۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه

رخدادهای اخیر و ظرفیت آزادی خواهی اصلاح طلبان!

با قدم گذاشتن دیگرباره اصلاح طلبان در وادی سیاست، آنان می خواستند که اثبات کنند همچنان از پتانسیل لازم برای فریب اذهان عمومی برخوردارند. البته چندان نیز پربیراه نبود و شوربختانه دو نامزد انتصابات ریاست جمهوری(موسوی و کروبی) توانستند تا حدود نسبتن زیادی اقبال عمومی کسب نموده و در شرایطی که مهره دیگر نظام یعنی احمدی نژاد، خفقان و سرکوبگری را از اوج نیز آنسوتر برده بود، بسیاری افراد سراب اصلاحات اسلامی را آب پنداشته، لب تشنه و له له زنان به سمت آن حرکت نمودند.

موج خروشان مردم پس از اعلام نتایج انتخابات ناگهان به راه افتاد. بر خلاف پنداشت نادرست برخی، این خیل عظیم ملت فراتر از آن بود که صرفن به موسوی منتسب گردد. افسوس در موقعیتی که مردم ایران تا پیروزی دو سه گام بیشتر فاصله نداشتند آقای موسوی درست به مانند سلفش خاتمی خود را یک گام عقب کشیده و مطابق معمول به آغوش ولی فقیه پناهنده شد. سپستر واژه هایی در نقد شعارهای ساختار شکن(در واقع حکومت شکن) به میان آمده و آنگاه شخص موسوی و همچنین خاتمی به صورت پراکنده دم از تعهد به نظام زدند.

این میان رفسنجانی سردسته آدمخواران حکومتی نیز فرصت را مغتنم شمرد تا با نقاب یک منجی دیرینه به میدان آید. او چند روز پس از آن نماز جمعه معروفش ناگهان دهان باز نمود که اطاعت از رهبر جزو واجبات است و بدین سان آبی بر آتش خیالات واهی آنهایی ریخت که به جرثومه یی چون رفسنجانی امید بسته بودند.

پس از حادثه خونین عاشورای گذشته که در گیر و دارش تعدادی از هم وطنان مان به خاک و خون کشیده شدند موسوی یکی از کسانی بود که در بیانیه اش علنن جانب نظام را گرفته و به طور ضمنی حرکت شجاعانه ملت را نیز زیر سوال برد.

در ماجرای سوزاندن عکس خمینی دجال نیز شخص میرحسین موسوی کسی بود که این اقدام دلیرانه و تحسین آمیز ملت را به چالش کشیده و بار دیگر زیر عبای مرادش روح الله خمینی پست فطرت، پنهان گردید تا مبادا خدشه یی بر عیش اش وارد شود.

به عنوان اخیرترین نمونه فضاحت های اصلاح طلبان، در مواجهه با انتشار خبر غمبار درگذشت دکتر شفا، آنان چهره مزور و اسلامیست خود را به شنیع ترین صورت ممکن نمایش داده و با نسبت دادن واژگانی اهانت آمیز و زننده به ایشان، برای چند صدمین بار مثل معروف "اصل بد نیکو نگردد زانکه بنیادش بد است" را به اثبات رساندند!

این مصراع که از فرط تکرار به یک مثل تبدیل شده پیرامون پاره یی اشخاص که امتحان پلیدی خود را بارها و بارها پس داده اند واقعیتی مسلم و انکار ناپذیر است.

افرادی که از ابتدای نظام، گام به گام با این حکومت حرکت کرده و نبض شان را با نبض ولی فقیه هماهنگ کرده بودند و به عبارت بهتر اشخاصی که در تک تک جنایات رژیم اسلامی همکار، هم آوا و همدست بوده و خود در زمره جنایتکاران مارک دار جمهوری اسلامی قرار داشته اند و طی سال ها از هیچ وقاحت و رذالتی چشم نپوشیده اند امروز وزن آزادی طلبی و دموکراسی خواهی شان آن اندازه سَبُک و بی مقدار است که جز عده یی نادان، هیچکس را نمی تواند بفریبد.

آیا نسلی که در سلطه دوران مشئوم خمینی ضربه خورده و هزینه اجتماعی، مادی و جانی پرداخت کرده است امروز می تواند در مقابل دفاعیات موسوی از خمینی، سکوت کند و یا سخنان وی را تایید نماید؟ آیا آن جوانان و میانسالانی که عزیزان خود را در فاجعه کشتار شنیع سال شصت و هفت از دست داده اند امروز خواهند پذیرفت که فردی چون میرحسین موسوی رهبر و نجات بخش شان باشد؟ چه گونه می توان پذیرفت که امروز آقایان موسوی و خاتمی بر اصل نظام وفادار بوده اما خواهان برپایی دموکراسی نیز باشند؟

دموکراسی اسلامی بیشتر از یک طنز برای به تمسخر کشیدن انسان و انسانیت نیست. دموکراسی اسلامی که مدنظر همین آقایان اصلاح طلب است نوع دیگری از همان تبعیض نژادی می باشد که زمانی نه چندان دور در برخی نقاط جهان به صورت یک قانون درآمده بود. دموکراسی اسلامی یعنی یک مسلمان حق بیشتری نسبت به سایرین دارد. این تنها مرثیه یی برای آزادی است و نه اوج آرمان یک ملت که می خواهد بر سراپای دین سالاری خط بکشد و طرحی نو دراندازد.

اصلاحات طی این سال ها ثابت کرده که تنها ترمز ملت برای به ثمر رساندن قیام نهایی می باشد. این پرسش برای خیلی از افراد وجود دارد که اگر این جنابان اصلاح طلب قرار بود کاری از پیش ببرند چه علتی داشت که آنان در قیام هایی چون هجدهم تیر سال هفتاد و هشت و یا بیست و پنجم خرداد پارسال مردم را به خیابان کشاندند و هزینه جانی بی شماری نیز پرداخت شد اما این حرکت ها ثمره یی نداشتند؟ این علامت سوال به پررنگ ترین شکلی وجود دارد که آیا این تشکل ها و تظاهرات، برنامه ریزی درونی خود نظام برای کاهش نیروی انسانی مبارز و به نوعی تصفیه کردن ملت نیست؟

در این باره بحث بسیار است. آنچه که اکنون نهادی و حیاتی به نظر رسیده و بایستی هرچه زودتر به مرحله اجرا درآید گزیدن رهبری شایسته برای قیام ملتی است که اکنون بیش از هر زمان میل به گسستن زنجیرهای استبداد و گشودن راهی به سمت و سوی دموکراسی و سکیولاریزم دارد.

مردمی که شجاعانه عکس دیو خونخواری چون خمینی را با همان عمامه سیاه اش به آتش می کشند آن اندازه لیاقت دارند که رهبرشان شخصی از طایفه اسلام فروشان نباشد. این ملت آن مقدار شایسته هست که امروز و با پرداختن اینهمه هزینه انسانی، با منش واقعی مبارزان به صحنه بیاید و نسخه مبارزاتش توسط عناصر و مهره های درونی خود نظام پیچیده نشود.

تنها یک نفر شایسته است که این کشتی توفان زده را به ساحل نجات برساند. شخصی که از تک تک قابلیت های رهبری بهره مند باشد. آن یک نفر یگانه منجی ایران است و تمام راه ها به سمت و سوی همو ختم می شود. کسی که بسیار فراتر از یک نفر می باشد و چون نگینی یگانه بر تارک ایران می درخشد. فقط بایستی به همان یک نفر اقتدا کرد که اگر جز این باشد مردم ایران هزینه گزاف اما بی حاصلی را پرداخت خواهند نمود.

ظرفیت آزادی خواهی اصلاح طلبان اکنون معین و مشخص و چهره حقیقی شان در پیش روی ملت فاش و آشکار شده است. دیگر نمی توان و نباید چشم امیدی به عوامل داخلی حکومت الله داشت. آنان با تعلق خاطرشان نسبت به جمهوری اسلامی به وضوح اثبات کرده اند به ملت ایران هیچ تعلقی ندارند.

_____________

نگاشته شده در تاریخ پانزدهم اردیبهشت دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی

۱ نظر:

مرتضی گفت...

با بهترین و صمیمانه‏ترین درودها به مریم نازنین و گرامی. از قلم گرانبها و پربارتان نهایت بهره را برده و می‏برم. به خاطر لطف و مهربانی شما بزرگوار ایران‏یارم نیز، خجالت‏زده‏تان هستم. اگر این سرزمین، سرزمین مردانی چون کوروش بزرگ و رضاشاه کبیر است و هم اگر ایشان به این مرز و بوم عشق می‏ورزیده‏اند، برای من (آزاد از شعار) سربلندی‏ست که عاشق ایرانم.

پاینده باشید