۱۳۸۸ خرداد ۲۸, پنجشنبه

من نه آن رندم كه ترك شاهد و ساغر كنم - پاسخ به ياوه هاي امير سپهر(بخش چهارم و آخر)

نيروي بزرگ مبارزين پيرو مشروطه و پيروان پادشاهي رضاشاه دوم همواره و همچنان در عرصه مبارزه فعال هستند و شايد كاهلي و سست عنصري خود شما و يا كساني كه دور و برتان ملاحظه مي كنيد اين تصور و توهم را براي تان پيش آورده كه به طور كلي حقيقي ترين و ايراني ترين مبارزين را خانه نشين بپنداريد. اين چشم نابينا و تاريك شماست كه نمي تواند يا نمي خواهد ببيند.

دستکم خود اين رژيم بی فرهنگ و ضد ايرانی خوب می دانند که من از چه سخن می گويم و برای چه می گويم. به همين خاطر هم هست که عوامل پيدا و پنهان آن، اينک از اين شخص بسان نی نی چشمان خود مواظبت می کنند. شاهد اينکه من، يکی ـ دو متن بسيار مؤدبانه و از سر درد خطاب به او نوشتم که چکيده ی آنها هم اين بود که :«پسر خوب! کشور دارد از دست می رود. موعظه ديگر بس است، رها کن اين عناطر ايران برباده ده را و تا استقلال و يکپارچگی ايران از دست نرفته، کاری انجام ده. ناسلامتی آخر تو وارث و مسئول حياتی ترين نهاد تاريخی ايران هستی»

به محض اين که من اين هشدار های دلسوزانه را نوشتم، چاقوکش های رژيم و توده اکثريت، نه تنها فورآ انواع و اقسام پرونده های دزدی و حيزی و خانم بازی و کلاهبرداری... را برايم ساختند، بلکه پاره ای از آنها اصلآ مرا آشکارا به زدن و ترور و حتا کشتن تهديد کردند. من اينها را از روی راستی می نويسم و در اين مورد هم پرونده ای در نزد پليس امنيتی گشوده ام.

نخست اينكه جناب امير سپهر شما اگرچه در دروغ سازي، خيال بافي و داستان پردازي هاي دور و دراز يدطولايي داريد اما لازم است گاهي اوقات براي حفظ ظاهر و پرستيژ شخصي خودتان هم كه شده ياوه گويي هاي رنگارنگ تان را در كنار دليلي كه دست كم عوام پسند باشد ارايه دهيد. دليلي كه بتواند درصدي از مخاطبين شما را مجاب سازد. آيا شما مي توانيد سند و مدركي محكمه پسند عرضه كنيد دال بر اينكه عوامل پيدا و پنهان رژيم كه سي سال آزگار است كابوس حضور و فعاليت هاي مستمر يگانه جانشين كيان شاهنشاهي ايران به عنوان برجسته ترين رقيب حكومتي، خواب شان را مشوش ساخته است از ايشان به سان ني ني چشمان خود مواظبت مي كنند؟ آيا اخيرن رژيم كفتار صفت اسلامي به اين درجه از شعور و روشن پنداري رسيده كه از اينسوي دنيا هزينه مي كند تا از دشمن شماره يك خود در آنسوي دنيا مواظبت نمايد يا حكومتي كه منتقد ولي فقيه را محارب با خدا و مستوجب قتل مي داند تا اين حد گردش صد و هشتاد درجه يي نموده كه شاخص ترين، اساسي ترين و جدي ترين دشمن اش را حفاظت مي كند و آن وقت يك بي مايه بدقواره كم اهميت و بي سر و پا مانند شما را مورد تهديد و ارعاب قرار مي دهد؟ شما براي اين دو ادعاي تان كه (با عرض تاسف)يكي از ديگري مضحك تر و بي پايه تر هستند چه دليلي داريد جز اينكه يكي را علت ديگري قرار دهيد؟

آقاي سپهر!

گرچه درصد قاطعي از نوشته هاي تان به سود رژيم آخوندي بوده و در راستاي مهر تاييد نشاندن بر تمام مدعياتي است كه اين سه دهه حاكمين نظام جهنمي اسلامي بر ضد خاندان بزرگ پهلوي و خصوصن شخص اعلاحضرت سعي كردند در بوق و كرنا كنند حركت مي كنيد. اگرچه شما همسوي با دشمنان وطن و مقابل ما جهت مي گيريد و خودتان نيز اين را مي دانيد. اما اگر راست مي گوييد و عوامل اين رژيم جنايتكار، شما را آشكارا به "ترور" و "كشتن" تهديد كرده صرفن بدين خاطر است كه شما لااقل در ظاهر با عباراتي تحريك كننده ارزش هاي اين سيستم را مخاطب قرار مي دهيد و طبيعي است كه واكنش يك نظام ديني با درجه تحمل زير صفر در مقابل هركسي كه چنين بنگارد تهديد به مرگ باشد. اين از خصايل ذاتي اين نظام است.

اما شما از كجا مي دانيد و مطلع هستيد كه رضاشاه دوم به عنوان ركن اصلي نظام پادشاهي ايران مورد همين تماس ها و پيام هاي تهديدآميز قرار ندارند؟ آيا ايشان نيز لزومن بايد مانند شما در يك نوشته و در معرض ديد عموم اعلام كنند؟ يا به عبارت واضح تر هركه از جانب رژيم اسلامي مورد ارعاب و تهديد قرار مي گيرد موظف است در يك نوشته عمومي اين مطلب را به عنوان موضوعي كاملن بي ربط جار بزند؟ اين "ننه من غريبم"ها فقط از امثال شما بر مي آيد چرا كه اگر در حقيقت مورد تهديد جدي قرار داشتيد به همان گشودن پرونده نزد پليس بسنده نموده و با بيان كردن واضح آن، امكان خطر را براي خودتان چند برابر نمي كرديد. اصولن جز در مواقعي خاص مرسوم نيست كسي اين قبيل مسايل را در ملاعام ابراز كند. جناب سپهر! چنين حناهايي خيلي بي رنگ تر از آن هستند كه روي آن حساب مي كنيد...

شما اگر در گذشته توده ای که سهل است، حتا جاسوس رسمی و شناخته شده کی. جی. بی و يا ليبی و هر دشمن خونين نظام شاهنشاهی پيشين هم که بوده باشيد، اگر تروريست و بانک زن هم بوده باشيد، تنها با يک ايميل به دبيرخانه او، خواهيد توانست که به آسانی با وی ديدار کنيد. ليکن اگر او بداند که شما يک هوادار پادشاهی هستيد، بدانيد که وی، وجود شما را حتا در پنجاه گامی خويش هم تحمل نخواهد کرد.

آقاي سپهر كاش اگر شما به طور خاص و در موقعيتي ويژه مورد مهر ملوكانه واقع نگشته ايد گلايه شخصي تان را با اين اسلوب زننده به ديگر اشخاص تعميم نمي داديد. شما اين حق و اجازه را نداريد كه به صرف مشكلات شخصي تان، فرد فرد آنهايي را كه به شرف پابوسي ايشان مي رسند مورد اهانت قرار دهيد.

ترديدي نيست كه اگر شما مورد عنايت خاص ملوكانه نيستيد اين عيب در درون شخص شماست و قطعن عكس آنچه كه مي نماييد و دوست داريد بقبولانيد در شما غش و ريايي وجود دارد كه معظم له با ذكاوت همايوني بدين مهم پي برده اند. هر ايرادي هست در وجود خود شماست و باز تاكيد مي شود شما به هر عنواني و تحت هر كسوتي حق نداريد اشخاص حقيقي و حقوقي را بي قيد اسناد و دلايل به القابي چون جاسوس، تروريست، بانك زن و غيره بخوانيد.

شما اگرچه افسار گسيخته مي نويسيد و هيچ حرمتي را لحاظ نمي نماييد اما باز در چهارچوب قوانين حقوق بشر، پروانه نداريد كه براي تطهير كردن خودتان از نام و ننگ هاي احتمالي، به افراد ديگر تهمت و اهانت نثار كنيد. كساني كه به محضر ايشان شرفياب مي شوند(چه آنان كه پادشاهي خواه هستند و چه كساني كه بر طبل مخالفت مي كوبند) همگي از فيلترهاي امنيتي عبور مي نمايند و مهم تر اينكه اعلاحضرت براي ملاقات با هر كسي دلايلي دارند كه اين دلايل، مافوق ذهن بنده و شما بخشي از مسووليت ايشان را به عنوان رهبر ملي ايران تشكيل مي دهند.

وقتی که چنين مبارز و ميهن پرست و روشنگر دلاوری{رضا فاضلي}مرد، اين شاهزاده ی بی بخار، حتا يک خط تسليت هم با نام و امضای خود، برای تسلای همسر نابوده شده فاضلی ننوشت. به سبب اينکه نخست مبادا که رفقای ملا و سيد و ملی مذهبی اش از او رنجيده خاطر شوند، دوم اينکه نشان دهد شخصآ هم يک اسلام پناه است و سوم اينکه حتا اينرا هم نشان داده باشد که او هم از روشنگرانی که رژيم روضه خوان ها ايشان را «دين ستيزان» می خواند، هيچ خوشش نمی آيد.

اينكه شما محتواي يك مطلب را در گرو عريض و طويل بودن آن مي بينيد به نگرش سطحي و قشري خودتان باز مي گردد كه در سياق نوشتاري تان اين نگرش به روشني مشهود مي باشد. پيام تسليت نياز نيست مثنوي هفتاد من كاغذ باشد چراكه كيفيت آن مهم است نه الزامن كميت اش. مضافن اينكه ايشان حتا اگر صلاح نمي ديدند پيامي صادر فرمايند باز هم هيچگونه ارتباطي به نوع بينش شادروان فاضلي نداشت. آقاي فاضلي با دين اسلام مخالف بود اما اگر بخواهيد با اين برهان، مخالف آقاي فاضلي را "دوستدار اسلام" و يا "اسلام پناه" بناميد به همان مثل معروف "دشمن دشمن من دوست من خواهد بود" باز مي گرديم. تصور نمي رود شما با اين تز پوسيده موافق باشيد و در نتيجه نمي توانيد با اين صغرا و كبرا چيدن هاي آبكي و بي قوام تان چيزي را فراي آنچه كه هست ثابت نماييد.

اعلاحضرت اگر مقدر نمي فرمودند به دبيرخانه دستور صدور همين پيام را نيز نمي دادند چرا كه لزومي نبود به خاطر درگذشت كسي چون زنده ياد فاضلي كه در مقابل دوربين با آن لحن زننده و ناروا پيرامون ايشان سخن گفته و ناخواسته براي دشمنان ما خوش رقصي كرده بود، معظم له پيام تاسف و تاثر صادر كنند اما همين اقدام ايشان به كرامت ذاتي حضرتش مرتبط است و دقيقن همين صفت عاليه كه يك از ميليون آن در وجود شماها نبوده، نيست و نخواهد بود سبب مي شود تا ايشان وقتي عباس اميرانتظام خائن را در چنگال گرگ هاي پست فطرت رژيم در واپسين مراحل يك بيماري بدخيم مي نگرند، با مهر و لطفي پدرانه و از سر شفقت به وي پيام مي دهند. چنين رحمت و بخشايشي متعلق به صاحبان فره ايزدي است و شما نيز لازم نيست تا چندان به اين مطلب فكر كنيد چون ذهن تان گنجايش درك قسمتي از آن را هم ندارد و فقط بر سردرگُمي تان خواهد افزود. اگر بنا باشد شما آقاي امير سپهر نيز چون پادشاه فرزانه ايران بيانديشيد و عمل نماييد پس به قول شيخ اجل: چه ميان نقش ديوار و ميان آدميت...

چنين اتحادی که دستکم بيست سال که او با آن ما را مچل کرده، به در هم آميختن و يکی کردن آب و روغن می ماند که تا کنون که هيچ شيميست حتا دارنده ی نوبل هم به اين کار توفيق نيافته. توده ای زمانی با من اتحاد خواهد کرد که يا من ديگر توده ای و ميهن فروش کامل شده باشم و يا اينکه او ديگر بکلی به تمامی گذشته ی خود آب دهان انداخته باشد.

وقتي صحبت از اتحاد مي شود برخي دچار اين خيال واهي مي شوند كه مقصود از اتحاد، پذيرش قاطع و صد در صد افكار يكديگر مي باشد حال آنكه در اوان رخدادن انقلاب شوم پنجاه و هفت، همان توده يي كه به اساس خدا هم اعتقاد نداشت بي آنكه شيميست و دارنده نوبل باشد با مجاهد خلقي كه يكي از پايه يي ترين اهدافش پياده كردن اسلام بود دست پيمان داد تا مقصود پليد هر دو عملي شود و اكنون كه قرار است ما در مقابل آن فاجعه منحوس و ننگين، انقلابي ديگر بيافرينيم اين دست اتحاد ديگر ناممكن و نشدني و شبيه آميختگي آب و روغن است؟

گويا يادتان رفته است كه ما همگي چه دوستداران واقعي ايران(پهلوي پرستان) و چه دشمنان ايران(توده يي ها و ماركسيست ها) هدف مشتركي به نام براندازي داريم كه اكنون از هرچيز مهم تر مي باشد. تنها در سايه پياده شدن اين هدف مشترك است كه ما خواهيم توانست به آرمان هاي والاي خود جامه عمل بپوشانيم پس چه بخواهيم و چه نخواهيم براي عبور از سد نخستين نيازمند اتحاد البته در راستاي اجراي اين هدف مشترك يا همان سرنگوني رژيم هستيم و در مسير ياد شده بايد همگام و همراه با هم پيش رويم.

بي هيچ گمان و شكي ذات ملوكانه رضاشاه دوم به مراتب بيش از كساني چون شما به خيانات و جنايات توده و ماركسيست آگاهي داشته و به عمق بي شرمي اين وطن فروشان اشراف دارند اما يك استراتژيست، يك رهبر و يك خط مشي دهنده با ديگران در نوع برخورد و شيوه نگريستن تفاوت هايي عمده دارد. يك رهبر سياسي و يك پادشاه كه نماد اعتبار تاريخ و برگ زرين يك ملت است نمي تواند احساساتي و هيجان زده يا توام با خنده و گريه به مسايل نگاه كند. چنين شخصي ماوراي آن است كه همين لحظه يا همين سال و همين دهه را به تماشا بنشيند. پادشاه يك كشور هفت هزار ساله، تاريخ را مي بيند و صدها سال پسين تر از امروز را.

مطلبي كه امروز فهم آن براي شماي نوعي دشوار مي باشد شاه ايران سالياني پيش به تفسير آن نيز پي برده اند. ايشان آنسوتر از ما و شما را مي نگرند و هزاره ها پيش از آنچه ما متولد شويم نيز از نظرشان پنهان نيست. ميان شكوه شاهانه با چهار قلم به دست معمولي، تفاوت از زمين تا آسمان است...

و در پايان آقاي امير سپهر! ما به تاريخ كشورمان، آيين گرانقدر پادشاهي و پادشاه محبوب مان همواره و تا آخرين دم حيات مان وفادار خواهيم ماند. رضاشاه دوم سپهسالار ايرانزمين و يگانه فرصت ما براي بازگشت به اوج ابهت و اقتداري هستند كه چند دهه پيش و در سايه پدر تاجدار ايشان در چنين هوايي تنفس مي كرديم.

اين ياوه ها را براي خودتان بگذاريد و اجازه دهيد تاريخ مسير خود را طي كند. پادشاهان بزرگ تاريخ را شكوه مي بخشند و صفحه صفحه آن را به زينت وجود حضرت خويش آراسته مي سازند. ما پادشاه ايران را سرنوشت خويش و مظهر ديروز، امروز، فردا و فرداهاي مان مي دانيم و شما كوتوله هاي بي قدر و قيمت را حقيرتر از آن مي بينيم كه در پيشگاه يگانه منجي ايران دهان بگشاييد و هرزنامه بنويسيد.

اگر در شوق رسيدن به اريكه قدرت و روياي تكيه زدن بر مسند بزرگان چنين نوشته ايد در همين خيال خام خود روزگار بگذرانيد. تا دنيا برقرار است و ميهن ما پابرجاست سلطنت ايران متعلق به خاندان بزرگ پهلوي بوده و يگانه ميراث دار اين سلطنت عظيم، ذات همايوني اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوي خواهند بود. ما خاك كفش ايشان را با تمام هستي شما برابر نخواهيم گرفت و اين ريشه در پيماني دارد كه با روح پرفتوح دو پادشاه فقيد و والاتبار ايران اعلاحضرت رضاشاه كبير و محمد رضاشاه بسته ايم. شما نيز بهتر است خموش بمانيد:

مرا عهديست با جانان كه تا جان در بدن دارم

هواداران كويش را چو جان خويشتن دارم

به كام و آرزوي دل چو دارم خلوتي حاصل

چه فكر از خبث بدگويان ميان انجمن دارم

مريم م آزاد

__________

نگاشته شده در تاریخ بيست و نهم تير دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهي

هیچ نظری موجود نیست: