۱۳۸۶ تیر ۱۸, دوشنبه

سروده یی برآمده از دل تقدیم به دربار همایونی اعلاحضرت

دوستان عزیز این سروده هم مانند سروده های پیشین٬ در مقوله ی آرمان و انتظار سروده شده است٬ تقدیم به پیشگاه پادشاه غربت نشین مان رضا شاه دوم :

به هیچ می اندیشم

هیچ٬ انتهای تمام کوچه ها

کوچه هایی که دربن بست حماقت تمام می شوند

برگی که از شاخه می افتد

شرنگی که زیر زبان های شان مزه کرده است

شرنگ تهی زیستن٬ در چنگال رئونسانس

خمار سنت

بر بنیاد بی باوری

در دیرباوری نشئه ی شعور

به هیچ نمی اندیشم

به هیچ جز تو

تویی که نام بلندت٬ تکرار تمام ثانیه هاست

نام دریایی ات٬ در گوش ساحل طنین انداخته

در ضرب آهنگ بی نهایت

مانده در حسرتی سنگین

به غربت تو می اندیشم ای بزرگ!

به هیچ

جز تو نمی اندیشم.

___________________

نگاشته شده در تاریخ بیستم تیر دو هزار و پانصد و شصت و شش شاهنشاهی

هیچ نظری موجود نیست: