۱۳۸۷ شهریور ۳۱, یکشنبه

فخر آور و باطبی - آن روی سکه(مطلب شماره یکم)

نام احمدباطبی و امیرعباس فخر آور را ٬همزمان با جنبش دلیرانه دانشجویان عزیز درهجدهم تیرماه سال هفتاد و هشت شنیده ایم و متعاقب آن ماجرای بازداشت این دو نفر و شکنجه ها و...

امیرعباس فخر آور پس از سپری کردن حکم هشت ساله اش، بسیار زود از ایران خارج شد و آنچنانکه خودش دوست می داشت زندگی پر از جذابیت و تفریحات رنگارنگ در ایالات متحده امریکا را، بر فعالیت های گذشته خود مقدم داشت. فخر آور ترجیح داد یار و همدم خانم افشین جم باشد تا اینکه بخواهد خط دهنده دانشجویان مظلوم و در بندی که در زندان های مخوف جمهوری منفور اسلامی در زیر سخت ترین و مرگبارترین شکنجه ها قراردارند.امیرعباس فخر آور طوری سریع از دنیای مبارزه و آزادیخواهی فاصله گرفت که دیگر تنها چهره عیاش وی در اذهان مردم خودنمایی می کند و مشکل می توان سوابق مبارزاتی اش را به یاد آورد ...و شاید بتوان گریز ناگهانی وی و هم آغوش شدنش را با خواننده ها و طراحان رقص در اینسوی آب ها، توجیحی بر عدم غیرت مبارزاتی وی دانست یا به عبارت شیوا تر مهره بودن او برای حکومتی که بیشترین بهره برداری را به سود اهداف پلید خود، از دهان گشوده به یاوه فخر آور برده است و می برد. البته فخر آور به خوبی واقف است که وظیفه یی جز خدشه دار کردن آبروی مبارزین ندارد و در این راه از هیچ حربه یی چشم پوشی نمی کند.

امیرعباس فخر آور، بی شک یکی از حاشیه دارترین افراد ساکن در کشور امریکاست. کسی که وقاحتش در بیان مسایل و به خصوص رویارویی سنگین وی با احمد باطبی(همراه و همرزم دیروزش) به شکل زننده و تلخی اثبات می کند که فخر آور، نه یک چهره مبارزاتی که فردی نیمه دیوانه و افسار گسیخته است که جهت ضربه وارد کردن به نهاد مبارزات و فعالیت های دانشجویی،به طور مستقیم ازسوی رژیم اسلامی تامین و تطمیع می شود.

مدت ها در ذهن داشتم که درپیرامون این دو به اصطلاح مبارز قلم بزنم و زوایای افکار و اهداف شان را تا جایی که لازم است –و به عبارتی صلاح می باشد-ترسیم نمایم.همواره مایل بودم و خصوصن پس از فرار احمدباطبی و پشت کردن وی به تمام اعتبار و ارزشی که در نزد بسیاری از هم میهنان داشت،بیشتر ضروری دانستم که در ارتباط با فخر آور و باطبی و جایگاه دیروز و امروزشان بنویسم تا سیمای دو نفر که به آسانی "بزم" را به "رزم"رجحان دادند در نزد آزادیخواهان و مبارزین واقعی روشن تر گردد.این دو به ظاهر دانشجویی که نه تنها سنگر را رها کردند بلکه به گونه یی رها کردند تا این ذهنیت برای بسیاری پیش آید که اینان هرگز و هیچگاه،خواستار و خواهان رهایی ایران نبوده اند.افرادی که هیچ حرمتی را نمی شناسند و هرگزبه هیچ باور و یا ارزشی پایبند نبوده و نیستند...

اما ترجیح دادم سکوت کنم، دوست داشتم یکسری مسایل در معرض نگاه عموم فاش نگردد و آشکارا ابراز نشود(هر چند دیگرچیزی برای فاش شدن باقی نمانده است).مایل بودم این بوی گند،در فضای صمیمی دوستداران ایران پخش نگردد و فضا را بیش از این آلوده نسازد نه به خاطرحیثیت نداشته کسی مانند باطبی و یا فخرآور بل به خاطر نامی که این دو در گذشته کسب نموده و وجهه مقدسی که عده یی خالصانه برای این دو نفر تصویرکرده بودند و حالا تمام این وجهه و اعتبار نقشی بر آب شده بود...اما مطلبی که مرا بر آن داشت که مقداری – اگرچه نا کافی-در باب این دو مبارز نما بنویسم و گوشه یی از مطالب این وب را به آنان اختصاص دهم، وقاحت پاره یی از دوستداران و به اصطلاح هواداران امیرعباس فخر آور بود.

ماجرا از آنجا شروع شد که نظری را درباره احمدباطبی و هم پیمان دیروزش امیرعباس فخر آور ،در وبلاگ یکی از عزیزان هم اندیشم- که پیوند ایشان در لیست یارانم موجود است-به ثبت رساندم و موجب جریحه دارشدن برخی از هم پیاله های این عنصر(یعنی سیاوش فخر آور)شد. اینان جای پرده پوشیدن بر رسوایی همه جانبه آقای امیرعباس فخر آور، وقیحانه دست به تهدید من برداشته و عبارات رنگارنگی را به صورت خصوصی و غیرخصوصی در وبلاگ بنده مرقوم نمودند. به علت وقاحتش نگارشی از نمایش عمومی افاضات حامیان و دوستداران جناب فخرآور معذور هستم اما اگر زمانی صلاح بدانم عبارات شنیع اینان را بی پیرایه نمایش خواهم داد تا همگان پی ببرند ماهیت این اشخاص چه گونه است. اگرچه امکان دارد نظرات شنیع مورد اشاره، بدون اطلاع این شخص(فخرآور)در وبلاگ ام نگاشته شده باشند اما به هرحالت (با توجه به سوابق وقیح و ننگین فخرآور در طی این دو-سه سال گذشته) از چشم همین فرد باید دید و نشانه اینکه ذات و سرشت و شالوده امیرعباس فخر آور، در کلمات و واژه های قبیح هواخواهانش متبلور است و از کوزه همان برون تراود که دراوست...

بی پرده باید گفت که فخر آور و فخر آورها، نه تنها افتخاری برای ایران نیستند که لکه ننگی پاک نشدنی به دامان مام میهن اند.افرادی که نه وطنی می شناسند و نه هم وطنی ...اشخاصی مانند او و یا احمدباطبی (که بنده به رقم رودررویی شان، آن دو را یکسان و یکی می بینم) حشرات بی ارزشی هستند که با لغزیدن و جولان دادن شان در میان هم میهنان دلیر و مبارز و رقم زنندگان قیام بزرگ هجده تیر، بی شرمانه چهره سربلند این عزیزان را هم مخدوش می سازند و یا بهتربگویم مهره هایی سوخته در نظام فرتوت و روبه خاموشی جمهوری ولایت فقیه هستند که با گریختن شان به امریکا، چهره یی دلقک وار از خود به نمایش گذارده اند. چنین لاشه هایی به نظر می رسد آن اندازه حقیر و بی ارزش باشند که لایق تجزیه و تحلیل هم نباشند اما چه باید کرد که به مانند اربابان پنهان شان در رژیم آلوده دامان اسلامی، آنچنان زبان بلند و البته عقل و اندیشه کوتاهی دارند که شنیدن صدای شان و عملکرد ضد ایرانی شان گوش خراش و آزارنده است و گاهی این آزار به حدی می رسد که قلم را مجبور به نوشتن کرده و ناگزیر از شرح و وصف کردار این دشمنان نقاب زده آزادی می نماید.

آنان که آگاه تر و با تجربه تر باشند، ماهیت این موجودات را به خوبی درک نموده و به قولی، نام شان را از صفحه مبارزه خط زده اند اما هنوز هستند افرادی که ساده لوحانه باطبی و فخر آور را جزوی از چهره های بارز می دانند. هنوز وجود دارند کسانی که آگاهی شان اندک است و گمان می کنند امیرعباس فخرآور (موسوم به سیاوش) در جهت اهداف دانشجویان قدم هایی برداشته است و نابخردانه وی را یک شخصیت شجاع!! می دانند، در حالیکه مساله درست عکس این است. بسیاری از دوستان این را دیده و یا شنیده اند که تا همین یک سال پیش سیاوش فخر آور، آن اندازه زیر بار فریاد خشم دوستداران ایران قرار گرفته و به علت دهان دریده گی اش، زیر بار گران اتهام قرار داشت که مجبور شد در اقدامی عجیب و البته خنده آور ٬ شماره تلفن همراه مادرش را زیر لوگو قرار داده و اعلام کند هر کسی در سوابق مبارزاتی ایشان تردید دارد می تواند زنگ بزند و از مادرش بپرسد!!!

جناب فخر آور!شمایی که هنوز در دنیای هپروت سیرکرده و خیال می کنید، قربان صدقه رفتن های مادرتان، در چشم کسی سندی محسوب می شود و تاریخچه عملکرد خود را به تایید مامان جان(!) حواله می دهید آیا بیشتر به مظهر مبارزه شبیه هستید و یا مضحکه ی آن؟ آیا نمی توان چنین ذهنیتی را برجسته کرد که شما برای تخریب جنبش های آزادیخواه، یک مامور هستید که معذور در انجام وظیفه است؟ شمایی که پیشتر سوابق سیاه و ننگ آلوده یی در سپاه پاسداران داشته اید امروز با این چهره غلط انداز و فریبنده٬ چه هدف شومی را دنبال می کنید؟

پرسش هم دقیقن اینجاست که آیا ناشی گری فخر آور در بیان مدعیات مسخره آلودش، نمی تواند نقاب ماهرانه ی او برای به بازی گرفتن ارزش های والای آزادی پرستی و ایران دوستی یاران مبارزمان باشد؟

بی شک شرف و حیثیت مبارزه در راه آزادی ایران، ژرف تر و عمیق تر از آن است که مشتی خار و خس بی ارزش مانند باطبی و فخر آور، بخواهند آن را به بازی بگیرند و یا وجه المصالحه اعمال کثیف و هتاکانه خود بسازند. نحوه برخورد با چنین حرکت ها و جریان های انحرافی و خارج از رده یی، لازم است بی نهایت هوشیارانه و صد البته قاطع و جدی صورت بگیرد.

چنین افرادی با پشتوانه حماقت عده یی دیگر،آشکارا تبر برداشته و در برابر ایرانیاران وطن پرست قدعلم کرده اند،درنتیجه فوریت مقابله با آنان بایستی جدی گرفته شود.

این مساله جای تامل و صحبتی فراوان دارد که در پست های پسین، اگر عمری مانده باشد پی خواهیم گرفت.

_________

نگاشته شده در تاریخ سی و یکم شهریور دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

۱ نظر:

Mira Nassiri (Sarah Shams) گفت...

به سوابق امیر فخرآور در سپاه پاسداران اشاره کردید. آیا این امر واقعیت دارد و سندی برای اثبان موجود است؟
با مهر
سارا