۱۳۸۷ شهریور ۱۳, چهارشنبه

کوروش احمدی یکی از فعالان داخل ،در معرض خطری جدی


یکی از عمده ترین مسوولیت های آزادی بخشی، بر دوش فعالین عزیز درون مرز قراردارد و به واقع مجریان اصلی جنبش های رهایی بخش ایران در داخل مرزها حضورداشته و در نهایت شجاعت و پایمردی، جان فشانانه مبارزه بر ضد رژیم اسلامی حاکم را ادامه می دهند. چه بیشمار در این میانه که چون اکبر محمدی، یعقوب مهرنهاد و ابراهیم لطف اللهی و... غریبانه خاموش شدند و چه یارانی که ناچار به ترک وطن شده و چه آنهایی که امروز یا در خفا به فعالیت مشغول اند و یا دست تبهکار این حکومت نامشروع، این دوستان گرامی را به مانند کوروش احمدی در زندان ها و بازداشتگاه های مخفی و مخوف خود اسیر کرده است.

نخستین بار شاید پنج- شش ماه پیش بود که با وبلاگ آقای احمدی بهای آزادی آشنا شدم. از اینهمه شور و میهن پرستی و غیرت مردانه اش مبهوت ماندم در زمانه مضحکی که عده یی نوباوه و تازه از گهواره برخاسته٬ دچار حس کاذب روشنفکری شده و برجسته ترین نماد میهن یعنی "پادشاهی" را انکار می کنند، عزیز آزاده یی مانند کوروش چه عاشقانه و شورانگیز از این نماد بلند آوازه ایران سخن می گوید و چه صادقانه و بی آلایش قلم خود را برنده تر از هر شمشیری در دست گرفته است تا برای بازگشت فره ایزدی به ایران بجنگد و رزم کند.

با ایشان تبادل لینک کردم و پس از آن در جریان فعالیت های این یار درون مرز بودم و از شهامت وی در بیان آرا و عقایدش و از سیر فعالیت های پر جوش و خروش او گهگاه انگشت بر دهان می ماندم و بر اینهمه وطن پرستی بی شایبه اش درود می فرستادم.

مدتی بود که کمابیش با کوروش عزیز در ارتباط بودم و از سد ها و حصرهایی که این ایرانیار حبس کشیده و فرهیخته ام، غیورانه می شکست و جلو می رفت چندان باخبر نبودم. تعدد یکسری مشاغل و فعالیت های خاص، این مجال را نمی داد تا پیگیر مداوم کوشش های این هم میهن اصیل و راستین خودم باشم- که امروز گرچه امید به بازگشت او دارم اما بارها بر این بی توجهی ام لعنت می فرستم- گرچه همچنان به وبلاگ او"بهای آزادی"سر می زدم و واژه های اندوهگینش را -که در تب رو به ویرانی رفتن میهن محبوب مان شعله ور بود -می خواندم و ...

چهاردهم امرداد امسال کوروش احمدی عزیز واپسین پیامش را پیش از ربوده شدنش توسط دژخیمان خامنه یی٬ در پای پست "پیام ملوکانه رضاشاه دوم به مناسبت یکصد و دومین سالگرد انقلاب مشروطیت" قرار داد که به همراه پاسخ من به ایشان در زیر می خوانید:

دوشنبه 14 مرداد1387 ساعت: 14:24

توسط:کوروش احمدی

همرزم و هم میهن خوبم خانم مریم درود فراوان

می بینم که بسیار موفق دارید با نام و یاد رضا شاه دوم با دیو اهریمنان می جنگید خوشحال و خرسندم که می بینم مخالفین من و شما و در کل مخالفین مردم ایران کسانی هستند که مطالب آنها در سطر های بالا آمده است خانم مریم خوشحال باش که مخالفین شما این دیو اهریمنان هستند پس به من این اجازه را می دهید که از ایران زمین بر قلمهای شیوای شما بو سه بزنم چرا که بخوبی درک کردید که مردم داخل کشور اسیر چه موجوداتی هستند خانم مریم امروز با خبر شدیم متاسفانه یک وبلاگ نویس را به جرم آزادیخواهی اعدام کردند ( یعقوب مهر نهاد ) اگر دیدید روزی کوروش احمدی را هم اعدام کردند بدان و بدانید من هم جز آزادی وطنم و درد و غم مردمانم چیزی دیگری ندارم آری درد من یاران من شما و یعقوب مهر نهاد درد ملت ایران است و خواهد بود و همچون یعقوب در این راه جان خود را نثار خاک پاک میهن می کنیم یادش گرامی
کوروش احمدی فعال و زندانی سیاسی کرج
__________
پاسخ مریم:کوروش احمدی عزیز
ساعاتی پیش این خبرغمبار رادریافت کردم وبسیارمتاسف شدم.سوگمندانه درزیرچکمه های این بدکنشتان بیگانه پرست عشق به ایران جرم بزرگی است.
روح یعقوب مهرنهادشادباشد.امیدوارم شما ازآسیب وگزند این اهریمنان درامان بمانید ضمن اینکه کاش به جمع ایرانیان برون مرزمی پیوستید چراکه فعالیت هایی اینچنینی در داخل مرز مثال بازی باآتش است. درهرصورت برای شمانیک بختی وتندرستی آرزومندم که چشم امید ایران فعالین عزیزدرون مرزهستند.

چون خواهری همرزم و همراه٬ به آقای احمدی توصیه کردم که اگر می تواند به صف مبارزین برون مرز بپیوندد که یک چنین از جان گذشته گی هایی افزون بر وظیفه یک ایرانی است که ایران به قهرمانان خود نیازمند است و حیف است که چون شمایی گرفتار زندان های مخوف این اهریمنان شوید که عینن خواست همین ولایت نا ولایت فقیه و مزدوران او، یافتن و از صحنه حذف کردن مخالفین شان است و...

آن بعد ازظهری که این نظر را دیده و تایید نمایش کردم سپری شد و من تا دو سه روز بعد ذهنم درگیر او بود و سطر سطر نامه اش٬ که رادمردانه در نکوهش عملکرد تاریک علی خامنه یی رهبر منفور رژیم وقت نوشته بود رو به روی نظرم خودنمایی می کرد. دوست نداشتم بیش از این در برنامه هایش مداخله کنم که حس می کردم چنین اظهار نظرهای بیش از اندازه یی در چشم کوروش(که بیش ازده سال از بنده بزرگ ترند) حکم تعیین تکلیف بیجا و دخالتی خارج از برنامه دارد. با خودم می گفتم امید که به خیر بگذرد و درج این نامه علنی در وب او برایش مشکلی جدی ایجاد نکند تا اینکه...سه شنبه پنجم شهریورماه دردانه دختر کوروش، خانم شیما احمدی در شماری از وبلاگ های آزادیخواه و همچنین وبلاگ حقیر، پیامی چهارخطی نوشت که مانند پتک سنگینی روی مغزم فرود آمد: دوستان من سلام پدرم کوروش احمدی روز گذشته توسط نیروهای لباس شخصی در کرج ربوده شد و تا کنون هیچ اطلاعی از او نیست لطفن برای آزادی پدرم تلاش کنید.

گاهی اوقات طوری گیج و حیران می مانیم که حس می کنیم فرصتی باقی نمانده است اما باز خود را امید می دهیم که هنوز دیر نشده و می شود حرکتی کرد و اینکه هنوز تمام درب ها بسته نشده اند و شاید بتوان...

نمی دانم با کدام شیوه صحبت کنم اما عقلای قوم! یاران دلاور! از هر مسلک و هر دیدگاهی که هستید، کوروش احمدی امروز در خطری جدی قرار دارد. یک نفر-که تا دیروز صدای تمام آزادیخواهان بوده- اکنون در بند زشتکارترین حاکمان تاریخ بشر، گرفتار است و در مکان نامعلومی قرار دارد که حتا خانواده اش یعنی همسرش و فرزندانش از آنجا بی خبرند. این چه معنایی دارد؟ چه حسی به شما دست می دهد؟ می توانید ثانیه یی آن را جلوی دیدگان تان مجسم کنید؟ می توانید دقایقی طعم تلخش را زیر زبان تان مزه مزه کنید؟

از تمام مبارزین و فعالان- به خصوص درون مرزی ها- خواهش عاجل داریم برای نجات کوروش احمدی فعال وطن پرست ساکن کرج، منتهای تلاش خود را به انجام رسانند. بدیهی است همبستگی و اتحاد همرزمان ایشان و به خصوص وبلاگ نویسان، مانع از شکنجه و اعمال خشونت های مافوق تصور عمال رژیم نسبت به وی خواهد شد.

به امید آنکه روزی دودمان این رژیم غاصب و جائر را از ریشه براندازیم تا آفتاب عالم تاب ایران دوباره بر پیکر شب زده مام میهن، شاهانه رخ برافروزد.

___________

نگاشته شده در تاریخ سیزدهم شهریور دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

هیچ نظری موجود نیست: