۱۳۸۶ مهر ۱۷, سه‌شنبه

کودکان خیابان خواب و سروده یی نوشته با اشک و خون

کودکان خیابانی٬ همیشه در ذهن من٬ بی گناه ترین قربانیان بوده و هستند. کودکانی که سرپناهی ندارند٬ به شیوه انگلی زندگی می کنند و مورد انواع بی حرمتی ها نیز قرار دارند.

این قبیل بچه ها- که تعدادشان در ایران کم نیست- زاییده اقتصاد نادرست٬ عدم عدالت اجتماعی و همچنین قربانی بدسرپرستی والدین خود هستند و در جای جای تهران٬ گاه و بی گاه حضورشان پیداست و غم نهفته در نگاه شان ما را آزار می دهد. متاسفانه حکومت کثیف اسلامی٬ هیچ کاری برای این طفلان بی گناه نمی کند٬ مگر هر از چندگاهی منتقل شان کند به "کانون اصلاح و تربیت "تا در آن جا چم و خم بزه و انواع جرم ها را٬ از بزرگ تر ها بیاموزند و معصومیت خود را تمام عیار ببازند.

عزیزانی از من گله کردند که "ای کاش سروده یی نیز در وصف آسیب های اجتماعی می گفتی"و خوب هرچند رویه این وبلاگ٬ سروده هایی از نوع دیگر هستند که بارها نمونه هایش را ملاحظه کردید اما بر آن شدم تا شعری نیز به بچه های خیابان خواب ایرانی هدیه کنم. این سروده سپید را مدت ها پیش از آن که "وبلاگ پاسارگاد" را بگشایم در پی یک تصویر غم انگیز که در ذهنم نقش بسته بود٬ با اشک و خون نوشتم. شعری که در قالب چند طرح کوتاه گفته ام:

خانم گل نمی خواهید؟

پشت چراغ قرمز

بلاتکلیف دوره گردهای بی سرپناه

خیابان خواب های سرما زده

فرصت اقتدا به کسی را ندارند

خانم گل نمی خواهید؟ شاخه یی سیصد تومان!

...

می خواهم مشرف شوم

با کاروانی پر از رنگ

بازگردم

با یک شهر سوغات

جشن بگیرید

من بازگشته ام

...

وضو ندارم

نماز میت که می شود خواند؟

با همین کفش های پاره

و بسته های آدامس و شوکولات

رمل و اسطرلاب و خطوط معوج

-خانم گل نمی خواهید؟ شاخه یی سیصد تومان

کاش چراغ سبز نشود

کاش حقوق سر برج را زودتر...

کاش این برج زهرمار

این چراغ چشمک زن

این زن کوچک گل فروش

این فروشنده دوره گرد

این گردن خمیده لعنت گیوتین

کاش سبز شود

چراغ نه!

حصار نه! شهر نه!

کاش دوباره سر راهم سبز شود

سایه یی که دیروز سراغم را گرفت

...

حقوق اول برج

شیون آمبولانس پشت چراغ قرمز

اتهام ننگین "ندارم" بر پیشانی بی گناه یک مجرم

داغ و درفش دوباره

بر تن لهیده کودکان خیابان

یک شاخه مریم برای سالگرد ازدواج

...

بی وضو نماز می خوانم

با پیراهنی آلوده هزار برچسب

در مسجد دشنه و دشنام

در اعماق این تالاب خون

بر مزار کودکانی که از کابوس تجاوز می لرزند

می خواهم پشت به قبله نماز بخوانم

سر بر خاک گل های ساقه چین شده

-خانم، گل نمی خواهید؟!

_______

نگاشته شده در تاریخ هفدهم مهر دو هزار و پانصد و شصت و شش شاهنشاهی

هیچ نظری موجود نیست: