۱۳۸۷ اسفند ۵, دوشنبه

در رثاي كوروش احمدي - الا اي همنشين دل كه يارانت برفت از ياد...

چند روزي به سالروز فاجعه ملي بيست و دوم بهمن مانده و بالطبع نگارنده به صورت جدي درگير نوشتن مطلبي پيرامون آن بودم كه ناگهان خبر درگذشت يكي از عزيزترين بستگانم را دريافت کردم. اين خبر غم انگيز اگرچه بخش مهمي از توش و توانم را گرفته و اندوه ناشي از آن رنجم مي داد اما بي آنكه اجازه دهم پُشتم را بار غم به گونه يي خم نمايد كه نتوانم سهم خويش را در مبارزه با حاكميت نامشروع اسلامي بپردازم در حالي روبه روي رايانه ام واپسين تنظيمات نوشتاري را انجام دادم كه پرده مداومي از اشك ميان من و دنياي مجازي فاصله يي به اندازه حسرت و افسوس انداخته بود.

اما حتا در متن نظراتي كه به دوستان عزيز عرضه مي داشتم كوچك ترين اشاره يي به اين موضوع نكردم چرا كه مايل نبودم ياران ارجمندم جاي به چالش كشيدن سالروز انقلاب نحس خميني و مباحث حساس و مهم مربوط به آن، بزرگوارانه تسليت و همدردي شان را براي بنده قلم بفرسايند. نمي خواستم كه وظيفه ام تحت الشعاع يك غم شخصي قرار بگيرد و يا دوستاني را كه به اندازه کافی مصايب امروز وطن زجرشان مي دهد با مساله شخصي خود درگير كنم پس با آخرين رمق باقي مانده پروسه دهه منحوس بهمن و بحث هاي جانبي آن را پشت سر گذاردم.

و اكنون كه قلم را لابه لاي انگشتانم گرفته ام تا براي كوروش و به ياد كوروش بنويسم نه آن پرده اشك، كه جاي اشك خون از ديدگانم روان است و اين نه يك غم شخصي و خصوصي است كه بتوان پنهانش نمود و نه مانند مرگ آسوده ي عزيز از دست رفته ام مي باشد كه در آرامش محض و بي حسرتي از روزگار جان را به معبود خود پيشكش كرد. اين غم سفر بي بازگشت و ناگهاني مردي است كه سالياني از حيات خود را به ايران عزيز و تك تك هم وطنانش تقديم داشت، طعم تلخ شكنجه و ديوارهاي سياه زندان را به جان خريد و در آخرين سال باقيمانده از عمرش غم سنگين غربت وطن را بر شانه هاي خسته اش احساس كرد حال آنكه دورنماي روشني از بازگشت را نمي توانست ترسيم نمايد.

خبر فوت نابه هنگام كوروش احمدي را كه شنيدم نتوانستم باور كنم. با خود گفتم شايد يك كابوس ناراحت كننده باشد بنابرين كوشيدم از خواب برخيزم، انديشيدم كه شايد خستگي و شب بيداري افزون از اندازه مرا در درست خواندن واژه ها به وهم انداخته باشد پس اين خبرِ چند خطي ميلاد عزيز را چندبار مرور كردم و باز باورم نشد. تصور كردم ممكن است شخص غيرمسوولي از سر ديوانگي خبري دروغين را براي تني از دوستان و به خصوص ميلاد عزيز نوشته و ديگران را به اشتباه انداخته باشد و ... هنگامي كه صحت اين خبر تلخ را هم زمان از چندين منبع دريافت كردم چشمانم تار شدند. چه طور ممكن است؟ كوروش كه خيلي جوان بود... كوروش كه انگيزه، ايمان و جديتي مافوق تصور داشت... چرا كوروش...؟

درگذشت ناگهاني كوروش، خبري تكان دهنده بود. شوك شنيدن اين رويداد تلخ، غير قابل توصيف است. كوروش احمدي كسي كه با شهامت، رنج نامه يي را خطاب به خامنه يي نوشت و دليرانه مو به موي مصايبي را كه تحمل نموده بود در مقابل آن جاني ستمكار شرح داد و البته به دست ماموران مزدور ربوده شد و زير داغ و درفش عُمال خامنه يي قرار گرفت طوري كه دو انگشت نازنينش شكسته شدند. او آسيب هاي فراوان روحي و جسمي را بردبارانه تحمل كرد اما خم به ابرو نياورد.

كوروش ايستاد تا خم نشود او نگذاشت تا دشمنان ايران حس و باور كنند كوروش نيز از تبار آنهايي است كه به ندامت تن مي دهند. كوروش سربلند بود كه روبه روي ديو سياه دلي چون "علي خامنه يي" ايستاده است و در كمال شرافت درون مرزهاي ايران كه مطلقن زير سيطره دژخيمان انيراني قرار گرفته كوروش عزيز اين شهامت را داشت تا فرياد بزند و طنين صدايش آن اندازه بود كه خانه ي شيشه يي ولايت فقيه، بيم شكستن و فرو ريختن را تجربه كند و بر همين اساس كوروش احمدي را به مدتي طولاني در زندان انفرادي و زير شكنجه هاي قرون وسطايي آزار دادند تا جايي كه كوروش دست به اعتصاب غذا زد. اعتصاب طولاني مدت وي اوضاع جسماني او را به سمت و سوي خطر كشاند.

گرچه سرانجام اوباش جمهوري اسلامي ناگزير شدند كوروش عزيز را آزاد كنند و متعهدش نمودند كه كلامي ديگر در وبلاگ "بهاي آزادي" ننويسد اما كوروش كسي نبود كه ساعتي بر چنين تعهد بي معنايي پايدار بماند چرا كه در سر شوق آزادي داشت و بهايش را نيز پيشاپيش و به دشوارترين شكل ممكن پرداخته بود.

كوروش عاشق ايران بود، عاشق هم ميهنانش و مريد و شيفته پادشاه محبوبش. كوروش يك وطن پرست واقعي بود كه تا واپسين دم از زندگي زميني اش به آرمان مشروطه خواهي زير سايه پادشاهي اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی وفادار ماند و تارمويي از حق طلبي و ايران پرستي خود سرپيچي نكرد.

تبارنامه كوروش احمدي:

سيد محمد احمدي ملقب به كوروش، در سال يك هزار و سيصد و پنجاه و يك خورشيدي در شهرستان فريمان( از توابع استان خراسان)ديده به جهان گشود. آنچه كه سپستر كوروش جوان را با وجود همسر و سه فرزندش وادار ساخت تا به استان تهران مهاجرت كرده و ساكن شهر كرج گردند محروميت و عدم امكانات اوليه در شهرستان كوچكِ زادگاه ايشان بود كه سرانجام در سال 78 به اين كوچ اجباري انجاميد. كوروش احمدي در شهر كرج فعاليت مبارزاتي خود را بر ضد رژيم ستمگر اسلامي پي گرفت و به جنبشي به نام "جبهه اتحاد ملي" پيوست. او همچنين فعال حقوق بشر نيز بود و در راس فعاليت ها، اهداف و آرمان هايش "مشروطه خواهي" قرار داشت و كوشش هاي خود را معطوف به فراهم آوردن زمينه يي روشن براي بازگشت ذات همايوني اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوي و برقراري نظام دموكراتيك پادشاهي نموده و انديشه يي والاتر از اين مهم در سر نداشت.

كوروش در سال 82 به جرم فعاليت هاي حقوق بشري توسط ماموران جمهوري ضد بشر اسلامي دستگير شده و ماه ها در زندان مخوف رجايي شهر در بند انفرادي مخصوص سپاه و همچنين بند عمومي سپري نمود تا سرانجام بيدادگاه انقلاب، پنج سال حبس تعليقي براي او مقرر كرد كه به هر روي كوروش مجبور بود تا سه سال از اين زمان تعيين شده را پشت ديوار هاي بلند زندان بگذراند.

كوروش احمدي در سال 83 خورشيدي كتابي به نام "بهاي آزادي" را به قلم شيواي خود نگاشت كه در اين كتاب ديدگاه هايش را پيرامون "روح آزادي" و "سهم هريك از هم ميهنان" در پرداختن بهاي لازم براي دست يابي به آن در معرض نگاه مخاطبينش قرار داده بود. نوشتن اين كتاب براي كوروش عزيز بهاي سنگيني داشت و او را به جرم توهين به علي خامنه يي، شش ماه در بند انفرادي و تحت دشوارترين شرايط اسير نمود.

سوم شهريور امسال كوروش عزيز در وبلاگ وزين و ارزنده اش "بهاي آزادي" كه ارديبهشت سال جاري آن را گشوده و به بخشي از فعاليت هاي خستگي ناپذيرش اختصاص داده بود- وبلاگي كه تنها نُه ماه فعاليت كرد اما جاودانه شد- رنج نامه پرآتش و دردناك خود و خانواده اش را خطاب به علي خامنه يي نوشت و در اين نامه پرحرارت و تكان دهنده هرآنچه كه ساليان سال مزدوران خامنه يي بر سر او و همسر و فرزندانش آورده بودند دليرانه و با بياني كوبنده شرح داد. كوروش احمدي بي واهمه از عاقبت خطرناكي كه رويارويي مستقيم او با ولي جنايتكار فقيه مي توانست براي آن شير مرد دوران داشته باشد ظلم حاكم در رژيم اسلامي را به رهبر بي كفايت و نادانش يادآوري و تاكيد كرد كه اگر مملكتي به كفر پايدار بماند به ظلم هرگز نخواهد ماند و ...

فريادي كه كوروش عزيز در فضاي خفقان زده و تاريك ايران برآورد موجب گرديد تا دقيقن فرداي سوم شهريور -كه نامه ي غيورانه او روي تارنمايش قرار گرفته بود- در خيابان و توسط گرگان دَرنده ولي فقيه(لباس شخصي ها)ربوده و به مكان نامعلومي برده شود. پس از دو هفته تب آلودي كه بر همسر و سه فرزند معصوم او سپري شد و همينطور روزهاي پر التهاب و دلهره آوري كه ما دوستان و دوستداران او گذرانديم، بالاخره طي تماس مبهمي كه خانواده كوروش دريافت نمودند مشخص شد كوروش در يكي از بازداشتگاه هاي غيرقانوني رژيم اسلامي قرار داشته و در حال حاضر بلاتكليف مي باشد.

كوروش را سي و پنج شبانه روز زير سخت ترين و مهلك ترين شكنجه ها قرار دادند و ترجيع بند كلام اوباش خامنه يي مجبور ساختن كوروش احمدي به عذرخواهي رسمي از "آقا"ي شان بود. كاري كه از كوروش ساخته نبود. او چه گونه مي توانست از نامردترين موجود تاريخ پوزش بطلبد؟ چرا پوزش مي خواست؟ آيا كوروش جز حقوق از دست رفته هم ميهنانش و جز شوق وافرش به كهن ميهن آبايي خود چه سودايي در سر داشت؟ آيا به غير از حقايق موجود چه كلامي را به آن اهريمن حواله كرده بود؟ چرا كوروش بايد براي "بيان حقيقت" عذر مي خواست؟ نه...هرگز كوروش مرد تر از آن بود كه از نامردان پوزش بخواهد. شكنجه هاي غيرقابل تصوري كه بر بدن نازنين كوروش اعمال گرديد موجب شكسته شدن دو انگشت دست راست او و آسيبي جدي به استخوان هاي ايشان شد. به گونه يي كه زندانبانان مجبور شدند كوروش را براي مدتي كوتاه به بهداري زندان منتقل كنند. كوروش دست به اعتصاب غذا زد وضعيت جسماني اش وخيم شد باز سكوت كرد شكيبايي نمود كوروش به عشق وطن و براي آزادي، لب به دندان گزيد و با تمام وجودش حاضر شد مرگ را بپذيرد اما ننگ خم شدن در برابر دشمنان ايران را هرگز.

با حمايت همه جانبه فعالين سياسي از گرايش هاي مختلف و خصوصن حمايت سازمان حقوق بشر، عوامل حكومتي ناچار چند قدمي را به عقب بازگشتند و سرانجام كوروش عزيز اگرچه به قيد ضمانتي سنگين رهايي يافت اما آزارها همچنان تمامي نداشتند و هر روز و هر ساعت تهديدهاي تلفني، پيام هاي ارعاب آميز و داستان هاي ديگر ادامه داشته و عرصه را بر اين قهرمان آزادي تنگ تر مي ساختند. كوروش ناگزير بود كه جلاي وطن كند. او مجبور بود كه به همراه خانواده اش پنهاني از مرز خارج شده و به كشوري ديگر پناهنده شود.

آبان ماه امسال كوروش احمدي و همسر و سه فرزند نونهالش ايران را براي مدتي نامعلوم ترك كرده و به سوي تركيه رهسپار شدند. آنجا نيز كوروش دست از فعاليت نكشيد و حتا جدي تر از گذشته به برنامه هاي مبارزاتي اش پرداخت او كه در ساليان واپسين اقامتش در كرج، رهبري گروهي به نام "كانون پيشاهنگي زندانيان سياسي" را بر دوش داشت اكنون در شهر وان تركيه اقامت گزيده و رسمن به جنبش "پيروان نظام مشروطه به پادشاهي رضاشاه دوم " پيوسته و فعاليتش را از سر گرفت.

پرواز كوروش تا ابديت

كوروش عزيز براي تلاش هاي پايمردانه و غرور انگيزش فرصت چنداني در دست نداشت اما از اين حقيقت تلخ هيچكس آگاه نبود. كوروش عزيز در اوج فعاليت هايش و در عنفوان جواني، يكباره و ناباورانه ما را ترك كرد. بيست و هشتم بهمن ماه امسال شب هنگام و پس از پايان يافتن جلسه پَل تاك، كوروش دچار سردردي شديد و غير منتظره شد. دوستان او آقايان فتحي، حسيني پژوه و آتاباي كه آن شب را در منزل كوروش بودند متوجه وخامت حال او شدند. درميان بهت دوستانش ناگهان كوروش عزيز بيهوش شده و علايم حياتي اش به صفر رسيدند ياران او سريعن مداخله كرده و كوشيدند تا با اجراي عمليات سي پي آر به او كمك نمايند اما زماني كه پيكر نيمه جان كوروش عزيز به بيمارستان رسيد معاينات نخستين معلوم كرد كه ديگر دير شده زيرا سكته مغزي و عوارض ناشي از خونريزي عروق مغز موجب "ضايعه مرگ مغزي" گرديده است و اگرچه كوروش را زير دستگاه بِنِت قرار دادند اما پزشك وي با صراحت اعلام كرد كوچكترين اميدي به برگشت او وجود ندارد.

كوروش عزيز روي تخت بيمارستان با قلبي كه همچنان به ياد ايران مي تپيد در كوماي مطلق به سر مي بُرد كه دوستانش با ديدگاني اشكبار فوت ايشان را به رسانه ها رسمن اعلام داشتند. كوروش عزيز به كمك دستگاه همچنان نفس مي كشيد اما دوستان و همرزمانش براي از دست دادن او بي پروا گريه مي كردند. از آنجا كه سفر كوروش عزيز بازگشتي نداشت و پزشكان نيز تاييد كرده بودند، مي بايست كه فردي از بستگان درجه نخست وي اجازه كتبي مي داد تا دستگاه مربوطه از بدن كوروش جدا شود و برادر او با چشمي خون فشان عازم تركيه شد تا تلخ ترين امضاي زندگي اش را ثبت كند اما پيش از رسيدن برادر، قلب كوروش عزيز آخرين ضربه را زد و خاموش شد...

شربتي از لب لعلش نچشيديم و برفت

روي مه پيكر او سير نديديم و برفت

گويي از صحبت ما نيك به تنگ آمده بود

بار بست و به گَردَش نرسيديم و برفت

عشوه دادند كه برما گذري خواهي كرد

ديدي آخر كه چنين عشوه خريديم و برفت

...

كوروش عزيز در تاريخ يكم اسفند دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي(87 خورشيدي) چشمانش را بر سراي خاكي بست و دوستانش را براي هميشه غمگين و سوگوار نمود. از شادروان كوروش احمدي سه يادگار به جامانده كه هر سه تَن در آغاز نوجواني، عزم شان راسخ است تا راه پدر را ادامه دهند.

درگذشت مبارز رادمرد و ميهن پرست ايراني كوروش احمدي را به همسر مهربان و عاشق اش سركارخانم فرحناك و همينطور سه فرزند محبوبش شيماي عزيز، سيناي عزيز و نيماي عزيز همچنین تمام بازماندگان٬ همرزمان و یاران او تسليت مي گوييم و براي آنان پايداري و بردباري آرزومنديم.

پايداري پادشاهي پيروزي

_____________

نگاشته شده در تاریخ سوم اسفند دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي

هیچ نظری موجود نیست: