۱۳۸۸ خرداد ۱۱, دوشنبه

ماهيت پانزدهم خرداد چه بود؟ – از تحريف تا واقعيت

پانزدهم خرداد سال چهل و دو را اگر سررشته بروز شرارت هاي خميني ندانيم بي ترديد يكي از وقايعي بود كه به جسارت و وقاحت هرچه تمام تر اين پست فطرت ديوانه كمك بسيار نمود.

در شُرُف اين سالروز كه به واقع پُل تاسف آوري به سمت و سوي شكل گيري فاجعه يي به نام انقلاب 57 زد، بيش از آنچه مقصود نقد چنين واقعه يي باشد بهتر است ابتدا آنچه كه رخ داد به صورتي واقعي و روشن و كاملن عاري از ساختار تحريف شده يي كه امروز در منظر نگاه نوجوانان ايراني در داخل مرزها قرار دارد شرح داده شود و سپس به ريشه هاي آن نقبي بزنيم تا بهتر دريابيم چه عاملي در اصل موجب سير اين روند شوم گرديد تا نهايتن به نقطه يي ختم شود كه ايران را با تمام ارزش ها و دارايي هايش در خود ببلعد و به يك ويرانه كامل تبديل سازد.

پيش درآمد پانزدهم خرداد

صدور لوايح ششگانه انقلاب سپيد در ششم بهمن سال 41كه به يمن وجود مبارك اعلاحضرت فقيد شاهنشاه آريامهر تنظيم شده و به تصويب مجلس شوراي ملي رسيده بود با توجه به ارزش هاي مدرنيته مستتر در آن و به خصوص اعطاي حق راي به بانوان ايراني، سبب قهر و خشم بخشي از مريدان ارتجاع سياه و همچنين خميني شد. روح الله خميني آن روزها طلبه يي برخاسته از حجره هاي مخوف فيضيه قم بود كه به سياق ساير همانندان خود زندگي انگلي و عياش وارش را ادامه مي داد.

آن روزها جامعه ايران مي خواست و نيازمند بود تا از پيله نكبتي كه ملايان اسلامي و شيعه گران سلطه جوي عهد صفوي به آنان تحميل كرده بودند بيرون آمده و با دنياي روز آشنا شود. در حاليكه برخي از كشورهاي همجوار و عربي، هنوز از بخشيدن حق راي به زنان خودداري مي نمودند اين اقدام شجاعانه آريامهر، خاري بزرگ بود كه در چشم ملايان فاسد و عشرت پرست فرو مي رفت.

متعاقب با اعتراض ملايان سفله در روز دوم فروردين سال 42 تني از طلاب فيضيه به تحريك خميني در آنجا شورش و بلوا به راه انداختند. اين قايله اگرچه به سرعت توسط ماموران امنيتي خاتمه يافت اما فغان و وامصيبتاي خميني ماجراي شوم ديگري را رقم زد.

آنچه بديهي است نوع برخورد مامورين امنيتي برخلاف آنچه كه متعفنين حاكم در رژيم وقت كوشيدند تا در اذهان خام و بي خبر حقنه كنند نه تنها توام با خشونت نبود كه بسيار بيش از آنچه كه تصور مي رود نرم و مروت جويانه بوده است. قهرن و قطعن اگر همان زمان لگدپراني هاي ملايان ترسو با برخوردي قاطعانه روبه رو مي شد شايد جلوي تاخت و تاز بعدي آنان گرفته مي شد اما نرمش و ملاطفتي كه نشان از عدم آگاهي كافي ماموران امنيتي سلطنت آريامهر، از عمق فاجعه پيچيده يي كه در حال شكل گيري بود داشت تنها به صورت مقطعي از ادامه اين شورش و غوغا ممانعت نمود.

در پانزدهم خرداد سال 42 چه گذشت؟

سيزدهم خرداد سال 42 با عاشورا مصادف شد و اين بهترين بهانه بود تا سر و صداي بي حاصل و در گلو خفه شده دوم فروردين، با يك وقاحت ديگر جبران گردد و در نتيجه يكبار ديگر و به تحريك روح الله خميني در مدرسه فيضيه فتنه تازه يي به راه افتاد. سخنراني زننده و وقيحانه يي كه خميني براي هم كيشانش در فيضيه ايراد كرد موجب ايجاد جو ناآرامي گرديد و به واقع مراسم عاشورا بهانه يي بيش نبود تا يك مراسم مذهبي معمولي بدل به يك جنجال شود. بلوايي كه خميني در آن روز و در محوطه فيضيه سر داد تعزيه يي مضحك را مي ماند كه به يك سيرك كامل تبديل شده بود و در حقيقت با سوءاستفاده از احساسات كور مذهبي پاره يي افراد، وي افكار جنگ طلبانه و كثيف خود را به معرض نگاه عموم گذارده بود. در اوان عصر آن روز بار ديگر اين جنجال با مداخله نيروهاي امنيتي پايان پذيرفت.

دو روز بعد و در بامداد پانزدهم خردادماه سركرده متخاصمين و ارازل فيضيه، "روح الله خميني هندي زاده" توسط ماموران سازمان اطلاعات و امنيت كشور بازداشت شده و از قم به تهران منتقل گرديد.

عده يي از وابستگان روحانيت در شهر قم با شنيدن اين مطلب دست به شورشي خطرناك و غير مترقبه زدند و زماني كه مامورين امنيتي و شهرباني وارد عمل شدند، اوباش شورشي يكي از مامورين شهرباني را به شهادت رسانده و مغازه ها و اتوموبيل ها را به آتش كشيدند. اين سر و صدا پاسي از ظهر نگذشته آرام گرديد و اما آنچه كه ساليان بعد موجب دوباره بروز كردن خميني و آوار شدن اين بلاي عظما گرديد ورود خميني به جهان غرب بود. بر اساس بخشش شخصي پادشاه برگزيده ايران محمدرضاشاه، حكمي كه براي اين موجود ستيزه گر صادر شد فقط تبعيد بود. اين تبعيد اگرچه به ظاهر چاره ساز مي آمد اما سپستر راه وي را به اروپا هموار ساخته و مساعدت بيگانگان، سرانجام خميني را با يك "هيچ" بزرگ به ايران بازگردانيد و بر مسند رهبري يك نظام غاصب نشاند.

ماجراي خرداد شوم 42 فقط همين نبود بلكه ريشه هاي ژرفي در نهاد و بنيان جامعه داشت. اين درخت منحوس از آن ريشه ها آب گرفت و سر بلند كرد تا ايراني را كه مي توانست امروز حرفي براي گفتن داشته باشد به منتهاي درجه ذلت رسانيده و مردمان آن را در اوج درماندگي و شيوه بدوي قرار دهد.

به ياد داشته باشيم كه در پانزدهم خرداد و به هواخواهي خميني تنها خيل اندكي به خيابان ها ريختند. مردم ايران وي را پيشاپيش به درستي نمي شناختند و قطعن نمي توانست به خاطر يكي از روحانيون گمنام فيضيه آنهم كسي كه هرگز به درجه اجتهاد نرسيده بود جنجالي جدي به راه افتد. اما در نظر هم بگيريم كه درون جامعه همواره باورهايي خرافي وجود داشت. باورهايي پوسيده كه سرمنشا از جهالت و ناداني مردم داشتند. همين باورهاي پوسيده كمك مي كرد تا احساسات برخي نسبت به سخنان دغل كارانه ملايان غليان يابد.

بيم و وحشت خميني و كساني مانند او عينن از مدرنيزه شدن جامعه و متعاقبن سير نزولي خرافه پرستي بود كه در سايه چنين ارتقايي خميني و امثال وي نمي توانستند به نام آيت و حجت و روح(!) خدا بر ذهن آنان مستولي گردند و يا به عنوان سِيد و نواده پيغمبر، شخصيت هرزه شان را قابل احترام جلوه دهند. هنگامي كه ملتي رشد مي كند تاريخ خود را خواهد شناخت و با دنياي نوين نيز آشنايي خواهد يافت. چنين ملتي بالطبع سمبل هاي جاهل فريب و مقدس گرايانه را به دور خواهد افكند. خميني نيازمند بود تا سايرين بپذيرند كه دين با خدا مساوي است و پيامبر با دين و فرزندان پيامبر كه خود را به نام "سيد" معرفي مي كنند با پيامبر برابرند و در نتيجه اين علايم مساوي، اين مرد مكار بتواند خود را بخشي از خدا و نماينده وي مطرح كند و پشت اين ديوار ناداني و خرافات، روياي خلافت خود را سرانجام متحقق سازد.

ريشه پانزدهم خرداد و عواقب آن فقط سخنان جنون آميز خميني و مراسم فريبكارانه عاشوراي سيزدهم آن ماه نبود. ريشه مصيبت در جاي ديگري به مانند يك تومور سرطاني مهارنشده آماده حمله بود تا تمام سلول هاي جامعه ايران را نابود سازد. مصيبت اصلي، جهل و باورهاي تاريكي بودند كه وجودشان تضمين وقوع يك فاجعه بود. سلطنت پرشكوه پهلوي بر ملتي حاكم شد كه در تارعنكبوت هاي ناداني دست و پا مي زدند و چنين حاكميتي به مانند اريكه پرجلال و جبروتي بود كه بر يك بستر از گل و لاي و لجن نمي توانست و نمي شد به مدتي طولاني سرپا بماند. اين درخت پر بار و بر اگرچه كوشيد كه ميوه دهد و چتر خرم خود را بر سر اين ملت بيافكند اما فارغ از آن بود كه در شوره زار حماقت و جهالت نمي توان ميوه داد چراكه شوره زار، شوره زار است و همانگونه كه در لياقت اوست باقي خواهد ماند.

مهمي كه امروز بايد بيش از هرچيز بر آن تمركز نمود پالايش و زدودن خرافه هاي مذهبي از بطن اجتماع است چرا كه اگر بخواهيم بار ديگر و نهال پرثمر ديگري را در اين قحط بازار نكبت گرفته بكاريم كليت جامعه بايد به درجه يي از لياقت و شايستگي رسيده باشند. از تاريخ بايد عبرت گرفت و شايد بهترين درسي كه تاريخ به ما مي آموزد پند گرفتن از تلخي ها باشد.

زماني خواهيم توانست بر رژيم اسلامي وقت چيره شويم كه ابتدا بيماري اسلاميزم و آيت اللهيزم را به كلي درمان و ريشه كن نموده باشيم. راهي كه از تجربه مي گذرد اگرچه راه تلخي است اما سرمايه ارزشمندي را به ما مي بخشد كه بايد از آن بهره ببريم.

_____________

نگاشته شده در تاریخ چهاردهم خرداد دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهي

هیچ نظری موجود نیست: