۱۳۸۷ آذر ۱۱, دوشنبه

شايسته ترين فرد براي رهبريت براندازي رژيم اسلامي-مطلب شماره سوم


در دو شماره پيشين اين مطلب ابتدا به عواملي كه به آساني خواهند توانست سرفصل و آغازگر يك قيام بزرگ براي براندازي رژيم اسلامي باشند اشاره شد كه يكي وجود رهبر و ديگري چشم انداز ايران پس از واگرداني جمهوري ولايت فقيه بود. مورد نخستين كه ويژگي هاي يك رهبر شايسته براي مبارزات ملي ايرانيان بود تا اندازه يي شرح داده شد و اكنون درين مطلب، به بحث برسر ساير مولفه هاي يك رهبر براي جنبش ملي ايران خواهيم پرداخت. اينكه رهبر مورد نظر اين جنبش چه كسي مي تواند باشد؟چه خصيصه هايي بايستي در وي موجود باشد تا از او براي هم ميهنان، راهبري كامل و راهنمايي مناسب بسازد؟ گفته شد كه وي بايد فردي مجرب باشد. از وجهه بين المللي بهره مند باشد. قادر به ارايه تحليلي روشن از اهداف و آرمان هايش باشد و...

رهبر جنبش ملي ايران همچنين نبايد كسي باشد كه منافع شخصي خود را مقدم بر منفعت و موفقيت ملت بداند. او لازم است كه بر تماميت ارضي ايران غيرت و تعصب داشته باشد و كسي نباشد كه حاضر شود به قيمت جنگي خونين و كشتار جمعي عده يي از هم ميهنان و يا جداشدن قسمتي از خاك ايران دگرگوني مدنظر خود را به مرحله اجرا درآورد. چه بوده اند و هستند عده يي كه به علت عدم آينده نگري و يا كاستي در ميهن پرستي شان درگيري نظامي بيگانه با ايران را تقديس و تحسين كرده و آرزو مي كنند چنين فاجعه يي اتفاق افتد تا به مدد دست هاي خارجي ايران آزاد شود كه چنين ذهنيتي بي نهايت اشتباه است و راهي كه با حمله نظامي آغاز شود تنها به ويراني ايران ختم خواهد شد نه به نجات و رهايي اش و حتا مي تواند به بقاي نظام استبدادي حاكم نيز كمك كند و قدرت آنها را به صورت ضعيف و بر سرزميني سوخته تثبيت نمايد.

مساله مهم ديگري كه بسياري بر آن تاكيد اكيد مي ورزند و شايد بتوان گفت يكي از رموز بلافصل رهبريت مي باشد،شجاعت است. پيش از هر گفتاري بايد ديد تعريف شجاعت چيست؟برخي از عوام شجاعت را دست زدن به كارهاي محيرالعقول مي دانند كه البته هرحركت و رفتاري كه موجب حيرت عقل انسان ها شود و يا مخاطره آميز باشد بديهي است كه با خرد سازگار نيست. روح و جانمايه شجاعت برخلاف تصور بعضي،خرد ورزي و كمال عقل است. هر رفتاري كه در معيار هاي عقلاني ناپسند شمرده شود واژه شجاعت زيبنده آن نيست چرا كه اصولن بردار شجاعت و بردار عقل باهم نسبتي مستقيم دارند و كاهش هركدام سبب زوال ديگري خواهد بود. تضمين نامه شجاعت انسان ها به هر ميزاني نخست خرد ورزي و قدرت تجزيه و تحليل آنهاست. دست زدن به ريسك هاي نامشخص و يا به خطر انداختن زندگي خود و به خصوص ديگران هرگز به شجاعت تعبير نمي گردد. باز هم اگر به گذشته نگاه كنيم مي بينيم در خلال انقلاب شوم سال 57 خميني متناوبن از تظاهر كننده ها مي خواست تا خشونت و حمله را بيشتر كنند و به خصوص تاكيد مي كرد كه سد ها و حصرها را حتا به قيمت جان خود بشكنند و...پرواضح است چنين اوامر خارج از عقل و شعوري نه برهان شجاعت يك رهبر،كه دليلي آشكار بر حماقت اوست زيرا صرف نظر از تهي و بي ارزش بودن آرمان و اهداف روح الله خميني و انقلاب سال57 حتا در مواجهه با آرمان هاي بزرگ نيز به مهلكه انداختن توده هاي مردم –آنهم در شرايطي حساب نشده و معلق-خطايي بس عظيم و جنايتي كاملن به دور از شجاعت است.

با شرحي كه رفت مي توان شجاعت را آسان تر و حقيقي تر تعريف نمود. يك رهبر بايستي شجاع باشد يعني ريسك هاي حساب شده را بپذيرد و در كلام و عملكرد خود محافظه كار نباشد. واقعيات را ولو آنكه به ضرر خودش تمام شود بيان بدارد و ضمن درك كافي از احتمالات خطر و توانايي ارزيابي و بررسي شرايط،برنامه يي را تدوين و براي عموم تنوير كند كه شانس پيروزي در آن شاخص تر از ضريب خطر باشد.

برعكس آنچه كه اشتباهن به اكثريت هم ميهنان تفهيم كرده اند شجاعت به معني جنون،جسارت،ديوانگي و ادا و اطوار هاي ماجراجويانه نيست كه دليري و شجاعت در آگاهي و روح خلصه و رهايي در عشق به ميهن و البته جان فشاني در شرايط لازم كنار حسابگري دنيوي،معقول و خردگرايانه خلاصه مي گردد. شجاعت پرتاب كردن خود و ديگران به داخل خطر و مهلكه نيست بل توان زدن پلي محكم و استوار بر فراز خطر است تا بشود از آن به سلامت عبور كرد. براي دست يابي به آزادي و احياي هويت وطني و برقراري دموكراسي و نهايتن خوشبختي و شادكامي، بايد كه زنده باشيم و زندگي كنيم پس قلم گرفتن زندگي و يا بي بها نگريستن به آن حذف اصلي ترين پايه و برهم زدن رابطه عَرَضي و جوهري مي باشد. وقتي انسان نباشد برايش نه آزادي معنا و مفهومي دارد نه اصالت ميهنش و نه مردم سالاري چرا كه هيچ يك ازين موارد قائم به ذات نيستند كه قائم به زندگي انسان ها بوده و با بودن ما معنا و ارزش مي يابند. در معرض فنا قرار دادن زندگي، حماقتي ژرف محسوب مي شود و بازدهش تنها تاسف سايرين است. رهبري كه بي محاسبه زندگي خود را در معرض خطرات جدي قرار دهد سرمشق و الگويي بسيار زننده و نامناسب براي ملتي است كه مي خواهند دنباله رو و پيرو فرامين وي براي نيل به خوشبختي و آزادي باشند. رهنما و رهبري كه به خود نيانديشد بي شك به ديگران نيز نخواهد انديشيد و پي گرفتن آمال و اهداف او منجر به تخريب جامعه مي شود و پيامد هاي تيره و تباه كننده يي براي آن مردم خواهد داشت در نتيجه گزينه مناسبي براي رهبريت نخواهد بود.

كسي كه به واقعيت مي تواند در چنين نقش كليدي و حساسي ظاهر شود با توجه به شرح بالا بايد از مولفه هاي زير بهره برده باشد:

1-دارا بودن چهره يي شناخته شده

2-برخورداري از تجربه و آگاهي

3-ارايه ديدگاه ها و اهداف در قالبي مدون و قابل درك براي همگان

4-پاكي و بي آلايش بودن سوابق وي

5-عدم دخالت دادن هرنوع ايدئولوژي در اجراي تصميمات و ترسيم اهداف

6-برخورداري از غيرت ملي و تعصبات اصيل ميهن پرستانه

7-بهره مندي از رشادت و شجاعت بر اساس تعريف ذكر شده

فقدان هر يك از مولفه هاي مذكور،شانس موفقيت و پيروزي را به مقدار شايان توجهي كم كرده و مي تواند تنها تحميل هزينه يي مادي و انساني براي ملت ايران باشد بي آنكه به دگرگوني و انقلاب مورد نظرخود دست يابند.

شخصي كه اين هفت ويژگي را به شكل نسبي هم داشته باشد قابل تامل است و اگر كسي به صورت تام و تمام داراي اين هفت مورد مي باشد قطعن و بي هيچ ترديد و ابهامي نخستين و آخرين گزينه براي رهبريت قيام هم ميهنان و براندازي جمهوري اسلامي خواهد بود.

ادامه دارد

_______

نگاشته شده در تاریخ دهم آذر دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي

هیچ نظری موجود نیست: