۱۳۸۶ تیر ۱۳, چهارشنبه

درد نوشته ها

پس از گذشت یک هفته از سفر ابدیت مهستی عزیز٬ بانوی آواز ایران هنوز نتوانستم برایش چیزی بنویسم یا حتا به او فکر کنم. هنرمند محبوب و جاودانه یی که غم سنگین غربت را نزدیک به سه دهه تحمل کرد و اندیشه یی جز شادی مردم نداشت.

بگذریم درین پست و مشابه آن- اگر عمری باقی باشد-می خواهم فقط از دردها بگویم. دردهای سنگینی که بر دوش های ما آوارشده و بغض هایی که چاره یی جز پنهان کردن شان نیست روزی و هفته یی نیست که راجع به مواد مخدر و قربانیان بی شمارش خبری نشنویم و خودکشی و فحشا و ویرانی خانواده هایی که می توانستند خوشبخت باشند٬ اما به خاطر فقر٬ گرانی٬ نبود شغل٬ فقدان مسکن و خلاصه همه چیز٬ از زنده گی و شرافت و حقیقت بیزار می شوند. چرا نباید به جوانان امروز٬ حقیقت را یاد بدهیم و چرا نباید آن ها را کاملن به دور از خشونت یا مقوله ی متهوعی به نام امر به معروف و نهی از منکر٬ صرفن با حالت یک پیشنهاد و گپ با راه درست زیستن و درست اندیشیدن آشنا سازیم.

الگوی جوانان بی گناه نسل اخیر٬ چه کسانی بودند؟ هم میهن عزیز! خودت نگاه کن و سپس به جوی هایی که بعضن کنار آن جسد معتادی افتاده و یا خیابان های دراز و بی هدفی که زنان و دختران به امید واهی و با آرایش غلیظ کنار آن ایستاده اند بنگر و دریاب الگوهای ساخته و پرداخته شده امروز برای جوانان کهن میهن ما ایران چه ارمغان شومی به بار آورده است. آیا این جوانان پرپر شده و روبه زوال رفته یک سطر از شاهنامه را خوانده اند؟

آیا کوروش کبیر را به درستی می شناسند؟ آیا با اندیشه های ژرف بزرگان آریایی ما آشنا هستند؟ مسلما خیر

پس تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل.

___________________

نگاشته شده در تاریخ پانزدهم تیر دو هزار و پانصد و شصت و شش شاهنشاهی

هیچ نظری موجود نیست: