۱۳۸۸ تیر ۷, یکشنبه

فرمانروا چه وقت به ايران بازخواهند گشت؟

ايران كشوري است كه دست كم امروز بخش مهم حيثيت و آبروي خود را از دولت سر خاندان پهلوي دارد. ايران به دست زبردست پادشاهان فقيد پهلوي مي رفت تا به ابرقدرتي زوال ناپذير بدل گردد. مملكت ما اگر امروز هنوز اندك رمقي از آبروي گذشته در كالبدش وجود داشته باشد همه و همه از بليط آن روزگار است. اين سخن بر عارف و عامي پوشيده نيست و نه تنها دوستان تاييدش مي كنند كه دشمنان قسم خورده آن خاندان جليل نيز عمدتن نمي توانند در پي انكار چنين واقعي برآيند و حتا با نهايت بي رقبتي بر شكوه، اقتدار و روند بي سابقه مدرنيزاسيون دوران طلايي سلطنت پهلوي صحه مي گذارند.

امروز ايران در دست نابه كاران اسير مي باشد. تماميت ارضي، ناموس، هويت و سرمايه هاي انساني و ملي و طبيعي ما در زير سم ارازل اسلام پرست در خطري جدي گرفتار آمده اند. وسعت مصيبت قابل توصيف نيست. ما ساليان متمادي است كه در پي يافتن راه حل هستيم. اكنون ديگر همگان دريافته اند جز براندازي اين سيستم، راه معقول و تعريف شده ديگري وجود ندارد. راهي كه به آزادي، رهايي و سربلندي ايران برسد بي شك با بقاي جمهوري اسلامي هيچ نوع قرابتي ندارد. اين واقعيت هم اكنون فصل مشترك تمام مخالفان حاكميت مذهبي مي باشد و به رغم تمام اختلاف نظرها و چالش هاي ديدگاهي، اين مطلب كه رژيم وقت بايد سرنگون شود، نقطه تقاطع همه مخالفين در سير فعاليت هاي مبارزاتي مي باشد.

رهبر، ملجا، محبوب و مقتداي يگانه ما پادشاه و سرمنشا اميد ما اكنون بيشتر از سي سال است كه در غربت و تبعيدي اجباري حضور دارند. براي بسياي از ما كه ميهن را با تاريخ گرانسنگ و هميشه جاويد سلطنت قرين و يكسان مي بينيم، بازگشت معظم له به اريكه كياني و حضور دوباره شان در وطن عزيز، شاخص ترين هدف و مهم ترين اصل مي باشد. هدفي كه در راه آن تقديم جان نيز دشوار به نظر نمي رسد. هدفي كه مي شود به خاطر آن دست به هركاري كه شايسته و بايسته است بزنيم.

آنچه شرح داده شد شايد بيشتر به يك پيش گفتار شبيه بود. يك مقدمه چيني براي بيان مطلبي كه در طي اين چند روز اخير نقل محفل رسانه ها و شايد سرتيتر جنجالي بسياري از خبرگزاري هاي بزرگ بود. تماس خبرنگار مديالاين با محضر شاهانه و كسب اجازه وي براي انجام گفتگويي تلفني با رضاشاه دوم، مصاحبه ويژه يي را رقم زد كه جاي صحبت و تامل فراوان دارد. آنچه كه وجود مبارك ايشان فرمودند گرچه بسيار صريح و شفاف بيان شد اما براي پاره يي از افراد( در سطوح مختلف نگرش و بينش) پرسش ها و ابهامات بسياري بر جاي گذاشت. ذات ملوكانه اعلاحضرت رضاشاه دوم فرمودند: "لحظه بازگشت من فرا خواهد رسيد". اين تيتر –البته به زبان انگليسي- به مانند يك بمب رسانه يي منفجر شد و بيشتر مخاطبين جاي كمي انديشيدن بر محتواي اين جمله و بعضن بي آنكه زحمت خواندن چند سطر بعد را به خود دهند اين ذهنيت در آنها پيش آمد نمود كه ذات اقدس شاهنشاهي تا چند روز و شايد چند هفته ديگر اراده به بازگشت نموده اند. در شرايطي كه نه تنها رژيم منحوس اسلامي همچنان باقي است بلكه به سبب وقايع خاص اخير جو پادگاني و سركوبگرانه رژيم نيز ده ها بار بدتر از گذشته مي باشد.

پرسش اينجاست كه چرا بايد رهبر اين قيام ملي و كسي كه حضور و تصميم گيري و فرمانروايي ايشان براي لحظه به لحظه فعاليت هاي مبارزين لازم و ضروري به نظر مي رسد، به مركز خطر وارد شود؟ پس تفاوت ميان سربازان وطن با پشتوانه و تضمين نامه ايران چيست؟ آيا مردي برابر با اعتبار تاريخي چند هزار ساله ايران مي بايست هم رديف با سربازان بجنگد و نبرد نمايد؟ اين با كدام منطق سازگار است؟

ابهام اصلي را كدام عامل سبب شده؟

تيتر جنجالي مديا لاين يا عدم تعيين دقيق زمان از جانب معظم له؟

آيا اين تصميم شاهانه است يا زاييده خيالات مخاطبين؟

بياييم و پيش از هر صحبتي به متن اصلي اين گفتگو رجوع كنيم. آن حضرت در متن صحبت شان فرمودند: "لحظه بازگشت من به ايران فراخواهد رسيد. من به شما اطمينان مي دهم."

جمله يي كه از سوي پادشاه ايران با صراحت بيان گرديد حاوي قيد زماني آينده بود و شايد سوال اينجا باشد كه چرا در طي ساليان گذشته تاكنون رضاشاه دوم چنين قاطع از بازگشت خود به ايران صحبت نفرموده اند؟ اين امر مي تواند دو علت داشته باشد. دو دليل كه با هم رابطه يي تنگاتنگ داشته و باطبع بنده به عنوان نگارنده نخواهم توانست يكي را بر ديگري محتمل تر قلمداد نمايم. هر دو دليل مي توانند قاطعيت معظم له را در اعلام بازگشت شان به ايران در آينده يي كه شايد بسيار نزديك باشد توجيح كنند:

الف: رخدادهاي اخير كه مي توانند زمينه يي روشن را براي يك قيام ملي آشكار و ثمربخش ترسيم نمايند.

ب: ضروري و لازم دانستن حضور ايشان از نگر خود آن حضرت براي بهتر پيش بردن جنبشي كه جرقه آن اكنون افروخته شده است.

با توجه به آن فرمايش رضاشاه دوم پهلوي كه گفتند:" من آماده ام تا بازگردم و نقش كليدي خودم را در كار مردم ايران ايفا نمايم" به روشني مي توان دريافت منظور ايشان از بازگشت نه بازگشتي پس از سرنگوني اين حكومت كه بازگشتني پيش از آن و در راستاي "سرنگون سازي رژيم" است و در نتيجه اين بحث مي تواند كمي دامنه دار تر گردد.

اراده ايشان به عنوان فرمانرواي بي چون و چراي ذهن ها و قلب هاي ما بي هيچ مكث يا ترديدي لازم الاجراست. ما گفته ها و اوامر ايشان را نه تنها مورد بحث و آناليز قرار نمي دهيم و يا اما و اگري بر روي آن مكتوب نمي كنيم كه بي حتا سخني اضافه تر فقط فرمان مي بريم و اجرا مي نماييم. اين منش و روش پيروان آيين شكوهمند پادشاهي است. اين در خون و سرشت ماست و نه جاي صحبتي دارد و نه پرسشي اما از آنجا كه ما سربازان آيين پادشاهي، هدفي به نام آزادي ايران و متعاقب آن خوشبختي تمام ملت و به خصوص نسل جوان در سر داريم و به آن برهان كه سرنوشت كشور ما و به خصوص آينده آن پس از به گور واصل شدن رژيم وقت، انديشه يي بسيار بسيار مهم است و تمام توش و توان را بر آن وقف كرده و آينده وطن را بي نهايت مهم و حساس مي انگاريم پس مجبوريم پيرامون هرآنچه كه امنيت همه جانبه شاهنشاه و يگانه كليد رسيدن به فرداي آزادي را بخواهد مورد كوچك ترين تهديدي قرار دهد حتا اگر سخن از سوي شخص پادشاه بيان شده باشد واكنش نشان دهيم. ما در اين يك مورد به خصوص و استثنايي "اما"، "اگر"، "بحث" و "دعوي" خود را طرح كرده و پروايي از اين جسارت ناخواسته نداريم.

به هر روي هر زماني حتا اگر هنوز يك بسيجي يا پاسدار در خيابان هاي ايران موجود باشد ما نخواهيم گذارد كه ايشان بي مقدمه، بي حساب و بدون برنامه ريزي مافوق دقيق امنيتي به ايران بازگردند. ما هر كدام به خودي خود يك اهرم بالقوه هستيم كه مي توانيم با چنگ و دندان هم كه شده جلوي عملي شدن چنين تصميمي را از سوي ايشان بگيريم و سد محكمي باشيم كه نگذارد ايشان به كانون خطر قدم گذارند تا روزي كه ايران از ننگ تمام عوامل و عناصر رژيم فعلي پاك گشته و به يك ثبات نسبي دست يابد.

پيچشي كه برخي طرح كرده و يك مشت احمق تر از خودشان بر آن دامن زده اند، پيش كشيدن رندانه بحث كليدي بودن نقش ايشان در به ثمر رساندن جنبش ملي و مردمي است. البته در اين مهم هيچ شكي وجود ندارد اما احمقان اين را آنچنان شاخص نموده اند كه تصور مي دارند نقش ايشان به چنين نقطه يي ختم مي گردد حال آنكه ما رضاشاه دوم را براي فرداي ايران مي خواهيم. براي روزها، سال ها و دهه هاي آزادي و براي سلطنت بر ايراني آباد و آزاد. ما اين سرمايه و گوهر تكرار نشدني را براي چنين ساليان روشن و خرمي اندوخته كرده ايم و هرگز اين اجازه را نخواهيم داد كه يك عده معيوب المغز، كژانديش، مغرض و بعضن نادان، نقش رضاشاه دوم را منحصر به رهايي بخشي ايران بدانند و يا برخي دوست نمايان بدتر از دشمن بر حضور عيني ايشان در نبرد تن به تن با رژيم اسلامي تاكيد ورزند و عده يي لاابالي كوته فكر، كوتوله و از رده خارج نيز با طرح صحبت "برابري افراد" خواهان آن باشند كه صدمات و لطمات ناشي از تلاش هاي مبارزاتي هم ميهنان ميان تك تك افراد حتا ذات همايوني پادشاه تقسيم گردد! اين نظريه ها و گفته ها در عين مضحك بودن، هذيان هاي تلخي را مي نمايند كه از ذهن هاي بي بُعد و تهي يك مشت خيال پرور بي آرمان بيرون مي جهند.

ما شهريار مان را به چشم يك نهاده و پس انداز هميشگي نگاه مي كنيم. به يك سرمايه بسيار بسيار گرانبها و در عين ستايش و تحسين بيش از اندازه اينهمه دليري و شجاعت كه تنها در نهاد والاي يك بزرگ مرد مي تواند ديده شود ما به هيچ قيمتي نخواهيم گذاشت ايشان پيش از براندازي اين رژيم قدوم مبارك را به ايران بگذارند.

آنچه هدف، آرمان، انگيزه و خواسته اصلي ما مي باشد برقراري سيستمي است كه زير نظر آن يگانه اهوراي ايران اداره شود. غير از اين هر سيستمي كه بخواهد در عين ادعاي سكيولاريستي و دموكراسي به هر شكل، عنوان و ساختاري بدون راي و نظر آن حضرت تاسيس شود را نه تنها به رسميت نمي شناسيم كه اجازه نخواهيم داد آب خوشي از گلوي تازه به دوران رسيده ها پايين برود. مايي كه امروز هستي و نيستي خود را به كف گرفته ايم تا با رژيم ناميمون و بدذات آخوندي بجنگيم فردا نيز با هر نوع سيستمي كه نام مبارك اعلاحضرت رضا شاه دوم در صدر آن قرار نداشته باشد دليرانه ستيز خواهيم كرد. فرزندان ايران پادشاهي و عاشقان آن شاهنشاه بزرگ را نمي توان ساده انگاشت و يا به هيچ صورتي از آنان عبور كرد. شايد يكي از علل ضعف سلطنت طلبان در پاره يي مواقع همين كوتاه آمدن هاي بيجا و بي مورد يا زياده از حد مصلحت انديشانه صحبت كردن بوده باشد. بسياري مواقع صراحت و رو در رويي، بهترين راه سخن گفتن است و خيلي از گفته ها را بايد طوري بيان نمود كه جاي هيچ بحثي باقي نماند.

به عنوان واپسين كلام چنين نتيجه مي گيريم:

اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوي در حال حاضر تصميم روشن، مشخص و زمانداري براي بازگشت به ايران ندارند و اما حتا اگر ايشان روز يا ماه و سال مشخصي را نيز براي اين امر در نظر مبارك گرفته باشند اين روز، ماه و سال قطعن هنگامه يي است كه رژيم بدهيبت اسلامي براي هميشه به زباله دان تاريخ رهسپار شده باشد. اما اگر تصميم ملوكانه بر ورود به كشوري است كه هنوز در اشغال اغيار مي باشد بر اساس همان اصل استثنايي كه در سطور بالا عرض شد، ما جان نثاران با تمام قوا رو به روي اين تصميم ايشان خواهيم ايستاد و از آنجايي كه قلب مهربان آن حضرت، از تلف شدن زندگاني ما متاثر خواهد گرديد در نتيجه مرگ و زندگي خويش را مقابل تصميم ايشان براي بازگشت به ايران قرار خواهيم داد كه چنين شيوه يي بي ترديد ثمربخش خواهد بود.

پیوند گزارش مدیا لاین در تارنمای ملوکانه رضا شاه دوم پهلوی

_________

نگاشته شده در تاریخ يازدهم تير دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهي

هیچ نظری موجود نیست: