۱۳۸۷ آبان ۲۴, جمعه

شايسته ترين فرد براي رهبريت براندازي رژيم اسلامي –مطلب شماره يكم

اينكه باور داريم نظام و حكومتي كه پايه و اركانش بر دين و مذهب بنا شده و محوريت خود را يك مكتب ساخته و تدوين شده به دست پيشينيان برداشت كرده باشد از نگاه خردمندان، رسميت و مشروعيتي ندارد،اصلي است كه تمام جنبش ها و تشكل هاي اپوزوسيوني و مخالفين رژيم ولايت فقيه در آن با يكديگر توافق و همسويي دارند.

اما در نگاه ما به عنوان پيرو آيين پادشاهي كه شيوه سلطنت را فرازمندترين و محكم ترين شيوه براي اداره حكومت در ايران مي دانيم ،بحث جدايي دين از حكومت تنها به عنوان يك اصل نخستين و پايه يي بنيادين و ابتدايي مورد توجه مي باشد. البته بحثي كه درين مطلب آغازيده شده اين نيست. اين نوشتار تنها چشم اندازي است كه چه بايد كرد؟چه كاري از ملت ساخته است؟به چه عناصري براي سرنگوني رژيم نيازمنديم؟ و عمر نظام مستبد اسلامي كي به پايان خواهد رسيد؟

انديشه و تفكري كه يك جامعه را سوق مي دهد تا به پاخيزند و تغييري در ساختار و زيربناي حكومتي ايجاد كنند انديشه يي است كه بايد از جانب يك رهبر آگاه و خردمند سازماندهي گردد.اين يك خيال خام است اگر فكر كنيم از توده ها كاري ساخته است و باز هم به مانند ماجراي مضحك و تكرار ناشدني انقلاب كمونيستي شوروي سابق،توده ها كاري از پيش برده و جهش و جنبشي جدي را در سطح جامعه به وجود آورند. اين ملت و اين جامعه از فرط تالمات و مصايبي كه نظام ديكتاتوري ولايت فقيه بر سر آنان آورده اكنون به يك جامعه خوابيده بدل گشته است. جامعه يي كه صد البته نيازمند يك تكان مي باشد.يك جامعه دردمند و درگير با محنت و فلاكت.چنين جامعه و چنين مردمي تنها زماني دست به كاري همه جانبه و چشمگير خواهند زد كه دو عامل مهم فراهم باشند:

1- وجود رهبري آگاه و با درايت تا بتواند حس و شور مبارزه را براي ملت سرمشق كند.

2- چشم اندازي روشن ،ملموس و تعريف شده از حكومت آينده(چرا كه قطعن چيزي كه يك ملت را به هراس مي اندازد هرج و مرج و ملوك طوايفي شدن ميهن پس از براندازي و فروپاشی نظام كنوني مي باشد).

اين دو مهم ،اصولي هستند كه هرگز نبايد در نبودشان از ملت چشم اميدي براي وقوع يك انقلاب داشت چرا كه اصولي قاطع و سرنوشت ساز هستند و ضرورت اين دو عامل براي رخداد يك انقلاب و دگرگوني در ايران، آنچنان واضح و مشخص است كه هر عقل سليمي بر آن گواهي مي دهد.

حالا بد نيست بپردازيم به اينكه چه گونه مي توان دو عامل اوليه را براي پيش آمد جرقه يي براي بدل شدن به خرمن زاري بزرگ به وجود آورد و يا اگر وجود دارند چه گونه مي توان آنها را پررنگ كرد و به صورت واضح در پيش چشم يك جامعه متجلي ساخت.

به علت حجم بالاي اين نوشتار، در اين مطلب تنها تا جايي پيرامون عامل يكم سخن خواهد رفت تا در شماره هاي پسين پي گرفته شود.

عامل يكم ،لزوم يك رهبر مي باشد كه بايستي از شرايط لازم براي رهبري مردم ايران بهره مند باشد.بي ترديد چنين شخصي نمي تواند كسي باشد كه بر فرض چندسالي است پا در عرصه سياست گذاشته. او نمي تواند خام يا كم تجربه باشد يا اينكه وجهه و چهره او براي بسياري شناخته شده نباشد و براي تعريف وي در سطح جامعه نيازمند پروسه يي طولاني و پرمشقت باشيم كه همين روند،زمان را به سود رژيم اسلامي از ما خواهدگرفت.يك رهبر همه جانبه قطعن بايد در سطح بين المللي شناخته شده و مطرح باشد. يك انقلاب موثر و مثمر ثمر،نياز دارد تا از لحاظ پوشش تبليغاتي گستره وسيعي از جهان را درنوردد. رسانه هاي معروف و قدرتمند جهاني و همچنين رسانه هاي ملي بيشماري از كشورها نقش مهم و تعيين كننده يي در چه گونگي پيشرفت دگرگوني ها و انقلاب ها بازي مي كنند. هنگامي كه رهبر و مشعل دار يك انقلاب،شخصي باشد كه در سطح دنيا ناشناس و يا توام با كم اقبالي باشد اين امكان وجود دارد كه بسياري از رسانه هاي تبليغاتي علم مخالفت برداشته و يا با ريشخند و كنايه، تصوير نااميدكننده يي از به پاخيزي و حركت شكل گرفته در جامعه بسازند. صرف نظر از هرچيز –چنانچه در سطور بالاتر گفته شد- اگر بنا باشد كه رهبر و سردمدار مبارزه را از ميان افرادي گزين كنيم كه فاقد چهره يي شهير و ترسيم شده براي آحاد ملت ايران باشد، بديهي است كه بسياري بر حسب عدم شناخت قدمي در اين حركت نخواهند گذاشت و مايل نيستند تا كوچك ترين سهمي در اين جنبش و قيام داشته باشند.

لازم است كه مثبت انديش تر باشيم و چنين حقي را براي هم وطنان مان قايل باشيم.ملتي كه بسيار شان امروز مي گويند اگر توضيح المسايل خميني را به دقت خوانده بودندهرگز خود را در اين منجلاب نمي انداختند تا بيست و نه سال سايه مرگبار يك رژيم مجنون صفت را تحمل نمايند حق دارند و بسيار هم حق دارند تا نخواهند اشتباه مهلك حدودن سه دهه پيش را تكرار كنند.شايد يكي از عواملي كه برخي از حتا روشنفكران(البته كوته نظر)را در سال57 به خود جلب كرد،سطح فرهنگي و اجتماعي پايين و زير استانداردي بود كه روح الله خميني از بطن آن برخاسته بود. شايد همين عامل،عده يي را بي دليل دچار هيجان ساخت كه نيازي مبرم به داشتن يك رهبر مردمي دارند. كسي كه لهجه و طرز گفتارش گواهي جدي و تلخي بر عدم سواد و درايت وي داشت در چشم برخي از ساده انديشان و ناآگاهان از امتيازي به نام مردمي بودن و مردم گرايي برخوردار بود(اين بحث كه آيا مردم بودن و مردمي بودن،چه گونه و با چه پارامتر هايي تعريف مي شود و اينكه اصولن چنين موضوعي يك شاخصه و لزوم براي رهبريت است يا خير را سپستر به تفضيل خواهيم گفت).بايد انديشيد كه چنين تصور و ذهنيت بي منطقي چه عواقب و مكافات دردناكي را براي يك كشور پهناور و تمام مردمانش در پي داشت و هنوز و تا همين امروز نيز تلاش مستمر و جدي همه ما براي نجات ايران،نشات گرفته از همان اشتباه و خطايي است كه دوستداران ديروز خميني مرتكب آن شدند كه اگر روح الله خميني را به درستي مي شناختند دروغ هايش را باور نمي كردند و ملت ما امروز تا گردن در لجن فرو نمي رفت.

پس نتيجه اين است كه ما چه بخواهيم و چه حتا نخواهيم ناچار هستيم كه اين حق را براي هم ميهنان محفوظ بداريم كه تنها زماني بر رهبريت مبارزه،مهرتاييد بنشانند كه وي را به روشني بشناسند. بيوگرافي مسجل و مشخصي از وي داشته باشند. بدانند كه كيست؟از كجا آمده و اهدافش چيست؟بينش و افكارش را آن اندازه بشناسند كه بتوانند قابليت و صلاحيت وي را براي طلايه داري قيام خود را ارزيابي كنند.حق طبيعي مردم است كه اگر برقدرت و جاذبه مبارزاتي رهبر ي قيام خود اطمينان و يقين نداشته باشند بي جهت قدم جلو نگذارند و با موقعيت،جان و سرمايه خود بازي بيهوده نكنند و از همه بالاتر اينكه بديهي ترين و منطقي ترين هراس ملت از گزينش راهبري كه نمي شناسند و بر آرمان ها و آراي وي اشراف ندارند ترس از فرو افتادن شان از چاه به دره است.اين عينن تعبيري است كه بسياري از مردم از آن استفاده مي كنند تا بفهمانند از عواقب احتمالي يك قيام و انقلاب بي حساب و كتاب مي ترسند زيرا چنين فاجعه يي را نزديك سي سال تحمل كرده اند و حتا احمق ترين افراد هم يك اشتباه را دوبار تكرار نمي كنند.

اين مقاله را اگر عمري بماند در شماره هاي ديگر پي خواهيم گرفت تا بتوان موضوع را با كالبدشكافي دقيق تري به نتيجه رساند.

ادامه دارد

_______

نگاشته شده در تاریخ بيست و دوم آبان دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي

هیچ نظری موجود نیست: