و همينطور به حضور گرامي سه پرنسس محبوب٬ والاحضرتان شاهدخت نور،ايمان و فرح دوم پهلوي ولادت مسعود پدر همايون تبار شان را عاشقانه فرخنده باد عرض مي كنيم و از درگاه خداوند بزرگ خواهانيم سايه مبارك فرمانروای ایران اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوي هزار سال بر سر اين مرز و بوم پاينده بماند و نسل هاي آينده ايران نيز در پرتو سايه ملوكانه و يگانه معظم له٬ طعم خوشبختی و شادکامی را همواره احساس کنند.

در پايان به تك تك هم ميهنان عزيز ،زادروز آفتاب فروزنده ايرانزمين ذات همايوني رضاشاه دوم پهلوي را شادمانه تبريك مي گوييم.

ای که با سلسله ی زلف ِ دراز آمده یی

فرصتت باد که دیوانه نواز آمده یی

ساعتی ناز مفرما و بگردان عادت

چون به پرسیدن ِ ارباب نیاز آمده یی

پیش بالای تو میرم چه به صلح و چه به جنگ

چون به هر حال برازنده ی ناز آمده یی

آب و آتش به هم آمیخته یی از لب لعل

چشم بد دور که بس شعبده باز آمده یی

آفرین بر دل نرم تو که از بهر ثواب

کشته غمزه خود را به نماز آمده یی

زهد من با تو چه سنجد که به یغمای دلم

مست و آشفته به خلوتگه راز آمده یی

گفت حافظ دگرت خرقه شراب آلوده ست

مگر از مذهب این طایفه باز آمده یی.

پادشاها ! سایه ملوکانه تان بر ایران همواره پاینده و جاوید باد.

شهریارا ! زادروز شما میلاد حقیقت است و پرتو وجودتان٬خورشید بیکرانه یی است که سخاوت وجود بی مثالش تمامی ندارد.

(شایان توجه تمام دوستان٬بسیاری از تصاویر بالا٬ برگرفته از تارنمای ملوکانه پادشاه ایران اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی می باشند).

____________________

نگاشته شده در تاریخ هشتم آبان دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي

۱۳۸۷ آبان ۶, دوشنبه

یک غزل مثنوی در آستانه نهم آبان تقدیمی به خاک پای اعلاحضرت


حُسن تو هميشه در فزون باد

رويت همه ساله لاله گون باد

اندر سر ما خيال عشقت

هر روز كه باد در فزون باد

هرسرو كه در چمن برآيد

درخدمت قامتت نگون باد

اكنون تا نهم آبان،زادروز نماد فره ايزدي،اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوي تنها چهار روز فاصله داريم.

نهم آبان روزي ست كه ياد آور ولادت پادشاهي است به عظمت اين كائنات و خدايگاني كه از پرتو حُسن وجود ايشان است كه امروز ما شوق "بودن" و "زندگي كردن" را در خود احساس مي كنيم.

البته بيان ابهت يك چنين وجود متعالي در بضاعت اين كمترين نيست و به همين دليل در محضر آن حضرت همواره سر افكنده هستم اما كمال سعي حقير آن است تا بتوانم در وسع ناچيز خود مطالب شايسته يي را در پيشگاه ميلاد همايوني شاهنشاه ايران اعلاحضرت رضاپهلوي ارايه دهم.

تنها به كرامت اين روز بزرگ است كه ما اكنون چشم انتظار بازگشت فره كياني به ميهن مان هستيم و در هر نفسي كه مي آيد و مي رود، اين ساعت شماري و روزشماري و هفته شماري را آني رها نمي كنيم.

هميشه معترف بوده و هستم كه در برابر وجود مطلق شهرياري همچون رضاشاه دوم پهلوي٬ بنده كمترين ايشان ناتوان از خدمتگذاري ام. فردوسي بزرگ مي گويد:

"همان در جهان ارجمند آن بوَد كه با او لب ِ شاه خندان بوَد"

فردوسي توسي به حق و چه دلنشين گفته است و من ماوراي تصور متاسفم كه هرگز در پيشگاه آن بهتر از بهترين،سرباز لايقي نبوده ام...

غزل مثنوي زير را بنده وارانه به دربار پر افتخار شاهنشاه اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی پيشكش مي دارم.

با اين اميد كه در شب عيد فرخنده نهم آبان حقير بتوانم مطلبي پيرامون آن زادروز خجسته تقديم دوستان عزيز كنم.

غزل مثنوي بيست و يك بيتي را در پايين ملاحظه نماييد:

من از ديارِ وحشتم،تو بستر حَريرِ خواب

من از نژاد ِظلمتم،شما حضور آفتاب

تبارم از تباهي و شما سراسر از بهار

چه بي قرار مي شوم براي بازگشت يار

به چشم من نگاه كن!كرشمه كُن غزالِ من

ببار بر تن غزل،عصاره ي خيال من

در انزواي شوم شب،خيال خام كرده ام

فِسُرده در عطش ولي هواي جام كرده ام

چه مات و خيره مانده ام،كه خانه ام خراب شد

و اينچنين اميدمان چو شمع ِ مُرده آب شد

به خون و غَم نشسته باغ زخمي ام ،نگاه كُن

تو ظلمتِ شبانه را بيا و غرق ماه كُن

بيا طلوع اولين،دلم بهانه مي كند

و آرزوي ديدنَت مرا رها نمي كند

دلم گرفته از قفس،كه ساكت است و بي نفس

چرا سكوت را كسي دگر صدا نمي كند؟

به غربت آشنايي ام ولي چه غربتي مگر؟

كه از خيال ِخانه ام مرا جدا نمي كند

بيا كه جز تو هيچكس، اميد شام ِتيره را

به خط روشن طلوع خود فنا نمي كند

سحر نشسته در تن ات،خيال هر شبم بگو

چرا كسي دري به روي صبح وا نمي كند؟

دو صد بهار خفته در طراوت نگاه تان

چه در خزان حسرتم براي روي ماه تان

به شوق ديدن رخ ات،من انتظار مي كشم

و روي سالنامه خط برين بهار مي كشم

به پاي انتظار تان اگر كه آب مي شوم

به ياد چشمِ مَست تان،پُر از شراب مي شوم

سياهي دو چشم تان،تمام ِرنگ زنده گي ست

دريغ ،ساغر ِ لبان تان شرنگ زنده گي ست

نگاه كن بهشت من!كه باغ شعله ور شده

و قامت نهال ها خميده از تبر شده

ببين كه بي صداي تان، فقط سكوت و حسرتيم

و در غياب چشم تان،پُر از حضورِ غربتيم

به رهگذار ِ عابران شبيه برگ مي شوم

خزانم و شكسته ام كه شكل مرگ مي شوم

تو از فراز ِهستي و من از حضيض مُردنم

و بي نگاه مست تان اسير ِ جان سپردنم

منم شكسته شاخه و تو روح ناب ريشه يي

منم كه مي روم ولي تو وارث هميشه يي

مسير ِ قبله گاه مان به سمت چشم هاي توست

بيا بهار ِ سرزمين، كه قلب خانه جاي توست.

_________

نگاشته شده در تاریخ پنجم آبان دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي

یک ویدیوکلیپ تقدیم به دربار اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی

در حاليكه تنها سه روز تا نهم آبان فرخنده زادروز باسعادت جانشين برحق آريامهر فقيد،ذات اقدس ملوكانه اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی باقي مانده است،اين حقير يك نماهنگ تدارك ديده و به خاك پاي آن حضرت پيشكش مي دارم.

نماهنگ حاضر،به همراه ترانه "بلوغ ستاره"با صداي ماندگار دكتر ستار،خواننده محبوب و متعهد ايراني مي باشد و مدت زمان آن شش دقيقه و بيست و سه ثانيه است.

ياران و بازديدكنندگان عزيز مي توانند از لينك زير،نماهنگ ياد شده را ذخيره سازي نمايند.فايل به صورت زيپ شده مي باشد و حجم آن كمتر از ده مگابايت است.نظر به پايين بودن سرعت اينترنت در داخل ايران و همچنين اينكه برخي از دوستان ممكن است برنامه سرعت دهنده دانلود را نصب نكرده باشند،امكان دارد دانلود و ذخيره اين فايل،مدتي تا نهايتن پانزده دقيقه طول بكشد(در صورتي كه هر يك از دوستان در ذخيره سازي فايل مورد نظر با مشكلي مواجه شدند، مي توانند مشكل را طرح كنند تا بكوشم آنان را راهنمايي كرده و يا ايراد احتمالي را رفع نمايم).

موزيك ويديو ي بلوغ ستاره را مي توانيد از اینجا دانلود كنيد.

________

نگاشته شده در تاریخ ششم آبان دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي

۱۳۸۷ آبان ۴, شنبه

چهارم آبان - فرخنده زادروز کسی که مثل هیچکس نبود






گُل در بر و مِي در كف و معشوق به كام است

سلطان جهانم به چنين روز غلام است

گو شمع مياريد درين جمع كه امشب

در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است

در مَذهب ما باده حلال است وليكن

بي روي تو اي سرو گُل اندام حرام است

هنگامي كه تقويم زمان بر چنين تاريخ پرشكوهي قرار مي گيرد و آن زمان كه تمامِ تاريخ ايران را محو تماشاي ابهت چهارم آبان مي بينيم شايسته است كه بنده وارانه در پيشگاه اين روز عزيز -كه زادروز مردي بس بزرگ و بي كرانه است -سر تكريم و احترام فرو آوريم.این روز٬برابر با ولادت کسی است که به حق مانند هیچکس نبود.کسی که وسعت روح وی٬فراتر از ذهنیت ماست و چه مشکل بتوان چنین کسی را وصف کرد و از ذات بی مثالش سخن گفت...

چهارم آبان برابر با ولادت بزرگي است كه هشتاد و نُه سال پيشتر و در خانه يي كوچك اما لبريز از مهر و صفا رخ داد و سالياني بعد عظمت و فره ايزدي همان طفل نورسته دنيا را در شگفتي محض فرو برد.

بي ترديد تمام ايرانيان با این زادروز عظیم و پر برکت آشنا هستند.ولادت ابرمرد جاودان نامي كه امروز و پس از گذشت بيست و هشت سال از پيوستن ايشان به كمال حقيقت٬ هنوز و تا هميشه يك رويداد شور انگيز و يك مناسبت بي نهايت خجسته و پر ميمنت است.سالروز ولادت با سعادت محمد رضاشاه پهلوي آريامهر خدايگان و شهريار پر از رفعت و شوكت ايران٬كه اگرچه ما در حضور آن حضرت آنچنان كه بايد قدر شان را ندانستيم اما امروز و در نبود شان تحسري آميخته با خاطرات شيرين پادشاهي آن مرد فرزانه را با تمام ذرات وجودمان حس مي كنيم و هميشه با به ياد آوردن لبخند هاي مهربان ايشان و عظمت وصف ناشدني وجود حضرتش، در روح و جان مان چنين ندايي تكرار مي گردد كه ما نيز زماني يك ملت شاد،آزاد و سربلند بوديم و نكبت و محنت امروز تاوان جفاكاري و كج انديشي خودمان است.

عزت و سربلندي تاريخ مان بي شك بخش مهمي را از دولت سر مبارك خاندان جليل سلطنت پهلوي وام گرفته است و الطاف و مراحم و بخشندگي هاي كريمانه پادشاهان بزرگ پهلوي-خصوصن اعلاحضرت فقيد آريامهر كه در آستانه ولادت پرجلالت ايشان قرار داريم-آن اندازه بيشمار هستند كه بايد سالياني آزگار را به قلم فرسودن پيرامون آنهمه لطف و كرامت اين دودمان پر آوازه صرف كنيم تا شايد تنها گوشه يي از حق مطلب ادا گردد.

در سال يك هزار و دويست و نود و هشت خورشيدي در محله سنگلج تهران و از دامان پاك و مطهر بانوي بزرگي كه سپستر ملكه مادر علياحضرت تاج الملوك آيرملو خطاب شدند دو خورشيد پر فروغ، قدم هاي مبارك شان را بر سر اين جهان گذاشته و به دنيا آمدند يكي والاگهر اشرف و دقايقي بعد برادر توامان ايشان اعلاحضرت محمدرضاشاه پهلوي. ولادت دو فرزند توامان كه يكي هم پسر و ديگري دختر باشد هر خانواده يي را شادمان مي سازد اما هيچكس آن زمان نمي دانست كه اين دو كودك سال ها بعد، تاريخ سازان بزرگي خواهند شد كه ايران به وجود عزيزشان افتخار مي كند.

همزمان با تبعيد اعلاحضرت فقيد رضاشاه كبير،فرزند ايشان محمدرضا شاه جوانبخت بر اريكه خسروي تكيه فرمودند و بسيار سريع زمام امور را به دستان مبارك گرفته و همچنان كه منش و روش پدر تاجدار درگذشته را پي مي گرفتند دست به يكسري اقدامات مهم و ضروري زدند كه تا آن زمان محيط و شرايط ايران آماده پذيرش اين تغييرات حياتي نبودند. شاهنشاه فقيد محمد رضا پهلوي در چند اقدام خطير اما هوشيارانه آهنگ تغييرات مدرنيته شدن ايران را به صدا درآورده و سرفصل نويني را در ميهن ما آغازكردند. يكي از شاخص ترين اقدامات در آن زمان ،تاسيس سپاه بهداشت و سپاه دانش بود كه به روستاها و شهرستان هاي دور افتاده و محروم گسيل نمودند تا آنان را با آداب و رسوم شهرنشيني آشنا كرده و ضمن آموختن سواد،امكانات بهداشتي و درماني لازم را نيز براي شان فراهم سازند.تا پيش از چنين اقداماتي بيماري هاي واگيردار هر ازچندي از توده هاي مختلف جامعه قرباني مي گرفت و ضمن فقدان روش هاي پيشگيري ،فرهنگ و درايت مردم آن حد بالا نرفته بود كه واكسيناسيون را يك اقدام مهم و عاجل بدانند. وظيفه حساس و سرنوشت ساز سپاه بهداشت آشنا كردن آنان با چنين روش هايي و در اختيار قرار دادن امكان آن بود و در كنارش آموزش فرهنگ استفاده از آب تصفيه شده و بسياري كارهاي ديگر.

در سال يك هزار و سيصد و چهل و دو، آريامهر اراده كردند تا اصول دوازده گانه را به مجلس شوراي ملي ارايه دهند اصولي كه بعدها انقلاب سفيد(يا انقلاب شاه و مردم)نام گرفت و البته تنها شش اصل از آن به تصويب مجلس رسيدند.تنها همين چند اصل به هرچه بيشتر شدن سهم و مشارکت اين ملت، در منابع ملي و مواهب اجتماعي كمك شاياني نمود و بازتاب آن اعجاب انگيز بود. اين اصول شامل موارد زیر بودند:

تقسيم اراضي ميان كشاورزان و بر اندازي نظام ارباب و رعيتي

اعطاي حق راي به بانوان براي نخستين بار در تاريخ ايران

ملي شدن جنگل ها و مراتع

سهيم كردن كارگران در سود كارخانه ها

ايجاد سپاه بهداشت و دانش جهت ياري رساني به شهرها و روستاهاي محروم

ملي شدن آب

برابر دانستن تمام كتب آسماني با يكديگر بي هيچ گونه تبعيض و يا تعصب ديني

و...

پياده شدن اين فرامين،گرچه كه موجبات شادماني تمام اقشار جامعه شد اما قشرملاكين و زمين داران كه منافع مالي و اقتصادي مشتركي با روحانيون و مذهب گرايان داشتند به اشكال گوناگوني رو در روي اين طرح ملي ايستادند و چون با زير فشار قرار دادن مجلس شوراي ملي راه به هيچ كجا نبردند در نتيجه ملايان در حمايت از اربابان و زمين داران،دست به فتواي سياسي زده و با "نامشروع" خواندن اين اصلاحات،تمام كوشش خود را كردند تا تقسيمات ارضي مدنظر پادشاه فقيد و فرزانه صورت نپذيرد. اين در حالي بود كه ساير ملل نسبت به شتاب پيشرفت هاي صنعتي و اجتماعي ايران و ورودش به عرصه رقابت جهاني متعجب مانده و حتا چشم بد انديش بسياري از كشور هاي غربي به مدرنيته شدن كشور ما رشك مي برد. در اواخر دهه چهل سازمان يونسكو از ايران به علت رشد سواد و سوادآموزي تمجيد كرد.اگرچه فرامين شش گانه آن حضرت تا واپسين سالي كه سايه مبارك شان بر سر اين مردم بود،نه تنها به اجرا درآمده كه مورد استقبال بيشماري از ملت نيز بود اما قلب ايشان اندوهگين مي شد از اينكه به چشم مي ديدند حجم انبوهي از خرافه و جهل،چونان سدي محكم بر سر راه ايران ايستاده است و تا فتح دروازه هاي تمدن جهاني- همان نقطه اوجي كه محمدرضاشاه بزرگ در افق ديدگان نازنين شان ترسيم مي فرمودند-راه درازي باقي مانده بود كه طي اين راه نياز به شكيبايي و حوصله بسيار داشت و آن ابرمرد، مصرانه براي رسيدن ميهن شان به قله هاي پيشرفت، آماده و ايستاده بودند.

شگفتا كه امروز و با تماشاي وضعيت وخيم اقتصادي ايران و ديدن رنج هم ميهنان به واسطه اختلاف طبقاتي كشنده يي كه اكنون به چشم مي خورد مشكل مي توانيم باور كنيم روزي ايران در مسير ترقي و حركت روبه جلو بود اما اين مساله واقعيت دارد و از عرش به ذلت افتادن يك جامعه، سزاي ندانم كاري و پشت پا زدن به ارزش هاي ملي بود.

در ميان دو راه كه پيش روي ايران قرار داشت يكي فتح قله هاي اقتصاد جهاني و جا گرفتن ايران به عنوان كشوري شاخص ،مترقي و قدرتمند بوده و راه دوم گزينش حماقت و موهوم پرستي و حركتي مرتجعانه به سمت سياهي و متعاقبن سرخوردگي سياسي در جهان،بدنامي كشورمان در سراسر دنيا،سقوط وحشتناك پول ايران و بالاخره به دست آوردن يك"هيچ"بزرگ بود كه شوربختانه اشتباه يك عده در سال پنجاه و هفت، راه دوم را براي ميهن و ملت رقم زد و امروز پس از طي تلخ ترين تجربه ها دريافته ايم كه رمز بقا و سربلندي ايران،چيزي به جز برخورداري از "حكومت پادشاهي پهلوي" نبوده و نيست و نخواهد بود.

بايد كه ياد آن پدر مهربان را گرامي بداريم و امروز رو به سوي فرزند تاجدارشان كه يگانه جانشين پرابهت آريامهر بزرگ مي باشند،بنگريم و بنده وارانه و عاشقانه هر آنچه معظم له مي فرمايند همان كنيم تا شايد درهاي نجات،بار ديگر به روي كهن ميهن ستم ديده مان باز شوند و از چنگال بيگانگان حاكم رهايي يابيم تا به اصل و حقيقتي باز گرديم كه به آن تعلق داريم.

سالروز زايش آن شاهنشاه جليل و جاودانه،محمدرضاشاه پهلوي آريامهر را گرامي مي داريم و به روح پرفتوح ايشان درود هاي بيكران مي فرستيم.اين زادروز با سعادت را نخست به پيشگاه همايون تبار وارث اورنگ هماره برقراركياني ذات مبارك اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی صميمانه تبريك و شادباش عرضه مي داريم و سپس به محضر مبارك علياحضرت شهبانو فرح ديبا پهلوي مادر معنوي ملت و همسر آن حضرت،عاشقانه شادباش عرض مي كنيم و بعد به حضور گرامي والاحضرت شاهزاده عليرضا و والاحضرتان شاهدخت فرحناز و شهناز پهلوي همچنين به خدمت والاحضرت ملكه ياسمين اعتماد اميني پهلوي همسر پادشاه جوانبخت و عروس آريامهر فقيد،عرض شادباش داريم و سپستر به حضور سه شاهدخت عزيز٬ والاحضرتان نور،ايمان و فرح دوم پهلوي مراتب تبريك صادقانه خود را تقديم مي داريم.

خجسته باد چهارم آبان میلاد مسعود شاهنشاه فقید محمدرضا پهلوی آریامهر

_______________

نگاشته شده در تاریخ سوم آبان دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي

۱۳۸۷ آبان ۱, چهارشنبه

آغاز آبان-ماه ولادت شاهنشهان این سرزمین

خوشا دردی که درمانش تو باشی

خوشا راهی که پایانش تو باشی

خوشا چشمی که رخسار تو بیند

خوشا مُلکی که سلطانش تو باشی

خوشا آن دل که دلدارش تو گردی

خوشا جانی که جانانش تو باشی

پیش از هر کلامی و پیامی و سخنی٬فرا رسیدن خجسته ماه آبان٬ماه بزرگ و پر رفعتی که میلاد پرشکوه دو پادشاه بزرگ ایران را در خود جای داده است به تک تک دوستان عزیز شادباش و تهنیت پیشکش می کنیم.

ماه آبان بدین جهت والا و زیبنده سالنامه ایرانیان است که نه تنها چهارمین روزش زادروز آریامهر فقید بزرگ ارتشتاران٬محمد رضا شاه پهلوی است که نهمین روز آن نیز ولادت مبارک و فرخنده ی ماه تمام خاندان سراسر شکوه و جلالت پهلوی٬سرفصل معنای حقیقت و تبلور کیان میهن٬ذات ملوکانه اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی می باشد.

ماه آبان همچنان و همیشه در ذهن هر ایرانی٬تداعی کننده این دو مناسبت بی همتا و این دو عید بزرگ ایرانیان است.مشکل می توان ایرانی یی را یافت که با شنیدن نام آبان در خاطرش٬چهارم و نهم آن را مجسم نسازد.

ما اگرچه امروز شرمسار خطاهای خود در پیشگاه شاهنشاه در تبعید یعنی همان ذات مبارک رضاشاه دوم می باشیم اما وسعت لطف و بخشایش شهریار والاتبار٬فراتر از جرم و تقصیر ماست.ما از داشتن چنین پادشاه بزرگ و بی مانندی به خود می بالیم و فخر می فروشیم و همان اندازه که به دربار حضرتش با خجلت و خشوع سر فرو می آوریم در محضر جهانیان سربلند و مغروریم که چنین بزرگ مردی شاهنشاه و صاحب میهن ما هستند و دردانه آفتاب بی مثالی که حتا فروغ رخسار فروزان شان را از خانه تاریک ترین دل ها نیز دریغ نمی فرمایند.

پیشاپیش و در ساعاتی مانده به حدوث این ماه عظیم الشان٬ پابوسانه و پیشاپیش به محضر ملوکانه ی رضاشاه دوم پهلوی ٬هم ولادت حضرتش و هم زادروز افتخار انگیز پدر فقید و سعید و تاجدار شان را عرض تبریک تقدیم می داریم.

این کمترین می کوشم ٬تا در میلاد این دو ابر مرد پست های قابل توجهی ارایه دهم.

سرم خوشست و به بانگ بلند می گویم

که من نسیم حیات از پیاله می جویم

عبوسِ زهد به وجه خمار ننشیند

مرید خرقه ی دُردی کشان خوشخویم

شدم فسانه به سرگشتگی ابروی دوست

کشید در خم چوگان خویش چون گویم

تو خانقاه و خرابات در میانه ببین

خدا گواه که هر جا که هست با اویم

غبار راه طلب کیمیای بهروزی ست

غلام دولت آن خاک عنبرین بویم

ز شوق نرگس مست بلند بالایی

چو لاله با قدح افتاده بر لب جویم...

آغاز آبان٬ماه روییدن ابدیت و عشق را خجسته باد دوباره می گوییم.

___________

نگاشته شده در تاریخ سی ام مهر دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

۱۳۸۷ مهر ۲۵, پنجشنبه

دیکتاتور چیست؟چرا دیکتاتوری؟


دیکتاتور و دیکتاتور منشی ،واقعیت تلخی است که بنا بر تصور بسیاری از افراد زاییده قدرت است حال آنکه بر خلاف همین ذهنیت به غلط جا افتاده برخی،دیکتاتوری سرمنشا ذاتی و یا بهتر است بگوییم ایدئولوژیکی دارد.دیکتاتوری از اندیشه افراد خط می گیرد و هرفردی و درهر کسوتی می تواند یک دیکتاتور بالقوه باشد و زمانی قبح اعمال وی و زجر ناشی از ارعاب و خفقان باوری اش بر سایرین آشکار می گردد که وی صاحب مسند و منصبی شود و روح خشن و خود محورش را بروز دهد.

تصویری که شاید بدیهی ترین و ملموس ترین تصویر از یک شیوه و نظام دیکتاتوری در اذهان نقش بسته باشد، نظام کنونی حاکم بر ایران است و ناگفته پیداست که همین نظام محصول یک"تفکر دیکتاتور" است پس خودمحوری و شیوه توتالیترش به طور اخص بر یک شخص حاکم نیست و به شکل ارگانیک تار و پود نظام و تمام اداره کنندگانش را فرا گرفته است.

چه عاملی از یک نظام حکومتی،یک نظام دیکتاتوری می سازد؟

واژگانی که شاید به شنیدن تلخ آیند و همواره یادآور اداره سیستم های دیکتاتوری باشند همچون "مطلقه"،"حکم"،"فرمان"،"دستور" و...می باشند اما نباید فراموش کرد همین واژه ها اگر درست و به شکل بهینه استفاده شوند الزامن موید یک نظام خودمحور نیستند بل می توانند در بسیاری از شرایط لازم الاجرا بودن دستوری را روشن سازند که به عمل درآمدنش، ارتباط مستقیم و مشخص و تعریف شده یی با مصالح اجتماعی و رفاهی ملت و آحاد مردم داشته باشد.هنگامی که بگوییم:"آزادی مطلق" یا زمانی که بگوییم:"رهبری مطلق"تردیدی نیست که کاربرد این دو اصطلاح، تفاوتی ماهوی با یکدیگر دارند و همان اندازه که عبارت یکم دلنشین و برآمده از روح دموکراسی می باشد عبارت دوم زننده و تلقین کننده حس چندش آور دیکتاتوری و خفقان اجتماعی است.با شرح کوتاهی که رفت می توان عاملی را که یک نظام اداره کننده مملکت را به یک نظام خشک و عاری از مردم گرایی و به واقع یک دیکتاتوری محض بدل می سازد پیدا کرد و بر آن انگشت گذاشت.بی شک رژیم و سیاستی که در بطن خود روحیه یی مذهبی داشته و یا مکتبی را در خود نهان داشته باشد،یک رژیم دیکتاتوری و یک حاکمیت خودگرا و ضد مردمی محسوب می شود.نمونه های بیشماری بر این واقع گواهی می دهند به عنوان مثال نظام کمونیستی شوروی سابق که بر مبنای مکتب مارکسیسم دایر شده بود و همچنین ایران امروز که در زیرچکمه های چنین رژیمی قرار دارد رژیمی که بر اساس آیات و روایاتی اثبات نشدنی پایه گذاری شده است.

در واقع حکومتی که عاجز از حل مشکلات عدیده مردم آن جامعه باشد،آنان را به اهالی آسمان و نیروهای فراسپهری حواله می کند و با پایین کشیدن همین نیروهای فرا زمینی نه تنها آسیب پذیرشان می سازد که بی کفایتی و در عین حال خوی قدرت پرستی اش را با اتصال غیرمنطقی و بی اساس خود به خدا و قدرت های آسمانی توجیه می کند.به طور کلی اندیشه مذهبی و پنهان شدن در پشت سپر کتاب و آیین،جدی ترین و کشنده ترین شیوه های دیکتاتوری را برای یک جامعه به ارمغان می آورد و سخت ترین ضربه یی را که یک جامعه می تواند تحمل کند برمسند حاکمیت نشستن اشخاصی است که خود را مامور دیگری و دیگران می دانند.دیگرانی که نه تنها مکان شان حتا وجود شان به طور علمی و عملی ثابت شدنی نیست و نه به چشم می آیند و نه در مورد جانشینان و نایبین خود(چنانچه مدعی هستند)با هیچ شیوه یی مهر تایید می زنند.

آیا سلطنت با دیکتاتوری قرابت دارد؟

پرسشی که شاید در فکر و ذهن عده یی موجود باشد و بر اساس شوق وافر خود به دموکراسی همواره از بر تخت نشستن یک نفر به نام"پادشاه"دچار واهمه و هراس باشند دقیقن همین پرسش است و شاید مطالبی که شرح داده شدند خود مقدمه یی بر پاسخ این پرسش کلیدی بوده باشند.

به طور قطع تنها نظامی دیکتاتور تلقی می شود که برهان علمی و مشخصی برای به وجود آمدنش موجود نباشد و اما هرگز و بنا بر هیچ تعریفی قرار گرفتن یک نفر در نوک راس هرمی به نام جامعه،معنای دیکتاتوری و خودسالاری نمی دهد.ملت ها نیاز به رهبری واحد دارند.این حقیقتی است که در بطن و فطرت انسان هاست.مردم هر اجتماعی دوست دارند که از حضور شخصی با کفایت و شایسته به عنوان راهبر،سمبل و نماد بهره مند باشند.پادشاهی قدمت و پیشینه یی کهن دارد و در طی تاریخ همیشه حافظ هر سرزمینی از گزند اجانب بوده است.پادشاه نه در نقش یک مصلح اجتماعی برای تغییر دادن قراردادهای موجود در یک جامعه اقدام می کند و نه با کمک از جایگاهی که دارد مایل است چهارچوبه ها و ساختار قومی،ملی ،رفتاری،آیینی و یا فردی آحاد جامعه را دگرگون سازد و نه شایق است تا حق دخالت در امورات مهم را از آن ملت بستاند.شاه تنها نماد وحدت و یگانگی است و مظهری برای یکی شدن،همدل شدن و هماهنگی تمام توده های مردم تا اگر زمانی دچار بیم از آسیب بیرونی شوند همان نماد واحد ،مقتدرانه دست بیگانه را از دامان میهن کوتاه کند.شاه برای کمال بخشیدن ملیت یک ملت بر اریکه شاهنشاهی جلوس می کند نه برای اثبات "من درونی" که اصولن مقام شاهنشاهی بی نیاز و مبرا از نشان دادن و به رخ کشیدن خود می باشد و چنین جایگاه والایی نمی طلبد که قدرت مدار باشد زیرا روح پادشاهی یعنی قدرت،یعنی قدرت و توانایی یک ملت تا به نبرد با هر دشمنی برخیزند که کینه توزانه به خاک آبا و اجدادی شان چشم دوخته است.

اگر به جامعه کنونی به عنوان کشوری که از عرش به ذلت سقوط کرده نگاه کنیم بسیار آسان در خواهیم یافت که حکومت امروز،حکومت جبر و اعمال قدرت است آنهم در راستای اهداف سران آن حکومت تا عمر قدرت مداری و یا بهتر است بگوییم خودمداری شان را بیافزایند و در همین جهت گستراننده افکار و بینشی بی پایه و خیالی به نام "سیاست دینی" باشند تا ضعف سیاسی خود را نقاب دین بزنند و عدم اثبات پذیری قوانین دینی را پیراهن سیاست بپوشانند و در واقع از قدرت سیاسی کمک بگیرند تا هرصدای مخالفی را خاموش سازند. چنین حاکمانی بهتر از هر کسی می دانند نیرویی پشت سرشان حامی و پشتیبان شان نیست و تنها از قوانین دینی و مکتبی به عنوان اهرمی برای سرکوب هرچه بیشتر افراد استفاده می کنند. برای استقرار رژیمی همچون رژیم ولایت مطلقه فقیه، دلیل و برهانی وجود ندارد مگر آنکه در مندرجات اسلاف خود حکایت و روایتی برای آن ساخته و پرداخته باشند و همچنین شیوه اداره امور ایشان، هرگز بر پایه رفاه و آرامش و پیروزی ملت نیست آنچنانکه حتا "ملت" را با لفظ زننده "امت" خطاب می کنند و با شمشیر واپس گرایی رو در روی تمام آداب و رسوم ملی و بومی ایرانیان ایستاده اند. چنین نظام و شیوه یی بی هیچ تفسیر و تعارفی،یک نظام دیکتاتوری و توتالیتر نامیده می شود چرا که در اصل خود دچار اعوجاج و تزلزل است.

سیستم و نظامی که همواره قوام و بنیان قدرت و افتخار ایران را تشکیل می داده همانا نظام پادشاهی بوده است و عبور از چنین نظامی جز با دست پلید قدرت طلبی و دیکتاتوری امکان پذیر نبود.تنها منطقی که نظام شاهنشاهی را رد می کند،منطق سفسطه و موهوم پرستی است.شاید آسان ترین راهی که می توانست نماد یکپارچگی و اقتدار یک ملت را بگیرد و در عوض نظام تفرقه انداز و خودتخریبی چون رژیم اسلامی را به مردم قالب کند،همین اندیشه دیکتاتوری و تمامیت خواهی نعلین پوشان بود تا بر هستی و نیستی یک مملکت چیره شوند.

این بحث را سپستر پی خواهیم گرفت.

__________

نگاشته شده در تاریخ بیست و چهارم مهر دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

۱۳۸۷ مهر ۲۲, دوشنبه

میلاد شکوهمند نازنین شهبانوی ایران علیاحضرت فرح





بیست و دوم مهر ماه ،که به یمن ولادت باسعادت و خجسته علیاحضرت فرح دیبا پهلوی مادر معنوی ملت و شهبانوی بزرگ ایران روز مادر نام گرفته است بر تمامی عاشقان ایران و پیروان آیین مقدس پادشاهی فرخنده باد.

دهه ها پیش در چنین روزی این دخت بزرگوار از دامان پاک مادری زاده شد که هرگز باور نمی داشت زمانی فرزندش بانوی نخست ایران و همسر ابر شهریار فقید آریامهر محمدرضاشاه پهلوی باشد.ایشان تصور هم نمی کرد روزگاری دردانه دخترش فرح ،مادر سپهسالار ایرانزمین شوند...اما چنین شد.

نمی توان منکر واقعیتی مسلم شد و آنهم اینکه حضور علیاحضرت شهبانو در دربار هماره جاویدان سلطنتی مردم و دربار را به هم نزدیک ساختند امری که به واقع رخ دادنش به طور کامل میسر و امکان پذیر نبوده و نیست.پادشاه و پادشاهی همواره در تاریخ،میان لایه هایی از ابهام پنهان بوده است و گرچه همین خود بر لطف چنین نماد سپندینه یی می افزاید در عین حال بسیاری از مواقع شاید توده های ملت نمی توانستند ارتباط بدیهی و ملموسی با خاندان پادشاهی برقرار سازند و همین موجب می شد که در عین کرنش و اشتیاق و تحسینی که نسبت به آن مقام والا ابراز می کردند شاه را پاره یی از قلب خود نمی پنداشته و سرنوشت خود را با سرنوشت شاه آمیخته نمی دانستند.علیاحضرت فرح دیباپهلوی در ماه های نخستین حضورشان در کنار همسر تاجدار، از آن حضرت خواستند که اگر میل ملوکانه مقدور بداند بسیاری از این دیوار ها و فاصله ها-گرچه اصالتی تاریخی داشتند-برداشته شوند و رابطه میان شاه و مردم به رابطه یی صمیمانه و نزدیک بدل گردد.شاهنشاه فقید نیز پذیرفتند و رفته رفته فاصله ها رنگ باختند.علیاحضرت در کنار زنان روستایی نان می پختند،آنان را در آغوش می گرفتند و در یتیم خانه ها به لطف خورشید وجود صمیمی و مهربان ایشان،قلب کودکان بی سرپرست و بی پناه شاد می شد و ساعاتی را خلسه وار در کنار شهبانوی بزرگ ایران سپری می کردند.معظم لها حتا پیشنهاد دادند تا در اقدامی عجیب و کم مانند بخش مهمی از حیاط کاخ نیاوران به یک پارک عمومی تبدیل شود که اگر چه ابتدا مقامات امنیتی صلاح نمی دیدند اما پافشاری بانوی نجیب ایران باعث شد تا به اراده ملوکانه شاهنشاه چنین حرکت مردم دوستانه و مهربانانه یی انجام پذیرد.شهبانو فرح یک به یک دیوار ها را کنار می گذاشتند.در راستای هنر و فرهنگ گام های جدی و موثری برمی داشتند که اگر ایران به انقلاب نحس 57 برنمی خورد امروز مملکت ما به لحاظ سطح فرهنگی در جهان حرف نخستین را می زد.برای به قلم در آوردن کوشش های علیاحضرت به سطور بیشماری نیازمندیم و در چنین مقاله کوچکی تنها گریزی بر آنها خواهیم داشت:

احداث تاتر شهر و مجموعه تالار های نمایشی در چهار راه پهلوی(ولیعصر امروزی)

تاسیس فرهنگسرای نیاوران

ابداع و بنیانگذاری کانونی به نام کانون پرورش فکری کودک و نوجوان

احداث یادمان بزرگ آریامهر واقع در میدان شهیاد(بزرگ ترین میدان تهران که به اشتباه، آزادی نام گرفته است)

دستور ساخت چندین پارک مهم خصوصن پارک شاهنشاهی(ملت کنونی)،باغ سنگی(جمشیدیه امروزی)

بنیان نهادن موزه حیات وحش واقع در حومه تهران

شهبانو فرح پهلوی زاده در مهر ماه یکهزار و سیصد و هفده شهر تبریز هستند و امروز در کشور فرانسه و دور از دیار محبوب شان سه دهه است که این تبعید نامشخص را تحمل می کنند. در قلب مهربان ایشان هرگز چیزی غیر از عشق به ایران و آرزوی سربلندی ایرانیان وجود نداشته است و امروز نیز به میمنت وجود شکوهمندشان دست ایرانیان افتاده را در هرکجای دنیا که باشند می گیرند و در هر مراسم و برنامه یی که این افتخار را بیابد علیاحضرت مهمان آن باشند،در هر جمله یادی از میهن آریایی شان می کنند.میهنی که بی جهت تباه شد و به دست مشئوم عده یی افتاد تا با شمشیر زهر آگین بنیادگرایی به طرز شقاوت آمیزی چپاولش کنند و از در و دیوارش محنت و نکبت را سرازیر سازند.

امروز شهبانوی سربلند ایران در زوایای ذهن شان روز بزرگی را مجسم می سازند که به کهن دیار شان ایران بازگردند.روز روشن و خرمی که پادشاه و میراث دار فره ایزدی اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی فرزند تاجدار ایشان به اریکه سرافراز پادشاهی جلوس کنند.روزی که فرزند ایشان همان سردمدار بی رقاب دل های اهورایی ایران،با تبسمی شاهانه آغازش کنند.

بانوی بلندمرتبه ایران علیاحضرت شهبانو،در گذر این سی سال اندوهبار چه بسیار داغ ها که ندیدند اما همچنان به استواری یک کوه بلند ایستاده اند تا در روز آزادی ایران وجود نازنین شان دوباره به میهن بازگردد.

شهبانوی ایران نیک می دانند روز آزادی دور نیست، آنچنانکه فرزند شهریارشان نیز همواره بر همین باورند.

فرا رسیدن میلاد مسعود شهبانوی پاک سرشت ایران را گرامی می داریم و نخست به پیشگاه مجلل شاه شاهان اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی شادباش خود را عرضه می داریم و سپس به محضر بزرگ بانوی ایران علیاحضرت فرح دیبا پهلوی زادروز شان را تبریک عرض می کنیم آنگاه به حضور والاحضرتان شاهزاده علیرضا و شاهدخت فرحناز پهلوی و سپس به خدمت مبارک ملکه والاحضرت یاسمین اعتماد امینی پهلوی عروس ایشان و همچنین به حضور سه شاهدخت ایرانزمین والاحضرتان نور ، ایمان و فرح دوم پهلوی و تک تک وابستگان خاندان جلیل سلطنت شادباش فراوان عرض می کنیم.

علیاحضرتا ! در سایه فره ایزدی فرزند تاجدارتان صد سال زنده و پاینده باشید.


________

نگاشته شده در تاریخ بیست و یکم مهر دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی