۱۳۸۸ آذر ۱۴, شنبه

پیام ملوکانه رضا شاه دوم به مناسبت روز آزاد سازی آذربایجان و تعیین تکلیف با سپاه پاسداران

بیست و یکم آذر ماه برابر با سالروز آزاد سازی آذربایجان است. این حماسه بزرگ، به سان نگینی درخشان بر پیشانی تاریخ معاصر ایران می درخشد چرا که دلیری سربازان میهن پرست ارتش شاهنشاهی که مردانه به عرصه نبرد آمدند تا نگذارند پاره یی از تن ایران جدا شود هرگز از خاطره ها محو نخواهد شد.

دولت دست نشانده پیشه وری مقارن با پایان یافتن جنگ جهانی دوم در سال 1324 بنا به دستور مستقیم دیکتاتوری چون استالین، در تبریز بنا نهاده شده و با نقشه یی دقیق و حساب شده در تلاش بود تا بتواند شمال غربی ایران را به طور کامل جدا ساخته و به شوروی سابق پیوند زند. شوروی ها محمد پیشه وری را به سمت رهبری این حکومت محلی و ضد ملی برگزیده و شاخه یی از حزب توده را برای وی ترتیب دادند که حزب دموکراتیک آذربایجان نام گرفت.

پس از آنکه اعلاحضرت رضا شاه کبیر به تبعید رهسپار گردیده و اریکه کیانی را به فرزند برومندشان اعلاحضرت محمدرضا شاه واگذار فرمودند، پادشاه جوان رسمن امور مملکت را به دست گرفتند. ایشان که جدایی آذربایجان از ایران را ضایعه یی جبران ناپذیر تلقی می نمودند فرمان دادند تا ارتش جان بر کف و ایران پرست شان به سوی تبریز حرکت کنند. هم زمان با نزدیک شدن ارتش ایران، سران حکومت جعلی و فرقه یی آذربایجان ناگزیر به گریختن شده و این دولت دست نشانده و جعلی در عمل از هم پاشیده شد. هنگامی که سربازان ارتش شاهنشاهی سرافرازانه به میان مردم تبریز بازگشتند، با استقبالی وصف ناشدنی رو به رو شدند که در سده کنونی کم مانند و اعجاب انگیز بود.

پادشاه فربخت ایران، سرور و یگانه فرمانروای ایران ذات ملوکانه رضا شاه دوم به مناسبت فرا رسیدن این سالروز خجسته، پیام شاهانه یی را نگارش فرموده و بر سر یکایک ما منت گذارده اند.

معظم له همچنین در متن پیام شکوهمندشان با تک تک عناصر مزدور سپاه پاسداران رژیم اسلامی، تعیین تکلیف نموده اند. آن حضرت این بار با بیانی گرچه پدرانه اما قاطع تر و جدی تر از همیشه به این مزدوران یادآوری فرمودند که از جنایت و دنائت خود دست بردارند، به اهریمن نظام نامشروع اسلامی پشت کرده و به آغوش ملت بازگردند.

متن کامل پیام همایونی اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی را در زیر بخوانید:

پنجشنبه 12 آذر 1388

هم میهنانم،

۲۱ آذر، روز مقدس رهایی آذربایجان از چنگال بیگانگان، یکی از زرین ترین روزها در تاریخ نوین ایران است، روزی که در آن میهن پرستی، دلیری، هشیاری سیاسی سرامدان وقت و همبستگی ملی و تمدنی میان همۀ تیره های قوم ایرانی، به شریف ترین وجهی نمود یافت. ایران ما در آن روزها، طی دو سدۀ پیاپی، بر اثر زور و نیرنگ بیگانه، و ناشایستگی بی مرز زمام داران خرافه پرستی که با سنت و تمدن ایرانزمین بیگانه تر از هر بیگانه ای بودند، کوچک تر شده بود، در ۲۱ آذر اما، بر این روند تباهی و تراشیده شدن پیوسته، نقطۀ پایانی نهاده شد.

۲۱ آذر اما نه بی پیشینه است و نه بی پَسینه: سنت شکوهمند پایداری ایرانی از همان فردای قادسیه و به زیر کشیده شدن درفش کاویانی که کاوۀ آهنگر برای نخستین بار بر ضد ضحاک و به پشتیبانی از فریدون برافراشته بود، آغاز شد. رستم فرخزاد، سردار بزرگ ارتش ایرانشهر، اگر چه شکست خورد و در کارزار با اهل بیابان، خون پاک خود را نثار میهن اش کرد، اما در برابر آن تازشگران و ضحاکان نو آئین آنچنان دلاورانه جنگید که روح تمدن ایرانزمین برای همیشه سربلند و شکست ناپذیر بر جای ماند. آری، ایران در قادسیه در هم شکست، اما نه به خاک افتاد و نه هرگز زمین گیر شد. خیلی زود، پایداری آن ابرمردان در آن شوم ترین روز تاریخ ایران به یک اسطوره فراروئید و خون ایستادگی و نه گفتن به دشمن نوین، در رگ های فرزندان ایرانشهر به چرخش درآمد.

ایرانیان،

همین روح واحد، یکپارچه، و شکست ناپذیراست که یگانگی ملی و پیوستگی فرهنگی قوم ما را در درازای تاریخ پر فراز و نشیب میهن فراهم آورده است. همین روح است که بابک های همۀ دوران ها را، در فراســوی زمــان، به یک تـن واحــد مبـدل می کنــد و آزادی آذربایجـان را به آزادی خرمشهر می پیونداند. روزی که در آن، مرد سبکسری طعم شکست را چشید که خود را سردار نوین قادسیه می نامید و بر آن شده بود تا از شورش کوری که خمینی با کودتای فرهنگی اش در جان میهن فروانداخته بود و دسته دسته سربازان وارسته و افسران بزرگ میهن را به جوخۀ اعدام می سپرد، بهره برداری کند و ایران را برای همیشه نابود گرداند. در آن لحظۀ تاریخی اما، با آنکه خمینی، با شرارتی ناب و دشمن شاد کن، دشنۀ نفاق و بد دلی و بدگمانی را در میان سربازان و سرداران ایرانی فرو کرده بود، همان روح کهن و یگانۀ ملی باعث شد تا از یکایک دلاوران ارتش شاهنشاهی تا همۀ سپاهیان و جانبازان میهن پرست بسیجی، همه در کنار هم و دوش به دوش یکدیگر، در راه پاسبانی از خاک و آب میهن جانفشانی کنند.

و امروز، در بزرگداشت روز رهایی آذربایجان از چنگال دشمن و پیوند منطقی آن با جبران قادسیه و آزادی پر شکوه خرمشهر، روی سخن من با همۀ نظامیان، به ویژه با سپاه پاسداران است: سرداران، در کجای تاریخ ایستاده اید؟ در سوی تاریکی ها و یا در میانگاه روشنی ها؟ در کنار ایران، و یا که نه، در برابر ایران؟ این پرسشی ست که یکایک شما باید به آن پاسخی روشن و بی پرده دهید، چرا که ایزد زمان، لحظۀ تعیین تکلیف تاریخی را برای ملت ما فرارسانده است و هیچ چیز سنگین تر و خُرد کننده تر از بارِ پرسشی نیست که هنگام درانداختن و پاسخ دادن اش فرارسیده باشد.

پس، با تکیه به هفت هزار سال تاریخ ایرانزمین از شما می پرسم: می خواهید پاسدار چه چیز باشید؟ پاسدار ایران و کیان تمدن و فرهنگ ایرانزمین، و یا که نه، پاسدار انقلاب ویران کننده و ایرانسوزی که خمینی پایه اش گذاشت؟ می خواهید پاسدار سی سال تاریکی و تباهی و جنایت عریان باشید، و یا پاسدار هفت هزار سال شکوه و درخشش و خردمندی؟ می خواهید آسمان ولایت خشم و ستم و جهل را پاسداری کنید که جز طوفان جنایت چیزی به مردمان این بوم کُهن پیشکش نکرده است، و یا که خیر، برانید تا آسمان سرشار از نیکی و پاکی ایرانزمین را نگهبانی کنید، که هرگز چیزی جز باران عشق و راستی بر سر فرزندان اش نبارانده و نخواهد باراند؟

امروز در ایران بیگانگانی حکومت می کنند که منادیان عدم اند و متولیان انکار، انکار راستی و زیبایی، انکار نیکی و سازندگی، انکار ایران؛ ما با بیگانگانی روبروئیم که جوان ایرانی را به جرم آنکه می گوید من آمده ام تا ایران ام را پس بگیرم، به گلوله می بندند و در زندان بر او، از دختر و پسر، با بی شرمی وصف ناپذیر، ددمنشانه ترین و غیر انسانی ترین رفتارها را روا می دارند. امروز نظام خلافت جهل و جمهوری دروغ، که نه از آزادی بویی برده است و نه از استقلال، کار را بدان درجه از بَد کرداری و اهرمن خویی رسانده است که جان انسان ایرانی را هم ارز آشغال می پندارد و حتی جرم آتش زدن سطل زباله نیز، توسط جوانان پاک نهادی که سلاحی جز دو انگشت شان به نشانۀ صلح و پیروزی ندارند، شکنجه و تبعید و یا حتی اعدام شده است. براین دور باطل اِشغال شدگی تمدنی و به جا نیاوردن ایرانیت باید نقطۀ پایانی نهاد و حکومت را، بی هیچ کم و کاستی، به ایرانی و مبانی ایرانی گری بازگرداند.

سرداران، پدر معنوی ایرانزمین، زرتشت بزرگ، می گوید: "بشنوید با گوش های تان بهترین چیزها را، به آن ها با چشمان روشن بین ذهن تان بنگرید، تا باشد که هریک از شما، از زن و مرد، پیش از آن هنگام که فرجام بزرگ فرارسد، در گزینش میان دو راه و دو باور، آن راه و باوری را برگزینید که به نیکی و راستی می انجامد".

سرداران، در فرایند این بازگشت به گوهر تمدن میهن، در فرایند بازگشت به فرهنگ آزادی و راست منشی ایرانی، شما که امروز در آستانۀ بزرگ ترین گزینش تاریخ ایستاده اید، کدام راه و باور را برمی گزینید؟ راستی و نیکی ایرانیت و یا دروغ ولایت و خلافت را؟ شما، به عنوان سرباز و افسر، خود را در کدام سوی جبهۀ تاریخ می پندارید؟ در جبهۀ آزادگی و بزرگی و یا در جبهۀ بندگی و صغارت؟ در جبهۀ ایرانشهر و در کنار رستم و هرمزان و فیروز، در کنار بابک و مازیار و مرداویج، و یا که خیر، در جبهۀ اهل تازش و سوزش، و در کنار خالد بن ولید و نعمان بن مقرن و سعد ابن ابی وقاص؟

و در نهایت، آیا به راستی می خواهید به عنوان کسانی که اونیفورم مقدس ایرانیت را بر تن دارید، پروانه دهید تا یک نهاد انسان ستیز، کهریزکی و ضحاک پرور که جز وارونگی ایران چیزی را نمایندگی نمی کند، به ایرانیان و جهانیان، به دروغ طوری وانمود کند که شما، میراث داران آزادگان را به گروگان گرفته است و تا سطح گزمه و مزدور و آلت دست فرو آورده است؟

آیا به راستی برآنیـد که سرنوشت خود و فرزنـدان خود و میهن گران تــر از جان تان را بـا نهادی شکنجه گر و رو به موت گره زنید تــا که در خود آگاهی تاریخـی ایرانیان نام تان را بـا بزرگ ترین ننگ ها یاد آورند؟ و یا که نه، برآنید که روی به پارسه و زادگاه آزادگان برگردانید؛ برآنید که در این فصل جا به جا شدن تاریخ، درفش کاویان تمدن ایرانزمین را از زمین بردارید؛ برآنید که با پشتیبانی خردمندانه از خواست های به حق و غیر خشونت آمیز نسل جوان ایران، شیوۀ آزادگی، رواداری ایرانشهری و منش هخامنشی را برگزینید؛ و در نهایت، برآنید که پای برشرافت بفشارید و گام در راه روشن سپاه جاوید کوروش کبیر نهید تا که اینچنین، نام نیک خود را در دفتر ایام، با ابدیت پیوند زنید.

سی سال دروغ و سنت تاریک و بیگانه ای که بر آن ایستاده است، و یا هفت هزار سال راستی و فروغ، پرسش این است.

خداوند نگهدار ایران باد

رضا پهلوی

پیوند به تارنمای اهورایی شهریار ایران اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی

_____________

نگاشته شده در تاریخ چهاردهم آذر دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهی

۳ نظر:

یلدا گفت...

درود
مریم عزیز سوال من بابت نمایش کامنتم نبود
چون این روزها سرعت اینترنت خیلی کمه ، گفتم شاید کامنت فرستاده نشده باشه و یه وقت فکر کنی که من جواب سوالتون رو ندادم
سپاس
پاینده ایران

ناشناس گفت...

درود بر تو مریم عزیز وبلاگ تو یه بار دیگه فیلتر شد.آدرس جدید وبلاگ من www.ostanesmihanblog.com

ژنرال شکست خورده گفت...

درود با افتخار لینک شما را تصحیح کردیم ما پیروزیم