۱۳۸۸ تیر ۹, سه‌شنبه

وراي حد تقرير است شرح آرزومندي – پاسارگاد دو ساله شد

سيزدهم تيرماه سالروز گشودن اين تارنگار است. دو سالي كه در كنار ياران گذشت، اين افتخار را به حقير داد تا با بزرگواران خرد پيشه و مبارزين گرانقدري آشنا گردم و از محفل مهربان آنان بهره مند شوم. دو سال با شما عزيزان گذشت و اكنون وارد سومين سال فعاليت تارنگار پاسارگاد مي شوم. در اين رهگذر بي ترديد تجربيات ارزشمندي به دست آوردم كه زين پس مي توانند بسيار سودمند و راهگشا باشند.

در مدت دو سال قلم زدن، دو بار به دست عناصر رژيم اسلامي اين تارنگار مسدود گشت كه ناگزيرم نمود كل وبلاگ را به آدرسي تازه انتقال دهم.

روزي كه اين كمترين تصميم به گشودن چنين وبلاگي گرفتم، انگيزه و هدف تنها تلاش براي رهايي ايران بود و كوششي هر اندازه محقر به خاطر بازگشت معبودي كه جان و جهانم بسته يك تارموي حضرتش است و امروز چونان يك ايراني وطن پرست، عاشقانه و اميدوار به انتظار جلوس حكمران قلب ايران و آن پادشاه بزرگ بر اريكه پر جلالت كياني مي باشم.

زماني كه نماد فره ايزدي و محبوب روزگاران ما اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوي تاج شهرياري بر سر نهند روزي بزرگي است كه جان نثار براي ديدنش ثانيه ها را مي شمارم و در حسرت فرا رسيدنش تلخي ايام را به جان مي خرم:

خسروا گوي فلك در خم چوگان تو باد

ساحت كون و مكان عرصه ي ميدان تو باد

زلف خاتون ظفر شيفته ي پرچم توست

ديده فتح ِ اَبد عاشق جولان تو باد

نه به تنها حيوانات و نباتات و جماد

هرچه در عالم امر است به فرمان تو باد

بيست و چهار ماهي كه تا امروز با شما عزيزان سپري شد، پا به پاي شما در غم و اندوه گذشت. اندوه مصايب تلخي كه بر سر ميهن عزيز ما ايران مي آيد، تاسف كابوس سياهي كه بر ميهن حكم فرماست و بغض گل هايي كه به دست اين نااهلان دين پناه وطن فروش غريبانه پرپر مي شوند.

رسم تاريخ چنين است كه رخدادهاي تلخ و شيرين در پس يكديگر قرار گيرند. ميهن عزيز ما گرچه در سالياني نه چندان دور در اوج غرور و ابهت قرار داشت امروز به دست اين گرگان خونخوار و واپس گرايان بي آزرم بدل به ايرانستاني مالامال از پريشاني، نكبت و خفت گرديده است. اما همين رسم ديرينه روزگار ما را نويد مي دهد كه اين سيه روزي ناخواسته سپري خواهد شد و ما به همان دوران خوش سرافرازي باز خواهيم گشت.

قاطعانه اميدوارم كه بتوانم با عزمي راسخ تر، هر روز بهتر از ديروز در سنگر قلم استوار بمانم و بتوانم سهم شخصي ام را در افشاي ماهيت پليد رژيم نامشروع و پست فطرت اسلامي بپردازم.

تنها يك سخن باقي مي ماند كه به واقع كلام اول و آخر جز اين نيست:

شهريارا!

به اميد حضور دل افروز شما نفس مي كشيم و قلب هاي مان به شوق درخشش چشمان شهلاي شما مي تپند. ما با اميد ديدار دوباره آفتاب خرم وجود مبارك تان همچنان زنده ايم. كه فرمان دهنده مرگ و زندگي شماييد. مظهر هميشه بودن شماييد. واجب الوجود شماييد و ما آنسوتر از بندگي حقيرانه دربار پرشكوه تان هيچ نيستيم.

بزرگوارا!

ما هرچه باشيم و نباشيم بيش از قطره يي نيستيم كه شما درياييد و وجود لايزال تان بس است كه هرآنچه هست به وجود تان ببالد و از نكهت نسيم حضورتان سر تا به پاي وطن شكوفا شود.

فرتوري كه در بالاي اين پست قرار دارد به دستان توانمند دوست گرامي و خوش ذوقم هم وطن آريايي طراحي شده كه جا دارد از حسن سليقه و مهر اين عزيز ارجمند صميمانه سپاسگزاري نمايم.

_______

نگاشته شده در تاریخ سيزدهم تير دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهي

هیچ نظری موجود نیست: