۱۳۸۶ تیر ۱۲, سه‌شنبه

غزلی پیشکش به خاک پای همایونی رضا شاه دوم

این سروده٬ غزلی است که حقیر با تمام وجود٬ به دربار همایونی اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی تقدیم می دارم:

ای شب برو تا که خورشید٬ در آسمانم برآید

ماه از پس ابر انکار٬ در بزم یاران درآید

کی ای سیاه سحرکش؟ ای با حضور ریا خوش؟

بر صحن سبز سجودم٬ یک ایزد دیگر آید؟

نفرین به نیرنگ و تزویر٬ بر عالم و مرشد و پیر

کی می شود ساقی عشق٬ در دست خود ساغر آید؟

ساقی همه سر به داریم٬ ساقی ز عشقت خماریم

غربت نشین شهریارا کی انتظارت سرآید؟

معبود مست از ترانه٬ بازا به ویرانه خانه

بازا که خورشید عالم در صبح ایران برآید.

_________________

نگاشته شده در تاریخ چهاردهم تیر دو هزار و پانصد و شصت و شش شاهنشاهی

هیچ نظری موجود نیست: