۱۳۸۶ مرداد ۲۷, شنبه

نامه یی برخاسته از جان خطاب به ذات همایونی اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی

همه عمر بر ندارم٬ سر ازین خمار مستی

که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

پادشاه بزرگ٬ مهر فروزان٬ ای کسی که تقدیر ما در پنجه های هستی بخش شما قرار دارد و ای کسی که جان و مال و عمر و نفس های ما تنها بلاگردان کوچکی برای گوشه چشم شماست.

ای شاه شاهان٬ مظهر شکوه و فره ایزدی٬ وارث اورنگ کیانی٬ پشتوانه هفت هزار سال افتخار ایران٬ شهریار بلند مرتبه٬ حدوث خداوند بر زمین٬ روشنای حقیقت محض٬ عفو بفرمایید که واژه تاب بیان گوشه یی از فضل کبریایی تان را ندارد. اعلاحضرت همایون٬ خضر فرخنده پی٬ کوروش بزرگ٬ رضا شاه دوم پهلوی

صمیمانه ترین درودها و عرض ادب حقیر را از قلب میهن تاریک و غمزده تان "ایران" بپذیرید.

قربان تان گردم٬ کاش جان نثار هرگز پا به دنیا نمی گذاشت٬ تا شاهد باشد که شما معبود و مقصود و چشم و چراغ میهن٬ سالیانی ست غربت نشین گشته اید. دار و ندارمان فدای خاک پای شما که اینگونه بیست و هشت سال بردباری پیشه کرده اید و هرگز در برابر این همه کاهلی و کوتاهی ما٬ لب به شکوه نگشودید.

ای ابرمرد! این نامه برخاسته از قلب کوچک ولی تپنده یک هم میهن است٬ یک گدای آستان جلالت شما٬ این نامه برخاسته از قلمی ست ناتوان که در برابر شکوه و عظمت تان به زانو درافتاده است و از شرم نگاه نافذتان و از صلابت کلام زیبا و دلنشین شما برخویش می لرزد.

حقیر از قلم خود و از بیان خود خجالت زده است که گوشه یی-گوشه یی حتا- از کمالات ملوکانه شما را نمی تواند توصیف کند.

شاه خوبان٬ ای کسی که نورلایزال وجود بی کرانه تان چشم ها را خیره می کند و هیچ تنابنده یی را یارای هماوردی با کلام و باور سترگ شما نیست. روزهای غمبار بیست و هفت سال پیش را به یاد می آورم که در سوگ فراق پدر بزرگوارتان شاهنشاه فقید آریامهر٬ اشک بردیده گان مبارک نشانده بودید و سال سیاه هشتاد خورشیدی که خواهر محبوب و گرامی تان پرنسس عزیز و فقید والاحضرت شاهدخت لیلا را در غربت به خاک سپردید و بر تابوت ایشان خاک ایران پاشیدید.

به راستی این سال های تلخ٬ سیاه ترین برگ های تاریخ ایران و بلکه جهان بودند. کاش ما نبودیم و غم دیدن و غم خوردن شما آفتاب عالم تاب را به چشم نمی دیدیم. شما همان بزرگ مرد نازنین و بی همتایی که در گرمای تابستان در همراهی با زندانیان سیاسی دست به سه روز اعتصاب غذا زدید و ما هرگز صدای محکم و پرطنین شما را پس از سه روز گرسنگی از یاد نخواهیم برد.

ما نسل کنونی مانده ایم چه کار مثبت و شایسته یی به درگاه خدا نمودیم که ایزد یکتا وجود مبارک و بی بدیل شما را به ما هدیه کرد و کاش لیاقت بندگی تان را نیز به ما ارزانی می داشت .

پادشاه خوبان! خورشید وجود شما زودتر از تصور ما و در میان بهت و حیرت تاریک اندیشان ظلمت پرست٬ متجلی خواهدشد و روز بزرگ آزادی در سایه وجود مبارک همایونی بسیار نزدیک است .

روز زیبا و فرخنده یی که قدم بر چشم مان بگذارید٬ در آن روز شاید که این جان ناقابل را قربانی هر قدم شما گردانیم.

نمی خواهم کلام را به درازا بکشانم تنها به همین جمله بسنده می کنم :

ملت ایران همیشه و تا همیشه فدایی شما و خاندان جلیل القدر سلطنت پهلوی خواهد ماند و تا پای جان بر سر آرمان مقدس پادشاهی زیر سایه شکوه ایزدی شما ایستاده است.

ارادتمند و حقیر

چاکر و پابوس شما

خاک درگاه خاندان سلطنت

مریم م آزاد

_____________________

نگاشته شده در تاریخ بیست و هفتم امرداد دو هزار و پانصد و شصت و شش شاهنشاهی

هیچ نظری موجود نیست: