۱۳۸۸ خرداد ۱۳, چهارشنبه

من نه آن رندم كه ترك شاهد و ساغر كنم - پاسخ به ياوه هاي امير سپهر(بخش يكم)

"اين نوشتار به علت حجم بالا در چند شماره منتشر خواهد شد"

هنگامي كه چيزي نزديك يكسال پيش مقاله يي ناشي از تراوشات مغز معيوب امير سپهر را زير عنوان "رضا پهلوي پرست يا ميهن پرست" خواندم، از آنجايي كه دوستان انديشمندم به خوبي پاسخ مزعبلات وي را داده بودند حس كردم جوابيه هاي كوبنده ياران ما وي را كفايت مي كند و به قولي در خانه اگر كس است يك حرف بس است. اما گويا اين مدعي دروغين هواداري پادشاهي و متوهم بي آبرو، روسياه تر از آن است كه آرام بگيرد و دهان متعفن خود را ببندد بر همين اساس و به رغم آنكه همواره از اين قبيل رويارويي ها گريزان بوده و از نوشتن چنين پاسخ هايي به شدت كراهت دارم و در واقع ميل ندارم حشرات حقيري چون امير سپهرها بزرگ جلوه كنند اما ميزان وقاحت آقاي سپهر در تكرار به مراتب زننده تر مزخرفاتي كه خودش آنها را يك "مانيفست" مي نامد به قدري بود كه به عنوان يك ايراني و يك سرباز وطن، سكوت را بيش از اين مجاز ندانسته و دست به قلم شدم تا جوابي شايسته به اين اصطلاحن دوست صد بار از دشمن بدتر بسنده كنم.

امير سپهر در خواب و رويايي چندش آور، خودش را فراتر از تصور مبارز و دلسوز ايران مي بيند اما در عين اشتباه كاري در تعريف ساده ترين واژه ها نيز عاجز بوده و تناقض گويي در كلامش قَوين مشهود است.

سزاوار است كه براي نقد منصفانه سخنان نامنصفانه اين مدعي تيره بخت آزادانديشي و اين دشمن در لباس دوست، عينن مدعيات او نقل قول گرديده و به گشودن مفاهيم بي ارزش و كژ مابانه مقاله يا مانيفست وي بپردازيم.

زين پس آنچه كه با رنگ قرمز ملاحظه خواهيد كرد گفته هاي امير سپهر مي باشد.

امير سپهر نظريه خود را كه به وضوح از سر ستيز و كينه يي ديرين با كيان پادشاهي طراحي و ارايه كرده با اين مقدمه آغاز مي كند:

پس آنچه خواهم نوشت نه برای کوبيدن شاهزاده رضا پهلوی، نه برای ابراز دشمنی شخصی با او و نه حتا يک اتوريته ی سياسی ساختن از راه ستيز با وی، بلکه بيان روشن و بی لکنت ديدگاه های شخصی خودم در مورد شاهزاده رضا پهلوی خواهد بود.

به روشني پيداست كه آقاي سپهر ضمن آنكه خود واقف است كه چه طرح و ايده يي را در ذهن دارد و چه اندازه تفكر وي و نظريه يي كه ترسيم و تبيين نموده مي تواند مورد تنفر و انزجار عموم قرار گيرد بنابراين در پناه چند جمله خود را توجيه نموده و تاكيد مي كند كه قصد وي نه ساختن يك اتوريته سياسي كه بيان روشن ديدگاه هاي شخصي خود او پيرامون يگانه وارث كيان پادشاهي مي باشد(شاهنشاه بزرگي كه سپهر ايشان را شاهزاده خطاب مي كند).

مشكل اصلي و پايه يي آقاي سپهر دقيقن همينجا نمايان مي شود و در سطور بعدي بيشتر خود را نشان خواهد داد.

امير سپهر كه عوام فريبانه و از سر خبث طينتش خود را حامي نظام پادشاهي معرفي مي كند در عين گرفتن يك وجهه مظلومانه و به ظاهر وطن پرستانه با بهره از جملات زير خود را براي بيان وقاحت هاي آشكار و پنهانش تجهيز مي كند:

آنهم تنها به سبب دلشوره ی شديدی که برای اضمحلال سرزمين مادريم دارم و دلم نمی خواهد که من نيز همچنان به همين روشنفکربازی ها و عقده گشايی های مسخره و بی حاصل ادامه دهم.

ادعاي آقاي سپهر براي اينكه خود را دوستدار، دلسوز و دلشوره مند سرزمين مادري اش وانمود كند همان اندازه خيالي و مكارانه است كه او خود را شيفته و پيرو پادشاهان فقيد و بزرگ ايران، اعلاحضرت رضاشاه كبير و فرزند تاجدار ايشان محمدرضاشاه معرفي مي كند.

رندانه و ناجوانمردانه ترين روشي كه مي تواند به مدعياني چون امير سپهرها اعتبار و وجهه يي كاذب ببخشد، متصل شدن به درگذشته گان است. اينكه وي كلام، باور و بينش خود را به رفته گاني الحاق نمايد كه بي ترديد اگر امروز در ميان مان حضور داشتند با شدت هرچه تمام تر اين سخنان زننده و افكار باطل امثال سپهر را رد و تكذيب مي كردند. امير سپهر به خوبي مي داند در پشت چه نام هاي بزرگي سنگر گرفته و اين را نيز آگاه است كه تنها برگ برنده وي نبود سايه و حضور اين دو ابرمرد است تا وي به راحتي بتواند بتازاند و هرچه دل تنگ و مملو از عقده هاي ريز و درشتش مي خواهد بگويد و ناله كند بي واهمه از آنكه مبادا خشم ملوكانه دو پادشاه فقيد گريبان او را بگيرد. آقاي سپهر از آنجا كه به قبح سوء استفاده از نام درگذشتگان آگاه است و ميزان بازخورد منفي چنين سنگرگيري ناجوانمردانه يي را ارزيابي كرده است در صدد برمي آيد تا خود را از چنين عملي مبرا سازد و پيشاپيش توپ را به زمين حريف پرتاب مي كند تا خودش را از چنين اتهامي پاك ساخته باشد:

در اينجا بی تعارف، بی اينکه ابدآ خود را مراد داشته باشم، تنها برای تلنگر زدن به ذهن پاره ای و از اشتباه بيرون آوردن آنان، می خواهم اين نيز بنويسم که اصولآ يکی از بزرگترين شيادی ها در ميهن ما همين بوده که کسان بسياری، مشروعيٌت و نام و اعتبار قلابی خود را نه از راه کوشش و سازندگی و خدمت به ميهن، بلکه يا از راه پريدن به اين و آن و تخريب چهره ی ديگران کسب کرده اند و يا از سنجاق کردن خود به شخصيت های صاحب نام.

آقاي سپهر از همان ابتدا مي كوشد تا اثبات كند خودش را به شخصيت هاي صاحب نام سنجاق نكرده و تلاش مي كند مطلب را بهتر تشريح كند كه شيرين بختانه بيشتر به زيان خودش تمام مي شود:

همين است که امروزه بد سابقه ترين و خاين ترين آدمها هم با نهادن يک عکس از مصدق و يا پادشاه فقيد در پشت سر خود، خيال می کنند که به چهره های ملی و ميهن پرست تبديل شده اند و مشتی مردم خام هم اين آدمهای بی لياقت و کلاش را شخصيت هايی ميهن پرست بحساب می آورند.

بهره جستن يك خط درميان اميرسپهر از نام مبارك رضاشاه كبير و آريامهر بزرگ عينن مصداق همين كاري است كه وي آن را مذمت مي كند. اين جناب نيز بهتر از هركسي مي داند دقيقن خود اوست كه با تكرار نام آن دو مرد بزرگ، دقيقن در زير تمثال ملوكانه آن دوحضرت نشسته است اما مشغول بيان اراجيف شخصي خود مي باشد و نمونه بارز يك شخص كلاش، بي لياقت، خائن و بدسابقه است كه تنها خام انديشان نادان تر از خودش در كمال ساده لوحي آقاي امير سپهر را ميهن پرست ديده و دوستدار آزادي به حساب مي آورند.

آقاي امير سپهر با صراحت هرچه تمام تر كينه و دشمني بي منطق و از سر حسادت شخصي خود را با شاهنشاه وقت ايران اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوي ابراز مي كند و از اينكه ايشان فرزند آن دو پادشاه فقيد هستند بغض بي حاصل خود را مي گشايد و پس از بيان جملاتي بسيار زننده و موهن چنين مي گويد:

نام و اعتبار شاهزاده رضا پهلوی هرگز متعلق به شخص خودش نيست که بتواند هر بلايی که خواست بر سر آن سرمايه بياورد. زيرا اين سرمايه، يک سرمايه معنوی و تاريخی و ملی است، نه سرمايه ای مادی

جناب امير سپهر انگار در فهم چنين مطلب آساني دچار اشتباه شده اند و اشتباه ايشان دقيقن از جنس غلط انديشي همتايان جمهوري خواه و كمونيست اوست با اين تفاوت كه سپهر خود را پشت نقاب خوش تركيب اما جعلي پادشاهي خواهي پنهان ساخته است. او نمي داند و همچنين نخواهد دانست كه نام و اعتبار شخص پادشاه برخلاف تصور وي اتفاقن متعلق به خود پادشاه است نه كسي ديگر. همانگونه كه يك هنرمند، دانشمند و يا سياستمدار استخوان دار سرمايه و اعتبار معنوي يي كه تاكنون كسب كرده است متعلق به شخص او مي باشد همين مطلب پيرامون پادشاهان نيز صحت و عينيت مي يابد و بايد بدانيم كه افراد تنها مالك سرمايه مادي خود نيستند بلكه بسيار بيش از آن مالك و صاحب سرمايه هاي معنوي خويش مي باشند.

آقاي سپهر آنچنان ابلهانه چنين مدعيات مضحكي را بر زبان مي آورد كه گويا فراموش كرده سرمايه و اعتباري كه نام بزرگ پهلوي به فرد فرد اين خاندان بزرگ بخشيده است قهرن متعلق به آنان مي باشد. حال آنكه سرمايه و اعتبار معنوي و خانواده گي آقاي سپهر نوعي نيز (اگر داشته باشد) متعلق به خود وي مي باشد و هيچكس بر اساس هيچ قانوني نمي تواند از كسي بخواهد و طلب كند بخشي از اعتبار خانوادگي اش را به وي ببخشايد و يا در كانال مورد نظر شخص يا اشخاص ثالث، مصروف و هزينه نمايد. چنين امري در ماهيت خود شدني نيست ما چنانچه به اندازه وسع خود صاحب دارايي هاي مادي خويش مي باشيم در عين حال و به همان ميزان صاحب دغدغه ها، دلشوره ها، خواسته ها، آرزوها، عشق ها، كينه ها، نفرت ها و اميدهاي خود نيز هستيم.

ما ممكن است بتوانيم بخشي از آن مادياتي را كه شخصن مالك آن هستيم به دلخواه خود به ديگري بذل كنيم اما چه بخواهيم و چه نخواهيم سرمايه هاي معنوي ما متعلق به شخص ماست. اين سرمايه ها مي توانند بسيار باارزش و يا بالعكس بي نهايت پست و بي ارزش باشند اما هرچه كه هستند دارايي شخص ما هستند و حتا اگر بخواهيم بازهم قابل عرضه به ديگران نخواهند بود.

ادامه دارد

___________

نگاشته شده در تاریخ هفدهم خرداد دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهي

هیچ نظری موجود نیست: