۱۳۸۶ مرداد ۱۶, سه‌شنبه

بیست و هشتم امرداد ماه به روایت تاریخ

نخست بیست و هفتم امرداد ماه برابر با اولین سالگرد درگذشت آقای شعبان جعفری را گرامی می داریم و به خانواده ایشان تسلیت عرض می کنیم. آقای جعفری٬ همیشه و در تمام مراحل صداقت و وفاداری خود را به دودمان جلیل سلطنت اثبات نمود و نام نیکی از خود به جا گذاشت. نقش مهم وی در رهبری قیام بیست و هشت مرداد٬ هرگز از یادها نمی رود.

بیست و هشتم امردادماه با رویدادی تاریخی و مهم گره خورده است. رویدادی بحث برانگیز که برداشت های گوناگونی داشته است .می خواهم ابتدا به این بپردازم که چرا این قیام٬ کودتا نام گرفت و اصلن کودتا در لغت به چه معنایی است؟

کودتا زمانی رخ می دهد که یک حکومت صلاحیت خود را برای بقا از دست داده باشد ولی قوانین برای برکناری آن کارآمد نباشند و در آن زمان ارتش مملکت دست به کودتا برای برانداختن آن رژیم می زند نمونه ی آن را همه دیده و شنیده ایم: کودتای نوژه وقتی اکثریت مردم و ارتش دریافتندجمهوری اسلامی صلاحیت و لیاقت ندارد پابرجا باشد تصمیم به یک کودتا گرفتند و درین اتفاق اشخاص بزرگی چون آیت الله شریعتمداری نیز نقش داشتند این مقاله مجال پرداختن به چند و چون نوژه را ندارد و در فرصتی دیگر آن را بررسی و تحلیل خواهیم کرد.

اما بیست و هشت امرداد٬ هرگز چنین نبود٬ زیرا محمد مصدق از ابتدا قانون اساسی را مطالعه کرده و می دانست اختیارات قانونی شاهنشاه تا اندازه یی هست که هر زمان اراده فرمایند می توانند وی را برکنار سازند. شاید این مطلب برای آن عزیزانی که تاکنون تاریخ را به طور کامل ورق نزده باشند کمی مبهم نماید روی همین اصل اول شرحی کوتاه می نویسم که از بیست و پنجم تا بیست و هشتم مرداد چه گذشت:

شاهنشاه در اسوان حضور داشتند و مصدق تحت تاثیر تحریکات روحانیت خائن و توده یی های آشوبگر می خواست در غیاب شاه یک سری امور را به نفع و صلاح خود تغییر دهد(البته منظور از تغییر امور در آن مقطع زمانی به هیچ وجه براندازی حکومت شاه نبوده و در خیال مصدق شاید٬ بهبود مسایل چنانچه خود می خواست بود)شاه که کمابیش از کردار و گفتار مصدق پی به این مهم برده بودند در همان مسافرت نامه یی رسمی می نویسند و توسط سرهنگ نصیری(سپهبد بعدی) به دست مصدق می رسانند.

چون شب از نیمه گذشته بود مصدق باور نمی کند نامه از سوی پادشاه باشد و اصرار می ورزد که نامه اصیل نیست و چون نصیری تاکید می کند که این نامه بسیار مهم و در سرنوشت آقای مصدق حیاتی است٬ مصدق به سرعت دستور بازداشت نصیری را صادر می کند و به این شکل درجه دار نظامی کشور و پیک شاهنشاه سه شب در بازداشت می ماند٬ وقتی شاه در بیست و هشتم مرداد از سفر باز می گردند و می بینند وضع این گونه است آن وقت مصدق تازه به اشتباه بزرگ خود پی می برد اما دیر شده بود و او تلاش می کند از دیوار خانه فرار کند اما به وسیله مامورین بازداشت می شود.

هم زمان با این اتفاقات مردم فهمیده و میهن پرست ایران در خیل عظیم و با شکوهی به خیابان ها آمدند و حمایت خود را از حکومت شاه نشان دادند. این شرحی کوتاه از قیام شکوهمند بیست و هشت امرداد بود و اگر بخواهیم ریشه های مساله را آنالیز کنیم باید گذاری کوچک به تاریخ داشته باشیم محمد مصدق از همان زمان که اعلاحضرت رضا شاه کبیر-نخست وزیر وقت- با رای مجلس به عنوان پادشاه انتخاب شد بنای مخالفت گذاشت و به نوعی از اولین دشمنان سلطنت پهلوی به شمار می رفت چرا؟ مصدق روش خود را دوست داشت و برایش مهم این بود که خود زمام امور را در دست داشته باشد و بیش از آن چه بخواهد میهن پرست باشد یک خود پرست بود. او عمل کرد خودش را قبول داشت و خوب از نواده قاجار نیز بود(از جانب مادر)و عجیب نیست اگر از برکناری قاجار و روی کار آمدن سلطنت پهلوی ناراحت و ناراضی باشد.

محمد مصدق در زمان سلطنت رضاشاه فقید به خاطرناآرامی هایش چندان میدان فعالیت نداشت و با تبعید رضا شاه بزرگ و آغاز سلطنت آریامهر دوباره در عرصه سیاست ظاهر شد و این بار با چهره یی خشن تر و لجوج تر. مصدق از دودمان پهلوی کینه به دل داشت و نمی دانست سیاست با کینه ورزی و امیال شخصی سازگاری ندارد. محمد مصدق نمی خواست بفهمد فرمان برداری از شاه عین آزادی و آزادگی ست او هنوز با عقده های درونی خود کنار نیامده بود و با تحریک آخوندها و به خصوص آیت الله کاشانی تئوریسین نظام دین مدار در آن زمان -البته با دست های بسته- تصمیم به براندازی حکومت گرفتند در این میان توده یی ها که همیشه در کنار ملایان درحال خرابکاری و ایجاد اختلال بودند کمک های شایانی می کردند.

مدت مدیدی بود که مصدق با همکاری ملایان سعی در براندازی داشت وی با وجودی که تحصیل کرده ی پاریس بود و دیدگاه سیاسی اش عمیق تر از گروه ملاهای دخمه نشین و بی سواد بود اما فریب خورد٬ مصدق را غرض ورزی و کینه خودش نابود کرد گوش سپردنش به افکار پوچ و بی ریشه دین مداران تار و پودش را به هم پیچید مصدق خود می خواست چنین باشد و تقصیر فقط از او بود.

مصدق به سه جرم دستگیر شد: یکم سه روز نخست وزیری غیر قانونی و دوم بازداشت مامور دولت٬ بی آن که جرمی بر او متصور باشد و سوم کودتای توده یی ها و شعارهای شان به نفع مصدق و ضدحکومت بود که باز به ضرر وی تمام شده بود. مصدق درین شرایط خود را پاک باخته می بیند و چندان امیدی به زندگی خود ندارد٬ او با این حرکت موجب تحریک توده یی ها شده و در ظهر بیست و هشتم امرداد٬ گروهی کوچک از توده یی های نا آرام جو مملکت را به خاطر حمایت از مصدق به هم ریخته بودند و تمام این اشتباهات از مصدق مردمی یک چهره خراب کار و تیره ساخته بود. مصدق خود خواسته بود چشم و گوش را به گفته آخوندهای سرسپرده و توده یی ها ببخشد و اکنون در برابر قانونی که آن را زمانی تا سرحد جان می پرستید شرمنده بود.

در دادگاه٬ مصدق به جرم جوسازی و ایجاد ناامنی محکوم به اعدام بود اما رحم شاهانه به داد این شخص رسید و حکم او تنها به سه سال زندان تخفیف داده شد که بعد از آن نیز می بایست باقی مانده عمرش را در احمدآباد زادگاه خود(در شمال کشور)سپری کند. محمد مصدق بار دیگر دریافت فریب بیگانه را خورده و از پدر خویش(شاه)غافل شده است. مصدق به احمدآباد رفت و سال ها بعد به علت ابتلا به سرطان دهان، حکم تبعید وی منتفی شد و توانست برای درمان به تهران بیاید که البته نهایتن درگذشت .

تاریخ خود بهترین روایتگر است و اگرچه عده یی کج اندیش٬ چند صباحی آن را تحریف و به میل خود تغییر دهند باز خود را غبار زدایی کرده و متجلی می شود٬ رویداد شکوهمند بیست و هشت امرداد به ما و به آیندگان ما ثابت کرد که ملت همیشه به پدر ارجمند خود و نماد اتحاد و افتخارش یعنی شاه عشق و علاقه دارد و هیچ گاه فریب دروغ گویانی را نمی خورد که یا به نام دین و یا به نام مردم سالاری٬ هویت ناب ایران را قلم می گیرند٬ ملت ایران هوشیارتر و خردپیشه تر از آن است که میان هویت اصیل خود و شعارهای پوچ و پوسیده دومی را انتخاب کند.

این رویداد مردمی و تاریخ ساز را گرامی می داریم.
___________________________

نگاشته شده در تاریخ شانزدهم امرداد دو هزار و پانصد و شصت و شش شاهنشاهی

هیچ نظری موجود نیست: