۱۳۸۷ مرداد ۲۴, پنجشنبه

چرا رژیم منفور اسلامی از مهرنهاد ها بیزار است؟

همه می دانیم که با یعقوب مهرنهاد چه کردند و با توجه به شرح اعدام ناجوانمردانه وی نیازی به تکرار دوباره نیست. راستی معامله تلخی که حکام توتالیتر و دیکتاتور(مانند رژیم حاضر)با آزادی خواهان و آزاد اندیشان می کنند چه مفهومی در بر دارد؟

چرا و به چه دلیل امثال خامنه یی و هم ترازانش دوست ندارند صداهایی که گوینده حقایق هستند همچنان فریادبزنند؟ چرا این صداها را در گلوهای شان خاموش می کنند؟

نخستین پاسخی که برای این پرسش به ذهن آدمی می رسد یک چیز است: سیستم های دگم و دیکتاتور٬ از رهروان آزادی واهمه دارند. از آنان می ترسند و حضورشان را سدی هولناک در راه پیاده شدن اهداف شوم و تمامیت خواه خود می بینند.

این پاسخ اگرچه مورد قبول و گرچه واقعیتی انکار ناشدنی است اما...تمام ماجرا به همین ختم نمی شود.

بگذارید ساده تر بگویم ساده و با استناد به روزی که روح الله خمینی نخستین سنگ بنای حکومتش را با صدور حکم اعدام بهترین های این مرز و بوم قرار داد. شاید اینگونه بگوییم بهتر باشد اینها می خواهند و می خواستند تیمسار جهان بانی ها و مهدی رحیمی ها را حذف کنند تا تفاله هایی مانند احمدی مقدم ها و سردار زارعی ها بمانند. اینها بنای کارشان و روال کثیف حکومت شان بر حذف صدای آزادی خواه اکبر محمدی هاست تا قلم به دست های کمر به خدمت بسته یی مانند ابواب بسیجی و واپس گرا و بی ارزش، صدای شان و کلام شان(که هرگز بویی از حقیقت و طعمی از رشادت ندارد) پر رنگ و واضح شود و شنیدن مهملات شان برای گوش هایی که دوست داشتند غریو روشن آزادی را بشنوند وضوح یابد و به اجبار بپذیرند صدایی جز صدای ارتجاع، در ایران شنیده نمی شود. یعقوب ها را به چوبه دار می سپرند تا مریدان کاسه لیسی مانند حسین شریعتمداری ها بر عرصه باقی بمانند.

این اهریمنان دجال می خواهند که حق طلبان نباشند تا دشمنان حق و آزادی دیده شوند و بدرخشند. اینان خواستار حضور اباطیل برتارک اندیشه ایران هستند تا فارغ از بیم حق گویان اراجیف شان را به خورد ملت بدهند.

سالیانی پیش اگر یادمان مانده باشد، خلخالی( آدمکش قهار و دست نشانده خمینی که مانند ارباب کثیفش از ریختن خون افراد لذت عجیبی می برد) فریاد برآورد که تخت جمشید باید خراب شود. آن روزها موج جنون انقلاب دروغین و ضد ایرانی پنجاه و هفت هنوز درمیان عده یی از فریب خوردگان و افراد بازیچه شده وجود داشت. با اینهمه عده بسیاری مخالفت ورزیدند. با این حال بیشمار بودند افرادی که در این خاک پاک نفس کشیده و درک می کردند میراث باارزش نیاکان ما و آرامگاه ابرمردی همچون کوروش کبیر از هرچیز گرانقدر تر است. آنها آن روز رو در روی نقشه شوم صادق خلخالی ایستادند و نگذاشتند که وی تخت جمشید را هم مثل آرامگاه رضاشاه بزرگ و با دستان حرمت شکن مشتی سپاهی و پاسدار(به واقع به دست تنی از اوباش) ویران کند. همان روز صادق خلخالی می خواست تخت جمشید عزیز نباشد تا قبر فلان امامزاده و بقعه بهمان آخوند پابرجا بماند و می دانست تا تخت جمشید هست هرگز جای آن نیست که امثال او و یا رهبرش خودی نشان بدهند. می دانست که جایی برای بزرگ شدن حقیرانی چون او نیست تا زمانی که... تخت جمشید هست.

علی خامنه یی، محسنی اژه یی، مهدوی کنی و تمام این عمامه به سرها می دانند از آنجا که فضلی ندارند، از آن رو که باطن و ماهیت شان پوشالی است و از آنجایی که افکار و اهداف شان نزد دل های بیدار و آگاه ایرانیان و جوانان ایرانی رنگ و رونقی ندارد پس تنها در "نبود" صداهایی که سخن و کلام شان رنگ و بوی "خرد"دارد، این موجودات قادرند عرض اندام کنند. تنها زمانی خواهند توانست ایدئولوژی نجس شان را در جامعه پیاده کنند که صدای هیچ آزادیخواهی شنیده نشود و عرصه خالی بماند تا این رجاله های خرقه پوش چهار اسب بتازانند.

شاید بهترین تعبیر چنین باشد: حکام وقت ایران از آنجایی که وجود ماهوی ندارند مایلند٬ هر که را وجود موثری دارد و هر آنکه وزن و حضوری دارد از سر راه بردارند تا تنها "وجود بی وجود" خودشان در منظر عموم باقی بماند.

این واقعیتی مسلم است که در بطن رژیم مستبد اسلامی مانند خون جریان دارد. هرچند اینان غافلند که ماه در پشت ابر باقی نخواهد ماند و خورشید حقیقت آنقدر روشن و پر تلالو است که این خفاشان منفور رو در رویش نمی توانند بایستند و ناچارند تا خود را به همراه افکار پوچ و موهوم خود به قعر گور بسپارند و البته بی تردید پایان این حکومت، پایان محنت و مصیبت و ناکامی برای ایران و برای فرد فرد ایرانیان است.

بد نیست سرانجام از خواب خرگوشی بیدار شویم. بیاییم و بگوییم انتقام خون پاک یکایک میهن پرستان را از این نابه کاران خواهیم گرفت. رژیم باید بداند هر داغی که بر دل های تپنده ملت مان می گذارد، تیشه محکمی است که به گور آمال و آرزوهای تازی پرستانه خودش زده است. حکومت الله باید خشم ما را آشکارا لمس کند. این ماییم که باید قاطعانه به آنان بفهمانیم.

در پایان به روح یعقوب مهرنهاد و همانندان او درود می فرستیم و امیدواریم "راه" شهیدان آزادی را جوانان دلیر کهن میهن مان، به شیوایی ادامه دهند.

________
نگاشته شده در تاریخ بیست و چهارم امرداد دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

هیچ نظری موجود نیست: