۱۳۸۷ مرداد ۱۵, سه‌شنبه

تروریزم اسلامی- معنی آشکار بی پاسخی و به انتها رسیدن

بحثی که چندین ماه پیش باب آن را در این وب گشودم و مقداری - نه چندان هنوز مقدار زیادی- آن را شکافته و زوایای سیاهش را در برابر دیدگان باز و آگاه دوستان قرار دادم٬ بحث تروریزم و جنبه های گوناگون آن بود که شوربختانه رویه اصلی رژیم حاکم بر کشور عزیزمان است.

در این پست بنا نیست دوباره به موضوعات گذشته بازگردیم چرا که در پست های پیشین هر آنچه که نیاز بوده در اثبات این استدلال که یک حکومت دینی "ماهیت تروریستی" دارد بیان کرده و بد نیست اگر اینبار از زاویه یی دیگر این واقعیت تلخ را مورد بحث قراردهیم تا شاید آرام آرام بتوان راهی را یافت که این پدیده شوم برای ابد از کره خاکی محو شود(گرچه این واقع تنها با محو حکومت دینی از سرتاسر هستی ممکن خواهد شد و تردید نکنید راه دیگری نیست).

معمولن در نبرد با آنکه و آن چیز که رو در روی مان است و در مواجهه با آنچه که مقابل خود می بینیم دو راه فرا روی خود داریم:

۱-آن را حذف کنیم.

۲-آن را به نقد بکشیم و زیر و بالایش را به نمایش بگذاریم.

راه نخستین متعلق به افرادی است که بنابر هر آنچه رفت پیرو ایدئولوژی کثیف تروریزم هستند. مبنای فکری این عده٬ بر ایجاد وحشت برای رسیدن به نتیجه دلخواه و در حقیقت پیاده شدن افکار آنان در سایه وحشت مداوم افراد عادی و مرگ دشمنان است. بدیهی است که راه دوم به کار این افراد نمی آید چرا که با به نقد کشیدن مخالفین خود٬ بیشتر و بیشتر کوچک می شوند و زمینه برای محو کامل افکار و آرمان آنان آماده خواهد شد.

پرسش اینجاست که چرا؟

چرایش ساده است و بهتر است جای پرسیدن بیاییم و بافته ها و خمیرمایه فکری مکتب گرایان را کنار هم بچینیم تا به پاسخ دست یابیم:

اصول و مبانی زیستن و اندیشیدن و رفتارکردن٬ هرگز بر اساس یک معیار واحد(آنهم معیاری که نه قابل اثبات، نه قابل رویت، نه قابل تکرار و نه قابل تجربه است ) تعریف نمی شوند. انسان ها آزاد تولد می شوند پس آزاد می اندیشند و زندگی می کنند. آنان که اعتقادات و باورهای مذهبی ،دینی و مکتبی شان نقش بارز و ملموسی در زندگی و رفتارشان ایفا می کند، هر لحظه و درگوشه و کنار محیط پیرامون شان شاهد زیرپا رفتن افکار و ایدئولوژی خود هستند و...روزی که زمام امور به دستان شان بیافتد، بی درنگ شروع به گرفتن انتقام از تمام آنهایی می کنند که روی دین و ایده آنان لگد گذاشتند و بر حسب قدرت اختیار و انتخاب خود نخواستند تا از یک مکتب واحد٬ گوسپندانه پیروی کنند(اشاره این سطور می تواند عینن به شخص روح الله خمینی باشد که غوغای وا اسلامای او چه بسیار ازفرزندان ایران را از ماستاند و متعاقب با صدور فرمان قتل آنها از جانب خمینی، به نیکنامی تاریخ پیوستند).

موجوداتی که نه تنها دین در اراده شان دخالت مستقیم دارد بلکه خیال بافانه خود را مامور هدایت دیگران و معذور از تغییر دنیا "در راستای دیدگاه خود" می دانند٬ بی هیچ شک و انکاری بزرگ ترین مروجین تروریزم در این جهان خاکی می باشند.

و اما دومین راه، که باید بدانیم متعلق به افرادی است که روح آزادگی و خردگرایی بر افکارشان سیطره دارد. این گونه افراد ممکن است معتقد به یک نوع دین و مذهب خاص باشند و ممکن است فاقد هرگونه دین و آیینی باشند. این اصلن مهم نیست مهم این است که این حق و اجازه را آسان به همنوعان شان می دهند که گذشته از آزاد اندیشیدن و آزاد زیستن، حتا رو در روی دیدگاه آنان بایستند و آن را نقد کنند. این روش زیباترین و خردمندانه ترین شکل خلع سلاح مخالفان است و اینکه:"همانقدر که شما سزاوارید افکار مرا به چالش بکشید متقابلن من نیز این حق را برای خود قایل هستم" بهترین شیوه برای انسانی است که بر کردار و پندار خود ایمان محکم و راستین دارد. این چالشگری دو جانبه با ایجاد یک موازنه منطقی زمینه را برای فضایی به دور ازخشونت، آرام و معقول فراهم می کند تا تفکر شوم و ننگینی به نام "تروریزم" محو شده و غیر قابل استفاده گردد.

این روزها در سالروز ترور "شادروان شاهپور بختیار" هستیم که گرچه مکتوب کردن این سطرها به منزله دفاع از وی و یا مهر تایید نشاندن بر افکار او نیست که البته بختیار مرد شجاع و با درایتی بود. کسی بود که آنقدر شهامت و خرد داشت که رژیم متحجر و در معنای اصیل کلمه تروریست اسلامی نقشه یی عجیب و پیچیده برای حذف او بکشد و با تمام این تفضیلات٬ زنده یاد بختیار آن اندازه بزرگ بود که پایه ها و ارکان یک حکومت را به لرزه درآورد و با مرگ دلخراش خود حتا در قلب مخالفینش نیز به درجه یی از محبوبیت برسد و البته برای هوادارانش به اسطوره یی کم مانند بدل گردد.

چنانچه پیشتر هم گفته ایم ترورفیزیکی اشخاص، هیچ عایدی جز محبوب تر و آرمانی تر کردن افراد قربانی ندارد. وقوع تروریزم تنها سند واضحی برای به بن بست رسیدن فرد تروریست و در عوض به کمال فکری و عملی رسیدن شخص قربانی می باشد.

حذف اشخاص، سندی روشن از شکست تروریست در مقابله با فرد و یا تفکری است که وجودش به مکتب پوشالی وی ضربه می زند و صلابت و آرامشش، آرمان ها و عقاید شخص "ترور گر" را بی اعتبار تر از پیش می سازد. آری روح تروریزم، جز روح ذلت و به تنگنا رسیدن نیست.

بد نیست گاهی فکر کنیم دوست داریم جزو آن افرادی باشیم که بیان افکار آنها به بهای جان شان تمام می شود و یا جزو آن قبیل کوتوله های اعتقادی که تار و پود ایدئولوژی شان را لجنی از "مرگ خواهی" و سودای حذف دیگران پوشانده است طوری که ماهیت تهی و بی ارزش باورهای خود را نمی توانند ببینند.

کدام شایسته تر است؟
____________

نگاشته شده در تاریخ پانزدهم امرداد دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

هیچ نظری موجود نیست: