۱۳۸۶ تیر ۱۳, چهارشنبه

سروده یی پیشکش به دربار اعلاحضرت

اگرچه عرض هنر پیش یار بی ادبی ست

زبان خموش ولیکن دهان پر از عربی ست

حتمن سروده های پیشین را دیده و با نگاه حقیر٬ به مقوله ی آرمان و حماسه آشنایید. با وجودی که بنده شرمسارم ازین سروده های ناچیزی که به خاک پای اعلاحضرت همایونی رضا شاه دوم پهلوی شهریار محبوب و نور چشم ملت ایران پیشکش می دارم. هرچند می دانم آن بزرگوار قلبن از شعرهایی که جنبه ستایش ایشان را دارد٬ راضی و خرسند نمی شوند. اما از بیان سخن دل ناگزیرم و در پایین نمونه ی دیگری ازین دل نوشته های بی مقدار را به دربار همایونی تقدیم می دارم:

به چشم ما غزلی بکر و ناب می مانید

سوال ساده ولی بی جواب می مانید

تمام وسعت دل های تیره مان جامی ست

شما حضور سحر٬ چون شراب می مانید

درین سیاهی محکوم آسمان هر شب

برای منتظران چون شهاب می مانید

برای این همه ماهی مرده در مرداب

زلال و پاک شما مثل آب می مانید

صبور و ساکت و محجوب روی این دیوار

دو چشم مست غزل توی قاب می مانید

خدای شعر و شرر٬ شهریار شهزاده!

همیشه در غزلم بیت ناب می مانید.

_____________________

نگاشته شده در تاریخ پانزدهم تیر دو هزار و پانصد و شصت و شش شاهنشاهی

هیچ نظری موجود نیست: