۱۳۸۷ مهر ۱۰, چهارشنبه

فخر آور و باطبی -آن روی سکه-(مطلب شماره دوم)

"آنچه که در یک پست تقریبن طولانی پیرامون فخرآور و باطبی نگاشته شد،چنانچه انتظار می رفت واکنش های متفاوت و البته بعضن تهدید آمیزی را بر انگیخت.هواداران جناب فخرآور (یا به عبارتی خود ایشان که دکانی کساد و قلمی مزین به عبارات شنیع مکتب آخوندیسم دارد)هجویات وقیح خود را برای اینجانبه مکتوب نمودند و شاید همین وقاحت ها و دهان دریدگی ها از سوی شخصی که مدعی آزادیخواهی اما مشغول به رذالت و اهانت است بنده را بیش از پیش شایق کرد تا پیرامون حقایقی که خود را ملزم به درج آنها می دانم بنویسم و تا آنجا که از دستم برآید هویت این شخص معلوم الحال و بی ارزش را نزد آنهایی که هنوز پی به ماهیت وی نبرده اند آشکار کنم..."

امیرعباس فخر آور موسوم به سیاوش، واقعن بیشتر از یک طبل توخالی یا یک جنجال گوش خراش نیست.کسی که تنها مایل به بزرگ کردن چهره خودش و تخریب کسانی است که به هرطریق و عنوانی احساسات وی را جریحه دار کرده اند.دشمنی وی با "صدای امریکا" نیز حکایت جداگانه یی دارد. (باید خاطرنشان کرد که در این مقاله مقصود،تایید و یا تکذیب مطلق صدای امریکا نیست) صدای امریکا رسانه یی با قدرت پوشش دهی بالا،موضع گیری هایی که گهگاه مبهم و کج اندیشانه می نمایاند و البته درب گشوده یی که می تواند بسیاری از اوقات بازتاب دهنده هر اندیشه یی باشد حتا آن جناب مهندس تازه به دوران رسیده یی که مایل است در انتخابات مضحک رژیم اسلامی نماینده مجلس شود نیز در بخش گفتگوی تلفنی صدای امریکا حرفی برای گفتن دارد.

محمد محسن سازگارا، با آن سوابق هولناک و چهره دست ساخته جدیدش زمانی طولانی را در بخش رو در روی صدای امریکا اشغال می کند تا گوینده نه چندان محترم وی او ای با او به صحبت بنشیند. البته صدای امریکا بسیاری از اوقات انعکاس صدای خانواده های رنج کشیده زندانیان سیاسی و بیان اخبار و حوادث روز٬به شکلی شفاف و هوشمندانه نیز هست. اگر بخواهیم وارد نقد و بررسی اوضاع و احوال این شبکه فارسی زبان شویم شاید نمره بالایی در جهت رویارویی موثر و شفاف با جمهوری ولایت فقیه نگیرد.شاید رتبه درخشانی در این مهم کسب نکند و شاید... اما بودن اینچنین رسانه یی صد در صد به از نبودن آن است.در گیر و دار عجیبی که جمهوری کثیف اسلامی مجنون وار تیغ در دست گرفته و منتهای تلاشش بستن هر صدای آزادیخواهی در بیرون و درون مرز می باشد و جو وحشت انگیز سانسور و ارعاب حاکم بر ایران عزیز، پخش مقتدرانه رسانه یی به نام صدای امریکا قطعن مفید است. بی شک در تمام بیست و چهار ساعت شبانه روز(که هرچند تنها حدود دوازده ساعت از این شبکه فارسی زبان می باشد) دست کم دو ساعت از آن حاوی جانمایه یی مثبت و سودبخش می باشد.

حالا باید نگاه کرد علت دشمنی امیرعباس فخرآور با چنین رسانه یی چیست؟ آیا کوتوله یی مانند او می تواند ادعا کند که به تنهایی قادر است مدیر رسانه یی حتا به مراتب ضعیف تر و کم بیننده تر از صدای امریکا باشد؟آیا به شخصه خود را جایگزینی واقعی(نه در خواب و خیالات)برای این شبکه جهانی می یابد؟ آیا آن اندازه در امیرعباس فخر آور لیاقت و توانایی موجود است که بتواند خود آلترناتیوی مشخص و روشن برای یکی از شبکه های موفق اپوزوسیون باشد؟و بالاخره آیا این فحاشی های بی اتمام و انگ زدن های وی به یک رسانه مشهور و به نام فارسی زبان-ولو با هر خط و مشی ای-گونه یی از "توهم بزرگ منشی" و یا قرائتی از نافهمی و حماقت این شخص نیست؟فخرآور خود را در کدام نقطه و جایگاه می بیندکه اینقدر بلند و بی واهمه حرف می زند؟

عباس فخرآور نه نماینده نسل جوان است که اگر بود در میان اینهمه جملات رنگارنگ و خود گنده بینانه اش گوشه یی راهم به مشکلات جوانان هم نسل خودش و هم میهنان دربند اختصاص می داد.فخر آوریک مبارز نیست که اگر بود عقده ها و کینه های شخصی و احمقانه و بی خاصیتش را کنار می گذاشت و کمی جانب اتحاد را می گرفت و قلم گهربار!!خود را در راه نوشتن مصایب زندانیان سیاسی امروزصرف می کرد نه آنکه مدام فخر چندسال زندان کشیدن خود را به اشخاصی که معلوم نیست که و چه هستند بفروشد (زندانی که معلوم نیست آیا برای وی نیز یک زندان بوده یا...).فخرآور یک جوان صرفن جویای شهرت هم نیست که اگر پس مانده عقل در مغز کسی باشد عمرخود را به فحاشی کردن دو سویه نمی گذراند که هم به اصطلاح زندگی خود را به خطر اندازد و هم مامنی برای حمایت نداشته باشد.یک فرد اگر سودای شهرت و معروفیت داشته باشد هرگز پل ها را پشت سرخود خراب نمی کند.

سرانجام آیا علت این رفتارها از سوی وی چیست؟کمی خودمانی تر آیا علت فخرآور (ببخشیدظهورفخرآور) چه می باشد؟ نقش وی در دنیای سیاست چیست؟ او چرا اینقدر سریع و بیصدا به امریکا آمد؟ فخر آور بنابر شواهد و به احتمالی نزدیک به حتم، از داخل مامور است تا به چهره مبارزه خدشه وارد سازد.

خروج ناگهانی وی از ایران و شتافتنش به ایالات متحده و همچنین سعی همه جانبه اش در جهت خدشه دار کردن رسانه های مخالف رژیم و پرخاشگری های مداوم او به افراد،حجت قاطعی بر این ادعاست .باطبی نیز فرزند و مایملک فخرآور است فرزندی که از نهاد وی متولدشد، به دستان وی پرورانده شد و بالاخره یک کدورت میان شان دنیایی از تیرگی و سیاهی کشید. اگر باطبی نباشد جناب فخر آور از کجا سوژه یی تمام نشدنی برای شرح مصایب خیالی خود و خیانت های یار دیرینه اش پیدا کند؟ اگر باطبی نباشد دوست قدیمی وی فخر آور(این روباه پلید و بدطینت) کجا می تواند دست مایه یی بهتر برای ترک تازاندن و منحرف ساختن ذهنیت افراد ساده اندیش نسبت به جریان اصلی و دشمن اصلی بیابد و با کدام نام و شخصیت حقوقی یا حقیقی، اینقدرخوب می تواندجولان بدهد؟

نباید به اشتباه این دو را از هم جدا فرض کنیم. امیرعباس فخرآور و احمد باطبی در یک جریان آنهم جریان مقدسی به نام قیام هجده تیر، به شهرت دست یافتند. شهرتی بالا و یا حتا مافوق تصور...احمد باطبی را همه با همان پیراهن خونین می شناسند اگرچه خودش در پاسخ به گوینده "وی او ای" علت دستگیری و حکم سنگین پانزده ساله اش را نه فقط یک پیراهن بلکه پاره یی دیگر از فعالیت هایش دانست و ازسوی دیگر فخرآور، به شخصه خود را خط دهنده اصلی این نهضت دانسته و بی ملاحظه و پرده پوشی نقش باطبی را درکلیت وقایع "هیچ" می داند.

این دو نفر امروز رو در روی هم ایستاده اند و از هیچ افترا و اتهامی به هم مضایقه نمی کنند درحالیکه دیروز یکدیگر را دو یار هم بند و همرزم می دانستند.این دو شخص که یک کوچه را با هم تا انتها طی نمی کنند روی کدام اصل می توانند امین و مورد اطمینان ملت و سهیم در جنبش خروشان مخالفین باشند؟؟ آیا به همین سادگی که به هم از پشت سر خنجر زدند در فردای ایران همین خنجر را به سینه ی هم میهنان وارد نخواهند ساخت؟ قضاوت برعهده دوستان ...

این مطلب ادامه دارد.

_________

نگاشته شده در تاریخ هشتم مهر دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

هیچ نظری موجود نیست: