۱۳۸۷ شهریور ۴, دوشنبه

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست

نازنین ترینی که ثانیه های تلخ و عطش ناک ام٬ در حسرت جرعه یی از چشمان شما می گذرند و می میرند. ای والاتبار و ای وارث اریکه خسروی، تنها با یاد شماست که دل ها آرام می گیرند، تنها به شوق روی شماست که گل های سرمست این باغ ستم دیده شکوفا می شوند و تنها به انتظار شماست که دل های شکسته، شور تپیدن می گیرند.

تنها شما هستید ای یگانه پرتو ایزدی، ای یکپارچه شکوه و جلالت، تنها شما هستید که نام تان، آرزو و حسرت تان، تمنای هر روز و شب اهالی این سرزمین به ذلت نشسته است.

دلفریب نوشین لب!

عمری ست که از ساغر بی کرانه لب های تان نوشیده ایم و باز عطش است که گریبان ما خرابه نشینان ترک خورده را رها نمی کند. دیرسالی ست که در پای آن چشمان اهورایی و بی مثال تان، جان می دهیم و باز خداوند مغرور چشمان شما٬ ما را به محضر حضور آن نگاه نازنین راه نمی دهد.

آه ای غزال رمیده! ای اسیر آهوی چشمان تان هزاران هزار صیاد دل... ای آویخته از بلندای گیسوان تان صدها هزار قلب در خون تپیده ...ما چله نشینان درگاه تان، در تندبادشوم این ویران سرا تار و پودمان از هم گسست، کمرهای مان خمید. ما زیربار این نفرین مکرر، در ازدحام نعره این شیخ بدسرشت، در انزوای خانه ی بی شب چراغ مان شکستیم، از هم گسستیم و بر فنا رفتیم.

خانه بر دوش مانده ایم ای سرو خرامان، بگویید کی؟ کی تن تفتیده سرزمین برباد رفته ام از صدای دل انگیز گام های تان لبریز خواهد شد؟ کی مژده برآمدن خورشید رخسار شب افروز شما، خواب این اهریمنان ظلمت پرست را پریشان خواهد کرد؟ کی بر صفحه های تاریخ بلند و سراپا ابهت ایرانم، این سرزمین یغما زده ی تن خسته ی در انتظار ، کی بر تارک تقدیر ما دلداده های آواره، ما عاشقان دل خسته، ما منتظران شب گرفته، ما وارثان بغض های حقیقی، ما خشکیده های غرق در تیشه و زخم و هذیان، ما سرشکسته گان بریده از ریشه، سرنوشت ما را دوباره از سر خواهید نوشت.

ای معبود سربلند ایران! اعلاحضرت رضا پهلوی ٬ رضاشاه دوم، ای وارث کیان ایران،ای تا همیشه شهریاربی رقیب وطن! ای خداوند شکوه و شهامت، پادشاه مهربان،به ما بگویید ،کی باز می گردید...

___________

نگاشته شده در تاریخ
چهارم شهریور دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

هیچ نظری موجود نیست: