۱۳۸۶ تیر ۲۴, یکشنبه

به یزدان که گر ما خرد داشتیم

هیچ فکر کرده ایم چرا وضع ما این گونه است؟ چرا انقلابی مبهم و بی ریشه درسال پنجاه و هفت شکل گرفت؟ وقتی به این چراها فکر می کنیم شاید سرمان درد بگیرد.

آری ما زمانی انقلاب کردیم که قوطی های شیر تغذیه رایگان را از زور دل سیری به سطل زباله می انداختیم و نه از سر درد بلکه بی دردی خود را چپ و کمونیست و توده یی می نامیدیم و هرکس در وطن ما دست به خرابکاری می زد٬ برای مان قهرمان می شد و بیهوده و بی دلیل از وی اسطوره می ساختیم با خود می گفتیم این (روحانی در تبعید)چه گونه شخصیتی دارد و یا فلان توده یی چه حرف تازه یی برای گفتن دارد و غافل بودیم که ماهی در درون آب هرگز قدر آن را نمی فهمد و هنگامی که از آب بیرون بیافتد پرپر می زند و التماس می کند.

ما در زمانی جو انتقاد و آزادی خواهی و غیره گریبان مان را گرفته بود که شخص اول ملکت ما٬ یک فرد تحصیل کرده بود٬ از بیان موقعیت و ثروتش باکی نداشت و تلاشش آبادانی ایران بود. ما آن موقع در کمال سطحی نگری می گفتیم چرا پول ملت باید خرج جشن های دو هزار و پانصد ساله ی تخت جمشید بشود. و حالا ژرف تر بیاندیشیم شخص اول کنونی مملکت ما کجا تحصیل کرده است؟چه قدر از سیاست می داند؟ میزان هنگفت ثروت سران رژیم وقت در کجا اعلام می شود؟ چه کسی نام قصرها و خانه های بی شمار آن ها را در سوییس و چین و نروژ و غیره می داند و پول ملت جای خرج شدن در جشن های تخت جمشید- که احیای فرهنگ آریایی ما بود- به جیب کدام عرب و اجنبی می ریزد؟ همیشه با خود این بیت را زمزمه کنیم :

به یزدان که گر ما خرد داشتیم

کجا این سرانجام بد داشتیم

_______________________

نگاشته شده در تاریخ بیست و ششم تیر دو هزار و پانصد و شصت و شش شاهنشاهی

هیچ نظری موجود نیست: