۱۳۸۶ تیر ۱۹, سه‌شنبه

سروده یی پیشکش به خاک پای همایونی

با درودی دوباره٬ مجالی می خواهم تا سروده یی تازه را بیاورم که چونان همیشه پیشکشی ست ناچیز به خاک پای همایونی رضا شاه دوم . پیش از آن این نکته را بگویم قابل توجه دوستداران که اگر به پایین عکس اعلاحضرت دقت کنید٬ امضای ملوکانه ایشان آن جا قرار دارد:


به تو نگاه می کنیم

پشت پنجره های خاک گرفته به انتظار آمدنت

جاده را وجب می کنیم

در دیار بی کسی مان همیشه تاوان عشق های مرده را باید بدهیم

صفیر شلاق ها هر روز٬ ما را از خواب صدساله بیدار می کنند

شعله ی نامت

خواب یخ زده ی دژخیمان خانه را آشفته کرده

ابریشم خیالت

پیله بر تن ما نفرینیان تنیده

باید بیایی امشب

بیایی و مرهم زخم های کهنه ی دیارمان باشی

برای چه در خلاء فریاد بزنیم

وقتی کوه های خاموش ناگزیر٬ پژواک صدای ما نیستند

ما درین حریم نجابت بی تو روسپیان مکرریم

تشنه ایم ٬ سرگردان چشمه ی ازلی

رسوای قرن

ما درین ظلمات ابدی

آب حیات را گم کرده ایم

چشمه ی جویای زنده گی

تنها تویی که می توانی

منجی آواره های دل مرده باشی.

___________

نگاشته شده در تاریخ بیست و یکم تیر دو هزار و پانصد و شصت و شش شاهنشاهی

هیچ نظری موجود نیست: